در بحث اصل مثبت که اصل مثبت حجت نیست مواردی را بزرگان استثناء کردند و گفتند در عین این که اثر، اثر عقلی یا عادی است، یعنی اثر، اثر شرعی نیست در عین حال به استصحاب که اصل عملی است ثابت می‌شود و حال آن که این هم اصل مثبت است.

یکی از موارد این استثناء جایی است که اثری که ما داریم اعم از حکم واقعی و حکم ظاهری باشد. مثل لزوم اطاعت، لزوم اطاعت یک حکم و اثر عقلی است، این اثر عقلی بر استصحاب که اصل عملی است جاری می‌شود، بر اصاله الاحتیاط که اصل عملی است جاری می‌شود با این که اثر عقلی است. چرا؟ چون حکم عقل و ادراک عقل به وجوب اطاعت اعم است از این که حکم مولا حکم واقعی باشد یا حکم ظاهری باشد. عقل می‌گوید فرقی نیست، حکم مولا لازم الاطاعه است چه حکم واقعی آن، چه حکم ظاهری آن که در ظرف شک جعل فرموده. چون اطاعت یک لازم اعم است از واقع و ظاهر. لذا می‌گوییم این جا اصل مثبت استثناء خورده، این لازم عقلی که وجوب اطاعت است مترتب بر اصل عملی می‌شود.

مورد دوم آن که مورد بحث ما است عبارت از این است که لوازم و آثاری که عقلیه است در باب استصحاب از نقطه نظری به دو قسمت تقسیم می‌شود: لوازم و آثار مستصحب، لوازم و آثار خود استصحاب. اگر لازم عقلی، لازم مستصحب باشد، به استصحاب ثابت نمی‌شود و مورد اصل مثبت است، اما اگر لازم عقلی ما لازم خود استصحاب باشد به جریان استصحاب ثابت می‌شود و از اصل مثبت خارج است.

اما بیان مطلب؛ نسبت به مستصحب چرا می‌گوییم لازم عقلی در اصول بار نمی‌شود اما در امارات بار می‌شود؟ چون در امارات تعبد می‌شود به مؤدی یعنی مضمون خبر ثقه ثابت می‌شود. وقتی ثابت شد هر اثری که برای او باشد چه شرعی چه عقلی ثابت می‌شود. اما در باب اصل عملی مثل استصحاب شما وقتی استصحاب می‌کنید نماز جمعه را، نماز جمعه را الان ثابت نمی‌کند، یقین به نماز جمعه را عملا ثابت می‌کند یعنی می‌گویید در مقام عمل مثل کسی عمل کن که او یقین دارد. لذا دائره تعبد در استصحاب کوتاه است و مقصور است نسبت به خود عمل بر طبق زمان سابق، چرا؟ چون استصحاب مستصحب را مثل اماره ثابت نمی‌کند.

اما اگر لازمی، لازم خود استصحاب بود این جا خود آن لازم عقلی به استصحاب مترتب می‌شود. چرا؟ سر آن این است که استصحاب به اماره ثابت است، وقتی استصحاب به اماره ثابت بود مثبتات اماره هم حجت است. الان استصحاب به صحیحه زراره ثابت می‌شود، صحیحه زراره اماره است، اگر صحیحه زراره قائم می‌شد بر یک حکمی، بر یک موضوعی، بر حیات زید ما می‌گفتیم نبات لحیه هم محقق می‌شود. چرا؟ چون مثبت آن اماره بود.

در ما نحن فیه کذلک؛ خود استصحاب مثبت آن اماره است چون صحیحه زراره است که استصحاب را ثابت می‌کند، مستصحب دلیل آن اماره نیست، بقاء مستصحب دلیل آن خود استصحاب است که استصحاب اصل عملی است. لذا یک فرق بسیار ظریفی در این جا هست نسبت به مستصحب. مثبت مستصحب در زمان لاحق استصحاب است، استصحاب اصل عملی است اما خود استصحاب را چه چیزی اثبات می‌کند؟ یعنی ابقاء ما کان را چه چیزی درست می‌کند؟ صحیحه زراره درست می‌کند که اماره است. در نتیجه لازم و لوازم عقلیه و آثار عقلیه آن حجت خواهد بود.

بنا بر این ما یک قانونی به دست آوردیم که اگر اثر، اثر استصحاب باشد ولو اثر عقلی باشد به استصحاب ثابت می‌شود.

حالا در ما نحن فیه، انتساب یعنی انتساب عدم جعل به شارع مقدس به نفس استصحاب ثابت می‌شود، یعنی خود استصحاب عباره أخری دیگری از انتساب حکم است به شارع مقدس. چون استصحاب را شارع دارد درست می‌کند پس هر چه که به استصحاب درست می‌شود یعنی به شارع درست شده. لذا من آنچه که لازم داشتم عدم جعل وجوب منتسب به شارع را می‌خواستم بعد از شریعت، می‌گویم وقتی استصحاب می‌کنم یکی از آثار خود استصحاب این است که چون استصحاب مجعول شرعی است، قانون شرعی است پس می‌توانم به شارع نسبت بدهم. لذا انتساب می‌شود عدم جعل وجوب برای جواب سلام به خود شارع مقدس به سبب استصحاب و دیگر از اصل مثبت خارج می‌شود روی این قانون. پس این اشکال هم دفع شد.

پیمایش به بالا