فهرست مطالب

   

   

یک زمانی به صحنه غدیر و فلات غدیر یعنی همان جا که واقعه غدیر اتفاق افتاده بود رفتیم. یکی از سفرهایی که حج مشرف بودیم تصمیم گرفتیم که روز عید غدیر برویم به خود غدیر. بالاخره ماشینی تهیه کردیم و یکی از اهل بلد که از مریدان والد معظم بود با ما همراه شد و با ماشین حرکت کردیم.

قبل از رسیدن به غدیر از ابواء رد می‌شوند. گفتیم ابواء هم میرویم که مرقد حضرت آمنه علیها سلام را هم زیارت کنیم. آنجا هم همیشه یک ماشین از خود وهابی‌ها هست که کسی به زیارت حضرت آمنه علیها سلام نرود.

اتفاقا وقتی رسیدیم اول صبح بود و تازه آفتاب طلوع کرده بود شاید نیم ساعتی گذشته بود خبر از ماشین آن‌ها نبود. ما از ماشین پیاده شدیم و تپه‌ای بلندی بود که باید کل آن تپه را می‌رفتیم بالا. رفتیم بالا، بالای تپه منطقه‌ای مسطح بود به اندازه همین غرفه شاید کوچکتر، آن جا سه صورت قبر بود که روی یکی پاکستانی‌ها با رنگ نوشته بودند هذا قبر آمنۀ ولی بارگاه نداشت ولی مشخص بود صورت قبر است. آنجا را زیارت کردیم و واقعا این جا که آدم می‌رود مشخص است که یک حال دیگری پیدا می‌کند. واقعا ظروف مکانی که در دنیا هست متفاوت است.

از آنجا رفتیم طرف غدیر. قبل از وارد شدن در فلات یک مسجد کوچکی بود می‌گفتند این مسجد را شیعه‌ها می‌سازند این‌ها خراب می‌کنند. شب اگر کسی نباشد اینجا شب باز شیعه‌ها این مسجد را می‌سازند و صبح که این‌ها می‌آیند می‌بینند مسجد برقرار است. می‌گفتند این مسجد تا به حالا چند مرتبه خراب شده ولی دو مرتبه ساخته‌اند.

ده غدیر نزدیک فلات غدیر است. این‌ها چون مطلع شده بودند و فهمیده بودند که پسر یک مرجعی به آن جا آمده است خوشحال شده بودند. تعدادی از شیعیان خود ده غدیر آمدند استقبال تا ما را ببرند به صحنه غدیر.

یک جای بسیار بزرگی بود. از این جا (مدرسه دارالشفاء) تا نزدیک میدان مطهری تا برود به سمت میدان سعیدی.

من شنیده بودم که در این فلات غدیر اگر کسی آهسته صحبت کند در فاصله دور شنیده می‌شود. علتی هم که رفته بودم غدیر به خاطر این بود که این را به تجربه ببینم که آیا همچنین چیزی هست یا نه؟

رسیدیم به آن جا و فلاتی بود و آن طرف فلات یک کوه سیاه رنگی بود.

واقعا کسی که این جا می‌آمد دو چیز را احساس می‌کرد یکی ابهت یکی غم. ما که رفتیم هم ابهت آن جا ما را گرفته بود و هم با این که عید غدیر بود یک حال غمی ما را گرفته بود. قابل وصف نیست که چه حالی بود مگر این که نصیب‌تان بشود بروید ببینید.

اتفاقا ما که رسیدیم چند تا دیگر از شیعیان رسیده بودند که ما همان جا با این دوستان عقد اخوت بستیم.

من اخوی را فرستادم آن طرف فلات که به کوه می‌رسید و تقریبا ۴۹۸ متر بود، گفتیم تو برو آن جا من اعداد را می‌شمرم تو یادداشت کن بعد بیا بگو چه اعدادی گفتم. طوری هم گفتیم بایستد که انعکاس صدا به کوه نباشد. چون این‌ها را از جهت فیزیک بلد بودم و رعایت کردم.

اعدادی که شمردم به خاطرم هست. ۱، ۲، ۳، ۵، ۷ این‌ها را همه یادداشت کردم و صدا هم به مقدار معمول جوهره داشت.

اخوی وقتی آمد دیدم که اعداد کاملا مطابق آن چیزی بود که من گفته بودم و ایشان یادداشت کرده بود.

آن جا من گفتم خدایا چه معجزه‌ای هست که حضرت وقتی می‌رسند به این جا، به فکر ما باشد باید حضرت به آن‌ها که رفته‌اند بگویند شما بایستید تا ما هم به شما برسیم بعد این جا قضیه غدیر را بر پا کنیم، ولی این طور نیست حضرت همین جا که رسیدند توقف می‌کنند. بعد می‌گویند آن‌ها هم که مقدار زیادی جلو رفته‌اند برگردند بقیه هم بیایند برسند به این جا و این جا صحنه غدیر انجام بشود. این‌ها معلوم می‌شود همه روی حساب و کتاب بوده است.

علی ای حال آن جا نماز را خواندیم و آمدیم.

مقصود این است که خود همین صحنه غدیر را سال بعد هم ما رفتیم. البته سال بعد کسی ما را نمی‌برد چون خیلی سخت گرفته بودند. به قدری ما در مدینه گشتیم تا یک شیعه‌ای پیدا کردیم که خیلی پر جُربُزه بود، او گفت شما را می‌برم و برد. وقتی رفتیم این دفعه نتوانستیم پیاده بشویم. چون تا رسیدیم دیدیم چند تا ماشین وهابی آمدند به سمت ما و ما هم راه را کج کردیم و برگشتیم به حساب این که راه را گم کرده‌ایم و بلد نبودیم.

این سفر که من رفته بودم دیدم دارند آن کوه را از بین می‌بردند. کلا بنای آن‌ها به محو آثار اسلام است و این در جاهای مختلف هم اتفاق افتاده است.

یک چیز دیگر هم به خاطرم آمد چون در مورد حضرت زهرا سلام الله علیها هست عرض می‌کنم.

یک سفری رفته بودم مکه از مروه که در می‌آمدیم کنار مروه یک ستون گذاشته بودند و کنار ستون یک ساعت بود. من گفتم خدایا از صفا که می‌آیی بیرون یک صحن بسیار بزرگی درست کرده‌اند ساعت اگر بخواهد باشد یا باید وسط باشد یا کنار چسبیده به دیوار باشد، یک گوشه قناسی این ستون ساعت یعنی چه؟ این برای من سؤال شده بود.

مولد النبی که کنار مسجد الحرام هست، یک سال که مشرف شده بودیم یک واسطه پیدا کردیم که برویم داخل مولد النبی چون آن جا کتابخانه است. وارد کتابخانه شدیم به عنوان محقق، رفتیم کتابها را آوردند. آن جا برایم کشف شد که جای این ساعت خانه حضرت خدیجه و مولد الزهرا سلام الله علیها بوده است. وقتی که خراب می‌کردند مهندسی که این جا بوده شیعه بوده. این جا که خراب شده به امیر مکه گفته این صحن به این بزرگی ساعت لازم دارد، امیر مکه گفته تو یک ساعت بگذار. این هم یک ساعتی در این مکان می‌گذارد که محل محفوظ باشد که من متراژش را با کوه مکه اندازه گرفتم که بعد اگر ساعت را برداشتند مکانش مشخص باشد.

ولی از حسن اتفاق وزیر نفت سابق سعودی کتابی نوشته که وقتی این جا را خراب می‌کنند خانه حضرت کاملا از زیر خاک و آوار در می‌آید. تمام دیوارها مشخص است. محل ولادت حضرت مشخص است. محل عبادت حضرت رسول مشخص است. محل خادمه حضرت مشخص است. کاملا خانه نقشه‌اش مشخص است و او کاملا همه این‌ها را نقشه برداری و عکسبرداری می‌کند، بعد خراب می‌کنند.

خارج فقه ۱۳۹۶.۱۱.۱۵ جلسه ۶۱

   

۲ دیدگاه دربارهٔ «معجزه باقی صحرای غدیر . محو آثار اسلامی»

  1. الف الحمد لله لا قدره لهم على محو ذکر رسولنا وال بیته
    على قول مولاتنا زینب علیها السلام
    آللهم یوفقکم لما یحب ویرضا ودائما فی أعلى المراتب العلیا إلهی امین

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا