بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیه الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین
یک مطلب مختصری از بحث قبل باقی مانده مطرح کنیم تا وارد در مسئله جدید شویم.
مطلب دوم عدم ملازمه جواز رمی لیلا و جواز نفر قبل از زوال
گفتیم که در منی نسبت به روز یازدهم دو واجب داریم: یک واجب رمی جمار ثلاث است یک واجب نفر بعد از زوال است از منی. یعنی قبل از زوال نباید از منی کوچ کند، حتی اگر هم رفته بیرون باید برگردد به منی که بعد از زوال به عنوان کوچ از منی خارج شود.
بعد گفتیم که برای عدهای از افراد رمی جمار در شب جایز است مثل راعی، مریض، صبیان، نساء، که میترسند از ازدحام، برای اینها یجوز لهم الرمی لیلا.
ولیکن جواز رمی لیلا ملازمه با جواز نفر لیلا ندارد اینها دو واجب مستقل از هم هستند. رمی جمار به جهت ازدحام تجویز شده که در شب انجام شود اما نفر بعد از زوال یک واجب مستقل برای خودش است و حکم خودش را دارد.
بله، اگر شخص خائف باشد نسبت به نفر در روز بعد از زوال، مدیون است یخاف ان یقبض علیه یا حکومت به دنبال او است، این آدم میتواند شب رمی کند و شب هم نفر کند که داشت یفیض باللیل. اما اگر مشکلی از جهت نفر در روز ندارد آنچه که جائز شده به جهت عذر رمی جمار در شب است اما نفر برای او تجویز نشده که در شب انجام شود لذا نفر را باید در روز انجام دهد.
این مسئله تمام شد. وارد در مسئله بعد میشویم.
مسئله ۴۳۴
اجمال مسئله
«من نسی الرمی فی الیوم الحادی عشر وجب علیه قضاؤه فی الثانی عشر»
اگر کسی رمی روز یازدهم را فراموش کند، روز دوازدهم باید انجام دهد.
اینکه گفت روز دوازدهم نکته دارد یعنی نگفتیم وجب علیه قضائه حالا چه روز دوازدهم و چه روز سیزدهم بلکه وجب قضائه فی الیوم ثانی عشر.
پس این قسمت از مسئله متضمن دو حکم است: اول این که قضای رمی واجب است. دوم قضای روز را فردای آن روز باید انجام بدهد و نباید فاصله بیاندازد.
«و من نسیه فی الثانی عشر قضاه فی الیوم الثالث عشر».
اگر هم کسی در روز دوازدهم فراموش کرد در اینجا هم نمیگوییم قضاه هر وقت که خواست بلکه قضائه در روز سیزدهم. این هم متضمن همان دو حکم است.
این جا یک سوال باقی ماند که حال اگر کسی روز سیزدهم را نسیان کرد حکم آن چیست. این مطلب در این مسئله نیست ولی انشاءالله حکم آن را خواهیم گفت.
«و الأحوط أن یفرق بین الأداء و القضاء».[۱]
این شخص رمی جمار روز یازدهم را فراموش کرده، حال روز دوازدهم دو تا رمی جمار بر او لازم است. یکی قضای روز قبل و یکی رمی روز دوازدهم خودش.
چند نکته را در این جا باید رعایت کنیم. نکته اول ترتیب بین قضا و اداء است. یعنی عدهای گفتند اول باید قضا را بیاورد و بعد اداء را انجام دهد.
نکته دوم فاصله انداختن بین قضاء و اداء است یعنی رمی قضاء را که انجام داد بلافاصله مشغول اداء نشود. مثلا یک ساعتی را فاصله بگذارد، یک چای بخورد، قهوهای بخورد، یک گعده علمی داشته باشد، بعد یک ساعتی که گذشت بیاید و قضای آن را انجام دهد.
البته اینها را مرحوم آقای خویی به عنوان احتیاط میگویند که سر آن را بعدا خواهیم گفت.
نکته سوم باز احتیاط این است که قضاء اول نهار باشد، اداء عند الزوال باشد. ما گفتیم فاصله به اندازه یک ساعت باشد ولی احتیاط این است که فاصله خیلی باشد، یکی را صبح انجام دهد و دیگری را نزدیک ظهر انجام دهد.
اینها را خودتان متوجه میشوید شما باید فرا بگیرید که هر مسئلهای را که وارد میشویم چطور وارد شوید و چطور خارج شوید.
تفصیل مسئله
حکم اول وجوب قضا
حکم اول این بود که اگر رمی را نسیان کند در روز یازدهم، روز دوازدهم باید قضاء کند.
در سه مرحله بحث میکنیم. به حسب مقضای اصل، به حسب مقتضای قاعده و به حسب ادله خاصه.
مقتضای اصل
اصل برائت از قضاء است. چرا؟ چون قضاء به امر جدید است، آنچه که واجب بود بر مکلف رمی در روز یازدهم بود و این از او فوت شد، حالا قضای او در روز دوازدهم میشود یک تکلیف آخر. وقتی قضاء به امر جدید شد ما شک داریم که آیا قضاء لازم است یا قضاء لازم نیست؟ همان سه اصل معروف مرجع است برای عدم وجوب قضاء؛ اول اصل عدم جعل وجوب قضاء. دوم اصاله عدم خود وجوب قضا نه جعل آن. سوم برائت از وجوب قضاء. چون خود وجود قضاء کلفت زائده است، رفع ما لا یعلمون.
مقتضای قاعده
به حسب مقتضای قاعده هم حق این است که قضا لازم نیست. چرا؟ چون آنچه که واجب بود بر ما رمی مقید به روز یازدهم بود. او الان فوت شده، آنچه که در روز دوازهم میخواهد انجام شود یک تکلیف جدید است پس دلیل تقیید رمی جمار به روز یازدهم اقتضا میکند که اگر قید منتفی شد وجوب هم منتفی است. بنابراین قضای رمی نسیان شده واجب نیست.
ان قلت
ما در این جا از حدیث رفع استفاده میکنیم و مقتضای حدیث رفع، رفع وجوب نسبت به جزء یا قید منسی است، وجوب آن را برمیدارد اما وجوب سایر اجزاء به قوت خودش باقی است.
در ما نحن فیه امر تعلق گرفته بود به رمی جمار مقیدا به روز یازدهم، نسبت به تقید به روز یازدهم شخص نسیان کرد، تقید برداشته میشود، اشتراط به روز یازدهم برداشته میشود، اصل وجوب رمی جمار باقی میماند لذا باید انجام شود. کما این که مثلا در باب نماز میگوییم اگر یک جزء را نسیان کرد سایر اجزاء باید انجام شود. چون رفع النسیان میگوید آن جزء منسی مرفوع است بقیه وجوبش به قوت خودش باقی است. پس مقتضای قاعده میشود وجوب سایر اجزاء.
در ما نحن فیه مقتضای قاعده میشود وجوب اصل رمی حالا میخواهد روز یازدهم باشد یا هر وقت دیگر.
قلت
نسبت به مرکبات یا مشروطات امر به اجزاء و شرائط مستقلا نداریم، امر به کل داریم، امر به مشروط داریم. با تعذر جزء امر به کل منتفی میشود، با نسیان به شرط امر به مشروط منتفی میشود. وقتی امر به مشروط منتفی شد تعلق امر به سایر اجزاء اگر منسی جزء است، تعلق امر به عمل فاقد شرط اگر منسی شرط است، محتاج به دلیل است دلیل میخواهد. بنا بر این به رفع النسیان نمیشود وجوب سایر اجزاء را ثابت کرد.
ان قلت
چه فرقی است بین رفع النسیان و رفع ما لا یعلمون؟ نسبت به جزء مجهول و شرط مجهول رفع ما لا یعلمون را جاری میکنیم و میگوییم سایر اجزاء واجب است، عمل بدون شرط واجب است. در رفع ما لا یعلمون چنین میکنیم. خاطرتان هست در بحث اقل و اکثر؟ اگر نمیدانیم که نماز ده جزء دارد یا یازده جزء چه میکردیم؟ نسبت به جزء یازدهم برائت جاری میکردیم اما ده جزء میشد واجب. همان طور که در رفع ما لا یعلمون این کار را میکنیم در باب نسیان هم همین کار را میکنیم و میگوییم ما نسبت به امر به کل آن قسمتی که به سبب نسیان از بین رفت، این جزء است، این شرط است اما بقیه به وجوب خودش باقی است.
قلت
در باب اقل و اکثر علم داریم که یا ده جزء واجب است یا یازده جزء واجب است؛ این علم اجمالی ما به وسیله رفع ما لا یعلمون نسبت به واجب یازده جزئی منحل میشود؛ وقتی منحل شد یقین تفصیلی پیدا میشود به اقل، اقل لازم الاتیان است اما در باب نسیان چنین علم اجمالی نداریم. ما علم اجمالی نداریم که یا نماز با طهارت شرط باشد یا نماز بدون طهارت عند النسیان.
بنا بر این در مرحله دوم هم مقتضای قاعده عدم وجوب رمی جمار است و ما نحن فیه مورد تمسک به رفع النسیان در حدیث رفع نیست.
مقتضای نصوص و ادله خاصه
اول صحیحه عبدالله بن سنان
در باب رمی جمره عقبه ذکر شد که اگر کسی رمی روز عید را نسیان کرد باید این رمی را تا آخر ایام التشریق تدارک کند حال یا روز یازدهم یا روز دوازدهم یا روز سیزدهم و اول آن را تدارک کند و بعد هم رمی روزهای خودش را انجام دهد. یعنی اگر روز یازدهم است؛ اول برود پیش شیطان بزرگ و آن را رمی کند بعد برگردد پیش شیطان کوچک و هر سه تا را رمی کند.
روایت صحیحه عبدالله بن سنان است:
«محمد بن الحسن بإسناده عن موسى بن القاسم عن عبد الرحمن عن عبد الله بن سنان قال سألت أبا عبد الله علیه السلام عن رجل أفاض من جمع حتى انتهى إلى منى» سوال کردم از کسی که افاضه کرده از مشعر و جمع، آمده به منی «فعرض له عارض فلم یرم حتى غابت الشمس» بعد عارضی برای او پیش آمد، حالا مریض شد، مشکلی پیدا کرد او را گرفتند و الی آخر، تا غروب شد، شب که نمیتواند رمی کند چون شرط رمی این است که بین الطلوعین باشد «قال یرمی إذا أصبح مرتین مره لما فاته و الأخرى لیومه الذی یصبح فیه» جواب این است که این آدم باید وقتی که صبح شد، روز یازدهم شد، دو دفعه رمی کند یک مرتبه به خاطر آنچه که از او فوت شده که میشود قضا و یکی هم به خاطر رمی روز خودش که میشود اداء. «و لیفرق بینهما یکون أحدهما بکره و هی للأمس و الأخرى عند زوال الشمس».[۲]
سند روایت تمام است.
از این روایت چند نکته دیگر هم استفاده میشود که این نکات را باز هم به تفصیل بیان خواهیم کرد.
یکی تقدیم قضاء بر اداء بود مره لما فاته و الأخرى لیومه الذی یصبح فیه.
نکته دوم این است که باید تفریق بیاندازد و فاصله بیاندازد، یکی را صبح انجام دهد، آن که برای دیروز است، یکی را عند الزوال انجام دهد، آن که برای امروز است.
پس این روایت مشتمل بر دو حکم علی حده هم بود: یکی قضاء را دلالت داشت، یکی تقدیم قضاء بر اداء، یکی لزوم فصل بین قضاء و اداء.
نکتهای را که در این روایت باید توجه داشت این است که این روایت مربوط به نسیان رمی جمره عقبه است. جمره عقبه از اعمال حج است، جزء اعمال حج است ولیکن رمی جمار روز یازدهم و دوازدهم این جزء اعمال حج نیست و خارج از اعمال حج است، یک واجب مستقل است. لذا اگر کسی عمدا هم ترک کند حج او لطمه نمیخورد اما یک واجب بر عهده او باقی میماند که باید سال آینده آن را انجام دهد.
(سؤال: خداوند فرموده حج به جا آورید این که برخی اعمال واجب مستقل در حج هستند چگونه میشود؟) در باب حج، خود حج در روایات تعریف شده در جلد یازدهم در ابواب اقسام حج روایاتی که بیانیه بود یا روایتی که حتی به صورت بیان هم نبود، اعمال حج را بیان کردند، احرام است، طواف است، نماز طواف است، سعی است، تقصیر است، وقوف است، تمام. وقتی تعریف شده که اعمال حج این است پس حج میشود مرکب از اینها. بعد روایات دیگر آمده گفته در حج بعد از آن که کارهایتان تمام شد اینها را هم انجام دهید. یعنی باید رمی جمار انجام دهید. اینها خارج از حج است اما واجب است.
(سؤال: نسیان را که در روایت ندارد یعنی اسراء حکم از یک موضوع به موضوع دیگر است) خیر، چون اولا قطعا کسی فاصلی نگذاشته. بعد هم اگر به خاطر عارض حکم این باشد به خاطر نسیان که تکلیف واقعی مرتفع میشود به طریق اولی حکم همین است.ـ
دوم صحیحه معاویه بن عمار
تا این جا آنچه نقل کردیم در رمی جمره عقبه بود. موضوع بحث ما رمی جمار است.
در مورد رمی جمار روایاتی که داریم دو طائفه است: یک روایاتی داریم که دلالت میکند بر این که اگر کسی منکوسا انجام دهد فردای آن روز باید به ترتیب اعاده کند. یعنی اگر کسی به جای این که اول از شیطان کوچک شروع کند برود و از شیطان بزرگ شروع کند، فردا باید یک مرتبه این سه تا را به ترتیب رمی کند برای دیروز و یک مرتبه هم برای امروز.
اگر بنا باشد کسی که دیروز انجام داده اما یک شرط را مراعات نکرده یعنی ترتیب را مراعات نکرده و منکوسا انجام داده شارع فرموده فردا دو مرتبه باید انجام دهی، نسبت به کسی که اصلا انجام نداده شکی نیست که قضا بر او هم واجب است.
اما روایت حدیث چهارم از باب پنجم صحیحه معاویه بن عمار روایت مفصل است.
«و عنه عن أبیه و عن محمد بن إسماعیل عن الفضل عن صفوان عن معاویه بن عمار عن أبی عبد الله علیه السلام فی حدیث قال: قلت الرجل ینکس فی رمی الجمار فیبدأ بجمره العقبه ثم الوسطى ثم العظمى قال یعود فیرمی الوسطى ثم یرمی جمره العقبه و إن کان من الغد».[۳]
این جا محل استشهاد است. تاره همین امروز یادش میآید میرود انجام میدهد و اعاده میکند، اسم این قضاء نیست ولیکن روایت دارد ولو آن که به فردا بیافتد یعنی اگر امروز هم نتوانست انجام دهد یا یادش رفت یا به هر صورت، فردا باید انجام دهد.
پس اگر به خاطر ترک ترتیب قضاء لازم است به خاطر عدم انجام خود رمی به طریق اولی لازم خواهد بود.
این یک روایت بود، روایات بعدی را انشاءالله بعدخواهیم خواند.
۱ ـ موسوعه الإمام الخوئی، ج۲۹، ص: ۴۰۸
۲ ـ الکافی (ط – الإسلامیه)، ج۴، ص: ۴۸۴ وسائل الشیعه، ج۱۴، ص: ۷۲
۳ ـ وسائل الشیعه، ج۱۴، ص: ۲۶۶