ویرایش محتوا

جلسه ۱ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۲.۴.۷ ـ ۱۰‏.۳‏.۱۴۴۵

جلسه ۲ ـ چهارشنبه ۱۴۰۲.۷.۵ ـ ۱۱‏.۳‏.۱۴۴۵

جلسه ۳ ـ شنبه ۱۴۰۲.۷.۸ ـ ۱۴‏.۳‏.۱۴۴۵

جلسه ۴ ـ یکشنبه ۱۴۰۲.۷.۹ ـ ۱۵‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۵ ـ دوشنبه ۱۴۰۲.۷.۱۰ ـ ۱۶‏.۳‏.۱۴۴۵

جلسه ۶ ـ چهار‌شنبه ۱۴۰۲.۷.۱۲ ـ ۱۸‏.۳‏.۱۴۴۵

جلسه ۷ ـ شنبه ۱۴۰۲.۷.۱۵ ـ ۲۱‏.۳‏.۱۴۴۵

جلسه ۸ ـ یکشنبه ۱۴۰۲.۷.۱۶ ـ ۲۲‏.۳‏.۱۴۴۵

جلسه ۹ ـ دوشنبه ۱۴۰۲.۷.۱۷ ـ ۲۳‏.۳‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۰ ـ چهارشنبه ۱۴۰۲.۷.۱۹ ـ ۲۵‏.۳‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۱ ـ شنبه ۱۴۰۲.۷.۲۲ ـ ۲۸‏.۳‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۲ ـ یکشنبه ۱۴۰۲.۷.۲۳ ـ ۲۹‏.۳‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۳ ـ دو‌شنبه ۱۴۰۲.۷.۲۴ ـ ۳۰‏.۳‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۴ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۲.۷.۲۵ ـ ۱‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۵ ـ شنبه ۱۴۰۲.۷.۲۹ ـ ۵‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۶ ـ یکشنبه ۱۴۰۲.۷.۳۰ ـ ۶‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۷ ـ دو‌شنبه ۱۴۰۲.۸.۱ ـ ۷‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۸ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۲.۸.۲ ـ ۸‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۹ ـ چهار‌شنبه ۱۴۰۲.۸.۳ ـ ۹‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۲۰ ـ شنبه ۱۴۰۲.۸.۶ ـ ۱۲‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۲۱ ـ یکشنبه ۱۴۰۲.۸.۷ ـ ۱۳‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۲۲ ـ دو‌شنبه ۱۴۰۲.۸.۸ ـ ۱۴‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۲۳ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۲.۸.۹ ـ ۱۵‏.۴‏.۱۴۴۵

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۲۴ ـ چهار‌شنبه ۱۴۰۲.۸.۱۰ ـ ۱۶‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۲۵ ـ یکشنبه ۱۴۰۲.۸.۱۴ ـ ۲۰‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۲۶ ـ دو‌شنبه ۱۴۰۲.۸.۱۵ ـ ۲۱‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۲۷ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۲.۸.۱۶ ـ ۲۲‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۲۸ ـ چهار‌شنبه ۱۴۰۲.۸.۱۷ ـ ۲۳‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۲۹ ـ شنبه ۱۴۰۲.۸.۲۰ ـ ۲۶‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۳۰ ـ یکشنبه ۱۴۰۲.۸.۲۱ ـ ۲۷‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۳۱ ـ دوشنبه ۱۴۰۲.۸.۲۲ ـ ۲۸‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۳۲ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۲.۸.۲۳ ـ ۲۹‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۳۳ ـ چهارشنبه ۱۴۰۲.۸.۲۴ ـ ۱‏.۵‏.۱۴۴۵

جلسه ۳۴ ـ شنبه ۱۴۰۲.۸.۲۷ ـ ۲‏.۵‏.۱۴۴۵

جلسه ۳۵ ـ یکشنبه ۱۴۰۲.۸.۲۸ ـ ۵‏.۵‏.۱۴۴۵

جلسه ۳۶ ـ دوشنبه ۱۴۰۲.۸.۲۹ ـ ۶‏.۵‏.۱۴۴۵

جلسه ۳۷ ـ سه‌شنبه ‏۳۰‏.۸‏.۱۴۰۲ ـ ۷‏.۵‏.۱۴۴۵

جلسه ۳۸ ـ چهارشنبه ‏۱‏.۹‏.۱۴۰۲ ـ ۸‏.۵‏.۱۴۴۵

جلسه ۳۹ ـ شنبه ‏۱۱‏.۹‏.۱۴۰۲ ـ ۱۸‏.۵‏.۱۴۴۵

جلسه ۴۰ ـ یکشنبه ‏۱۲‏.۹‏.۱۴۰۲ ـ ۱۹‏.۵‏.۱۴۴۵

جلسه ۴۱ ـ دوشنبه ‏۱۳‏.۹‏.۱۴۰۲ ـ ۲۰‏.۵‏.۱۴۴۵

جلسه ۴۲ ـ سه‌شنبه ‏۱۴‏.۹‏.۱۴۰۲ ـ ۲۱‏.۵‏.۱۴۴۵

جلسه ۴۳ ـ چهارشنبه ‏۱۵‏.۹‏.۱۴۰۲ ـ ۲۲‏.۵‏.۱۴۴۵

جلسه ۴۴ ـ شنبه ‏۲‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۹‏.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۴۵ ـ یکشنبه ‏۳‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۱۰‏.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۴۶ ـ دوشنبه ‏۴‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۱۱.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۴۷ ـ سه‌شنبه ‏۵‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۱۲‏.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۴۸ ـ چهارشنبه ‏۶‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۱۳‏.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۴۹ ـ یکشنبه ‏۱۰‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۱۷‏.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۵۰ ـ دوشنبه ‏۱۱‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۱۸‏.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۵۱ ـ سه‌شنبه ‏۱۲‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۱۹‏.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۵۲ ـ شنبه ‏۱۶‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۲۳‏.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۵۳ ـ یکشنبه ‏۱۷‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۲۴‏.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۵۴ ـ دوشنبه ‏۱۸‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۲۵‏.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۵۵ ـ سه‌شنبه ‏۱۹‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۲۶‏.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۵۶ ـ چهارشنبه‏ ۲۰‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۲۷‏.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۵۷ ـ شنبه ‏۲۳‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۱‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۵۸ ـ یکشنبه ‏۲۴‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۲‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۵۹ ـ سه‌شنبه ‏۲۶‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۴‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۶۰ ـ چهارشنبه ‏۲۷‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۵‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۶۱ ـ شنبه ‏۳۰‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۸‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۶۲ ـ یکشنبه ‏۱‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۹‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۶۳ ـ دوشنبه ‏۲‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۱۰‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۶۴ ـ سه‌شنبه ‏۳‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۱۱‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۶۵ ـ چهارشنبه ‏۴‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۱۲‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۶۶ ـ یکشنبه ‏۸‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۱۶‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۶۷ ـ دوشنبه ‏۹‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۱۷‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۶۸ ـ سه‌شنبه ‏۱۰‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۱۸‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۶۹ ـ چهار‌شنبه ‏۱۱‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۱۹‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۷۰ ـ شنبه ‏۱۴‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۲۲‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۷۱ ـ یکشنبه ‏۱۵‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۲۳‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۷۲ ـ شنبه ‏۲۸‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۷‏.۸‏.۱۴۴۵

جلسه ۷۳ ـ یکشنبه ‏۲۹‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۸‏.۸‏.۱۴۴۵

جلسه ۷۴ ـ دوشنبه ‏۳۰‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۹‏.۸‏.۱۴۴۵

جلسه ۷۵ ـ سه‌شنبه ‏۱‏.۱۲‏.۱۴۰۲ ـ ۱۰‏.۸‏.۱۴۴۵

جلسه ۷۶ ـ چهارشنبه ‏۲‏.۱۲‏.۱۴۰۲ ـ ۱۱‏.۸‏.۱۴۴۵

جلسه ۷۷ ـ دوشنبه ‏۷‏.۱۲‏.۱۴۰۲ ـ ۱۶‏.۸‏.۱۴۴۵

جلسه ۷۸ ـ شنبه ‏۱۲‏.۱۲‏.۱۴۰۲ ـ ۲۱‏.۸‏.۱۴۴۵

جلسه ۷۹ ـ یکشنبه ‏۱۳‏.۱۲‏.۱۴۰۲ ـ ۲۲‏.۸‏.۱۴۴۵

جلسه ۸۰ ـ دوشنبه ‏۱۴‏.۱۲‏.۱۴۰۲ ـ ۲۳‏.۸‏.۱۴۴۵

جلسه ۸۱ ـ سه‌شنبه ‏۱۵‏.۱۲‏.۱۴۰۲ ـ ۲۴‏.۸‏.۱۴۴۵

جلسه ۸۲ ـ چهارشنبه ‏۱۶‏.۱۲‏.۱۴۰۲ ـ ۲۵‏.۸‏.۱۴۴۵

جلسه ۸۳ ـ یکشنبه ۲۶‏.۱‏.۱۴۰۳ ـ ۵‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۸۴ ـ دو‌شنبه ۲۷‏.۱‏.۱۴۰۳ ـ ۶‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۸۵ ـ سه‌شنبه ۲۸‏.۱‏.۱۴۰۳ ـ ۷‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۸۶ ـ شنبه ۱‏.۲‏.۱۴۰۳ ـ ۱۱‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۸۷ ـ یکشنبه ‏۲‏.۲‏.۱۴۰۳ ـ ۱۲‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۸۸ ـ دو‌شنبه ۳‏.۲‏.۱۴۰۳ ـ ۱۳‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۸۹ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۴ ـ ۱۴‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۹۰ ـ چهار‌شنبه ۵‏.۲‏.۱۴۰۳ ـ ۱۵‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۹۱ ـ ‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۸ ـ ۱۸‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۹۲ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۲.۹ ـ ۱۹‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۹۳ ـ دو‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۱۰ ـ ۲۰‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۹۴ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۱۱ ـ ۲۱‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۹۵ ـ چهار‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۱۲ ـ ۲۲‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۹۶ ـ یک‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۱۶ ـ ۲۶‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۹۷ ـ دو‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۱۷ ـ ۲۷‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۹۸ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۱۸ ـ ۲۸‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۰۰ ـ شنبه ‏۲۲‏.۲‏.۱۴۰۳ ـ ۲‏.۱۱‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۰۱ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۲.۲۳ ـ ۳‏.۱۱‏.۱۴۴۵

جلسه ۹۹ ـ چهار‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۱۹ ـ ۲۹‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۰۲ ـ دو‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۲۴ ـ ۴‏.۱۱‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۰۳ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۲۵ ـ ۵‏.۱۱‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۰۴ ـ چهار‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۲۶ ـ ۶‏.۱۱‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۰۵ ـ ‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۲۹ ـ ۹‏.۱۱‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۰۶ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۲.۳۰ ـ ۱۰‏.۱۱‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۰۷ ـ ‌شنبه ۱۴۰۳.۳.۵ ـ ۱۶‏.۱۱‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۰۸ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۳.۶ ـ ۱۷‏.۱۱‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۰۹ ـ دوشنبه ۱۴۰۳.۳.۷ ـ ۱۸‏.۱۱‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۱۰ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۳.۳.۸ ـ ۱۹‏.۱۱‏.۱۴۴۵

فهرست مطالب

فهرست مطالب

   

   

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیه الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین

مطلب دهم

رسیدیم به مطلب دهم.

مرحوم سید صدر قدس سره می‌فرماید که «و نحن نخالف هذا الطرز من التفکیر»[۱] ما مخالفت می‌کنیم با این طرز از فکر کردن نسبت به باری تعالی و احکام الهیه.

توضیح مطلب این است که مشهور تفصیل دادند، جدا کردند بین حق المولویه و الطاعه و بین حجیت. حق المولویه را گفتند از علم کلام است و در آن بحث می‌شود از مقدار مولویت مولا و مقدار حق الطاعه‌ای که مولا بر عبد دارد و در آن جا به این نتیجه می‌رسند که مولویت مولا و حق الطاعه‌ی او محدود است به تکالیفی که قطع نسبت به آن تکالیف حاصل بشود یا اگر قطع نیست امری قائم بشود که قائم مقام قطع باشد. لذا اگر قطع نبود، قائم مقام قطع نبود دیگر اقتضائی برای مولویت مولا و حق الطاعه‌ی او نسبت به لزوم امتثال تکالیف محتمله نیست. اگر قطع نبود شک در تکلیف داشتیم که بحث ما در کتاب برائت هم همین است، این جا دیگر حق الطاعه و حق المولویه اقتضائی برای امتثال ندارد و این جهت از آن تعبیر می‌شود به قبح عقاب بلابیان.

اما بحث حجیت یک بحث اصولی است و در بحث حجیت دو مبحث مطرح هست یک مبحث این است که چه وقت حجت از طرف مولا بر تکلیف قائم است تمام است. این یک بحث است. بحث دوم هم این است که در چه ظرفی حجت بر تکلیف قائم نیست که در این بحث دوم می‌گویند اگر ما شک داشته باشیم، احتمال تکلیف بدهیم، ظن به تکلیف داشته باشیم حجت بر تکلیف قائم نیست.

این تا این جا نظر مشهور است که معتقد به قبح عقاب بلابیان هستند.

ولیکن به نظر ما این‌ها اشتباه کردند در جدا کردن حق المولویه و حجیت. دیدید الان توضیح دادیم، این‌ها دو بحث مطرح کردند یکی در علم کلام و یکی در علم اصول ولیکن به نظر ما نباید بین مولویت و حجیت جدایی بیندازند بلکه به حسب تحلیل اساسا ما دو بحث مستقل نداریم یک بحث داریم و آن بحث از مولویت مولا است و بحث از حجیت در حقیقت بحث از حدود مولویت مولا است پس دو مسأله یکی شد. مولویت مولا چه حکمی دارد. دیگر دو مسأله ما نداریم یکی در علم کلام یکی در علم اصول. چرا؟ چون مولویت عبارت است از حق الطاعه، زیر این خط بکشید و این حق الطاعه، حقی است که عقل ادراک می‌کند آن را به ملاکی من الملاکات مثلا از باب شکر منعم چون باری تعالی منعم بر ما است لذا حقی بر ما پیدا می‌کند که اسم آن می‌شود حق الطاعه. ما باید اطاعت کنیم تکالیف باری تعالی را. یا به ملاک خالقیت می‌گوییم پروردگار متعال خالق ما است من منه الوجود ما است، وجود ما از او است و این اقتضا می‌کند که حقی برای خالق نسبت به مخلوق عقلا ثابت باشد.

حالا که این روشن شد مولویت مراتب دارد و به تبع مولویت حق الطاعه هم مراتب دارد. هر چه ملاک مولویت آکد و اقوی باشد دائره‌ی حق الطاعه اوسع می‌شود.

یک مثال بزنیم تا روشن بشود. این‌ها همه فرمایشات ایشان است. ما حالا حساب می‌کنیم که حق الطاعه از باب ملاک منعمیت ثابت شده باشد.

حدود این حق الطاعه را اگر ما بخواهیم تشخیص بدهیم باید برویم سراغ منعمیت ببینیم حدود منعمیت چیست.

بعضی از مراتب منعمیت هست طرف منعم است ولیکن این منعمیت اقتضاء ندارد حتی امتثال تکالیف معلومه او را تا چه برسد به تکالیف محتمله و مشکوکه. مثلا اگر همسایه انسان برای انسان طعامی آورد، انعام کرده دیگر انعم علینا بطعام ولیکن این منعمیت اقتضا ندارد لزوم طاعت او را هر تکلیفی که بگوید. اگر بگوید آقا در خانه‌ی ما را جارو کن [لازم] نیست بله به اندازه‌ی انعام او شکر او لازم است اما این که بخواهد تکلیف بکند همچین قضیه‌ای در کار نیست. این جا دیدید منعمیت محدود بود سعه حق الطاعه هم خیلی محدود بود.

حالا اگر ما مولویت را از جهت منعمیت نسبت به باری تعالی حساب بکنیم منعمیت باری تعالی غیر محدود است در نتیجه مولویت باری تعالی هم غیر محدود خواهد بود و بالتبع حق الطاعه‌ی چنین منعمی نیز غیر محدود خواهد بود. این چنین منعمی حق الطاعه‌ی او اقتضا دارد که علاوه بر این که تکالیف معلومه‌ی او باید امتثال بشود تکالیف محتمله‌ی او هم باید امتثال بشود و الا اگر شما بگویید تکالیف محتمله و مظنونه از این مولا لزوم امتثال ندارد حق الطاعه‌ی او را محدود کردید به چه چیزی؟ به مقطوعات به آنچه که مورد قطع باشد تا حق الطاعه را محدود کردید مولویت را محدود کردید و مولویت پروردگار متعال حد ندارد. مولویت را اگر محدود کردید منعمیت را محدود کردید، منعمیت باری تعالی حد ندارد.

ببینید چه استدلالی است! لذا عقل اصلا این را درک می‌کند که اگر مولویت نامحدود شد حق الطاعه هم دیگر حد ندارد و بزرگانی از اصولیین که قائل به قبح عقاب بلابیان شدند یعنی گفتند اگر تکلیف محتمل بود و بیان بر آن نبود لزوم امتثال ندارد حق الطاعه را محدود کردند. تا حق الطاعه محدود بشود مولویت هم محدود می‌شود.

پس نتیجه می‌گیریم که از نظر عقلی تکلیف محتمل و مظنون هم نسبت به باری تعالی لازم الامتثال است یعنی قبح عقاب بلا بیان باطل است.

من یکی دو تا تکه از عبارت‌های ایشان را بخوانم همان جاهای مهم عبارت را می‌خوانم باید بروید خودتان مطالعه کنید. می‌فرماید:

«کما لو کان المنعم هو الجار الأب مثلا، و علمنا بتکلیف منه لنا، فإن ما یحکم العقل بلزوم طاعته إنما هو تکلیف له دخل فی تحقق شکره و رد الجمیل له على نعمته» به شما پلو ماهی داده شما به او آبگوشت بدهید یک چیزی به او بدهید خلاصه، شیرینی می‌دهد شکالات بدهی «وأما التکالیف التی لیس لها دخل فی ذلک، فلا یحکم العقل بلزوم طاعته فیها، بینما بعض المراتب منها» یعنی من المنعمیه «لسعتها یحکم العقل بلزوم طاعته فی التکالیف المظنونه منها، بل و المشکوکه و المحتمله أیضا عند ما تفرض بعض مراتب المنعمیه بدرجه غیر محدوده، فحینئذ العقل یدرک أن حق الطاعه لمثل هذا المنعم لا حد له، بحیث له حق الطاعه فی کل ما نحتمله من تکالیف و هذا یعنی أن العبد یجب علیه الحرص على تکالیف المولى» باید حریص باشد نسبت به تکالیف مولی «بحیث لا یضیع منها شیئا، و ذلک لسعه دائره المولویه باعتبار شده ملاکها».[۲]

دیگر توضیح هم دادم که اگر بخواهد حق الطاعه محدود بشود منجر می‌شود به حد خوردن به خود مولویت.

(سؤال: اولا احکام ملقا به عرف عام است عرف این‌ها را درک نمی‌کند حق الطاعه مولویت، منعمیت، دوما بحث حرج پیش می‌آید باید احتیاط کنیم انجام بدهیم آن وقت اگر این جور باشد همه چیز باید انجام بدهیم برای ما هم حرج است اخلال نظام پیش می‌آید) بارک الله دوتا اشکال خوب دارید احسنت اما اولا احکام ملقا به عرف هست، شما چرا می‌آیید این جا درس می‌خوانید؟ احکام ملقا به عرف است، قرآن هم که هست و روایت هم که هست یکی از شبهات نو اخباری‌ها همین است. می‌گویند اخبار هست این فقها برای خودشان دستگاه درست کردند، اخبار هست خودمان از اخبار استفاده می‌کنیم دیگر چه احتیاجی هست بروی پیش مرجع. (آقا من اخباری نیستم با اخباری‌ها هم نمی‌گردم) می‌خواهم بگویم فرض این است که استفاده و استنباط احکام الان متوقف برطی این مراحل است این اولا. الان اگر قبح عقاب بلابیان به زمین بخورد کلی شما در اصول مشکل پیدا می‌کنید. اما جواب دوم، اشکال دوم چه بود؟ (احتیاط و حرج ) نه، به اندازه‌ای که حرج نباشد، تا جایی که حرج نباشد احتیاط آن لازم است (ولو یک مورد را انجام ندهیم محدود کردیم حق الطاعه و منعمیت را) آن دیگر خودمان محدود هستیم ما دیگر محدود نکردیم قدرت ما خودش محدود است.ـ

اشکال به مطلب دهم

اشکال اول

خب این فرمایش از ایشان هم به نظر ما مورد تأمل است و مهم این است. چون بعد از این قسمت ایشان دو جهت ذکر می‌کند جهت اولای آن یک بحث تاریخی است که خیلی بحث استدلالی ندارد از رو برای شما می‌خوانم جهت دوم آن رد استدلال قائلین به قبح عقاب بلابیان است. این جا دارد نظریه‌ی خودش را اثبات می‌کند. آن جا دارد نظریه‌ی قائلین به قبح عقاب بلابیان را ابطال می‌کند.

این که ایشان فرمود «لأن المولویه عباره عن حق الطاعه»[۳] این تعبیر درست نیست مگر این که بگوییم مسامحه دارد. مولویت و حق الطاعه مفهوما دو چیز است، مصداقا هم دو چیز است. بله حق الطاعه از لوازم و آثار مولویت است نه این که مولویت عبارت باشد از حق الطاعه.

و بعباره اخری مولویت باری تعالی یک امر تکوینی است مولویت باری تعالی ذاتی است بر خلاف مولویت موالی عرفیه که این‌ها جعلی است. حق الطاعه یک امر واقعی دیگر است. اگر این طور باشد حق برای او هست، حق برای این هست. پس مولویت مساوی با حق الطاعه نیست بله از آثار مولویت و از لوازم مولویت حق الطاعه هست.

(سؤال: …) نه دو تا حق داریم یک حق مجعول داریم یک حقی داریم که واقعی است مثل خود حق پروردگار متعال بر عبد اما حق غیر از مولویت باری تعالی است ببینید مفهوما که دو تا است لازمه‌ی مولویت حق است یعنی هر جا مولا باشد حق نسبت به او برای عبد او پیدا می‌شود اما شما نمی‌توانید بگویید حق الطاعه یعنی مولا بودن نه، از آثار و احکام مولا این است که حق الطاعه برای او هست البته به ادراک عقل نه به جعل.ـ

این اولا.

اشکال دوم

ثانیا این که ایشان فرمود «کلما کانت المنعمیه اوسع کان حق الطاعه اوسع»[۴] شکی در این مطلب نیست، و لیکن این را باید دقت داشته باشید ـ یک مقدار می‌خواهم این جا حواستان را جمع کنید دقت کنید روی مطلب فکر کنید بعد ـ تاره اوسعیت به لحاظ کمیت است تاره اوسعیت حق الطاعه به لحاظ کیفیت است.

اوسعیت حق الطاعه به لحاظ کمیت اقتضا دارد لزوم مراعات اکثر فاکثر را نسبت به اغراض و تکالیف مولا حتی نسبت به تکلیف محتمله باید شخص بی اعتنا نباشد و در مقام امتثال باشد. این می‌شود اوسعیت به لحاظ کمیت.

یک اوسعیت حق الطاعه هست به لحاظ کیفیت است. اوسعیت به لحاظ کیفیت اقتضا دارد لزوم دقت و عنایت را نسبت به تکالیف و اغراض مولا و شاید آن چه که از حضرت رسول صلی الله و آله و سلم در امالی مرحوم شیخ طوسی قدس سره وارد شده اشاره‌ی به این مطلب باشد. این‌ها را عزیزم خوب دقت کنید. «یا أباذر لا تنظر إلى‌ صغر الخطیئه و لکن انظر إلى من عصیت»[۵] صغر خطیئه کمیت آن است، خطیئه کم است، معصیت کوچک هست اما حضرت می‌فرماید که به صغر خطیئه نگاه نکن ببین چه کسی را داری معصیت می‌کنی آن را لحاظ کن. این به لحاظ کیفیت است. گناه گناه صغیره است و لیکن گناه صغیره را باید حساب بکنی گناه چه کسی است. هم گناه کبیره هم گناه صغیره معصیت باری تعالی است. لذا صغر خطیئه به لحاظ کمیت قلیل است اما به لحاظ کیفیت وقتی لحاظ می‌شود نسبت به من عصیت می‌شود یک امر کثیر و مهم.

حالا اوسعیت حق الطاعه اقتضا دارد اهمیت را نسبت به صغیره هم کالاهتمام بالنسبه الی الکبیره توسعه در حق الطاعه اثر آن این طوری است یعنی می‌گوید اهتمام بکن به گناه صغیره همان طور که اهتمام می‌شود به گناه کبیره و الا از نظر کمی همه علی السویه هست از نظر کمی همه باید مورد امتثال واقع بشود.

لذا اوسعیت حق الطاعه این طور نیست که اقتضا داشته باشد ما محتمل التکلیف را انجام بدهیم بلکه اوسعیت حق الطاعه اقتضا دارد که ما نسبت به صغیره مثل کبیره حذر داشته باشیم و اجتناب کنیم.

و بعباره اخری یا ثالثا.

(سؤال: این را متوجه نشدیم) ببینید حق الطاعه ایشان می‌فرماید یک امر تشکیکی است. امور تشکیکیه دو جور است بعضی امور تشکیک آن‌ها در کمیت است بعضی از امور تشکیک آن‌ها در کیفیت است بعضی امور تشکیک دارند هم در کمیت و هم در کیفیت. مثال بزنم. رشد کمی مثل درخت، مثل انسان اول سه کیلو است چهار کیلو است بعد همین جور رشد کمی پیدا می‌کند قد می‌کشد وزن اضافه می‌کند. این رشد کمی است. رشد کیفی مثل رنگ سیب می‌ماند، سیب اول رنگ آن سبز است بعد زرد می‌شود بعد قرمز می‌شود به سمت کمال می‌رود. این می‌شود رشد کیفی. معلومات و عقل انسان این‌ها از جهت تعداد معقولات رشد کمی دارد از جهت قوت و ضعف معقولات رشد کیفی دارد یعنی قبلا این بچه قضیه‌ی ریاضی ساده را درک می‌کرد الان قضیه‌ی ریاضی مشکل را درک می‌کند دو تا قضیه است هر دو قضیه است این جا چهار تا قضیه ساده می‌نویسیم این جا چهار تا قضیه مشکل می‌نویسیم. از نظر کمی هر دو چهار تا هستند اما از نظر کیفی بچه این چهار تای ساده را می‌تواند درک کند کلاس دوم سوم چهارم پنجم اما این‌ها که قضایای مشکل است چهار تا است بیشتر نیست ولیکن درک آن احتیاج دارد که طرف دانشجو باشد. این می‌شود کیفی. حق الطاعه یک مقوله‌ی تشکیکی است. نسبت به پدر حق الطاعه ثابت است نسبت به مادر حق الطاعه ثابت است نسبت به استاد حق الطاعه ثابت است، نسبت به امام علیه السلام حق الطاعه ثابت است، نسبت به باری تعالی حق الطاعه ثابت است ولی این‌ها همه بر یک وزان نیستند در بعضی حق الطاعه قویتر است از دیگران. حالا این قوت و شدت و ضعف طرف لحاظ آن دو امر ممکن است باشد. یکی به لحاظ کمی یعنی شما باید تکالیف بیشتری از پدرتان امتثال کنید. یکی به لحاظ کیفی یعنی باید شما تکالیف مشکلتری از پدرتان امتثال کنید. دومی کیفی شد. کلا به استاد یا پدر چهار تا تکلیف دارید چهار تا تکلیف آن ساده است چهار تا تکلیف آن مشکل است بعد که شما قوی می‌شوید همان چهار تا بیشتر نمی‌شود ولیکن چهار تا تکلیف ضعیف بوده الان می‌شود چهار تا تکلیف .قوی این می‌شود توسعه و اوسعیت به لحاظ کیفی. حالا حق الطاعه نسبت به باری تعالی قطعا اوسعیت دارد شکی نیست اما آیا این اوسعیت به لحاظ کمی است یا به لحاظ کیفی است، این اوسعیت به لحاظ کیفی است. یعنی می‌گوید در مقابل پروردگار متعال تکلیف مشکل هم باشد باید انجام بدهی ساده هم باشد باید انجام بدهی هیچ فرقی نمی‌کند این می‌شود توسعه به لحاظ کیفی. اما از نظر کمی عدد آن فرق نمی‌کند لذا محتمل را شامل نمی‌شود. اگر باز خوب متوجه نشدید (…) اجازه بدهید عزیز من جلسه‌ی آینده بگویید تا باز بیشتر برای شما توضیح بدهم خوب روشن بشوید چون دو اشکال دیگر بعد از آن هست.ـ

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.

 

۱ـ و نحن‌ نخالف‌ هذا الطرز من التفکیر بناء منّا على خطئهم فی الفصل بین المولویه و الحجیه، لأنّه بحسب التحلیل، فإنّ البحث عن الحجیه هو بحث عن حدود المولویه حقیقه، إذاً، هما مسأله واحده، لأنّ المولویه عباره عن حق الطاعه، و هذا حق یدرکه العقل بملاک من الملاکات، کشکر المنعم، أو الخالقیه، و هذا الحق له مراتب مختلفه، إذ کلّما کان ملاک هذا الحق آکد، کانت دائره حق الطاعه أوسع، مثلًا: إذا فرضنا أنّ حق الطاعه ملاکه المنعمیه، فحینئذٍ، لا إشکال فی أنّه کلما کانت المنعمیه أوسع کان حق الطاعه أوسع، و لذا نرى أنّ بعض مراتب المنعمیه لا یترتب علیها حق الطاعه حتى مع العلم بالتکلیف، کما لو کان المنعم هو الجار الأب مثلًا، و علمنا بتکلیف منه لنا، فإنّ ما یحکم العقل بلزوم طاعته إنّما هو تکلیف له دخل فی تحقق شکره و ردّ الجمیل له على نعمته، أمّا التکالیف التی لیس لها دخل فی ذلک، فلا یحکم العقل بلزوم طاعته فیها، بینما بعض المراتب منها، لسعتها یحکم العقل بلزوم طاعته فی التکالیف‌ المظنونه منها، بل و المشکوکه و المحتمله أیضاً عند ما تفرض بعض مراتب المنعمیه بدرجه غیر محدوده، فحینئذٍ العقل یدرک أنّ حق الطاعه لمثل هذا المنعم لا حدّ له، بحیث له حق الطاعه فی کل ما نحتمله من تکالیف. بحوث فی علم الأصول ؛ ج‌۱۱ ؛ ص۵۱

۲ ـ همان

۳ ـ همان

۴ ـ همان

۵ ـ الأمالی للطوسی ؛ النص ؛ ص۵۲۸

   

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا