بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیه الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین
بحث منتهی شد به صحت عقاب شارع مقدس نسبت به محتمل التحریم در آخرت.
ملخص فرمایش ایشان این شد که اگر ما ملاک عقاب باری تعالی را نسبت به نشئهی اخروی میدانستیم میتوانستیم بفهمیم که آیا در مخالفت محتمل الحرمه عقاب هست یا عقاب نیست و لیکن فرض این است که ملاک عقاب باری تعالی در نشئهی اخروی در نزد ما معلوم نیست. در نتیجه احتمال میدهیم که مخالفت شبههی تحریمیه هم مورد عقاب اخروی باشد و با احتمال صحت عقاب اخروی در شبههی تحریمیه نتیجه این میشود که عقل دیگر قطع به عدم عقاب اخروی در صورت عدم بیان بر حرمت ندارد. یعنی قبح عقاب بلابیان در شبهات تحریمیه جاری نمیشود. این خلاصهی فرمایش ایشان بود.
اشکالات بر مرحوم روحانی
اشکال اول
اشکال اولی که بر ایشان وارد است این است که همان طور که در مباحث گذشته گفتیم عقاب بلابیان ظلم است چون وضع الشیء فی غیر موضعه هست و ظلم قبیح است و قبیح قابل صدور از باری تعالی نیست نه در این نشئه و نه در نشئهی اخروی پس ما با این استدلال قطع داریم به عدم عقاب در شبههی تحریمیه نه این که احتمال عقاب بدهیم و قبح عقاب بلابیان جاری نشود.
(سؤال: چرا وضع الشیء فی غیر موضعه هست) چون شکی نیست به خاطر این که عقل این را درک میکند، مثال عرفی آن هست، شما اگر یک عبدی داشته باشید هیچ بیانی ندهید نسبت به تکلیف بر او، اعتراف هم داشته باشید که بیانی برای او نیاوردید در عین حال اگر مخالفت کرد او را کتک میزنید قطعا این میشود وضع الشیء فی غیر موضعه همه میگویند این کار، کار خلافی بود.
(اگر عقلا میگویند چرا بعضی میگویند احتیاط باید کرد نه به خاطر ادله احتیاط) نه احتیاط در جایی است که اثر اثباتی داشته باشد این جا اثر نفیی دارد چون این طرف آن ظلم است بله شما جایی احتیاط میکنید که نتیجه آن این است که به واقع برسید این جا احتیاط بکنید ترک بکنید عیب ندارد اما نمیتوانید بگویید احتیاط میکنید خدا عقاب میکند این که حرف نمیشود. احتیاط در جایی است که نتیجه آن اصابه به واقع باشد در ما نحن فیه معنی ندارد احتیاط کردند. فرض این است که عقاب بدون بیان وضع الشیء فی غیر موضعه یا هست یا نیست ؟ قطعا وضع الشیء فی غیر موضعه هست (این اول ادعا هست چرا ) نه دیگر چون از دو حال خارج نیست یا وضع الشیء فی موضعه هست که قطعا نیست (عقل درک نمیکند نمیداند ) همان عقلی که درک نمیکند باید برود عقل خود را درست بکند یک تخطه آن کم است. بحث، بحث عقلی است خدا خیرت بدهد. ایشان هم از این راه پیش نیامد، اینها ملا هستند بالاخره، مرحوم آقای روحانی هم از این راه پیش نیامد دقت میکردید ایشان از این راه پیش آمد ایشان فرمود موضوع ظلم وجود حق است باید حقی باشد تا ظلم مصداق پیدا کند و عبد حقیقی نسبت به باری تعالی حقی ندارد لذا اصلا ظلم آنجا مصداق ندارد ایشان هم از این راه وارد شد. اشکالی که ما کردیم این است که اشتباه است عدل و ظلم دائر مدار وجود حق نیست، عدل و ظلم بر حسب مستفاد از لغت و برحسب مستفاد از عرف وضع الشیء فی موضعه و وضع الشیء فی غیر موضعه هست لذا ایشان هم از این راه هم پیش نیامد، آدم ملایی هست از آن را ه پیش آمد.
(سؤال:بالاخره حرف اصلی ایشان این است که اینجا ظلم محقق نشده یعنی وضع الشیء فی غیر موضعه نیست) نه میگوید چون حق نیست، ببینید خوب دقت کنید ها، اصلا ایشان توجه به این مطلب نفرموده در دنیاش که میگوید حق نیست در آخرتش هم میگوید اصلا ملاک عقاب دست ما نیست ما میگوییم ملاک عقاب دست ما هست. خوب دقت کنید. ایشان در دنیا از راه حق پیش آمد ما اشکال کردیم که آقا صدق ظلم متوقف بر حق نیست. در آخرت از راه حق پیش نیامد آدم ملا است از این راه پیش آمد که در آخرت ملاک عقاب در دست ما نیست چون ملاک عقاب در دست ما نیست احتمال میدهیم که خداوند بر مخالفت محتمل الحرمه عقاب بکند تا احتمال دادیم قطع به عدم عقاب بدون بیان نداریم یعنی قبح عقاب بلابیان جاری نیست ایشان از این راه پیش آمد. اشکالی هم که ما به ایشان میکنیم این است که میگوییم نه ما ملاک را داریم چرا به خاطر این که عقابی که در آخرت میخواهد بکند بر محتمل التحریم این وضع الشیء فی موضعه هست یا وضع الشیء فی غیر موضعه هست؟ (سؤال: نمیدانیم ) نه این که دیگر میدانیم، ملاک را نمیدانیم اما این عمل که ما میفهمیم که این عمل وضع الشیء فی موضعه نیست وقتی وضع الشیء فی موضعه نبود (از کجا میدانیم ) این که دیگر روشن است به عقل چون عقل ببینید، عقل این را درک میکند همان طور که در دنیاش هم عقل درک کرد در دنیاش شما چرا اشکال نکردید در آخرتش هم همین طور است این اولا. حالا ثانیا اشکال دوم را شما بگیرید.
اشکال دوم
اشکال دوم این است که بر فرض امکان صدور، ما قطع داریم به این که بدون بیان عقاب نیست از باب روایاتی که وارد شده در مقام آیاتی که در مقام وارد شده مثل «ما کُنَّا مُعَذِّبینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولا»[۱]
بنا بر این که مقصود از عذاب، عذاب اخروی باشد. لذا بر فرضی که با قطع نظر از آیات و روایات ملاک دست ما نباشد با توجه به آیات و روایات ملاک در دست ما میآید که بدون بعث رسول بدون بیان پروردگار متعال عقاب نمیکند.
اشکال سوم
ثالثا اساسا وضع الشیء فی غیر موضعه موجب اختلال نظام هست هر نظامی که باشد چون ایشان اگر به خاطرتان باشد فرمود اگر مستند قبح عقلا باشد در آخرت نظام عقلائی در کار نیست که ما بخواهیم بگوییم این عمل قبیح هست حفظا للنظام این عمل حسن است حفظا للنظام یادتان هست که.
اشکال این است که وضع الشیء فی غیر موضعه در هر محیطی که باشد موجب اختلال است خاص به محیط عقلا نیست. در روز قیامت هم اگر بنا شود وضع الشیء فی غیر موضعه بشود اختلال نظام قیامت میآید بله یک حرف هست خواهم اگر بگذرم ازهمه عاصیان کیست که چون و چرا کند زه درگاه ما، آن یک حرف دیگر است، آن فضل او هست رحمت او هست اما نسبت به عقاب حرف دیگر است. لذا ما اگر به خاطرتان باشد در بحث قطع گفتیم استحقاق عقاب بر مخالفت را عقلی میدانیم اما استحقاق ثواب بر موافقت را عقلی نمیدانیم بلکه تفضّل میدانیم.
اشکال چهارم
رابعا مستفاد از ادعیه اگر مراجعه کرده باشید به ادعیه…
واقعا دعاها خیلی معارف در آن است ما غافل هستیم. مثل همین دعای کمیل، دعای ندبه. اینها واقعا معرکه است. یک قصه من برای شما نقل بکنم الان به خاطرم آمد.
یکی از بستگان ما سفرهایی به کشور عربی زیاد داشته این کشوری که میرفته همه وهابی بودند. خیلی ایراد میگرفتند که شما مشرک هستید و فلان هستید الی آخر. یک شبی این بنده خدا اقوام ما در ایران بوده آن هم در مراکش بوده زنگ میزند به این قوم ما که احوالپرسی کند کاری با ایشان داشته اتفاقا ایشان در مجلس دعای ابو حمزه ثمالی بوده. تلفن که زنگ میخورد تلفن را جواب میدهد میگوید کجایی؟ میگوید والا من در یک مجلسی هستم دارم دعا میخوانم. میگوید خب بگذار ببینیم چی میگویید شماها. چند فقره از دعا را که گوش میدهد میگوید واقعا شما این [جملات] را میگویید؟ شماها مسلمان هستید ما مسلمان نیستیم. دعاهایی که ما داریم اینها هست.
حالا مقصود ببینید در ادعیه زیاد دارید قریب به این مضمون «الهی عاملنا بفضلک و لا تعاملنا بعدلک» اگر بخواهد به عدل رفتار بشود کار همه یک سره است اول هم کار ما یک سره است. خب معلوم میشود که پس سه دستگاه در قیامت هست. عدل و ظلم و فضل. اگر بنا بشود که آن جا بخواهد کسی که محتمل الحرمه را مرتکب شده عقاب بشود کسی هم که مخالفت معصیت واقعی کرده عقاب بشود کسی هم که موافقت کرده عقاب بشود عدل و ظلم و اینها کجا معلوم میشود.
یک عبارت از صحیفه سجادیه برای شما فقط بخوانم. متعدد است این جمله این مضمونی که الهی عاملنی بفضلک یک مورد را برای شما میخوانم. چون این مورد را دیدم مشتمل بر معارف بسیار عجیبی است. البته یک فقره آن را میخوانم.
[دعای دهم] صحیفه سجادیه: «و کان من دعائه علیه السلام فی اللجإ إلى الله تعالى» وقتی دیگر حضرت ملجا به پروردگار متعال میشده خیلی عجیب مضمونی است!
«اللهم إن تشأ تعف عنا فبفضلک، و إن تشأ تعذبنا فبعدلک فسهل لنا عفوک بمنک، و أجرنا من عذابک بتجاوزک، فإنه لا طاقه لنا بعدلک، و لا نجاه لأحد منا دون عفوک».
اشکالی که در بحث عقوبت دنیوی کردیم برای شما… اصلا اگر ما بخواهیم که بگوییم ظلم دائر مدار حق است خب بنا بر این چون حقی بندگان بر پروردگار متعال ندارند دیگر باید اصلا ظلم و عدل معنی نداشته باشد بشود سالبه به انتفاء موضوع.
«و لا نجاه لأحد منا دون عفوک یا غنی الأغنیاء، ها، نحن عبادک بین یدیک». این جمله خیلی عجیب است «و أنا أفقر الفقراء إلیک» امام زین العابدین ها! خیلی حرف عجیبی هست. یعنی همه فقیر هستند من از همه فقیرتر هستم «انا افقر الفقراء الیک». این را کسی میتواند بگوید که یافته باشد پروردگار متعال در نهایت عز، و خیلی جملهی عجیبی است. اگر حضرت بفرماید «انا افقر الفقراء الیک» ما چه باید بگوییم!
«فاجبر فاقتنا بوسعک، و لا تقطع رجاءنا بمنعک، فتکون قد أشقیت من استسعد بک، و حرمت من استرفد فضلک فإلى من حینئذ منقلبنا عنک، و إلى أین مذهبنا عن بابک، سبحانک نحن المضطرون الذین أوجبت إجابتهم، و أهل السوء الذین وعدت الکشف عنهم و أشبه الأشیاء بمشیتک، و أولى الأمور بک فی عظمتک رحمه من استرحمک، و غوث من استغاث بک، فارحم تضرعنا إلیک، و أغننا إذ طرحنا أنفسنا بین یدیک».[۲]
علیای حال ایشان میفرماید ما ملاک عقاب پروردگار متعال را در آخرت نمیدانیم لذا قطع به قبح عقاب بلابیان اخروی نداریم.
به نظر ما از نظر عقلی ملاک قابل فهم هست.
این بحث تمام میشود.
ببینید نسبت به قاعدهی قبح عقاب بلابیان ما باید اثبات کنیم که مقتضی آن تام است مانع آن مفقود است. در مرحلهی تمامیت مقتضی دو نظریهی مهم در مقابل هست. یکی نظریهی مرحوم روحانی قدس سره بود که بیان شد. یکی نظریهی مرحوم صدر قدس سره هست که قائل به حق الطاعه است در قبال قبح عقاب بلابیان.
من به خاطرم هست که حق الطاعه را بیان کردم فایل آن را برای من فرستادند میگویند یکی دو درس بیشتر نیست. فرصت نشده ببینم. البته بحث حق الطاعه بیشتر از یکی دو درس است. انشاءالله فرصت کنم نگاه میکنم اگر دیدم آن بحث ناقص است حق الطاعه را برای شما مفصل بحث میکنم. چون نظریهی مرحوم صدر هم جلوی مقتضی را میگیرد. یعنی میگوید اصلا مقتضی قاصر است نوبت به مانع نمیرسد. پس یک بحث فعلا شما علی الحساب معلوم نیست طلب دارد یا ندارید. ولی انشاءالله ببینم اگر ناقص باشد برای شما میگوییم چون نظریهی مهمی است و باید بیان بشود.
وارد میشویم در بحث موانع. بنابراین که قاعده قبح عقاب بلا بیان مقتضی آن تام باشد.
(سؤال: در بحث قاعده قبح عقاب بلابیان کدام نظر را انتخاب کردید نظر مرحوم شیخ انصاری قبول کردید مرحوم آخوند قبول کردید که به وجدان تمسک کرد ) حالا میگویم خوب شد گفتید باید نظر خودم را بگویم قبل از این که وارد مانع بشوم نتیجهی بحث را بگوییم تا این جا.ـ
مختار ما در قاعده قبح عقاب بلا بیان
نظر ما نسبت به قاعدهی قبح عقاب بلابیان این است که این قاعده تام الاقتضا است اقتضا آن تام است تا بعد بحث کنیم از مانع آن. و عمده وجه برای تمامیت اقتضا دو وجه است یکی عقل است و یکی وجدان است هم ما وجدان را دلیل بر این قاعده میدانیم هم عقل را.
استدلال به وجدان
اما وجدان دلیل بر این قاعده است چون هر کسی که راجع نفسه، مراجعه به نفس و وجدان خودش بکند مییابد که بدون بیان عقاب کردن قبیح هست و این یک امر وجدانی است که گفتیم وجدان غیر از قوهی عاقله است. یک نیرویی در انسان که تشخیص خوبیها و بدهی را میدهد و سه قوه در آن هست ادراکی و ارادی و انفعالی.
الان مثلا پدری هیچ به پسر خود نگفته که فلان جا نرو نه به عنوان اولی و نه به عنوان ثانوی، بعد فرزند او به آن مجلس برود، حالا بیاید وقتی که برگشت پدر این فرزند را بگیرد به باد کتک و بزند، وجدان خود پدر ناراضی است میگوید من که به او نگفتم نرود، او را توجیه نکردم، برای او بیان نکردم. به چه مجوزی او را عقاب بکنم؟! این میشود وجدان.
استدلال به عقل
به نظر ما استدلال به عقل هم درست است. چرا؟ چون دلیل عقلی سه رکن دارد. یکی تصور موضوع یکی تصور محمول و یکی تصور نسبت بین محمول و موضوع. هر جا این سه تصور برای عقل محقق بشود و عقل جزم به ترتب محمول بر موضوع پیدا کند این میشود قضیه عقلیه میشود دلیل عقلی.
البته ممکن است خود تصور موضوع محتاج به مقدمات باشد محتاج به استدلال باشد. خود تصور محمول محتاج به استدلال باشد. چون در منطق خواندید نظریت موضوع و محمول منافات با بداهت ثبوت محمول للموضوع ندارد. این را در منطق همه شما انشاءالله خواندید. ممکن است موضوع و محمول نظری باشد اما ثبوت محمول بر موضوع بدیهی باشد. مثلا کل را تصور میکند عقل، جزء را هم تصور میکند نسبت بین کل و جزء را هم تصور میکند جزم پیدا میکند به این که الکل اعظم من الجزء.
در ما نحن فیه تصور میکند عقاب بدون بیان بعد الفحص نه بیان به عنوان اولی نه بیان به عنوان ثانوی اینها همه را باید داشته باشید. حالا ببینید همین جا الان فحص لازم است خود آن استدلال میخواهد. یک بحثی ما داریم در اشتراط جریان اصول عملیه بر فحص به چند وجه هم استدلال شده. اما موضوع قبح عقاب بلابیان عبارت است از عقاب بعد الفحص بدون بیان نه بر عنوان اولی و نه به عنوان ثانوی. این موضوع. محمول آن هم تصور حکم است.
وقتی که عقل این دو تا را تصور میکند و نسبت بین این دو تا را هم میسنجد یقطع به ترتب محمول که قبح است بر عقاب بلابیان.
لذا به نظر ما این قاعدهی عقلیه هم قابل استدلال به وجدان هست هم قابل استدلال به برهان و عقل هست.
پس وارد میشویم در موانع.
کلام در استدلال بر عدم مانع
وجوب دفع ضرر محتمل
نسبت به قاعده قبح عقاب بلابیان موانعی ذکر شده عمدهی موانع عبارت است از قاعدهی وجوب دفع ضرر محتمل.
اول اجمال مانعیت این مانع را نسبت به قاعده بیان کنیم بعد وارد تفصیل بشویم.
اجمال قاعده
اجمال آن این است که همان طور که عقل ادراک میکند قبح عقاب بلابیان را، عقل ادراک میکند وجوب دفع ضرر محتمل را. میگوید هر جا ضرر محتمل بود دفع آن لازم است. به خصوص در معتقدین به قیامت دفع ضرر اخروی را عقل ضروری و لا بد منه میبیند.
و از طرفی در هر احتمال تکلیف الزامی چه تحریمیه و چه وجوبیه بر مخالفت آن احتمال عقاب هست. احتمال ضرر هست. عقل هم میگوید واجب است دفع ضرر. پس باید احتیاط بکنید تحریمیه را ترک کنید و وجوبیه را اتیان کنید.
این میشود بیان اجمالی مانعیت قاعدهی دفع. دیگر میگوییم قاعدهی دفع و قاعدهی قبح تتمه آنها را نمیگوییم.
تفصیل قاعده
اما تفصیل آن متوقف بر مقدماتی است.
مقدمه اول
مقدمه اول این است که ضرر در قاعدهی دفع وجوب دفع ضرر محتمل سه احتمال دارد.
یکی این که مراد ضرر اخروی باشد که ضرر اخروی عبارت است از عقاب.
احتمال دوم این است که مراد از ضرر، ضرر دنیوی باشد یعنی نقص در اموال، عرض، طرف و نفس. حالا یا نقصی وارد بشود در اموال یا نقصی وارد بشود نسبت به آبروی شخص یا نقصی وارد بشود نسبت به اعضاء شخص یا نقص وارد بشود نسبت به جان شخص. ضرر یعنی نقص، نقص در آنچه که مورد تعلق انسان است از مال و عرض و طرف و نفس.
احتمال سوم هم این است که مقصود از ضرر مفسده باشد اگر من محتمل التحریم را مرتکب بشوم احتمال القاء در مفسده است و عقل حکم میکند به وجوب دفع آن.
فرق بین مفسده و ضرر را چه کسی میگوید برای ما؟ پس میگذارم برای جلسه آینده که شما بگوید نه من بگویم.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.