بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیه الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین
الخامس: أنّ المستفاد من تعریفنا السابق[۱] ـ الظاهر فی استناد الحکم بالبقاء إلى مجرّد الوجود السابق ـ أنّ الاستصحاب یتقوّم بأمرین.
تحریر محل بحث در مقوّمات استصحاب
بحث در امر پنجم درباره مقوّمات استصحاب بود. روشن شد که دو رکن اساسی استصحاب عبارت است از یقین سابق و شکّ لاحق. بعد از آنکه این دو رکن مقوّم استصحاب شدند، بحث ما مربوط به خصوصیات این دو رکن است که مقصود از یقین چیست؟ و این یقین در چه زمان و متعلق به چه چیزی باید باشد؟ همچنین مقصود از شک و خصوصیات شکی که رکن استصحاب است چیست؟
بررسی خصوصیات یقین سابق در استصحاب
نسبت به یقین گفتیم که یکی از خصوصیات یقین عبارت از این است که باید یقین به وجود شیئی در سابق و شک به وجود آن شیء در لاحق تعلق بگیرد.
نکته اول درباره مسبوق بودن متیقّن در استصحاب
بیان کردیم که قید «در سابق»، قید برای متیقّن است، نه یقین. یقین لازم نیست که سابق بر شک باشد؛ بلکه متیقّن باید سابق بر مشکوک باشد. ممکن است که یقین سابق بر شک باشد یا همراه با شک باشد و یا متأخر از شکّ باشد. این مباحث در جلسه گذشته مطرح شد.
برای مثال در هنگام صبح یقین دارم که وضوء گرفتم و الآن شک میکنم که آیا طهارت باقی است یا باقی نیست! سبب یقین من زمانِ صبح بود که یقین دارم هنگام صبح وضوء گرفتم. خود متیقّن که تحصیل طهارت بود نیز در زمانِ صبح بوده، پس هر دو سابق بر زمان شک هستند. گاهی الآن برای من یقین حاصل میشود که نوشته یا سندی میبینم و یقین پیدا میکنم که این خانه در سال گذشته مِلک زید بوده است و همین الآن نیز برای من شک تولید میشود که آیا زید خانهاش را منتقل کرده است یا هنوز در ملکیت او باقی است! سبب یقین مقارن با شک حاصل شد. ما الآن سند را دیدیم و همین الآن یقین پیدا کردیم که ملکیت در سابق بوده و هماکنون نیز شکّ حاصل شده که آیا ملکیت باقی است یا باقی نیست؟
گاهی ممکن است که سبب یقین متأخّر از شکّ باشد، مثل اینکه الآن شک دارم که خانه زید به ملکیت او باقی است یا باقی نیست! بعدازظهر سندی میآورند که طبق آن یقین پیدا میکنم که سال گذشته ملک زید بوده است. هنگام ظهر شک در بقاء ملکیت داشتم و هنگام عصر یقین به حصول ملکیت در سال گذشته پیدا کردم.
پرسشگر: شک در بقای آن را میدانید!
پاسخ: بله، اما نمیدانم اکنون خانه ملک زید است یا نیست! بعدازظهر متوجه میشوم که سال گذشته ملک زید بوده است. در اینجا سبب یقین متأخر از شک پیدا شد، ولی متیقّن قبل از شک است؛ یعنی یقین ما به ملکیت زید برای این خانه در قبل از ظهر تعلق گرفته است که زمان شکّ ماست.
نکته دوم درباره تفاوت استصحاب با قاعده یقین
نکته دوم عبارت از این است که در وقت استصحاب باید نسبت به امر سابق یقین باشد و شک هم نسبت به همان امر سابق در زمان فعلی تعلق بگیرد. حال اگر یقین به وجود شیئی در زمان سابق داشته باشم و در زمان لاحق برای من تردید و شک حاصل شود که آیا اصلاً یقین داشتم یا نداشتم؟ اینجا استصحاب نیست.
به عبارت دیگر: دیروز فکر میکردم یا واقعاً یقین داشتم که این خانه ملک زید است. الآن شک میکنم که آیا دیروز یقین به ملکیت خانه برای زید داشم یا نداشتم! یا الآن شک میکنم که آیا آن یقینی که داشتم صحیح بوده یا صحیح نبود؟ یعنی آنچه را که در آن زمان یقین داشتم، نسبت به وجود آن شیء در همان زمان شک پیدا میکنم. در استصحاب اینگونه نبود؛ بلکه من در استصحاب شکی نسبت به وجود این شیء در سابق نداشتم، بلکه یقین داشتم که در سابق بوده است؛ من در زمان لاحق نسبت به وجود آن شک دارم.
اما در مورد دوم، شک پیدا میکنم که آیا اصلاً در سابق ملک زید بوده یا نبوده است؟ مانند اینکه در بسیاری موارد شما یقین به امری دارد و بعدها مسائلی پیش میآید که شک پیدا میکنید که آیا اصلاً این خانه ملک زید بوده یا نبوده است؟ از این شک به «شکّ ساری» تعبیر میکنند، چون شکی است که از اینجا به یقین سابق سرایت کرده و یقین سابق را متزلزل میکند. این قسم یقین و شک، مورد قاعده یقین است و قسم اول از یقین و شک، مورد قاعده استصحاب است.
فرق قاعده استصحاب با قاعده یقین این شد که در زمان اجرای استصحاب، یقین و شک موجود هستند. یقین نسبت به تحقق این شیء در زمان سابق موجود است و شک نسبت به تحقق آن در زمان لاحق موجود است. اما در قاعده یقین، قبلاً یقین بوده و فعلاً یقین نیست. آنچه که فعلاً وجود دارد شک است و این شک نسبت به وجود این شیء در همان زمان سابق سرایت میکند و کاری به زمان لاحق ندارد.
ما فعلاً در استصحاب بحث میکنیم که هم باید یقین ما محفوظ باشد و هم شک ما محفوظ باشد. کاری به قاعده یقین نداریم. خود این مطلب هم بحثی دارد که آیا «لا تنقض الیقین بالشک»[۲] فقط اثبات استصحاب میکند یا هم اثبات استصحاب میکند و هم اثبات قاعده یقین میکند؟ این از مسائلی است که بعداً باید مطرح شود.
پرسشگر: شک در قاعده یقین چگونه است؟
پاسخ: شک ما الآن در قاعده یقین وجود دارد، ولی یقین ما متزلزل است، چون من الآن شک دارم که یقین من طبق قاعده بوده یا نبوده است! یعنی اکنون نسبت به وجود همین شیء در روز گذشته شاک هستم؛ اما در استصحاب، نسبت به وجود این شیء در روز گذشته، اکنون نیز یقین دارم و متیقّن هستم.
وجه تسمیه قاعده یقین
علت نامگذاری استصحاب را پیش از این گفتیم، چون استصحاب از نظر لغت به معنای أخذ الشئ مصاحباً است و ما در قاعده استصحاب آنچه را که در سابق بوده، همراه خود میکشانیم و به زمان لاحق میآوریم؛ اما علت نامگذاری قاعده یقین این است که اگر دلیل داشته باشیم که در این مورد نیز نباید به شک عمل کنیم، یقینی که در سابق بوده را اکنون باید بدان عمل کنیم؛ یعنی بگوییم: اگر اکنون شک در وجود سابق کردم، به این شکّ خویش اعتنا نکنم و بگویم که در سابق حتماً بوده است. پس ولو اکنون شاک هستم، ولی این قاعده اثبات یقین میکند و میگوید که این شیء وجود دارد، ولی در زمان سابق است و کاری به زمان لاحق ندارد.
تاکنون نسبت به یقین که یک رکن استصحاب بود، دو نکته توضیح داده شد: یک نکته این بود که متیقّن باید در سابق باشد و به یقین کاری نداریم، چون ممکن است که یقین، سابق بر شکّ باشد یا مقارن با شکّ باشد یا متأخّر از شکّ باشد. نکته دیگر هم فرق قاعده یقین با قاعده استصحاب بود.
نکته سوم درباره یقین وجدانی و تعبدی در استصحاب
نکته سوم راجع به یقین عبارت از این است که وقتی میگوییم: رکن استصحاب، یقین به وجود شیء در زمان سابق است، مقصود ما یقین وجدانی نیست؛ بلکه اعم از یقین وجدانی ـ که قطع است ـ و یقین تعبدی ـ که قیام خبر ثقه است ـ میباشد. اگر خبر ثقهای نیز بر وجوب نماز جمعه در عصر حضور قائم شود و ما شک کنیم که وجوب نماز جمعه باقی است یا باقی نیست، اینجا نیز جای استصحاب است و حال آنکه ما یقین وجدانی به وجود آن در سابق نداریم؛ بلکه مدرک ما خبر ثقه میباشد که یقین تعبدی است.
پرسشگر: یقین تعبدی موضوعاً داخل در استصحاب است یا حکماً؟
پاسخ: یقین، رکن استصحاب است، پس موضوعاً داخل در استصحاب میباشد؛ یعنی تا شما یقین سابق نداشته باشید اصلاً استصحاب نیست، نه اینکه موضوع استصحاب است ولی استصحاب جاری نیست! اگر شما یقین سابق را نداشته باشید، یک رکن استصحاب را ندارید؛ خواه یقین وجدانی باشد یا یقین تعبدی باشد. اگر شما یقین تعبّدی را نداشته باشید، «ما کان» ندارید تا بخواهید آن را ابقاء کنید. پس رکن استصحاب بوده و دخیل در موضوع استصحاب است.
نکته چهارم درباره فعلی بودن یقین
نکته چهارم این است که این یقین باید بالفعل موجود باشد؛ یعنی کسی که میخواهد اجرای استصحاب کند، در زمانی که میخواهد اجرای استصحاب کند، باید یقین داشته باشد که این شیء در زمان سابق بوده است. پس یقین تقدیری مفید نیست. یقین تقدیری مثل این است که الآن من التفات ندارم، ولی اگر ملتفت شوم، یقین دارم که صبح طهارت داشتم. یقین من تقدیراً است، چون به تقدیر است؛ یعنی «لو التفتتُ لوجدتُ نفسی متیقّناً بالطهاره فی الصباح»؛ اما بالفعل التفات ندارم، پس بالفعل هم یقین ندارم.
بنابراین نکته چهارم این است که یقین در استصحاب باید بالفعل باشد و یقین تقدیری کفایت نمیکند. برای توضیح بیشتر نسبت به این مطلب، باید در مورد شک نیز توضیح بدهیم، چون شک نیز باید فعلی باشد و تقدیری نباشد. در آنجا روشن میشود که این نکته در کجا ثمره میدهد!
بررسی خصوصیات شک لاحق در استصحاب
رکن دوم استصحاب عبارت است از شک. متعلق این شک چیست؟ متعلق این شک یعنی مشکوک، وجود شیء در زمان لاحق است.
نکته اول درباره لزوم لاحق بودن شک در استصحاب
پس ما که میگوییم: در استصحاب باید شک داشته باشیم، مقصود شک در وجود آن در زمان حال است. حال اگر در جایی یقین به وجود در زمان حال داریم، ولی شک در وجود در زمان سابق داریم، اینجا استصحاب نیست. استصحاب آن است که شما نسبت به بقاء این شیء شک داشته باشید و نسبت به وجود آن در زمان لاحق شک داشته باشید و یقین شما نسبت به وجود آن در زمان سابق باشد. حال اگر عکس شود؛ یعنی یقین به وجود در زمان لاحق و زمان حاضر باشد و شک به وجود در زمان سابق باشد، این صورت نیز استصحاب مورد بحث ما نیست. اصطلاحاً به آن استصحاب قهقرائی گفته میشود که مورد این استصحاب قهقرائی عبارت است از اثبات ظهورات الفاظ در زمان ائمه (علیه السلام)، به اینکه اکنون ظهور در این معانی دارد.
نکته دوم درباره استصحاب قهقرائی
ما نمیدانیم که صیغه إفعل در چه چیزی ظهور دارد؟ میگوییم: الآن که از «إضرب» وجوب را تبادر میکند، پس الآن یقین داریم که معنی إفعل عبارت از وجوب است. شک داریم که آیا در زمان حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلّم) هم معنای إفعل وجوب بوده یا نبوده است؟ استصحاب قهقرائی میکنیم. ما در استصحاب مورد بحث، از زمان سابق به زمان حال میکشاندیم، ولی در اینجا از زمان کنونی به زمان اول میکشانیم و میگوییم: الآن که ظهور در وجوب دارد، سال قبل نیز ظهور در وجوب داشت، دو سال قبل نیز ظهور در وجوب داشت تا به زمان معصوم برسد. این استصحاب قهقرائی شد که فرق آن با استصحاب «ما نحن فیه» روشن شد.
نقش قاعده یقین در استصحاب قهقرائی
در اینجا این بحث مطرح میشود که آیا قاعده «لا تنقض الیقین بالشک»، همانگونه که استصحاب «ما نحن فیه» را حجت میکند، استصحاب قهقرائی را هم حجت میکند یا نه؟ بعداً ملاحظه خواهید کرد که حق این است که ادله استصحاب، حجّت بر استصحاب قهقرائی نیست، بلکه دلیل بر حجیت استصحاب قهقرائی و یا به تعبیر دیگر: اصل عدم نقل، عبارت از سیره عقلائیه است که سیره عقلائیه قائم بر این است که وقتی لفظ یک معنایی دارد، معنای آن تغییر نمیکند، مگر اینکه سبب محکمی بیاید و معنای لفظ را تغییر دهد.
پرسشگر: آیا این استصحاب حجیت دارد؟
پاسخ: این استصحاب حجیت دارد، ولی دلیل بر حجیت آن أخبار نیست، بلکه سیره عقلاء میباشد که در محل خودش باید توضیح بدهیم.
موارد ابتلای استصحاب قهقهرائی
موارد ابتلای استصحاب قهقرائی فقط در مواقعی است که ما به تبادر یا به عدم صحت سلب یا به اطّراد، اثبات ظهور لفظ را میکنیم، بعد میخواهیم بگوییم که این الفاظ در زمان معصوم هم در همین معانی ظهور داشتند تا کلام معصوم را حمل بر این معنا کنیم. پس مورد ابتلای استصحاب قهقرائی فقط در الفاظ است. مدرک این قاعده، سیره عقلائیه است و سیره عقلائیه فقط در الفاظ است.
شما اگر به خاطر داشته باشید در بحث حقیقت شرعیه که یکی از موارد تمسک به اصالت عدم نقل است، عدهای از این راه پیش آمدند که میگویند: الآن معنای لفظ صلات این است، همین را نسبت به زمان سابق میکشانیم تا به زمان معصوم برسد. البته کلام ایشان دچار اشکال است!
نکته سوم درباره فعلی بودن شک در استصحاب
نکته سوم در مورد شک این است که باید فعلی باشد. پس اگر ما ملتفت باشیم و وقتی ملتفت شدیم شک در بقای طهارت پیدا کنیم، در اینجا استصحاب داریم؛ اما اگر اصلاً غافل از حالت خودمان باشیم، استصحاب طهارت نداریم.
تبیین شک و یقین فعلی و تقدیری نسبت به حدث
توضیح شک فعلی و یقین فعلی به این است که مثلاً ما هنگام صبح وضوء گرفتیم و الآن که قصد داریم نماز جماعت بخوانیم، ملتفت به حالت خویش میشویم، فکر میکنیم و متوجه میشویم که یقیناً هنگام صبح وضوء گرفتیم. پس یقین بالفعل داریم. الآن هم شک داریم که آیا طهارت ما باقی است یا باقی نیست؟ در اینجا مسلّماً استصحاب جاری میشود.
اما اگر یقین تقدیری باشد، آیا استصحاب جاری است یا نه؟ فرض این است که ما در ابتدای صبح، یقین به حدث داشتیم، ظهر که میخواهیم وارد در نماز شویم، اصلاً ملتفت به حال خودمان نیستیم که شک پیدا کنیم آیا حدث ما باقی است و یقین سابق را در نظر بگیریم یا نه؛ بلکه فکر میکنیم که متطهّر هستیم و وارد در نماز میشویم. اگر ما گفتیم که یقین فعلی در استصحاب معتبر است، اکنون استصحاب حدث نداریم، چون ملتفت نشدیم، تا یقین به حدث پیدا کنیم، تا استصحاب حدث سابق را بکنیم. پس اکنون حکم نمیشود که ما محدث هستیم.
اما اگر گفتیم که یقین تقدیری کفایت میکند، ولو غافل بودیم، ولی به حیثی بود که اگر ملتفت میشدیم میفهمیدیم که یقین سابق به حدث داشتیم و محدثیّت را استصحاب میکردیم. پس دو اثر مهم بر آن مترتّب میشود.
تبیین شک و یقین فعلی و تقدیری نسبت به طهارت
همچنین میتوانید نسبت به طهارت مثال بزنید؛ کسی که اکنون شاکّ در طهارت است؛ یعنی در زمان لاحق شاکّ در طهارت است، گاهی یقین فعلی به طهارت صبح دارد، شک او فعلی است، یقین او هم فعلی است، استصحاب طهارت دارد. گاهی اوقات بالفعل یقین ندارد، بلکه «لو التفتَ حصَل له الیقین» به اینکه صبح طهارت گرفته است، پس یقین بالفعل ندارد، یقین او یقین تقدیری است. اگر قائل شدیم که یقین تقدیری معتبر است کفایت میکند و این شخص استصحاب طهارت دارد؛ اما اگر گفتیم که یقین فعلی معتبر است، این شخص استصحاب طهارت ندارد.
ثمره شک و یقین فعلی یا تقدیری در مسئله فقهیه
این مطلب در مسئله فقهیه ثمره میدهد؛ یعنی نماز به وجهی صحیح میشود و به وجهی باطل میگردد. اگر کسی در هنگام صبح، علم به حدث داشت، سپس از حالت خود غافل شد و مشغول نماز شد و بعد از نماز ملتفت شد و شک پیدا کرد به اینکه آیا هنگام صبح که از او حدث سر زده، قبل از خواندن نماز وضوء گرفته یا نه؟
پس مورد مسئله این است که هنگام صبح یقین داشته که محدث است و از او حدث صادر شد. سپس غافل شد و نماز خوانده است. اکنون بعد از نماز شک میکند که صبح محدث بود و «علی القاعده» باید وضوء گرفته باشد، ولی هر چه فکر میکند به خاطر نمیآورد که قبل از نماز وضوء گرفته یا نگرفته است؟
اولاً این نکته را توجه کردید که بعد از نماز ملتفت میشود، نه «حین الصلاه»، چون اگر هنگام نماز ملتفت شود که آیا وضوء گرفته یا نه، همین که ملتفت شد، یقین سابق و شک لاحق دارد، پس استصحاب محدثیّت میکند و اکنون محدث میباشد و در نتیجه نماز او باطل خواهد شد.
ثانیاً اگر بعد از نماز ملتفت شد، جای دو قاعده است: از یک طرف میگوید: من صبح حدث داشتم، نمیدانم وضوء گرفتم یا نه، حدث سابق را استصحاب میکنم، پس نماز را محدثاً خواندم. از طرف دیگر، قاعده دیگری داریم بنام قاعده فراغ[۳] که میگوید: هرگاه انسان بعد از عمل، شک در صحت و فساد نماز پیدا کرد، بنا بگذارد که نمازش صحیح است. الآن نیز من بعد از نماز شک پیدا کردم که آیا نماز خود را با طهارت خواندم یا بدون طهارت خواندم! پس در اینجا هم جای قاعده فراغ است و هم جای قاعده استصحاب است.
اما اگر یقین و شکّ تقدیری کفایت میکند، در صورتی که قبل از نماز ملتفت میشدم استصحاب حدث داشتم و نماز را محدثاً خواندهام، نماز من باطل است و اصلاً جای قاعده فراغ نیست، چون بر طبق احکام ظاهریه، من نمازم را محدثاً خواندم. اما اگر گفتیم که در اجرای استصحاب، یقین و شکّ فعلی لازم است، پس قبل از شروع نماز، من استصحاب حدث نداشتم. دلیلی نداریم که بگوید شما ظاهراً نمازت را محدثاً خواندی. نمازی میشود که نمیدانم متطهراً خواندم یا محدثاً خواندم، جای قاعده فراغ است.
«إن قلت»: وقتی یقین و شک ما فعلی شد، پس استصحاب بقاء حدث داریم که میگوید: نماز شما محدثاً خوانده شده است. قاعده فراغ هم میگوید: نماز شما صحیحاً خوانده شده است!
«قلت: این مطلب صحیح است و لیکن در محلّ خودش ثابت شده که قاعده فراغ حاکم بر استصحاب است. در تنبیهات همین بحث استصحاب نیز خواهید خواند که قاعده فراغ و أصاله الصحه حاکم هستند. پس حکم به صحت نماز میکنیم.
پرسشگر: آیا حکومت قاعده فراغ بر استصحاب بر فرض اینکه فرمودید، استصحاب بر یقین تقدیری حجت نباشد است!
پاسخ: بله، چون اگر یقین و شک تقدیری داشته باشید، قبل از نماز، حدث برای شما ثابت است و نوبت به قاعده فراغ نمیرسد؛ یعنی بر طبق قواعد ظاهریه، محدثاً نماز خواندهاید و چنین نمازی را قاعده فراغ درست نمیکند. البته شکی نیست که برای نماز بعدی باید وضوء بگیرد و الآن میخواهد شروع کند و یقین و شکّ او هم فعلی است، استصحاب حدث دارد، پس نباید نمازش را بخواند؛ بلکه باید ابتدا وضوء بگیرد و بعد وارد در نماز شود. توجه دارید که غفلت این شخص فقط نسبت به طهارت بود، نه اینکه نسبت به نیّت و غیره هم غفلت داشته باشد!
«إن قلت»: شما از یک طرف میگویید که نماز قبلی صحیح است و از طرف دیگر میگویید که نسبت به نماز بعدی باید وضوء بگیرد! حال آنکه اگر نماز قبلی صحیح است، پس باید نماز بعدی نیز صحیح باشد و اگر نسبت به نماز دوم باید وضوء بگیرد، پس نماز اول را نیز محدثاً خوانده است! این شبیه قضیه «یک بام و دو هوا» است!
«قلت»: روشن است که تنافی در احکام ظاهریه نسبت به لازم و ملزوم ممکن است. در بحث علم اجمالی آموختید که اگر علم داریم یکی از این دو کاسه نجس است و دستمال ما با یکی از این دو کاسه ملاقات کرد، از هر دو کاسه باید اجتناب کرد، ولی اجتناب از دستمال لازم نیست. حال آنکه این قضیه «یک بام و دو هوا» است! نسبت به ملاقا که دستمال است و طرف علم اجمالی نیست، أصاله الطهاره معارض ندارد و تساقط نمیکند. پس این ایجاد اشکال نمیکند.
فرع دیگری بر مسأله
اگر علم به حدث داشتم و ملتفت به حال خودم قبل از صلات شدم و شک در تحصیل طهارت کردم! توجه داشته باشید که قبل از صلات ملتفت شدم که شاک هستم. من صبح حدث داشتم، نمیدانم وضوء گرفتم یا نه؟ سپس غفلت کردم و برای اینکه ثواب صف اول را از دست ندهم، نماز را خواندم، در اینجا نماز من چه حالتی پیدا میکند؟ باید گفت: یک مرتبه شاکّاً وارد در نماز میشوم و پشت سر امام جماعت هم که ایستادهام شک دارم که تحصیل طهارت کردم یا نه، این نماز قطعاً باطل است، چرا؟ چون استصحاب حدث دارم و با شک در طهارت، قصد قربت متمشی نمیشود. نماز من نماز بیوضوء میشود و خداوند نماز با وضوء خواسته است و انسان با نماز بیوضوء که نمیتواند قصد قربت کند.
گاهی هم غافل میشوم و وارد در نماز میشوم و بعد ملتفت خواهم شد که آیا من که صبح حدث داشتم، بالاخره وضوء گرفتم و نماز خواندم یا نه؟ اینجا نماز من باطل است. در اینجا باید قاعده فراغ جاری باشد، ولی میگوییم که در اینجا نماز باطل است، چرا؟ چون به مجرد اینکه قبل از نماز، شکّ شما فعلی شد، استصحاب حدث دارید. فرض این است که قبل از نماز در یک آن، یقین و شکّ شما فعلی شد، در همانجا استصحاب شامل حال شما شد و گفت: «تتطّهر». شما غافل از این تتطهّر شدید! این شبیه کسی است که غافل شود از اینکه نماز با وضوء است، ولی نماز بیوضوء بخواند! همانطور که در آنجا باید نمازش را اعاده کند، چون فاقد طهارت واقعیه است، در اینجا نیز شما نمازی خواندید که به حکم استصحاب، واجد حدث ظاهری است و نمازی که اینچنین خوانده شده، باطل است و جای قاعده فراغ نیز در اینجا نیست.
پرسشگر: این مسئله بنا بر مبنای اینکه ما طهارت را شرط واقعی بدانیم یا طهارت را شرط ظاهری بدانیم فرق میکند!
پاسخ: آنچه که شما میفرمایید، نسبت به طهارت و خباثت خبثیّه است که آیا نجاست واقعی مانع است و طهارت واقعی شرط است یا نجاست و طهارت ظاهری مانع است و نجاست و طهارت ظاهری شرط است؟ اما نسبت به حدث که طهارت و نجاست نیست، بلکه حدث است که آیا ما محدث هستیم یا محدث نیستیم، شامل قاعده «لا تعاد»[۴] میشود که «لَا تُعَادُ الصَّلَاهُ إِلَّا مِنْ خَمْسَهٍ» که یکی از آنها طهارت است؛ یعنی اگر انسان نماز بدون وضوء بخواند، هر وقت که متوجه شود، ولو از روی نسیان باشد یا از روی جهل باشد، جهل او هم قصوری باشد یا تقصیری باشد، باید نماز را اعاده کند؛ اما اگر کسی نماز را بدون سوره بخواند، «لا تعاد» میگوید که اعاده ندارد، البته اگر از روی نسیان یا از روی جهل باشد که جهل قصوری آن مسلّم است و جهل تقصیری مورد بحث است و هکذا.
پرسشگر: چرا یقین و شک اعم از فعلی و تقدیری نباشد؟
پاسخ: قبلاً بیان کردیم که هر عنوانی ظهور در فعلیت دارد. اگر گفتیم: «زیدٌ مجتهدٌ»، منظور زیدی نیست که جنین است و بعد از نُه ماه متولد میشود و از پانزده سالگی شروع به تحصیل میکند و دَه سال سطح را میخواند و پانزده سال هم درس خارج میخواند تا مجتهد شود! تقدیری یعنی این زید را چهل سال بعد تقدیر میکنیم که مجتهد خواهد شد! پس هر عنوانی ظهور در فعلیت دارد و منظور ما زیدی است که هم اکنون مجتهد باشد.
تطبیق عبارت مرحوم شیخ (قدس سره)
الخامس، أنّ المستفاد من تعریفنا السابق[۵] ـ الظاهر؛ ظهور دارد فی استناد؛ مستند بودن الحکم بالبقاء إلی مجرّد الوجود السابق ـ أنّ الاستصحاب یتقوّم بأمرین:
شرط اول استصحاب
أحدهما: وجود الشئ فی زمان؛ یعنی وجود نماز جمعه در زمان حضور امام، سواءٌ عَلم به؛ به این وجود،
فی زمان وجوده أم لا؛ یعنی شما یقین به وجود شیء داشته باشی در زمان غیبت.
نعم، لابدّ من إحراز ذلک؛ وجود شیء در سابق، حین إراده الحکم بالبقاء؛ اکنون باید بدانم که در سابق بوده است، بالعلم أو الظنّ المعتبر؛ مانند خبر ثقه، و أمّا مجرّد الاعتقاد بوجود شئ فی زمانٍ مع زوال ذلک الاعتقاد؛ اکنون آن اعتقاد زائل شده، شک پیدا می کنم که دیروز مطلب چنین بود. فی زمانٍ آخر، فلا یتحقّق معه الاستصحاب الاصطلاحی؛ نام این، قاعده یقین می شود.
و إن توهَّم بعضُهم:[۶] جریان عموم «لاتنقض» فیه؛ در این مورد! اما اشتباه است، کما سَنُنَبِّه علیه.
شرط دوم استصحاب
و الثانی؛ رکن دوم عبارت از شک است: الشکّ فی وجوده؛ وجود آن شیء فی زمانٍ لاحقٍ علیه؛ فلو شَکَّ
یا «فلو شُکَّ» اگر معلوم خواندید باید یک فاعل برای آن در تقدیر بگیرید و «هو» به شاکّ بازگردد و اگر مجهول بخوانید نیز نیاز ندارد. فی زمان سابق علیه فلا استصحاب؛ اینجا استصحاب نیست. البته و قد یُطلق علیه الاستصحاب القهقری مجازاً.
شرط سوم استصحاب
ثمّ المعتبر هو الشکّ الفعلی الموجود حال الالتفات إلیه؛ حال التفات به آن شیء، باید شک موجود باشد. أما لو لم یلتفت؛ اما اگر ملتفت نشود و در نتیجه شک فعلی نشود، فلا استصحاب؛ استصحاب نیست. و إن فُرضَ الشکّ فیه علی فرض الالتفات؛ اگر چه فرض کنیم که اگر ملتفت میشد، شک پیدا میکرد.
ثمره اینجا حاضر میشود که فالمتیقّن للحدث؛ کسی که یقین به حدث داشته باشد، إذا التفت إلی حاله فی اللاحق فشکّ، جری الاستصحاب فی حقّه؛ استصحاب در حقّ او جاری است. فلو غفل عن ذلک؛ حال اگر از حال خویش غافل شد و صَلّی بطلت صلاتُه؛ این ثمره دوم است. وقتی ملتفت شد و یقین و شک او فعلی شد، امر به طهارت پیدا کرد. لسَبق الأمر بالطهاره؛ البته ترتیبی که ما گفتیم، با ترتیب مرحوم شیخ (قدس سره) تفاوت دارد.
و لا یجری فی حقّه؛ در حقّ این شخص، حکمُ الشکّ فی الصحّه بعد الفراغ عن العمل؛ یعنی قاعده فراغ جاری نمیشود. لأنّ مجراه الشکّ الحادث بعد الفراغ؛ در «ما نحن فیه» قبل از عمل، شک حاصل بوده است. لا الموجود من قبل.
مثال شک تقدیری
نعم، لو غفل عن حاله؛ به طور کلّ غافل از حال خویش بوده است، بعد الیقین بالحدث و صلّی، ثمّ؛ بعد از صلات التفت و شکّ فی کونه محدثاً حال الصلاه أو متطهّراً، جری فی حقّه قاعده الشکّ بعد الفراغ، چرا؟ لحدوث الشکّ بعدَ العمل و عدم وجوده قبله؛ وجود این شک قبل از عمل حتّی یوجب الأمرَ بالطهاره؛ امر به طهارت را و النهی عن الدخول فیه؛ صلات را، بدونها؛ بدون طهارت.
بیان استصحاب بعد از نماز
نعم، هذا الشکّ اللاحق؛ شک بعد از نماز در اینکه بعد از ساعت یازده که محدث بود آیا وضوء گرفت یا نه؟ یوجب الإعاده؛ اعاده نماز را بحکم استصحاب عدم الطهاره، لولا حکومه قاعده الشکّ بعد الفراغ؛ قاعده فراغ علیه؛ بر استصحاب. فافهم؛ که در جلسه بعد بیان میکنیم.
«و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین»
۱ . و هو «إبقاء ما کان».
۲. وسائل الشیعه، ج۲، ص۳۵۶، الباب ١، من أبواب نواقض الوضوء، الحدیث الأوّل.
۳. قاعده فراغ عبارت است از: حکم ظاهری به صحّت عملی که شخص از انجام آن عمل، فارغ شده است؛ به عنوان مثال: اگر مکلّف نمازی خواند و بعد از اتمام نماز، در اجزاء یا شرائط آن نماز از نظر صحّت شکّ کرد، قاعده فراغ، حکم ظاهری صحّت نماز را برای این شخص اثبات میکند.
۴. من لا یحضره الفقیه, ج۱, ص۲۷۹؛ «لَا تُعَادُ الصَّلَاهُ إِلَّا مِنْ خَمْسَهٍ الطَّهُورِ وَ الْوَقْتِ وَ الْقِبْلَهِ وَ الرُّکُوعِ وَ السُّجُود».
۵ . و هو «إبقاء ما کان».
۶ . هو المحقّق السبزواری فی ذخیره المعاد، ص۴۴.