بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیة الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین
بهترین کسی که میتواند حضرت رسول صلی الله و آله و سلم را معرفی بکند، علی بن ابی طالب علیه السلام است و معلوم میشود که جانشین حضرت چه کسی باید باشد. در نهج البلاغه موارد مختلفی هست که حضرت امیر علیه السلام حضرت را معرفی میکند. دو تا را من برای شما میخوانم؛
«مستقره خير مستقر و منبته أشرف منبت في معادن الكرامة و مماهد السلامة قد صرفت نحوه أفئدة الأبرار و ثنيت إليه أزمة الأبصار دفن الله به الضغائن و أطفأ به [النوائر] الثوائر ألف به إخوانا و فرق به أقرانا أعز به الذلة و أذل به العزة كلامه بيان و صمته لسان».[۱]
میفرماید که محل و مستقر و قرارگاه حضرت، بهترین قرارگاه و محل پرورش و خاندان او شریفترین خاندان و پایگاه است، حضرت در معدن بزرگواری و گاهواره سلامت رشد کرد، دلهای نیکوکاران شیفته او است، توجه دیدهها به سوی او است، خدا به برکت او کینهها را دفع کرد و آتش دشمنیها را خاموش کردو با او میان دلها الفت و مهربانی انداخت و نزدیکانی را از هم دور ساخت، جداییهایی که بین پسر و پدر افتاد در اثر ایمان آوردنها، انسانهای خار و ذلیل و محروم در اثر تربیت حضرت و پرتو او عزت یافتند و عزیزانی بودند که ذلیل شدند…
در جای دیگر در نهج البلاغه میفرماید:
«ابتعثه بالنور المضيء و البرهان الجلي و المنهاج البادي و الكتاب الهادي أسرته خير أسرة و شجرته خير شجرة أغصانها معتدلة و ثمارها متهدلة مولده بمكة و هجرته بطيبة علا بها ذكره و امتد منها صوته أرسله بحجة كافية و موعظة شافية و دعوة متلافية…»
واقعا الفاظ آن عجیب است تا چه برسد به معانی!
«أظهر به الشرائع المجهولة و قمع به البدع المدخولة و بين به الأحكام المفصولة فمن يبتغ غير الإسلام دينا تتحقق شقوته و تنفصم عروته و تعظم كبوته و يكن مآبه إلى الحزن الطويل و العذاب الوبيل…».[۲]
این دو نمونه از تعریف حضرت، نسبت به ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلم.
حالا این را هم برای شما بخوانم:
چون میخواهم تحفظ بر متن بکنم همان طور که در متن ذکر شده میخوانم «و لم یزل شریح عامل رسول الله صلى الله عليه [و آله] و سلم» «آله» ندارد، اینها «آله» نمیگذارند این از کتب عامه است «على قومه و عامل أبي بكر، فلما قام عمر أتاه بكتاب رسول الله صلى الله عليه [و آله] و سلم» آن کتاب و به حساب دستور و نامهای که حضرت داده بودند ابوبکر امضا کرد حالا آوردند پیش عمر که باز همان جا به ولایت باقی باشد «فأخذه و وضعه تحت قدمه و قال: لا، ما هو إلا ملك انصرف ».[۳]
این هم معرفت این شخص نسبت به حضرت.
یا قصه «قد غلبه الوجع».[۴]
حالا خدایی از این دو نفر ـ حالا معرفت نسبت به خدا و قرآن هم هست اما نسبت به خود حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم، هیچ برهان و استدلالی هم ما نمیخواهیم بیاوریم ـ چه کسی صلاحیت دارد جای پیغمبر بنشیند؟ جایی که پیغمبر را این طور معرفی میکند که دستور پیغمبر را بگذارد زیر پایش بگوید «ملک انصرف» یک پادشاهی بود یک مدتی عمر کرد رفت دنبال کارش ما هم پادشاه هستیم برای خودمان باید کار بکنیم.
(سؤال: این را از کجا نقل فرمودید؟) از تاریخ مدینه دمشق و کتب دیگر هم دارد، قضیه «قد غلبه الوجع» را که دیگرصحیح بخاری و صحیح مسلم همه دارند.ـ
علی ای حال آن شعر آقاجان… (از آن سوزم كه بر تخت سلیمان ـ نشسته دیو و آصف زیر فرمان ـ اقیلونی نشسته بر سر كار ـ سلونی لب فرو بسته ز گفتار) این میشود نتیجهاش.
بگذریم انشاءالله که همیشه دل شیعه شاد باشد و مصائبی که روز به روز بر شیعه وارد میشود انشاءالله بر طرف بشود انشاءالله به ظهور حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف که آدم تا میآید دلش خوش بشود باز یک مصیبت دیگر برای انسان پیش میآید که واقعا اصلا قابل برای درک نیست و آن را آدم نمیتواند تحمل بکند.
******
علی ای حال بحث ما در روایت وضاح[۵] بود. تا به حال دو اشکال از والد معظم نسبت به فرمایشات مرحوم شیخ ذکر کردیم؛ اشکال دومی که دیروز بیان کردیم این بود که قرائنی که در متن خود روایت هست همه کاشف از این است که شبهه، شبهه حکمیه بوده نه این که شبهه، شبهه موضوعیه باشد آن طوری که مرحوم شیخ روایت را حمل بر شبهه موضوعیه فرمود و فرمود بعیدا محتمل است که مراد شبهه حکمیه باشد.[۶]
ادامه اشکال دوم
فقط این مشکل پیش میآمد که اگر شبهه، شبهه حکمیه باشد شأن امام اقتضا میکند، بیان حکم واقعی بفرماید نه این که ارجاع به احتیاط بدهد ارجاع به احتیاط از کسی است که او عارف به حکم نیست مثل مجتهد پس این که امام ارجاع به احتیاط دادند سازگار با شبهه حکمیه نیست.
والد معظم میفرماید این مشکل به آنچه که خود مرحوم شیخ فرموده حل میشود که مرحوم شیخ فرمود ارجاع به احتیاط در روایت به جهت تقیه است.[۷] چون تقیه بوده حضرت نمیتوانستند که بیان کنند حکم واقعی این است که معیار در دخول وقت زوال حمره است و باید شما صبر کنید تا زوال حمره محقق بشود از حکم به لزوم صبر تا زوال حمره تعبیر به احتیاط کردند گفتند احتیاط کنید، صبر کنید از باب احتیاط پس ارجاع به احتیاط به خاطر تقیه بوده.[۸]
اشکال سوم
اشکال بعدی عبارت از این است که مرحوم شیخ قدس سره فرمود که روایت ظاهر در استحباب است یا استشمام میشود از آن استحباب چون فرمود «أری لک ان تنتظر» ظهور در استحباب دارد.[۹]
والد معظم اشکالشان این است که ما نمیتوانیم این جمله را حمل بر استحباب بکنیم چرا؟ چون ما نحن فیه یا شبهه، شبهه موضوعی است یا شبهه، شبهه حکمیه است از این دو حال خارج نیست.
اگر ما نحن فیه شبهه موضوعیه باشد چون مورد سؤال روایت دارای اصل منقح موضوع است شخص شک دارد که آیا وقت نماز مغرب داخل شده یا نشده یقین داشت به عدم دخول وقت شک در دخول وقت دارد استصحاب میکند عدم دخول وقت را، نسبت به صوم یقین داشت به وجوب امساک شک دارد که آیا وجوب امساک زائل شد به دخول وقت میتواند افطار کند یا خیر استصحاب میکند وجوب امساک را. پس شبهه اگر شبهه موضوعیه باشد مورد لزوم احتیاط است نه مورد استحباب احتیاط.
و اما اگر شبهه، شبهه حکمیه باشد یعنی شخص نمیدانسته که آیا معیار در دخول وقت استتار قرص است یا ذهاب حمره مشرقیه است چون شبهه حکمیه در مورد روایت شبهه قبل الفحص است باز در شبهات قبل الفحص هم حکم عبارت است از احتیاط.
لذا هیچ راهی برای حمل احتیاط بر استحباب نیست چه مورد روایت شبهه موضوعیه باشد و چه مورد روایت شبهه حکمیه باشد.[۱۰]
اشکال چهارم
اشکال بعد عبارت از این است که مرحوم شیخ فرمود که بنا بر این که شبهه، شبهه حکمیه باشد امام چون نتوانستند بیان حکم واقعی بکنند از جهت تقیه لذا امر به احتیاط کردند استحبابا. چون مرحوم شیخ امر به احتیاط را حمل بر استحباب کرد. «أری لک أن تنتظر». ما میگوییم باید امر به احتیاط برای وجوب باشد.
والد معظم اشکال دارند که اگر امر به احتیاط برای استحباب باشد به این تقیه محقق نمیشود چرا؟ به خاطر این که عامه قائل هستند به نفس استتار قرص وقت داخل میشود و قائل به استحباب انتظار و احتیاط نیستند بلکه بر عکس قائل هستند به کراهت تأخیر نماز بعد از آن که استتار قرص شده یا به تعبیری بگویید قائل هستند به استحباب تعجیل نماز. بنا بر این شما چطور میفرمایید که امام علیه السلام به امر به احتیاط استحبابا خواستند تقیه کنند، تقیه را عامه قائل نیستند، تقیه باید به یک حکمی باشد که مورد قبول عامه باشد و عامه قبول ندارند استحباب احتیاط و تأخیر را.[۱۱]
دو تا شاهد والد معظم ذکر کردند:
یکی کلام ترمذی است که نقل میکند اجماع اهل علم را بر این که فضیلت در اتیان صلاة به مغرب است به مجرد استتار قرص، دیگر احتیاط نمیخواهد و در روایت هم فرض این است که استتار قرص شده میگوید «یتواری القرص، یقبل اللیل، یزید اللیل ارتفاعا».
اما کلام ترمذی حالا این سنن ترمذی چاپهای مختلف دارد به مقداری که باطل است چاپ دارد جلد اول صفحه ۳۲۳:
«حدثنی ابن عمر قال قال رسول الله صلی الله علیه [و آله و سلم]…»[۱۲] همه بگویید صلی الله علیه و آله.
نمیدانم با این که اینها همه قائل هستند که اگر در نماز صلوات بر «آل» گفته نشود نمازشان باطل است در کتابهایشان «آل» را نمینویسند تعجب است. علی ای حال کسی که از ائمه دور بشود دیگر باید برود به سمتی که محروم از هر رحمتی از پروردگار متعال بشود.
«اذا طلع حاجب الشمس فاخروا الصلاة حتی ترتفع» ولی «و اذا غاب حاجب الشمس فاخروا الصلاة حتی تغیب» نماز را تأخیر بیندازید تا شمس غائب بشود به مجرد این که غائب شد نماز را بخوانید. چه گفته؟ أن اجماع اهل العلم این است که أفضل اتیان به صلاة مغرب است به مجرد استتار قرص.
از جهت أخبار هم اینها قائل هستند به این که به استتار قرص باید نماز را خواند و احتیاط کردن و تأخیر انداختن مستحب نیست. چطور مرحوم شیخ میفرماید که امر به احتیاط در تأخیر استحبابی است؟!
در صحیح مسلم جلد اول صفحه ۵۶۸:
«وحدثنا أبو بكر بن أبي شيبة، حدثنا وكيع، ح وحدثنا محمد بن عبد الله بن نمير، حدثنا أبي، وابن بشر، قالوا جميعا: حدثنا هشام، عن أبيه، عن ابن عمر، قال: قال رسول الله صلى الله عليه [و آله] وسلم: إذا بدا حاجب الشمس، فأخروا الصلاة حتى تبرز، وإذا غاب حاجب الشمس، فأخروا الصلاة حتى تغيب» نماز را تأخیر بیندازد تا غائب بشود به مجردی که غائب شد اتیان کنید.
صحیح بخاری: «حدثنی ابن عمر قال قال رسول الله صلی الله علیه [و آله و سلم] إذا طلع حاجب الشمس فأخروا الصلاة حتى ترتفع، وإذا غاب حاجب الشمس فأخروا الصلاة حتى تغيب».[۱۳]
این هم جلد یک صفحه ۳۴۷.
آدم اینها را میخواند دلش میگیرد ولی کلمات ائمه را که میخواند دلش وا میشود نمیدانم چرا؟ تلقین هم نیست، ما دیگر گذشته از این که بخواهد تلقین به ما اثر بکند.
(سؤال: آقا این را هم شاید ائمه فرموده باشند) خدا خیرت بدهد کلمات ائمه از دهان اینها هم که در بیاید به دل آدم نمیچسبد.ـ
این هم اشکال چهارم.
اشکال پنجم
اشکال پنجم این است که مرحوم شیخ فرمود «أری لک أن تنتظر» دال بر استحباب است و دال بر وجوب نیست. میفرماید این هم درست نیست. «أری لک أن تنتظر» جمله خبریه در مقام انشا است مثل این است که بفرماید رأیی أن تنتظر اگر شما بروید پیش یک مجتهدی و سؤال بکنید که آیا به استتار قرص من میتوانم افطار کنم یا نه مجتهد بفرماید رأیی لک أن تنتظر معنی آن چیست؟ معنی آن این است که باید منتظر بشوی بنا بر این «أری لک أن تنتظر» هم همان معنی رأیی لک أن تنتظر هست لذا این جمله ظهور در استحباب ندارد بلکه میشود جمله خبریه در مقام انشا که دال بر وجوب است.[۱۴]
نتیجه بحث این شد که مرحوم شیخ فرمود روایت ظاهر است در استحباب احتیاط، ثابت شد لا وجه له، چه شبهه موضوعیه باشد چون اصل موضوعی دارد چه شبهه حکمیه باشد چون شبهه قبل الفحص است. مرحوم شیخ فرمود سؤال ظاهر است در شبهه موضوعیه این هم درست نیست چون در خود روایت سه، چهار تا قرینه بود که مقصود از سؤال شبهه حکمیه است.
حالا اینهایی که ما گفتیم اگر ظهور درست نکند در شبهه حکمیه لااقل موجب اجمال روایت میشود که آیا روایت در مورد شبهه حکمیه است یا در مورد شبهه موضوعیه است وقتی مجمل شد صلاحیت استدلال برای شبهات حکمیه که مورد بحث ما است ندارد.
روایت بعد که روایت امالی مفید دوم است که پسر شیخ مفید است انشاءالله برای جلسه آینده.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
۱) نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص۱۴۱
۲) نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص۲۲۹
۳) مكاتيب الرسول صلى الله عليه و آله و سلم ج۱ ص۲۵۳
۴) قال أخبرني أبو حفص عمر بن محمد بن علي الصيرفي قال حدثنا أبو الحسين العباس بن المغيرة الجوهري قال حدثنا أبو بكر أحمد بن منصور الرمادي قال حدثنا أحمد بن صالح قال حدثنا عنبسة قال أخبرني يونس عن ابن شهاب عن عبيد الله بن عبد الله بن عتبة عن عبد الله بن العباس قال لما حضرت النبي صلی الله علیه و آله و سلم الوفاة و في البيت رجال فيهم عمر بن الخطاب فقال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم هلموا أكتب لكم كتابا لن تضلوا بعده أبدا فقال عمر لا تأتوه بشيء فإنه قد غلبه الوجع و عندكم القرآن حسبنا كتاب الله فاختلف أهل البيت و اختصموا فمنهم من يقول قوموا يكتب لكم رسول الله و منهم من يقول ما قال عمر فلما كثر اللغط و الاختلاف قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قوموا عني قال عبيد الله بن عبد الله بن عتبة و كان ابن عباس رحمه الله يقول الرزية كل الرزية ما حال بين رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و بين أن يكتب لنا ذلك الكتاب من اختلافهم و لغطهم. الأمالي (للمفيد) النص ص۳۶ صحیح بخارى، کتاب العلم، باب ۳۹ ح ۴؛ کتاب الجهاد والسیر؛ باب ۱۷۵، ح ۱؛ کتاب الجزیة، باب ۶، ح ۲؛ کتاب المغازى، باب ۸۴ (باب مرض النبى ووفاته)، ح ۴؛ همان باب، ح ۵؛ کتاب المرضى، باب ۱۷ (باب قول المریض قوموا عنى) ح ۱
۵) عنه عن سليمان بن داود عن عبد الله بن وضاح قال: كتبت إلى العبد الصالح علیه السلام يتوارى القرص و يقبل الليل ثم يزيد الليل ارتفاعا و تستتر عنا الشمس و ترتفع فوق الجبل حمرة و يؤذن عندنا المؤذنون فأصلي حينئذ و أفطر إن كنت صائما أو أنتظر حتى تذهب الحمرة التي فوق الجبل فكتب إلي أرى لك أن تنتظر حتى تذهب الحمرة و تأخذ بالحائطة لدينك. تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج۲ ص۲۵۹
۶) الظاهر أن مراده الاحتياط من حيث الشبهة الموضوعية لاحتمال عدم استتار القرص و كون الحمرة المرتفعة أمارة عليها لأن إرادة الاحتياط في الشبهة الحكمية بعيدة عن منصب الإمام عليه السلام. فرائد الأصول ج۲ ص۷۹
۷) إلا أنه يمكن أن يكون هذا النحو من التعبير لأجل التقية؛ لإيهام أن الوجه في التأخير هو حصول الجزم باستتار القرص و زوال احتمال عدمه، لا أن المغرب لا يدخل مع تحقق الاستتار. همان ص۸۰
۸) وأما ما ذكره في وجه ظهور السؤال في الشبهة الموضوعية من كون إرجاع الإمام إلى الاحتياط في السؤال عن الحكم الشرعي، غير مناسب لشأنه، فيندفع بما ذكره في وجه احتمال كون السؤال عن الشبهة الحكمية من أن كونه في مقام التقية، حيث لا يمكنه بيان الحكم الواقعي، اقتضى بيان الحكم بعنوان الاحتياط، فلا يكون الأمر بالاحتياط موجباً لظهور السؤال في الشبهة الموضوعية. تحف العقول فی علم الاصول ج۱ ص۲۱۶
۹) و أمّا عن الموثّقة: فبأنّ ظاهرها الاستحباب. فرائد الأصول ج۲ ص۸۰ «أری لك» يستشم منه رائحة الاستحباب. همان
۱۰) وثالثاً: بأن ما ذكره من كون الرواية ظاهرة في الاستحباب أو يستشم منها رائحته، لا وجه له، حيث إنّه لا معنى لاستحباب الاحتياط في المقام، إذ السؤال فيها لا يخلو أمره من كونه إما من جهة الشبهة الموضوعية أو من جهة الشبهة الحكمية، وعلى كلا التقديرين لا مجال لاستحباب الاحتياط، أما على كون الشبهة موضوعية بأن كان السائل عالماً بأن الغروب هو ذهاب القرص ولكنه تردّد في تحقق الذهاب وعدمه من جهة وجود المانع عن رؤية الأفق فمقتضى الاستصحاب وقاعدة الاشتغال كما صرح بـه هـو وجـوب الاحتياط، كما أنه على كون الشبهة حكمية وكون الغروب بحسب الواقع ذهاب الحمرة كان الأمر كذلك لكونها من الشبهة الحكمية قبل الفحص) فعلى التقديرين لا مجال لحمل الأمر بالاحتياط على الاستحباب فضلاً عن كونه ظاهراً فيه. تحف العقول فی علم الاصول ج۱ ص۲۲۰
۱۱) ورابعاً: بأن ما أفاده في توجيه احتمال كون السؤال من جهة الشبهة الحكمية من أن الإمام حيث لا يمكنه بيان الحكم الواقعي من كون الغروب هو ذهاب الحمرة خوفاً من المخالفين أمر بالاحتياط استحباباً لأجل التقية مندفع بأن الامام إذا كان في مقام التقية فلا مناص له من التعبير بكلام يحصل معه التقية حيث لا يعقل أن يتكلم المتكلم العاقل فضلاً عن المعصوم بكلام ظاهر في ما هو خلاف مقصوده، والأمر الاستحبابي بالاحتياط إنما يحصل منه التقية فيما إذا كان العامة قائلين باستحباب الاحتياط، مع أنهم غير قائلين به كما يشهد عليه ما قاله الترمذي من أن إجماع أهل العلم على كون الأفضل الإتيان بصلاة المغرب بمجرد استتار القرص، وكذا أخبارهم أيضاً من الصحاح وغيرها تدل على الأمر بإتيان فريضة المغرب عند استتار حاجب الشمس وعلى هذا لا معنى لإرجاع الإمام إلى استحباب الاحتياط بتأخير الصلاة تقية، مع كون استحباب التأخير خلاف مذهب العامة فتوى ورواية، لوضوح أنّ الأمر بالانتظار استحباباً لأجل الاحتياط كان على خلاف التقية. همان
۱۲) آنچه در سنن ترمذی آمده این گونه است: حدثنا قتیبة حدثنا حاتم بن إسماعیل عن یزید بن أبيعبید عن سلمة بن الاکوع قال: کان رسول الله صلی الله علیه و آله یصلی المغرب إذا غربت الشمس وتوارت بالحجاب. قال: وفي الباب عن جابر، والصنابحي، وزید بن خالد، وانس، ورافع بن خدیج، وأبي أیوب، وأم حبیبة، وعباس بن عبد المطلب وابن عباس. وحدیث العباس قد روی موقوفا عنه، وهو أصح. والصنابحي لم یسمع من النبي صلی الله علیه و آله: وهو صاحب أبي بكر. قال أبو عیسی: حدیث سلمة بن الاکوع حدیث حسن صحیح. وهو قول أکثر أهل العلم من أصحاب النبي صلی الله علیه و آله ومن بعدهم من التابعین : اختاروا تعجیل صلاة المغرب ، وکرهوا تأخیرها، حتی قال بعض أهل العلم: لیس لصلاة المغرب الا وقت واحد، وذهبوا إلی حدیث النبي صلی الله علیه و آله حیث صلی به جبریل. وهو قول ابن المبارك والشافعي. سنن الترمذي ج۱ ص۱۰۸
۱۳) صحيح البخاري المجلد ۱ الصفحة ۵۸۳ جامع الكتب الإسلامية و ص۲۱۲ ت البغا
۱۴) وخامساً: دعواه ظهور كلمة «أرى» في الاستحباب، لا وجه له حيث إنها جملة خبرية في مقام الإنشاء ويكون مفهومها مساوقاً لجملة «رأيي لك أن تأخذ بالاحتياط ولا ريب في ظهورها في اللزوم فإنه لا فرق بين قول الإمام أو المفتي: رأيي لك في إعادة الصلاة وبين قوله: يعيد الصلاة، في دلالته على لزوم الاعادة فتبين أن دعوى الشيخ بظهور الرواية في استحباب الاحتياط لا وجه له. تحف العقول فی علم الاصول ج۱ ص۲۲۱