ویرایش محتوا

جلسه ۱ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۲.۴.۷ ـ ۱۰‏.۳‏.۱۴۴۵

جلسه ۲ ـ چهارشنبه ۱۴۰۲.۷.۵ ـ ۱۱‏.۳‏.۱۴۴۵

جلسه ۳ ـ شنبه ۱۴۰۲.۷.۸ ـ ۱۴‏.۳‏.۱۴۴۵

جلسه ۴ ـ یکشنبه ۱۴۰۲.۷.۹ ـ ۱۵‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۵ ـ دوشنبه ۱۴۰۲.۷.۱۰ ـ ۱۶‏.۳‏.۱۴۴۵

جلسه ۶ ـ چهار‌شنبه ۱۴۰۲.۷.۱۲ ـ ۱۸‏.۳‏.۱۴۴۵

جلسه ۷ ـ شنبه ۱۴۰۲.۷.۱۵ ـ ۲۱‏.۳‏.۱۴۴۵

جلسه ۸ ـ یکشنبه ۱۴۰۲.۷.۱۶ ـ ۲۲‏.۳‏.۱۴۴۵

جلسه ۹ ـ دوشنبه ۱۴۰۲.۷.۱۷ ـ ۲۳‏.۳‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۰ ـ چهارشنبه ۱۴۰۲.۷.۱۹ ـ ۲۵‏.۳‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۱ ـ شنبه ۱۴۰۲.۷.۲۲ ـ ۲۸‏.۳‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۲ ـ یکشنبه ۱۴۰۲.۷.۲۳ ـ ۲۹‏.۳‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۳ ـ دو‌شنبه ۱۴۰۲.۷.۲۴ ـ ۳۰‏.۳‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۴ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۲.۷.۲۵ ـ ۱‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۵ ـ شنبه ۱۴۰۲.۷.۲۹ ـ ۵‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۶ ـ یکشنبه ۱۴۰۲.۷.۳۰ ـ ۶‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۷ ـ دو‌شنبه ۱۴۰۲.۸.۱ ـ ۷‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۸ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۲.۸.۲ ـ ۸‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۹ ـ چهار‌شنبه ۱۴۰۲.۸.۳ ـ ۹‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۲۰ ـ شنبه ۱۴۰۲.۸.۶ ـ ۱۲‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۲۱ ـ یکشنبه ۱۴۰۲.۸.۷ ـ ۱۳‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۲۲ ـ دو‌شنبه ۱۴۰۲.۸.۸ ـ ۱۴‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۲۳ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۲.۸.۹ ـ ۱۵‏.۴‏.۱۴۴۵

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۲۴ ـ چهار‌شنبه ۱۴۰۲.۸.۱۰ ـ ۱۶‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۲۵ ـ یکشنبه ۱۴۰۲.۸.۱۴ ـ ۲۰‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۲۶ ـ دو‌شنبه ۱۴۰۲.۸.۱۵ ـ ۲۱‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۲۷ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۲.۸.۱۶ ـ ۲۲‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۲۸ ـ چهار‌شنبه ۱۴۰۲.۸.۱۷ ـ ۲۳‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۲۹ ـ شنبه ۱۴۰۲.۸.۲۰ ـ ۲۶‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۳۰ ـ یکشنبه ۱۴۰۲.۸.۲۱ ـ ۲۷‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۳۱ ـ دوشنبه ۱۴۰۲.۸.۲۲ ـ ۲۸‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۳۲ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۲.۸.۲۳ ـ ۲۹‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۳۳ ـ چهارشنبه ۱۴۰۲.۸.۲۴ ـ ۱‏.۵‏.۱۴۴۵

جلسه ۳۴ ـ شنبه ۱۴۰۲.۸.۲۷ ـ ۲‏.۵‏.۱۴۴۵

جلسه ۳۵ ـ یکشنبه ۱۴۰۲.۸.۲۸ ـ ۵‏.۵‏.۱۴۴۵

جلسه ۳۶ ـ دوشنبه ۱۴۰۲.۸.۲۹ ـ ۶‏.۵‏.۱۴۴۵

جلسه ۳۷ ـ سه‌شنبه ‏۳۰‏.۸‏.۱۴۰۲ ـ ۷‏.۵‏.۱۴۴۵

جلسه ۳۸ ـ چهارشنبه ‏۱‏.۹‏.۱۴۰۲ ـ ۸‏.۵‏.۱۴۴۵

جلسه ۳۹ ـ شنبه ‏۱۱‏.۹‏.۱۴۰۲ ـ ۱۸‏.۵‏.۱۴۴۵

جلسه ۴۰ ـ یکشنبه ‏۱۲‏.۹‏.۱۴۰۲ ـ ۱۹‏.۵‏.۱۴۴۵

جلسه ۴۱ ـ دوشنبه ‏۱۳‏.۹‏.۱۴۰۲ ـ ۲۰‏.۵‏.۱۴۴۵

جلسه ۴۲ ـ سه‌شنبه ‏۱۴‏.۹‏.۱۴۰۲ ـ ۲۱‏.۵‏.۱۴۴۵

جلسه ۴۳ ـ چهارشنبه ‏۱۵‏.۹‏.۱۴۰۲ ـ ۲۲‏.۵‏.۱۴۴۵

جلسه ۴۴ ـ شنبه ‏۲‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۹‏.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۴۵ ـ یکشنبه ‏۳‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۱۰‏.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۴۶ ـ دوشنبه ‏۴‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۱۱.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۴۷ ـ سه‌شنبه ‏۵‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۱۲‏.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۴۸ ـ چهارشنبه ‏۶‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۱۳‏.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۴۹ ـ یکشنبه ‏۱۰‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۱۷‏.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۵۰ ـ دوشنبه ‏۱۱‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۱۸‏.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۵۱ ـ سه‌شنبه ‏۱۲‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۱۹‏.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۵۲ ـ شنبه ‏۱۶‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۲۳‏.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۵۳ ـ یکشنبه ‏۱۷‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۲۴‏.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۵۴ ـ دوشنبه ‏۱۸‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۲۵‏.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۵۵ ـ سه‌شنبه ‏۱۹‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۲۶‏.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۵۶ ـ چهارشنبه‏ ۲۰‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۲۷‏.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۵۷ ـ شنبه ‏۲۳‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۱‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۵۸ ـ یکشنبه ‏۲۴‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۲‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۵۹ ـ سه‌شنبه ‏۲۶‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۴‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۶۰ ـ چهارشنبه ‏۲۷‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۵‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۶۱ ـ شنبه ‏۳۰‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۸‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۶۲ ـ یکشنبه ‏۱‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۹‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۶۳ ـ دوشنبه ‏۲‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۱۰‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۶۴ ـ سه‌شنبه ‏۳‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۱۱‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۶۵ ـ چهارشنبه ‏۴‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۱۲‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۶۶ ـ یکشنبه ‏۸‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۱۶‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۶۷ ـ دوشنبه ‏۹‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۱۷‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۶۸ ـ سه‌شنبه ‏۱۰‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۱۸‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۶۹ ـ چهار‌شنبه ‏۱۱‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۱۹‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۷۰ ـ شنبه ‏۱۴‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۲۲‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۷۱ ـ یکشنبه ‏۱۵‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۲۳‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۷۲ ـ شنبه ‏۲۸‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۷‏.۸‏.۱۴۴۵

جلسه ۷۳ ـ یکشنبه ‏۲۹‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۸‏.۸‏.۱۴۴۵

جلسه ۷۴ ـ دوشنبه ‏۳۰‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۹‏.۸‏.۱۴۴۵

جلسه ۷۵ ـ سه‌شنبه ‏۱‏.۱۲‏.۱۴۰۲ ـ ۱۰‏.۸‏.۱۴۴۵

جلسه ۷۶ ـ چهارشنبه ‏۲‏.۱۲‏.۱۴۰۲ ـ ۱۱‏.۸‏.۱۴۴۵

جلسه ۷۷ ـ دوشنبه ‏۷‏.۱۲‏.۱۴۰۲ ـ ۱۶‏.۸‏.۱۴۴۵

جلسه ۷۸ ـ شنبه ‏۱۲‏.۱۲‏.۱۴۰۲ ـ ۲۱‏.۸‏.۱۴۴۵

جلسه ۷۹ ـ یکشنبه ‏۱۳‏.۱۲‏.۱۴۰۲ ـ ۲۲‏.۸‏.۱۴۴۵

جلسه ۸۰ ـ دوشنبه ‏۱۴‏.۱۲‏.۱۴۰۲ ـ ۲۳‏.۸‏.۱۴۴۵

جلسه ۸۱ ـ سه‌شنبه ‏۱۵‏.۱۲‏.۱۴۰۲ ـ ۲۴‏.۸‏.۱۴۴۵

جلسه ۸۲ ـ چهارشنبه ‏۱۶‏.۱۲‏.۱۴۰۲ ـ ۲۵‏.۸‏.۱۴۴۵

جلسه ۸۳ ـ یکشنبه ۲۶‏.۱‏.۱۴۰۳ ـ ۵‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۸۴ ـ دو‌شنبه ۲۷‏.۱‏.۱۴۰۳ ـ ۶‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۸۵ ـ سه‌شنبه ۲۸‏.۱‏.۱۴۰۳ ـ ۷‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۸۶ ـ شنبه ۱‏.۲‏.۱۴۰۳ ـ ۱۱‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۸۷ ـ یکشنبه ‏۲‏.۲‏.۱۴۰۳ ـ ۱۲‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۸۸ ـ دو‌شنبه ۳‏.۲‏.۱۴۰۳ ـ ۱۳‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۸۹ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۴ ـ ۱۴‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۹۰ ـ چهار‌شنبه ۵‏.۲‏.۱۴۰۳ ـ ۱۵‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۹۱ ـ ‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۸ ـ ۱۸‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۹۲ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۲.۹ ـ ۱۹‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۹۳ ـ دو‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۱۰ ـ ۲۰‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۹۴ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۱۱ ـ ۲۱‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۹۵ ـ چهار‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۱۲ ـ ۲۲‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۹۶ ـ یک‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۱۶ ـ ۲۶‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۹۷ ـ دو‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۱۷ ـ ۲۷‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۹۸ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۱۸ ـ ۲۸‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۰۰ ـ شنبه ‏۲۲‏.۲‏.۱۴۰۳ ـ ۲‏.۱۱‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۰۱ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۲.۲۳ ـ ۳‏.۱۱‏.۱۴۴۵

جلسه ۹۹ ـ چهار‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۱۹ ـ ۲۹‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۰۲ ـ دو‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۲۴ ـ ۴‏.۱۱‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۰۳ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۲۵ ـ ۵‏.۱۱‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۰۴ ـ چهار‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۲۶ ـ ۶‏.۱۱‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۰۵ ـ ‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۲۹ ـ ۹‏.۱۱‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۰۶ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۲.۳۰ ـ ۱۰‏.۱۱‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۰۷ ـ ‌شنبه ۱۴۰۳.۳.۵ ـ ۱۶‏.۱۱‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۰۸ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۳.۶ ـ ۱۷‏.۱۱‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۰۹ ـ دوشنبه ۱۴۰۳.۳.۷ ـ ۱۸‏.۱۱‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۱۰ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۳.۳.۸ ـ ۱۹‏.۱۱‏.۱۴۴۵

فهرست مطالب

فهرست مطالب

   

   

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیه الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین

کلام در سند حدیث رفع بود. اول نفر در حدیث «احمد بن محمد بن یحیی العطار» بود گفتیم این شخص توثیق خاصی ندارد وجوهی برای اثبات وثاقت این شخص ذکر شده. تا این جا یک وجه را گفتیم که ترضی مرحوم صدوق قدس سره بود.[۱]

تحقیق در این وجه این است که واقع مطلب این است که از ترضی مثل مرحوم صدوق نمی‌شود گذشت، هر چیزی حساب و کتابی دارد بالاخره. به خاطرتان باشد در بحث گذشته گفتیم تاره طلب مغفرت است تاره طلب رحمت است، طلب رضوان برای یک انسان متجاهر به فسق خیلی بعید است عقلا خصوصا با توجه به آیه رضوان که «لقد رضی الله عن المؤمنین إذ یبایعونک تحت الشجره». اصلا شما ببینید چیز‌هایی که مترتب شده بر کسانی که آن‌ها با حضرت بیعت کردند و پروردگار متعال از آن‌ها راضی شده عجیب است در خود آیه شریفه: «فعلم ما فی قلوبهم فأنزل السکینه علیهم» این یکی «و أثابهم فتحا قریبا» این دو تا «و مغانم کثیره یأخذونها» این سه تا «و کان الله عزیزا حکیما».[۲]

لذا اگر نسبت به یک شخصی مرحوم صدوق مکرر ترضی کند حالا یک مرتبه ترضی بکند باز جا برای بحث دارد مکرر ترضی بکند این ترضی یا کاشف از وثاقت آن شخص است یا لااقل کاشف از مدح آن خواهد بود، فرق می‌کند با کسی که مرحوم صدوق خلاصه در مقابل آن هیچ اظهاری نکند، تاره انسان در مقابل آن هیچ اظهار نمی‌کند، تارۀ نه اظهار ترضی می‌کند.

لذا به نظر ما خوب دقت کنید اگر روایتی داشته باشیم که شخصی که در آن سند هست مورد ترضی مرحوم صدوق باشد مکررا، ما از آن روایت نمی‌گذریم یعنی بر خلاف آن فتوا نمی‌دهیم ولیکن بر طبق آن هم فتوا نمی‌دهیم چرا؟ چون نظر ما این است که این ترضی حداکثر دلالت بر حسن راوی می‌کند و در نتیجه روایت می‌شود حسنه.

نسبت به روایت حسنه دو مبنا هست: مرحوم آقای خوئی قدس سره قائل هستند به حجیت روایات حسنه و استدلال می‌کنند به سیره عقلا که در همین کتاب تقریر ایشان موجود است ولکن ما در بحث حجیت خبر واحد این را طرح کردیم و قبول نکردیم. پس برای ما حجت نیست اما اگر کسی روایت حسنه را از جهت کبروی قبول داشته باشد این روایت می‌شود حسنه از جهت این شخص.

اشکال دوم

نکته دیگر که باید توجه داشته باشید قصه «اسماعیل بن محمد حمیری» بود که گفتند کسانی هست که از آن‌ها ترحم کردند با این که ثقه نبودند و خیلی آدم معتبری نبوده مثال زدند به مثل «اسماعیل حمیری».[۳]

خود این هم احتیاج به بحث دارد چون خود مرحوم آقای خوئی می‌فرماید: «قد ترحم لأشخاص خاصه معروفین بالفسق لما فیهم ما یقتضی ذلک»، دیگر من فسق آن را نگفتم احتراما «کالسید إسماعیل الحمیری و غیره».

مرحوم علامه ـ که ان‌شاء‌الله در همین بحث سند حدیث رفع خواهد آمد که آیا توثیقات و تضعیفات مرحوم علامه قدس سره چه وزنه‌ای دارد و تا چه قدر ارزشمند است، عده‌ای معتبر می‌دانند به طور مطلق ـ در خلاصه در قسم اول ـ می‌دانید خلاصه‌ای که مرحوم علامه دارد دو قسم دارد: قسم اول آن مربوط است به کسانی که معتبر هستند، قسم دوم آن مربوط است به کسانی که معتبر نیستند ـ در باب دو از فصل همزه در شماره ۲۲ تعبیرش این است: «إسماعیل بن محمد الحمیری ثقه جلیل القدر عظیم الشأن و المنزله رحمه الله تعالى».[۴]

می‌خواهم بگویم زودی نمی‌شود نظر داد باید این‌ها را خوب فکر کرد حداقل آن این است که با فرمایش مرحوم علامه نقضی که مرحوم آقای خوئی کردند وارد نمی‌شود.

نتیجه وجه اول این شد که پس نسبت به ترضی مرحوم صدوق ما قائل به دلالت بر وثاقت نیستیم اما قائل به دلالت بر مدح و حسن هستیم و اگر ترضی مکرر باشد از روایات آن صرف نظر نمی‌کنیم.

(سؤال: اسماعیل حمیری فسقش کذب نبوده فسق او مشخص است در روایت آمده، و با توجه به جلالتی که داشته قطعا إسناد غیر واقع به معصوم نمی‌داده و مرحوم علامه وثاقت را فرمود می‌شود بین این دو به این صورت جمع کرد) بله می‌شود این را جمع کرد اما من می‌خواهم بگویم اصلا از فرمایش مرحوم علامه بیشتر از این، بالاتر می‌شود [استفاده کرد.] مرحوم علامه وقتی به یک کسی بگوید جلیل القدر به یک آدم شراب‌خوار که نمی‌گوید جلیل القدر (انکار این را که نکرده، در خود روایت تصریح کرده) باشد عزیز من! این را باید دقت کنید خداوند تبارک و تعالی به شما خیر بدهد و به ما هم خیر بدهد خیلی باید دقت کنید خیلی سیاست دخیل بوده در تضعیف رجال شیعه، خیلی! شما حساب بکنید چند قرن حکومت دست مخالف شیعه نبوده دست دشمن خونی شیعه بوده چطور سادات را می‌گرفتند می‌کُشتند، مرحوم ابن ابی عمیر را گرفتند به قدری شلاق زدند که اسم شیعیان را بگوید که طاقت او طاق شده بوده در آخرین مرحله چه کسی هست آن کسی که یک جمله‌ای به او می‌گوید؟ یونس است می‌گوید خودت را نگهدار و خودش را نگه می‌دارد، یک چنین اوضاعی است. لذا بنا بر این داشتند که بگویند رجال شیعه چیزی حالی‌شان نیست فاسق هستند. لذا خیلی باید دقت کرد، این که اساسا حالا یک گروهی داریم کار می‌کنند دوستان البته در اصول دارند کار می‌کنند، موسوعه‌ای هست موسوعه استدلالی اصول مقدمه واجب آن را کار کردند که از ابتدا کسانی که بحث مقدمه را کار کردند همه را آوردند به ترتیب و مطالبی که گفته شده و دخالت حکومت‌ها در مباحث علمی. می‌خواهم بگویم سیاست یک چنین چیزی است سیاست یک چیزی است که در مباحث دیگر هم تأثیر گذار است لذا خیلی باید حواس آدم جمع باشد. (بر روی منبر‌ها زیاد گفته می‌شود دیگر نسبت ندهیم) به چه کسی نسبت ندهید؟ (به سید حمیری نسبت ندهیم این مطلب را در روایت هم آمده) چه را نسبت ندهیم؟ (کذبش را؟) کذبش را نه؛ به نظر من، روایت او سندش صحیح است (در تاریخ گفتند) سندش صحیح است؛ نه، نه عزیز من، خدا خیرت بدهد این قدر ما داریم اولی و دومی و سومی و چهارمی به این‌ها نسبت بدهید هر چی دل‌تان می‌خواهد از اول تا آخر، به آن‌ها چه کار دارید، به سید حمیری چه کار دارید ،هر چه بوده شیعه علی بن ابی طالب بوده.ـ

۲. شیخوخت اجازه

علی ای حال وجه دوم این است که مرحوم «احمد بن محمد» از شیوخ اجازه است و اگر کسی شیخ اجازه باشد کاشف از این است که آن آدم ثقه است.

تقریب این استدلال هم به این بیان است که در سابق مرسوم بوده الان هم هست که سعی می‌کردند که اجازه روائی بگیرند تا بتوانند روایات را با سلسله سند نقل بکنند و شکی نیست راویان عمده این طور نبوده که از هر کسی بروند اجازه روایت بگیرند مثلا والد معظم ما اجازه روایی که دارند از صاحب جواهر است از آقای خوئی است تا می‌رسد به صاحب جواهر ما هم اجازه روایی که داریم از همین طریق است و از چند طریق دیگر که والد معظم دارند.

می‌خواهم بگویم این طور بوده، این طور نبوده که هر کسی برود پیش هر کسی بگوید آقا تو به من اجازه بده که من روایت کنم وقتی راوی می‌رفته پیش یک کسی و از او اجازه روایت می‌خواسته این کاشف از این بوده که آن آدم را یک آدم معتبری می‌دانستند که از او استجازه می‌کردند در نقل روایت.

خود شیخوخیت اجازه که در کلمات شیخ و نجاشی و این‌ها هست که این‌ها اصلا احتراز داشتند از روایت از ضعفا اگر خاطرتان باشد؛ یا در قم می‌دانید کسی که اصلا روایت از ضعفا می‌کرده بیرون می‌کردند. این‌ها همه را که با هم جمع بکنید کاشف از این است که کسی نمی‌آمده از یک آدم دروغ‌گویی استجازه بکند در نقل روایت، به دردش نمی‌خورده.

اشکال مرحوم آقای خوئی

مرحوم آقای خوئی اشکال می‌فرمایند و این اشکال به نظر من هم درست است.

اولاً

خود مرحوم نجاشی بعضی از مشایخ اجازه را تضعیف کرده پس در عین این که شیخ اجازه بوده تضعیفش هم کرده مثل حسن بن محمد بن یحیی و حسن بن همدان که این‌ها اجازه گرفتند از تلعکبری صرف اخذ اجازه کاشف از وثاقت شخص نبود.[۵]

ثانیاً

به قول مرحوم آقای خوئی مشایخ اجازه از اصحاب اجماع که بالاتر نیستند، چون کسانی که به شیخوخیت اجازه استدلال کردند یک حرف‌شان این بوده که شیخوخیت اجازه احتیاج به شهادت بر توثیق نداشته همین که شیخ اجازه باشد یکفی، دیگر نمی‌خواهد ما دنبال شهادت بر توثیق او بگردیم.

مرحوم آقای خوئی نقض می‌کنند می‌گویند مشایخ اجازه که بالاتر از اصحاب اجماع که نیستند. رجالیون در اصحاب اجماع به صرف این که از اصحاب اجماع هستند کفایت نکردند، شهادت بر توثیق‌شان را نقل می‌کنند، ذکر می‌کنند. بنا بر این، این وجه هم مثبت این نیست که شیخ در اجازه مقامش و شأنش بالاتر از این است که او توصیف بشود پس ثقه است.[۶]

(سؤال: اجلاء از اصحاب که در توثیق‌شان هیچ شکی نبوده و هیچ تردیدی نبوده رجالیین آمدند توثیق‌شان کردند ولو این که وجوه توثیق…) بارک الله! پس بنا بر این شما نمی‌توانید بگویید که اگر این شخص اجازه شهادت بر توثیق ندارد ثقه است چون شیخ الاجازه شأنش اجل است. (این که شأنش اجل است از این که بگویند و چون گفتند پس شأن‌شان اجل است این استدلال تمام نیست ما می‌گوییم شیخ اجازه اگر ثابت بشود که پیش هر کسی نمی‌رفتند اجازه بگیرند) آن بله تقریبی که داریم لذا عرض کردم گفتم یک جهت دیگر که در استدلال هست این است که می‌گویند شیخ اجازه احتیاج به شهادت بر توثیق نداشته عرض کردم یک جهت آن این است. (اگر یک جایی شیخ اجازه تضعیف شد آن استثنا می‌شود مثل جایی که رجالی توثیق کرده و دیگری تضعیف کرده) نه خدا خیرت بدهد اصلا خود شیخوخیت در اجازه ثابت نشد که کاشف از وثاقت باشد تا اگر یک جایی تضعیف شد ما آن را استثنا کنیم (شما از کسی که اجازه روایت می‌گیرید می‌روید از یک آدم، نمی‌گوییم دروغگو، می‌روید از یک آدم که گمنام است و وضعیت او مشخص نیست و کسی او را نمی‌شناسند اجازه روایت می‌گیرید؟) بله، ببینید وقتی که مطلب را آدم تقریب می‌کند ما سفت و محکم تقریب کردیم دیگر گفتیم مثل زمان حالا مثلا والد معظم از آقای خوئی اجازه گرفتند از مرحوم شیخ حسن حلی اجازه گرفتند، اجازه روائی گرفتند از این‌ها اجازه روائی دارند بله این درست است ولیکن ببینیم آیا این کفایت می‌کند از این که آن شخص بشود ثقه به طوری که مشمول ادله حجیت خبر ثقه باشد یا خیر، می‌بینیم نقض دارد، شیخ اجازه بوده و در عین حال تضعیف شده.ـ

ثالثاً

تحمل روایات اقسامی داشته تاره به نحو قراءه علی المروی عنه بوده، تاره به نحو سماع از مروی عنه بوده، تاره به نحو روایت از کتاب و اصل مروی عنه بوده. این افراد می‌رفتند از کسانی که کتاب روایی در دست‌شان هست اجازه می‌گرفتند که حکایت آن‌ها از آن شخص صحیح و صادق باشد حالا ما می‌گوییم صرف این که برود از یک کسی استجازه کند در نقل روایت کاشف از این است که ثقه است![۷]

مختار

این وجه به نظر ما حق این که ناتمام است چون مورد نقض زیاد دارد یکی دو تا نیست که شما بگویید یک دو تای آن استثنا می‌شود.

(سؤال: کدام نوع از تحمل را اجازه می‌کردند؟) می‌رفته استجازه بکند تا بتواند از اصل او و کتاب او روایت کند. (این وجه را متوجه نشدیم) ردش یا خودش یا هر دو تای آن را (خودش یعنی چه تحمل و قرائت و این یعنی چه؟) ببینید، نقل روایت در کتاب درایه و این‌ها باید خوانده باشید که نقل روایت اقسامی دارد… این را باید دقت کنید سابقین خیلی تقید داشتند در نقل روایات لذا مثلا الان کتبی هم که حتی در فقه هست بعضی از کتاب‌ها هست که آخر آن نوشته شده که این کتاب بر مؤلف قرائت شد، برای این که صحت آن نسخه تثبیت بشود، نسخه‌های خطی الان هست در کتاب خانه مجلس یا در کتاب‌خانه آستان حضرت رضوی صلوات الله علیه که اصلا این‌ها را دارد. حالا ببینید تحمل روایت اقسامی دارد تاره من راوی هستم می‌خواهم از کسی روایت کنم، تاره روایت می‌کنم قراءه علیه، یعنی روایت را بر او قرائت می‌کنم او صحه می‌گذارد از حالا به بعد مستند به او روایت می‌کنم. تاره به نحو سماع است یعنی مروی عنه کرسی درسی داشته یا جایی بوده نشسته روایت کرده و من شینده‌ام این می‌شود تحمل روایت به طریق سماع و شنیدن. تاره به نحو روایت از کتاب و اصل بوده بعضی از این بزرگان اصل داشتند کتاب داشتند که روایات‌شان را در آن جمع می‌کردند. همین اصول سته عشر هم به همین طور جمع شده. بعد حالا من می‌خواهم از این کتاب نقل بکنم مثل حالا مثل امروزه این طور نبوده مثلا کتاب کافی الان کتابی نیست که کسی اگر بخواهد از آن نقل کند و آدرس به کتاب کافی بدهد مورد انکار قرار بگیرد این طور که نبوده اصول کم بوده دست افراد خاصی بوده، من می‌رفتم از آن شخص اجازه می‌گرفتم به جهت روایت از کتاب او بعد کتاب او را استنساخ می‌کردم از حالا به بعد دیگر می‌توانستم بگویم أروی عن فلان از فلانی روایت می‌کنم چرا؟ چون خودش به من اجازه داده که از کتاب او روایت کنم. حالا اشکال مرحوم آقای خوئی این است که می‌فرماید که شما می‌گویید که افرادی که رفتند از کسانی که معروف بودند به شیخ الاجازه و از آن‌ها اجازه گرفتند در نقل روایت این کاشف از این است که شیخ الاجازه ثقه است چون راوی که نمی‌رود پیش هر کسی از او استجازه بکند در نقل روایت و «احمد بن محمد بن یحیی» از کسانی است که شیخ الاجازه است افرادی رفتند از او اجازه گرفتند پس معلوم می‌شود که ثقه است. روشن شد تا این جا؟ اشکالی که مرحوم آقای خوئی می‌فرماید چند اشکال است؛ اشکال سومش این بود که ای چه بسا اجازه‌ای که این راوی رفته از این شخص گرفته نه به خاطر این بوده که آن ثقه باشد بلکه به خاطر این بوده که بتواند از کتاب او مسندا نقل بکند و لو که آن طرف ثقه نبوده.

(سؤال: اگر آدم درست حسابی نباشد چطور می‌توانم از او نقل کنم؟) بله شما آدم درست حسابی نباش یک کتابی بنویسی به من اجازه بدهی می‌توانم از آن کتاب شما روایت کنم. (نقل بکنم که عیب ندارد که، طرف نمی‌رود از او بگیرد) نه چه عیبی دارد، این که مشکل ندارد. (شخص نمی‌رود پیش او؟) عزیز من این شخص که می‌رود پیش آن داعی من در این است که بتوانم بگویم به طرق مختلف بگویم. من این روایت را دارم ببینید. خود ما از چند نفر اخذ اجازه گرفتیم به خاطر مثلا روایت از کافی که بگویم من از این طریق هم روایت کافی را روایت می‌کنم، از این طریق هم روایت کافی را روایت می‌کنم، از این طریق هم روایت کافی را روایت می‌کنم و لو بعضی از این طریق ضعف داشته باشد نه که غیر موثق، معلوم نباشد، اصلا ضعف داشته باشد. شما الان در الفهرست مرحوم شیخ مراجعه بکنید ببینید وقتی یک راوی را ذکر می‌کند چند تا سند به آن نقل می‌کند می‌گوید أخبرنا بجمیع کتبه و روایاته فلان، فلان، فلان و یک سند دیگر، دو تا سه تا، گاهی وقت‌ها پنج، شش سند ذکر می‌کند یادم هست در فقه برای کسی هفت الی هشت سند ذکر کرده، ده تا سند ذکر کرده که از این ده تا سند ظاهرا هفت، هشت تا ناتمام بود ولی این‌ها اثر دارد چون کثرت نقل موجب می‌شود برای وثوق به صدور و الی آخر، متوجه شدید عزیز من؟ بنا بر این صرف این که کتابش نامعتبر است سبب نمی‌شود که ما نرویم و از او اخذ نکنیم. (صرف احتمالاتی که آقای خوئی دادند کفایت می‌کند در این که استدلال ساقط بشود؟) ببینید سؤالی که ایشان می‌کند چیست، می‌گوید این اشکالاتی که آقای خوئی می‌کند همه احتمالی است آیا استدلال را ساقط می‌کند یا نه؟ بله. چرا؟ یکی جمله معروف اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال یکی هم ببینید عزیز من ما باید حجت شرعیه داشته باشیم یا اطمینان داشته باشیم یا قطع داشته باشیم که این آدم ثقه است با این اشکالاتی که مرحوم آقای خوئی فرمود دیگر شیخوخیت در اجازه برای من قطع‌آور که نیست اطمینان‌آور هم که نیست حجت شرعی هم که بر آن نیست، حجت شرعی چه هست؟ روایتی بر آن هست؟ نیست، آیه‌ای بر آن هست؟ نیست، نتیجه عقیم می‌شود. (…نسبت به همه…) نه همه نیست، جاهای دیگرش را بیاورید ببینم، این یکی مشکل داشت، ترضی او را دیدید مشکل نداشتیم، ترضی یک همچنین مشکلی نداشت، شیخویت در اجازه مشکل دارد.ـ

۳. روایت اجلا

وجه سوم روایت اجلا از مرحوم «احمد بن محمد بن یحیی» است.

تقریب استدلال این است که اگر ما دیدیم بزرگان اصحاب از یک شخصی روایت می‌کنند کاشف از این است که به آن شخص اعتنا داشتند مورد وثوق‌شان بوده که از او نقل کردند پس کاشف از وثاقت آن شخص می‌شود. مثلا نسبت به احمد بن محمد مورد بحث ما مرحوم صدوق، ابن غضائری، احمد بن علی بن نوح سیرافی، هارون بن موسی، ابن ابی جید و افراد دیگر که این‌ها از بزرگان اصحاب هستند افرادی هستند که مورد اعتناء شیعه هستند، این‌ها از احمد بن محمد نقل کردند پس معلوم می‌شود که این آدم یک شخصیت ثقه‌ای بوده. لذا شما اگر به خاطرتان باشد دیدید و خوانده‌اید هم در رجال که در قم بعضی‌ها را بیرون کردند به خاطر این که راوی از ضعفا بودند با این که خودش ثقه بوده این قدر اهمیت می‌دادند، بنا بر این، این‌ها کاشف از وثاقت شخص می‌شود.

کبری را گفتیم. یک نمونه می‌خواهیم برای‌تان بگوییم. این نمونه موردی در کتاب کشی است نسبت به محمد بن سنان است. نسبت به محمد بن سنان روایتی نقل شده که این آدم معتبر نیست بعد مرحوم کشی در رد این روایت، روایاتی آورده که آقا، بزرگان از محمد بن سنان روایت کرده‌اند یعنی وقتی بزرگان از او روایت کردند پس این آدم، آدم معتبری است.

یک مرتبه دیگر بگویم مورد را. پس یک مورد می‌خواهیم بیاوریم مرحوم کشی نقل می‌کند قدح نسبت به محمد بن سنان را. قدح او را بخوانم:

«قال الکشی أبو الحسن علی بن محمد بن قتیبه النیسابوری، قال قال‌ أبو محمد الفضل‌ بن‌ شاذان…»

فضل بن شاذان خیلی شخصیت برجسته‌ای است! قصه، قصه عجیبی است والد معظم در جوانی در نیشابور که برای تبلیغ می‌رفتند در یک روستایی پیرزنی را ملاقات می‌کنند که حالا آن پیرزن داستان دارد که چه طور عبادت می‌کرده و چه طور غذای او پخته می‌شده و الی آخر، بعد این پیر زن شب های جمعه می‌آمده به سر قبر فضل بن شاذان با روح فضل بن شاذان با طی الارض می‌رفته به زیارت امام رضا و برمی‌گشته. فضل بن شاذان یک چنین شخصیتی است این‌ها آدم‌‌هایی بودند. ما هم خیلی آدم هستیم فقط حرف او را می‌زنیم. گفتند وصف العیش هیچ العیش، نصف العیش که غلط است مَثَل درست آن این است وصف العیش هیچ العیش. بله؛ علی ای حال، می‌خواهم بگویم آقا کسانی بودند در تشیّع! تشیّع خیلی وزین است بیش از آنچه که ما فکر آن را می‌کنیم فضل بن شاذان شخصیتی است علی ای حال.

«قال‌ أبو محمد الفضل‌ بن‌ شاذان‌: ردوا أحادیث محمد بن سنان» ایشان فرموده احادیث محمد بن سنان را رد کنید «و قال: لا أحل لکم أن ترووا أحادیث محمد بن سنان عنی ما دمت حیا»، حلال نمی‌کنم برای‌تان که روایت کنید احادیث محمد بن سنان را از من مادامی که زنده هستم «و أذن فی الروایه بعد موته»[۸] اما بعد از موتش اجازه داده.

این تا این جا قدح نسبت به محمد بن سنان شد.

حالا خود مرحوم کشی بعد همین این نقل را آورده:

«قال أبو عمرو الکشی: قد روى عنه الفضل، و أبوه، و یونس، و محمد بن عیسى العبیدی، و محمد بن الحسین بن أبی الخطاب، و الحسن و الحسین ابنا سعید» که این‌ها از اجلای اصحاب هستند این‌هایی که دارد ذکر می‌کند «الاهوازیان، و ابنا دندان، و أیوب بن نوح و غیرهم، من العدول و الثقات من أهل العلم».[۹] این را در حقیقت دارد چه می‌گوید؟ در رد آن نقل بالا می‌خواهد بگوید.

معلوم می‌شود که پس نقل اجلای اصحاب ارزش دارد کاشف از وثاقت است که آن حرف بالا می‌خواهد رد بشود و الا اگر هیچ ارزشی برای آن نباشد که می‌گوییم باشد نقل کردند که کردند فائده‌ای ندارد.

(سؤال: چرا فائده ندارد؟) می‌گویم فایده دارد (نه این که نقل بکنند بزرگان) حالا اشکال ندارد احتمال بدهید آقای خوئی هم از شما گرفته و همین اشکال را کرده.ـ

این تا این جا درست شد؟ تا این جا استدلال به [نقل] اجلای اصحاب را گفتیم شاهد آن را هم از مرحوم کشی نقل کردیم. این‌ها همه در مقدمه رجال هست چون می‌دانم همه‌تان خوانده‌اید من برای‌تان می‌خوانم.

فردا رد مرحوم آقای خوئی را برای شما ذکر خواهیم کرد.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.

 

۱) حدثنا أحمد بن محمد بن یحیى العطار رضی الله عنه.‌ الخصال ج‌۲ ص۴۱۷

۲) الفتح‌ ۱۸

۳) معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرجال ج‌۱ ص ۷۴

۴) إسماعیل بن محمد الحمیری بالحاء غیر المعجمه المکسوره و المیم الساکنه و الیاء المنقطه تحتها نقطتین بعدها راء ثقه جلیل القدر عظیم الشأن و المنزله رحمه الله تعالى. رجال العلامه خلاصه الأقوال ص ۱۰

۵) و یؤید ما ذکرناه أن الحسن بن محمد بن یحیى و الحسین بن حمدان الحضینی من مشایخ الإجازه على ما یأتی فی ترجمتهما، قد ضعفهما النجاشی. معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرجال ج‌۳ ص ۷۳

۶) فقد اشتهر أن مشایخ الإجازه مستغنون عن التوثیق. و الجواب عن ذلک: أن مشایخ الإجازه على تقدیر تسلیم وثاقتهم لا یزیدون فی الجلاله و عظمه الرتبه عن أصحاب الإجماع و أمثالهم، ممن عرفوا بصدق‌ الحدیث و الوثاقه، فکیف یتعرض فی کتب الرجال و الفقه لوثاقتهم و لا یتعرض لوثاقه مشایخ الإجازه لوضوحها و عدم الحاجه إلى التعرض لها. و الصحیح أن شیخوخه الإجازه لا تکشف عن وثاقه الشیخ کما لا تکشف عن حسنه. همان ص ۷۲

۷) أن الراوی قد یروی روایه عن أحد بسماعه الروایه منه، و قد یرویها عنه بقراءتها علیه، و قد یرویها عنه لوجودها فی کتاب قد أجازه شیخه أن یروی ذلک الکتاب عنه من دون سماع و لا قراءه، فالراوی یروی تلک الروایه عن شیخه، فیقول: حدثنی فلان، فیذکر الروایه. ففائده الإجازه هی صحه الحکایه عن الشیخ و صدقها، فلو قلنا: بأن روایه الثقه عن شخص کاشفه عن وثاقته أو حسنه فهو، و إلا فلا تثبت وثاقه الشیخ بمجرد الاستجازه و الإجازه. و قد عرفت آنفا أن روایه ثقه عن شخص لا تدل لا على وثاقته و لا على حسنه. همان ص ۷۳

۸) رجال الکشی – اختیار معرفه الرجال (مع تعلیقات میر داماد الأسترآبادی) ج‌۲ ص۷۹۶

۹) همان

   

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا