بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیة الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین
رسیدیم به مطلب سیزدهم.
مطلب سیزدهم
مرحوم اصفهانی نسبت به حدیث حجب میفرماید که آنچه که به اخفاء ظالمین از بین رفته و به ما نرسیده اینها هم صحت استناد به باری تعالی دارد که بگوییم اینها هم «مما حجب الله علمه عن العباد»[۱] است و اگر اسناد داده نمیشود آنچه که به اخفاء ظالمین از بین رفته به پروردگار متعال نه از باب این است که مصحح اسناد ندارد نه بلکه به جهت این است که آن غلبهای که تلی الماهیه لحاظ شده آن جهتی که خاص است و عارض بر ماهیت است او لحاظ شده از این جهت به پروردگار متعال نسبت داده نشده اما مصحح اسناد دارد.[۲]
مطلب چهاردهم
لذا در مطلب چهاردهم میفرماید[۳] حدیث حجب تعمیم دارد این خیلی کار مهمی است چون حدیث حجب را همه اختصاص دادند به آنچه که اصلا بیان نشده از طرف ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلم و گفتند شامل احکامی که معصومین بیان کردند اما به ظلم ظالمین به ما نرسیده نمیشود. اشکال مهم چه بود؟ همین بود دیگر.
حالا مرحوم اصفهانی میفرماید نه حدیث حجب تعمیم دارد چون احکامی را که معصومین علیهم السلام مأمور به تبلیغ نبودند آنها «مما حجب الله علمه عن العباد» هست احکامی هم که ظالمین مخفی کردند وقتی که جهت خاص آن را در نظر نگیریم باز حجب قابل نسبت به پروردگار متعال هست چون حجب و ستر یک امر وجودی است و این امر وجودی دو گونه قابل لحاظ است: یکی بما هو موجود خاص صادر از این ظالم یکی بما هو موجود مطلق صادر من الله تبارک و تعالی.
لذا ایشان میفرماید حدیث حجب شامل میشود هر سه قسم شبهه را هم شبههای که ناشی از فقد نص است که این مربوط میشود به جایی که اصلا حکم تبلیغ نشده و هم شامل میشود جایی را که شبهه حکمیه از جهت تعارض نصین است که این مربوط به ظلم ظالمین میشود چون معصومین العیاذ بالله که متعارض صحبت نفرمودند که ما دو خبر متعارض از یک معصوم یا از دو تا معصوم داشته باشیم این کار برای چه کسی است؟ برای ظالمین است.
فقد نص آن از جهت این است که مأمور به تبلیغ نبودند حدیث حجب همه را شامل میشود حتی بعضی از احکام هم که بیان نشده به خاطر عدم ابتلاء به آن احکام بوده؛ لذا سؤال و جواب نشده و لذا حکم آن هم بیان نشده.
(سؤال: اجمال نص چطور) اجمال نص هم همین طور است اجمال نص هم مربوط میشود به آنچه که خفاء آن از طرف معصومین علیهم السلام است چون لفظ که به ما رسیده مجمل است یا به اعتبار بگوییم نه آنچه که ائمه فرمودند مبین بوده قرائن مخفی شده در اثر ظلم ظالمین چون روایت یک عدهاش از بین رفته لذا لفظ مجمل شد و الا که بناء شارع مقدس بر اجمالگویی که نبوده.ـ
پس فقد نص میافتد مربوط به عدم تبلیغ اجمال نص و تعارض نصین میشود مربوط به اخفاء ظالمین.
مطلب پانزدهم استناد حجب احکامی که معصومین مأمور به تبلیغ نبودند به ظالمین
بعد ایشان در مطلب پانزدهم یک پله بالاتر میرود و از این جا روشن میکند که چه خیانتی به ولایت و امامت نسبت به اهل بیت عصمت و طهارت شده. ایشان میفرماید که ما میتوانیم حتی احکامی را که معصومین علیهم السلام مأمور به تبلیغش نبودند اسناد بدهیم به ظالمین؛ آن وقت شما ببینید چه خیانتی کردند اولی و دومی فقط منحصر نیست به احکامی که بیان شده و به ما نرسیده حتی آنهایی را هم که معصومین علیهم السلام مأمور به تبلیغشان نبودند حجب اینها هم مستند است به اخفاء ظالمین چرا؟ چون این ظالم سد باب امامت و ولایت کرد اگر سد باب امامت و ولایت نمیکرد تمام آنچه که دخیل در سعادت بشر بود و مبعّد بشر بود همه را ائمه اطهار علیهم السلام بیان میکردند.
لذا با این بیان ما آمدیم بر گرداندیم اول گفتیم همه اینهایی که چه احکامی که مأمور به تبلیغ نیست چه احکامی که بیان شده و در اثر ظلم ظالمین به ما نرسیده همه را مستند کردیم به باری تعالی گفتیم صحت اسناد به باری تعالی دارد. حالا آمدیم برگشتیم؛ میگوییم نه به یک لحاظ اگر به دید عمیق بنگریم همه مستند به اخفاء ظالمین میشود هر دردی که هست در دنیا چه درد مادی و چه درد معنوی برای ظلم ظالمین است.
اللهم العن اول ظالم ظلم… واقعا اگر کسی بفهمد فقط شرطش فهم است اگر کسی بفهمد که چه خیانتی شده به بشریت و چه چیزی از دست بشریت از دست رفته آن به آن لعن میکند نه این که فقط بعد از نماز ولی باید بفهمد که چه پیش علی بن ابی طالب علیه السلام بود و به ما نرسید. عزیز من این جمله خیلی حرف در آن هست خیلی در آن معنا دارد «سلونی قبل ان تفقدونی»[۴] مقید به قیدی هم نکرد سلونی من الاحکام سلونی من کهکشان سلونی من آخرة سلونی من بهشت مقید به هیچ چیزی نکرد همه اینها از بین رفت دیگر و هیچ چیزی نرسیده.
لذا ببینید چه میگوید میگوید: «الا ان یراد من اخفاء الظالمین سد باب الامامة و الولایة و الا لوصل الینا جمیع الاحکام»[۵] یعنی حتی آنهایی را که ائمه معصومین تبلیغ نفرمودند نتوانستند تبلیغ بکنند اگر فضا آماده بود و مشکل نبود تبلیغ میفرمودند.
(سؤال: مأمور به تبلیغ نبودند) چرا مأمور به تبلیغ نبودند به خاطر ظلم ظالم دیگر چرا مأمور به تبلیغ نبودند؟ حضرت امیر علیه السلام چرا مأمور به اخذ خلافت همان سال اول نبودند میخواستند بگیرند چرا مأمور نبودند؟ نمیتوانستند بگیرند.ـ
مطلب شانزدهم فان قلت قلت
ان قلت
یک اشکال مهمی میکند میگوید تعبیری که در روایت هست این است «ما حجب الله علمه عن العباد فهو موضوع عنهم»[۶] تعبیر «موضوع عنهم» وقتی صدق میکند که یک چیزی موجود باشد بعد در اثر اختفاء ظالمین به ما نرسیده باشد حالا شارع مقدس میفرماید وضع عنکم، رفع عنکم؛ پس حدیث اختصاص پیدا میکند به احکامی که بیان شده ولیکن در اثر اختفاء ظالمین به ما نرسیده کل، مجموع و جمیع احکام را شامل نمیشود که در مطلب پانزدهم گفتیم که سد باب امامت و ولایت شده.
ان قلت این را میگوید.
قلت
ایشان جواب میفرماید؛ میفرماید که وضع این طور نیست که به معنی رفع باشد به نحو مطلق بلکه وضع از نظر لغوی فی حد نفسه به معنی جعل و اثبات است بعد پس بستگی دارد به این که با چه حرف جری تعدیه بشود اگر با «علی» تعدیه بشود بگوید وضعت الکتاب علی المنضده به معنی جعل شیء علی شیء هست اگر به حرف جر «عن» متعدی بشود به معنی صرف از شیء است وضع عنه یعنی صرفه عنه وقتی وضع عنه به معنی صرف از شیء شد دو صورت پیدا میکند:
تارة یک شیئی حقیقت ثابت است این جا وضع عنه صرف عنه یعنی از آن گذشت برداشت آن را به معنی رفع میشود نسبت به احکامی که معصومین بیان فرمودند و به اخفاء ظالمین به ما نرسیده وضع عنهم به این معنا است یعنی رفع عنهم.
صورت دوم این است که خود شیء ثابت نیست مقتضی آن ثابت است حکم بیان نشده اما مقتضی داشته مصلحت داشته ملاک داشته اما به خاطر موانع بیان نشده این جا وضع عنه یعنی صرفه الی جانب این حکم میخواست بیاید باری تعالی به جهتی مثلا جهت تسهیل صرف عنهم یعنی این حکم را به جانب دیگری گذاشت نگذاشت بیاید فعلی بشود بر مکلفین.
پس تارة حکم بوده برداشته جاهایی که حکم را معصومین بیان فرمودند اما ظالمین مخفی کردند جایی حکم اقتضای برای اثبات بر مکلفین داشته اما باری تعالی بجهة من الجهات حکم را برداشته این میشود جعله الی جانب صرف عنهم یعنی جعله الی جانب. پس کلمه «وضع عنهم» منافات با تعمیمی که ما گفتیم ندارد.
عبارتش را هم محض خاطر شما بخوانم.
(سؤال: … شما قبول نکردید؟) نه دیگر با سد باب امامت تعمیم درست کرد دیگر در مطلب پانزدهم، در مطلب شانزدهم ان قلت آمد.ـ
«فان قلت: ظهور الوضع المساوق للرفع في رفع ما كان ثابتا عليهم قرينة على ان المراد حجب ما أمر الحجة بتبليغه فانه الثابت عليهم» بعد ظالمین چه کار کردند؟ از بین بردند «فالثبوت في نفسه لا يناسب الرفع بل الثبوت عليهم و لا يكون ثابتا عليهم إلا بعد التبليغ و التعريف. قلت: ليس الوضع بمعنى الرفع بل الوضع بمعنى الجعل و الإثبات فان تعدى بحرف الاستعلاء كان المراد منه جعل شيء على شيء و إثباته عليه و إن تعدى بحرف المجاوزة كان المراد صرفه عنه إلى جانب فقد يكون ثابتا حقيقة فصرفه عنه يكون مساوقا للرفع و قد لا يكون ثابتا بل مقتضية ثابت فيتمحض في الصرف و الجعل عنه إلى جانب فإذا كان مقتضى جعل الحكم مقتضيا لإثباته على العباد و لكن مصلحة التسهيل أو مصلحة أخرى منعت من أمره بتبليغه و تعريفه فقد صرف عنهم و جعل عنهم إلى جانب فحينئذ لا معارض لظهور الحجب المستند إليه تعالى حتى يلزم بالحجب بالمعنى الثاني»[۷] که اختصاص پیدا کند فقط به یک قسم شامل هر دو قسم میشود.
بحث تا این جا تمام شد.
(سؤال: … اما اظهر در معنای اول؟) نه بستگی دارد که مورد آن چه باشد؛ وقتی که هر دو معنا بود بستگی به مورد دارد.
(سؤال: وقتی ایشان «وضع عنه» معنا کرد به چیزی که اثبات نشده) مقتضیش باشد (شما چطور تعمیم میدهید؟) نشد میگوید «وضع عنهم» یک معنی عام دارد هم میگیرد جایی را که شیئی ثابت است میگوییم «وضع عنهم» یعنی رفع عنهم هم میگیرد جایی را که خودش ثابت نیست فقط مقتضیش ثابت است وضع عنه یعنی صرفه الی جانب نگذاشت بیاید ببینید. در خود حدیث رفع مگر یادتان نیست [عدم] وجوب احتیاط نمیگذارد اصلا حکم بیاید فعلی بشود اما مقتضی برای فعلیت که دارد (استعمال لفظ در اکثر از معنا نمیشود؟) نه عزیزم عام است معنای عام، وضع معنی عام دارد بستگی دارد به متعلق آن.ـ
مطلب هفدهم حدیث حجب اختصاص به شبهات وجوبیه دارد
ایشان یک بحثی با مرحوم صاحب وسائل دارد حدیث حجب آیا مختص است به شبهات وجوبیه یا اعم است از شبهات وجوبیه و تحریمیه.[۸]
فرمایش مرحوم صاحب وسائل
مرحوم صاحب وسائل فرموده که حدیث حجب اختصاص دارد به شبهات وجوبیه. چرا؟ چون در احکام حکم وجوبی است که جعل میشود «وضع عنه» معنا دارد آن را بر میدارند اما در محرمات آنچه که مطلوب است ترک است عدم است خودش برداشته شده هست دیگر «رفعه» ندارد «وضع عنهم» ندارد بنا بر این حدیث حجب شامل شبهات تحریمیه نمیشود
(سؤال: یعنی چه که در شبهات تحریمیه برداشته شده؟) هیچ دیگر یعنی شامل شبهه تحریمیه نمیشود نه این که برداشته شده به خاطر این که در شبهه تحریمیه باید صدق بکند یک چیزی را بردارد آنچه که مجعول بر شما است عدم الفعل است عدم الفعل چیزی بر شما نیست که من بخواهم بردارم (متعلق حرمت است خود حرمت که… آمده) خیلی خب حالا یا شما از بزرگان گرفتید یا بزرگان از شما گرفتند یا هر دو از عقل فعال گرفتید عیب ندارد.ـ
جواب محقق اصفهانی
بعد از این جواب دادند.
جواب اول
از این اشکال جواب دادند که آقا شبهه تحریمیه خودش متضمن یک شبهه وجوبیه هست چرا؟ چون هر چه را که مولا حرام میکند پس ترک او میشود واجب؛ بنا بر این الترک واجب ترک شرب الخمر واجب هر شبهه تحریمیه را میتوانیم بر گردانیم به یک حکم وجوبی و در نتیجه حدیث حجب شامل آن میشود.
اشکال به جواب اول
این جواب اشکال آن روشن است؛ در اصول ثابت شد که نه امر به شیئ مقتضی نهی از ضد است یعنی امر به صلاة مقتضی نهی از اکل نیست مقتضی نهی از منافیات نماز مثل تکلم نیست و نه نهی از شیئی مقتضی امر به ضدش است یعنی اگر فرمود شرب خمر حرام است این طور نیست که ترک شرب خمر را واجب کرده باشد یک حکم بیشتر نیست و آن جعل حرمت است ما در احکام وجوبی دو حکم نداریم یکی وجوب فعل یکی حرمت ترک؛ در احکام تحریمی دو حکم نداریم یکی حرمت فعل یکی وجوب ترک یک حکم داریم.
جواب دوم
حق در جواب این است که چه حکم وجوبی و چه حکم تحریمی هر دو مجعول هستند به جعل شارع مقدس و در هر چه که مجعول باشد «وضع عنهم» صادق است پس حدیث حجب شامل هر دو میشود و هیچ احتیاجی به این که ما شبهه تحریمیه را بر گردانیم به وجوبیه نداریم.
این تمام حاشیه مرحوم اصفهانی.
البته بعضی از نکات در این حاشیه نسبت به مباحث کلامی هست صرف نظر میشود بعضی از اشکالات هم نسبت به مباحث اصولی هم هست آنها را هم صرف نظر میکنیم؛ مثلا فقد نص را ایشان منحصر کرد بر حسب ظاهر عبارت به آنچه که بیان نشده است از طرف معصومین و حال آن که فقد نص یک مصداقش هم عبارت از این است که بیان شده و از بین رفته کتب ابن ابی عمیر از بین رفته کتابهای دیگر از بین رفته؛ لذا فرمایش مرحوم اصفهانی همهاش درست نیست ولیکن شکر الله سعیه زحمت کشیده.
تا این جا نتیجه بحث این شد که حدیث حجب بر حسب آنچه که معروف است اختصاص دارد به آنچه که بیان نشده توسط معصومین علیهم السلام پس ربطی به ما پیدا نمیکند ولیکن با بیانی که مرحوم اصفهانی فرمودند با توجه به نکات کلامی که هست حدیث تعمیم دارد هم احکامی را که معصومین علیهم السلام بیان نکردند شامل میشود هم احکامی را که معصومین بیان فرمودند و به ما نرسیده در نتیجه روی فرمایش مرحوم اصفهانی استدلال به حدیث حجب، دلالت تمام میشود واین خیلی مهم است همه به حدیث حجب اشکال دارند ایشان اشکال را بر طرف کردند البته مرحوم عراقی هم دفاعی داشتند ولی ایشان فنی دفاع کردند.
(سؤال: حاج آقا شما بالاخره استدلال به حدیث حجب را قبول کردید یا نه؟ از جهت دلالت) دلالةً؟ نه قبول نداریم (پس از مرحوم اصفهانی باید جواب بدهید؟) از مرحوم اصفهانی هم جواب میدهیم محل خودش بله بحث کلامی است (اشکالی والد معظم بر مرحوم اصفهانی دارند بیان نمیکنید) چه اشکالی؟ برای فقد نص است اشکال ایشان فقد نص مستند به اخفاء ظالمین میشود این نیست که اصلا بیان نشده باشد. (فرمودید اشکال کلامی به مرحوم اصفهانی دارید؟) نه اشکالی نیست فعلا درست است فعلا درست است فعلا فرمایشات ایشان درست است یک مختصر اشاره میکنم.ـ
اشکال بر فرمایشات مرحوم اصفهانی
ببینید فرمایشات مرحوم اصفهانی روی استدلال عقلی تمام است و هیچ مفری از آن نیست مشکلی که هست عبارت از این است که ـ شما باید خیلی دقت داشته باشید اینهایی که میگوییم خیلی مهم است یعنی هر چه فکر بکنید مهم است ـ فقیه باید در عین این که در نهایت عقلانیت و عقلی فکر میکند در نهایت عرف عام هم باید باشد و عرف عام پیش برود و جمع بین این دو تا خیلی مشکل است و بسیاری از موارد اشکال تولید میکند در ما نحن فیه روی مباحث کلامی همین طور که مرحوم اصفهانی فرموده درست است چه آنهایی را که اصلا معصومین بیان نفرمودند چه آنهایی را که بیان کردند و ظالمین مخفی کردند هر دو آنها قابل استناد به باری تعالی هست. اما این حدیث وقتی القاء به عرف عام میشود آن که عرف عام میفهمد عبارت است از احکامی که حجب آن مستند به خدا است نه به اخفاء ظالمین «ما حجب الله علمه» میگوید آنچه را که خدا محجوب فرموده یعنی مباشر حجب چه کسی هست؟ حدیث ظهور دارد در این که آنچه که مباشر حجب در آن پروردگار متعال است آنها مرفوع است آن که مباشر در حجب آن پروردگار متعال هست احکامی است که اصلا توسط معصومین بیان نشده.
لذا اشکال مرحوم شیخ به نظر ما وارد است؛ فرمایشات مرحوم اصفهانی هم درست است ولیکن مفید برای استظهارات عرفیه و کلمات ملقی به عرف عام نیست؛ خلاصه این حدیث وقتی که القا شده در زمان حضرت امام جعفر صادق علیه السلام یا سائر ائمه علیهم السلام آن مردم این استدلالهای مرحوم اصفهانی به ذهنشان خطور نمیکرده.
و اما السند محض خاطر شما فردا.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
۱) التوحيد (للصدوق) ص۴۱۳
۲) فكذا فيما نحن فيه فان الحكم الذي أمر حججه عليهم السلام بتبليغه للعباد فقد عرفه لهم و إنما حجبه غيره. و التحقيق: أن الأمر كذلك في عدم الاسناد إليه تعالى لتلك النكتة إذا كان الحجب بعد البيان باخفاء الظالمين. نهاية الدراية في شرح الكفاية ج۴ ص۶۲
۳) و لا موجب لحصره فيه مع كون المبحوث عنه أعم مما فقد فيه النص و ما أجمل فيه النص و ما تعارض فيه النصان بل لا يكاد يشك في أن عدم بيان حكم شرب التتن و أمثاله لعدم الابتلاء به في أزمنة الحضور. فلم يكن موقع للسؤال و الجواب. نهاية الدراية في شرح الكفاية ج۴ ص۶۲
۴) كتاب سليم بن قيس الهلالي ج۲ ص۸۰۲
۵) نهاية الدراية في شرح الكفاية ج۴ ص۶۲
۶) التوحيد (للصدوق) ص۴۱۳
۷) نهاية الدراية في شرح الكفاية ج۴ ص۶۲
۸) و عن شيخنا الحر العاملي رحمه الله في الوسائل في الجواب عن هذه الرواية أنها مختصة بالشبهة الوجوبية مدعيا أن قوله عليه السلام: موضوع عنهم قرينة ظاهرة في إرادة الشك في وجوب فعل وجودي. و لعل نظره رحمه الله إلى أن الواجب هو الفعل الثابت على المكلف فيناسب رفعه بخلاف الحرام فان المكلف مزجور عنه لا أنه ثابت عليه. و ليس ترك الحرام واجبا شرعيا حتى يقال: بثبوته على المكلف بل ترك الحرام ترك ما يستحق العقوبة على فعله. و الجواب ما مر منا سابقا أن التكليف اللزومي بملاحظة ثقله على المكلف بالجهات المتقدمة يكون على المكلف. و لذا كما يتعدى الوجوب بحرف الاستعلاء بالاضافة إلى المكلف فيقال: يجب عليه كذلك الحرمة تتعدى بحرف الاستعلاء فيقال: يحرم عليه كما تشهد له الاستعمالات القرآنية حتى في المحرمات التكوينية كما في قوله تعالى: و حرمنا عليه المراضع و قوله تعالى: إن الله حرمهما على الكافرين الى غير ذلك. نهاية الدراية في شرح الكفاية ج۴ ص۶۳