بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیه الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین
بحث در تصحیح این معامله بود که اجاره دهد بیت را، مغازه را یا هر چیزی را به این صورت که به هر ماهی این مقدار. ببینیم آیا این درست است یا درست نیست. گفتیم که اگر به نحو اجاره باشد درست نیست اما اگر به نحو جعاله باشد، در جعاله جهالتی که در اجاره ممنوع هست مشکلی ندارد. معلومیت عوض و معلومیت منفعت در جعاله شرط نیست.
همچنین جعاله چه آن را عقد بدانیم، چه آن را ایقاع بدانیم، علی ای حال لازم نیست جایز است. هم جاعل میتواند رفع ید کند هم عامل میتواند رفع ید کند به جز موارد خاصی که در بحث گذشته گفتیم.
در بحث گذشته گفتیم که این جعاله تاره از طرف مستأجر انشا میشود، تاره از طرف مالک انشا میشود. مرحوم صاحب جواهر مسئله را که طرح فرمودند. مثالی که برای مسئله ذکر فرموده انشاء جعاله است از طرف مستأجر. مستأجر به مالک میگوید «جعلت لک على کل شهر أسکنه درهما» که خود صاحب جواهر هم میفرماید صحت آن بعید نیست.[۱]
اشکالی که در این جعاله بود که در درس گذشته گفتیم این بود که در جعاله ما یک جاعل داریم، یک عامل داریم، یک جُعل داریم، یک عمل داریم. وقتی که میگویم من وجد دابتی فله درهم، جاعل متکلم است، عامل کسی است که دنبال دابه میگردد، جُعل و جعیله درهم است، عمل هم یافتن دابه است. پس در جعاله ما باید یک عامل داشته باشیم، یک جاعل داشته باشیم و این دو تا از هم متمایز باشند مثل همین مثالی که ما زدیم اما در مثالی که صاحب جواهر فرموده، جاعل و عامل یکی است. جاعل مستأجر است، جعلت لک لکل شهر درهما عامل که میخواهد عمل را انجام دهد ـ عمل سکنای دار است ـ باز هم مستأجر است که سکنای دار را انجام میدهد. گفت به ازای هر ماهی که من در این منزل ساکن باشم. پس جاعل و عامل شدند یکی و این منافات با صحت جعاله دارد.
جواب اشکال از مرحوم آقای خوئی
مرحوم آقای خویی قدس سره میفرمایند خیر، میشود این جا رفع اشکال کرد و این جعاله را درست کرد به این که جاعل را مستأجر قرار دهیم، عامل را مالک قرار دهیم. مستأجر میگوید من یک درهم میدهم به ازای هر ماهی که در این منزل ساکن باشم در قبال اذنی که تو به من بدهی در سکنای این دار. پس جاعل شد مستأجر، جُعل آن هم شد درهم، عامل شد مالک، عملی که مالک میخواهد انجام دهد اذن در سکنای در بیت است. اذن دادن نسبت به استفاده از ملک شخص یک عمل محترمی هست، مالیت [دارد](برای آن هست)، لذا به این وجه مشکل حل میشود. جاعل شد مستأجر، عامل شد مالک، جُعل از کیسه مستأجر خارج میشود، عمل از ناحیه مالک خارج میشود.[۲]
عدم تطبیق جواب با عبارت عروه
این توجیهی که مرحوم آقای خویی میفرمایند توجیه درستی است ولیکن این توجیه با عبارت صاحب عروه سازگار نیست، ظاهر از عبارت صاحب عروه این است که جاعل مالک است، در این تصحیحی که مرحوم آقای خویی فرمودند جاعل مستأجر شد.
(سؤال: مگر این جا بحث روی کلام صاحب جواهر نبود؟) خیر، عبارت صاحب جواهر بود، کلام صاحب جواهر را هم درست کردیم، حالا میخواهیم ببینیم مسئله خودمان هم درست میشود یا خیر. میگوییم به آنچه که کلام صاحب جواهر را درست کردیم، کلام صاحب عروه درست نمیشود چون صاحب عروه فرض جاعل را در مالک کرده، بله، اگر فرض جاعل را در مستأجر بکنیم درست است.ـ
عبارت اینطور است، از اول مسئله میخوانم چون مربوط به هم هست.
«ما کان معلومیته بتقدیر المده لا بد من تعیینها شهرا أو سنه أو نحو ذلک و لو قال آجرتک إلى شهر أو شهرین بطل و لو قال آجرتک کل شهر بدرهم مثلا ففی صحته مطلقا أو بطلانه مطلقا أو صحته فی شهر و بطلانه فی الزیاده فإن سکن فأجره المثل بالنسبه إلى الزیاده أو الفرق بین التعبیر المذکور و بین أن یقول آجرتک شهرا بدرهم فإن زدت فبحسابه بالبطلان فی الأول و الصحه فی شهر فی الثانی أقوال أقواها الثانی و ذلک لعدم تعیین المده الموجب لجهاله الأجره جهاله المنفعه أیضا من غیر فرق بین أن یعین المبدأ أو لا بل على فرض عدم تعیین المبدأ یلزم جهاله أخرى إلا أن یقال إنه حینئذ ینصرف إلى المتصل بالعقد هذا إذا کان بعنوان الإجاره» یعنی این که مالک گفت آجرتک کل شهر بدرهم، این اذا کان بنحو الاجاره باطل است، همین را میخواهد بگوید که اگر به نحو جعاله باشد درست است. عبارت بعد این طور است: «و أما إذا کان بعنوان الجعاله فلا مانع منه»[۳] «و اما اذا کان بعنوان الجعاله»، یعنی چه چیزی به عنوان جعاله باشد؟ همان آجرتک کل شهر بدرهم، که آن آجرتک کل شهر بدرهم انشا از طرف مالک بود.
پس ظاهر عبارت صاحب عروه این است که جعاله را میخواهد درست کند به این که انشاء جعاله از طرف مالک باشد. مسئلهای را که صاحب جواهر طرح کردند جعاله از طرف مستأجر بود، اشکال کردند، اشکال را ما جواب دادیم، جعاله درست شد اما جعاله از طرف مستأجر درست شد و این ربطی به کلام مرحوم صاحب عروه ندارد. پس تا این جا ما یک تصحیحی برای جعاله کردیم از طرف مستأجر، اما نسبت به مالک هنوز بحث مانده که آن را چه کار کنیم.
(سؤال: این توجیهی که کردید نسبت به اذن گفتید اذن یک عمل محترم است، عرفا اذن عمل نیست، بگوید من این را به تو میفروشم و در مقابل این اذنم یک پول دیگر میگیرم، آیا در مقابل اذن مالی قرار میگیرد؟) در مقابل اذن دهد که من از کتابش استفاده کنم، از کتابخانهاش استفاده کنم، اذن عمل است، عرفا هم عمل است، اذن خودش یک انشا است، ایقاع است.
(سؤال: تقاضای جعاله میکند، وقتی که این شخص تقاضای جعاله میکند او میگوید باشد، در واقع آن میشود ایجاب، مثل وکالت که میگوید وکیلم؟ میگوید بله). اصلا جعاله قبول ندارد، گفتیم که ایقاع است، یک انشا است فقط. چرا دل شما را بشکنیم بحث ما با کسی است که این عبارت را تقاضا نمیداند، این عبارت را انشاء جعاله میداند، ما با اینها داریم بحث میکنیم.
(سؤال: فقه الشیعه اشکال میکند به آقای خویی که این با کلام صاحب جواهر سازگاری ندارد، چون آن طور که صاحب جواهر تصور کرد در مقابل اذن نبود، گفت جعلت لک علی کل شهر اسکنه درهما) این روشن است، این دیگر احتیاج به بیان ندارد، روشن است که آقای خویی که دارد توجیه میکند در مقابل به عنوان اذن درست کرده یعنی میخواهد بگوید صورت سکنا درست نمیشود، توجیه کرد، این دیگر احتیاج به گفتن ندارد.ـ
اشکال مرحوم اصفهانی
مرحوم اصفهانی اشکال فرمودند که طرف که میخواهد اذن بدهد یعنی در حقیقت اسکان را تجویز میکند برای این شخص، اسکان مالیت ندارد. بلکه اسکان متعلق است به آنچه که مال است، اسکان متعلق به دار است، دار مال است خود اسکان که مال نیست. این جا الان کاری که از طرف مالک بود اسکان بود، اسکان که مالیت ندارد تا در نتیجه بخواهد در مقابل آن جُعل قرار بگیرد.
رد اشکال از مرحوم آقای خویی
مرحوم آقای خویی میفرماید این اشکال از مرحوم اصفهانی وارد نیست.
عبارتهای اینها را بخوانم. مرحوم اصفهانی میفرماید: «و أما ما عن بعض الأعلام» مقصود از بعض اعلام، مرحوم رشتی در کتاب اجاره در صفحه صد و هفت «بأن یجعل المستأجر الأجره فی قبال إسکان المالک» ما تصحیح میکنیم این جعاله را، فرمایش صاحب جواهر را که مستأجر جُعل را در مقابل اسکان قرار دهد «فیندفع عنه الإیراد المتقدم» اشکال منحل میشود. الجعل موجود، شما جُعل میخواستید که موجود است و هو الاجره، اجرتی است که مستأجر میدهد، ماهی یک درهم میدهد، و عمل العامل موجود، عمل عامل میخواستید، آن هم که موجود است و آن اسکان است و هو اسکان المالک، جاعل هم یکی شد، عامل هم یکی دیگر شد. مرحوم اصفهانی اشکال میکنند «فیندفع عنه الإیراد المتقدم» من لزوم الجعل من الجاعل و العمل من العامل «إلا أن الجعاله هی جعل شیء على عمل له مالیه» مرحوم اصفهانی میفرماید این فرمایش مرحوم رشتی اشکال وحدت جاعل و عامل را حل کرد، جاعل شد مستأجر، جُعل هم شد درهم، عامل شد مالک، عمل او هم شد اسکان ولیکن در جعاله عملی که عامل انجام میدهد شرایطی دارد، یک شرط این است که مشروع باشد لذا اگر بگوید من صنع لی خمرا، اصلا این جعاله محقق نمیشود، یک شرط آن این است که عمل مال باشد و اسکان که مال نیست، اسکان متعلق به مال است، «إلا أن الجعاله هی جعل شیء على عمل له مالیه و الإسکان لا مالیه له بل متعلق بماله المالیه و هی سکنى الدار».[۴]
مرحوم آقای خویی قدس سره از اشکال مرحوم اصفهانی تعجب میکنند و تعجب هم دارد که چرا اسکان لا یبذل بإزائه المال؟! اسکان یعنی اذن در سکنا دادن. چون ما دو نوع اسکان داریم: یک اسکان این است که شما طفل را بردارید و بگذارید در خانه. در ما نحن فیه قطعا این مراد نیست. در ما نحن فیه مراد از اسکان مالک مستأجر را در منزل میگویند او را اسکان داد یعنی اذن داد در سکنا، اذن خودش یک عمل محترمی است، یبذل بإزائه المال. شما الان میتوانید بروید در جایی بگویید من به شما اذن میدهم که از کتابخانه من دو ساعت استفاده کنید در مقابل این مقدار مال. اذن میدهم که از این ماشین استفاده کنید در مقابل این مقدار مال.
عبارت مرحوم آقای خویی را بخوانم؛ «و ما عن شیخنا المحقق» شیخنا المحقق وقتی میگوید مرحوم اصفهانی است «فی إجارته من ان الإسکان لا مالیه له بل متعلق بما له المالیه و هی سکنى الدار غریب جدا، بل لم یکن مترقبا من مثله»[۵] چنین اشکالی آن هم از مرحوم اصفهانی اصلا توقع نبود.
نتیجه بحث این شد که میشود ما تصویر کنیم جعاله را از طرف مستأجر به این که جُعل در مقابل اذن در اسکان باشد.
۲. جعاله از طرف مالک (عروه)
حالا بحث در تصویر جعاله است از طرف مالک که ظاهر عبارت مرحوم صاحب عروه است.
اشکال مرحوم نائینی
نسبت به جعاله از طرف مالک این هم سر راست نیست. مرحوم نائینی این جا اشکال فرمودند به این که جعاله متقوم است به این که یک جعلی مشخص شود و کسی که جعل را میخواهد بگیرد ملتزم شود به این که یک عملی را میخواهد انجام دهد و آن عمل هم باید عمل محترمی باشد که یبذل بإزائه المال.
در ما نحن فیه مالک اگر بخواهد جعل قرار دهد، جعاله قرار دهد، در مقابل چیست؟ در مقابل استیفا منفعت از طرف مستأجر است. استیفا منفعت که عمل نیست که در مقابل جعل قرار بگیرد و در نتیجه جعاله محقق شود.[۶]
جواب مرحوم آقای خوئی
مرحوم آقای خویی بعد فرمایش مرحوم نائینی را توضیح میدهند، میفرماید که در جعاله چند چیز معتبر است. یک، عمل محترم از عامل، که قبلا این را گفتیم. دو، این که جاعل ملتزم شود بر خودش که به ازاء عمل چیزی پرداخت کند که اسم آن شد جعل.
در مقام، موجر اگر بخواهد جاعل شود که چیزی پرداخت نمیکند، پولی پرداخت نمیکند، قرار نداده بر نفس خودش برای تحقق جعاله از طرف خودش یک چیزی را، بلکه در مقابل جعاله عمل بر غیر انجام داده، گفته او باید درهم به من بدهد. درهم را مستأجر باید بدهد، در حالی که در جعاله درهم را جاعل باید بدهد. جاعل باید درهم بدهد در مقابل عمل محترم عامل. در ما نحن فیه در جعاله، من مالک که میگویم هر کسی در خانه سکنا گرفت یک درهم بدهد، جاعل من هستم، درهم را عامل میدهد.
(سؤال: باشد، هر کسی یک درهم به من داد) باشد، پس من درهم را نمیدهم، خانه را که نمیدهد، سکنای خانه را میدهد، آن وقت منفعت، عمل نیست.ـ
پس نتیجه فرمایش مرحوم نائینی این شد که این جا دارد اجرت میگیرد در مقابل آنچه که منفعت دارد، خودش دارد اجرت میگیرد در مقابل منفعتی که میدهد و این جعاله نیست.
مرحوم آقای خویی اشکال میکنند. میفرماید میشود ما فرض کنیم یک عمل محترمی را از شخصی بعد جَعل میکند باذل شیئی را بر نفس خودش به ازاء آن عمل. در جعاله اینطور بود میگفت من رد علیّ ضالتی فله درهم، جُعل درهم بود، عمل رد ضاله بود، در ما نحن فیه هم شخص میگوید که من اعطی لی درهما اعطیت الدار لسکناه. میشود جعاله. هر کسی یک درهم به من بدهد، یک درهم دادن عمل محترمی هست یا نیست؟ عمل محترمی هست. من اعطانی درهما فله سکنی الدار شهرا، هر کسی به من یک درهم بدهد سکنای دار یک ماه در اختیار او است. میشود جعاله از طرف مالک و هیچ مشکلی هم ندارد.
عبارت آقای خویی را بخوانم؛ «ان المالک یجعل شیئا على نفسه و هو المنفعه» یعنی اسکان دار «لمن یعمل له عملا» برای هر کسی که یک عملی انجام دهد که آن عمل مثلا بذل الدرهم است «و هو بذل الدرهم مثلا فیجعل منفعه الدار لمن أعطاه الدرهم» میگوید من اعطانی درهما فله سکنی الدار شهرا «فالذی یلتزم به الجاعل و هو المؤجر تسلیم المنفعه» آن که من ملتزم میشوم تسلیم منفعت است یعنی سکنای دار «و الذی یصدر من العامل» عملی که از عامل صادر میشود اعطاء درهم است «هو دفع الدرهم، فالعمل هو إعطاء الدرهم، و الجعل هو منفعه الدار، و لا ریب أن الإعطاء المزبور عمل محترم فلاحظ و تدبر».[۷]
پس هم جعاله از طرف مستأجر درست شد و هم از طرف مالک.
خلاصه اگر بخواهید بنویسید این میشود: از طرف ساکن و مستأجر به این است که مستأجر به مالک اینطور بگوید لو أذنت لی بسکنی دار فأعطیتک درهما، جاعل میشود ساکن یعنی مستأجر، جُعل میشود درهم، عامل میشود مالک، عمل میشود اذن مالک در سکنای دار. اما از آن طرف جعاله از طرف مالک این است که اینطور بگوید، بگوید ان أعطیتنی لکل شهر درهما فلک منفعه داری، فلک سکنی داری. جاعل مالک است، جُعل منفعت دار است، عامل ساکن است چون عامل دارد عمل انجام میدهد که عمل او اعطاء درهم است، عمل او هم اعطاء درهم للمالک است. پس هم جعاله از طرف مالک درست شد و هم جعاله از طرف مستأجر درست شد.
و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
۱ ـ جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام؛ ج۲۷، ص: ۲۳۵
۲ ـ نعم، یمکن تصحیحه بأن یکون الجعل بإزاء الإذن من مالک الدار الذی لا ینبغی الإشکال فی أنه عمل محترم صادر منه، فهو بإزاء الإسکان الذی هو عمل قائم بالمالک، لا السکنى التی هی فعل قائم بالمستأجر، فاختلف العامل عن الجاعل. موسوعه الإمام الخوئی؛ ج۳۰، ص: ۷۳
۳ ـ العروه الوثقى (للسید الیزدی)؛ ج۲، ص: ۵۷۸
۴ ـ الإجاره (للأصفهانی)؛ ص: ۷۹
۵ ـ المستند فی شرح العروه الوثقى؛ الإجاره، ص: ۷۸
۶ ـ و أما إذا کان بعنوان الجعاله. حیث لا خفاء فی تقوم الجعاله بأن یکون تعیین الجعل و الالتزام به ممن یبذله دون الطرف الآخر و أن یکون بإزاء عمل محترم دون منافع الأموال فکون المعامله المذکوره أجنبیه عنها ظاهر. (النائینی). العروه الوثقى (المحشى)؛ ج۵، ص: ۱۸
۷ ـ المستند فی شرح العروه الوثقى؛ الإجاره، ص: ۷۹