ویرایش محتوا

جلسه ۳۹ ـ چهار‌شنبه ‏۳۰‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۸‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۸ ـ سه‌شنبه ‏۲۹‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۷‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۷ ـ دو‌شنبه ۲۸‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۶‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۶ ـ چهار‌شنبه ۲۳‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۱‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۵ ـ سه‌شنبه ۲۲‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۰‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۴ ـ دو‌شنبه ۲۱‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۹‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۳ ـ یکشنبه ۲۰‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۸‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۲ ـ شنبه ۱۹‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۷‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۱ ـ چهار‌شنبه ۱۶‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۴‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۰ ـ سه‌شنبه ۱۵‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۳‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۹ ـ دو‌شنبه ۱۴‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۸ ـ ‌شنبه ۱۲‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲۹‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۷ ـ چهار‌شنبه ۹‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲۶‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۶ ـ سه‌شنبه ۸‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲۵‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۵ ـ دو‌شنبه ۷‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲۴‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۴ ـ یکشنبه ۶‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲۳‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۲۳ ـ شنبه ۵‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲۲‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۲ ـ چهار‌شنبه ۲‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۹‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۱ ـ سه‌شنبه ۱‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۸‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱ ـ شنبه ۱۴۰۳.۶.۲۴ ـ ۱۰‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۲ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۶.۲۵ ـ ۱۱‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۳ ـ دوشنبه ۱۴۰۳.۶.۲۶ ـ ۱۲‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۴ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۳.۶.۲۷ ـ ۱۳‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۵ ـ چهارشنبه ۱۴۰۳.۶.۲۸ ـ ۱۴‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۶ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۷.۱ ـ ۱۸‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۷ ـ دوشنبه ۱۴۰۳.۷.۲ ـ ۱۹‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۸ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۳.۷.۳ ـ ۲۰‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۹ ـ شنبه ۱۴۰۳.۷.۷ ـ ۲۴‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۰ ـ شنبه ۱۴۰۳.۷.۱۴ ـ ۱‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۱ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۷.۱۵ ـ ۲‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۲ ـ دو‌شنبه ۱۴۰۳.۷.۱۶ ـ ۳‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۳ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۳.۷.۱۷ ـ ۴‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۴ ـ چهارشنبه ۱۴۰۳.۷.۱۸ ـ ۵‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۵ ـ شنبه ۱۴۰۳.۷.۲۱ ـ ۸‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۶ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۷.۲۲ ـ ۹‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۷ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۳.۷.۲۴ ـ ۱۱‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۸ ـ شنبه ۱۴۰۳.۷.۲۸ ـ ۱۵‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۹ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۷.۲۹ ـ ۱۶‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۰ دو‌شنبه ‏۳۰‏.۷‏.۱۴۰۳ ـ ۱۷‏.۴‏.۱۴۴۶

فهرست مطالب

فهرست مطالب

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیة الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین

کلام در فرمایشات مرحوم عراقی بود. مرحوم عراقی [فرمود] بنا بر احتمال دوم ـ که تذکیه عبارت باشد از افعال خمسه و قابلیت حیوان للتذکیه خارج از افعال باشد، شرط تأثیر افعال باشد در طهارت و حلیت ـ اگر شک کنیم که این حیوان قابل تذکیه هست یا قابل تذکیه نیست ایشان فرمود حق عبارت است از عدم جریان اصالة عدم التذکیه.[۱] وقتی اصل عدم تذکیه که اصل موضوعی است جاری نشد نوبت می‌رسد به اصل حکمی که عبارت است از «کل شی لک حلال».

به چه دلیل اصل عدم تذکیه جاری نیست؟ در درس گذشته گفتیم دو وجه برای آن ذکر شده:[۲]

وجه اول این است عدم تذکیه‌ای که یقین داریم به آن عدم محمولی است عدم تذکیه‌ای که موضوع دلیل است و مطلوب ما است عدم نعتی تذکیه است و استصحاب عدم محمولی برای اثبات عدم نعتی مثبت است. این یک وجه است.

یک وجه دیگر این بود که اصلا قابلیت در این جا حالت سابقه ندارد که بخواهیم آن را استصحاب بکنیم. این را می‌خواستیم توضیح بدهیم.

ادامه توضیح وجه دوم

توضیح مطلب این است که عارض بر ذات از نقطه نظری به دو قسمت تقسیم می‌شود: یکی عارض بر ذات به توسط وجود، دوم عارض بر ذات مع القطع النظر عن الوجود بلکه عارض بر ذات است بما هی ذات.

عارض بر ذات به توسط وجود مثل عروض بیاض که عارض است بر جدار اما به شرط وجود جدار. مثل قرشیت که عارض است برای مرأه اما به شرط وجود مرأه. از این قسم تعبیر می‌کنند به عوارض الوجود.

قسم دوم که عارض بر ذات است بما هی ذات مع قطع النظر عن الوجود مثل عروض قابلیت انسان للضحک. عروض ضحک متوقف بر وجود انسان است اما قابلیته للضحک متوقف بر وجود انسان نیست. از این قسم تعبیر می‌کنند به عوارض الماهیه که باز مجددا هم همین اصطلاح را توضیح بیشتری خواهم داد اما سر جای خود.

(سؤال: غیر انسان می‌خندد) حالاما کار نداریم فعلا می‌گویند ضحک منحصر به انسان است و الا بله می‌گویند میمون می‌خندد. (آن هم یک نوع انسان است) آن یک نوع انسان است؟ شما که دیگر شدید پیرو داروین. (خنده حضار) (این‌ها را در تجربی خواندیم) خیر هر چه در دبیرستان خواندید حجت نیست خدا خیرت بدهد، نظریه داروین را خود علمای امروز باطل کردند؛ یعنی شواهد تجربی برای آن آوردند و شواهد تاریخی آوردند که این نظریه باطل است. خود نظریه داروین مثل خود داروین و مثل اصل نظریه جزء فسیلات شده، باید یک نظریه دیگری داد. فعلا نظریه‌ای که الان دانشمندان دارند روی آن کار می‌کنند و دارند به آن سمت می‌روند همانی است که در قرآن هست، به این کارها ما کار نداریم، داریم، فعلا نداریم.ـ

حالا که این دو قسم را متوجه شدید اگر عارض، عارض موجود باشد قابل استصحاب هست و استصحاب عدم ازلی در آن جاری می‌شود چون نسبت به مثلا مرأه می‌گوییم این زن وقتی که نبود قرشیت او هم نبود بعد که موجود شد ـ ببینید می‌گوییم بعد که موجود شد زیر موجود شد خط بکشید ـ نمی‌دانیم قرشیت عارض بر او شد یا نشد، استصحاب می‌کنیم عدم عروض قرشیت را، عدم انتساب به قرشیت را و هکذا.

اما نسبت به عوارض ذات مجالی برای استصحاب نیست. چرا؟ چون حالت سابقه آن برای ما معلوم نیست نمی‌توانیم بگوییم وقتی که این انسان نبود قابلیت ضحک هم برای او نبود، خیر، قابلیت ضحک از لوازم ذات ماهیت انسان است بستگی به وجود آن ندارد لوازم ماهیت قابل انفکاک از ماهیت نیست، لذا نمی‌توانیم بگوییم یک وقتی که این ذات نبود ضحک نبود بعد ذات که موجود شد نمی‌دانیم ضحک با آن موجود شد یا نشد، خیر از اولی که ذات موجود شده نمی‌دانیم قابلیت برای ضحک دارد یا ندارد.

پس یک نتیجه می‌گیریم. نتیجه را در چهار خط بنویسید. نتیجه این شد که استصحاب عدم ازلی در عوارض وجود جاری است اما در عوارض ماهیت جاری نیست.

حالا در ما نحن فیه قابلیة الحیوان للتذکیه این ربطی به وجود ندارد، چه گوسفند موجود باشد چه موجود نباشد قابل برای تذکیه هست کلب چه موجود باشد چه موجود نباشد قابلیت تذکیه ندارد پس قابلیت للتذکیه از عوارض ذات است وقتی از عوارض ذات شد نمی‌توانیم بگوییم یک وقتی ذات بود قابلیت آن نبود، خیر از اول تحقق ذات شک داریم که با قابلیت تذکیه محقق شده یا بدون قابلیت تذکیه. لذا قابلیت تذکیه حالت سابقه ندارد چون از عوارض ماهیت شد.

(سؤال: یا یقین داریم یا نداریم) پس حالت سابقه نداریم؛ یعنی نمی‌دانیم کدام یکی است در استصحاب شما باید یک یقین سابقی داشته باشید این جا ندارید.ـ

لذا توجیه صحیح برای عدم جریان اصل عدم تذکیه این توجیه است، نه این که بگوییم اصل مثبت است.

حالا کسی بگوید اصل مثبت را من قبول دارم، یا یک بیانی هست که به شما گفتم برای من پیدا کنید همین استصحاب عدم ازلی را گفتیم درست کردیم ما در بحث عام و خاص…

(سؤال: با اتصاف درست کردیم) نه با اتصاف شدن یعنی چطوری درست کردیم (این نبود؛ مثلا قبلا اتصاف به این وصف را نداشت الان شک می‌کنیم متصف شده به این…) الان هم که داریم همین‌ها را می‌گوییم خدا خیرت بدهد (استصحاب معنای حرفی…) الان هم که داریم همین‌ها را می‌گوییم، یک چیز دیگر بود. مراجعه کردید عام و خاص را یا نه؟ (به ذهن) نه به ذهن فایده ندارد به نوشته‌های‌تان هم مراجعه کنید معلوم نیست معلوم بشود یا نه. وای به حال ذهن، حالا مراجعه کنید خوب است عزیز من. حالا اگر فرصت شد یادآوری بکنید توضیح می‌دهم مفید است.

(سؤال: حاج آقا قابلیت تذکیه اگر تکوینی است بحث…) خیر قابلیت تذکیه یک امر تکوینی است شارع کاشف آن است ( دلیل می‌خواهد فقط جعل شارع…) این‌ها الان درآمده است که مثلا کلب چه خصوصیاتی در گوشت آن است، گوسفند چه خصوصیاتی در گوشت آن است، درآمده است این‌ها چیزهای ذاتی است شارع مقدس کاشف است. (تجربی قابل استناد نیست…) ما نمی‌خواهیم استناد بکنیم می‌خواهیم بگوییم که جعلی نیست قابلیت برای تذکیه یعنی این ذات یک حقیقتی در آن هست که قبول برای حلیت را ندارد به جعل نیست. البته قابل هست برای این که بگوییم جعلی است؛ مثل بحث طهارت و نجاست می‌ماند مگر یادتان نیست؟ مرحوم آخوند اول بحث جریان اصالة الطهاره فرمود آیا طهارت و نجاست از امور واقعیه‌ای است که کشف عنها الشارع یا اصلا از امور مجعوله است. یک نظر این است که اصلا این‌ها از امور مجعوله است واقعی نیست. شاهد آن این است که کافر را می‌برید حمام چند مرتبه دلاکی می‌کنید باز هم شارع می‌فرماید نجس است. پس معلوم می‌شود که یک امر اعتباری است. یک نظر هم این است که خیر این‌ها امر واقعی است شارع مقدس کشف می‌کند، نهایت ما چه می‌دانیم، ایمان به پروردگار متعال یک چیزی است که ماهیت طرف را عوض می‌کند کما این که برخورد به بعض أئمه علیهم‌السلام ماهیت افراد را عوض کرده سلمان ماهیت او عوض شده بود سلمان یک آدم عادی نبود این‌ها امکان دارد محقق شده اگر بناست سلمان آن طور بشود یک کسی هم به اعتقاد به پروردگار متعال ماهیت او یک تغییری پیدا بکند. آقا ما هیچ چیزی خبر نداریم «و ما أوتيتم من العلم إلا قليلا».[۳] (استاد شما اشکال را تأئید فرمودید علی الظاهر که این‌ها ممکن از باب واقعی باشد ممکن است نباشد) بله می‌گویم که هر دو نظر هست ولی به نظر من واقعی هست.ـ

پس نتیجه بحث روشن شد که هر جا از عوارض وجود باشد حالت سابقه دارد و جای استصحاب است قابلیت للتذکیه از عوارض وجود نیست از عوارض ماهیت است لذا حالت سابقه‌اش معلوم نیست لذا استصحاب عدم تذکیه جاری نیست پس منتهی می‌شویم به اصل حکمی که اصالة الحل و الطهاره است.

(سؤال: برای خود ماهیت هم می‌شود عدم تصور کرد که این ماهیت نبوده) ماهیات که همه معدوم هستند، یعنی چی تصور بکنیم…؟ شاید چیز دیگر در ذهن شما خلجان می‌کند به قول معروف آن بنده خدا گفت علم تو سینم جُل جُل مِنه از بیرون اندختنش عَجِزُم! شما شاید آن طوری شدید و الا ماهیات که معدوم است. اگر آن باشد باز یک بحث دقیقی است آن را می‌گوییم.ـ

مطلب ۵. ثمره بنا بر احتمال سوم[۴]

قول سوم این است که ما بگوییم تذکیه عبارت است از مجموع افعال خمسه و قابلیت محل للتذکیه، قابلیت محل خارج نیست و شرط تأثیر که قول دوم بود، بلکه مجموعه افعال و قابلیت، این‌ها اسم آن می‌شود تذکیه.

بنا بر این اگر ما شک بکنیم در قابلیت حیوانی برای تذکیه چه از جهت شبهه حکمیه مثل حیوان متولد، چه از جهت شبهه موضوعیه مثل این که نمی‌دانیم این گوسفند تذکیه شده است یا خیر، در هر دو صورت اصل عدم تذکیه جاری می‌شود. چرا؟ چون تذکیه شد یک امر وجودی جزء موضوع شرعی و هر امر وجودی مسبوق به عدم هست در نتیجه استصحاب می‌کنیم عدم تذکیه‌اش را و حکم می‌کنیم به حرمت و نجاست.

در این مورد سوم اگر شک ما از این باشد که تذکیه شده یا خیر یک امر وجودی می‌شود و استصحاب می‌کنیم عدم آن را، اما اگر شک ما از این جهت باشد که آیا این حیوان قابلیت برای تذکیه دارد یا قابلیت برای تذکیه ندارد در این صورت اصل عدم تذکیه جاری نیست. چرا؟ چون الان بحث آن را کردیم که قابلیت للتذکیه از عوارض ماهیت است و عوارض ماهیت حالت سابقه آن معلوم نیست و قابل استصحاب نیست.

این جا مرحوم عراقی یک جمله‌ای دارد که این جمله جواب سؤال مقدر است من به عنوان سؤال و جواب مطرح می‌کنم.

ان قلت

ما کار نداریم که قابلیت حیوان للتذکیه از عوارض ماهیت است و قابل استصحاب نیست ما کار داریم به این که روی نظر سوم تذکیه عبارت شد از مجموع این امور من حیث المجموع، مجموع من حیث المجموع حالت سابقه‌اش چیست؟ عدم است. قابلیت للتذکیه حالت سابقه نداشت اما مجموعه من حیث المجموع قطعا در سابق نبود شک دارم که آیا الان مجموع من حیث المجموع محقق شد یا نشد استصحاب می‌کنم عدم آن را. پس اصل عدم جاری می‌شود حکم می‌کنیم به حرمت حیوان و حال این که اگر روی قابلیت کار می‌کردیم استصحاب جاری نمی‌شد مرجع می‌شد اصالة الحل. این ان قلت.

قلت

ایشان جواب می‌فرماید.[۵] می‌فرماید درست است که شما شک دارید که آیا مجموع من حیث المجموع محقق شده یا نشده ولی جهت شک شما در تحقق این مجموع از جهت قابلیت حیوان للتذکیه است از جهات دیگر که شک ندارید می‌دانیم کارد حدید بوده، استقبال بوده، تسمیه بوده، همه این جهات جمع است، بنا بر این شک ما در تحقق مجموع فقط از جهت شک در قابلیت تذکیه است؛ یعنی در حقیقت شما اسم آن را عوض کردید و الا باز هم همان شک از جهت قابلیت تذکیه است، قابلیت تذکیه هم که مورد استصحاب نیست پس مرجع می‌شود اصالة الحل و الطهاره.

(سؤال:حاج آقا به صورت اصل سببی و مسببی نمی‌شود بگیریم؟) خیر، ببینید یک سؤالی ایشان می‌کند می‌گوید این جا بگوییم اصل سببی و مسببی است به این بیان که ـ من اشکال ایشان را تقریر بکنم ـ شک در تحقق مجموع ناشی از شک در قابلیت محل است پس می‌شود سبب و مسبب لذا باید اصل را در سبب جاری کنیم که قابلیت محل است دیگر نوبت به جریان اصل در مسبب نمی‌رسد چه کسی جواب می‌دهد؟ ببینید چند بار این را من گفتم یادتان رفته باز یک مرتبه دیگر می‌گویم در چهارخانه بنویسید. تقدیم اصل سببی بر مسببی چند شرط دارد: یک شرط آن این است که مسبب باید امر شرعی باشد، امر عقلی نباشد. دو، سبب باید امر شرعی باشد. سه، سببیت هم باید امر شرعی باشد؛ یعنی ترتب مسبب بر سبب هم شرعی باشد. لذا شما اگر یقین به وجود مقتضی و شرط دارید شک دارید که مانع هست یا مانع نیست پس شک در تحقق مقتضا دارید این جا شک در تحقق مقتضا مسبب است از شک در وجود مانع، استصحاب عدم مانع جاری می‌کنیم می‌گوییم مقتضا موجود است. می‌گوییم این غلط است. چرا؟ چون ترتب مقتضا بر مقتضی با شرط بدون مانع یک ترتب عقلی است نه یک ترتب شرعی، روایتی که ما در این باب نداریم، عقل می‌گوید علت مرکب اگر محقق شد معلول آن محقق می‌شود، علت مرکب چیست مقتضی، شرط، عدم المانع. پس این طور جاها عزیز من جای اصل سببی و مسببی نیست. ما نحن فیه این طور است مجموع من حیث المجموع توقف آن بر هر یک از این‌ها یک توقف عقلی است توقف شرعی نیست. (علی ای حال ما نسبت به تحقق تذکیه شک داریم یا نداریم؟ وقتی شک داریم موضوع استصحاب محقق است) خیر، آفرین، نشد تارة شک دارید در تحقق تذکیه، بله موضوع استصحاب جاری است استصحاب می‌کنید عدم تحقق تذکیه را، تارة شک دارید در قابلیت حیوان برای تذکیه که می‌شود شبهه حکمیه (فرض این که قابلیت حیوان برای تذکیه جزء ارکان تذکیه است) حالا که جزء ارکان تذکیه شد آیا این قابلیت خود آن مورد استصحاب هست یا نیست (خیر نیست) آفرین، وقتی نبود پس بنا بر این دیگر کُمیت ما لنگ است. (چرا ما دیگر شک دیگری داریم شک داریم که تذکیه محقق شده یا نشده) چرا شک داریم (ولو در قابلیت هم بتوانیم استصحاب جاری بکنیم آن جا نمی‌توانیم استصحاب جاری کنیم) بقیه جا‌های آن را شک نداریم اگر بقیه جاهای آن را شک نداریم فقط شک می‌ماند از این جهت. (ما اگر استصحاب قابلیت داشتیم قابلیت را احراز می‌کردیم می‌گفتیم شک ما در تذکیه و عدم تذکیه از بین می‌رود فرض این است که ما هیچ اصلی نداریم تا وجود قابلیت یا عدم قابلیت را احراز کنیم، اصل نداریم پس قابلیت هنوز مشکوک است وقتی هنوز مشکوک است تذکیه هم برای شما مشکوک است) نشد، اجازه بدهید، ما می‌خواهیم حرمت را ثابت کنیم برای اثبات حرمت باید موضوع حرمت را احراز کنیم یا بالوجدان یا بالتعبد، موضوع حرمت غیر مذکی است ما می‌خواهیم موضوع حرمت را که غیر مذکی است احراز کنیم تا استصحاب عدم قابلیت تذکیه جاری نشد، پس موضوع حرمت الان برای من محرز نیست نه بالوجدان نه بالتعبد، حکم به حرمت دیگر می‌شود ساقط، می‌شود تمسک به دلیل در شبهه موضوعیه خود دلیل، تا دست من از این کوتاه شد اصالة الحل زنده می‌شود سلسله بحث و حلقه مفقوده آن را (شما وسط آن یک تیکه انداختید) حلقه مفقوده را… این‌ها را همه ما داریم پشت سر هم می‌گوییم (ما الان وجدانا شک داریم که تذکیه محقق شده یا خیر) به مجرد این که شما شک داشتید استصحاب عدم قابلیت تذکیه را می‌توانید بکنید یا خیر (نه) تا نتوانستید بکنید (استصحاب تذکیه را نمی‌توانم بکنم) عزیز من شک در تحقق آن که نداریم، شک در قابلیت حیوان داریم (به هرحال نتیجه آن شک در تحقق…) خیر شک در قابلیت حیوان داریم اصلا هیچ حیوانی تا به حال کشته نشده به نحو قضیه حقیقیه است من مجتهد این جا نشستم به نحو قضیه حقیقیه دارم حساب می‌کنم شک در تحقق ندارم شک در تحقق می‌شود شبهه موضوعیه حواس‌تان را جمع کنید شبهه حکمیه است من نمی‌دانم این حیوان متولد قابل برای تذکیه هست یا خیر اگر استصحاب عدم تذکیه جاری بشود، می‌شود غیر مذکی، تعبدا موضوع حرمت درست می‌شود اگر استصحاب عدم تذکیه جاری نشود موضوع حرمت درست نمی‌شود تا موضوع حرمت درست نشد شک در حرمت باقی است تا شک در حرمت باقی شد «کل شیء لک حلال حتی تعرف الحرام بعینه»[۶] جاری می‌شود.ـ

تا این جا پس روی مبنای سوم هم بحث کردیم و معلوم شد که حق در مسئله این است که در این مبنا هم استصحاب عدم قابلیت تذکیه جاری نیست و مرجع می‌شود اصالة الحل.

از فرمایشات مرحوم محقق عراقی یک مطلب باقی مانده و آن بیان حقیقت تذکیه است که حقیقت تذکیه چیست این را فردا خواهیم گفت بعد استدلال‌های ایشان را می‌گوییم و بعد مناقشات والد معظم را نسبت به فرمایشات مرحوم عراقی تعرض خواهیم کرد.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.



۱) كون التذكية عبارة عن نفس فري الأوداج بشرائطه مع كون القابلية شرطا في تأثيره، فان كان الشك في الطهارة و الحلية من جهة الشك في ورود فعل المذكي عليه تجري فيه أصالة عدم التذكية و اما ان كان الشك من جهة قابلية الحيوان للتذكية اما من جهة الشبهة الحكمية أو الموضوعية كالشك في كون اللحم المطروح من الحيوان الذي يقبل التذكية كالغنم أو من الذي لا يقبل التذكية فمع العلم بورود فعل المذكي عليه من فري الأوداج الأربعة بما اعتبر فيه لا تجري أصالة عدم التذكية، بل و مع الشك فيه أيضا فانه و ان لم يكن قصور حينئذ في جريان أصالة عدم التذكية، و لكنه مع الشك في القابلية لا ينتج شيئا، كيف و ان القطع بوجوده لا تثمر شيئا مع الشك في القابلية، و حينئذ فإن كانت القابلية مسبوقة بوجودها كما لو شك في زوالها بمثل الجلل و نحوه تجري فيها استصحابها و يترتب عليه آثار فري الأوداج و عدمه و لو بالأصل (و إلا) فتجري أصالة الطهارة و الحلية في اللحم المزبور لعدم كون القابلية المزبورة مسبوقة باليقين بالعدم حتى تستصحب. نهاية الأفكار ج‏۳ ص۲۵۶

۲) و ان كان المختار هو جريان الأصل في الاعدام الأزلية، و لكن ذلك انما يكون في الأوصاف العارضة على الذات بتوسيط وجودها كالقرشية في المثال (لا بالنسبة) إلى ما هو من لوازم ذات الشي‏ء فان في مثله لا مجال لجريان الأصل من جهة وضوح عدم كونه مسبوقا باليقين حتى في مرحلة صقع الذات قبل الوجود، و قابلية الحيوان للتذكية انما تكون من هذا القبيل، إذ لم تكن القابلية المزبورة من الأوصاف العارضة على الذات بتوسيط وجودها و انما هي من الأمور المأخوذة في ذات الحيوان و بهذه الجهة لم تكن لها حالة سابقة حتى في مرحلة صقع الذات كي يجري فيها الأصل(و عليه) ينتهى الأمر إلى الأصول الحكمية و هي أصالة الطهارة و الحلية. نهاية الأفكار ج‏۳ ص۲۵۷

۳) الإسراء ۸۵

۴) على الاحتمال الثالث في التذكية و هو كونها عبارة عن مجموع الأمور الخمسة و قابلية المحل‏ فانه مع الشك في قابلية الحيوان للتذكية لأجل الشبهة الحكمية أو الموضوعية لا تجري فيه أصالة عدم التذكية، لأن التذكية على ذلك تكون من الموضوعات المركبة التي لا بد في جريان الأصل فيها من لحاظ خصوص الجهة المشكوكة لا المجموع المركب من حيث المجموع و بعد عدم جريان الأصل في الجهة المشكوكة و هي القابلية تجري فيه لا محالة أصالة الطهارة و الحلية من غير فرق في ذلك بين صورة العلم بورود فعل المذكى على الحيوان و عدمه نظرا إلى ما تقدم من عدم ترتب فائدة على استصحاب عدمه مع الشك في القابلية و عدم كون القطع بوجوده مع الشك المزبور منتجا لشي‏ء نعم ينتج ذلك في فرض إحراز قابلية الحيوان للتذكية فانه مع الشك في ورود فعل المذكى عليه يجري فيه أصالة العدم فيترتب عليه الحرمة و النجاسة. نهاية الأفكار ج‏۳ ص۲۵۷

۵) فانه مع الشك في قابلية الحيوان للتذكية لأجل الشبهة الحكمية أو الموضوعية لا تجري فيه أصالة عدم التذكية، لأن التذكية على ذلك تكون من الموضوعات المركبة التي لا بد في جريان الأصل فيها من لحاظ خصوص الجهة المشكوكة لا المجموع المركب من حيث المجموع و بعد عدم جريان الأصل في الجهة المشكوكة و هي القابلية تجري فيه لا محالة أصالة الطهارة و الحلية. همان

۶) الكافي (ط – دارالحديث) ج‏۱۰ ص۵۴۱

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا