ویرایش محتوا

جلسه ۱ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۲.۴.۷ ـ ۱۰‏.۳‏.۱۴۴۵

جلسه ۲ ـ چهارشنبه ۱۴۰۲.۷.۵ ـ ۱۱‏.۳‏.۱۴۴۵

جلسه ۳ ـ شنبه ۱۴۰۲.۷.۸ ـ ۱۴‏.۳‏.۱۴۴۵

جلسه ۴ ـ یکشنبه ۱۴۰۲.۷.۹ ـ ۱۵‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۵ ـ دوشنبه ۱۴۰۲.۷.۱۰ ـ ۱۶‏.۳‏.۱۴۴۵

جلسه ۶ ـ چهار‌شنبه ۱۴۰۲.۷.۱۲ ـ ۱۸‏.۳‏.۱۴۴۵

جلسه ۷ ـ شنبه ۱۴۰۲.۷.۱۵ ـ ۲۱‏.۳‏.۱۴۴۵

جلسه ۸ ـ یکشنبه ۱۴۰۲.۷.۱۶ ـ ۲۲‏.۳‏.۱۴۴۵

جلسه ۹ ـ دوشنبه ۱۴۰۲.۷.۱۷ ـ ۲۳‏.۳‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۰ ـ چهارشنبه ۱۴۰۲.۷.۱۹ ـ ۲۵‏.۳‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۱ ـ شنبه ۱۴۰۲.۷.۲۲ ـ ۲۸‏.۳‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۲ ـ یکشنبه ۱۴۰۲.۷.۲۳ ـ ۲۹‏.۳‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۳ ـ دو‌شنبه ۱۴۰۲.۷.۲۴ ـ ۳۰‏.۳‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۴ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۲.۷.۲۵ ـ ۱‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۵ ـ شنبه ۱۴۰۲.۷.۲۹ ـ ۵‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۶ ـ یکشنبه ۱۴۰۲.۷.۳۰ ـ ۶‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۷ ـ دو‌شنبه ۱۴۰۲.۸.۱ ـ ۷‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۸ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۲.۸.۲ ـ ۸‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۹ ـ چهار‌شنبه ۱۴۰۲.۸.۳ ـ ۹‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۲۰ ـ شنبه ۱۴۰۲.۸.۶ ـ ۱۲‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۲۱ ـ یکشنبه ۱۴۰۲.۸.۷ ـ ۱۳‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۲۲ ـ دو‌شنبه ۱۴۰۲.۸.۸ ـ ۱۴‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۲۳ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۲.۸.۹ ـ ۱۵‏.۴‏.۱۴۴۵

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۲۴ ـ چهار‌شنبه ۱۴۰۲.۸.۱۰ ـ ۱۶‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۲۵ ـ یکشنبه ۱۴۰۲.۸.۱۴ ـ ۲۰‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۲۶ ـ دو‌شنبه ۱۴۰۲.۸.۱۵ ـ ۲۱‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۲۷ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۲.۸.۱۶ ـ ۲۲‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۲۸ ـ چهار‌شنبه ۱۴۰۲.۸.۱۷ ـ ۲۳‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۲۹ ـ شنبه ۱۴۰۲.۸.۲۰ ـ ۲۶‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۳۰ ـ یکشنبه ۱۴۰۲.۸.۲۱ ـ ۲۷‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۳۱ ـ دوشنبه ۱۴۰۲.۸.۲۲ ـ ۲۸‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۳۲ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۲.۸.۲۳ ـ ۲۹‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۳۳ ـ چهارشنبه ۱۴۰۲.۸.۲۴ ـ ۱‏.۵‏.۱۴۴۵

جلسه ۳۴ ـ شنبه ۱۴۰۲.۸.۲۷ ـ ۲‏.۵‏.۱۴۴۵

جلسه ۳۵ ـ یکشنبه ۱۴۰۲.۸.۲۸ ـ ۵‏.۵‏.۱۴۴۵

جلسه ۳۶ ـ دوشنبه ۱۴۰۲.۸.۲۹ ـ ۶‏.۵‏.۱۴۴۵

جلسه ۳۷ ـ سه‌شنبه ‏۳۰‏.۸‏.۱۴۰۲ ـ ۷‏.۵‏.۱۴۴۵

جلسه ۳۸ ـ چهارشنبه ‏۱‏.۹‏.۱۴۰۲ ـ ۸‏.۵‏.۱۴۴۵

جلسه ۳۹ ـ شنبه ‏۱۱‏.۹‏.۱۴۰۲ ـ ۱۸‏.۵‏.۱۴۴۵

جلسه ۴۰ ـ یکشنبه ‏۱۲‏.۹‏.۱۴۰۲ ـ ۱۹‏.۵‏.۱۴۴۵

جلسه ۴۱ ـ دوشنبه ‏۱۳‏.۹‏.۱۴۰۲ ـ ۲۰‏.۵‏.۱۴۴۵

جلسه ۴۲ ـ سه‌شنبه ‏۱۴‏.۹‏.۱۴۰۲ ـ ۲۱‏.۵‏.۱۴۴۵

جلسه ۴۳ ـ چهارشنبه ‏۱۵‏.۹‏.۱۴۰۲ ـ ۲۲‏.۵‏.۱۴۴۵

جلسه ۴۴ ـ شنبه ‏۲‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۹‏.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۴۵ ـ یکشنبه ‏۳‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۱۰‏.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۴۶ ـ دوشنبه ‏۴‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۱۱.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۴۷ ـ سه‌شنبه ‏۵‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۱۲‏.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۴۸ ـ چهارشنبه ‏۶‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۱۳‏.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۴۹ ـ یکشنبه ‏۱۰‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۱۷‏.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۵۰ ـ دوشنبه ‏۱۱‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۱۸‏.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۵۱ ـ سه‌شنبه ‏۱۲‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۱۹‏.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۵۲ ـ شنبه ‏۱۶‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۲۳‏.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۵۳ ـ یکشنبه ‏۱۷‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۲۴‏.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۵۴ ـ دوشنبه ‏۱۸‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۲۵‏.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۵۵ ـ سه‌شنبه ‏۱۹‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۲۶‏.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۵۶ ـ چهارشنبه‏ ۲۰‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۲۷‏.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۵۷ ـ شنبه ‏۲۳‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۱‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۵۸ ـ یکشنبه ‏۲۴‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۲‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۵۹ ـ سه‌شنبه ‏۲۶‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۴‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۶۰ ـ چهارشنبه ‏۲۷‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۵‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۶۱ ـ شنبه ‏۳۰‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۸‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۶۲ ـ یکشنبه ‏۱‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۹‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۶۳ ـ دوشنبه ‏۲‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۱۰‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۶۴ ـ سه‌شنبه ‏۳‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۱۱‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۶۵ ـ چهارشنبه ‏۴‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۱۲‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۶۶ ـ یکشنبه ‏۸‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۱۶‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۶۷ ـ دوشنبه ‏۹‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۱۷‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۶۸ ـ سه‌شنبه ‏۱۰‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۱۸‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۶۹ ـ چهار‌شنبه ‏۱۱‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۱۹‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۷۰ ـ شنبه ‏۱۴‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۲۲‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۷۱ ـ یکشنبه ‏۱۵‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۲۳‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۷۲ ـ شنبه ‏۲۸‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۷‏.۸‏.۱۴۴۵

جلسه ۷۳ ـ یکشنبه ‏۲۹‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۸‏.۸‏.۱۴۴۵

جلسه ۷۴ ـ دوشنبه ‏۳۰‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۹‏.۸‏.۱۴۴۵

جلسه ۷۵ ـ سه‌شنبه ‏۱‏.۱۲‏.۱۴۰۲ ـ ۱۰‏.۸‏.۱۴۴۵

جلسه ۷۶ ـ چهارشنبه ‏۲‏.۱۲‏.۱۴۰۲ ـ ۱۱‏.۸‏.۱۴۴۵

جلسه ۷۷ ـ دوشنبه ‏۷‏.۱۲‏.۱۴۰۲ ـ ۱۶‏.۸‏.۱۴۴۵

جلسه ۷۸ ـ شنبه ‏۱۲‏.۱۲‏.۱۴۰۲ ـ ۲۱‏.۸‏.۱۴۴۵

جلسه ۷۹ ـ یکشنبه ‏۱۳‏.۱۲‏.۱۴۰۲ ـ ۲۲‏.۸‏.۱۴۴۵

جلسه ۸۰ ـ دوشنبه ‏۱۴‏.۱۲‏.۱۴۰۲ ـ ۲۳‏.۸‏.۱۴۴۵

جلسه ۸۱ ـ سه‌شنبه ‏۱۵‏.۱۲‏.۱۴۰۲ ـ ۲۴‏.۸‏.۱۴۴۵

جلسه ۸۲ ـ چهارشنبه ‏۱۶‏.۱۲‏.۱۴۰۲ ـ ۲۵‏.۸‏.۱۴۴۵

جلسه ۸۳ ـ یکشنبه ۲۶‏.۱‏.۱۴۰۳ ـ ۵‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۸۴ ـ دو‌شنبه ۲۷‏.۱‏.۱۴۰۳ ـ ۶‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۸۵ ـ سه‌شنبه ۲۸‏.۱‏.۱۴۰۳ ـ ۷‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۸۶ ـ شنبه ۱‏.۲‏.۱۴۰۳ ـ ۱۱‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۸۷ ـ یکشنبه ‏۲‏.۲‏.۱۴۰۳ ـ ۱۲‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۸۸ ـ دو‌شنبه ۳‏.۲‏.۱۴۰۳ ـ ۱۳‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۸۹ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۴ ـ ۱۴‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۹۰ ـ چهار‌شنبه ۵‏.۲‏.۱۴۰۳ ـ ۱۵‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۹۱ ـ ‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۸ ـ ۱۸‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۹۲ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۲.۹ ـ ۱۹‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۹۳ ـ دو‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۱۰ ـ ۲۰‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۹۴ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۱۱ ـ ۲۱‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۹۵ ـ چهار‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۱۲ ـ ۲۲‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۹۶ ـ یک‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۱۶ ـ ۲۶‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۹۷ ـ دو‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۱۷ ـ ۲۷‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۹۸ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۱۸ ـ ۲۸‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۰۰ ـ شنبه ‏۲۲‏.۲‏.۱۴۰۳ ـ ۲‏.۱۱‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۰۱ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۲.۲۳ ـ ۳‏.۱۱‏.۱۴۴۵

جلسه ۹۹ ـ چهار‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۱۹ ـ ۲۹‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۰۲ ـ دو‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۲۴ ـ ۴‏.۱۱‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۰۳ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۲۵ ـ ۵‏.۱۱‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۰۴ ـ چهار‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۲۶ ـ ۶‏.۱۱‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۰۵ ـ ‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۲۹ ـ ۹‏.۱۱‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۰۶ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۲.۳۰ ـ ۱۰‏.۱۱‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۰۷ ـ ‌شنبه ۱۴۰۳.۳.۵ ـ ۱۶‏.۱۱‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۰۸ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۳.۶ ـ ۱۷‏.۱۱‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۰۹ ـ دوشنبه ۱۴۰۳.۳.۷ ـ ۱۸‏.۱۱‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۱۰ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۳.۳.۸ ـ ۱۹‏.۱۱‏.۱۴۴۵

فهرست مطالب

فهرست مطالب

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیه الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین

«عن أبی عبد الله ع أنه قال: إنما سمیت فاطمه لأن‌ الخلق‌ فطموا عن معرفتها».

حضرت زهرا علیها سلام فاطمه نامیده شدند چون خلق مفطوم است و بریده شده است از معرفت حضرت سلام الله علیها. کلمه‌ی خلق اسم جنس است و مصدر بمعنی اسم مفعول است یعنی لان جنس مخلوق. پس غیر باری تعالی را شامل می‌شود از جبرئیل و میکائل و ملائکه و انبیاء. البته غیر از خود حضرت ختمی مرتبت و ائمه‌ی اطهار چون این‌ها نفس واحده هستند.

و این خیلی روایت عجیبی است که چه وجودی و چه خصوصیتی در این بانو هست که خلق از معرفت او عاجز است و خلق به معرفت او نمی‌رسد. و این خودش قابل اثبات است یعنی این‌ها علاوه بر این که نص دارد قابل اثبات است هم به ادله‌ی نقلیه و هم به ادله‌ی عقلیه، که البته جای آن جای دیگر است که بنشینیم صحبت کنیم که چگونه به برهان عقلی و به برهان نقلی ثابت می‌شود که خلق مفطوم از معرفت حضرت زهرا علیها سلام است.

علی ای حال همچنین شخصیتی که در عالم وجود بدل ندارد، در قسمت رجال خب حضرت رسول هست، حضرت امیر هستند در قسمت نساء حضرت زهرا علیها سلام بدل ندارد.

و واقعا آدم متعجب است از مصائبی که بر حضرت وارد شده، در کلمات اهل بیت عصمت و طهارت اغراق نیست. این که می‌فرماید صبت‌ علی مصائب‌ که اگر بر روز وارد می‌شد شب می‌شد این‌ها اغراق نیست.

و آن چه که از مصائب حضرت برای ما نقل شده و در کتب درج شده به احتمال قوی یک به صد اگر رسیده باشد. حکومتی بوده مسیطره به هیچ عنوان نمی‌گذاشته که آن چه موجب نقص حکومت هست و به ضرر حکومت هست ثبت و ضبط بشود. لذا خیلی مصیبت بالاتر از این حرف‌ها هست که الان در کتب هست و گفته می‌شود و ما می کنیم.

امیدواریم که ان‌شاءالله بتوانیم به مقدار میسور از این حق ضایع شده دفاع بکنیم.

در ایام فاطمیه هر کسی تمکن دارد به تبلیغ برود و واقعا نیتش در تبلیغ این باشد که تقاضا و خواهشی که حضرت رسول از طرف پروردگار متعال داشتند که «قل لا أسئلکم علیه أجرا إلا الموده فی القربى»‌ این را انجام بدهد. این یک تقاضا بوده. تقاضا بوده از حضرت آن هم کسی که تمام عالم وجود در دست حضرت است از ما‌هایی که اصلا از وجود نمی‌فهمیم چیزی نیستیم که بخواهیم چیزی حالی‌مان بشود از همه ما‌ها این تقاضا شده و باید سعی کرد که به حد امکان ان‌شاءالله به مقدار میسور انجام وظیفه بشود ان‌شاءالله.

کلام مرحوم اصفهانی نسبت به حدیث سعه

مطلب منتهی شد به نظریه‌ی مرحوم اصفهانی قدس سره. یک مقدار التفات و توجه بیشتری لازم است.

مطلب اول

مطلب اول[۱] ایشان همان مطالبی است که مرحوم شیخ و مرحوم آخوند ذکر کردند و آن عبارت از این است که اگر وجوب احتیاط، وجوب نفسی باشد ادله‌ی احتیاط حکومت دارد بر حدیث سعه و بنابراین موضوع حدیث سعه منتفی می‌شود، لذا اساسا حدیث سعه دلالت بر مدعای ما ندارد لانتفاء الموضوع، که بیانش را هم در درس گذشته گفتیم. چون حدیث سعه مفادش این است که مادامی که مردم جاهل هستند نسبت به احکام شریعت در سعه هستند. وجوب نفسی احتیاط می‌فرماید که در محتمل الحرمه باید ترک کنی و در محتمل الوجوب هم باید انجام بدهی، دیگر با دلیل بر لزوم ترک در شبهه‌ی تحریمیه و لزوم عمل در شبهه‌ی وجوبیه ما جاهل نیستیم، عالم به وظیفه‌ی شرعی در ظرف شک هستیم.

اما اگر وجوب احتیاط وجوب طریقی باشد، ادله‌ی احتیاط معارض می‌شود با حدیث سعه. یعنی مقتضی برای دلالت حدیث سعه بر برائت تام است، موضوعش محقق است اما مانع دارد، معارض دارد. چون بنا بر طریقیت نسبت به وجوب احتیاط مفاد وجوب احتیاط این می‌شود که در ظرف شک نسبت به شبهات تحریمیه و وجوبیه احکام مجهوله بر شما منجز است. احتیاط وجوب طریقی است. وجوب طریقی یعنی تنجیز واقع مجهول می‌کند.

پس دلیل احتیاط نتیجه‌اش این می‌شود که واقع مجهول بر شما منجز است. حدیث سعه اثبات عذر می‌کند می‌فرماید واقع مجهول، شما نسبت به آن معذور هستید. می شوند متعارض.

حالا بعد باید ببینیم ما چطور حل تعارض می‌کنیم. آیا ادله‌ی احتیاط مقدم می‌شود، ادله‌ی برائت مقدم می‌شود، یا تعارض می‌کنند تساقط می‌کنند نوبت به اصل عقلی می‌رسد؟ اما مقتضی دیگر برای دلالت حدیث سعه بر برائت تمام می‌شود.

این مطلب اول مرحوم اصفهانی است که تکرار بود.

مطلب دوم

مطلب دوم[۲] اشکالی است که ایشان نسبت به تقدیم ادله‌ی احتیاط بالنسبه به حدیث سعه دارند حتی با فرض این که وجوب احتیاط، وجوب نفسی باشد. چون اگر وجوب نفسی بود ما می‌گفتیم ادله‌ی احتیاط می‌شوند حاکم، وارد، مقدم. حالا کاری به اصطلاح ورود و حکومتش فعلا نداریم.

بیان مطلب این است که ما باید ببینیم که حدیث سعه نسبت به چه چیزی اثبات توسعه می‌کند.

اگر مفاد حدیث سعه توسعه باشد نسبت به احکام شرعی مجهول چه احکام به عنوان اولی چه احکام به عنوان ثانوی، بله ادله‌ی وجوب احتیاط حاکم بر حدیث سعه هست.

و بعباره اخری مفاد حدیث سعه این می‌شود مردم در سعه هستند ما دامی که حکم واقعی را ندانند و حکم مجهول الحکم را هم ندانند. چون یکی از موضوعات مجهول الحکم است. خود حکم مجهول حکمش چیست؟ حکم آن احتیاط است یا حکمش برائت است؟ حدیث سعه مفادش اگر این باشد مردم در سعه هستند وقتی که جاهل باشند مطلقا، نه حکم واقعی را بدانند نه حکم جهل به حکم واقعی را بدانند، خب ادله‌ی وجوب احتیاط نفسی برای ما اثبات حکم می‌کند که احتیاط است نسبت به حکم مجهول پس در حکم مجهول ما جاهل نیستیم، وظیفه‌ی ما مشخص است که عبارت است از احتیاط. ولی این چنین نیست بلکه خاص به جهل به حکم واقعی است.

پس در مطلب دوم نتیجه این شد که و لو وجوب احتیاط وجوب نفسی باشد که تا به حال می‌گفتیم ادله‌ی احتیاط حاکم می‌شود بر حدیث سعه، حالا ثابت کردیم و لو وجوب احتیاط نفسی باشد حکومت منتفی است و حدیث سعه اقتضائش نسبت به اثبات برائت تمام است.

حالا عبارت مرحوم اصفهانی را هم بخوانم که خارج بدون تطبیق نشود.

«أما إن کان الاحتیاط واجبا نفسیا، فوروده مبنی» مثل مرحوم آخوند که قائل به ورود شدند این مبنی هست «على ظهور ما لا یعلمون فی دلیل البراءه فی الأعم على ما تقدم» یعنی بان یکون المعنی الناس فی سعه مما لا یعلمونه و لا یعلمون حکم ما لا یعلمونه «مع أن ظاهره أنهم فی سعه من التکلیف الذی لا یعلمونه».

این جا را مرحوم اصفهانی اشکال می‌کند. می‌گوید: ورود مبنی بر این توجیه است و لکن این توجیه غلط است. ظاهر از «الناس فی سعه ما لا یعلمون» یعنی لا یعلمون خود حکم واقعی را نه این که لا یعلمون حکم واقعی را و حکم مجهول حکمه الواقعی را آن دیگر در «الناس فی سعه ما لا یعلمون» نیست.

«مع أن ظاهره أنهم فی سعه من التکلیف الذی لا یعلمونه، لا فی سعه مما لا یعلمونه و لا یعلمون حکم ما لا یعلمونه».

پس ورودی که مرحوم آخوند فرمود، حکومتی که مرحوم آخوند فرمود ـ گفتم فعلا دیگر اصطلاح حکومت و ورود را خیلی کار نداریم ـ بر طبق وجوب نفسی این مبنی بر یک اساسی است که آن اساس صحیح نیست پس بر طبق وجوب نفسی احتیاط، حکومت منتفی است و دلالت حدیث سعه بر برائت اقتضائش تام است.

این مطلب دوم.

مطلب سوم

مطلب سوم[۳] باز توضیح همین عدم حکومت است الان ثابت کردیم که حکومت نیست مرحوم اصفهانی همین عدم حکومت را می‌خواهد باز توضیح بفرماید.

می فرماید که فرق است بین [تعمیم به] عناوین اولیه و عناوین ثانویه و فرق است بین تعمیم از حیث عناوین ذاتیه و از حیث عناوین عرضیه.

مثال بزنم روشن بشود. شرب الخمر عنوان ذاتی است. شرب الخمر من حیث انه علاج المؤمن می‌شود عنوان عرضی. البته روشن است دیگر مقصود جایی است که علاج مؤمن منحصر به شرب خمر باشد. این‌ها را همه بلدید.

و همچنین فرق است بین عناوین مترتب بر تکلیف به عنوان اولی و عناوین مترتب بر تکلیف به عنوان ثانوی. مثالی که قبلا زده بودم در موضوع بود حالا مثال در حکم می‌خواهیم بزنیم. مثال قبلی در شرب خمر بود، حالا می‌خواهیم مثال بزنیم نسبت به عنوان اولی و ثانویی که عارض بر تکلیف است.

عنوان اولی مثل حرمت شرب تتن این عنوان اولی تکلیف است. وجوب الدعاء عند رؤیه الهلال، وجوب الدعاء عنوان اولی است.

عنوان ثانوی مثل حرمه شرب التتن المجهوله [حکمها]، وجوب الدعاء المجهول [حکمه]. جهل به وجوب دعا می‌شود عنوان ثانوی، اما این عنوان ثانوی مربوط به تکلیف است، لذا تکلیف به عنوان اولی شرب تتن است به عنوان ثانوی می‌شود تکلیف مجهول، تکلیف معلوم. این‌ها می‌شود عناوین ثانوی.

حالا که این نکته روشن شد مرحوم اصفهانی می‌فرماید: ظاهر از حدیث سعه این است که تعیین وظیفه می‌کند نسبت به کسی که علم به تکلیفش ندارد به عنوان اولی، «الناس فی سعه ما لا یعلمون» شرب تتن را حرمتش را نمی‌داند آزاد است. نه این که تعیین وظیفه کند هم نسبت به عنوان اولی یعنی من لم یعلم تکلیفه، و هم نسبت به عنوان ثانوی، یعنی من لم یعلم وظیفته عند عدم علمه بالتکلیف.

یک دفعه دیگه می‌گویم. عنوان اولی این می‌شود «الناس فی سعه ما لا یعلمون» مردم در سعه چیزی هستند که نمی‌دانند. حرمت شرب تتن می‌شود عنوان اولی. ما در سعه هستیم نسبت به حرمت شرب تتن که برای ما مجهول است. حدیث این را می‌گوید. حدیث نمی‌گوید شما در سعه هستید هم نسبت به شرب تتن اگر نمی‌دانید که عنوان اولی تکلیف است هم نسبت به جهل [نسبت] به کسی که جهل به حکم واقعی دارد. جهل به حکم واقعی می‌شود عنوان ثانوی.

حالا خواستید عبارتش را بنویسید که عبارت خود مرحوم اصفهانی هم هست. می‌گوید:

«فان ظاهر الخبر تعیین وظیفه من لا یعلم تکلیفه» کسی که تکلیفش را نمی‌شناسد یعنی حکم شرب تتن را نمی‌داند «لا تعیین وظیفه من لا یعلم تکلیفه» حرمت شرب تتن را نمی‌داند «و لا یعلم وظیفه عدم علمه بتکلیفه» و نمی‌داند که اگر علم به تکلیف نداشت چه کار باید بکند. یعنی اگر جاهل به تکلیف بود چکار باید بکند این را هم نمی‌داند.

پس حدیث سعه دومی را افاده نمی‌کند. پس حدیث سعه آنی را که دارد اثبات می‌کند این است که کسی که علم به حکم ندارد او در سعه هست نه این که کسی که علم به حکم ندارد او در سعه است کسی هم که وظیفه در ظرف جهل را نمی‌داند او هم در سعه است. این از کجای حدیث سعه در می‌آید؟!

پس نتیجه مطلب سوم باز تثبیت عدم حکومت شد.

مطلب چهارم

مطلب چهارم[۴] اشکالی است بر حکومت ادله احتیاط بر ادله برائت. اشکالی است بر این که بخواهد ادله‌ی احتیاط عام باشد بگوید ایها الناس باید احتیاط کنید چه جهل به حرمت شرب تتن داشته باشید چه جهل داشته باشید که وظیفه‌ی شما در ظرف شک نسبت به حکم شرعی چیست. اگر بخواهد ادله‌ی احتیاط این را افاده کند که در نتیجه حاکم بشود بر حدیث سعه، اشکال پیدا می‌کند.

اشکالش این است که بنابراین ادله‌ی برائت کلا لغو می‌شود. چرا؟ چون هیچ موردی دیگر برای برائت نمی‌ماند. هر جایی که ما بخواهیم حدیث برائت را جاری بکنیم موضوعش چیست؟ شک در تکلیف است. فرض این است که ادله‌ی احتیاط می‌گوید در مورد شک در تکلیف هم باید احتیاط کنی. در مورد عدم علم به این که وظیفه‌ات در شک در تکلیف هم چیست آن جا هم باید احتیاط کنی. پس دیگر وظیفه را به طور کل مشخص کرده جا برا حدیث سعه نمی‌ماند.

این اشکال بر این که ادله‌ی احتیاط حاکم باشد بر حدیث سعه.

عبارت:

«مضافا إلى‌ أن‌ دلیل‌ الاحتیاط إذا کان عاما» اذا کان عاما یعنی چه؟ یعنی اثبات احتیاط بکند هم نسبت به شک در حرمت هم نسبت به کسی که وظیفه را در شک در حرمت نمی‌داند «کان دلیل البراءه لغوا» بنابراین دلیل برائت لغو می‌شود. دیگر مرحوم حاج شیخ توضیحش را نداده توضیحش را من گفتم «فان مثل هذا الدلیل ظاهر فی الشبهه الحکمیه» مثل دلیل احتیاط «و مع قیام الدلیل على الاحتیاط فی کل محتمل التکلیف لا مجال للتوسعه حینئذ».

تا این جا باز نتیجه مطلب چهارم تثبیت عدم حکومت شد. چون اشکال کردیم بر حکومت.

مطلب پنجم

مطلب پنجم[۵] این است که مرحوم اصفهانی می‌آید یک استدراک می‌کند. می‌فرماید ما گفتیم برای حدیث سعه هیچ موردی باقی نمی‌ماند حالا برای حدیث سعه مورد درست می‌کنیم تا حدیث سعه لغو نشود. به چه بیان؟

به این بیان که اگر گفتیم ادله‌ی احتیاط اختصاص دارد به شبهات تحریمیه کما این که اخباریین قائل هستند که ادله‌ی احتیاط خاص به شبهات تحریمیه هست در شبهات وجوبیه قائل به احتیاط نیستند خب اگر قائل بشویم که ادله‌ی احتیاط خاص به شبهات تحریمیه است پس دلیلی بر لزوم احتیاط در شبهه‌ی وجوبیه نداریم، حدیث سعه می‌گوید مردم در سعه هستند ما دامی که علم به حکم ندارند. مورد پیدا می‌کند. پس اگر ادله‌ی احتیاط خاص بشود به شبهات تحریمیه حدیث سعه مورد پیدا می‌کند.

عبارت:

نعم اذا قلنا باختصاص ادله الاحتیاط بالشبهه التحریمیه کما یقول به الاخباریون او بعضهم یبقی لحدیث التوسعه الشبهات الوجوبیه فلا یلزم لغویه حدیث السعه. این توضیح من بود. عبارت مرحوم اصفهانی این است، این قدر است ببینید یک سطر است: «نعم اذا قلنا باختصاصه بالشبهه التحریمیه کان مورد التوسعه هی الشبهه الوجوبیه» این عبارت مرحوم اصفهانی است.

مطلب ششم که اشکال دومی است که مرحوم اصفهانی دارد بر این که بخواهد ادله‌ی احتیاط حاکم باشد بر حدیث سعه، ان‌شاءالله جلسه آینده.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.



۱ ـ أنّ إیجاب الاحتیاط إن کان نفسیّاً بان کان فعل محتمل الوجوب بما هو محتمل الوجوب واجباً حقیقه لمصلحه فیه بهذا العنوان أو کان فعل محتمل الحرمه بما هو حراماً حقیقه لمفسده فیه بهذا العنوان، فالتّکلیف الواقعی و إن کان ممّا لم یعلم إلّا أنّ التّکلیف الفعلی بعنوان آخر معلوم، فإذا علم و لو بعنوان من العناوین الطّاریه خرج عن کونه ممّا لا یعلمون، فیکون دلیل الاحتیاط الموجب للعلم بالتّکلیف بعنوان آخر رافعاً لموضوع دلیل البراءه حقیقهً و إن کان إیجاب الاحتیاط طریقیّاً أی إنشاء بداعی تنجیز الواقع باحتماله فالواقع على حاله ممّا لم یعلم، و کما أنّ دلیل الاحتیاط منجّز للواقع المحتمل کذلک دلیل البراءه معذّر عن الواقع المحتمل فیتعارضان. نهایه الدرایه فی شرح الکفایه، ج‌۲، ص: ۴۵۰

۲ ـ همان

۳ ـ و بالجمله: فرق بین التّعمیم من حیث العناوین الذّاتیه و العرفیّه و بین العناوین المترتّبه على التّکلیف بالعناوین الأولیّه، فانّ ظاهر الخبر تعیین وظیفه من لا یعلم تکلیفه، لا تعیین وظیفه من لا یعلم تکلیفه و لا یعلم وظیفه عدم علمه بتکلیفه‌. همان.

۴ ـ نهایه الدرایه فی شرح الکفایه، ج‌۲، ص: ۴۵۱

۵ ـ همان

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا