بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیة الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین
بحث در این بود، اشکالی که مطرح شد که اشکال سوم بود این بود که در ذیل روایت مسعدة بن صدقة عنوان بینة اخذ شده و بینه عبارت است از شهادت دو عادل و بینه و شهادت دو عادل مربوط به شبهات موضوعیه است پس روایت شامل شبهات حکمیه نمیشود.
ادامه جواب دوم از اشکال سوم روایت مسعده
بینة در روایت مسعدة بن صدقة به معنی لغوی است. مرحوم آقای خوئی قدس سره از این اشکال جواب دادند به این که عناوینی که در روایات اخذ میشود ما باید حمل کنیم بر معنای لغوی نه بر معنای اصطلاحی لذا اگر کلمهی بینه در آیات شریفه باشد یا در روایات باشد به معنی ما یبین الشیء است نه به معنی اصطلاح فقهی.
بینه در قرآن
مرحوم آقای خوئی یک شاهد از قرآن میآورند: «أ رأيتم إن كنت على بينة من ربي».[۱] این جا قطعا مقصود از این بینه شهادت دو عادل نیست. به خصوص که مسأله، مسألهی عقائد است و در مسائل اعتقادی اعتباری برای بینه نیست، بلکه این جا به معنی ما یبین است.
و آیات دیگر هم بسیار است من چند نمونه را باز قرائت میکنم. مثل این آیه:
«و إلى ثمود أخاهم صالحا قال يا قوم اعبدوا الله ما لكم من إله غيره قد جاءتكم بينة من ربكم هذه ناقة الله لكم آية.»[۲] قد جاءتکم بینة من ربکم یعنی دو شاهد عادل؟! این در سوره اعراف بود.
«سل بني إسرائيل كم آتيناهم من آية بينة.»[۳] آیات الهی که مبین هستند.
«و تقولوا لو أنا أنزل علينا الكتاب لكنا أهدى منهم فقد جاءكم بينة من ربكم و هدى و رحمة… الی آخر».[۴]
کلا بینه در آیات شریفه مقصود از آن ما یبین الشیء است نه شاهد. نمیشود بگوییم در تمام اینها استعمال، استعمال مجازی و استعمال با قرینه است.
بینه در روایات
و همچنین در روایات. در روایات هم بینه به معنای لغوی هست، نه به معنای اصطلاحی، من جمله این روایت، البته این روایت خیلی مفصل است و مشتمل بر نکاتی هم هست که آدم حیفش میآید اینها را نخواند.
«خطب أمير المؤمنين علیهالسلام خطبة بعد العصر فعجب الناس من حسن صفته و ما ذكره من تعظيم الله جل جلاله قال أبو إسحاق فقلت للحارث أ و ما حفظتها قال قد كتبتها فأملاها علينا من كتابه الحمد لله الذي لا يموت و لا تنقضي عجائبه لأنه كل يوم في شأن من إحداث بديع لم يكن الذي لم يلد فيكون في العز مشاركا و لم يولد فيكون موروثا هالكا و لم تقع عليه الأوهام فتقدره شبحا ماثلا و لم تدركه الأبصار فيكون بعد انتقالها حائلا» کل عقائد این جا جمع است «الذي ليست في أوليته نهاية و لا لآخريته حد و لا غاية الذي لم يسبقه وقت و لم يتقدمه زمان و لا يتعاوره زيادة و لا نقصان».
واقعا عجیب است حضرت در این مدتی کمی که توانستند صحبت بکنند…، در کل زمان حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم که حضرت هیچ صحبتی نکردند.
خیلی سال پیش فکر میکنم حدود پنجاه سال پیش دکتر عبدالفتاح عبد المقصود از مصر آمده بود ایران، مرحوم دکتر مفتح دعوتش کرده بود قم، این وارد شد در منزل والد ما، چون منزل والد ما یک منزلی بود که همه قبول داشتند جلسهای بود در آنجا همه جمع بودند. بزرگان جمع بودند. مراجع جمع بودند. من جمله مرحوم آشیخ مرتضی حائری در این مجلس بودند. بعد سؤال طرح شد که حضرت با این لسان با این بیان در این زمانی که با حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم بودند هیچ خطبهای از حضرت نداریم هیچ بیانی نداریم. وجهش چیست؟ همه سکوت کردند. مرحوم آشیخ مرتضی حائری ایشان گفتند که این به خاطر ادبی بوده که حضرت امیر نسبت به حضرت رسول داشتند که تا حضرت بودند لب به سخن نگشودند.
حالا مقصود، در آن مدت کمی که حضرت بودند صحبتهایی که کردند بعد مرحوم رضی هم آن قسمتهایی را که مورد هدفش بوده جمع آورده کرده همه را جمع آوری نکرده. واقعا معرکه است. علی ای حال…
«و لا يوصف بأين و لا بم و لا مكان الذي بطن من خفيات الأمور و ظهر في العقول بما يرى في خلقه من علامات التدبير الذي سئلت الأنبياء عنه فلم تصفه بحد و لا ببعض بل وصفته بفعاله و دلت عليه بآياته لا تستطيع عقول المتفكرين جحده لأن من كانت السماوات و الأرض فطرته و ما فيهن و ما بينهن و هو الصانع لهن فلا مدفع لقدرته الذي نأى من الخلق فلا شيء كمثله الذي خلق خلقه لعبادته و أقدرهم على طاعته بما جعل فيهم و قطع عذرهم بالحجج فعن بينة هلك من هلك و بمنه نجا من نجا و لله الفضل مبدئا و معيدا تا آخر خطبه».[۵]
اصلا این ها را که آدم میخواند روحش یک جور دیگر میشود.
«فعن بینة هلک من هلک». خب این بینة به معنی شاهد عادل که نیست به معنی ما یبین الشیء است.
روایات متعدد است من اینها را جمع آوری کردم. هم در روایات هم در آیات حمل میشود بر معنای لغوی.
(سؤال: فرق بینه با یستبین چه میشود؟) لیستبین یعنی خودش روشن بشود که انسان مثلا یقین پیدا کند تقوم به البینة میشود یک حجت شرعیه و تعبدیه.ـ
نتیجه این شد که پس جواب مرحوم آقای خوئی این شد که این بینه به معنی دو شاهد عادل نیست تا در نتیجه روایت خاص به شبهات موضوعیه بشود بلکه به معنی ما یبین الشیء هست. هم شامل میشود شبهات موضوعیه را هم شامل میشود شبهات حکمیه را. چون خبر ثقه ما یبین الشیء است، بینه و دو شاهد عادل هم ما یبین الشیء است.
بنا بر این روایت اختصاص به شبهات موضوعیه ندارد. مقتضی برای تعمیم روایت نسبت به شبهات حکمیه از جهت کلمه بینه موجود است، مانع آن هم از جهت کلمه «بینه» مفقود است.
اشکال والد معظم بر مرحوم آقای خوئی
والد معظم بر مرحوم آقای خوئی اشکال فرمودند که بینة در عرف متشرعة ظاهر در شهادت عدلین است کما این که با تتبع در روایات این مطلب ظاهر میشود. یعنی بینة حقیقت شرعیه پیدا کرده است نسبت به عدلین و دو شاهد عادل.[۶]
در نتیجه بینهی در روایت مسعدة بن صدقة یا حمل میشود بر همان معنای متشرعه که دو شاهد عادل است یا لااقل روایت مجمل میشود که آیا مراد از بینه خصوص معنای حقیقت شرعیه است که دو شاهد عادل باشد تا مختص به شبهات موضوعیه بشود یا مراد معنای لغوی است تا اعم بشود از شبهات حکمیه و موضوعیه. بنا بر این اشکال مرحوم آقای خوئی وارد نیست. یعنی در حقیقت میشود این جوری بگوییم: جوابی که مرحوم آقای خوئی دادند و تعمیمی را که مرحوم آقای خوئی اثبات کردند ناتمام است.
والد معظم روایتی را ذکر نکردند ولیکن اگر جستجو بکنید روایاتی که در آنها بینه استعمال شده و مراد خصوص دو شاهد عادل است متعدد است من بعضی از آنها را میخوانم.
در کافی جلد ۱ صفحه ۳۹۷ باب فی الائمه علیهم السلام انهم اذا ظهر امرهم حکموا بحکم داوود و آل داوود و لا یسئلون البینة علیهم السلام و الرحمة و الرضوان. این بینه به معنی دو شاهد عادل است.
«علي بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن منصور عن فضل الأعور»
سند را تند خواندم چون نمیخواهیم روی سند کار بکنیم الان.
«عن أبي عبيدة الحذاء قال: كنا زمان أبي جعفر علیه السلام حين قبض نتردد كالغنم لا راعي لها فلقينا سالم بن أبي حفصة فقال لي يا أبا عبيدة من إمامك فقلت أئمتي آل محمد فقال هلكت و أهلكت أ ما سمعت أنا و أنت أبا جعفر علیه السلام يقول من مات و ليس عليه إمام مات ميتة جاهلية فقلت بلى لعمري و لقد كان قبل ذلك بثلاث أو نحوها دخلت على أبي عبد الله علیه السلام فرزق الله المعرفة فقلت لأبي عبد الله علیه السلام إن سالما قال لي كذا و كذا قال فقال يا أبا عبيدة إنه لا يموت منا ميت حتى يخلف من بعده من يعمل بمثل عمله و يسير بسيرته و يدعو إلى ما دعا إليه يا أبا عبيدة إنه لم يمنع ما أعطي داود أن أعطي سليمان ثم قال يا أبا عبيدة إذا قام قائم آل محمد صلی الله علیه و آله حكم بحكم داود و سليمان لا يسأل بينة.»
این جا هم بینه به معنی دو شاهده عادل است.
روایت دیگر هم هست در کافی جلد ۱ صفحه ۳۹۷:
«سمعت أبا عبد الله علیه السلام يقول لا تذهب الدنيا حتى يخرج رجل مني يحكم بحكومة آل داود و لا يسأل بينة يعطي كل نفس حقها.»
انشاءالله ما هم به آن زمان برسیم.
روایات متعدد است من جمع کردم. دیگر بقیه را نمیخوانم.
بررسی اشکال والد معظم
مشکلی که در این جا هست [این است که] این روایاتی که در این جا هست همه مربوط به باب قضاء است و در باب قضاء قطعا مراد از بینة دو شاهد عادل است. چون روایت «انما اقضی بینکم بالبینات و الایمان» از روایاتی است که صادر از خود رسول اکرم صلی الله علیه و آله هست. یعنی از زمان حضرت بینة در باب قضا خاص به این معنای دو شاهد عادل بوده. لذا در باب قضا قرینه هست که بینه به معنی دو شاهد عادل است. در غیر باب قضا اگر ما بینه را داشته باشیم علی القاعده باید حمل بشود بر معنای لغوی.
این روایت هم در کافی جلد ۷ صفحه ۴۱۴ هست:
«علي بن إبراهيم عن أبيه و محمد بن إسماعيل عن الفضل بن شاذان جميعا عن ابن أبي عمير عن سعد بن هشام بن الحكم عن أبي عبد الله علیه السلام قال قال رسول الله ص إنما أقضي بينكم بالبينات و الأيمان و بعضكم ألحن بحجته من بعض… الی آخر».
پس آن چه که والد معظم فرمودند حل مشکل نمیکند. یعنی این بینه در این روایات به خاطر این است که در باب قضا وارد شده حمل میشود بر معنای اصطلاحی اما در روایت مسعدة بن صدقة باب قضا نیست. شبهاتی است حالا یا حکمیه یا موضوعیه یا اعم از حکمیه و موضوعیه و بعد هم فرموده «و الاشیاء کلها علی هذا حتی تستبین او تقوم به البینة»، این بینه چون قرینه ندارد باید حمل بشود بر معنای لغوی.
من البته فرصت تتبع کامل پیدا نکردم که ببینم در غیر باب قضا بینه به معنی دو شاهد عادل هم ذکر شده یا نه. حالا شما الحمد لله فرصت دارید. مثلا در یک جایی در باب اثبات موضوعی روایت داشته باشیم که حجت و آن چه که معتبر است دو شاهد عادل است، این میشود شبههی موضوعیه باب قضا هم نیست. آن وقت دلیل میشود بر آن چه که والد معظم فرمودند. (در رؤیت هلال روایت هست) رؤیت هلال، خب خوب است بخوانید (قال أمير المؤمنين علیه السلام إذا رأيتم الهلال فأفطروا أو شهد عليه بينة عدل من المسلمين… الحديث.[۷] بعدی علي بن الحسن بن فضال عن الحسن بن نصر عن أبيه عن أبي خالد الواسطي قال: أتينا أبا جعفر علیه السلام في يوم يشك فيه من رمضان فإذا مائدته موضوعة و هو يأكل و نحن نريد أن نسأله فقال ادنوا الغداء إذا كان مثل هذا اليوم و لم تجئكم فيه بينة رؤية الهلال.[۸]) این خوب است. این جا بینه استعمال شده در باب قضا هم نیست و شبهه هم شبههی موضوعیه است. (محمد بن يحيى عن أحمد بن محمد و علي بن إبراهيم عن أبيه عن عبد الرحمن بن أبي نجران عن عبد الله بن بكير عن زرارة عن اليسع قال سمعت أبا جعفر علیه السلام يقول لا طلاق إلا على السنة و لا طلاق على السنة إلا على طهر من غير جماع و لا طلاق على سنة و على طهر من غير جماع إلا ببينة[۹]). این در قضا است. (نه در طلاق است. در عده هم هست) بخوانید (و إن لم يكن لها بينة فهي حرام عليه ما أقام معها و لا إثم عليها من…[۱۰]) خوب است.
پس بنا بر این روایت داریم در غیر باب قضا که بینه هست و به معنی دو شاهد عادل است.
نتیجه این میشود که اشکال والد معظم بر مرحوم آقای خوئی مسجل میشود. یعنی این که چون بینه در لسان روایات هم به معنی لغوی استعمال شده و هم به معنی اصطلاحی آمده و هر دو استعمال رایج هست لذا در روایت مسعدة بن صدقة نتیجه این است که ما نمیتوانیم حمل بر معنای لغوی فقط بکنیم بلکه لااقل مجمل میشود.
حالا سؤالاتتان را بپرسید.
(سؤال: همان که مرحوم آقای خوئی گفته چه ضرری دارد؟ چون تستبین که هم حکمیه است هم موضوعیه است. حتی اگر بینه در روایت نبود. بعد این روایت میگویند تخصیص یا قید میخورد به خبر ثقه که خبر ثقه را در موضوعات قبول داشته باشیم) گفتم آن را که در موضوعات بله… (این میشود دو به یک. دو تا در مورد احکام است یکی در مورد مثلا…) این نمیشود. حتی تستبین او تقوم به البینه در یک مورد میفرماید هر دو حجت است یکی استبانه یکی بینه. اگر بینه فقط شاهد عادل باشد شاهد عادل فقط در موضوعات حجت است. پس استبانه را هم در موضوعات میکند حجت (نه چون اعم است غایت را برای هر دو ذکر فرموده. با هم است) دو حد نمیشود که یکی برای یکی باشد و یکی برای دیگری باشد. استبانه و بینه هر دو برای شبهه هست. یعنی باید شبهه، شبههای باشد که جا برای اعمال هر دو باشد، شبههای که جا برای اعمال هر دو دارد شبههی موضوعیه است. شبههی موضوعیه شبههای است که هم جا برای اعمال بینه به معنی شاهد عادل دارد هم جا برای اعمال استبانه دارد. اما شبههی حکمیه جا برای اعمال استبانه دارد اما جا برای اعمال شاهد عادل ندارد. لذا اشکال والد معظم مسجل میشود.ـ
اشکال چهارم روایت مسعدة
خب اشکال چهارمی که بر روایت هست عبارت از این است که ـ مرحوم آقای خوئی این اشکال را ذکر کردند ـ مدعای ما در کتاب برائت عبارت است از اثبات برائت در شبههی حکمیه با قطع نظر از وجود قاعده یا اصل دیگری که اقتضا بکند برائت از تکلیف را. اگر در مقام اصل و قاعدهای باشد که اقتضاء برائت از تکلیف داشته باشد دیگر مستند ما حدیث مسعدة بن صدقة نمیشود.
در حدیث مسعدة بن صدقة سه مثال ذکر شده هر سه مثال دارای اصل یا قاعدهای است که اثبات میکند حلیت را، و چون این اصل و قاعده در مرحلهی موضوع جاری میشود مقدم میشود بر اصالة الحل که ما میخواهم در مرحلهی حکم جاری کنیم. چون میدانید اصل جاری در موضوع میشود اصل سببی، مقدم میشود بر اصل جاری در حکم که اصل مسببی است.
یک به یک حساب میکنیم:
یک مثال «ثوب علیک» بود لعله سرقه. این جا قاعده ید اثبات میکند که این ثوب ملک ذو الید است و به قاعده ید اثبات میشود حلیت تصرف. دیگر موضوع که ملک است درست میشود. وقتی موضوع درست شد نوبت به جریان اصالة الحل نمیرسد.
مورد دوم عبد بود. عبدی که در نزد شخصی است که «لعله خدع فبیع». این جا هم قاعده ید اقتضا میکند که این عبد ملک کسی باشد که او بر او سلطنت دارد و ید دارد. ذو الید میشود صاحب عبد و به قاعدهی ید ثابت میشود که این شخص عبد است و عبد همین ذو الید هم هست. بنا بر این حلیت تصرف در آن ثابت میشود.
مورد سوم شبهه و احتمال خواهر رضاعی زوجهی شخص بود. این جا هم ما استصحاب عدم نعتی داریم. چون این زن وقتی که به دنیا آمد قبل از تحقق رضاع شرعی اخت و خواهر رضاعی این مرد نبود شک دارم بعد رضاع شرعی محقق شد تا این زن بشود خواهر رضاعی این مرد یا نه، استصحاب میکنم عدم تحقق رضاع را. این میشود استصحاب عدم نعتی چرا میگوییم نعتی؟ چون موضوعش موجود بود این زن وقت تولد موجود بود اما رضاعش موجود نبود.
مورد چهارم شبههی اختیت و خواهری بود که شاید این زن خواهر این مرد باشد. نسبت به اختیت استصحاب عدم ازلی داریم نه نعتی. چون این طور میگوییم، میگوییم وقتی این زن موجود نبود انتساب این مرد به این زن به انتساب اختیت هم موجود نبود، بعد که زن موجود شد نمیدانیم آیا این انتساب محقق شد یا نشد استصحاب میکنیم عدمش را. مثل استصحاب عدم قرشیت.
بقیه بحث را فردا میگویم. چون وقت تمام شد. این جا بحث هست.
وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
۱) هود ۲۸
۲) اعراف ۷۳
۳) بقره ۲۱۱
۴) انعام ۱۵۷
۵) الكافي (ط – الإسلامية) ۱/۱۴۱
۶) ويرد عليه ما حققناه في المباحث الفقهية من ظهور البيئة في عرف المتشرعة على شهادة العدلين، كما يظهر ذلك من التتبع في الروايات من مثل قوله : البيئة على المدعى واليمين على من أنكر. تحف العقول فی علم الاصول ج۱ ص۱۵۰
۷) وسائل الشيعة ۱۰/۲۸۸
۸) تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ۴/۱۶۱
۹) الكافي (ط – الإسلامية) ۶/۶۲
۱۰) من لا يحضره الفقيه ۴/۵۱