بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیه الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین
(سؤال: رابطه بین امتنان شخصی و نوعی عموم و خصوص من وجه است یا عموم و خصوص مطلق است؟) نه رابطه گفتیم که در باب تخصیص اکثر و اقل و اکثر در مورد خروج از عام ما کار به افراد داریم کار به نسبت سنجی بین دو عنوان نداریم. الان اگر خاص ما مردد بین مرتکب کبیره و اعم از مرتکب کبیره و صغیره است، مرتکب کبیره اخص است، اعم از مرتکب کبیره و صغیره اعم است. ما کار نداریم که کدام یک اعم است و کدام یک اخص است، کار داریم که در جهان خارج آیا اگر مراد کبیره باشد بیشتر از تحت عام خارج میشود یا اگر مراد اعم باشد بیشتر از تحت عام خارج میشود. معیار تعداد خروج از تحت عام است در نتیجه اگر نسبت بین دو عنوان عموم و خصوص من وجه بود مثل ظن شخصی و ظن نوعی، امتنان شخصی و امتنان نوعی، شما این طور نگاه نکن اینها که نسبتشان عموم و خصوص من وجه است، پس یکی نسبت به دیگری اعم نیست، و دیگری اخص نیست تا اخص بشود اقل و اعم بشود اکثر. میگوییم اصلا ما کار به نسبت سنجی بین دو عنوان نداریم ما باید ببینیم در جهان خارج اگر امتنان نوعی باشد افراد بیشتری از تحت ادله اولیه خارج میشود یا اگر امتنان شخصی باشد، میبینیم اگر امتنان شخصی باشد افراد بیشتری خارج میشود چون حتی آن کسی هم که کوزه دیگری را خطأ میشکند، این هم از تحت عام خارج میشود اما اگر امتنان نوعی باشد این طور آدمی خارج نمیشود. پس امتنان نوعی میشود اقل و امتنان شخصی میشود اکثر. این یک نکته بسیار مهم و ارزشمندی است، که بعضی نکات را تأکید میکنم به این جهت. (اقل و اکثر در جایی است که اقل در شکم اکثر باشد) این جا اقل و اکثر در افراد میگیریم، نه در عنوان، وقتی در افراد میگیریم اقل در شکم اکثر هست لزومی ندارد عنوانهایش باشد ولی موردهایش هست. یعنی هر جایی ببینید این طوری باید حساب کنید، اگر امتنان بر شخص باشد از تحت من اتلف بیشتر خارج میشود یا کمتر. (بیشتر) تمام شد به هیچ چیز دیگری شما کار نداشته باش! به عنوان آن نباید کار داشته باشی، قانون در قدر متیقنگیری و اقل و اکثر در تخصیص نسبت به عام خروج افراد [است]، به عنوانها کار نداریم عنوان آن ممکن است عموم و خصوص من وجه باشد، ممکن عموم خصوص مطلق باشد، به آنها کار نداریم. (قدر متیقن محل اجتماع نمیشود؟) نه باز ببنید شما دارید رو مفهوم کار میکنید قدر متیقن میشود جامع هر دو تا، یعنی قدر متیقن میشود اخص، بله به حسب مفهوم ولی در ما نحن فیه قدر متیقن را به لحاظ افراد میگیریم نه به لحاظ عنوان. این را در یک چهار خانه بنویسید (به لحاظ مصداق هم باز قدر متیقن میشود محل اجتماع) نه به لحاظ مصداق اگر بخواهد امتنان شخصی باشد همه مواردی که خطأ اتلاف میکنند از تحت ادله خارج میشود بیشتر خارج میشود (نه باید هر دو با هم باشد) همین برای این که شما دارید عموم و خصوص من وجه میگیرید میگویید شخصی یعنی باید هر دو تا جمع بشود نه امتنان شخصی هست اما امتنان نوعی نیست، باید این از تحت ادله اولیه خارج بشود، ببینید اگر معیار امتنان شخصی است پس هر جا امتنان شخصی باشد باید از تحت قاعده من اتلف خارج بشود چه امتنان نوعی باشد چه نباشد، در تمام موارد اتلاف خطأیی چه میشود خارج میشود اما اگر مراد امتنان نوعی باشد موارداتلاف خطأیی خارج نمیشود، چرا نمیشود چون امتنان بر این هست اما امتنان بر صاحب مال نیست، این طور باید حساب کنید. باز تأکید میکنم در چهار خانه بنویسید: در باب عام و خاص وقتی میخواهیم ما بسنجیم کثرت خروج افراد و قلت خروج افراد را، لحاظ به خروج افراد خارجا هست، لحاظ عنوان نمیشود، ممکن است عنوان عموم و خصوص من وجه باشد ممکن است عموم و خصوص مطلق باشد.ـ
بررسی سندی حدیث رفع
گفتیم بحثی را که وارد میشویم بحث سندی حدیث رفع است. در این جا هم چند امر مورد بحث است:
در این متنها دو چیز مد نظرمان هست یکی سند حدیث یکی متن حدیث.
ذکر احادیث رفع
امر اول متن حدیث رفع است.
۱. حدیث اربع خصال
این حدیث در کتاب کافی شریف در جلد دوم صفحه ۴۶۲ آمده تحت بابی به عنوان «باب ما رفع عن الامه» اصلا عنوان باب این است.
«الحسین بن محمد عن معلى بن محمد عن أبی داود المسترق قال حدثنی عمرو بن مروان قال سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم رفع عن أمتی أربع خصال خطأها و نسیانها و ما أکرهوا علیه و ما لم یطیقوا و ذلک قول الله عز و جل: “ربنا لا تؤاخذنا إن نسینا أو أخطأنا ربنا و لا تحمل علینا إصرا کما حملته على الذین من قبلنا ربنا و لا تحملنا ما لا طاقه لنا به” و قوله “إلا من أکره و قلبه مطمئن بالإیمان”».
خصالی که در حدیث رفع، رفع شده شاهد آن را امام علیه السلام از قرآن ذکر فرموده.
این متن اول که در کافی بود و ما لا یعلمون را نداشت. پس اصلا ما لا یعلمون که مورد بحث ما است در سند کافی موجود نیست. پس این روایت الان از محل بحث ما خارج میشود.
۲. حدیث تسع خصال
روایت دوم باز در کافی است:
«الحسین بن محمد عن محمد بن أحمد النهدی رفعه عن أبی عبد الله علیه السلام قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم وضع عن أمتی تسع خصال الخطأ و النسیان و ما لا یعلمون و ما لا یطیقون و ما اضطروا إلیه و ما استکرهوا علیه و الطیره و الوسوسه فی التفکر فی الخلق و الحسد ما لم یظهر بلسان أو ید».[۱]
این روایت از جهت متن مشتمل بر «ما لا یعلمون» هست اما از جهت سند روایت مرفوعه است چون داشت «عن محمد بن احمد النهدی رفعه عن ابی عبد الله علیه السلام» سند بین نهدی و حضرت صادق صلوات الله علیه برای ما محذوف است.
پس این روایت از جهت متن مربوط به ما میشود ولیکن از جهت سند مورد بحث قرار نمیگیرد چون مرفوعه است و فائده ندارد بحث در رجال سند.
۳. حدیث تسعه
روایت سوم در خصال است جلد ۲ صفحه ۴۱۷. البته خصال خیلی چاپهای متعدد دارد من آدرس از این برنامه نور میدهم که معمولادر دسترس شما هست.
«حدثنا أحمد بن محمد بن یحیى العطار رضی الله عنه قال حدثنا سعد بن عبد الله عن یعقوب بن یزید عن حماد بن عیسى عن حریز بن عبد الله عن أبی عبد الله صلوه الله علیه قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله رفع عن أمتی تسعه الخطأ و النسیان و ما أکرهوا علیه و ما لا یعلمون و ما لا یطیقون و ما اضطروا إلیه و الحسد و الطیره و التفکر فی الوسوسه فی الخلق ما لم ینطق بشفه».[۲]
این روایت را باید روی آن کار بکنیم چون از جهت متنی «ما لا یعلمون» را دارد از جهت سند هم یک سند متصل دارد.
روایت بعد در توحید صدوق است. در توحید مرحوم صدوق همین روایت را با همین متن و همین سند ذکر کردند.[۳] بنا بر این یک روایت علی حدهای حساب نمیشود.
تا این جا شد سه روایت.
۴. حدیث تسعه اشیاء
روایت چهارم در من لا یحضره الفقیه است جلد اول صفحه ۵۹:
«و قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم وضع عن أمتی تسعه أشیاء السهو و الخطأ و النسیان و ما أکرهوا علیه و ما لا یعلمون و ما لا یطیقون و الطیره و الحسد و التفکر فی الوسوسه فی الخلق ما لم ینطق الإنسان بشفه».
این روایت مرسله است اصلا ولیکن مرسلهای است که مرحوم صدوق اسناد به حضرت میدهد معلوم میشود که سند در نزد او تمام بوده. این روایت هم دیگر مورد بحث ما نیست چون سند ندارد.
این جا به یک نکته بسیار مهمی اشاره کنم و آن نکته این است که روایاتی که مرحوم صدوق در کتاب فقیه ذکر میکند بدون سند، دو قسم است: تاره میفرماید «رُوی» تاره میفرماید «رَوی»، قال النبی صلی الله علیه و آله، قال الصادق علیه السلام، عین این حدیث را دیدید که در فقیه هست در توحید بود با سند فقط یک کلمه سهوش متفاوت بود آن جا بود «الخطأ و النسیان» این جا هست «السهو و الخطا». پس معلوم میشود که در بسیاری از مواردی که مرحوم صدوق روایت را با عنوان ارسال میکند اینها سند دارد، سند داشته سند آن برای ما ذکر نشده.
و یک نکته مهم دیگری را که باید توجه داشته باشید در بسیاری از موارد که مرحوم صدوق میفرماید قال النبی صلی الله علیه و آله مثلا یا میگوید قال الصادق علیه السلام، سندش همان سند روایت قبلی است یعنی همان سند روایت قبلی است نهایت به خاطر این که تکرار نکند فقط آخر سند معصوم علیه السلام را ذکر کرده. این هم نکته دوم.
یعنی ما نمیشود زود احادیث را تا ببینیم آقا یکی از آن مرسل است آن یکی سند ندارد این یکی فلان؛ نه این طوری نیست، خیلی باید دقت کرد.
ان شاءالله الان دو روز تعطیلی دارید یک مطالعهای در زندگی و حیات مرحوم صدوق بکنید ببینید چطور آدمی بوده! چطور احادیث را جمع آوری کرده! اصلا آدم گیج میشود و بسیار احساس حقارت و کوچکی میکند در مقابل اینها. بعد از هزار سال هم قبرش شکافته شد در شاه عبد العظیم در ری بدن او سالم سالم بود. آن وقت قیامت کرده این مرد! نگاه کنید زندگی او را، آن زمان که وسائل نبوده چطور به شهرها مسافرت میکرده که روایات را جمع کند چه قدر زحمت کشیده تا عیون اخبار الرضا علیه السلام را جمع آوری کرده، اصلا واقعا معرکه هستند اینها! نمیداند آدم چه بگوید در مقابل اینها. یعنی من خودم را دارم میگوییم به شما کار ندارم ما که اصلا خودمان داخل آدم نیستیم، این طور اینها کار کردند! علی ای حال بنا بر این این را باید دقت کنید که در اسناد روایت زود نگویید ساقط است.
یک جهت هم این بوده که آن زمان یک تقیداتی داشتند در نقل روایت که باید عن سماع باشد عن اجازهٍ باشد و یا روایت خیلی برایشان روشن و واضح بوده اصلا احتیاج به سند نمیدیدند، سند را ذکر نمیکردند. احتجاج طبرسی را مقدمهاش را دیدهاید که مرحوم طبرسی چه میفرماید. علی ای حال میخواستیم به این نکته اشاره کنیم.
(سؤال:این که روی و قال آمده فرق نمیکند؟) نه دیگر نه «روی» فقط میخورد به یک کسی که از امام نقل میکند؛ مثلا روی محمد بن مسلم، «قال» را میزنند مستقیما به خود معصوم.
بررسی و تصحیح سند روایت توحید
پس بنا بر این ما سندی را که الان میخواهیم روی آن کار کنیم همین سند روایت توحید صدوق هست.
راه اول توثیق احمد بن محمد بن یحیی العطار
در این سند اول شخصی که ذکر شده «احمد بن محمد بن یحیی العطار» است.
این شخص توثیق خاص ندارد یعنی مرحوم نجاشی، شیخ گفته باشند احمد بن یحیی ثقه، نه چنین چیزی ما نداریم. لذا به وجوهی تمسک شده برای اثبات وثاقت این شخص.
۱. ترضی مرحوم صدوق
وجه اول این است که این شخص از کسانی است که مرحوم صدوق ترضی بر او کرده در خصال و در توحید ترحم بر او کرده. ببینید سند توحید این طور بود: «حدثنا أحمد بن محمد بن یحیى العطار رحمه الله…».[۴] سند خصال این طور بود: «حدثنا أحمد بن محمد بن یحیى العطار رضی الله عنه …».[۵]
عدهای قائل شدند که ترضی مرحوم صدوق از شخصی کاشف از وثاقت آن شخص هست چون معلوم میشود که این آدم شخص موثقی بوده که مرحوم صدوق نسبت به او ترضی فرموه و متعدد مواردی هست که مرحوم صدوق نسبت به افراد رضی الله عنه فرموده.
اشکال مرحوم آقای خوئی
مرحوم آقای خوئی قدس سره در معجم رجال الحدیث بر این مطلب اشکال میکند.
اشکال اول
میفرماید: ترحم کاشف از توثیق نیست. وثاقت یک صفت خاصی است در شخص که تحرز از کذب دارد حالا اگر یک عالمی نسبت به یک کسی بگوید رضی الله عنه این کاشف از این نیست که آن آدم ثقه هست. لذا در معجم رجال الحدیث جلد اول صفحه ۷۴ میفرماید:
«و استدل على حسن من ترحم علیه أحد الأعلام» حتی وثاقت هم نه حسنش که میگوییم آدم خوبی بوده «کالشیخ الصدوق و محمد بن یعقوب» اینها اگر از یک کسی ترحم بکنند معلوم میشود آدم خوبی بوده «و أضرابهما بأن فی الترحم عنایه خاصه بالمترحم علیه، فیکشف ذلک عن حسنه لا محاله».[۶] مرحوم آقای خوئی اشکال میکند میفرماید ترحم عبارت است از طلب رحمت از پروردگار متعال و این یک دعای مستحبی است که در حق همه مؤمنین خوب است «مثل اللهم اغفر للمؤمنین و المؤمنات و المسلمین و المسلمات الاحیاء منهم والاموات تابع بیننا و بینهم بالخیرات»[۷] این دلیل بر وثاقت شخص نیست.
اشکال دوم
اشکال دوم این است که حضرت صادق صلوات الله علیه ترحم فرموده بر هر کسی که زیارت امام حسین علیه السلام برود.[۸]
خوش به حالش! ترحم از حضرت امام جعفر صادق علیهالسلام برای کسی که زیارت امام حسین برود. زیارت امام حسین خیلی خصوصیات دارد، خیلی خصوصیات دارد! روایت تام السند دارد که هیچ نبی مرسلی نیست و هیچ ملک مقربی نیست که این که خواسته و تقاضای آنها از خداوند تبارک و تعالی این است که به آنها اجازه داده میشود که به زیارت امام حسین علیه السلام بروند و بعضی برای آنها مکاشفاتی پیدا شده البته آنهایی که اهلش باشند. یک کسی رفته آن جا به زحمت خواسته وارد حرم بشود جلویش را گرفتند نیمه شب، گفته آقا من از راه دور آمدم میخواهم زیارت بروم، گفتند امشب حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام حاجتی دارد آمده کنار قبر امام حسین علیه السلام معتکف شده فعلا اجازه ورود نیست، قبر امام حسین علیه السلام این هست.[۹]
علی ای حال ترحم حضرت نسبت به زائر امام حسین علیه السلام هست و حال آن که زائر امام حسین علیهالسلام ممکن است که ثقه نباشد وثاقت یک وصف خاص است تحرز از کذب است.
(سؤال: ترحمی که در کلام امام صادق است با ترحم رجالی فرق میکند) نه مرحوم آقای خوئی میخواهد بفرماید ترحم حضرت صادق علیه السلام کاشف از وثاقت نیست تا چه برسد به ترحم مرحوم صدوق (امام صادق در مقام توثیق نیست امام صادق در مقام تأیید کسی نیست) حالا الان مگر در این روایتی که دارد مرحوم صدوق میفرماید «حدثنا احمد بن محمد یحیی العطار رضی الله عنه» در مقام توثیق است کتاب رجال که نوشته. (چرا برای همه روات این مطلب را نفرموده) این آدم خوبی بوده در نظرش رضی الله عنه گفته. نه از این در نمیآید. (مگر رضی الله عنه ابراز رضایت نیست) نه؛ طلب رضایت میکند برایش از طرف خدا، گوش بدهید حالا شاید اشکالات شما را بعضی گفته باشند، البته شاید.ـ
اشکال سوم
اشکال سوم این است که در روایات ذکر شده که ائمه علیهم السلام حضرت صادق صلوات الله علیه برای اشخاصی که معروف به فسق بودند ترحم فرمودند به لحاظ مصلحتی که در نزد حضرت بوده و او اصلا فاسق بوده لذا کشف از وقافت نمیکند ترحم بر شخص مثل سید اسماعیل حمیری و غیر او. بنا بر این چطور ترحم مرحوم صدوق و مثل مرحوم شیخ صدوق کاشف از وثاقت شخص باشد؟![۱۰]
اشکال چهارم
اشکال چهارم هم این است که مرحوم نجاشی رجلٌ، مورد اتفاق همه هست، مرحوم نجاشی ترحم میفرماید بر افرادی که خودش اینها را تضعیف کرده، نقل میکند تضعیف اینها را. ترحم فرموده بر محمد بن عبد الله بن محمد بن عبید الله بن بهلول بعد هم فرموده که «رأیت جل أصحابنا یغمزونه و یضعفونه»،[۱۱] تضعیفش میکردند این آدم را.[۱۲] شیوخ خود نجاشی تضعیفش کردند و از او روایت نکردند. یعنی ممکن است تضعیف هم شده باشد شاهد بر ضعف داشته باشد اما در عین حال نجاشی بر او ترحم کرده باشد.
(سؤال: …) نه و لاجل ذلک لم یرو عنهم شیئا و تجنبه.ـ
نتیجه این است که پس ترحم و این طور چیزها کاشف از وثاقت شخص نیست.
(سؤال: درست است که ترحم بر مؤمن مستحب است و ترحم فی ذاته دال بر توثیق نیست اما شما در بحث اصول، خودتان اگر دائما از یک نفر اسم ببرید و بگویید مثلا آقا ضیاء رضوان الله علیه این نشان میدهد که علاوه بر این که قبول دارید که خوب بوده یعنی در این جهت هم خبره میدانید وقتی صدوق نسبت به یک عده خاصی هر جا اسم میبرد ترحم میکند و ترضی میکند و نسبت به یک عدهای نمیکند…) محض خاطر شما انشاءالله جواب شما را تقریر خواهیم کرد.
(سؤال:مثال سید حمیری را یک مقدار بیشتر توضیح میدهید؟) اسماعیل حمیری یک آدمی بوده که برایش ترحم کردند و حال آن که ثقه نیست، پس میتواند مورد ترحم کسی باشه اما ثقه نباشد.ـ
جواب از اشکال مرحوم آقای خوئی
از فرمایشات مرحوم آقای خوئی جواب داده شده و جواب میشود داد؛
اشکال اول
یک جواب عبارت از این است که ایشان مثال زد و فرمود طلب ترحم و طلب مغفرت برای هر مؤمنی هست و دال بر توثیق نیست، ما هم قبول داریم طلب مغفرت و طلب ترحم دال بر توثیق نیست ولیکن ما این جا سه تا عنوان داریم باید بین اینها تفکیک بکنیم یکی طلب مغفرت است یکی طلب رحمت است یکی طلب رضوان است؛
طلب مغفرت قطعا کاشف از وثاقت شخص نیست بلکه ای چه بسا او عاصی بوده و انسان برای او طلب مغفرت میکند که خدا از گناهان او بگذرد اللهم اغفر له.
طلب ترحم یک درجه از طلب مغفرت بالاتر است چون مغفرت برای او طلب نکرده میگوید آمرزیده است ولی طلب میکنم که پروردگار متعال برای او رحمت بفرماید پس میشود یک درجه بالاتر.
طلب رضوان بالاتر از دو تای قبل است یعنی از پروردگار متعال طلب میکنم رضوان خدا را بر او، راضی بودن پروردگار متعال را از او، و طلب رضوان علی الظاهر کاشف از این است که آن شخص در مرتبهای از عدالت باید باشد. آیه شریفه را که همهتان در خاطرتان هست در سوره فتح آیه :۴۸ «لقد رضی الله عن المؤمنین إذ یبایعونک تحت الشجره فعلم ما فی قلوبهم فأنزل السکینه علیهم و أثابهم فتحا قریبا و مغانم کثیره یأخذونها و کان الله عزیزا حکیما».[۱۳] این رضوان نسبت به یک آدم کذاب جعّال در احادیث که معنی ندارد.
پس فرق است بین طلب ترحم و طلب رضوان، اشکال مرحوم آقای خوئی قدس سره در طلب ترحم وارد است اما در طلب رضوان اشکالی که فرمودند وارد نیست بلکه باید تحقیق بیشتری بکنیم که ببینیم آیا طلب رضوان دال بر وثاقت هست یا دال بر وثاقت نیست.
(سؤال:وثاقت را ما چه معنا کردیم؟) یعنی تحرز از کذب، دروغ نگوید. (عدالت چه؟) نه عدالت با وثاقت فرق میکند. (طرف آدم دروغگویی نبوده من برایش طلب ترحم میکنم؟) ما هم گفتیم که عیبی ندارد، طلب رضوان بعید است.ـ
در این جا میخواهیم در مرحله بعد بگوییم از طلب رضوان استفاده میشود یا وثاقت یا لااقل حسن طرف، اگر وثاقت استفاده بشود میشود ثقه و حجت میشود، اگر حسن استفاده بشود میشود حسن، حسن را عدهای از بزرگان قبول ندارند ولی مرحوم آقای خوئی قائل هستند که حسن هم حجت است یعنی اگر شخصی در سند روایت بود و امامی ممدوح بود کافی است وثاقت لازم نیست این قسمت را میگذاریم برای جلسه آینده.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
۱) الکافی (ط – الإسلامیه) ج۲ ص۴۶۳
۲) الخصال ج۲ ص۴۱۷
۳) حدثنا أحمد بن محمد بن یحیى العطار رحمه الله قال حدثنا سعد بن عبد الله عن یعقوب بن یزید عن حماد بن عیسى عن حریز بن عبد الله عن أبی عبد الله علیه السلام قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم رفع عن أمتی تسعه الخطأ و النسیان و ما أکرهوا علیه و ما لا یطیقون و ما لا یعلمون و ما اضطروا إلیه و الحسد و الطیره و التفکر فی الوسوسه فی الخلق ما لم ینطق بشفه. ص۳۵۳
۴) التوحید (للصدوق) ص۳۵۳
۵) الخصال ج۲ ص۴۱۷
۶) و الجواب عنه: أن الترحم هو طلب الرحمه من الله تعالى، فهو دعاء مطلوب و مستحب فی حق کل مؤمن، و قد أمرنا بطلب المغفره لجمیع المؤمنین و للوالدین بخصوصهما. معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرجال ج۱ ص ۷۴
۷) إقبال الأعمال (ط – القدیمه) ج۱ ص۷۰
۸) و قد ترحم الصادق علیه السلام لکل من زار الحسین علیه السلام. معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرجال ۱ ص: ۷۴
۹) کامل الزیارات النص ص۱۱۱
۱۰) قد ترحم لأشخاص خاصه معروفین بالفسق لما فیهم ما یقتضی ذلک، کالسید إسماعیل الحمیری و غیره، فکیف یکون ترحم الشیخ الصدوق أو محمد بن یعقوب و أمثالهم کاشفا عن حسن المترحم علیه؟ معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرجال ج۱ ص ۷۴
۱۱) محمد بن عبد الله بن محمد بن عبید الله بن البهلول بن همام بن المطلب بن همام بن بحر بن مطر بن مره الصغرى بن همام بن مره بن ذهل بن شیبان أبو المفضل. کان سافر فی طلب الحدیث عمره، أصله کوفی، و کان فی أول أمره ثبتا ثم خلط، و رأیت جل أصحابنا یغمزونه و یضعفونه. له کتب کثیره… رأیت هذا الشیخ و سمعت منه کثیرا، ثم توقفت عن الروایه عنه إلا بواسطه بینی و بینه. رجال النجاشی ص۳۹۶
۱۲) و هذا النجاشی قد ترحم على محمد بن عبد الله بن محمد بن عبید الله بن البهلول، بعد ما ذکر أنه رأى شیوخه یضعفونه و أنه لأجل ذلک لم یرو عنه شیئا و تجنبه. معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرجال ج۱ ص ۷۴
۱۳) فتح ۱۸