بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیة الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین
آقا این موبایلها این جا گاهی وقتها من جا به جا میکنم صاحبهای آنها راضی باشند به دستم میخورد، میگذارم جایی که دستم نخورد، بله قصه خیلی قصه عجیبی است و خیلی هم در این قصه مطلب است، این را مرحوم آ سید احمد برای خود آقا، والد معظم نقل کردند که والدشان را خواب میبیند از ایشان میپرسد که آن جا اوضاع چه طور است ایشان میفرماید که همین قدر به تو بگویم احمد که دستت را که این طوری میکنی آن جا از تو میپرسند لذا ما هم که دست به این موبایلها میزنیم آن جا باید جواب بدهیم لذا از این جهت عیب نداشته باشد که آن جا نخواهم جواب بدهم، خیلی وضع سخت است اگر این طور باشد که کار ما همه لنگ است.
مرحوم آقای خوئی قدس سره دو اشکال داشتند:
اشکال اول این بود که امر به احتیاط امر عقلی است چون حسن احتیاط عقلی است پس امر میشود ارشادی و مولوی نیست تا اثبات کند وجوب احتیاط را در شبهات حکمیه.[۱]
اشکال دوم[۲] ایشان این بود که ما اگر بخواهیم حمل امر به احتیاط را بر وجوب مولوی بکنیم چارهای نداریم که یکی از دو کار را انجام بدهیم یا قائل بشویم به تخصیص موارد استحباب احتیاط، چون همه موارد احتیاط که واجب نیست کسی نمازش را خوانده و بر طبق اصول و قواعد صحیح است، یحصل الاحتیاط…
معروف است… اینها که من میگویم اینها همه درس است. معروف است مرحوم آسید احمد خوانساری قدس سره، این آدم آدم عجیبی بود! خیلی شخصیت عجیبی بود! بله آن هم قصهای دارد که حالا باز یک وقت دیگر باید بگویم، وصیت کرده بوده که سه دور نماز عمرش را برای او بخوانند. فقیه جامع الشرایط، شاگرد مرحوم آخوند هم هست. کتاب جامع المدارک ایشان مشخص است که این مرد چه فقیهی بوده من ایشان را چند بار ملاقات کردم، با والد معظم رفته بودیم پیش ایشان یک بحثی بین والد معظم و ایشان پیش آمد من در آن بحث بودم اینها همه را یادم هست. خیلی آدم عجیبی بود! او اگر سفارش کرد که سه دور نماز عمرم را… شنیدهام البته من خودم ندیدم، شنیدم. میخواهم بگویم که حسن احتیاط این است. حالا ما هم اصلیهای آن را به زور انجام میدهیم تا چه برسد به احتیاط. خدا به خیر کند! علی ای حال… همان که آدم درس نگوید آقا بهتر است خانه نشین باید شد.
یا باید ما خارج کنیم موارد استحباب احتیاط را به تخصیص، بگوییم یجب الاحتیاط الا در مواردی که حجت قائم بر صحت عمل است و یا نه حمل کنیم بر طلب مشترک نه بر وجوب که بعد محتاج بشویم به تخصیص موارد استحباب.
از این دو راه، راه اول تالی فاسد دارد چون اگر بخواهیم موارد استحباب احتیاط را به تخصیص خارج کنیم لسان روایت آبی از تخصیص است که این را مفصل توضیح دادم چرا لسان روایت آبی از تخصیص است. بنا بر این وقتی تخصیص باطل شد نتیجه میگیریم که امر به احتیاط در این روایت محمول است بر طلب مشترک بین وجوب و استحباب، در نتیجه اثبات وجوب احتیاط در شبهات تحریمیه نمیکند.
(سؤال: از موارد دوران بین تخصیص و تخصص نیست؟) نه آن یک بحث دیگری دارد.ـ
ادامه اشکال بر جواب دوم ایشان
والد معظم از این اشکال جواب فرمودند.[۳] جواب ایشان متوقف است بر بیان یک مقدمهای و آن مقدمه این است که در دلالت صیغه إفعل بر وجوب مبانی و مسلکها مختلف است عمده سه مسلک اساسی هست، بیشتر از سه مسلک است عمده سه مسلک است:
یک مسلک این است که صیغه إفعل ظهور در وجوب دارد بالوضع، در لغت وضع شده است برای وجوب.
نظر دوم این است که صیغه إفعل دلالت آن بر وجوب به حکم عقل است. به چه بیان؟ به این بیان که صیغه إفعل بیش از اصل مطلوبیت متعلق خود را افاده نمیکند اگر فرموده صلّ یعنی صلاة مطلوب من است و طلب اعم است از طلب استحبابی و طلب وجوبی ولیکن عقل پا در میان میگذارد میگوید اگر مولای حقیقی که شارع مقدس است از عبد حقیقی که مکلفین هستند چیزی را طلب بکند مادامی که دلیل بر ترخیص قائم نشده وظیفه عبودیت و زی رقیت اقتضا میکند انجام عمل را.
(سؤال: مولای حقیقی در مقابل اعتباری) بله مولای حقیقی در مقابل موالی عرفیه است در موالی عرفیه هم همین طور هست ولی آن جا به جعل است ولیکن در باری تعالی مولویت ذاتی است (عبد اعتباری هم داریم) نه در مولا اعتباری داریم، مولای اعتباری.ـ
پس نتیجه این میشود که خود صیغه دلالت میکند بر طلب مشترک دلالت بر وجوب از ناحیه حکم عقل است.
مسلک سوم این است که دلالت صیغه بر وجوب از باب اصالة الاطلاق و مقدمات حکمت است به این بیان که وقتی مولا طلب کرد صلاة را و قید نیاورد مقید نکرد به جواز ترک، اطلاق طلب اقتضا دارد که تو باید انجام بدهی پس دلالت بر وجوب به مقدمات حکمت و اصالة الاطلاق است.
حالا که این نکته روشن شد والد معظم میفرمایند که اشکال مرحوم آقای خوئی بر مبنای اول وارد است یعنی اگرما قائل بشویم دلالت صیغه إفعل بر وجوب بالوضع است پس «اخوک دینک فاحتط لدینک»[۴] اثبات میکند وجوب احتیاط را بالوضع در نتیجه ما هر چه احتیاط باشد و بخواهیم خارج بکنیم اسم آن میشود تخصیص، احتیاط هست اما واجب نیست میشود تخصیص.
اما بر مسلک دوم و سوم اشکال مرحوم آقای خوئی وارد نیست چرا؟ چون بر مسلک دوم صیغه إفعل دلالت کرد بر طلب مشترک هر جا دلیل بر ترخیص وارد شد میشود غیر واجب هر جا دلیل بر ترخیص وارد نشد عقل میگوید واجب است. بنا بر این از اول وجوبی ثابت نمیشود تا ما بخواهیم خارج بکنیم. همچنین بنا بر مسلک سوم.
ولی مهم این است که بر مسلک دلالت صیغه بر وجوب به حکم و ادراک عقل، خارج شدن موارد استحباب احتیاط دیگر تخصیص نیست چرا چون اصلا ما خارج نکردیم به خاطر این که واجب نکردیم ما احتیاط را به طور عام تا مبتلا بشویم به خارج کردن فقط طلب مشترک ثابت شد.
بنا بر این اشکال مرحوم آقای خوئی بر مسلک اول وارد است و بر مسلک دوم وارد نیست و اتفاقا مسلک تحقیق و مسلک خود آقای خوئی قدس سره مبنای دوم است. کجا؟ عبارت ایشان را برای شما بخوانم. در محاضرات جلد ۱ از همین موسوعه صفحه ۳۵۱ دیگر شأن شما اجل از ترجمه است:
«الجهة الثالثة: لا إشكال في تبادر الوجوب عرفاً من لفظ الأمر عند الإطلاق،» من لفظ الامر که میگویند هم صیغه را میگیرد هم لفظ امر را «و انما الإشكال و الكلام في منشأ هذا التبادر، هل هو وضعه للدلالة عليه» مسلک اول «أو الإطلاق و مقدمات الحكمة أو حكم العقل به» یعنی بالوجوب «وجوه بل أقوال: المعروف و المشهور بين الأصحاب قديماً و حديثاً هو القول الأول» کسانی که معالم خوانده باشند در معالم هست، معالم خیلی کتاب مهمی است حیف که الان در حوزه مطرود شده خیلی چیزها در حوزه مطرود شده بگذریم. «و اختار جماعة القول الثاني،» که دلالت به اطلاق است «و لكن الصحيح هو الثالث،» که به حکم عقل باشد «فلنا دعويان: الأولى بطلان القول الأول و الثاني» به وضع نیست به اطلاق نیست «الثانية صحة القول الثالث».[۵]
پس روی مسلک تحقیق و روی مسلک خود مرحوم آقای خوئی قدس سره اشکال مرحوم آقای خوئی وارد نیست.
هذا تمام الکلام نسبت به فرمایش مرحوم آقای خوئی.
(سؤال: چرا طبق مبنای عقل تخصیص پیش نمیآید) برای این که تخصیص یعنی چه؟ تخصیص یعنی باید داخل باشد آن را خارج بکنیم (آن جاحکم عقل قرینه متصله لبیه غیر منفکه است داخل است ولو لفظا خارج باشد مثل قرینه لبیه است لاینفک است چطور میگویید تخصیص نیست) نه خدا خیرت [بدهد] فرض این است که شما همراه با «فاحتط لدینک» یک اجماع قطعیه قرینه لبیه متصله دارید پس بنا بر این اصلا از اول دلالت بر وجوب ندارد. (چرا متصل است؟) متصل است چون اجماع قائم است که احتیاط واجب نیست در جایی که انسان عمل را انجام داده و بر طبق حجت صحیح است. این از ضرورت فقه است از ضرورت فقه این است که شما اگر نماز خواندید طبق استصحاب طهارت اصالة الطهاره الی غیر ذلک همه نمازهای ما همین طور است قطعا احتیاط لازم نیست. (شبهه وجوبیه، شبهه حکمیه قرینه منفصله است اجماعی که هست چون دلیل شرعی دارم قرینه منفصله میشود قرینه متصله نمیشود) نه اجماع قائم است اصلا مورد اجماع است (اجماع مدرکی است دیگر) کجای آن مدرکی است؟ (چون در واقع آنها…) باشد فرض این است که وقتی یک همچنین مطلبی مورد اجماع هست و همه متشرعه قبول دارند اصلا دلیل شرعی که وقتی میآید نمیگیرد حکم عقلی که الان میآید حکم عقلی فقط طلب مشترک است، مبنا را خوب دقت نکردید طبق مبنای حکم عقل این طور است إحتط یعنی مطلوب احتیاط است، وجوب یا استحباب (عقل میآید وسط) عقل میآید وسط عقل کجا میآید وسط؟ وقتی که دلیل بر ترخیص از طرف شارع نباشد اجماع دلیل ترخیص از طرف شارع است شما میگویید دلیل لفظی در شبهات موضوعیه دلیل شرعی بر ترخیص از طرف شارع است با وجود این دلیلهای لفظی حکم عقل نمیآید نه این که حکم عقل هست تخصیص میخورد و خارج میشود اصلا حکم عقل نمیآید چون حکم عقل از اول این طور بود العقل یدرک الوجوب لو لم یکن هناک ترخیص من الشارع و ترخیص من الشارع موجود است.ـ
تا این جا پس استدلال به روایت أمالی درست شد یعنی دلالت میکند بر وجوب احتیاط چون اشکالهای مرحوم آقای خوئی را رفع کردیم اشکالهایی هم که از مرحوم شیخ بود رفع شد پس این روایت دلالت میکند بر وجوب احتیاط.
حق در جواب از استدلال به روایت أمالی
حق در جواب آن طور که والد معظم میفرماید این طور است خوب دقت کنید ما یک احتیاط «فی الدین» داریم، یک احتیاط «للدین» داریم، تارة میگوییم فاحتط فی الدین اخری میگوییم فاحتط للدین، احتیاط در دین یعنی دین یک مجموعه احکامی دارد شما در دین و در این احکام شرعی احتیاط کنید حرمت شرب توتون هم یکی از احکامی است که یحتمل حکم واقعی شرعی باشد، احتیاط در دین اقتضا میکند که ما احتیاط کنیم و اجتناب بکنیم این میشود احتیاط در دین. احتیاط للدین یعنی شما به خاطر دین برای دین احتیاط کنید نه این که در خود احکام شرعیه احتیاط کنید. پس جاهایی که احکامی ثابت هست شما نسبت به آنها احتیاط کنید.[۶]
(سؤال: چه فرقی میکند مگر غیر از احکام است؟) یک مرتبه دیگر میگویم… گوش بدهید تا فرق آن روشن بشود. اگر بگویم احتیاط کن در دین یعنی احتیاط کن در احکام دین، احتیاط در احکام دین مثبت مطلوب است چون حرمت شرب توتون میشود احتیاط در دین اما یک مرتبه خیر میگوییم احتیاط کن برای دین نه در دین، نگفتیم در دین، در احکام دین احتیاط کن نه احتیاط کن برای دین خودت. یعنی چطور برای برادر خودت احتیاط میکنی سعی میکنی رعایت حال او را بکنی برای دین خود هم احتیاط کن و رعایت حال او را بکن بنا بر این بیشتر از اصل استحباب اثبات نمیکند آنچه که در دین موجود هست شما برای دین احتیاط کنید نه این که در احکام دین احتیاط بکنید. (حاج آقا مصداق آن چیست؟) احتیاط برای دین مثل این میماند، مثل احتیاط برای برادر میماند وقتی که ما میگوییم احتیاط کن برای برادرت یعنی آنچه که مربوط به شئون برادرت هست شما بر آنها تحفظ کن این میشود احتیاط برای برادرت، روایت هم این طور است «اخوک دینک فاحتط لدینک» (…) خیر فاحتط فی دینک اگر احتیاط در دین باشد میشود احتیاط در احکام، احتیاط در احکام اثبات میکند مطلوب را اما احتیاط در دین نیست احتیاط برای دین است یعنی همان طور که نسبت به برادرت نسبت به شئون او سعی میکنی رعایت کنی او را در این جا هم رعایت کن شئون دین را جاهایی که ثابت بشود از دین هست واجباتی باشد ثابت شده، محرماتی باشد ثابت شده حالا در آنها چه کار کن؟ رعایت آنها را بکن. (…) خیر عجب است «فی الدین» و «للدین» با هم فرق میکند («فی الدین» شامل محتملات میشود «للدین» شامل محتملات نمیشود فقط شامل قطعیات میشود درست است؟) چرا؟ به خاطر این که وقتی میگوییم احتیاط کن در دین جایی که خود آن واجب هست و حرام هست آن دیگر احتیاط ندارد آن دیگر لازم العمل است احتیاط باید جایی باشد که محتمل باشد و الا اگر محتمل نباشد که احتیاط ندارد نمازی که واجب هست احتیاط دارد اگر من علم به وجوب دارم وقتی نماز میخوانم دارم احتیاط میکنم واجب خود را دارم انجام میدهم. احتیاط بکن در دین یک حرف است احتیاط کن «للدین» یک حرف دیگر است. اگر گفت احتیاط بکن در دین یعنی هر جا که موضوع احتیاط در دین محقق میشود تو احتیاط کن. حرمت شرب توتون یک موضوع برای احتیاط در دین یا هست یا نیست؟ یا بگویید هست یا بگویید نیست (نیست) موضوع احتیاط که هست چون شبهه است (باید در دین باشد وقتی من حکم این را نمیدانم چطور در دین است) ببینید متعلق دین نیست، متعلق احتیاط در دین است، احتیاط در دین همیشه لازم دارد شبهه را و شک را و الا اگر شبهه و شک نباشد احتیاط نیست. الان گفتم اگر واجب است بر من علم به وجوب دارم که این احتیاط در دین نیست. پس وقتی میگویم احتیاط کن در دین موضوع احتیاط در دین یعنی باید شبهه در دین باشد شبهه در دین مثل شرب توتون است، شرب توتون میشود شبهه در حکم شرعی میشود احتیاط در حکم شرعی میشود احتیاط در دین. تارة میگویم احتیاط کن «للدین» یعنی دینی را مفروغ عنه گرفتم میگویم به خاطر آن دین برو احتیاط کن این جا دیگر به معنی رعایت کردن شئون دین است مثل این که میگویم احتیاط کن برای برادرت که میشود رعایت کردن شئون برادر. (واژه إحتط با «فی» متعدی میشود؟ با «لام» هست با «فی» نیست؟) آن را حالا من نمیتوانم بگویم بوده یا نبوده باید جستجو کنم ببینیم هست یا نیست، ولی نه، قابل هست برای هر دو متعدی بشود.ـ
نتیجه این میشود که تا این جا استدلال به این روایات شد ناتمام.
بعد مرحوم شیخ چند روایت دیگر ذکر میکنند که این روایات از جهت سند یا از جهت دلالت مشکل دارد به نظر من طرح این روایات هم لازم است.
روایت چهارم روایت عنوان بصری
روایت عنوان بصری به نظر من از عجائب روایات است! خیلی این روایت عیجب است! حالا مضامینی که در روایت هست بماند که چه دستوراتی حضرت میفرماید ابتدای روایت چقدر آموزنده است. اصلا واقعا وقتی آدم این روایت را میخواند مو به تن او راست میشود. بخوانم برای شما:
«عن عنوان البصري و كان شيخا كبيرا قد أتى عليه أربع و تسعون سنة» نود و چهار سالش بوده دیگر پخته پخته شده بود «قال: كنت أختلف إلى مالك بن أنس سنين فلما قدم جعفر الصادق علیه السلام المدينة اختلفت إليه» رفتم خدمت حضرت «و أحببت أن آخذ عنه كما أخذت عن مالك فقال لي يوما إني رجل مطلوب و مع ذلك لي أوراد في كل ساعة من آناء الليل و النهار» وقتی میرود خدمت حضرت، حضرت میفرماید: إنی رجل مطلوب و اورادی دارم در ساعات شبانه روز «فلا تشغلني عن وردي و خذ عن مالك» از همان مالک برو اخذ کن «و اختلف إليه كما كنت تختلف إليه فاغتممت من ذلك» غمگین شدم از این غصه «و خرجت من عنده و قلت في نفسي لو تفرس فيّ خيرا لما زجرني» اگر حضرت در من خیری مییافت من را این طور زجر نمیکرد یعنی میپذیرفت «عن الاختلاف إليه و الأخذ عنه فدخلت مسجد الرسول صلی الله علیه و آله و سلم و سلمت عليه ثم رجعت من الغد إلى الروضة».
ببینید پناه ما همین مشاهد مشرفه است بابا گرفتاری پیدا میکنی اول برو خدمت حضرت معصومه [به] حضرت معصومه بگو، بگو یا دختر باب الحوائج این گرفتاری من، اگر به صلاح و مصلحت تو باشد انجام میشود این در و آن در بیخود نزن.
ببینید تا مشکل پیدا کرد «فدخلت مسجد الرسول صلی الله علیه و آله و سلم و سلمت عليه ثم رجعت من الغد إلى الروضة» برگشتم باز به روضه نبی «و صليت فيها ركعتين» دو رکعت نماز خواندم، «و استعینوا بالصبر و الصلاة»[۷] اینها همه دستور است «و قلت أسألك يا الله يا الله أن تعطف علي قلب جعفر و ترزقني من علمه ما أهتدي به إلى صراطك المستقيم».
ما این کارها را میکنیم؟! ما چند مرتبه رفتیم خدمت حضرت معصومه علیها السلام بخواهیم از حضرت که به ما عنایتی بفرما فهمی نسبت به احادیث اجدادت نسبت به احادیث پدرت؟! همین حدیثی که از جنود عقل هست و جنود جهل از حضرت موسی بن جعفر علیه السلام است.
«و رجعت إلى داري مغتما و لم أختلف إلى مالك بن أنس» غمگین و حزین برگشتم و به مالک بن انس هم رجوع نکردم «لما أشرب قلبي من حب جعفر فما خرجت من داري إلا إلى الصلاة المكتوبة حتى عيل صبري» دیگر صبرم به آخر رسید «فلما ضاق صدري تنعلت و ترديت و قصدت جعفرا و كان بعد ما صليت العصر فلما حضرت باب داره استأذنت عليه فخرج خادم له فقال ما حاجتك فقلت السلام على الشريف فقال هو قائم في مصلاه فجلست بحذاء بابه».
حالا ما کداممان حاضر هستیم که اگر یک مشکل علمی داشتیم برویم در خانه آن عالم پشت در او بنشینیم تا در بیاید از او سؤالمان را بپرسیم؟! انا رجل هو هم رجل، میگوییم دیگر، نمیگوییم؟!
«فما لبثت إلا يسيرا إذ خرج خادم فقال ادخل على بركة الله».
ببینید توسل چطور اثر کرده آن مرتبه جواب چه بود این مرتبه ادخل علی برکت الله این توسل به اهل بیت علیهم السلام است.
«فدخلت و سلمت عليه فرد السلام و قال اجلس غفر الله لك» اینها همه برای توسل هست «فجلست فأطرق مليا ثم رفع رأسه و قال أبو من قلت أبو عبد الله قال ثبت الله كنيتك و وفقك يا أبا عبد الله ما مسألتك فقلت في نفسي لو لم يكن لي من زيارته و التسليم غير هذا الدعاء لكان كثيرا» میگوید با خودم گفتم همین دعایی که حضرت برای من کرده کافی هست برای من «ثم رفع رأسه ثم قال ما مسألتك فقلت سألت الله أن يعطف قلبك علي و يرزقني من علمك و أرجو أن الله تعالى أجابني في الشريف ما سألته فقال يا أبا عبد الله ليس العلم بالتعلم…»[۸]
دیگر حضرت شروع میکنند و واقعا معرکه است! و کلماتی در این روایت است که حالا آن کلمات را درس آینده ما نمیتوانیم بخوانیم، یعنی خارج از درس است. خارج از درس نمیشود متن درس است متأسفانه طوری تربیت شدیم که اینها را خارج از درس فرض میکنیم. آن محل استشهادش را انشاءالله فردا میخوانم ولی عزیزان من بروید این روایت را ببینید مطالعه کنید اینها به درد میخورد.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
۱) ان حسن الاحتياط مما استقل به العقل. و ظاهر هذه الاخبار هو الإرشاد إلى هذا الحكم العقلي، فيكون تابعا لما يرشد إليه، و هو يختلف باختلاف الموارد، ففي بعضها كان الاحتياط واجبا كما في الشبهة قبل الفحص و المقرونة بالعلم الإجمالي، و في بعضها كان مستحبا كما في الشبهة البدوية بعد الفحص، و هي محل الكلام فعلا. مصباح الأصول (مباحث حجج و امارات – مكتبة الداوري) ج۱ ص۳۰۱
۲) ان هذه الاخبار بإطلاقها تعم الشبهة الموضوعية و الشبهة الحكمية الوجوبية، مع ان الاحتياط فيها غير واجب قطعا، فلا بد حينئذ من رفع اليد عن ظهورها في الوجوب أو الالتزام فيها بالتخصيص، و حيث ان لسانها آب عن التخصيص كما ترى، فتعين حملها على الاستحباب أو على مطلق الرجحان الجامع بينه و بين الوجوب، فلا يستفاد منها وجوب الاحتياط في الشبهة البدوية بعد الفحص، و هي محل الكلام. مصباح الأصول (مباحث حجج و امارات – مكتبة الداوري) ج۱ ص۳۰۲
۳) وأما الوجه الثاني ففيه : أنه إنما يتم على القول بكون الوجوب مستفاداً من ظهور صيغة الأمر وضعاً؛ إذ عليه يصير وجوب الاحتياط حكماً شرعياً متعلقاً بمطلق الشبهة في الدين، فلا بد من تخصيص هذا الظاهر بغير الشبهة الموضوعية والوجوبية. وأما بناءً على كون مدلول الهيئة هو مطلق الطلب والبعث وكون الوجوب مستنداً إلى حكم العقل بلزوم إطاعة حكم المولى إلا فيما قامت الحجة على ترخيص مخالفته كما هو مبنى صاحب المصباح تبعاً لأستاده فلا مجال لهذا الوجه؛ إذ عليه لا يكون الوجوب مستفاداً من مدلول الخطاب حتى يصح أن يقال بأنّ لسانه آب عن التخصيص؛ إذ الوجوب من ناحية حكم العقل بلزوم إطاعة أمر المولى إنما هو فيما إذا لم ينصب قرينة على الترخيص، فمع قيام الإجماع لا يبقى مورد لحكم العقل بالنسبة إلى الشبهة الموضوعية والشبهة الحكمية الوجوبية، وتكون أخبار الاحتياط من قبيل اغتسل للجمعة والجنابة في كون المستفاد من الهيئة هو البعث ومطلق الطلب، والوجوب في الجنابة دون الجمعة إنما يستفاد من حكم العقل بعدم الترخيص في المخالفة فيها دون الجمعة، وذلك لقيام الحجة على الترخيص فيها. تحف العقول فی علم الاصول ج۱ ص۲۲۵
۴) الأمالي (للمفيد) ص۲۸۳
۵) محاضرات فى أصول الفقه (طبع موسسة احياء آثار السيد الخوئي) ج۱ ص۳۵۱
۶) وأما بالنسبة إلى رواية الأمالي أخوك دينك فاحتط لدينك فالجواب عنها هو أن مورد البحث هو الاحتياط في الدين، حيث إن الدين هو مجموعة الأحكام الشرعية فيرجع الاحتياط في الشبهة الحكمية إلى الاحتياط في الدين، مع أن مضمون الرواية هو رعاية الاحتياط للدين بالتحفظ على أحكامه في مقام الامتثال كالتحفظ على ما يرتبط بشؤون أخيه من التحفظ على نفسه وعرضه وماله، فالرواية أجنبية بظاهرها عن مورد البحث، ولا أقل من كون الرواية محتملة لذلك، فتكون مجملة غير صالحة للاستدلال. تحف العقول فی علم الاصول ج۱ ص۲۲۸
۷) بقره ۴۵
۸) مشكاة الأنوار في غرر الأخبار ص۳۲۸ بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط – بيروت) جلد ۱ ص ۲۲۶