بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیه الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین
نتیجهی فرمایش ایشان نسبت به عقاب دنیوی از طرف شارع مقدس این شد که قبح عقاب در صورتی است که ظلم محقق شود و تحقق ظلم در صورتی است که حقی نسبت به مظلوم ثابت باشد و آن حق رعایت نشود حالا میگوییم ظلم شد و این وجود حق در موالی و عبید عرفیه له وجه اما نسبت به مولای حقیقی و عبد حقیقی معنی ندارد که ما بگوییم عبد حقیقی حق بر پروردگار متعال دارد تا بر خلاف حق بشود ظلم. در نتیجه عقاب در مخالفت تکلیف مجهول ظلم نیست. چون حقی برای عبد نیست. وقتی که ظلم نبود پس قبحی نیست. پس جا برای قبح عقاب بلابیان نیست.
ادامه اشکال اول
این فرمایش هم به نظر ما ناتمام است.
اولا حقیقت عدل متوقف بر وجود حق نیست. عدل به حسب لغت و به حسب اصطلاح عبارت است از وضع الشیء فی موضعه و در مقابل ظلم عبارت است از وضع الشیء فی غیر موضعه. متوقف بر وجود حق نیست.
شاهد بر مطلب از جمهره اللغه که متوفای ۳۲۱ است، ابن درید، ابن فارس از لغتهای اصیل عرب هستند میگوید:
«و أصل الظلم وضعک الشیء فی غیر موضعه، ثم کثر ذلک حتى سمی کل عسف ظلما».[۱]
لغت قدیم را باید مراجعه کرد.
المحیط فی اللغه که برای اسماعیل بن عباد است متوفای ۳۸۵:
«والظلم: أخذک حق غیرک، و أصله: وضع الشیء فی غیر موضعه».[۲] یعنی اصل ظلم وضع شیء در غیر موضع آن هست. یکی از موارد آن میشود که حق طرف را رعایت نکنی اما اصل معنی ظلم اخذ حق نیست، اصل معنی ظلم وضع الشیء فی غیر موضعه هست. «و فی المثل:«من أشبه أباه فما ظلم». و الظلم: الشرک بالله.» [۳]
تهذیب اللغه از ازهری متوفای ۳۷۰ میگوید:
«و أصل الظلم وضع الشیء فی غیر موضعه.»[۴]
البته چیزهای دیگر هم گفتند من فقط همان یک خط آن را میخوانم و الا عبارتهای دیگرشان هم مفید برای مطلب هست. چون شما وقتتان خیلی ارزش دارد من همان محل استشهاد را میخوانم. شعر میآورد معنی میکند که معنی آن وضع در غیر موضع هست.
صحاح اللغه جوهری متوفای ۳۹۳:
«ظلمه یظلمه ظلما و مظلمه. و أصله وضع الشئ فى غیر موضعه.و یقال: «من أشبه أباه فما ظلم».[۵]
معجم مقاییس اللغه ـ که کتاب بسیار مهم و ارزشمندی است و نکاتی را در آن ذکر میکند چون اصل هر کلمهای را بیان میکند. این کتابهای لغت هر کدام خصوصیاتی دارند ما در آن برنامه حدیث که تحقیقی لغوی میشود اینها را بیان کردیم ـ مطلب آن مفصل است تا میرسد به این جا:
«و الأصل الآخر ظلمه یظلمه ظلما. و الأصل وضع الشىء [فى] غیر موضعه»[۶]
بنا بر این صدق ظلم متوقف بر تضییع حق نیست. اگر وضع الشیء فی غیر موضعه باشد میشود ظلم و میشود قبیح. و شکی نیست که به ادراک عقل اگر مولا عقاب کند عبد خود را بر تکلیفی که اعتراف دارد بیانی بر آن تکلیف ندارد نه به عنوان اولی نه به عنوان ثانوی از نظر عقلی این عقاب وضع الشیء فی غیر موضعه هست. میشود ظلم و قبیح.
این اولا.
اشکال دوم
ثانیا به ادلهی عقلیه در بحث عقائد ثابت شده که یکی از صفات سلبیه باری تعالی این است که پروردگار متعال ظالم نیست.
در همین مقدمهی منهاج والد معظم هم مراجعه کنید یکی از صفات سلبیه باری تعالی ظلم است و یکی از صفات ثبوتیه عدل است. ایشان استدلال هم میفرماید بر مطلب. هم استدلال عقلی آن جا ذکر فرموده هم استدلال عقلائی.
و از آن طرف هم شکی نیست که عقاب کسی که مستحق عقاب نیست بر طبق آنچه که در اشکال اول گفتیم چون وضع در غیر موضع هست میشود ظلم و باری تعالی ظالم نیست به ادلهی عقلیه لذا محال است که عقاب کند بدون بیان.[۷]
اشکال سوم
ثالثا آیات و روایات متعددی داریم که «و أن الله لیس بظلام للعبید»[۸] خدا ظلم به عبد خود نمیکند. خوب دقت کنید اشکال را. این آیات اطلاق دارد. سلب میکند صفت ظلم را از باری تعالی مطلقا چه در عالم دنیا و چه در عالم عقبا. لذا این اشکال هم در این جا مفید واقع میشود، هم نسبت به بحث بعد مفید است.
پس از یک طرف آیات اثبات میکند سلب ظلم از باری تعالی را. اگر بنا باشد که صدق ظلم متوقف بر وجود حق باشد و تضییع حق بشود ظلم و بالفرض عبد اساسا حقی ندارد بنا بر این ظلم منتفی میشود به انتفاء موضوع. دیگر جزء صفات سلبیه نیست. صفت سلبیه یعنی این که خدا میتواند ظلم کند اما ظلم نمیکند. اما اگر موضوع منتفی هست امکان ظلم نیست. ظلم فی حد نفسه میشود محال. دیگر جزء صفات سلبیه قرار نمیگیرد.
اشکال را خوب متوجه شدید یا نه؟ چون ببینید کلا در باری تعالی [ظلم] معقول نیست. چرا؟ چون ظلم صدق آن متوقف بر وجود حق است و حق هم فرض این است که در عبد نسبت به باری تعالی نیست پس ظلم نسبت به باری تعالی میشود منتفی به انتفاء موضوع. وقتی منتفی به انتفاء موضوع شد معنی ندارد ما بگوییم خدا ظالم نیست. ممکن نیست ظلم بکند که تا بخواهد ظالم باشد و حال آن که ظلم از صفات سلبیه باری تعالی است. آیات متعدد هست، روایات هم متعدد است.
این هم اشکال سوم.
اشکال چهارم
اشکال چهارم این است که ولو سلمنا ما قبول کنیم که از نظر عقلی صحت عقاب باری تعالی نسبت به مخالفت تکلیف مجهول ممکن است ولو سلمنا، ما که گفتیم محال است حالا ولو سلمنا که نه یمکن که باری تعالی بدون بیان عقاب کند و لیکن بر طبق آیات متعدد و روایات چنین عقابی از باری تعالی صادر نمیشود. آیات متعدد است همین آیاتی که اول کتاب برائت خواندیم. بعضی از آنها را برای شما قرائت میکنم.
(سؤال: با اشکال سوم چه فرقی دارد؟) اشکال سوم این بود که محال است. اشکال چهارم این است که بر فرضی که ممکن باشد دلیل داریم بر عدم وقوع. یعنی ممکن هست اما واقع نیست. وقتی واقع نبود پس من مکلف قطع دارم به عدم استحقاق عقاب در مورد تکلیف مجهول.
(سؤال: چطور از عدم عقاب به عدم استحقاق عقاب پی میبریم؟) او یک بحث دیگر بود. از آن قسمت فرض این است که گذشتیم ایشان هم نسبت به آن بحث ندارد. خوب دقت کنید ما با ایشان داریم بحث میکنیم. ایشان نسبت به آن بحث ندارد. ایشان الان بحث دارد در مورد این که عقاب آیا از باری تعالی ممکن است یا ممکن نیست به هر معنایی که میخواهد باشد.ـ
گوش بدهید آیات را بخوانم.
«ما کنا معذبین حتى نبعث رسولا»[۹] آیهای که در کتاب برائت خواندیم. گفتیم این «ما کنا معذبین» یا مربوط به عذاب دنیوی است که اگر به خاطرتان باشد یکی از اشکالات استدلال به این آیهی شریفه برای برائت این بود که این آیه مربوط به عذاب دنیوی است و موضوع بحث ما نفی عقاب اخروی است. بر این تقدیر پس این آیه شریفه اثبات میکند که باری تعالی در دنیا بدون رسول و بیان عذاب نمیکند.
احتمال دوم این بود که «ما کنا معذبین» اعم باشد از عقاب اخروی و عقاب دنیوی. پس ثابت میکند که نه در دنیا عقاب بدون بیان هست و نه در عقبا بیان بدون بیان هست.
این را هم دقت کنید عزیز من بحث ما با ایشان هست که روی عقاب کار میکند. مطالعه کنید کتاب ایشان را.
آیهی دوم: «و ما کان الله لیضل قوما بعد إذ هداهم حتى یبین لهم ما یتقون».[۱۰]
تفسیر کردند معنا کردند یعنی پروردگار متعال لا یخذلهم بعد هدایتهم الی الاسلام الا بعد از آن که احکام را برای آنها بیان فرموده باشد. پس این آیه هم نفی عقاب دنیوی میکند ما دامی که بیان بر آن حکم نباشد.
(سؤال: مقصود عقاب اخروی است) نه این را همه گفتند عقاب دنیوی است. اضلال مال دنیا است نه مال آخرت آخرت هر کس هدایت شده که هدایت شده هر کس هم که اضلال شده اضلال شده. (خذلان مال آن جا است؟) خذلان هم اصطلاحا مال دنیا هست.ـ
آیه گفتم آیه زیاد است من چند تا از آنها را برای شما قرائت میکنم.
آیه چهارم «و ما لکم ألا تأکلوا مما ذکر اسم الله علیه و قد فصل لکم ما حرم علیکم» [۱۱]
این آیه دیگر خیلی شدید است. توبیخ میفرماید که بعد از آن که ما محرمات را برای شما بیان کردیم چرا باز از بعضی از چیزها اجتناب میکنید؟! یعنی وقتی ما بیانی بر حرمت نکردیم اجتناب نباید بکنید.
یک دفعه دیگر آیه را میخوانم «و ما لکم ألا تأکلوا مما ذکر اسم الله علیه» یعنی آن که ذبح شرعی شده. «و قد فصل لکم ما حرم علیکم» [۱۲]بعد از آنی که تفصیل داده پروردگار متعال آنچه را که بر شما حرام شده.
پس اشکال چهارم این است که بر فرضی که ما قبول کنیم صحت عقاب را عقلا در تکلیف مجهول اما با وجود این آیات شریفه قطع به عدم عقاب داریم در تکلیف مجهول نسبت به عقاب دنیوی.
(سؤال: از کجای آیه به دست میآید که خدا عذاب نمیکند؟) دارد توبیخ میکند. میگوید چرا نمیخورید یعنی لزومی ندارد اجتناب بکنید. اگر میگوید لزومی ندارد اجتناب بکنید بعد در اجتناب کردن آن عقاب میکند؟! تقریب استدلال به این بیان بود. توبیخ میفرماید. میفرماید چیزی را که من برای شما حرمت آن را بیان نکردم چرا اجتناب میکنید یعنی چرا احتیاط میکنید، احتیاط نکن. خب شما میخواهید بگویید در مورد شک باید احتیاط کرد چون اگر احتیاط نکنی عقاب خدا بر مورد مشکوک محتمل است. محتمل است که خدا عقاب بکند. (قد فصل دارد میگوید به تفصیل ما حرامها را گفتیم بقیه حرام نیست چرا اجتناب میکنید) آن هم جوابش را دادند. چون فرض این که تفصیلی که در آیات مبارکه هست تفصیل کل محرمات بالتفصیل نیست مقصود بیان محرمات است.
(سؤال: ما خصوص این که خدا ظلم نمیکند را میخواستیم از آیه استفاده کنیم نه این که در شبهه تحریمیه عذاب میکند یا نمیکند) نه ببینید بحث ما در این بود که در تکلیفی که مجهول است پروردگار متعال میتواند بر مخالفت تکلیف مجهول در دنیا عقاب کند. درست شد؟ حالا خدا محرمات را بیان کرده درست؟ در زمان حضرت صادق علیه السلام شبههی تحریمیه داشتند یا نداشتند؟ داشتند دیگر، خب در این شبههی تحریمیه میشود تکلیف مجهول. آیهی شریفه میفرماید بعد از آن که محرمات بیان شد، آنهایی که برای شما بیان شده دیگر در آنهایی که بیان نشده لازم نیست احتیاط بکنید یعنی میتوانید مرتکب بشوید. پس اگر میتوانید مرتکب بشوید یعنی من شما را عقاب نمیکنم و حال آن که ایشان میفرماید بر تکلیف مجهول خدا میتواند عقاب بکند در دنیا تقریب استدلال این است.
(سؤال: ایشان میفرماید حتی اگر اطاعت هم کرده باشد خدا میتواند عقاب بکند) آن را که جوابش را دادیم خدا خیرت بدهد. آن را از راه این فرمود که عبد حق ندارد بر مولا که آن را جوابش دادیم که اصلا عدل و ظلم اساس آن بر حق نیست بر وضع الشیء فی موضعه و وضع الشیء فی غیر موضعه هست. علاوه بر این که اصلا آن یک داستانی دارد که این مریضیها اصلا از باب عقاب نیست. امام حسن و امام حسین صلوات الله علیهما اینها هم مریض شدند. عقاب است؟! احسنتم اصلا عقاب نیست اینها. آن اصلا یک داستان دیگری دارد. نخواستم زیاد وارد بعضی از مباحث بشوم به اقل میخواهیم اکتفا کنیم بقیه را میگذاریم برای جلسات نامعلوم و المردد لا ماهیه له و لا هویه!
(سؤال: چه اشکالی دارد بگوییم که در دنیا اگر عمل حرام باشد خود عمل یک ضرری دارد برای مکلف خدا به این بلا آن ضرر را دفع میکند) آفرین محض خاطر شما آن را هم میگوییم. مقام سوم را هم بگویم اگر مشکل حل نشد جواب میدهم.ـ
ادامه کلام مرحوم روحانی المقام الثالث
مقام سوم در صحت مؤاخذهی شارع مقدس است نسبت به نشئهی اخرویه بالنسبه به تکلیف مجهول. یعنی اگر تکلیفی است مثل شرب توتون که عبد فحص کرده اینها مفروغ عنه است، بعد الفحص هیچ دلیلی پیدا نکرد نه به عنوان اولی نه به عنوان ثانوی یعنی قف عند الشبهه هم نبود، اینها نباشد چون همهی شما میدانید قف عند الشبهه میشود وارد بر قبح عقاب بلابیان هیچ یک از اینها نبود در عین حال صحیح است که پروردگار متعال این عبد را در روز قیامت بر مخالفت این تکلیف مجهول عقاب بفرماید عذاب بکند او را بیندازد در آتش جهنم.
دلیل میآورد ایشان. دلیل این است که نسبت به عقاب اخروی سه نظر در مقام هست.
یک نظر این است که عقاب اخروی از باب تجسم اعمال است. همان طور که شما بذر را اگر بکارید، گندم از گندم بروید جو ز جو، کار خوب که بکنید متجسم میشود در روز قیامت به حوریهی چهار بهاره تو پر نمکین! و اگر کار خلاف بکند در آخرت آن کار خلاف به صورت سوط عذاب درمیآید که این را تعبیر میکنند به تجسم اعمال. لذا یک عمل در روز قیامت به صورت عقرب به جان آدم میافتد. یک عمل در روز قیامت به صورت مار به جان آدم میافتد و هکذا. این میشود مسلک تجسم اعمال که اگر به خاطرتان باشد در فرمایشات مرحوم اصفهانی اینها را بیان کردیم.
(سؤال: در روز قیامت یا الان هم هست این تجسم؟) نه تجسم اعمال مال روز قیامت است.ـ
نظر دوم این است که عقاب اخروی از قبیل اثر وضعی معصیت است. یعنی همان طور که اگر کسی سم بخورد میمیرد چه جاهل باشد چه عالم باشد شرب خمر بکند زوال عقل میآورد چه جاهل باشد چه عالم باشد حالا اگر کسی حرام مجهول را مرتکب بشود علت تامه میشود برای تحقق عذاب چه بخواهد و چه نخواهد چه بداند و چه نداند. پس عقاب میشود اثر وضعی نسبت به معصیت.
نظر سوم که نظر تحقیق و مورد بحث ما است، این است که عقاب اخروی به قرار و جعلی از طرف پروردگار متعال و مولای حقیقی است که ایعاد کرده است نسبت به معاصی به عقابهای خاصی و وعده داده نسبت به اعمال حسنه به ثوابهای خاصی این قرار دادی است از باب مجازات است نه این که اثر وضعی باشد یا از باب تجسم اعمال باشد.
(سؤال: ایعاد؟) ایعاد، در عقاب و عذاب ایعاد به کار میبرند. ( یعنی چه؟) ایعاد از وعده میآید.ـ
حالا که این سه رأی را متوجه شدید روی نظر اول و دوم اصلا جا برای قبح عقاب بلابیان نیست. چرا؟ به خاطر این که چه طرف بخواهد چه طرف نخواهد چه عالم باشد چه جاهل باشد عقاب مترتب میشود.
(سؤال: اجباری هست؟) بله اجباری است دیگر.ـ
نظر اول این بود که از باب تجسم است یعنی عملی که شما در دنیا دارید انجام میدهید این شرب خمر دو صورت دارد یک صورت شرب خمر است که شما امروز دارید میبینید یک صورت آن عقرب است که شما نمیبینید ولی این صورت خودش را روز قیامت نشان میدهد و لذا ملا صدرا این را دارد که میگوید انسان نوع اخیر نیست. نوع اخیر در انسان آن صفاتی است که انسان پیدا میکند. اگر کسی صفت خوک پیدا بکند آن نوع اخیر او میشود خوک و لذا در روز قیامت یحشر خنزیرا. اگر کسی صفت کلب داشته باشد روز قیامت یحشر کلبا. یعنی خلاصه کاری که در این دنیا انجام میشود یک صورت دنیوی دارد و یک صورت اخروی دارد. صورت دنیوی آن شرب خمر است. صورت دنیوی آن نظر به اجنبیه است. صورت اخروی آن مار است عقرب است و هکذا.
پس اینها دیگر دست بشر نیست دست عقل نیست جای قبح عقاب بلابیان نیست یک ترتب قهری است که لا بد منه است.
(سؤال: یعنی اگر عن جهل هم شرب خمر بکند این سوط عذاب میشود) بله عن جهل هم بکند (این اصلا خلاف نیست، این معصیت نکرده وقتی از روی جهل باشد) باشد نکند. اصلا خود شرب خمر این بر آن مترتب است مثل سم میماند. اگر کسی سم بخورد جهلا، میمیرد یا نمیمیرد؟ میمیرد آفرین! کسی شرب خمر بکند عقرب در آخرت به جان او میافتد چه بخواهد چه نخواهد، چه بداند و چه نداند. نظر این است. حالا شما این نظر را قبول ندارید و شما هم در بعضی از مطالب، مطالب حق میفرمایید او جای دیگر دارد ما داریم انظار را میگوییم.
(سؤال: این یعنی عملا خدا هیچکاره است و نمیتواند سوزانندگی را از آتش بگیرد) نه آن یک حرف دیگر است «والله من ورائهم محیط»[۱۳] اینها همه را جواب دادهاند. دعا کنید انشاءالله خدا فرصتی بدهد درس معارف بدهم اینها روشن بشود. همان کسی که قرار گذاشته آتش بسوزاند و میسوزاند و اگر نسوزاند آتش نیست همان کس هم آتش را بر حضرت ابراهیم گلستان کرد آن میشود «والله من ورائهم محیط». اینها هر کدام جای خود جا به جا کنعبد و جا به جا کنستعین. اینها همه جای خود بحث دارد.
نظر سوم که قراری است. خب این قرار از طرف باری تعالی است. وقتی قرار از طرف باری تعالی بود ما علم به ملاک آنچه که پروردگار متعال قرار گذاشته است نسبت به عقاب خبر نداریم. ما نسبت به ملاکات موضوعات دنیویه خبر نداریم تا چه برسد به ملاکی که به ملاحظهی آن ملاک پروردگار متعال میخواهد عقاب بکند یا به آن میخواهد ثواب بدهد.
بله در دنیا ملاک ثبوت عقاب دنیوی رد مردم هست از معصیت. برای این که معصیت نکنند پروردگار متعال میفرماید اگر معصیت بکنید باران دیگر نمیآید. حالا پروردگار متعال میفرماید یعنی بر طبق آنچه که وارد شده و الا خداوند همچنین چیزی که ندارد. نفرموده اگر فلان معصیت در جامعه اتفاق بیفتد یک همچین برکتی از بین میرود. خب اینها هست اینها به خاطر این است که مردم معصیت نکنند اما در آخرت که جای دیگر معصیت کردن و اطاعت کردن نیست.
پس ملاک عقاب در آخرت در دست ما نیست به قول ایشان «فلا بد ان یکون العقاب الأخروی بملاک آخر لا نعرفه»[۱۴] که نمیشناسیم آن ملاک را. وقتی که نشناختم پس محتمل است که در مخالفت تکلیف مجهول عقاب اخروی باشد. ملاکی دارد که آن ملاک در نزد ما معلوم نیست.
لذا هیچ قبحی برای عقاب نسبت به تکلیف مجهول در آخرت هم نیست نه از نظر عقل نه از نظر عقلا. از نظر عقل به بیانی که گفتیم. از نظر عقلا چون در آن جا عقلائی در کار نیست. جامعهی عقلائیهای در آن جا به کار نمیآید. این هم نظر ایشان در این قسمت.
(سؤال:قبح عقاب جاری میشود یا نمیشود؟) جاری نمیشود دیگر.ـ
عبارت ایشان را بخوانم.
«و أما على الرأی الثالث» اما بنا بر رأی سوم «فلا سبیل إلى حکم العقل بکلا مسلکیه بقبح العقاب على المخالفه فی صوره الشک و عدم البیان» راهی نداریم برای این که ما بگوییم قبح عقاب بلا بیان داریم. چرا؟ «لعدم العلم بالملاک الذی بملاحظته أوعد الشارع بالعقاب على المخالفه، إذ الملاک فی ثبوت العقاب دنیویا أنما هو ردع المخالف عن العوده فی الفعل أو تأدیب غیره لکی لا یرتکب المعصیه، و هذا إنما یتحقق بلحاظ العالم الدنیوی لا العالم الأخروی، إذ لیس هو عالم التکلیف و العمل کما أوضحناه فی مباحث القطع، فلا بد ان یکون العقاب الأخروی بملاک آخر لا نعرفه، و إذا لم نتمکن من معرفته و تحدیده لم یمکن الجزم بثبوته فی صوره دون أخرى» نمی دانیم کجا عقاب هست کجا عقاب نیست خبر نداریم. «و علیه، فمن المحتمل أن یکون الملاک ثابتا فی مورد المخالفه مع الشک، فکیف یدعى منافرته للقوه العاقله، أو انه یتنافى مع بناء العقلاء لأجل حفظ النظام؟» خب پس بالاخره آخرش چه «و انما یدور الأمر مدار بیان الشارع لموضوع العقاب و تحدیده. و بالجمله: لا سبیل إلى العقل فی باب العقاب خصوصا على الرأی القائل بان مرجع الحکم العقلی إلى بناء العقلاء» چون آن جا خبری از بناء عقلا نیست. «لأجل حفظ النظام. فلاحظ. و على هذا ینتج لدینا إنکار حکم العقل بقبح العقاب بلا بیان، فالقاعده المشهوره لا أساس لها». [۱۵]
این قسمت هم به نظر ما مورد اشکال است انشاءالله جلسهی آینده.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
۱ ـ جمهره اللغه جلد ۲صفحه ۹۳۴
۲ ـ المحیط فی اللغه جلد ۱۰ صفحه ۳۲
۳ ـ المحیط فی اللغه جلد ۱۰ صفحه ۳۲
۴ ـ تهذیب اللغه جلد ۱۴ صفحه ۲۷۴
۵ ـ الصحاح جلد ۵ صفحه ۱۹۷۷
۶ ـ معجم مقاییس اللغه جلد ۳ صفحه ۴۶۸
۷ ـ به بیان دیگر از این مطلب روشن میشود ظلم در مورد خداوند سالبه به انتفاء موضوع نیست آنچنان که مرحوم روحانی فرمود.
۸ ـ حج ۱۰
۹ ـ اسرا ۱۵
۱۰ ـ التوبه ۱۱۵
۱۱ ـ انعام ۱۱۹
۱۲ ـ انعام ۱۱۹
۱۳ ـ بروج ۲۰
۱۴ ـ منتقی الاصول جلد ۴ صفحه ۴۴۱
۱۵ ـ منتقی الاصول جلد ۴ صفحه ۴۴۱