بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیة الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین
بحث منتهی شد به استدلال به روایت خاصی که در مقام وارد شده که آیا مستفاد از این روایت صحت اجاره است و بقاء اجاره بعد از موت مالک و مؤجر یا مستفاد از روایت از بین رفتن اجاره است. روایت را در بحث گذشته خواندیم.
دو بحث در این روایت هست: یکی بحث سندی و یکی بحث دلالی.
بررسی سندی روایت
نکته ۱. سند کافی
از جهت سندی روایت در کافی این طور است:
«عدة من أصحابنا، عن سهل بن زياد و أحمد بن محمد، عن علي بن مهزيار، عن إبراهيم بن محمد الهمذاني و محمد بن جعفر الرزاز، عن محمد بن عيسى، عن إبراهيم الهمذاني».[۱]
پس دو سند در کافی هست:
سند اول عدة من أصحابنا است، بعد هم عرض با سهل بن زیاد، احمد بن محمد است که وثاقت او تام است، علی بن مهزیار هست که وثاقت او هم تام است، فقط کلام در ابراهیم بن محمد همدانی است که آیا این شخص ثقه هست یا ثقه نیست.
سند دوم هم باز منتهی میشود به همین ابراهیم بن همدانی، باز متوقف بر این است که آيا ابراهیم بن محمد همدانی ثقه است یا خیر.
نکته ۲. سهو وسائل
نکته دوم در سند این روایت این است که صاحب وسائل، دو طریق برای این سند ذکر میکند ولیکن در هر دو طریق بعد از مرحوم شیخ طوسی، محمد بن علی بن محبوب را آورده و حال آن که صحیح عبارت است از محمد بن احمد بن یحیی چون روایت در وسائل الشیعه مصدر اصلی آن، تهذیب است و در تهذیب محمد بن علی بن محبوب نیست.
حالا وسائل الشیعه را بخوانم برای شما، در جلد ۱۹ صفحه ۱۳۶، اول سندی را که ذکر میکند همان سند کافی است؛ «محمد بن يعقوب عن عدة من أصحابنا عن سهل بن زياد و أحمد بن محمد جميعا عن علي بن مهزيار عن إبراهيم بن محمد الهمذاني». این جا را کار نداریم.
بعد میفرماید: «محمد بن الحسن بإسناده عن محمد بن علي بن محبوب عن أحمد بن محمد بن عيسى عن علي بن مهزيار و محمد بن عيسى العبيدي جميعا عن إبراهيم بن محمد الهمذاني» میفرماید محمد بن الحسن که شیخ طوسی است به إسنادش از محمد بن علی بن محبوب مثل همین روایت را نقل کرده. این میشود سند دوم.
و باز بعد میفرماید: «و عنه» یعنی از همین محمد بن الحسن که شیخ طوسی است «عن محمد بن علی بن محبوب عن محمد بن عبد الجبار عن علي بن مهزيار عن أحمد بن إسحاق الأبهري» که این میشود سند دیگری.
ولیکن در این سند هم باز وسائل الشیعه میفرماید مرحوم شیخ طوسی به إسنادش از محمد بن علی بن محبوب، مثل این روایت را نقل کرده و حال آن که در متن اصلی که تهذیب[۲] است، محمد بن علی بن محبوب نیست، محمد بن احمد بن یحیی است. بالاخره معصوم که نیستند اینها، اشتباه شده یا مثلا نسخهای پیش او بوده علی ای حال آنچه که در تهذیب است این است لذا مرحوم آقای خوئی هم میفرماید این سهوی است از قلم مرحوم صاحب وسائل الشیعه.[۳]
(سؤال: شاید از جای دیگر نقل میفرماید، شما فقط به استناد این که مصدر اصلی تهذیب است این طور میفرمایید؟) مصدر دیگری ندارد چون از شیخ نقل میکند، خود وسائل الشیعه از شیخ نقل میکند.ـ
میخواهم یک نکتهای را این جا توجه بدهم که باز باید در چهارخانه نوشته شود؛ در مثل وسائل الشیعه وقتی که ما مراجعه به روایات میکنیم، مراجعه به اصل آن لازم است، الان این جا دیدید که از جهت سند متفاوت بود با مصدر اصلی و ای چه بسا آنچه که ذکر میشود ثقه باشد و در مصدر اصلی کسی که هست ثقه نباشد یا بالعکس.
حتی اگر به خاطرتان باشد کسانی که چئد سال بحث ما بودند، چند مورد تا به حال ذکر کردیم که در متن هم به خاطر تقطیع فقرهای حذف شده که آن فقره قرینیت داشته نسبت به مطلب. میخواهم بگویم این را باید توجه داشته باشید رجوع به وسائل الشیعه باید انسان در بعضی از موارد رجوع به اصل هم بکند و واقعا مرحوم صاحب وسائل زحمت کشیده، تبویبی که برای مسائل فقه کرده خیلی ارزشمند و خیلی کاربر است؛ یعنی خیلی کار برده تا این انجام شده ما یک چیزی میگوییم یک چیزی میشنویم.
این نکته دوم.
نکته ۳. فرمایش مرحوم آقای خوئی در سند تهذیب
نکته سوم این است که مرحوم آقای خوئی میفرماید که طریق [دوم] تهذیب تمام نیست چون طریق تهذیب منتهی میشد به احمد بن اسحاق ابهری.[۴] طریق تهذیب این بود: «عنه» یعنی محمد بن احمد بن یحیی، خود تهذیب است که صاحب وسائل ابن محبوب آورده بود «قال حدثني به محمد بن عبد الجبار عن علي بن مهزيار عن أحمد بن إسحاق الأبهري عن أبي الحسن علیه السلام»[۵] پس سند منتهی میشود به احمد بن اسحاق ابهری.
مرحوم آقای خوئی میفرماید که این شخص اساسا در مجامیع روایی دو روایت بیشتر ندارد: یکی همین روایت است و یکی یک روایت مضمره دیگری است که آن روایت این است:
«محمد بن علي بن محبوب عن بنان بن محمد بن عيسى عن علي بن مهزيار عن أحمد بن إسحاق الأبهري قال: كتبت إليه جعلت فداك عندنا جوارب و تكك تعمل من وبر الأرانب فهل تجوز الصلاة في وبر الأرانب من غير ضرورة و لا تقية فكتب علیه السلام لا تجوز الصلاة فيها».[۶]
همین دو روایت از ابهری هست و ابهری توثیقی ندارد و در نتیجه روایت به سند تهذیب که خودش یک سند مستقل بود و مشتمل بر ابراهیم بن محمد همذانی نبود ساقط میشود، چرا؟ چون احمد بن اسحاق ابهری توثیق ندارد.
نکته ۴. توثیق ابهری
به نظر ما این سند مرحوم شیخ تمام است. چون زحمتی که ما به لطف پروردگار متعال و به عنایت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف، نسبت به رجال نوادر الحکمه در سنوات گذشته کشیدیم، نتیجه گرفتیم که رجال نوادر الحکمه تمام است. مفصل بحث کردیم فکر میکنم هفت هشت روز شاید بحث شد و احمد بن اسحاق ابهری جزء مستثنیمنههای رجال نوادر الحکمه است. بنا بر این روایت از جهت سند میشود تمام.
و این خیلی مهم است چون این روایت را از جهت سند مرحوم آقای خوئی ساقط میفرمایند[۷] و حتی بعضی دیگر وقتی به بحث دلالی آن میرسند میگویند چون سندش ضعیف است دیگر چرا ما این همه زحمت بکشیم در بحث دلالی آن، خلاص، و این هم به نظر من درست نیست چون ولو سند ضعیف باشد باید نسبت به دلالت کار کرد چون ممکن است از جهات دیگری سند تقویت شود.
این نکته چهارم.
نکته ۵. فرمایش مرحوم آقای خوئی در تصحیف محتمل
مرحوم آقای خوئی میفرماید که احتمال دارد که این احمد بن اسحاق ابهری مغلوط باشد، تصحیف شده باشد، در اصل بوده احمد بن اسحاق اشعری که یک فرد ثقه است و در نتیجه روایت میشود از جهت سند تمام. ولیکن این صرف یک احتمال است، ما دلیلی قرینهای بر این که این ابهری تصحیف شده و در اصل اشعری بوده نداریم.[۸]
پس بنا بر این به نظر مرحوم آقای خوئی این سند ساقط شد، به نظر ما این سند تمام شد.
نکته ۶. قرائن وثاقت ابراهیم بن محمد همدانی
اما سندی که در کافی بود منتهی میشد به ابراهیم بن محمد همذانی ـ که برای اختصار دیگر ما میگوییم همدانی ـ این سند در روایت مرحوم شیخ هم بود و هر دو سند را مرحوم آقای خوئی تضعیف فرمودند به خاطر این که این شخص توثیق ندارد.
ببینید این شخص نه توثیق عام دارد نه توثیق خاص دارد ولیکن نسبت به این شخص مجموعهای از امور هست که اینها به طور طبعی و طبیعی وثوق و اطمینان ایجاد میکند به وثاقت این شخص. بله از نظر فنی لیس بثقه یعنی بحث فنی بخواهید بکنید ثقه نیست.
باز این جا من میخواهم یک نکته دیگری را روی آن تأکید کنم که یک فردی را شما اگر در رجال مراجعه کردید که آقا توثیقی ندارد نه توثیق عام دارد نه توثیق خاص سریع از آن نگذرید یک مقدار فحص و تتبع کنید، ببینید آيا میشود با مجموعه قرائنی وثوق به صدور یا وثوق به وثوق این شخص پیدا کنیم یا خیر.
حالا بعضی از کلمات را که نسبت به این شخص و این روایت هست قرائت میکنم، شما ببینید مجموعا نتیجه چه میدهد:
اول کلام لوامع صاحبقرانی
لوامع صاحبقرانی که برای مرحوم مجلسی است در جلد پنج صفحه ۵۸۷ [میفرماید:] در توقیعات حضرت رضا علیهالسلام به ابراهیم بن محمد همدانی ـ کسی بوده که امام رضا علیه السلام به او توقیع نوشته، نمیشود این آدم کذاب و جعال بر ائمه علیهم السلام باشد ـ که «أن الخمس بعد المئونة».[۹]
و بعد این شخص وکیل سه امام علیهم السلام بوده. حضرت رضا و حضرت جواد و حضرت امام علی النقی علیهمالسلام.
بله صرف وکالت دلیل بر وثاقت نیست، آدم ممکن است وکالت دهد به یک شخص غیر ثقه که خانهاش را بفروشد اما امام علیه السلام اگر به کسی وکالت میدهند در أخذ خمس، در اخراج خمس و آوردن خمس، این نمیشود که ما بگوییم وکیل، یک آدم جعال وضاع احادیث بر ائمه علیهم السلام بوده.
مرحوم مجلسی به فارسی آوردند که این فارسی ترجمه کلمات مرحوم نجاشی است میفرماید: «و اين ابراهيم به خدمت حضرت امام رضا و امام محمد تقى و امام على نقى صلوات الله عليهم رسيده بود و از جانب حضرات ثلاثه وكيل بود در همذان كه شهر مشهور است [نه قبيله همذان كه در يمن مىبودهاند و اين جماعت نيز اكثرشان شيعه بودهاند] و ابراهيم وكالت داشت كه خمس و زكات و فطر را مىگرفت و به خدمت حضرات مىفرستاد».
ما الان خودمان یک مرجعی الان میآید به یک آدم دروغگوی جعالی وکالت بدهد در اخذ خمس؟! الان شما اگر بخواهی بروی پیش یک مرجعی و بگویید آقا به ما اجازه بده برای گرفتن خمس، چه قدر بالا و پایین میاندازند، کی هستی، از کجا آمدی، چه کسی تو را توثیق میکند، مگر نیست همین طور تازه حالا آخرش آیا اجازه دهد یا اجازه ندهد. این یک مرجع است تا چه رسد به امام علیه السلام. میخواهم بگویم اینها را باید حساب کرد.
«و ابراهيم وكالت داشت كه خمس و زكات و فطر را مىگرفت و به خدمت حضرات مىفرستاد»، سه امام «و بعد از او پسرش وكيل بود و بعد از او محمد پسرش وكيل بود» یعنی پسر پسرش هم وکیل بوده «و بعد از او پسرش قاسم وكيل حضرت صاحب الامر بود» خانواده عادی نبودند اینها، خانواده عادی نمیشود این طوری باشند همین طور نسل در نسل وکیل باشند تا برسد به حضرت «و همه بزرگ و عظيم الشأن وثقه بودهاند و هميشه فرامين حضرات به ايشان مىرسيد و عرايض ايشان به حضرات ائمه خمسه مىرسيد»[۱۰] یعنی حضرت امام رضا علیه السلام، حضرت جواد، حضرت امام علی النقی، حضرت امام حسن عسکری و حجت بن الحسن العسکری صلوات الله علیهم. یک چنین خانوادهای بودند، چنین خانوادهای نمیشود بگوییم جعال بر امام است، وضاع بر امام است، جعل حدیث بر امام کند.
دوم رجال نجاشی
رجال نجاشی میفرماید: «محمد بن علي بن إبراهيم بن محمد الهمذاني» [بحث] ما ابراهیم بن محمد است، این محمد بن علی بن ابراهیم است؛ یعنی نوه ابراهیم میشود که گفتیم همه آنها وکالت داشتند «روى عن أبيه عن جده عن الرضا عليه السلام» که از خود ابراهیم بن محمد روایت کرده «و روى إبراهيم بن هاشم، عن إبراهيم بن محمد الهمذاني، عن الرضا عليه السلام. أخبرنا أبو العباس أحمد بن علي بن نوح قال: حدثنا أبو القاسم جعفر بن محمد قال: حدثنا القاسم بن محمد بن علي بن إبراهيم بن محمد الذي تقدم ذكره، وكيل الناحية، و أبوه وكيل الناحية، و جده علي وكيل الناحية، و جد أبيه إبراهيم بن محمد وكيل [الناحية]، قال: و كان في وقت القاسم بهمذان معه أبو علي بسطام بن علي و العزير بن زهير، و هو أحد بني كشمرد، ثلاثتهم وكلاء في موضع واحد بهمذان. و كانوا يرجعون في هذا إلى أبي محمد الحسن بن هارون بن عمران الهمذاني و عن رأيه يصدرون، و من قبله عن رأي أبيه أبي عبد الله هارون. و كان أبو عبد الله و ابنه أبو محمد وكيلين. و لمحمد بن علي نوادر كبيرة أخبرنا محمد بن محمد بن النعمان، عن جعفر بن محمد، عن القاسم بن محمد بن علي، عن أبيه».[۱۱]
این هم فرمایشات مرحوم نجاشی.
سوم نقد الرجال
نقد الرجال نسبت به ابراهیم بن محمد میگوید: «من أصحاب الرضا و الجواد و الهادي عليهم السلام وکیل»[۱۲] بعد میگوید روایت کرده از چه کسانی.
چهارم رجال کشی
در کشی میدانید کشی یکی از معتبرترین کتابهای مرجع رجالی است. ایشان میفرماید:
«حدثنی محمد بن مسعود، قال: حدثني علي بن محمد، قال: حدثني محمد ابن أحمد، عن محمد بن عيسى، عن أبي محمد الرازي» الدینوری الراوندی «قال: كنت أنا و أحمد بن أبي عبد الله الرازی البرقي بالعسكر فورد علينا رسول من الرجل فقال لنا: الغائب العليل [ثقة] و أيوب بن نوح، و ابراهيم بن محمد الهمداني، و أحمد بن حمزة، و أحمد ابن اسحاق ثقات جميعا».[۱۳]
مرحوم وحید بهبهانی فرموده که علیل یعنی همان علی بن جعفر همانی، چون آن شخص علیل بوده لذا از او چنین تعبیر کردند.[۱۴]
کشی روایتی را که دلالت بر وکالت حضرت جواد صلوة الله علیه میکند ذکر میکند. حالا این روایت را من بخوانم. در رجال کشی صفحه ۶۱۱ میگوید:
«علي بن محمد، قال حدثني أحمد بن محمد، عن إبراهيم بن محمد الهمداني، قال، كتبت إلى أبي جعفر علیه السلام أصف له صنع السميع فيّ فكتب بخطه: عجل الله نصرتك ممن ظلمك و كفاك مؤنته، و أبشر بنصر الله عاجلا و بالأجر آجلا و أكثر من حمد الله».
یک چنین تعریفی از این شخص دلالت بر جلالت شأنش میکند، فقط مشکل آن این است که راوی آن خودش است. چون راوی خودش هست از نظر فنی مورد قبول نیست از این جهت نمیشود ولی به عنوان مؤید خوب است.
روایت دیگر هم هست باز این هم چون منتهی میشود به خود ابراهیم بن محمد الهمدانی نمیتواند مستند باشد؛
«و كتب إلي قد وصل الحساب تقبل الله منك و رضي عنهم و جعلهم معنا في الدنيا و الآخرة، و قد بعثت إليك من الدنانير بكذا و من الكسوة كذا، فبارك لك فيه و في جميع نعمة الله عليك…».[۱۵] تا آخر روایت.
پنجم مرحوم علامه
کسانی که بحث اصول ما را بودند بحث سندی که نسبت به حدیث رفع هست در آن جا مفصل ما بحث کردیم که آيا توثیقات و تضعیفات علامه چه حکمی دارد و ما نتیجه گرفتیم که از توثیقات علامه نمیشود گذشت فلذا در مورد توثیقات علامه ما احتیاط میکنیم به بیان مفصلی که در اصول گفتیم.
حالا مرحوم علامه در قسم اول خلاصه، این شخص را ذکر کرده[۱۶] که قسم اول خلاصه برای کسانی هستند که معتبر و ثقه هستند؛
«و نقل العلامة في الخلاصة هذه الرواية من رجال الكشي إلا أنه سقط من القلم في كثير من النسخ لفظ أحمد حيث قال: إبراهيم بن محمد الهمذاني بن حمزة و أحمد بن إسحاق ثقات و قد ثبت فیها لفظ احمد».[۱۷]
این هم از مرحوم علامه.
ششم کفایة الاحکام
مطلب بعد کفایة الاحکام برای مرحوم سبزواری است که مرحوم سبزواری از اعاظم فقها است البته اگر اینها روایتی را بگویند این روایت صحیح است و راوی آن ثقه است، قطعا این توثیقات میشود توثیقات حدسی چون فاصله است بین اینها و خود شخص اما مجموعه توثیقات این بزرگان با این همه دقتی که داشتند… کفایة الاحکام را شما مطالعه کنید مرحوم سبزواری یک انسان مدقق است؛ یعنی دقیق النظر است، هر مطلبی را زود قبول نمیکند، مطالعه کنید بعضی از جاهای کتاب سبزواری را. میخواهم بگویم مجموعه اینها سبب میشود انسان وثوق پیدا کند، ایشان میفرماید:
«و يدل عليه ما رواه علي بن مهزيار و محمد بن عيسى العبيدي جميعا في الصحيح إلى إبراهيم بن محمد الهمداني».[۱۸]
مطلب بعد فردا انشاءالله.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
۱) الكافي (ط – دارالحديث) ج۱۰ ص۴۰۱
۲) ۵۶- محمد بن أحمد بن يحيى عن محمد بن عيسى عن الحسين عن إبراهيم بن محمد الهمذاني…
۵۷- عنه عن بعض أصحابنا عن عباد بن سليمان عن سعد بن سعد عمن حدثه عن إدريس بن عبد الله القمي…
۵۸- عنه عن أحمد بن محمد بن عيسى عن علي بن مهزيار و محمد بن عيسى العبيدي جميعا عن إبراهيم بن محمد الهمذاني…
۵۹- و عنه قال حدثني به محمد بن عبد الجبار عن علي بن مهزيار عن أحمد بن إسحاق الأبهري… تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج۷ ص۲۰۶
۳) أما طريق الشيخ: فالمذكور في الوسائل في كلا طريقيه محمد بن علي بن محبوب و هو سهو من قلمه الشريف، و صحيحه محمد بن أحمد بن يحيى كما في التهذيب. موسوعة الإمام الخوئي ج۳۰ ص ۱۲۷
۴) و الطريق صحيح إلى أحمد بن إسحاق الأبهري، أما هو فمجهول لم يرد فيه مدح و لا قدح، و له روايتان في مجموع الكتب الأربعة: هذه إحداهما، و الأخرى رواية مضمرة. همان
۵) تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج۷ ص۲۰۸
۶) تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج۲ ص۲۰۶
۷) فهي إذن ضعيفة بطرقها لا يعول عليها، سواء أدلت على الفساد أم لا. موسوعة الإمام الخوئي ج۳۰ ص ۱۲۷
۸) نعم، من الجائز أن تكون النسخ كلها مغلوطة و صحيحها: أحمد بن إسحاق الأشعري، بدل أحمد بن إسحاق الأبهري، فإن كان الأمر كذلك فالرواية لا بأس بها حينئذ، لكنه مجرد احتمال غير مصحوب بدليل أو قرينة تشهد عليه. همان
۹) محمد بن علي بن الحسين بإسناده عن إبراهيم بن محمد الهمذاني أن في توقيعات الرضا علیه السلام إليه أن الخمس بعد المئونة. وسائل الشيعة ج۹ ص۵۰۸
۱۰) لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقيه ج۵ ص۵۸۷
۱۱) رجال النجاشي ص۳۴۴
۱۲) نقد الرجال ج۱ ص ۸۵
۱۳) همان به نقل از رجال الكشي – اختيار معرفة الرجال ج۲ ص۸۳۱
۱۴) و ذكر الوحيد البهبهاني( قدس سره) هنا في تعليقته على منهج المقال: ۲۷: و العليل هو علي بن جعفر الهماني كما سيجيء في ترجمته و ترجمة فارس بن حاتم، و كأنه كان عليلا كما ذكر المصنف. انظر رجال الكشي: ۵۲۳/ ۱۰۰۵ و ۱۰۰۹، في ترجمة فارس بن حاتم. نقد الرجال ج۱ ص ۸۶
۱۵) رجال الكشي – اختيار معرفة الرجال ج۲ ص۸۶۹
۱۶) محمد بن علي بن إبراهيم بن محمد الهمذاني، بالذال المعجمة روى عن أبيه عن جده عن الرضا عليه السلام و كان محمد وكيل الناحية و أبوه علي وكيل الناحية و جده إبراهيم بن محمد وكيل الناحية، و كان لمحمد بن علي ولد يسمى القاسم كان وكيل الناحية أيضا. رجال العلامة – خلاصة الأقوال ص: ۱۵۵
۱۷) نقد الرجال ج۱ ص ۸۶
۱۸) كفاية الأحكام ج۱ ص ۶۴۹