بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیه الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین
یک آیه در قرآن هست که خیلی عجیب است ولو در باب حج است: «ذلک و من یعظم شعائر الله فإنها من تقوى القلوب».[۱]
مختصر شرحی برای این آیه عرض کنم بعد بحث را وارد بشویم. تفصیل آن را در یکی از جلساتی که راجع به فاطمیه بوده توضیح دادم.
تقوایی که برای انسان هست نسبت به اعضای مختلف متفاوت است. یک کسی ممکن است تقوای چشم داشته باشد تقوای گوش نداشته باشد. یا به عکس، ممکن است کسی تقوای زبان داشته باشد غیبت نکند دروغ نگوید، تهمت نزند اما تقوای چشم نداشته باشد، نگاه به نامحرم را داشته باشد. یک کسی ممکن است تقوا نسبت به اکل و شرب داشته باشد، خیلی دقت بکند که از راه حلال ارتزاق بکند، اما تقوا نسبت به دامن نداشته باشد و هکذا ممکن است تقوای دست داشته باشد تقوای پا نداشته باشد. این آیهای که در آخر سوره یاسین هست که در روز قیامت اعضای بدن، دست و پا شهادت میدهند این برای این است که هر کدام از آنها یک تقوایی باید داشته باشند خلاف آن تقوا که عمل بشود خودشان مدعی هستند و در محکمه احقاق حق میکنند.
حالا اگر کسی بخواهد به این تقواها برسد خیلی مشکل است خیلی زمانبر است و خیلی ممارست و دقت و عنایت و مراقبت لازم دارد که هم تقوای گوش حاصل کند و هم تقوای چشم حاصل کند… تا آخر.
حالا آیه شریفه یک راه میانبری برای بشر معین فرموده، میفرماید اگر کسی تعظیم شعائر بکند این موجب تقوای قلب خواهد بود. قلب در لسان شرع مقصود این قلب صنوبری و ماهیچهای نیست، مقصود از قلب عبارت است از آن روح و نفسی که مسلط بر قوای انسان است. اگر قلب انسان تقوا داشته باشد، گوش انسان دیگر تقوا دارد چشم انسان تقوا دارد، دست و زبانش تقوا دارد… تا آخر.
حالا مفاد آیه شریفه بر حساب آنچه که ما میفهمیم، لااقل یکی از معانی آن این است: کسی که تعظم شعائر بکند این تقوای قلب دارد که به تقوای قلب همه این تقواها حاصل میشود و از اظهر مصادیق تعظیم شعائر، تعظیم شهادت و موالید اهل بیت علیهم السلام است به خصوص تعظیم فاطمیه. چون در فاطمیه دو جهت احیا میشود هم تبری احیا میشود هم تولی احیا میشود. در سایر شهادات هم هر دو شاید احیا بشود اما نه به قوتی که در فاطمیه است.
لذا اگر موفق بشوید انشاءالله در فاطمیه تعظیم کنید همین قضیه فاطمیه را. این برای شما تقوای قلب میآورد. جاهایی که میروید مناقب حضرت را بیان کنید. منحصر هم نکنید. حضرت زهرا علیها سلام را در الگوی در خانه داری الگوی در تربیت فرزند…. بله اینها هست و لکن حضرت مافوق تمام اینها هست. من در یکی از بحثها در یکی از صحبتها این را اثبات کردم که این روایتی که مدلولش این است که ما حجت الهی هستیم و مادر ما فاطمه زهرا سلام الله علیها حجت بر ما است[۲] قابل استدلال است. چون روایت سند آن چنانی ندارد و لکن قابل استدلال است. اگر مطالعهای داشته باشید اگر صحبت من انشاءالله جمع بشود ببینید روشن میشود.
میخواهم بگویم که خیلی قضیه فاطمیه مهم است و اساسا اگر فاطمیه یعنی اگر کار حضرت زهرا علیها سلام نبود اثری از توحید و نبوت و هیچ یک از اینها نبود. این را هم باز در یکی از صحبتهای خود تشریح کردم.
کارهای پروردگار متعال بی حسب و کتاب نیست. شما میدانید طبق روایات در روز قیامت تمام اوضاع قیامت معطل میماند همه داد وانفسا دارند هر امتی رجوع میکند به پیامبر خودش و همه رجوع میکنند به پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم. بعد حضرت میفرماید کار دست حضرت صدیقه طاهره است. چطور کار دست حضرت صدیقه طاهره باشد؟ چون اگر صدیقه طاهره نبود صد و بیست و چهار هزار پیامبر تمام زحماتشان از بین رفته بود. لذا کار تمام انبیاء [به] دست حضرت زهرا [حل] میشود که بعد آن قضایایی که در محشر هست و اتفاق میافتد به او حل مشکل کل روز قیامت میشود. روز قیامت هم روزی است! آیات قرآن خیلی عجیب است! پروردگار متعال به پیامبر خاتم میفرماید «و ترى الناس سکارى و ما هم بسکارى»[۳] تازه این مقدمه قیامت است تا برسد به قیامت.
علی ای حال توفیقی اگر یاریتان بکند بتوانید در ایام فاطمیه و هر جایی که میروید یک سخنرانی ولو داشته باشید تعظیم کنید احیا کنید مناقب حضرت را. تقویت کنید قوه ولایت مردم را نسبت به اهل بیت علیهم السلام که ضعیف نشود. الان خیلی بحث ولایت مهم است که تقویت بشوند مردم به کمترین چیزی دست بر ندارند خیلی شل با قضیه بر خورد نکنند بدانند که قضیه از چه اهمیتی بر قرار است و چه کسانی در این راه شهید شدند و از بین رفتند تا اینها به ما رسیده.
ادامه بحث سندی حدیث سعه
علیای حال، بحث نسبت به حدیث سعه از جهت سند بود.
حدیث اول که دیدید مرسله بود.[۴]
حدیث دوم هم در سندش نوفلی است[۵] که نوفلی مورد بحث است که آیا معتبر است یا معتبر نیست. عدهای به جهت این که مرحوم کلینی در کافی بسیار از این شخص روایت کرده و به جهات دیگر نوفلی را معتبر میدانند.
ما در مورد روایات نوفلی احتیاط میکنیم. علی ای حال از جهت فنی حدیث سعه دارای سند تام نیست.
بحث دلالی هم که به طور کامل گذشت.
(سؤال: مرحوم شهید صدر میفرماید چون این سفره در سرزمین اسلامی بود حکم بلاد مسلمین دارد والا اگر بر اساس برائت میبود قاعده تذکیه بر آن مقدم بود) درست است و لکن مثل روایت مسعده بن صدقه میماند که در عین حالی که در موردش اصول و قواعد دیگر داشتیم اما کبری کلی داشت میگفت هر جا شک داری بنا بگذار بر حلیت. کبرای کلیه ذیل روایت خاص به ارض مسلمین نیست. ذیل روایت دارد الناس فی سعه ما لم یعلموا. این ربطی به خصوصیت ارض مسلمین ندارد مطلق است. مثل روایت مسعده بن صدقه میماند. روایت مسعده بن صدقه هم جای این بحث را داشت. مواردی که در روایت هست یا مورد استصحاب بود یا استصحاب عدم نعتی داشت، یا استصحاب عدم ازلی داشت، ولی در عین حال گفتیم کبری ذیل و کبری کلی مستند میشود برای برائت.ـ
کلام در حدیث اطلاق
اما روایت بعدی که استدلال شده بر آن برای برائت، روایت کل شیء مطلق هست.
البته این روایت اثبات برائت میکند در شبهات تحریمیه نه شبهات وجوبیه. نهایت در شبهات وجوبیه خیلی مشکلی نیست. چون هر کس قائل به برائت در شبهات تحریمیه هست، قائل به برائت در شبهات وجوبیه هم هست. حتی اخباریین این طور نیستند که در شبهات وجوبیه احتیاطی باشند، اما در شبهات تحریمیه برائتی باشند. نه آنها مطلق نمیگویند که احتیاط کن. آنها در شبهات وجوبیه احتیاط قائل نیستند. بنا بر این این روایت از این جهت اهمیت دارد.
مطلب اول متن روایت
متن روایت در فقیه در جلد اول صفحه ۳۱۷ به صورت مرسل است:
«عن الصادق علیه السلام أنه قال: کل شیء مطلق حتى یرد فیه نهی».
و چون دارد عن الصادق یعنی روی عن الصادق پس میشود روایت، روایت مرسله.
مورد دیگر در عوالی اللئالی است در جلد دوم صفحه ۴۴ که میگوید:
«قال الصادق علیه السلام کل شیء مطلق حتى یرد فیه نص».
آن جا بود نهی این جا دارد نص. اینها میشود نقل به معنی. [مطلق است] تا نصی بر عدم اطلاق و حرمت قائم بشود.
خود عوالی اللئالی در یک جای دیگر که جلد ۳ هست صفحه ۱۴۶ روایت را این طور آورده:
«قال الصادق علیه السلام کل شیء مطلق حتى یرد فیه منع».
همان نهی است. منع و نهی یکی است. اینها میشود نقل به معنی.
(سؤال: این که فرمودید شبهه تحریمیه را میگیرد نه وجوبیه را بقیه فرمودند؟) بله چون آن یکی دارد نهی، در روایت داشت حتی یرد فیه نهی. نهی در شبهه تحریمیه است نه شبهه وجوبیه.ـ
مطلب دوم انظار بزرگان
مطلب دوم نسبت به انظار بزرگان است.
مرحوم شیخ انصاری قدس سره این روایت را اقوی الروایات در دلالت بر برائت در شبهات تحریمیه قرار داده یعنی حتی از حدیث رفع میفرماید قویتر است.[۶]
مرحوم صدوق به این روایت استدلال فرموده برای جواز دعا در قنوت به فارسی.[۷] فرموده خب قنوت به فارسی لم یرد فیه نهی من قبل الشارع فهو مطلق. پس آزاد است و شخص میتواند به فارسی هم قنوت بخواند.
مطلب سوم تقریب اجمالی
تقریب اجمالی آن خیلی روشن است. خب حدیث میفرماید هر چیزی مثل شرب تتن که در آن نهیی وارد نشده این مطلق است. یعنی رها است آزاد است، جایز الارتکاب است. پس در هر شبهه تحریمیهای که ما شک داشته باشیم میشود مورد این حدیث و حکم میکنیم به جواز ارتکاب.
مطلب چهارم تقریب تفصیلی
اما از جهت تقریب تفصیلی روایت روایت را تجزیه و تحلیل میکنیم. کلماتی که در روایت ذکر شده یک به یک حساب میکنیم که ببینیم مراد از این کلمات چیست.
کل که از الفاظ عموم است و دلالت آن هم بر عموم بالوضع است.
بعد دارد کل شیء. خود شیء باز از الفاظ مطلقه است که دال بر عموم است البته به کمک مقدمات حکمت. لذا کل شیء دلالت آن بر تعمیم قوی میشود هم به خاطر شیء هم به خاطر کل.
مطلق هم که روشن است یعنی رهاست، آزاد است و در ضیق، مضیق نیست.
حتی یرد؛ این یرد محتمل است برای دو معنی؛ یکی این که به معنی صدور باشد. احتمال دوم این است که به معنی وصول باشد.
بنا بر اول معنی حدیث این میشود: کل شیء مطلق حی یصدر نهی، تا این که نهی از طرف باری تعالی نسبت به آن صادر بشود، چه به شما واصل بشود و چه به شما واصل نشود.
اما روی معنای محتمل دوم میشود کل شیء مطلق حتی یصل نهی. هر چیزی مطلق است تا این که نهی به شما واصل بشود. یعنی نهی به شما برسد حالا یا به آیهای یا به روایتی و نحو ذلک.
پس بین این دو تعبیر فرق است.
اما کلمه نهی؛ نهی هم مقصود از آن عبارت است از آن چه که دلالت بر منع میکند چه این که به صیغه نهی باشد آنی که وارد شده، لا تشرب التتن، چه به صورت ماده نهی باشد نهی النبی صلی الله علیه و آله و سلم عن بیع الغرر[۸] یا اصلا کاشف دیگری باشد مثلا کلمه منع باشد. مقصود از نهی خصوص صیغه نهی نیست.
ششم متعلق نهی است. حتی یرد فیه نهی، ضمیر «فیه» به چه بر میگردد تا این که نهیی در او وارد بشود؟ آیا نهی بر آن وارد بشود به عنوان اولی؟ یعنی اگر ما شک داریم در حرمت شرب تتن اگر نهی به خود شرب تتن رسید مطلق میشود ساقط. بگوید لا تشرب التتن. یا متعلق نهی اعم است از عنوان اولی و عنوان ثانوی اگر مطلق باشد. پس اگر ادله احتیاط هم وارد شد اثبات میکند که در محتمل الحرمه باید انسان توقف کند. قف عند الشبهه این قف الان به منزله نهی است به منزله منع است و لکن منع از شرب تتن نمیکند، منع از محتمل الحرمه میکند. محتمل الحرمه عنوان ثانوی است برای شرب تتن. یعنی حرمت عارض میشود بر آن که مشکوک الحل و الحرمه هست.
حالا که این محتملات روشن شد، یک به یک باید این محتملات را ذکر بکنیم و مفاد حدیث را بر طبق این احتمال بیان کنیم و رابطه حدیث را بر طبق این احتمال با ادله احتیاط حساب کنیم. در هر احتمال سه کار باید انجام بدهیم. خب مجموعا چهار احتمال میشود. چون ورد یا به معنی صدور است یا به معنی وصول است. متعلق نهی هم یا عنوان اولی است یا عنوان ثانوی است. دو دو تا میشود چهار تا. پس چهار احتمال در مقام هست.
اما احتمال اول
احتمال اول این بود که ورود به معنای صدور باشد و متعلق، شیء به عنوان اولی باشد. پس حدیث این طور میشود: کل شیء مطلق حتی یصدر نهی بعنوانه، تا این که نهی به عنوان آن صادر بشود.
بنا بر این احتمال اصلا این حدیث قابل تمسک برای برائت نخواهد بود. چرا؟ چون تمسک به دلیل بعد از احراز موضوع دلیل است. ما باید احراز موضوع بکنیم تا بتوانیم تمسک به دلیل بکنیم و الا با شک در موضوع تمسک به دلیل میشود تمسک به دلیل در شبهه موضوعیه خود دلیل که باطل است.
حالا روایت میفرماید کل شیء مطلق حتی یصدر نهی در واقع، هر شیء مطلق است تا وقتی که نهی در متن واقع صادر شده باشد. خب من از کجا بدانم که نهی در متن واقع صادر شده یا صادر نشده! اگر صادر نشده باشد میشود برائت، اگر صادر شده باشد دیگر جای برائت نیست. من چه میدانم که آیا نهی واقعی صادر شده یا صادر نشده. پس اصلا جای تمسک به حدیث کل شیء مطلق برای برائت بنا بر احتمال اول نیست. این احتمال رفت کنار.
(سؤال: خلاف امتنان است چون در مقام…) این جا بحث امتنان نداریم چون حدیث امتنان نیست.ـ
احتمال دوم این است که ورود به معنای صدور باشد و متعلق اعم باشد از عنوان اولی و عنوان ثانوی که بحث این را میگذاریم انشاءالله برای جلسه بعد.
پس تا این جا یک احتمال را ذکر کردیم سه احتمال آن باقی ماند.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
۱ ـ الحج ۳۲
۲ ـ فی حدیث منسوب إلى العسکری علیه السلام قال: نحن حجج الله على خلقه، و جدتنا فاطمه حجه الله علینا. عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال. (مستدرک سیده النساء إلى الإمام الجواد) ج۱۱ قسم۲ فاطمه سلام الله علیها؛ ص۱۰۳۰
۳ ـ الحج ۲
۴ ـ و قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم إن الناس فی سعه ما لم یعلموا. عوالی اللئالی العزیزیه فی الأحادیث الدینیه؛ ج۱؛ ص۴۲۴
۵ ـ عنه عن النوفلی عن السکونی عن أبی عبد الله عن آبائه علیهم السلام أن علیا علیه السلام سئل عن سفره وجدت فی الطریق مطروحه کثیر لحمها و خبزها و جبنها و بیضها و فیها سکین فقال یقوم ما فیها ثم یؤکل لأنه یفسد و لیس له بقاء فإن جاء طالب لها غرموا له الثمن قیل یا أمیر المؤمنین لا تدرى سفره مسلم أو سفره مجوسی فقال هم فی سعه حتى یعلموا. المحاسن ؛ ج۲ ؛ ص۴۵۲
۶ ـ و منها: قوله علیه السلام فی مرسله الفقیه: «کل شیء مطلق حتى یرد فیه نهی». استدل به الصدوق على جواز القنوت بالفارسیه، و استند إلیه فی أمالیه حیث جعل إباحه الأشیاء حتى یثبت الحظر من دین الامامیه. و دلالته على المطلب أوضح من الکل، و ظاهره عدم وجوب الاحتیاط؛ لأن الظاهر إراده ورود النهی فی الشیء من حیث هو، لا من حیث کونه مجهول الحکم، فإن تم ما سیأتی من أدله الاحتیاط دلاله و سندا وجب ملاحظه التعارض بینها و بین هذه الروایه و أمثالها مما یدل على عدم وجوب الاحتیاط، ثم الرجوع إلى ما تقتضیه قاعده التعارض. فرائد الأصول ؛ ج۲ ؛ ص۴۳.
۷ ـ عن الصادق علیه السلام أنه قال: کل شیء مطلق حتى یرد فیه نهی. و النهی عن الدعاء بالفارسیه فی الصلاه غیر موجود و الحمد لله رب العالمین. من لا یحضره الفقیه جلد ۱ ص ۳۱۷
۸ ـ أن رسول الله ص نهى عن بیع الغرر. دعائم الإسلام ؛ ج۲ ؛ ص۲۱