بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیه الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین
این حدیث را از کتاب تحف العقول از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم نقل میکنم.
قال صلی الله علیه و آله: «إرحموا عزیزا ذل و غنیا إفتقر و عالما ضاع فی زمان جهال».[۱]
واقعا عجیب است «إرحموا» رحم کنید یکی عزیزی را که ذل. واقع مطلب خیلی سخت است کسی عزت داشته باشد و بعد از عزت ذلیل بشود. البته دنیا همین است. «دار بالبلاء محفوفه و بالغدر معروفه لا تدوم أحوالها و لا یسلم نزالها أحوال مختلفه».[۲] ای چه بسا عزیزانی که ذلیل شدند و این بسیار مسئله مهمی است. شما اگر دقت کرده باشید در قضیه عاشورا هیچ مصیبتی سختتر بر اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام نبوده مثل قضیه شام. در قضیه شام همین قسم بوده عزیز ذل، البته مقصود دنیا است عزت آنها عزت خدادادی است عزت دنیایی که نیست. حتی در همان دنیایش هم اگر کسی چشم … و میدید باز آنها عزیز بودند اما به حسب فهم ناس که فهمی ندارند و درایتی ندارند این است که خیلی این مسئله، مسئله مهمی است و باید دقت داشت در بین ما وقتی مثلا در خانواده کسی عزیزی است ذلیل میشود یا در جامعه اینها را باید خیلی دقت داشت عالمی بوده مدتها درس گفته، خدمت کرده اما در اثر عارضهای خانه نشین شده عزیزی بوده با این همه درس و شاگرد و اینها الان ذلت پیدا کرده اینها را خیلی باید در نظر داشت و اگر به این دستورات عمل نشود آدم خودش هم مشکل پیدا میکند.
دوم «غنیا افتقر».
بالاخره وقتی انسان غنی است سبک و سیاق زندگی او متفاوت است و وقتی انسان فقیر میشود بسیار اذیت میشود و بسیار دارای مشکل میشود کسی که حالا با فقر زندگی کرده و بزرگ شده خیلی برای او فرق نمیکند که نان و پنیر باشد یا نان و ماست باشد اما آن کسی که غنی بوده و دفعهً فقیر بشود خیلی مشکل است. این هم مورد رحمت و ترحم است.
از همه مهمتر «عالما ضاع فی زمان جهال».
عالمی که ضایع بشود در زمان جهال قدرش را ندانند و واقعا مصیبتی است چون عالم خاصیتش این است که نشر علم بکند بسط علم بکند علم را نشر بدهد از آنچه که اندوخته به مردم آموزش بدهد حالا این در یک محیطی باشد که آن محیط جهال باشند جهالی که دنبال علم هم نیستند تاره متعلم هستند دنبال علم هستند… واقعا خیلی سخت بر این عالم میگذرد عالمی که در بین جهال بخواهد زندگی کند اصلا حرف او را نمیفهند اصلا او در یک وادی دیگری فکر میکند جامعه اش در یک وادی دیگری فکر میکنند و اینها است که سبب شده برای این که بعضی از بزرگان و علما اصلا در طول تاریخ از جامعه عزلت گزیدند اصلا جامعه حرف او را نمیفهمد چه کار بکند وقتی که… جامعه هم وقتی خالی از عالم بشود دیگر مشخص است که در چه نهایتی سیر خواهد کرد.
علی ای حال قدر علم را باید دانست حالا علم دینی جای خود را دارد بقیه علوم هم همین طور است. شما اگر قدر یک معلم دبیرستان را ندانید آن دیگر درست نمیتواند درس بدهد دیگر آن انگیزه را ندارد که بخواهد درست تعلیم بکند بی انگیزه میشود و لذا سطح آموزش میآید پایین؛ همین طور شما بگیرید دبیرستان دانشگاه… خیلی قضیه تقدیر از عالم مهم است خیلی! این قدری که در روایات هست تقدیر از عالم بشود و آن که علم دارد حالا ما که با شما هم مباحثه هستیم لکن حقوقی که استاد بر شاگرد دارد و حقوقی که شاگرد بر استاد دارد خیلی مؤثر است خیلی!
علی ای حال امیدواریم که انشاءالله مورد عمل به این دستورات قرار بگیریم. «إرحموا عزیزا ذل و غنیا إفتقر و عالما ضاع فی زمان جهال».
شما یک عالم را در نظر بگیرید همین طور… تا برسید به ائمه علیهم السلام. بزرگترین مشکل برای امیر المؤمنین علیه السلام این بوده که در بین یک عده جهال بوده و هکذا ائمه اطهار علیهم السلام.
***
بحث در فرمایشات مرحوم عراقی بود یک مقدار بیشتر توجه کنید چون بحث مهمی هست. مشهور قائل شدند که معیار در جریان حدیث رفع این است که رفع موجب امتنان بشود پس هر جا در رفع حکم شرعی امتنان بود حدیث رفع جاری است مرحوم عراقی در مقابل فرمود معیار در جریان حدیث رفع این است که اگر وضع حکم خلاف امتنان باشد حدیث رفع جاری میشود و آن حکم خلاف امتنان را برمیدارد.
مرحوم عراقی قدس سره برای اثبات مدعای خودش تا به حال چهار مطلب را بیان کردند:
یکی این بود که عدم جریان حدیث رفع نسبت به احکام واقعیه که مورد تسالم همه هست با نظر من مرحوم عراقی توجیه میشود.
یکی این بود که در مورد مضطر به سوء اختیار و در مکره به سوء اختیار، همه اتفاق دارند که حدیث رفع جاری نیست با این که روی مذهب مشهور رفع حکم امتنان بر مقصر است ولیکن به نظر من مرحوم عراقی این افراد مورد حدیث رفع نیستند؛ چرا؟ چون وضع حکم برای آنها خلاف امتنان نیست؛ چرا خلاف امتنان نیست؟ چون کسی که به سوء اختیارش خودش را مضطر کرده یا مکره کرده، عقلا مستحق عقاب است؛ پس وضع عقاب و وضع تکلیف بر او خلاف امتنان نیست.[۳]
مطلب پنجم
مطلب پنجمی که ایشان دارد میگوید: حالا بر فرض اگر ما شک کنیم که آیا حدیث رفع اختصاص دارد به جایی که در وضع حکم خلاف امتنان باشد یا حدیث رفع جاری است مطلقا چه در وضع خلاف امتنان باشد یا نباشد فقط باید رفع آن امتنانی باشد، لااقل شک میکنیم نمیدانیم که آیا معیار در حدیث رفع چیست، این جا باید ما طبق یک قانونی که در اصول ثابت شده مشی بکنیم و آن قانون این است که اگر ما عامی داشته باشیم مثل اکرم العلماء، که همین درس قبل این مثال را داشتیم، بعد یک مخصص منفصل مجمل مردد بین اقل و اکثر داشته باشیم، لا تکرم الفساق من العلماء، فاسق مجمل است و مردد بین خصوص مرتکب کبیره که افرادش اقل است یا اعم از مرتکب کبیره و صغیره که افرادش اکثر است، قدر متیقن از خاص خارج میشود، در اکثر مرجع میشود عموم عام.
حالا در ما نحن فیه از این قاعده مرحوم عراقی استفاده میکند. میفرماید: ادله اولیه اطلاق دارد اثبات میکنند احکام را مطلقا چه در وضع آن خلاف امتنان باشد یا نباشد، در رفع آن امتنان باشد یا نباشد؛ یحرم الخمر اطلاق دارد مقید به قیدی نیست. حدیث رفع نسبت آن به ادله اولیه احکام کالمخصص المنفصل است، در سال قبل یکی از بحثها و تنبیهات، رابطه حدیث رفع، نسبت حدیث رفع با ادله اولیه بود، حالا این حدیث رفع مجمل شده که آیا خاص به موردی است که در وضع آن خلاف امتنان باشد یا اعم است، طبق قانون اصولی حدیث رفع فقط خارج میکند جایی را که در وضع حکم خلاف امتنان باشد؛ پس در جایی که رفع حکم امتنانی باشد حدیث رفع جاری نیست، اطلاق ادله اولیه محکّم است.[۴]
این پنج مطلب میشود ادلهای که موجب شده برای این که مرحوم عراقی اتخاذ مبنایی بکند در قابل مشهور.
اشکالات والد معظم بر مرحوم عراقی
والد معظم بر فرمایشات مرحوم عراقی اشکال دارند. خوب اشکالات را دقت کنید اشکالات دقیقی است.
۱. اشکال بر مبنا [لزوم خلاف امتنان بودن وضع]
اشکال اول این است که مرحوم عراقی این طور فرمود که حدیث رفع اختصاص دارد به جایی که وضع حکم بر خلاف امتنان باشد؛ والد معظم میفرماید: اصلا این که وضع حکمی خلاف امتنان باشد لا یمکن المساعده علیه عقلا و لا نقلا، نه عقلا این حرف درست است و نه نقلا.
اما بیان مطلب؛ مقدمهً مرحوم عراقی یک مبنایی دارد که میفرماید در حدیث رفع ما باید مفروغ عنه بگیریم که یک حکمی قبل از زمان رفع یا قبل از مرتبه رفع موجود بوده تا صدق بکند کلمه رفع. یادتان هست دیگر؟ رفع تعلق میگیرد به آنچه که موجود باشد، باید یک چیزی موجود باشد قبل از رفع حالا یا در زمان سابق بر رفع، زمانا سابق باشد یا از جهت مرتبه مقدم بر رفع باشد تا صدق رفع بکند؛ بنا بر این ما در مورد حدیث رفع همیشه یک حکم ثابتی داریم قبل الرفع زمانا او مرتبه.
حالا که این شد سؤال میکنیم میگوییم این حکم که قبل از رفع موجود است یا ملاک این حکم ملاک ملزم تام بلامزاحم است یا ملاک آن غیر تام است؛ چرا؟ چون اهمال در واقعیات محال است میدانید اهمال در مقام اثبات ممکن است، من در مقام بیان نباشم در مقام اجمال گویی باشم اما در جهان واقع چون وجود مساوق با تشخص است الشیء ما لم یتشخص لم یوجد پس آنچه که در واقع هست مهمل و مجمل نیست یا ملاک در او تام است یا ملاک در او تمام نیست. یک به یک حساب میکنیم:
اگر ملاک حکم تمام نیست اصلا مقتضی برای جعل حکم نیست وقتی مقتضی برای جعل حکم نبود اصلا مجالی برای جریان حدیث رفع نیست چون اگر به خاطرتان باشد ما گفتیم در جریان حدیث رفع حداقل باید اقتضا حکم باشد، باید مقتضی حکم موجود باشد. پس اگر ملاک تمام نیست مقتضی برای جعل حکم نیست یعنی حکمی قبل الرفع مجعول نیست اگر حکمی قبل الرفع مجعول نیست پس دیگر قابل برای جریان حدیث رفع نیست به اعتراف خود شما.
و اما اگر ملاک تام است اگر ملاک تام است در این جا معنا ندارد که وضع حکم خلاف منت باشد بلکه وضع حکم کمال امتنان است. چطور کمال امتنان است؟ هم عقلا و هم نقلا.
اما عقلا چون ایصال مکلفین به مصالحشان و آنچه که موجب سعادت آنها میشود این کمال امتنان و لطف از طرف پرودگار متعال است؛ بنا بر این اگر ملاک تام است و اشکالی ندارد، یعنی چه که وضع آن خلاف امتنان است.
اما نقلا که دیگر شما از ما بیشتر بلد هستید ادله نقلیه روایات متعددهای که دلالت میکند اساسا بعث رسل و تشریع و شرایع الهی و جعل احکام بر مکلفین امتنان من الله هست بر مکلفین.
نتیجه این میشود پس این که شما گفتید معیار در حدیث رفع این است که در وضع حکم خلاف امتنان باشد یعنی حکمی باشد که وضع آن خلاف امتنان باشد همچنین چیزی معقول نیست، یک حکم اگر ملاک آن تام است که خلاف امتنان نیست کمال الامتنان است اگر هم ملاک آن تام نیست که اصلا حکم نیست.[۵]
(سؤال: در رفع هم همین حرف را بزنید) نه ما چون میگوییم در رفع باید امتنان باشد آن را میزنیم به ایجاب احتیاط و به ایجاب احتیاط درست میشود. حالا آن هم بعد میآید. (چرا میگوییم امتنان دارد چون مصلحت دارد ملاک تام دارد) نه نه، آن را حالا میگوییم میآید صبر کنید اگر نیامد چشم. سؤال حقی است ولی صبر کنید این اشکال اول.ـ
۲. اشکال بر مبنا [لزوم خلاف امتنان بودن وضع]
اشکال دوم این است که شکی نیست که بعضی از اموری که در حدیث رفع ذکر شده در امم سابقه موجود بوده اگر بنا هست این امور که در امم سابقه موجود بوده و چون خلاف امتنان است به حدیث رفع باید برداشته بشود این حرف درست نیست چرا؟ به خاطر این که باری تعالی که منانٌ علی العباد فی افعاله و احکامه اقتضا دارد که بر امم سابقه هم این احکام را جعل نکرده باشد. پس معلوم میشود معیار این نیست که در وضع حکم خلاف امتنان باشد. این هم اشکال دوم.[۶]
(سؤال: مجددا اشکال را بفرمایید؟) ببینید بعضی از این امور نه گانه قطعا در امم سابقه بوده در امت حضرت برداشته شده آن که در امت سابقه بوده خلاف امتنان نیست. چون شما میگویید اینها که برداشته شده از چیز هایی است که در وضع آن خلاف امتنان است پس وضع این احکام در امم سابقه خلاف امتنان است و حال آن که پروردگار متعال خلاف امتنان در هیچ امتی مرتکب نمیشود منان علی العباد. (خداوند اراده فرموده اختصاص آن را به این امت، این چه مشکلی دارد؟) پس معلوم میشود رفع برای ایجاد امتنان است نه این که وضع اینها خلاف امتنان بوده. چون مثلا در نسیان امم سابقه مأخوذ بودند اگر وضع این حکم خلاف امتنان است خلاف امتنان که از باری تعالی صادر نیست منان علی العباد فی افعاله و احکامه.ـ
این اشکال دوم، اشکال سوم محض خاطر آقا فردا.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
۱) تحف العقول النص ص۳۶
۲) نهج البلاغه (للصبحی صالح) ص۳۴۸
۳) و من ذلک نقول انه لا یشمل الحدیث فیما لا یعلمون الحکم الواقعی الثابت للذات فی الرتبه السابقه على الشک لعدم کونه بوجوده الواقعی مما فیه الضیق على المکلف حتى یقتضى الامتنان رفعه کما انه لا یشمل الجهل بالحکم و کذا الخطاء و النسیان عن تقصیر من المکلف و کذلک الاضطرار و نحوه إذ لا یأبى العقل حینئذ عن فعلیه التکلیف و استحقاق العقوبه على المخالفه. نهایه الأفکار ج۳ ص۲۱۲
۴) و لا أقل من الشک فی شمول حدیث الرفع لمثله فیؤخذ بالقدر المتیقن و لا یکون ذلک إلاّ الآثار التی کان وضعها خلاف المنه على المکلف لا مطلق ما یکون فی رفعه الامتنان و التوسعه على المکلف و ان لم یکن فی وضعه ضیق علیه. همان
۵) وفیه أولاً: أن ما اختاره فی الحدیث باختصاص الرفع فیه بالحکم الذی یکون وضعه على خلاف الامتنان لا بما یکون الرفع فیه منه لا یمکن المساعده علیه عقلاً ونقلاً، حیث إنه بعدما اعترف بکون الرفع فی الحدیث مختصاً بما یکون المرفوع ثابتاً لو لا تعلق الرفع به فحینئذ الحکم الذی تعلق الرفع به لا یخلو أمره من تمامیه ملاکه قبل تعلق الرفع به أو عدم تمامیه ملاکه قبله وذلک لاستحاله الإهمال، فعلى الثانی لا معنى لتعلق الرفع به بعد عدم المقتضی لجعله قبل مرتبه تعلق الرفع به، وعلى الأول من وجود المصلحه الملزمه غیر المزاحمه لجعل الحکم لا معنى لکون وضعه خلاف المنه على المکلف لا عقلاً ولا نقلاً، أما عقلاً فلأن إیصال المکلفین إلى مصالحهم کمال المئه واللطف من الله عزوجل، وأما نقلاً فلدلاله الأدله النقلیه على أن بعث الرسل والشرائع وجعل الأحکام على المکلفین امتنان منه عزّ وجل على عباده، اذاً فلا معنى لکون وضع الحکم على الأمه خلاف الامتنان علیها حتى یکون رفعه منه علیهم. تحف العقول فی علم الاصول ج۱ ص۱۳۰
۶) مضافاً إلى ثبوت هذه التسعه المرفوعه فی الجمله بالنسبه إلى الأمم السابقه ووضعها علیهم؛ ولکنها رفعت عن هذه الأمه ببرکه مسأله النبیﷺ لیله المعراج کما تدل علیه الروایات الوارده فی جامع أحادیث الشیعه والبحار فکیف یمکن الالتزام بکون وضع هذه الأمور کان خلاف المنه علیهم مع أنه حکیم ومنان بالنسبه إلى جمیع العباد وجمیع الأمم. همان ص۱۳۱