بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیة الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین
فرمایش مرحوم عراقی را بیان کردیم. ایشان در صدد این بود که روایت را تعمیم بدهد نسبت به شبهات حکمیه و فرمود آن چه که شما لازم دارید این است که هر شیئی که در آن دو قسم باشد قسمی حلال و قسمی حرام فهو لک حلال حتی تعرف قسم حرام را، و ما این معنی را در شبهات حکمیه داریم.
مثلا نسبت به لحم حمیر نمیدانیم حلال است یا حرام، میشود شبههی حکمیه. کل شیء که کلی لحم باشد فیه حلال، لحم الغنم، و حرام، لحم الخنزیر، فهو لک حلال تا این که بدانی که این لحم حمیر از قسم حرام است. پس شامل شبهات حکمیه میشود.
فقط میماند شرب تتن، در شرب تتن دیگر نمیتوانیم بگوییم یک کلی داریم که یک قسم از شربش حلال است یک قسم از شربش حرام است، شرب تتن یا حلال است یا حرام است. این را هم فرمود درست میکنیم به عدم قول به فصل.
اشکال اول بر مرحوم عراقی
اشکالی که بر مرحوم عراقی وارد است عبارت از این است که یک نکته غفلت شد، و آن نکته این است که ما علاوه بر این که شیء باید قابل قسمت به دو قسم باشد گفتیم فیه حلال و حرام بیان منشأ اشتباه را هم میکند. پس هر جایی که منشأ اشتباه و شک ما در حلیت و حرمت وجود دو قسم باشد این میشود مورد حدیث و حکم میشود به حلیت. اما اگر جایی منشأ شک وجود القسمین نبود این دیگر مورد حدیث نخواهد بود.
در شبهات حکمیه منشأ شک فقد نص هست، اجمال نص است، تعارض نصین است، ربطی ندارد به این که دو قسم داشته باشد یا دو قسم نداشته باشد. شرب تتن دو قسم ندارد و در عین حال شبههی حکمیه است، لحم حمیر کلی ما فوقش دو قسم دارد در عین حال شبههی حکمیه است. پس معلوم میشود معیار عبارت است از این که منشأ شک فقد نص باشد اجمال نص باشد تعارض نصین باشد و حدیث اختصاص دارد به آن چه که منشأ شک در آن وجود قسمان باشد. پس روایت میشود خاص به شبهات موضوعیه.
اشکال دوم بر مرحوم عراقی
عدم قول به فصل هم دردی را دوا نمیکند.
اولا آن چه که مفید است قول به عدم فصل است نه عدم قول به فصل این را دقت کنید. ما یک قول به عدم فصل داریم یعنی علماء همه قائل هستند که فاصل نباید باشد. قول همین دو تایی است که ما گفتیم. این میشود قول به عدم فصل. اسمش میشود اجماع مرکب.
یک مرتبه عدم قول به فصل است یعنی ما در بین فقها دو قول بیشتر پیدا نکردیم، قول به فصل نبود، نیست، اما احداث قول به فصل هم مشکل دارد، این از آن در نمیآید، اثبات نمیشود. این اولا و تعبیر ایشان عدم قول به فصل است.
ثانیا بر فرضی هم که قول به عدم فصل باشد میشود اجماع مرکب و این اجماع قطعا مدرکی است. چرا؟ چون فقها استدلال کردند برای تعمیم، به روایات دیگر به مستندات دیگر. مثل رفع ما لا یعلمون، مثل «الناس فی سعة ما لا یعلمون»، «مثل «کل شیء مطلق حتی یرد فیه النهی» و الی آخر.
بنا براین فرمایش مرحوم عراقی دردی را دوا نکرد.
امر ۸. طرح نظریه مرحوم نائینی و اشکال مرحوم آقای خوئی
مرحوم محقق نائینی از نظر مدعی موافق با مرحوم شیخ انصاری است یعنی حدیث حل را مختص به شبهات موضوعیه میداند و لکن از جهت دلیل و روش استدلال با مرحوم شیخ مختلف است.
نظریه مرحوم نائینی
مرحوم نائینی دلیل بر اختصاص روایت را به شبهات موضوعیه وجود کلمهی «بعینه» و کلمهی «منه» میداند.[۱]
اگر به خاطرتان باشد ما هم گفتیم «بعینه» دلالت میکند بر این که روایت خاص به شبهات موضوعیه است. «منه» هم چون دلالت بر تبعیض میکند. پس باید «شیء» در «کل شیء» چیزی باشد که بعض داشته باشد، قسم داشته باشد و آن میشود شبههی موضوعیه. شرب تتن بعض و قسم ندارد.
مرحوم نائینی تکیه روی وجود کلمهی «بعینه» و کلمهی «منه» دارد اما وجود القسمان و تقسیم بالفعل را که مرحوم شیخ انصاری قدس سره دلیل قرار دادند بر این که شبهه، شبههی موضوعیه باشد این را ایشان قبول نمیکند.
توضیح مطلب این است که میفرماید لفظ شیء در حدیث که فرموده «کل شیء لک حلال»…
این بحثها خیلی ارزشمند است، من یک نکته را اینجا توضیح بدهم. ببینید آدم دو جور میتواند به قصه نگاه کند یک مرتبه شما زندگی حضرت زهرا سلام الله علیها را مطالعه میکنید که بروید روی منبر نقل کنید. یک مرتبه همین زندگی را مینشینید مطالعه میکنید و از قسمت قسمت آن استفاده میکنید که این حضرت چه کردند به چه قصد این کار را انجام دادند، چه آثاری بر آن مترتب شد. آن وقت نتیجهاش این است، قضیهی شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها را میشود خواند در نیم ساعت، همین قضیه شهادت حضرت زهرا علیها سلام را میشود خواند در ده ماه، در صد ساعت. صد ساعت مفید ها! دانه به دانه مینشینی رویش حساب میکنی برای چه بود؟ چرا؟ چه اثری برش مترتب شده؟ اگر نبود چه میشد؟ میخواهم بگویم این را دقت داشته باشید در مطالعهای که نسبت به سیرهی ائمه اطهار علیهم السلام دارید نظرتان نظر یک قصه و نظر یک قضیهی تاریخی نباشد، نظرتان نظر این باشد که این مطالب پر محتوا است، باید از آن استفادهی معارفی کرد، استفادهی اخلاقی کرد و الی آخر. این را برای ائمه علیهم السلام عرض کردیم، که خدا انشاءالله توفیق بدهد انسان بتواند زندگی این بزرگان را مطالعه کند. با این دید اصلا خواهید دید انسان دگرگون میشود، و اگر این جوری شروع کند به مطالعه اصلا کتاب را آدم به زمین نمیگذارد. حالا مقصودم این است که در بحث خود ما یک همچنین دقتی را داشته باشید. تارة یک نظر این است که من مدرس رسائل هستم کلام شیخ را میگویم توضیحش را هم میدهم خلاص میشود میرود. مدرس خارج هستم کلام شیخ را میگویم، اشکال مرحوم آقاضیاء را هم میگویم، اشکال مرحوم نائینی را هم میگویم، بحث را هم جمع میکنم یک خلاصه گیری هم میکنم رد میشوم میروم. تارة نه به این بحث نگاه عمیق میکنم که از هر قسمتی از آن یک روش بدست بیاورم یک منهج استنتاج کنم. این فرق میکند. قبلا کارم تمام شد، یعنی درس خارج همان است خواندیم و تمام شد واینها. اما یک دوره دیگر که شما مطالعه میکنید از هر قسمتی از آن یک منهج در میآید. میبینید این عالم چه کار کرد، چه جور با این روایت کار کرد که این روایت را تعمیم بدهد. آن عالم دیگر از چه راهی پیش آمد این است که ذهنها را باز میکند و انسان را به اجتهاد میرساند.
حالا،مرحوم نائینی قدس سره…
خدا انشاءالله توفیق بدهد یک وقتی بشود باید یک بحثی گذاشت راجع به منهج کار در خود علم اصول.
(سؤال:آقا کی؟ داریم پیر میشویم دیگر) من باید بازار گرمی هم بکنم برای خودم دیگه، البته فرض کن، فرض کنید، فرض کنید البته انشاءالله که این طور نیست، فرض کنید. چون من اهل این حرفها الحمدلله نبودم. من یک درسی در منطق مظفر گفتم شاگرد نداشتم به دیوار درس گفتم. دقیقا به دیوار درس گفتم ولی ضبط کردم. میگویند بهترین منطق مظفری است که تا به حال در حوزه گفته شده است. می گویند. چون من خودم نرفتم یک دور دیگر ببینم. نه انشاءالله که فرصت هست و گفته میشود انشاءالله. میخواهم بگویم آقا حواستان به اینها جمع باشد. حواستان روی مباحث جمع باشد.ـ
مرحوم نائینی میفرماید خلاصهی فرمایش مرحوم شیخ قدس سره این شد که این «شیء» کل شیء یا اراده میشود از آن نوع کلی که تقسیم میشود به حلال و حرام یا از آن اراده میشود شخصی خارجی.
اگر اراده بشود نوع کلی مربوط میشود به شبهات موضوعیه. چون میگوییم این مایع که کلی است یک قسم دارد خمر، یک قسم دارد خل، نمیدانیم که این مایع داخل در خل است یا [داخل در] خمر است میشود شبههی موضوعیه.
اگر هم شخصی باشد باز هم میشود شبههی موضوعیه اما بنا بر استخدام. احتیاج به استخدام داریم. میگوییم هر جزئی خارجی که در نوعش حرام و حلال است آن برای تو حلال است تا علم به حرمت آن پیدا کنی. باز هم میشود شبههی موضوعیه.
این مایع داخل لیوان، جزئیٌ خارجیٌ. فیه ـ نه در خودش، چون در خودش دیگر حرمت و حلیت نیست یا حلال است یا حرام است ـ فی نوعه، در نوع این مایع یک قسم حلال دارد یک قسم حرام دارد. فهو این مایع برای تو حلال است تا این که بشناسی از قسم حرامش هست. باز هم میشود شبهه، شبههی موضوعیه.
مرحوم نائینی اشکال میفرماید. میفرماید که شیئیت مساوق با وجود است. چون الشیء ما لم یتشخص لم یوجد. و شیء عنوان موجودات است. بر معدوم قابل اطلاق نیست. [پس مراد از شیء کلی نیست چون کلی متشخص نیست. مراد از شیء موجود خارجی جزئی است] و چون موجود خارجی قابل برای تقسیم نیست پس چارهای نداریم که بگوییم اگر مراد از شیء، جزئی خارجی باشد، فیه حلال و حرام به معنی تقسیم نیست. چرا؟ چون جزئی خارجی دیگر دو قسم ندارد یا حلال است یا حرام است. بلکه باید بگوییم فیه حلال و حرام برای تردید است. تردید میشود، جزئی خارجی است این مایع، مردد است بین این که حلال باشد یا حرام باشد.
پس نتیجه گرفتیم که «فیه حلال و حرام» به معنی احتمال حلیت و حرمت است. زیرش خط بکشید. نتیجه گرفتیم که فیه حلال و حرام به معنی تردید در حلیت و حرمت است.
حالا که این نتیجه را گرفتیم، روایت هم شامل شبهات حکمیه میشود هم شامل شبهات موضوعیه میشود.
اما شامل شبهات حکمیه میشود چون در شبهات حکمیه مردد است بین این که شرب تتن حلال باشد یا حرام باشد. هم شامل شبهات موضوعیه میشود. چون در شبهات موضوعیه هم تردید ما در حکم از جهت وجود دو قسم برای آن جزئی خارجی است. پس روایت شامل شبهات حکمیه و موضوعیه هر دو شد.
چه کار کرد مرحوم نائینی؟ مرحوم نائینی اول آمدند «فیه حلال و حرام» را برگرداند به تردید. بعد که برگرداندن به تردید حالا هم تعمیم داد نسبت به شبههی حکمیه و هم نسبت به شبههی موضوعیه.
اشکال مرحوم آقای خوئی
آقای خوئی قدس سره از فرمایش مرحوم نائینی جواب میدهد.[۲] خوب دقت کنید.
ایشان میفرماید که ما قبول داریم که شیء مساوق با وجود هست اما این طور نیست که حتما باید مساوق با وجود خارجی باشد بلکه اعم است از این که وجود ذهنی داشته باشد یا وجود خارجی. در شیء وجود خوابیده. بر عدم، شیء اطلاق نمیشود. باید وجود داشته باشد. حالا یا در ذهن یا در خارج. تا امکان پیدا کرد که شیء وجود ذهنی پیدا بکند میشود کلی. چون مفهوم شیء از مفاهیم مبهمه است. قابل اطلاق بر هر چیزی هست. پس میشود شیء در عین این که باید وجود داشته باشد اما یک مفهوم کلی باشد و یک مفهوم جزئی نباشد.
پس آن چه که مرحوم نائینی فرمود که شیئیة مساوق با جزئیة است و مقصود از شیء میشود جزئی خارجی این ناتمام است. میتواند مقصود از شیء مفهوم شیء و کلی باشد که در ذهن است. لذا مرحوم آقای خوئی میفرماید که کلمهی شیء حتی استعمال میشود در معدومات، حتی استعمال میشود در مستحیلات. میگوییم اجتماع نقیضین شیء محال. و حال آن که اصلا وجود ندارد. شیء محالٌ یعنی در ذهن. یا میگوییم شریک الباری شیء محالٌ.
در شریک الباری حالا یک وقتی اگر فرصت بشود برای شما میگوییم، استدلالی که الان هست این است که شریک الباری تصور دارد ولکن استدلال میکنیم بر این که باطل است «لو کان فیهما آلهة الا الله لفسدتا». برهانی بعضی ذکر کردند که اصلا شریک الباری تصور ندارد تا ما بخواهیم بگوییم محال است یا ممکن است. تصورش محال است. مقصودم این است که این را دقت کنید.
پس شیء قابل اطلاق بر مستحیلات، بر ممتنعات هست.
بعد مرحوم آقای خوئی میفرماید: بنا بر این مراد از شیء میشود الکلی القابل للقسمین. تا شد الکلی القابل للقسمین باز اختصاص پیدا میکند به شبهات موضوعیه. چون اگر مراد از شیء کلی قابل برای قسمین باشد… این را به عنوان یک اصل موضوعی ثابت کردیم اگر مراد از شیء کلی قابل للتردید باشد میشود شبههی حکمیه. اگر مراد از شیء کلی قابل للتقسیم باشد میشود شبههی موضوعیه. آقای خوئی زحمت کشیدند گفتند پس ما میتوانیم مراد از شیء را کلی بگیریم، شیء مساوق با وجود هست و لکن مفهوم شیء در ذهن کلی است و وجود هم دارد. وقتی کلی شد هر کلی قابل قسمت به دو قسم هست. کلی لحم دو قسم دارد یک قسم حلال، لحم الغنم، یک قسم حرام، لحم الخنزیر.
بعد مرحوم آقای خوئی میفرماید: بر فرض تسلم که مراد از شیء موجود خارجی باشد از راه استخدام پیش میآییم چون اگر از راه استخدام هم پیش بیاییم باز روایت خاص به شبهات موضوعیه میشود که این را مرحوم شیخ هم داشتند. چون میگوییم هر شیئی که در کلی و نوعش دو قسم باشد، یک قسم حلال و یک قسم حرام فهو لک حلال.
پس و لو تنزل بکنیم قائل بشویم که مراد از شیء موجود خارجی است، نلتزم بالاستخدام فی الضمیر، ملتزم به استخدام در ضمیر میشویم و با استخدام کلی درست میشود. وقتی کلی درست شد دو قسم درست میشود. وقتی دو قسم درست شد شبههی موضوعیه میشود.
«فیکون المراد ان کل موجود خارجی فی نوعه» نه در خودش، ضمیر را برگرداندیم به نوع، «فی نوعه حلال و حرام فهو لک حلال حتی تعرف الحرام منه بعینه».
«و القرینة علی هذا الاستخدام»، این نکتهی مهمی است، چون شما به ما اشکال میکردید که آقا استخدام علی خلاف الاصل است. میگوییم قرینهی بر این استخدام خود تقسیم است. چون «فیه حلال و حرام» ظهور در تقسیم که دارد، یک، تقسیم در جزئی خارجی هم که ممکن نیست، دو، پس چارهای نداریم که از استخدام استفاده کنیم، سه.
«و القرينة على هذا الاستخدام هو نفس التقسيم باعتبار أن الموجود الخارجي غير قابل للتقسيم، فلا محالة يكون المراد انقسام نوعه، فتكون الرواية مختصة بالشبهات الموضوعية».[۳]
پس باز مرحوم آقای خوئی روایت را خاص به شبهات موضوعیه فرمودند.
فقط این جا یک نکته بگویم این قضیهی استخدام را که مرحوم آقای خوئی به عنوان ثانیا در مصباح الاصول آوردند خود مرحوم نائینی در اجود دارند. خود مرحوم نائینی این را دارند. یعنی خود مرحوم نائینی ملتفت این قسمت بودند. خواستید هم مراجعه کنید صفحهاش را… که الحمد لله ننوشتم ولی میدانم در کتاب فوائد الاصول و اجود التقریرات است حتما.
فردا انشاءالله نظریهی مرحوم اصفهانی را میگوییم خیلی مختصر است. وارد در حدیث سعه میشویم که انشاءالله خدا بر همه شما سعه بیاورد.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
۱) و يمكن ان يقال ان الشيئية حيث انها تساوق الوجود فظاهر لفظ الشيء هو الموجود الخارجي فيدور الأمر بين إرادة احتمال الحلية و الحرمة من قوله عليه السلام فيه حلال و حرام و بين الالتزام بالاستخدام و حمله على الانقسام الفعلي و الأول و إن كان في نفسه خلاف الظاهر إلا ان الالتزام به أهون من الالتزام بالاستخدام و على ذلك فلا مانع من شمول الرواية للشبهة الحكمية لو لا ما ذكرناه من الجهتين. اجود التقریرات ۲/۱۸۵
۲) و فيه أولا ان لفظ الشيء موضوع للمفهوم المبهم العام لا للموجود الخارجي، و لذا يستعمل في المعدومات، بل في المستحيلات، فيقال هذا شيء معدوم أو لم يوجد، و هذا شيء مستحيل أو محال.
و ثانيا انه على تقدير التنزل و تسليم ان المراد منه الموجود الخارجي نلتزم بالاستخدام في الضمير في قوله عليه السلام فيه حلال و حرام، فيكون المراد ان كل موجود خارجي في نوعه حلال و حرام فهو لك حلال، حتى تعرف الحرام منه بعينه. و القرينة على هذا الاستخدام هو نفس التقسيم، باعتبار أن الموجود الخارجي غير قابل للتقسيم، فلا محالة يكون المراد انقسام نوعه، فتكون الرواية مختصة بالشبهات الموضوعية. مصباح الأصول، ج۱، ص: ۲۷۷
۳) موسوعة الامام الخوئی ج۴۷ ص۳۲۱