ویرایش محتوا

جلسه ۱ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۲.۴.۷ ـ ۱۰‏.۳‏.۱۴۴۵

جلسه ۲ ـ چهارشنبه ۱۴۰۲.۷.۵ ـ ۱۱‏.۳‏.۱۴۴۵

جلسه ۳ ـ شنبه ۱۴۰۲.۷.۸ ـ ۱۴‏.۳‏.۱۴۴۵

جلسه ۴ ـ یکشنبه ۱۴۰۲.۷.۹ ـ ۱۵‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۵ ـ دوشنبه ۱۴۰۲.۷.۱۰ ـ ۱۶‏.۳‏.۱۴۴۵

جلسه ۶ ـ چهار‌شنبه ۱۴۰۲.۷.۱۲ ـ ۱۸‏.۳‏.۱۴۴۵

جلسه ۷ ـ شنبه ۱۴۰۲.۷.۱۵ ـ ۲۱‏.۳‏.۱۴۴۵

جلسه ۸ ـ یکشنبه ۱۴۰۲.۷.۱۶ ـ ۲۲‏.۳‏.۱۴۴۵

جلسه ۹ ـ دوشنبه ۱۴۰۲.۷.۱۷ ـ ۲۳‏.۳‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۰ ـ چهارشنبه ۱۴۰۲.۷.۱۹ ـ ۲۵‏.۳‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۱ ـ شنبه ۱۴۰۲.۷.۲۲ ـ ۲۸‏.۳‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۲ ـ یکشنبه ۱۴۰۲.۷.۲۳ ـ ۲۹‏.۳‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۳ ـ دو‌شنبه ۱۴۰۲.۷.۲۴ ـ ۳۰‏.۳‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۴ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۲.۷.۲۵ ـ ۱‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۵ ـ شنبه ۱۴۰۲.۷.۲۹ ـ ۵‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۶ ـ یکشنبه ۱۴۰۲.۷.۳۰ ـ ۶‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۷ ـ دو‌شنبه ۱۴۰۲.۸.۱ ـ ۷‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۸ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۲.۸.۲ ـ ۸‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۹ ـ چهار‌شنبه ۱۴۰۲.۸.۳ ـ ۹‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۲۰ ـ شنبه ۱۴۰۲.۸.۶ ـ ۱۲‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۲۱ ـ یکشنبه ۱۴۰۲.۸.۷ ـ ۱۳‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۲۲ ـ دو‌شنبه ۱۴۰۲.۸.۸ ـ ۱۴‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۲۳ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۲.۸.۹ ـ ۱۵‏.۴‏.۱۴۴۵

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۲۴ ـ چهار‌شنبه ۱۴۰۲.۸.۱۰ ـ ۱۶‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۲۵ ـ یکشنبه ۱۴۰۲.۸.۱۴ ـ ۲۰‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۲۶ ـ دو‌شنبه ۱۴۰۲.۸.۱۵ ـ ۲۱‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۲۷ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۲.۸.۱۶ ـ ۲۲‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۲۸ ـ چهار‌شنبه ۱۴۰۲.۸.۱۷ ـ ۲۳‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۲۹ ـ شنبه ۱۴۰۲.۸.۲۰ ـ ۲۶‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۳۰ ـ یکشنبه ۱۴۰۲.۸.۲۱ ـ ۲۷‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۳۱ ـ دوشنبه ۱۴۰۲.۸.۲۲ ـ ۲۸‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۳۲ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۲.۸.۲۳ ـ ۲۹‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۳۳ ـ چهارشنبه ۱۴۰۲.۸.۲۴ ـ ۱‏.۵‏.۱۴۴۵

جلسه ۳۴ ـ شنبه ۱۴۰۲.۸.۲۷ ـ ۲‏.۵‏.۱۴۴۵

جلسه ۳۵ ـ یکشنبه ۱۴۰۲.۸.۲۸ ـ ۵‏.۵‏.۱۴۴۵

جلسه ۳۶ ـ دوشنبه ۱۴۰۲.۸.۲۹ ـ ۶‏.۵‏.۱۴۴۵

جلسه ۳۷ ـ سه‌شنبه ‏۳۰‏.۸‏.۱۴۰۲ ـ ۷‏.۵‏.۱۴۴۵

جلسه ۳۸ ـ چهارشنبه ‏۱‏.۹‏.۱۴۰۲ ـ ۸‏.۵‏.۱۴۴۵

جلسه ۳۹ ـ شنبه ‏۱۱‏.۹‏.۱۴۰۲ ـ ۱۸‏.۵‏.۱۴۴۵

جلسه ۴۰ ـ یکشنبه ‏۱۲‏.۹‏.۱۴۰۲ ـ ۱۹‏.۵‏.۱۴۴۵

جلسه ۴۱ ـ دوشنبه ‏۱۳‏.۹‏.۱۴۰۲ ـ ۲۰‏.۵‏.۱۴۴۵

جلسه ۴۲ ـ سه‌شنبه ‏۱۴‏.۹‏.۱۴۰۲ ـ ۲۱‏.۵‏.۱۴۴۵

جلسه ۴۳ ـ چهارشنبه ‏۱۵‏.۹‏.۱۴۰۲ ـ ۲۲‏.۵‏.۱۴۴۵

جلسه ۴۴ ـ شنبه ‏۲‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۹‏.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۴۵ ـ یکشنبه ‏۳‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۱۰‏.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۴۶ ـ دوشنبه ‏۴‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۱۱.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۴۷ ـ سه‌شنبه ‏۵‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۱۲‏.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۴۸ ـ چهارشنبه ‏۶‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۱۳‏.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۴۹ ـ یکشنبه ‏۱۰‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۱۷‏.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۵۰ ـ دوشنبه ‏۱۱‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۱۸‏.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۵۱ ـ سه‌شنبه ‏۱۲‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۱۹‏.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۵۲ ـ شنبه ‏۱۶‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۲۳‏.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۵۳ ـ یکشنبه ‏۱۷‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۲۴‏.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۵۴ ـ دوشنبه ‏۱۸‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۲۵‏.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۵۵ ـ سه‌شنبه ‏۱۹‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۲۶‏.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۵۶ ـ چهارشنبه‏ ۲۰‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۲۷‏.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۵۷ ـ شنبه ‏۲۳‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۱‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۵۸ ـ یکشنبه ‏۲۴‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۲‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۵۹ ـ سه‌شنبه ‏۲۶‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۴‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۶۰ ـ چهارشنبه ‏۲۷‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۵‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۶۱ ـ شنبه ‏۳۰‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۸‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۶۲ ـ یکشنبه ‏۱‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۹‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۶۳ ـ دوشنبه ‏۲‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۱۰‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۶۴ ـ سه‌شنبه ‏۳‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۱۱‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۶۵ ـ چهارشنبه ‏۴‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۱۲‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۶۶ ـ یکشنبه ‏۸‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۱۶‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۶۷ ـ دوشنبه ‏۹‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۱۷‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۶۸ ـ سه‌شنبه ‏۱۰‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۱۸‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۶۹ ـ چهار‌شنبه ‏۱۱‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۱۹‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۷۰ ـ شنبه ‏۱۴‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۲۲‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۷۱ ـ یکشنبه ‏۱۵‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۲۳‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۷۲ ـ شنبه ‏۲۸‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۷‏.۸‏.۱۴۴۵

جلسه ۷۳ ـ یکشنبه ‏۲۹‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۸‏.۸‏.۱۴۴۵

جلسه ۷۴ ـ دوشنبه ‏۳۰‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۹‏.۸‏.۱۴۴۵

جلسه ۷۵ ـ سه‌شنبه ‏۱‏.۱۲‏.۱۴۰۲ ـ ۱۰‏.۸‏.۱۴۴۵

جلسه ۷۶ ـ چهارشنبه ‏۲‏.۱۲‏.۱۴۰۲ ـ ۱۱‏.۸‏.۱۴۴۵

جلسه ۷۷ ـ دوشنبه ‏۷‏.۱۲‏.۱۴۰۲ ـ ۱۶‏.۸‏.۱۴۴۵

جلسه ۷۸ ـ شنبه ‏۱۲‏.۱۲‏.۱۴۰۲ ـ ۲۱‏.۸‏.۱۴۴۵

جلسه ۷۹ ـ یکشنبه ‏۱۳‏.۱۲‏.۱۴۰۲ ـ ۲۲‏.۸‏.۱۴۴۵

جلسه ۸۰ ـ دوشنبه ‏۱۴‏.۱۲‏.۱۴۰۲ ـ ۲۳‏.۸‏.۱۴۴۵

جلسه ۸۱ ـ سه‌شنبه ‏۱۵‏.۱۲‏.۱۴۰۲ ـ ۲۴‏.۸‏.۱۴۴۵

جلسه ۸۲ ـ چهارشنبه ‏۱۶‏.۱۲‏.۱۴۰۲ ـ ۲۵‏.۸‏.۱۴۴۵

جلسه ۸۳ ـ یکشنبه ۲۶‏.۱‏.۱۴۰۳ ـ ۵‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۸۴ ـ دو‌شنبه ۲۷‏.۱‏.۱۴۰۳ ـ ۶‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۸۵ ـ سه‌شنبه ۲۸‏.۱‏.۱۴۰۳ ـ ۷‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۸۶ ـ شنبه ۱‏.۲‏.۱۴۰۳ ـ ۱۱‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۸۷ ـ یکشنبه ‏۲‏.۲‏.۱۴۰۳ ـ ۱۲‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۸۸ ـ دو‌شنبه ۳‏.۲‏.۱۴۰۳ ـ ۱۳‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۸۹ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۴ ـ ۱۴‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۹۰ ـ چهار‌شنبه ۵‏.۲‏.۱۴۰۳ ـ ۱۵‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۹۱ ـ ‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۸ ـ ۱۸‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۹۲ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۲.۹ ـ ۱۹‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۹۳ ـ دو‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۱۰ ـ ۲۰‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۹۴ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۱۱ ـ ۲۱‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۹۵ ـ چهار‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۱۲ ـ ۲۲‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۹۶ ـ یک‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۱۶ ـ ۲۶‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۹۷ ـ دو‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۱۷ ـ ۲۷‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۹۸ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۱۸ ـ ۲۸‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۰۰ ـ شنبه ‏۲۲‏.۲‏.۱۴۰۳ ـ ۲‏.۱۱‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۰۱ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۲.۲۳ ـ ۳‏.۱۱‏.۱۴۴۵

جلسه ۹۹ ـ چهار‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۱۹ ـ ۲۹‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۰۲ ـ دو‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۲۴ ـ ۴‏.۱۱‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۰۳ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۲۵ ـ ۵‏.۱۱‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۰۴ ـ چهار‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۲۶ ـ ۶‏.۱۱‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۰۵ ـ ‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۲۹ ـ ۹‏.۱۱‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۰۶ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۲.۳۰ ـ ۱۰‏.۱۱‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۰۷ ـ ‌شنبه ۱۴۰۳.۳.۵ ـ ۱۶‏.۱۱‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۰۸ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۳.۶ ـ ۱۷‏.۱۱‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۰۹ ـ دوشنبه ۱۴۰۳.۳.۷ ـ ۱۸‏.۱۱‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۱۰ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۳.۳.۸ ـ ۱۹‏.۱۱‏.۱۴۴۵

فهرست مطالب

فهرست مطالب

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیة الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین

اشکال اول مرحوم صدر را بر مرحوم اصفهانی قدس سره بیان کردیم.

مطلب ۲۱ اشکال دوم ایشان بر نهایه

اشکال دوم ایشان این است که اساسا منهج و روشی که مرحوم اصفهانی برای اثبات مدعای خودش طی فرموده صحیح نیست. روش باطل است. چرا؟ چون مرحوم اصفهانی فرمود قاعده اولیه در باب قبح عقلی، قبح ظلم است. تمام قضایای عقل عملی به دو ام القضایا برمی‌گردد العدل حسنٌ و الظلم قبیحٌ، کما این که تمام قضایای عقل نظری به دو ام القضایا برمی‌گردد اجتماع النقیضین محالٌ، ارتفاع النقیضین محالٌ.

لذا به نظر مرحوم اصفهانی هر جایی که قبح حمل شود بر موضوعی این موضوع از مصادیق ظلم باید باشد و این قضیه فرع قضیه الظلم قبیحٌ هست. لذا اگر بگوییم الخیانة قبیحةٌ، جهتش این نیست که خیانت بما انها خیانة ‌قبیحة بل خیانت چون ظلم است قبیح هست. اگر بگوییم ضرب الیتیم للتشفی قبیحٌ، من حیث انه ضرب الیتیم نیست، من حیث انه مصداقٌ للظلم است. پس تمام قضایای عقل عملی به یک قضیه اولیه‌ ام القضایا برمی‌گردد که آن عبارت است از الظلم قبیحٌ.

ایشان اشکال می‌فرماید. می‌فرماید که قضیه الظلم قبیحٌ معقول نیست که در افق عقل عملی ام القضایا و قضیه اولیه باشد بلکه سابق بر آن قضیه‌ی [دیگری] است. چرا؟ چون ظلم عبارت است از تجاوز از حق و سلب حق. پس ابتداءً باید فرض حقی بشود بعد سلب آن حق می‌شود ظلم و بعد می‌گوییم قبیح است. بنا بر این قبل از «الظلم قبیحٌ» باید برای خودمان روشن کنیم چه چیزی حق است و چه چیزی ناحق است. چون موضوع ظلم سلب از حق و تجاوز از حق است.

وقتی که مطلب منتهی شد به بررسی حق، برمی‌گردیم به اول بحث. باید بیاییم روشن کنیم ببینیم حق الطاعه نسبت به باری تعالی تا چه حد است. اگر حق الطاعه در باری تعالی محدود باشد به تکالیف یقینیه که نتیجه آن صحت قبح عقاب بلابیان است، فرمایش مرحوم اصفهانی درست می‌شود، اما اگر گفتیم حق الطاعه در باری تعالی نامحدود است پس اقتضا دارد امتثال و احتیاط را حتی نسبت به تکالیف مظنونه و مشکوکه بلکه محتمله، بنا بر این فرمایش مرحوم اصفهانی و قاعده قبح عقاب بلابیان ناتمام است.

این هم اشکال دوم.

اشکال به مطلب ۲۰

نسبت به اشکال اول، اگر به خاطرتان باشد اشکال اول ایشان این بود که این جمله مرحوم اصفهانی که فرموده «مخالفة التكليف‏ بلا حجة ليس‏ ظلما» اگر کسی مخالفت تکلیف مولا را بکند که حجتی بر آن نیست این ظلم نیست، قبیح نیست. ایشان فرمود مآل این قضیه به این است؛ «مخالفة التکلیف بلا ما یصح معه العقاب لا یصح معه العقاب» یادتان هست؟ و در نتیجه قضیه می‌شد قضیه بشرط المحمول چون حجت عبارت است از ما یصح به العقاب.

تأمل عبارت از این است که حجت به معنی «ما یصح معه العقاب» نیست بلکه حجت به معنی ما یصح الاحتجاج به است. اگر خاطرتان باشد مرحوم اصفهانی قدس سره در بحث این که مفاد ادله تعبد به امارات چیست، در آن جا سه احتمال را مطرح می‌فرماید خواستید هم مراجعه کنید این حاشیه مرحوم اصفهانی است؛ «و الحجية المجعولة غير مستتبعة لانشاء الحکم»[۱] در این جا یک تعلیقه مفصلی مرحوم اصفهانی دارد، من آن قسمتی را که مربوط به بحث است عبارت آن را می‌خوانم چون این حاشیه را به طور کامل در محل خودش توضیح دادیم.

ایشان می‌فرماید: «فنقول أما الحجية المجعولة بالاستقلال اعتبارا، فهي: إما اعتبار المنجزية للواقع كما لا يأبى عنه عبارة الكتاب» که عبارت کتاب کفایه مناسب با این عبارت است «و إما اعتبار وصول الواقع بالخبر و محرزية الخبر» مفاد ادله این است که خبر محرز واقع است، این هم احتمال دوم «و إما اعتبار نفس مفهوم الحجية» یا مفاد ادله اعتبار، اعتبار خود مفهوم حجیت است، مفهوم حجیت چیست؟ «و هو كون الشي‏ء بحيث يصح الاحتجاج به».[۲]

بعد ایشان وارد بحث می‌شود احتمال اول را که جعل منجزیت باشد ابطال می‌کند،[۳] احتمال دوم را هم باطل می‌کند،[۴] می‌رسد به احتمال سوم، احتمال سوم را تثبیت می‌کند. می‌فرماید: «و أما الثالث» که اعتبار نفس مفهوم الحجیه «و أما الثالث و هو اعتبار نفس معنى الحجية، فتوضيح القول فيه أن الحجية مفهوما ليست إلا كون الشي‏ء بحيث يصح الاحتجاج به. و هذه الحيثية: تارة تكون ذاتية غير جعلية كما في القطع فإنه في نفسه بحيث يصح به الاحتجاج للمولى على عبده. و أخرى تكون جعلية إما انتزاعية كحجية الظاهر عند العرف و حجية خبر الثقة عند العقلاء…[۵] و أما اعتبارية كقوله عليه السلام هم حجتي عليكم و أنا حجة الله فإنه جعل الحجية بالاعتبار».[۶]

پس حجیت در نظر مرحوم اصفهانی می‌شود ما یصحح الاحتجاج به.

حالا ببینیم قضیه چه می‌شود؟ قضیه این می‌شود: «مخالفة التکلیف بدون ما یصح الاحتجاج به لیس ظلما، ای لا یصح العقاب علیه» این که دیگر قضیه بشرط المحمول نشد. ‌موضوع یک چیز است محمول یک چیز دیگر است. یک دفعه دیگر بخوانم. مخالفة التکلیف بدون الحجة حجت را برمی‌داریم معنی آن را به جای آن می‌گذاریم یعنی بدون ما یصح الاحتجاج به، لا یصح العقاب علیه. این‌ که قضیه بشرط المحمول نیست.

بنا بر این اشکال اول ایشان بر طبق مبنای خود مرحوم اصفهانی وارد نیست و مرحوم اصفهانی صاحب مبنا است و بر طبق مبنای خودش دارد مسئله را حل می‌کند. حالا اگر شما اشکال به مبنا دارید آن می‌شود اشکال مبنایی و اتفاقا نمی‌دانم به خاطر شما هست یا نه ما در بحث مفاد ادله حجیت امارات نظر مرحوم اصفهانی را پذیرفتیم والد معظم هم نظر مرحوم اصفهانی را پذیرفت. پس اشکال اول مورد ندارد.

و اما اشکال دوم.

(سؤال: شما در بحث امارات طریقیت را نپذیرفتید؟) نه مجعول یصح الاحتجاج به است که طریقیت، لازمه آن می‌شود، حالا دیگر آن را بگذارید سر جای خودش که مفاد آن چیست. مفاد ادله حجیت همان ما یصح الاحتجاج به هست، نتیجه آن این است که خبر ثقه طریق به واقع می‌شود.ـ

اشکال به مطلب ۲۱

اشکال دومی که ایشان فرمود که نسبت به اصل منهج ایشان اشکال داشت.

حالا قبل از اشکال دوم من عبارت مرحوم اصفهانی را هم بخوانم. مرحوم اصفهانی واقعا اعجوبه‌ای بوده، ادعایی را که فرموده استدلال را در کنار آن ذکر کرده که من استدلال را از خارج بیان کردم اگر چه استدلال در فرمایش مرحوم صدر نبود.

«و من الواضح أن حكم العقل بقبح العقاب بلابيان ليس حكما عقليا عمليا منفردا عن سائر الاحكام العقلية العملية، بل هو من أفراد حكم العقل بقبح الظلم عند العقلاء» خوب دقت کنید استدلال را «نظرا إلى‏ أن‏ مخالفة ما قامت‏ عليه الحجة خروج عن زي الرقية و رسم العبودية» اگر حجت قائم شد عمل نکردی تو از زی رقیت خارج شدی، از رسم عبودیت خارج شدی «و هو ظلم من العبد على مولاه، فيستحق منه الذم و العقاب» ذم عقلائا عقاب شرعا «كما أن مخالفة ما لم تقم عليه الحجة ليست من أفراد الظلم» این ظلم نیست تا قبیح باشد. چرا ظلم نیست؟ «إذ ليس من زي الرقية أن لا يخالف العبد مولاه في الواقع و في نفس الامر» عبد تکلیف به واقع که ندارد «فليس مخالفة ما لم تقم عليه الحجة خروجا عن زي الرقية حتى يكون ظلما».[۷] استدلال می‌کند می‌گوید آقا ما باید ببینیم از نظر عقلی چه وقت می‌گویند این بنده خدا از زی رقیت و عبودیت خارج شد؟ وقتی که مولا تکلیفی به او بکند و او انجام ندهد.

اما اشکال دوم ایشان اگر به خاطرتان باشد صاحب منتقی الاصول مرحوم آقای روحانی این نظریه را داشت که اساسا ظلم باید مسبوق به حق باشد چون ظلم عبارت است از تجاوز از حق و سلب حق و به این لحاظ ریشه قبح عقاب بلابیان را ایشان می‌زد.[۸] ما اگر به خاطرتان باشد آن جا مفصل این نظریه را رد کردیم. یادم هست شواهدی آوردم، شاهد آوردم از لغت که در لغت ظلم به معنی تجاوز از حق نیست، به معنی وضع الشیء فی غیر موضعه هست و بعد از نصوص و روایات هم شاهد آوردیم. چند اشکال کردیم. ایشان می‌فرمود اصلا نسبت به باری تعالی چون هیچ کسی هیچ حقی ندارد پس اصلا ظلم معنا ندارد، اگر ظلم معنا ندارد پس آیاتی که می‌فرماید پروردگار متعال «ليس بظلام للعبيد»[۹] یعنی چه؟ آن جا آن طور که به نظر من هست چهار تا اشکال کردیم[۱۰] همین بحث سابق بود در طرح نظریه مرحوم صاحب منتقی. این فرمایش ایشان هم متخذ از مرحوم روحانی است. پس این فرمایش هم ناتمام است.

مطلب رسید به تقریب چهارم که تقریب چهارم تقریبی است که باز از مرحوم اصفهانی قدس سره است نسبت به قبح عقاب بلابیان[۱۱] که این را ان‌شاءالله می‌گذاریم بعد از شهر رمضان.

(سؤال: این که فرمودید مخالفت احتمال، خروج از زی رقیت نیست، مرحوم صدر هم از آن طرف می‌فرماید خروج از زی رقیت هست) دلیل می‌خواهد عزیز من (مرحوم اصفهانی از عقل دلیل می‌آورد ایشان هم از عقل دلیل می‌آورد) نه ببینید عقل هست سر جای خودش. الان شاهد آن عبارت است از خود عقلا، شاهد آن عقلا است چون یک راه برای کشف بعضی از امور عقلیه رجوع به عقلا است شما الان رجوع به عقلا بکنید چه می‌گویند؟ اگر حجت قائم نشده باشد می‌گویند آقا مشکلی ندارد.ـ

(سؤال: نسبت به بحث طلاق دادن دنیا که در کلام امیر المومنین علیه السلام بود فرمودید توضیح می‌دهیم) حالا یک مختصری می‌گوییم چشم.

ببینید اصل خود این قضیه‌ای که از حضرت معروف است که خطاب به دنیا می‌فرماید «طلقتك ثلاثا» در روایات دو یا سه مورد نقل شده. متن روایت را می‌خوانم با حذف سند تا ببینیم مطلب از چه قرار است.

یکی از این روایات این است:

‏«عن ابی حمزه الثمالی عن الاصبغ بن نباته است أنه قال كان أمير المؤمنين علی بن ابی طالب علیه السلام إذا أتي بالمال أدخله بيت مال المسلمين» وقتی اموال می‌آمد حضرت اموال را می‌بردند محل خاص «ثم جمع المستحقين ثم ضرب يده في المال فنثره يمنة و يسرة» چون آن زمان اشرفی بوده و جواهرات بوده دستشان را به این طرف می‌زدند، به آن طرف می‌زدند «و هو يقول‏ يا صفراء يا بيضاء» نه یا ذهب و یا فضه، یا صفراء و یا بیضاء یعنی برای من همان ارزش رنگ را دارید «لا تغريني» من را فریب نده «غري غيري» و بعد شعری انشاد کردند «ثم لا يخرج حتى يفرق ما في بيت مال المسلمين و يؤتي كل ذي حق حقه ثم يأمر أن يكنس و يرش» دستور می‌دادند جارو شود که هیچ چیزی باقی نمانده باشد «ثم يصلي فيه ركعتين» این می‌شود امام المسلمین «ثم يطلق الدنيا ثلاثا يقول بعد التسليم يا دنيا لا تتعرضين لي» متعرض من نشو و سراغ من نیا «و لا تتشوقين» خودت را مشتاق من نکن که من بخواهم به تو شوق پیدا کنم «و لا تغريني» من را فریب نده «فقد طلقتك ثلاثا لا رجعة لي إليك».[۱۲]

این یک مورد است.

یک مورد دیگر عبارت است از قضیه‌ای که برای معاویه است که بعد از شهادت حضرت، معاویه کسی را می‌طلبد و می‌گوید که حضرت علی علیه السلام چطور شخصی بود. او ابتدا عذرخواهی می‌کند که من را معاف بدار و معاویه می‌گوید نه، باید حتما بگویی. بعد تعریف حضرت را می‌کند پیش معاویه:

«قال فأشهد» آن بنده خدا پیش معاویه گفته «لقد رأيته في بعض مواقفه و قد أرخى الليل سدوله» یعنی شب پرده‌های خودش را افکنده بود یعنی تاریک شده بود «و هو قائم في محرابه قابض على لحيته يتململ تململ السليم» مثل مارگزیده به خود می‌پیچید و به تعبیری مثل کسی که روی خاکستر داغ باشد این طور به خود می‌پیچید «و يبكي بكاء الحزين و هو يقول يا دنيا يا دنيا إليك عني» یعنی از من دور شود «أ بي تعرضت أم إلي تشوقت لا حان حينك» یعنی سراغ من نیا و این زمان زمان تو نیست که سراغ من بیایی «هيهات غري‏ غيري لا حاجة لي فيك قد طلقتك‏ ثلاثا لا رجعة فيها».[۱۳]

این هم یک نقل است.

نقل مفصل این قضیه که از حضرت امام جعفر صادق صلوات الله علیه است خیلی این نقل عجیب است این را هم برای شما بخوانم تا وجه این که حضرت تعبیر به طلاق هم فرمودند روشن بشود.

«أ لا أخبرك يا ابن عباس بحديث أمير المؤمنين علیه السلام و الدنيا فقال له بلى لعمري إني لأحب أن تحدثني بأمرها فقال أبي قال علي بن الحسين علیه السلام سمعت أبا عبد الله الحسين علیه السلام يقول حدثني أمير المؤمنين صلوات الله عليه قال إني‏ كنت‏ بفدك‏ في بعض حيطانها و قد صارت لفاطمة علیها السلام قال فإذا أنا بامرأة قد قحمت علي و في يدي مسحاة و أنا أعمل بها» حضرت می‌فرماید همین‌ طور که بیل در دستم بود و مشغول کار بودم ناگهان زنی در نزد من ظاهر شد «فلما نظرت إليها طار قلبي مما تداخلني من جمالها فشبهتها ببثينة بنت عامر الجمحي و كانت من أجمل نساء قريش فقالت» می‌گوید زنی بوده که از اجمل نساء قریش، کسی را اگر می‌خواستند مثل بزنند در جمال به او مثل می‌زدند، یک همچنین کسی نزد حضرت حاضر می‌شود. زن چه گفت؟ «يا ابن أبي طالب هل لك أن تتزوج بي فأغنيك عن هذه المسحاة و أدلك على خزائن الأرض فيكون لك الملك ما بقيت و لعقبك من بعدك» گفت اگر با من ازدواج کنی این کارها را برای تو می‌کنم، دیگر بیل نمی‌زنی، خزائن ارض را در اختیار تو می‌گذارم، ملک و پادشاهی به تو می‌دهم الی آخر «فقال لها ع من أنت» حضرت پرسیدند که تو چه کسی هستی؟ «حتى أخطبك من أهلك فقالت أنا الدنيا» گفت من دنیا هستم، این که می‌فرماید «طلقتک ثلاثا» به لحاظ این است «قال قلت لها فارجعي و اطلبي زوجا غيري و أقبلت على‏ مسحاتي و أنشأت أقول»[۱۴] که بعد حضرت وارد آن شعر می‌شوند.

علی ای حال از روایت استفاده می‌شود که دنیا به صورت زنی جلوه می‌کرده و این که حضرت می‌فرمایند «طلقتک ثلاثا»، دنیا فقط مال آن و اموال آن و این‌ها نیست، اموال دنیا، مقام دنیا، جاه دنیا، ‌دنیا اعجوبه‌ای است. این که فرمودند «حب‏ الدنيا رأس‏ كل خطيئة»[۱۵] خیلی کلام بزرگی است. آن وقت کسی بتواند دنیا را یعنی بما فیها طلاق بدهد آن هم سه طلاقه…

حالا باید دید ما چکاره‌ایم. یک چنین زنی با این جمال بیاید حتی اگر نخواهد این‌ چیزها را هم به آدم بدهد، آدم سست می‌شود.

(سؤال: تشبیه بوده یا واقعا دنیا بوده؟) نه دنیا بوده به صورت زنی در آمده.ـ

بعد چیزهای دیگر هم هست. فقط یک روایتی است از حضرت عیسی علیه السلام این هم خوب است که آدم داشته باشد. می‌فرماید: «و قال عيسى علیه السلام للحواريين‏ ارضوا بدني الدنيا مع‏ سلامة دينكم‏ كما رضي أهل الدنيا بدني الدين مع سلامة دنياهم»[۱۶] راضی بشوید به کم از دنیا با سلامت دین‌تان، آن طوری که اهل دنیا راضی شدند به کمی دین‌شان و سلامت دنیاشان.

علی ای حال حالا معلوم می‌شود که طلاق حضرت نسبت به زن جهت آنچه بوده و سابقه آنچه بوده.

(سؤال: فرمودید انسان قبل از تولد محبت به دنیا دارد آن را هم بفرمایید) آن برای سایر انسان‌ها است که انسان وقتی که پا به دنیا که می‌گذارد با دنیا ازدواج می‌کند چون تمام امور دنیا با او می‌آید، همه چی، از اولی که پا به دنیا می‌گذارد اول مرتبه حب الذات است لذا تا گرسنه می‌شود گریه می‌کند و شیر می‌خواهد، آن دیگر ان‌شاءالله یک جلسه دیگر که آن را توضیح می‌دهم ببینید چه می‌شود.ـ

علی ای حال ماه رمضان ان‌شاء‌الله تشریف می‌برید برای تبلیغ، عزیزان من چند چیز را دقت کنید یک از کلمات اهل بیت عصمت و طهارت استفاده کنید «کلامکم نور»[۱۷] اگر کلام غیر ائمه هم نور بود بالاخره یک جا در روایات می‌آمد. کلامنا نور و کلام شما هم شبیه نور یک کمی نور یک همچنین روایتی ما نداریم والله بالله ما که نداریم. این معلوم می‌شود منحصرا کلام ائمه نور است. اگر بخواهید قلب مردم روشن بشود به معارف دین، کلمات اهل بیت را بر مردم بخوانید.

منابرتان حتما مشتمل بر یکی دو تا مسئله شرعی باشد. مردم از مسائل شرعی خیلی بیگانه هستند خودتان خیلی برخورد داشتید چه مقدار ازدواج‌هایی که محقق شده که الان حرام ابدی هستند دو سه تا بچه دارند زن و شوهر هستند به هم علاقه‌‌مند هستند اما اصلا حرام ابدی هستند چون مسئله نکاح را نمی‌دانستند. مسائل شرعی را برای مردم بگویید.

حتما در منابرتان هر منبری یک قسمتی راجع به ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف صحبت کنید. او بالاخره ولی نعمت ما است همه کس ما او است اگر بنا شود ما در منبر از او فراموش کنیم دیگر واویلا است. باید در منابر حتما ذکری از حضرت شود. قضایای حضرت گفته شود توقیعاتی که از حضرت وارد شده را ببینید. کلمات اهل بیت علیهم السلام را نسبت به حضرت ببینید. آیات زیادی نسبت به حضرت است. کتاب العبقری الحسان را مطالعه کنید کل ماه رمضان هر شب می‌توانید یک آیه از قرآن راجع به حضرت مورد بحث قرار دهید. حتما راجع به حضرت حجت صلوات الله علیه صحبت بفرمایید.

یک نکته دیگری هم که عزیز من باید توجه داشته باشید به جهت وضعی که در جامعه فعلی ما پیش آمده طبقه‌ای که در جامعه الان دارند زندگی می‌کنند علاقه‌ای به پذیرش از روحانیت یا ندارند یا علاقه آن‌ها کم شده الا عده خاصی. شما اگر بخواهید در منابر از طریق نصیحت بربیایید موفق نیستید یعنی این‌ها دیگر نصیحت پذیر نیستند. چرا؟ به خاطر این که قدرت تفکیک ندارند می‌گویند آقا تو داری نصیحت می‌کنی که مال مردم نخور مثل تو عمامه به سر، مال مردم خورده. لذا در تبلغ‌تان از روش عواطف پیش بیایید نه از راه نصیحت. مردم نصیحت پذیر نیستند .از راه عواطف پیش بیاید با تحریک عواطف مردم، تهییج عواطف مردم، معارف را به آن‌ها منتقل کنید.

زندگی حضرت فاطمه زهرا علیها السلام را خیلی مطالعه کنید خیلی زندگی حضرت مطلب دارد شما خودتان نگاه کنید خود حضرت زهرا علیها السلام که آمدند برای خطبه در مسجد، مسجدی که پُر از دشمن علی بن ابی طالب و فاطمه زهرا سلام الله علیهما بوده، حضرت اگر آن أنه‌ی[۱۸] اول را نمی‌کردند شاید اصلا نمی‌گذاشتند حضرت صحبت کند با یک عمل کل مسجد را حضرت دگرگون کرد. لذا تا آخر خطبه جیک هیچ کس در نیامد هر کسی هم یکی دو تا آخرش حرف زد مبهم شد.

می‌خواهم بگویم روش تبلیغ در روزگار فعلی یک مقدار متفاوت شده دیگر مثل سابق نیست از اصطلاحات دیگری باید استفاده کرد از باب نصیحت و از باب تحکم و امر پیش نیایید از راه عواطف و [گفت و گوی] خودمانی و این‌ها پیش بیایید.

حتما بعد از منابر خودتان جلسه خصوصی بگذارید با جوان‌ها صحیت کنید بگذارید هر چه که در دل‌شان هست بریزند بیرون. یک وقتی در دانشگاه استاد معارف گذاشته بودند استاد معارف آن جا گفته بود که همه باید در کلاس شرکت کنند هر کس هم شرکت نکند نمره قبولی نمی‌آورد به خود من نمره قبولی نداده بود که بعد معلوم شد شاگردِ شاگرد من است. گفتم اگر من را استاد معارف بگذارند روز اولی که بروم سر کلاس می‌گویم همه شما نمره قبولی دارید پس از نمره خیالتان راحت، ما می‌خواهیم بنشینیم چهار کلام با هم صحبت کنیم ببینیم آیا روش هایی که داریم کارهایی که داریم می‌کنیم درست است یا درست نیست. اول هم شما حرف بزنید.

بعد از منابرتان یک مقدار بنشینید با جوان‌ها صحبت کنید واقعا أبناء شیعه یتیم هستند منقطع هستند از امام خودشان کسی را ندارند به جز شما‌ چه کسی را دارند؟! متصدی دین مردم روحانیت است چه کسی است؟! مدارس که به بچه‌ها، دین درست و حسابی یاد نمی‌دهند. از همه هم التماس دعا داریم.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.



۱ ـ نهاية الدراية في شرح الكفاية؛ ج‏۳؛ ص۱۲۳

۲ ـ نهاية الدراية في شرح الكفاية؛ ج‏۳؛ ص۱۲۴

۳ ـ أما الأول: فإن أريد جعل الخبر موجبا للعقوبة على مخالفة الواقع المخبر به فهو كجعل العقاب ابتداء على مخالفة ما قام عليه الخبر، فإنه أيضا يصحح انتزاع الحجية بمعنى المنجزية و الموجبية للعقاب. و كلاهما غير معقول، إذ لا عقاب على مخالفة الواقع مع عدم الحجة عليه عقلا أو شرعا، فجعل الحجية بنفس جعل العقاب المتوقف على وجود الحجية دوري. و إن أريد من المنجزية جعل حيثية يترتب عليها تنجز الواقع، فالكلام في تلك الحيثية. إلا أن التعبير بالمنجزية لا يأبى عن جعل حيثية يترتب عليها الوقوع في تبعة المخالفة، فان التنجيز ليس إلا إتمام العمل و جعل الواقع على حد يترتب‏ على مخالفته العقوبة. نهاية الدراية في شرح الكفاية؛ ج‏۳؛ ص۱۲۴

۴ ـ و أما الثاني و هو اعتبار الوصول و الإحراز و نحوهما، فقد مر بعض الكلام فيه في بحث القطع الموضوعي و الطريقي‏ و ملخص القول فيه أن اعتبار الوصول: إما بعنوان تنزيل الوصول الظني منزلة الوصول القطعي. و إما بعنوان تحقيق الموضوع لأثر الوصول. فإن كان المراد هو التنزيل فمقتضاه جعل أثر المنزل عليه للمنزل، و هو إما جعل الحكم المماثل، أو جعل التنجيز الذي لا يقول بشي‏ء منهما من يقول باعتبار الوصول كما مر سابقا. و إن كان المراد هو تحقيق الموضوع فمقتضاه أن يكون الأثر العقلي مرتبا على الأعم من الوصول الحقيقي و الاعتباري. مع أنه ليس ترتب الأثر على الوصول من باب ترتب الحكم الكلي على الموضوع الكلي بنحو القضايا الحقيقية حتى يكون القطع من أفرادها المحققة الوجود و الظن مثلا من أفرادها المقدرة الوجود التي يحققها الشارع باعتباره وصولا. بل هذا الأثر إنما أستفيد من بناء العقلاء عملا على المؤاخذة على التكليف الواصل قطعا أو الواصل بخبر الثقة. ففي ما لا بناء عملي لهم على اتباعه لا معنى لتحقيق الموضوع. و فيما كان لهم بناء عملي كخبر الثقة لا حاجة إلى اعتباره لترتيب ذلك الأثر إلا بعنوان الإمضاء. و لا معنى لإمضاء الاعتبارات إلا باعتبار يماثل ذلك الاعتبار و ترتيب أثر يوافق ذلك الأثر، و إلا فترتب الأثر العقلائي لا يتوقف إلا على بناءهم و اعتبارهم لا على اعتبار الشارع، فتدبره جيدا، و سيجي‏ء إن شاء الله تعالى تتمة الكلام. نهاية الدراية في شرح الكفاية، ج‏۳، ص: ۱۲۵

۵ ـ فإنه بملاحظة بنائهم العملي على اتباع الظاهر و خبر الثقة و الاحتجاج بهما يصح انتزاع هذه الحيثية من الظاهر و الخبر.

۶ ـ نهاية الدراية في شرح الكفاية؛ ج‏۳؛ ص۱۲۶

۷ ـ نهاية الدراية في شرح الكفاية؛ ج‏۴؛ ص۸۴

۸ ـ أما بين المولى الحقيقي و مخلوقه، فلا يتصور ان للعبد حقا خاصا على مولاه، إذ هو ملكه و مخلوقه يتصرف به ما يشاء بفقره و يمرضه و يهمه و غير ذلك، مع علم العبد بالمخالفة و جهله، بل و مع إطاعته لمولاه و خضوعه لأوامره و نواهيه، و لا يتنافى ذلك مع بناء العقلاء، كما أنه لا ينافر القوة العاقلة. منتقى الأصول؛ ج‏۴؛ ص۴۴۰

۹ ـ آل عمران‏ ۱۸۲

۱۰ ـ درس تاریخ ۱ بهمن ۱۴۰۲

۱۱ ـ التقريب الرابع: هو ما ذكره الأصفهاني قده…. بحوث في علم الأصول؛ ج‏۱۱؛ ص۶۳

۱۲ ـ الامالی (للصدوق) ۲۸۳

۱۳ ـ نهج البلاغة للصبحي صالح؛ ص۴۸۰

۱۴ ـ بحار الأنوار ط – بيروت؛ ج‏۷۲؛ ص۳۶۲

۱۵ ـ مصباح الشريعة؛ ؛ ص۱۳۸

۱۶ ـ بحار الأنوار ط – بيروت؛ ج‏۶۷؛ ص۳۲۲

۱۷ ـ زیارت جامعه کبیره، من لایحضره الفقیه ج۲ ص ۶۰۹

۱۸ ـ فانت انة اجهش القوم لها بالبکاء. الاحتجاج علی اهل اللجاج (للطبرسی) ج۱ ص ۹۸

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا