بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیه الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین
این حدیث را از حضرت امیر علیه السلام قرائت میکنم از تحف العقول:
«قال علیه السلام إنما أخشى علیکم اثنتین طول الأمل و اتباع الهوى أما طول الأمل فینسی الآخره و أما اتباع الهوى فإنه یصد عن الحق».[۱]
کلام مختصر نمیشود گفت یک دنیا معنا، هر چه بگویید معنا! «إنما» از ادات حصر است «إنما أخشى علیکم» دو چیز را یکی «طول الامل» آرزوهای طولانی یکی هم اتباع هوی «أما طول الأمل فینسی الآخره» موجب میشود که انسان آخرت خود را فراموش کند.
البته مقصود آمال دنیوی است نه آمال اخروی. شما هر چه که آمالتان بلند باشد و بلند پرواز باشید خوب است چون آن مربوط به آخرت میشود شما آرزویت این باشد که بشوی شیخ طوسی خیلی خوب است، این طول امل مذموم نیست طول امل دنیوی مذموم است آدم بالاخره یک خانهای دارد در آن دارد زندگی میکند باز آرزو داشته باشد که خانه هفتاد متری او بشود صد و پنجاه متر، صد و پنجاه مترش بشود سیصد متر، سیصد مترش بشود پانصد متر و هکذا یا نسبت به جهات دیگر و سبب میشود که انسان آخرت را از یاد ببرد چرا چون مشغول میشود برای این که آن آرزو را به تحقق برساند و در نتیجه از سایر کارهایی که مربوط به آخرت است باز میماند اما در درس نه، در درس طول الامل خوب است داشته باشید آرزو داشته باشید شیخ انصاری بشوید، آرزو داشته باشید که شیخ طوسی بشوی هیچ عیبی ندارد، آرزو داشته باشیم ببینیم چه میشود تا وقتی که آرزو نداشته باشیم چه میشود، آن وقت آرزو را آدم داشته باشد زحمت آن را هم بکشد.
والد معظم مدظله نقل میکردند از مرحوم آقای خوئی ـ اینهایی که میبینید به جایی رسیدند این طور به جایی رسیدند ـ ایشان مینشسته روی زمین، مینشسته تکیه میداده، کار میکرده، مطالعه میکرده، مینوشته وقتی خسته میشد و خوابش میگرفته سرش را روی این متکا میگذاشته چرتی که میزده باز بلند میشده شروع میکرده به کار کردن، حالا ما وقتی میخواهیم بخوابیم باید ساعت مشخص خواب عمیق، پنج شش ساعت خواب باشد قبل از آن، چه باشد بعد از آن چه باشد وسط خوابش چه باشد، کلی قبل و بعد و وسط و اینها باید لازم داشته باشیم.
از مرحوم صاحب جواهر یک مرتبه برای شما نقل کردم ایشان وقتی جواهر را مینوشتند تابستان بوده در سرداب رفته شروع کرده به نوشتن دیده نه هوا دم دارد ممکن نیست، نجف واقعا هوای عجیبی دارد تابستانها ما آن جا را درک کردیم میدانیم چه خبر است، آمده روی پشت بام شروع کرده به نوشتن دیده باز هم ممکن نیست لُنگ به خودش بسته رفته در حوض حیاط تا کمر، کتاب را گذاشته شروع کرده به نوشتن این میشود که در کتابهای آنها برکت پیدا میشود.
علی ای حال، «طول الامل فینسی الآخره»…
اینها را آقا برای این میگویم که ما یاد بگیریم که چطور زحمت کشیدند و ما باید چطور زحمت بکشیم به صرف این که یک مقدار آسایش آدم به هم میخورد فوری نگوید دیگر حالا نمیشود مثل سابق کار کرد چون دنیا که همیشه یکنواخت نیست یک روز خوب است یک روز بد است یک روز انسان مال دارد یک روز مال ندارد یک روز بدهی دارد دنیا متحول است «دار بالبلاء محفوفه و بالغدر معروفه لا تدوم احوالها و لا یسلم نزالها»[۲] لذا خیلی باید دقت کرد.
«و أما اتباع الهوی فإنه یصد عن الحق» روشن است کسی اگر اتباع هوا بکند دیگر از حق باز میماند چون این دو تا مخالف با هم هستند ضد هم هستند نمیشود که هم اتباع هوی کند و هم به حق برسد و هم حق را رعایت بکند امکان آن نیست.
پس باید در زندگی، اول حساب کتاب با خودش بکند یکی از آن دو را انتخاب بکند: یا اتباع هوی یا رسیدن به حق، امیدواریم که انشاءالله مورد عمل به دستورات اهل بیت علیهم السلام قرار بگیریم.
«قال علیه السلام إنما أخشى علیکم اثنتین طول الأمل و اتباع الهوى أما طول الأمل فینسی الآخره و أما اتباع الهوى فإنه یصد عن الحق».
(سؤال: آن جایی که مذموم است واقعا طول الأمل دنیوی آن کجاست؟) هر چه که مربوط به دنیا باشد، انسان بداند در دنیا باید روی آن مقداری، روایت متعدد دارد و آنچه را که انسان حوائجش را بر طرف میکند باید قانع باشد وقتی بیشتر از آنچه که حوائج انسان را برطرف میکند قناعت نداشته باشد مشکل دارد روایت هست الان به خاطر من نیست که آسایش در قناعت است به آن چیزی که انسان دارد برای همین جا است اگر انسان قانع باشد توقع او کم باشد یک چیز طبیعی است شما مثلا یک توقعی دارید از دوست خودتان مازاد بر آن چیزی که باید باشد وقتی که آن توقع انجام نمیشود از دوست خودتان ناراحت میشوید یک توقعی دارید از خدا وقتی که انجام نمیشود از خدا ناراحت میشوید، اینها است کار آدم، آدم باید بداند خودش کیست خدایش کیست چه مقدار از خدا طلب دارد (یک بار من میروم سراغ «طول الأمل» یک بار شرایط طوری شده این «طول الأمل» به من تحمیل شده؟) باشد هر دو آن را باید از آن فرار کرد.ـ
حدیث حجب را خواندیم تقریب استدلال به آن را گفتیم اشکال مرحوم شیخ انصاری را هم گفتیم.
دو نظر در دلالت حدیث حجب
در این جا چند نظر هست:
نظر اول اظهریت حدیث حجب در شبهات حکمیه
یک نظر این است که حدیث حجب دلالتش بر برائت نسبت به شبهات حکمیه اقوی است از دلالت حدیث رفع نسبت به شبهات حکمیه به دو جهت:
جهت اول
جهت اول این است که فقراتی که در حدیث رفع ذکر شده است همه مربوط به موضوع است «رفع… ما اضطروا الیه» یعنی آن عملی که مورد اضطرار است «رفع… ما استکرهوا علیه» یعنی عملی که مورد اکراه است «رفع… النسیان» یعنی عملی که مورد نسیان است پس چون در سائر فقرات مراد موضوع است جا برای این حرف هست که بگوییم وحدت سیاق اقتضا میکند که مراد از ما لا یعلمون هم موضوع باشد. ولو ما از این اشکال جواب دادیم، گفتیم وحدت سیاق قرینیت ندارد ما دائر مدار ظهور هر فقره هستیم «رفع… ما لا یعلمون» ظهورش در اعم از حکم و موضوع مقتضی آن موجود است پس باید به آن اخذ کرد [اما] این مشکل در حدیث حجب نیست چون در حدیث حجب ما فقرات متعدد نداریم یک فقره داریم «ما حجب الله علمه عن العباد فهو موضوع عنهم».[۳] این یک وجه.
جهت دوم
وجه دوم استفاده از خود حدیث هست به این بیان که فرق است بین شبهات موضوعیه و شبهات حکمیه در شبهات حکمیه شأن شارع مقدس است که رفع شبهه بنماید ما نمیدانیم شرب توتون حلال است یا حرام ـ تعبیر به وظیفه نمیکنیم ولو در تعبیرات وظیفه شارع است، چون ما هنوز نرسیدیم به آن مرحله که دیگر برای شارع تعیین و تکلیف بکنیم ـ شأن شارع اقتضا میکند بیان حکم کلی شرعی را اما در شبهات موضوعیه رفع شبهه شأن شارع مقدس نیست دو تا لیوان این جا هست برق رفته مشتبه است کدام یک خمر است کدام یک خل است رفع شبهه شأن شارع نیست به تعبیر اینها وظیفه شارع نیست، وظیفه اداره برق است یا وظیفه ما است که شمعی بیاوریم روشن کنیم ببینیم که کدام خمر است کدام خل است.
وقتی که این نکته روشن شد حدیث نسبت داده حجب را به پروردگار متعال مدلول حدیث این است آنچه را که پروردگار متعال علم آن را محجوب کرده است، آنچه که مربوط به پروردگار متعال هست، آنچه که مربوط به شارع مقدس هست شبهه حکمیه میشود با توضیحی که دادیم لذا این حدیث میشود اظهر در شبهات حکمیه.
اشکال در جهت اول
این جا میخواستم کسی اشکال کند ولی نکرد، آن اشکال این است که وجه اول یک وجه ناقصی است وجه تامی نیست، در وجه اول گفتیم در حدیث رفع چون فقراتی بوده که مربوط به موضوع بوده لذا وحدت سیاق منشأ میشود که مراد از ما لا یعلمون هم موضوع باشد اما در حدیث حجب ما چون آن فقرات را نداریم پس دیگر وحدت سیاقی نداریم که منشأ بشود برای این که مراد شبهه موضوعیه است، قبول؛ ولی به چه دلیل مراد شبهه حکمیه است این اثبات نمیشود لذا مهم وجه دوم است.
(سؤال: … هر دو دلالت دارند اما این اقوی است) با آن فرض بله، نه ما میخواستیم ابتداءً بگوییم.ـ
پس ابتداءً وجه اول اثبات نمیکند که حدیث حجب مربوط به شبهات حکمیه است بله اگر حدیث حجب ثابت بشود که مربوط به شبهات حکمیه هست مشکل وحدت سیاق ندارد این را میخواستم دقت کنید در کیفیت بیانی که کردیم برای این که حدیث حجب مربوط میشود به شبهات حکمیه.
پس تا این جا حدیث حجب ظاهر میشود در شبهات حکمیه و شمول آن نسبت به شبهات موضوعیه محتاج به اعمال عنایت است چرا؟ چون در شبهات موضوعیه، موضوع محجوب است، موضوع مشتبه هست به واسطه اشتباه در موضوع، حکمش شده است مشتبه، پس واسطه میخورد، در شبهات موضوعیه شک در حکم هست اما در اثر شک در موضوع، واسطه میخورد اما در شبهات حکمیه مستقیما میشود شک در حکم، لذا شمول حدیث رفع نسبت به شبهات حکمیه بالظهور است و به دلالت خود عنوان مأخوذ در حدیث و شمول آن نسبت به شبهات موضوعیه متوقف بر اعمال عنایت و مجاز هست، البته شامل میشود ولی بالعنایه.
(سؤال: مگر مشتبه بودن موضوع منشأ مشتبه شدن در حکم جزئی نشده است این جا؟) حکم جزئی که حکم شرعی نیست. حکم جزئی که مجعول شرعی نیست شارع احکام کلیه را جعل میکند برای این خمر که حکم جعل نمیکند برای این نماز که وجوب جعل نکرده لذا میگفتند و شنیدید هم اگر کسی در نماز ظهر این طور قصد بکند بگوید این چهار رکعت نمازی که خدا به آن امر کرده میخوانم قربه الی الله، باطل است چون خدا به این چهار رکعت نماز که امر نکرده خدا به کلی صلاه امر کرده (مرحوم شیخ انصاری در رسائل میفرماید حکم جزئی مشتبه است) ما هم الان داریم میگوییم حکم جزئی مشتبه است اما حکم جزئی مجعول شرعی نیست (اصلا حکم نیست) حکم که هست (تعریف حکم چیست؟) حرمت این خمر، این الان حکم است یا موضوع است یا نه حکم است نه موضوع است (تعریف حکم چیست؟) ما یدل علی البعث او الزجر الان حرمت این خمر دلالت بر زجر از این خمر میکند قطعا حکم که هست نهایت حکم مجعول نیست، مجعول شرعی نیست. (مگر نباید حکم از طرف شارع جعل بشود تا حکم بشود؟) نه او حکم کلی است که مجعول شرعی است. (مجعول از چه طرفی است حکم از کجا آمده مجعول شارع که نیست) به واسطه ، مجعول هست بالواسطه مستقیما مجعول نیست مجعول بالواسطه است (یکی از افراد طبیعت کلی میشود دیگر) باشد مثل روی افراد که حکم ندارد پس میشود مجعول بالواسطه.ـ
نظر دوم اظهریت حدیث حجب در شبهات موضوعیه
نظر دوم این است که حدیث حجب اختصاص دارد به شبهات موضوعیه یا لااقل اظهر در شبهات موضوعیه است بر خلاف نظر اول، نظر اول گفت اظهر در شبهات حکمیه است نظر دوم این است که اظهر در شبهات موضوعیه است چرا؟ میگوید جهت آن این است که آنچه که علم عباد نسبت به آن مورد حجب قرار گرفته و عباد محجوب هستند موضوعات است، مردم علم به ماهیات اشیاء ندارند همان طور که مرحوم آخوند فرمود تعریفی که برای اشیاء میشود تعریف حقیقی نیست؛ چون ما علم به کُنه اشیاء نداریم پس آنچه که علم آن محجوب از عباد هست عبارت است از موضوعات؛ بنا بر این حدیث مختص به شبهات موضوعیه میشود و اگر بخواهید اراده کنید هم شبهه موضوعیه را هم شبهه حکمیه را لازم میآید استعمال لفظ در اکثر از معنا، دو تا معنا باید اراده بشود از ما حجب الله یکی حکم یکی موضوع. این هم نظر دوم.
اشکال در نظر دوم
بطلان این نظر روشن است چون شکی نیست که بشر علم به ماهیات اشیاء دارد و لذا تعریف منقسم شده به تعریف به حد که به جنس و فصل است و تعریف به رسم که به خواص و اوصاف شیء است.
(سؤال: حقیقت دارد؟) بله تعریف حقیقی است.ـ
لذا حق این است که بشر به حقائق اشیاء دسترسی دارند بله به بواطن اشیاء دسترسی ندارد آن یک حرف دیگر است. یک نظر اصلا این است که هر شیئی را که شما در نظر میگیرید یک باطنی دارد و یک ظاهری، ظاهر این شجری که این جا میبینید، ظاهر این فرسی است که میگویید حیوان صاهل، ظاهر این انسانی است که میگوید حیوان ناطق، یک باطن دارد که در انسان باطنش آن نفس و روح است «قل الروح من أمر ربی»[۴] آن اصلا یک حرف دیگر است ربطی به بحث ما ندارد.
(سؤال: ماهیت مگر حقیقت شیء نیست) چرا دیگر (وقتی تعریف به حد کردند میشود تعریف حقیقی) ما هم میگوییم تعریف حقیقی است ما هم میگوییم علم به ماهیت اشیاء داریم (چه چیزی را ما میخواهیم بفهمیم روح را ما کار نداریم حقیقت آن را وقتی به جنس و فصل فهمیدیم تمام شد) تمام شد ولیکن الان من یک سؤال از شما دارم؛ شما که تعریف میکنید به حیوان ناطق مقصود از ناطق نفس ناطق است یا حرف زدن؟ (نفس ناطقه) نفس ناطقه چیست؟ (روح است) خلاص «وما اوتیتم من العلم الا قلیلا».[۵] (فرق حقیقت و باطن چه میشود؟) حقیقت اشیاء یعنی همان که در دسترس ما هست همین تعریف حدی که ما میکنیم، چیزی که ایشان فرمود میگوییم الانسان حیوان ناطق، الفرس حیوان صاهل المثلث فلان الی آخر، اینها میشود ماهیت اشیاء. روی نظر بعضی از حکما و عرفا اشیاء یک باطنی دارند که آن باطنش قابل دسترسی برای انسان نیست اصلا ما به آن کار نداریم از دایره بحث ما هم خارج است ما به همینها کار داریم (دلیل آنها چیست؟) به دلیل آن هم کار نداریم به صحت و سقم آن هم کار نداریم (این یک ادعائی است) بله یک ادعا است لذا نه به دلیل آن کار داریم نه به صحت و سقم آن کار داریم خواستم بگویم بدانید که یک چنین انظاری هست. عزیز من علم عجیب است خیلی علم عجیب است الان یک آیه در قرآن مجید هست «وإن من شیء إلا یسبح بحمده»[۶] یا «کل قد علم صلاته و تسبیحه»[۷] الان این شیء است علم صلاته و تسبیحه چطوری هست؟ سنگ شیء است علم صلاته و تسبیحه چطور است؟ قرآن است قرآن هم شوخیبردار نیست قرآنی که «لا رطب و لا یابس إلا فی کتاب مبین»،[۸] «تبیانا لکل شیء»[۹] این است که ما خیال میکنیم چیزی یاد گرفتیم، چیزی یاد داریم من این جا نشستم خیال میکنم چهار کلمه حرف بلدم انا رجلٌ و امرأتان، خیلی چیزها هست که ما بلد نیستیم خیلی! یکی این. الان این جمادات، این گیاه این برگ اینها همه دارند تسبیح میکنند صبح و شب دارند تسبیح میکنند چه میگویئد چه طوری میگویند؛ بگذریم خیلی در عرفان نرویم.
(سؤال: این که میگویند حق این است که بشر به حقایق اشیاء دسترسی دارد این درست است) بله [به] حقایق دسترسی داریم الان به حقیقت انسان پی بردیم که انسان حیوان ناطق است (ناطق را وقتی من نمیدانم چطور میآیم فصل قرار میدهم؟) نه ناطق هم پی بردیم که چه هست ناطق هم عبارت است از نفسی که مدرک کلیات است همه اینها قابل فهم است. میخواهم این را توجه بدهم که آقا گاهی وقتها آدم فکر میکند که یک خبری هست برای خودش ولی خیلی علم و دنیا عجائب دارد که ما بیخبریم.ـ
نظریه مرحوم عراقی و جواب از اشکال شیخ
مرحوم عراقی نظریه بسیار مهمی دارد چون مرحوم عراقی از اشکال مرحوم شیخ جواب میدهند و بعد اثبات میکنند که حدیث حجب دلالت بر برائت در شبهات حکمیه میکند.[۱۰]
مرحوم عراقی بعد از آن که اشکال مرحوم شیخ را مطرح میکند ـ که مرحوم شیخ فرمود حدیث حجب به منزله «اسکتوا عما سکت الله»[۱۱] است، مفاد حدیث حجب این است که آنچه را که خدا علم آن را محجوب کرده است و بیان نکرده است، از مردم برداشته شده اما آنچه را که خدا بیان کرده، رسول صلی الله علیه و آله و سلم بیان فرمودند ولیکن در اثر ظلم ظالمین به دست ما نرسیده است اینها دیگر حجبش مستند به خدا نیست محجوب شدن اینها مستند به انسان ظالم است این حدیث ربطی به آنها پیدا نمیکند و مورد بحث ما احکامی است که بیان شده است اما به ما نرسیده است بنا بر این این حدیث ربطی به بحث ما پیدا نمیکند. این فرمایش مرحوم شیخ بود ـ میفرماید که ما باید این جا ـ البته اینها تعبیرات من است ـ مشخص کنیم که آیا مقصود از حکم فعلی چیست.
تاره مقصود از حکم فعلی عبارت است از آنچه که به حضرت ختمی مرتبت وحی شده باشد و حضرت هم تبلیغ کرده باشد ولیکن در اثر ظلم ظالمین به ما نرسیده باشد، تاره میگوییم نه فعلیت حکم فقط متوقف است بر وحی به حضرت ختمی مرتبت همین که به حضرت حکم وحی شد، حکم فعلی است.
از نظر فنی و مقتضای قاعده…
(سؤال: فعلیت حکم را متوجه نشدیم؟) فعلیت حکم به این است که پروردگار متعال وحی کند به پیغمبر ولو که تبلیغ هم نشود همین که وحی بشود کافی است در فعلیت حکم.ـ
از نظر فنی آنچه که در فعلیت حکم معتبر است همین مقدار است که اصل حکم ثابت بشود و وحی بشود ولو تبلیغ هم نشود و خزینه بماند تا زمان ظهور حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف که از این تعبیر میکنند به فعلی من قبل مولا یعنی آن مقداری که به عهده مولا بود مولا انجام داد باید جعل میکرد حکم را که حکم را جعل کرده و به پیغمبرخود هم وحی کرده، اگر این باشد بنا بر این استدلال به حدیث حجب درست میشود که توضیح آن را بعد خواهد داد.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
۱) تحف العقول ص۲۰۴
۲) نهج البلاغه للصبحی صالح ص۳۴۸
۳) وسائل الشیعه ط آل البیت ج۲۷ص۱۶۳
۴) اسراء ۸۵
۵) اسراء ۸۵
۶) اسراء ۴۴
۷) النور ۴۱
۸) انعام ۵۹
۹) النحل ۸۹
۱۰) نهایه الافکار ج۳ ص۲۲۶
۱۱) عوالی اللئالی ج۳ص۱۶۶