ویرایش محتوا

جلسه ۱۰۹ ـ چهار‌شنبه ۳۱‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۳‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۰۸ ـ سه‌شنبه ‏۳۰‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۲‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۰۷ ـ دو‌شنبه ۲۹‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۱‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۰۶ ـ یکشنبه ۲۸‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۰‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۰۵ ـ شنبه ۲۷‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۱۹‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۰۴ ـ چهار‌شنبه ‏۲۴‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۱۶‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۰۳ ـ سه‌شنبه ۲۳‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۱۵‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۰۲ ـ دو‌شنبه ۲۲‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۱۴‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۰۱ ـ یکشنبه ۲۱‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۱۳‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۰۰ ـ شنبه ۲۰‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۱۲‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۹ ـ سه‌شنبه ۱۶‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۸‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۸ ـ دو‌شنبه ۱۵‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۷‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۷ ـ یکشنبه ۱۴‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۶‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۶ ـ شنبه ۱۳‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۵‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۵ ـ چهار‌شنبه ۱۰‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۴ ـ سه‌شنبه ۹‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۱‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۳ ـ دو‌شنبه ۸‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۹‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۲ ـ یکشنبه ۷‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۸‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۱ ـ شنبه ۶‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۷‏.۱۰‏.۱۴۴۶



بسم الله
الرحمن
الرحیم

الحمد
لله رب
العالمین و
صلی الله علی
سیدنا محمد و
آله الطاهرین
سیما بقیة
الله فی
الارضین و
اللعن علی اعدائهم
الی یوم الدین

بحث در
ترتب ثمرات
بود بر مبانی
مختلفی که در
اخبار من بلغ
هست و بحث
منتهی شد به
ثمره سوم که
صحت مسح به
رطوبت موجود
در مسترسل از
لحیه باشد.

ادامه
ثمره سوم

در این
جا بنا بر
اسقاط شرائط
حجیت که بگوییم
مفاد اخبار من
بلغ اسقاط
شرائط حجیت
است نسبت به
مستحبات، نتیجه
آن این است که
جائز است أخذ
رطوبت از
مسترسل لحیه.

مسلک
دوم این بود
که مفاد اخبار
من بلغ
استحباب نفسی
عمل باشد بر این
تقدیر هم غَسل
مسترسل لحیه می‌شود
مستحب شرعی و
أخذ رطوبت برای
مسح می‌شود
جائز.

مسلک
سوم این بود
که مفاد اخبار
من بلغ ارشاد
به حکم انقیاد
باشد نه اثبات
یک استحباب
شرعی، بنا بر
این گفتیم که
صحیح نیست أخذ
رطوبت از
مسترسل لحیه.

اشکال
در ثمره سوم

بعد
وارد این بحث
شدیم گفتیم که
تازه بنا بر
مبنای اول و
دوم که
استحباب غَسل
مسترسل لحیه
درست بشود باز
جواز أخذ
رطوبت از
مسترسل لحیه
اشکال فقهیی
دارد. دو تا
اشکال در مقام
هست.

۱.
اشکال در اثبات
جزئیت

اشکال
اول این است
که جواز أخذ
رطوبت برای
مسح به شرط
این است که
غسل مسترسل از
لحیه از اجزاء
وضو باشد مثل
حاجب که از
اجزاء وضو است.
أخذ رطوبت از
حاجب درست است.
پس باید ثابت
بشود که
مسترسل لحیه
جزء وضو است
تا غَسل آن
بشود جزء
اغسال وضو، نهایت
اغسال
مستحبه، تا
جائز بشود أخذ
رطوبت از آن.

مشکل
ما این است که
ما دلیلی بر
جزئیت غسل
مسترسل لحیه
در افعال وضو
نداریم. آنچه
که داریم فقط
استحباب غَسل
است، استحباب
غَسل مسترسل لحیه
در وضو اعم
است، هم می‌شود
به جهت این
باشد که
مسترسل از لحیه
جزء وجه است
پس غسل آن می‌شود
جزء افعال
وضو، هم می‌شود
به خاطر این
باشد که غَسل
مسترسل از لحیه
یک مستحبی است
که ظرف آن وضو
است، مستحب
مستقلی است
برای خودش،
اما ظرف آن
وضو است. مثل
باب قنوت در
نماز، در نماز
قنوت مستحب است
اما قنوت جزء
نماز نیست
بلکه قنوتی
مستحبی است که
ظرف آن نماز
است.

حالا
مفاد اخبار من
بلغ چه چیزی
را اثبات کرده؟
اثبات کرده
استحباب غسل
مسترسل لحیه
را، این
استحباب غسل
ممکن است به
جهت این باشد
که از اجزاء
مستحبه وضو
است، ممکن است
از جهت این
باشد که مستحبی
است که ظرفه
الوضوء و اعم
مثبت اخص نیست.

اللهم
الا ان یقال

مگر
شما از این
راه پیش بیایید
بگویید ما یک
قانونی داریم
که اوامر در
مرکبات ارشاد
به جزئیت و
شرطیت است،
نواهی در
مرکبات ارشاد
به مانعیت و
قاطعیت است،
به این بیان
که ظهور اصلی
امر در بعث
است، در تحریک
است. إرکع،
امر به رکوع
است اما اگر یک
مرکبی ما
داشته باشیم و
در ضمن مرکب
امر بشود به
رکوع این
ارشاد به جزئیت
رکوع است، چون
یقینا در باب
نماز ما دو
واجب نداریم: یکی
خود نماز واجب
باشد، یکی
رکوع آن واجب
باشد که اگر
کسی رکوع را
انجام نداد دو
عقاب بشود یکی
به خاطر ترک
رکوع چون واجب
بوده یکی هم
به خاطر این
که به ترک جزء
کل ترک شده به
خاطر ترک صلاة.
لذا می‌گویند
اوامر در
مرکبات ارشاد
است به جزئیت یا
شرطیت، اگر
گفت طهر فی
الصلاة یعنی
الطهور شرطٌ فی
الصلاة، نواهی
آن هم ارشاد
به مانعیت و
قاطعیت است
مثل لا تصل فی
ما لا یأکل
لحمه.

در ما
نحن فیه از
باب پیش می‌آییم
می‌گوییم روی
مسلک اول و
دوم امر به
غسل مسترسل لحیه
به توسط اخبار
من بلغ درست
شد و این امر
به أجزاء است،
امر به کل که نیست،
امر در مرکب
است، امر در
مرکب هم می‌شود
ارشاد به جزئیت
پس اثبات می‌کند
که غَسل
مسترسل از لحیه
جزء وضو است.

و
لکن

این
راه مشکل دارد
و درست نیست؛
وجه اشکالش این
است که آنچه
که ثابت شده
در اصول این
است که اگر
امری در
مرکبات به
عنوان اولی
متعلق به چیزی
بود ارشاد به
جزئیت است،
مثل این که در
باب صلاة
بفرماید إرکع،
می‌شود ارشاد
به جزئیت، اما
اگر امر به شیئی
به عنوان ثانوی
بود، یعنی به
عنوان خودش
مستحب نبود
بلکه به عنوان
یک طاری بر
آن، به عنوان
عارض بر آن
مستحب شده بود
این جا وجهی نیست
برای این که
ما بگوییم امر
ارشاد به جزئیت
است.

در ما
نحن فیه امر
در اخبار من
بلغ به عمل به
عنوان بلوغ
ثواب است
«من بلغه شیء
من الثواب
فعمله»
،[۱] در بعضی هم
داشت
«فعمله
التماس ذلک
الثواب کان له
اجر ذلک»
،[۲] بنا بر این،
این راه برای
اثبات این که
غَسل مسترسل
لحیه جزء وضو
بشود ولو جزء
مستحبی ناتمام
است.

این
اشکال اول.

(سؤال: بر
مبنای اسقاط
شرائط حجیت عنوان
اولی می‌شود)
احسنتم! اشکالی
که می‌کند
اشکال خوبی
است من توضیح
بدهم اشکال ایشان
را. ببینید در
اخبارمن بلغ
سه تا مبنا
گفتیم، مبنای
دوم استحباب
عمل بود به
عنوان بلوغ
ثواب این می‌شود
به عنوان ثانوی،
مبنای اول
اسقاط شرائط
حجیت بود که
مثل این که
خبر صحیح
اثبات
استحباب می‌کند
خبر ضعیف هم
اثبات
استحباب می‌کند،
بعد یک ضمیمه
دیگر هم بکنیم
که ایشان نکرد
و بگوییم
«فعمله» یا
«التماس ذلک
الثواب» عنوان
متعلق قرار
داده نمی‌شود،
این را هم باید
بگوییم و الا
ما که گفتیم
عنوان متعلق می‌شود
یادتان هست که
مرحوم آخوند فرمود
این‌ها عنوان
متعلق نمی‌شود،
اگر این را هم
بگوییم البته
بله دیگر خود
آن می‌شود
مستحب و به
عنوان اولی
مستحب می‌شود.
اما فرض این
است که ثابت
شد که مفاد
روایات در جمع
بین روایات
عبارت است از
اثبات
استحباب عمل
به عنوان بلوغ
ثواب.

۲.
توقف ثمره بر
جزئیت مستحب للواجب

اشکال
دوم این است
که اساسا این
بحث [در جایی
که وضو واجب
باشد] مبتلا
به یک اشکال
اساسی است و
آن اشکال اساسی
این است که ما
اول باید تصور
بکنیم جزئیت
مستحب را
للواجب تا بعد
بگوییم که
حالا این غَسل
مسترسل لحیه
مستحب است و
از أجزاء وضو
هست و در نتیجه
أخذ رطوبت از
آن درست است و[لی]
جزئیت امر
مستحبی
للواجب معنا
ندارد، محال
است. چرا؟ چون
خاصیت عمل
استحبابی این
است که یجوز
ترکه، از آن
طرف می‌خواهد
جزء واجب باشد
که خاصیت واجب
این است که لا یجوز
ترکه و این دو تا
با هم متنافی
هستند قابل
جمع نیستند.

لذا ان‌شاءالله
فرصت کردید
مراجعه کنید
مرحوم صاحب
عروه این مطلب
را طرح کردند
و مرحوم آقای
خوئی قدس سره
در همین
موسوعه هم
مفصل وارد بحث
می‌شوند،
کسانی که قائل
شدند به جزئیت
مستحب برای
واجب، ادله آن‌ها
را ذکر می‌کنند
و مناقشه می‌کنند
و ثابت می‌کنند
که جزئیت
مستحب برای
واجب ممکن نیست.

تا این
جا روشن شد که
این ثمره سوم،
ثمره ناتمامی هست،
این ثمره مفید
نشد.

ان
قلت

ان قلت می‌گوید
ما آن را درست می‌کنیم
هم واجب را به
وجوب خودش نگه
می‌داریم هم
جزء مستحب را
به استحباب
خودش نگه می‌داریم.
به چه بیان؟
به این بیان
که ما می‌گوییم
این مستحب جزء
طبیعی واجب نیست
جزء فرد است،
ما یک طبیعی
واجب داریم آن
که متعلق امر
به صلاة است،
امر متعلق به صلاة
خورده به طبیعی
الصلاة، طبیعی
الصلاة طبیعت
واجبه است
ممکن نیست که
جزء آن مستحب
باشد یعنی جزء
آن قابل باشد
برای این که
انسان انجام
ندهد. این
مستحب مثل
غَسل مسترسل
لحیه، مثل اتیان
صلاة در مسجد
که مستحب است
این‌ها جزء طبیعی
واجب نیستند
جزء فرد هستند.
البته این فرد
می‌تواند
مستحب باشد به
لحاظ خصوصیتی
که در آن هست،
نماز در مسجد مستحب
است. نماز در
مسجد الحرام چند
تا حساب می‌شود؟
صد هزار تا
گفتند، بله صد
هزار تا ولی
نماز عند امیرالمؤمنین
صلوات الله علیه
دویست هزار تا
حساب می‌شود،
[۳] چه کرده امیرالمؤمنین!

پس نتیجه
این شد که ان
قلت خوب حرفی می‌زند
می‌گوید آقا این
مستحب جزء فرد
است، جزء طبیعی
نیست تا محذور
عدم امکان جزئیت
مستحب للواجب
پیش بیاید. یعنی
آن که واجب
است طبیعت
نماز است، فردی
که شما انجام می‌دهید
این فرد که
واجب نیست.
لذا شما اگر
وقت نماز بگویید
خدایا این
چهار نمازی که
تو امر کردی می‌خوانم
این باطل است،
چون خدا به این
نماز که امر
نکرد خدا به
طبیعت الصلاة
امر کرده.

قلت

فرض این
است که طبیعت
در خارج به
وجود فرد
موجود می‌شود
این طور نیست
که وجود طبیعت
در خارج منحاز
از فرد باشد
به وجود فرد
طبیعت موجود
است لذا اگر چیزی
جزء فرد بشود،
جزء طبیعت
خواهد شد. بله
مشخصات فرد
داخل در طبیعت
نمی‌شود آن
حرف دیگر است
چون آن‌ها
لوازم تشخص
هستند که سبب
جزئیت و سبب
وجود خارجی شیء
می‌شوند مثل این
که نماز در
مسجد باشد، جماعت
باشد فرادی
باشد این‌ها
داخل در فرد نیستند،
به اصطلاح فنی
این‌ها از
عوارض تشخص
هستند.

هذا
تمام الکلام
در ثمره سوم.

تنبیه
سوم تعارض بین
ادله خبر واحد
و اخبار من
بلغ

امر سوم
این است که بین
ادله حجیت خبر
و بین اخبار
من بلغ تعارض
محقق می‌شود.
حالا نسبت به
ادله حجیت خبر
هر مسلکی را
که ما انتخاب
کنیم فرق نمی‌کند.
قائل بشویم به
حجیت خبر ثقه یا
قائل بشویم به
حجیت خبر صحیح.

تقریب
تعارض بر مسلک
اسقاط

توضیح
تعارض بنا بر
مسلک تسامح در
ادله سنن یعنی
بنا بر مسلک
اول که اسقاط
شرائط حجیت
نسبت به
مستحبات است، به
این بیان است
که نسبت بین
ادله حجیت خبر
و ادله تسامح
در سنن نسبت
عموم و خصوص
من وجه است.

ادله حجیت
خبر مثل آیه
نبأ، مثل
«لا عذر فی
التشکیک فی ما
یروی عنا
ثقاتنا»
[۴] مثل سیره عقلا
من جهةٍ خاص
است که باید
خبر ثقه باشد،
من جهةٍ عام
است، چه در
واجبات چه در
مستحبات،
اخبار من بلغ
من جهةٍ خاص
است فقط در
خصوص مستحبات
است اما از
جهت وثاقت عام
است چه خبر
ثقه باشد چه
خبر غیر ثقه
باشد و خبر ضعیف
باشد. ماده اجتماع
می‌شود خبر ضعیف
دال بر
استحباب.
مفهوم آیه نبأ
می‌فرماید این
خبر حجت نیست
«أَ یونس
بن عبد الرحمن
ثقة آخذ عنه
معالم دینی»
،[۵] می‌گوید
وثاقت معتبر
است، این خبر
ثقه نیست پس
معتبر هم نیست
«العمری
و ابنه ثقتان
فما ادیا عنی
فعنی یؤدیان»
[۶] می‌فرماید
وثاقت شرط
است، این
وثاقت ندارد
پس حجت نیست،
اخبار من بلغ
مفاد آن این
است که چون
بلغه ثوابٌ
کان له اجر
ذلک و ان یکن
النبی صلی
الله علیه و
آله لم یقله،
پس نسبت می‌شود
عموم خصوص من
وجه در ماده اجتماع
تعارض می‌کند.

(…)[۷]

بنا بر
این نتیجه می‌شود
که متعارض
هستند، وقتی
متعارض شدند دیگر
خبر ضعیف دال
بر استحبابی
برای ما درست
نمی‌شود.

جواب
از تعارض

از این
اشکال جواب
داده شده به
دو جواب؛

جواب
اول

جواب
اول عبارت از
این است که
شما نسبت را
اشتباه گرفتید
که عموم و
خصوص من وجه
است، نسبت
عموم و خصوص
مطلق است نه
عموم و خصوص
من وجه. چرا؟
چون ادله اعتبار
خبر ثقه اطلاق
دارد، می‌فرماید
خبر ثقه حجت
است مطلقا چه
در واجبات و
چه در مستحبات
پس مفهوم آن می‌شود
این که خبر غیر
ثقه حجت نیست
چه در واجبات
و چه در
مستحبات
اخبار من بلغ
خاص به خبر ضعیف
است، می‌گوید
خبر ضعیف قائم
بر مستحب حجت
است پس می‌شود
خاص آن اعم از
مستحب و واجب
بود این خاص
به مستحب است. وقتی
نسبت عموم و
خصوص مطلق شد
پس اخبار من
بلغ تخصیص می‌زند
ادله حجیت خبر
ثقه را، وقتی می‌گوییم
تخصیص می‌زند
مقصود مفهوم
آن است دیگر.

نتیجه
این است که
وثاقت،
عدالت، به هر
مسلکی در حجیت
خبر معتبر است
در مطلق احکام
الا در
مستحبات که در
مستحبات
وثاقت معتبر نیست.

این
جواب اول.

اشکال
بر جواب

این
جواب درست نیست
به خاطر این
که نسبت همان
طور که گفتیم
عموم و خصوص
من وجه است نه
عموم و خصوص
مطلق. اخبار
من بلغ اختصاص
به خبر ضعیف
ندارد.

پس تا این
جا اخبار من
بلغ می‌شود
اعم به خاطر این
که اخبار من
بلغ خاص به
روایات ضعیف نیست،
روایات صحیح
هم اگر قائم شود
بر استحباب
عمل، استحباب
ثابت است
اسقاط شرائط
حجیت که در
اخبار من بلغ
نیست، اسقاط
شرائط حجیت یک
عنوانی است که
ما داریم
انتزاع می‌کنیم
اما آن که
مفاد اخبار هست
این است من
بلغه ثوابٌ چه
به خبر صحیح چه
به خبر ضعیف.

بنا بر
این حق این می‌شود
که نسبت به عموم
و خصوص من وجه
است و تعارض
برقرار است
لذا باید
دنبال راه حل
دیگر بگردیم.
دو راه حل دیگر
هست که فردا
خواهم گفت.

و صلی
الله علی محمد
و آله الطاهرین.



۱) وسائل
الشيعة ج‏۱ ص۸۱

۲) وسائل
الشيعة ج‏۱ ص۸۲

۳) قد
ورد في الخبر
أن الصلاة عند
علي عليه السلام
بمائتي ألف
صلاة. ذكر ذلك
في نجاة
العباد، و في
كتاب تحفة
العالم، و نسب
إلى الصدوق في
كتاب مدينة
العلم. مهذب
الأحكام
(للسبزواري) ج‌۵
ص ۵۰۵ تستحب
الصلاة في
مشاهد الائمة
عليهم السلام بل
قيل: انها أفضل
من المساجد و
قد ورد أن
الصلاة عند
علي عليه
السلام بمأتى
ألف صلاة. مباني
منهاج
الصالحين ج‌۴
ص ۳۱۶

۴) وسائل
الشيعة ج‏۱ ص۳۸

۵) و عن
علي بن محمد
القتيبي عن
الفضل بن
شاذان عن عبد
العزيز بن
المهتدي و كان
خير قمي رأيته
و كان وكيل
الرضا علیه
السلام و
خاصته قال:
سألت الرضا علیه
السلام فقلت
إني لا ألقاك
في كل وقت
فعمن آخذ
معالم‏ ديني‏
فقال خذ عن‏
يونس‏ بن عبد
الرحمن. وسائل
الشيعة ج‏۲۷ ص۱۴۸

۶) وسائل
الشيعة ج‏۲۷ ص۱۳۸

۷) (سؤال:
چطور شامل ثقه
می‌شود) به
خاطر این که
اعم است چه
ثقه باشد چه
ضعیف است (وقتی
مبنا اسقاط
شرائط است)
اسقاط شرائط
است ولیکن عیبی
که ندارد که
حالا اگر
شرائط را داشت
بگوید حجت نیست
در مستحبات. (مورد
اجتماع کجا می‌شود)
خبر ضعیف دال
بر استحباب،
گوش بدهید
مفهوم آیه نبأ
می‌گوید حجت نیست
اخبار من بلغ
می‌گوید حجت
هست می‌شود
تعارض بقیه هم
همین طور است؛
«أ یونس بن
عبدالرحمن
ثقةٌ» می‌گوید
ثقه باید باشد
چون آن روایت
در مقام تحدید
است مفهوم
دارد این‌ها
را در حجیت خبر
واحد تمام کردیم،
روایات مثل
«العمری و
ابنه ثقتان
فما ادیا عنی
فعنی یؤدیان»
اشکال واضح آن
این است که
اثبات شیء که
نفی ما عدا نمی‌کند،
خبر ثقه حجت
باشد خبر غیر
ثقه هم حجت
باشد، فرض این
است این‌ها که
همه در مقام
تحدید است، می‌گوید
ممن «آخذ
معالم دینی»
چون در مقام
تحدید است
مفهوم دارد این‌ها
دیگر در بحث
حجیت خبر واحد
همه روشن شد.

جلسه ۹۰ ـ دو‌شنبه ۱‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۲‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۹ ـ یکشنبه ۳۱‏.۱‏.۱۴۰۴ ـ ۲۱‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۸ ـ شنبه ۱‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۰‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۷ ـ چهار‌شنبه ۲۷‏.۱‏.۱۴۰۴ ـ ۱۷‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۶ ـ سه‌شنبه ۲۶‏.۱‏.۱۴۰۴ ـ ۱۶‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۵ ـ دو‌شنبه ۲۵‏.۱‏.۱۴۰۴ ـ ۱۵‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۴ ـ یکشنبه ۲۴‏.۱‏.۱۴۰۴ ـ ۱۴‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۳ ـ شنبه ۲۳‏.۱‏.۱۴۰۴ ـ ۱۳‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۲ ـ چهار‌شنبه ۲۰‏.۱‏.۱۴۰۴ ـ ۱۰‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۱ ـ سه‌شنبه ۱۹‏.۱‏.۱۴۰۴ ـ ۹‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۰ ـ شنبه ۴‏.۱۲‏.۱۴۰۳ ـ ۲۳‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۹ ـ چهار‌شنبه ۱‏.۱۲‏.۱۴۰۳ ـ ۲۰‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۸ ـ سه‌شنبه ‏۳۰‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۱۹‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۷ ـ دو‌شنبه ۲۹‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۱۸‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۶ ـ یکشنبه ۲۸‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۱۷‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۵ ـ شنبه ۲۷‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۱۶‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۴ ـ سه‌شنبه ۲۳‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۱۲‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۳ ـ چهار‌شنبه ۱۷‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۶‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۲ ـ سه‌شنبه ۱۶‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۵‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۱ ـ دو‌شنبه ۱۵‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۴‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۰ ـ شنبه ۱۳‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۲‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۹ ـ چهار‌شنبه ۳‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۲۱‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۸ ـ سه‌شنبه ۲‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۲۰‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۷ ـ دو‌شنبه ۱‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۱۹‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۶ ـ یکشنبه ‏۳۰‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۱۸‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۵ ـ شنبه ۲۹‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۱۷‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۴ ـ دو‌شنبه ۲۴‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۱۲‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۳ ـ یکشنبه ۲۳‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۱۱‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۲ ـ چهار‌شنبه ۱۹‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۷‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۱ ـ دو‌شنبه ۱۷‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۵‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۰ ـ یکشنبه ۱۶‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۴‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۹ ـ چهار‌شنبه ۱۲‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۳۰‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۸ ـ سه‌شنبه ۱۱‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۲۹‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۷ ـ دو‌شنبه ۱۰‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۲۸‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۶ ـ شنبه ۸‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۲۶‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۵ ـ چهار‌شنبه ‏۵‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۲۳‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۴ ـ سه‌شنبه ۴‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۲۲‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۳ ـ دو‌شنبه ۳‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۲۱‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۲ ـ شنبه ‏۱‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۱۹‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۱ ـ چهارشنبه ۲۸‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۱۶‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۰ ـ شنبه ‏۲۴‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۱۲‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۹ ـ چهار‌شنبه ۲۱‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۹‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۸ ـ سه‌شنبه ‏۲۰‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۸‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۷ ـ دو‌شنبه ۱۹‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۷‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۶ ـ یکشنبه ۱۸‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۶‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۵ ـ ‌شنبه ۱۷‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۵‏.۶‏.۱۴۴۶

تتمه اشکال سوم والد معظم بر مرحوم اصفهانی[۱]

تتمه جواب اول از مانع
راه حل اول از جواب اول به تفکیک در حجیت
جواب از تفکیک در حجیت
راه حل دوم از جواب اول، عدم اضطراب متن
جواب دوم از مانع
اشکال در جواب دوم از مانع
نتیجه در روایت مانعه

بیان حکم صور شبهه حکمیه و موضوعیه تذکیه

بیان صور شبهه حکمیه شک در تذکیه

صورت ۱. شک در قابلیت

صورت ۱.۱. شک در قابلیت از جهت مانعیت چیزی
صورت ۱.۲. شک در قابلیت از غیر جهت مانعیت
۱.۲.۱. در صورت وجود عام
۱.۲.۲. در صورت عدم وجود عام

صورت ۲. شک در غیر قابلیت

صورت ۲.۱. شک در شرطیت
۲.۱.۱. اگر تذکیه اسم برای مسبب باشد
۲.۱.۲. اگر تذکیه اسم برای سبب باشد

جلسه ۴۴ ـ چهارشنبه ۷‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۲۵‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۳ ـ سه‌شنبه ۶‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۲۴‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۲ ـ دو‌شنبه ‏۵‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۲۳‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۱ ـ یکشنبه ۴‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۲۲‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۰ ‌ـ شنبه ۳‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۲۱‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۹ ـ چهار‌شنبه ‏۳۰‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۸‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۸ ـ سه‌شنبه ‏۲۹‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۷‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۷ ـ دو‌شنبه ۲۸‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۶‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۶ ـ چهار‌شنبه ۲۳‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۱‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۵ ـ سه‌شنبه ۲۲‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۰‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۴ ـ دو‌شنبه ۲۱‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۹‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۳ ـ یکشنبه ۲۰‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۸‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۲ ـ شنبه ۱۹‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۷‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۱ ـ چهار‌شنبه ۱۶‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۴‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۰ ـ سه‌شنبه ۱۵‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۳‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۹ ـ دو‌شنبه ۱۴‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۸ ـ ‌شنبه ۱۲‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲۹‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۷ ـ چهار‌شنبه ۹‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲۶‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۶ ـ سه‌شنبه ۸‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲۵‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۵ ـ دو‌شنبه ۷‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲۴‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۴ ـ یکشنبه ۶‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲۳‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۲۳ ـ شنبه ۵‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲۲‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۲ ـ چهار‌شنبه ۲‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۹‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۱ ـ سه‌شنبه ۱‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۸‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۰ دو‌شنبه ‏۳۰‏.۷‏.۱۴۰۳ ـ ۱۷‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۹ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۷.۲۹ ـ ۱۶‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۸ ـ شنبه ۱۴۰۳.۷.۲۸ ـ ۱۵‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۷ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۳.۷.۲۴ ـ ۱۱‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۶ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۷.۲۲ ـ ۹‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۵ ـ شنبه ۱۴۰۳.۷.۲۱ ـ ۸‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۴ ـ چهارشنبه ۱۴۰۳.۷.۱۸ ـ ۵‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۳ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۳.۷.۱۷ ـ ۴‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۲ ـ دو‌شنبه ۱۴۰۳.۷.۱۶ ـ ۳‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۱ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۷.۱۵ ـ ۲‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۰ ـ شنبه ۱۴۰۳.۷.۱۴ ـ ۱‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۹ ـ شنبه ۱۴۰۳.۷.۷ ـ ۲۴‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۸ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۳.۷.۳ ـ ۲۰‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۷ ـ دوشنبه ۱۴۰۳.۷.۲ ـ ۱۹‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۶ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۷.۱ ـ ۱۸‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۵ ـ چهارشنبه ۱۴۰۳.۶.۲۸ ـ ۱۴‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۴ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۳.۶.۲۷ ـ ۱۳‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۳ ـ دوشنبه ۱۴۰۳.۶.۲۶ ـ ۱۲‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۲ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۶.۲۵ ـ ۱۱‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۱ ـ شنبه ۱۴۰۳.۶.۲۴ ـ ۱۰‏.۳‏.۱۴۴۶

فهرست مطالب

فهرست مطالب

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیة الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین

مطلب منتهی شد به روایاتی که مرحوم شیخ ذکر می‌فرماید.

نسبت به لزوم احتیاط در شبهات بدویه، روایت چهارم روایت عنوان بصری بود که گفتم روایت، روایت بسیار عجیبی است و روایت، روایت مفصلی است ما فقط از صدر آن چند خطی را قرائت می‌کنیم بقیه‌اش را خودتان ان‌شاءالله مطالعه خواهید فرمود. واقعا حیف است که ما دور از این معارف باشیم.

تا این جا رسیدیم که بعد آمد و در زد و حضرت او را قبول کردند.[۱]

ادامه روایت چهارم روایت عنوان بصری

«فدخلت و سلمت عليه فرد علي السلام و قال اجلس غفر الله لك فجلست فأطرق مليا ثم رفع رأسه و قال أبو من قلت أبو عبد الله قال ثبت الله كنيتك و وفقك لمرضاته» حضرت این دعا را برای او کردند «فقلت في نفسي لو لم يكن لي من زيارته و التسليم غير هذا الدعاء لكان كثيرا» این‌ها می‌فهمیدند دعای حضرت یعنی چه. «ثم أطرق مليا ثم رفع رأسه فقال يا أبا عبد الله ما حاجتك» حضرت فرمودند حاجت تو چیست «قلت سألت الله أن يعطف قلبك علي و يرزقني من علمك و أرجو أن الله تعالى أجابني في الشريف» از حضرت تعبیر به شریف می‌کرد «ما سألته فقال يا أبا عبد الله» این به درد ما می‌خورد «ليس العلم بالتعلم إنما هو نور يقع في قلب من يريد الله تبارك و تعالى أن يهديه» علم در فرهنگ امام جعفر صادق علیه‌السلام این است «نور یقع فی قلب من یرید الله تبارک و تعالی» قلبی هم که بخواهد مورد توجه پروردگار متعال باشد معلوم است چه قلبی باید باشد. «فإن أردت العلم فاطلب أولا في نفسك حقيقة العبودية» کجا وقتی ما آمدیم طلبه بشویم یا حتی تا امروز همین مقدمات را طی کردیم همین مسیر را طی کردیم؟!

«و اطلب العلم باستعماله» این یک نکته بسیار مهمی دارد که و اطلب العلم باستعماله که یکی از مباحث بسیار مهم شناختی و معرفتی است و ان‌شاءالله در این بحث معارف این را من توضیح خواهم داد که اصلا روش رسیدن به معارف الهیه، غیر از حکمت مشاء حکمت اشراق و حکمت متعالیه و این‌ها است اصلا آن روش یک روش دیگری است. حالا ان‌شاءالله دعا کنید خدا توفیق بدهد که آن را بحث بکنیم یک نظریه مهمی است نسبت به معرفت و نسبت به شناخت و تا به حال هم کسی را ندیدم طرح کرده باشد. «و استفهم الله يفهمك».

«قلت يا شريف فقال قل يا أبا عبد الله» وقتی به یک کسی بگویید عبد الله همین که متوجه می‌شود که عبد الله است خود آن خیلی نکته است در بعضی از مناظرات هست تا حضرت اسم او را می‌پرسند و می‌گوید اسم من عبد الله است همان را حضرت می‌گیرند و به آن اثبات می‌کنند.[۲] معارف این است.

«قلت يا أبا عبد الله ما حقيقة العبودية قال ثلاثة أشياء…» تا آخر حدیث. واقعا حدیث بسیار عجیب است!

آن قسمتی از آن که مربوط به بحث ما است و مرحوم شیخ به عنوان شاهد ذکر فرموده این قسمت از حدیث است:

«و أما اللواتي في العلم» آن‌هایی را که باید در علم مراعات کرد «فاسأل العلماء ما جهلت و إياك أن تسألهم تعنتا و تجربة و إياك أن تعمل برأيك شيئا و خذ بالاحتياط في جميع ما تجد إليه سبيلا و اهرب من الفتيا هربك من الأسد و لا تجعل رقبتك للناس جسرا».

در سنوات گذشته کلام مرحوم سید بن طاووس را [در هرب از فتوا] خوانده بودم، حالا نمی‌خواهیم توضیح بدهیم کلمات امام علیه السلام را.

محل استشهاد این است: «خذ بالاحتياط في جميع ما تجد إليه سبيلا»[۳] هر جایی که راهی، سبیلی پیدا می‌کنی برای احتیاط، به احتیاط اخذ کن.

نسبت به شبهه تحریمیه مثل شرب توتون که ما نمی‌دانیم حرام هست یا حرام نیست شکی نیست که سبیل و راه برای احتیاط داریم که در تحریمیه ترک کنیم در وجوبیه انجام بدهیم پس باید اخذ کنیم به احتیاط.

این هم یک روایت.

روایت پنجم دع ما یریبک

روایت بعدی که باز مورد استدلال واقع شده در کنز العمال است:

«قال‏ دع‏ ما يريبك‏ إلى ما لا يريبك‏ فإنك لن تجد فقد شي‏ء تركته لله عز و جل‏».[۴]

دلالت این روایت هم خوب است «دع ما یریبک» ترک کن آنچه که مورد شک و شبهه هست به آنچه که مورد شک و شبهه نیست. پس هر چه که مورد شک و شبهه است انسان باید انجام ندهد «فانک لن تجد فقد شیء» تو چیزی را فقدان نمی‌کنی، از دست نمی‌دهی اگر ترک کنی به خاطر پروردگار متعال.

این روایت در الغارات است قضیه، قضیه مفصلی است نسبت به تولیتی که حضرت امیر علیه السلام به قیس بن سعد می‌دهند خیلی داستان، داستان مفصلی است که می‌فرستند به مصر و آن جا نامه‌ای می‌نویسند بعد برای او سعایت می‌کنند و قضیه معاویه پیش می‌آید، خیلی مفصل است در کتاب الغارات جلد ۱ صفحه ۱۲۷ این قصه مذکور است تا می‌رسد به این جا چند نامه رد و بدل می‌شود بین حضرت و قیس تا می‌رسد به این جا:

«قال فشاع في أهل الشام أن قيسا صالح‏ معاوية فسرحت‏ عيون علي بن أبي طالب علیه السلام» شایع شد قیس که نماینده حضرت بوده با معاویه صلح کرده «إليه بذلك فلما أتاه ذلك أعظمه و أكبره و تعجب له و دعا ابنيه الحسن و الحسين و ابنه محمدا و دعا عبد الله بن جعفر فأعلمهم بذلك» حضرت این‌ها را جمع کردند و فرمودند که چنین قصه‌ای پیش آمده که شایع شده قیس با معاویه صلح کرده «و قال: ما رأيكم؟» حضرت فرمودند رأی شما چیست «فقال عبد الله بن جعفر:» این کلام برای عبد الله بن جعفر است نه برای معصوم علیه السلام «يا أمير المؤمنين دع ما يريبك إلى ما لا يريبك».

این «دع ما یربیک الی ما لا یربیک» که خواندیم مستند آن این جا است آن که ما پیدا کردیم کلام عبد الله بن جعفر است کلام معصوم نیست. البته به عنوان ارسال اسناد داده شده خود مرحوم شیخ تعبیرشان چیست؟ «و منها ما أرسله الشهيد رحمه الله و حكى عن الفريقين من قوله: دع ما يريبك إلى ما لا يريبك»[۵] «أرسله» یعنی أرسله نه این که أرسله به عنوان مسلمات یعنی از باب ارسال ذکر کرده، سند ذکر نفرموده. ظاهر آن این است که کلام معصوم باشد و الا کلام غیر معصوم که حجت نیست آن که ما پیدا کردیم این است که از عبد الله بن جعفر هست.

روایت ششم لک ان تنظر الحزم

روایت ششم در وسائل الشیعه است جلد ۲۷ صفحه ۱۷۳:

«قال و قال الصادق علیه السلام لك أن تنظر الحزم و تأخذ بالحائطة لدينك». اخذ کنی به آنچه که احتیاط برای دین تو هست پس در شرب توتون باید ترک کرد.

در حاشیه وسائل الشیعه نوشته: «لم نجد في الذكرى هذا النص» چون از ذکری این را نقل می‌کنند از مرحوم شهید «و انما الموجود» در ذکری این طور است «في صفحه ۱۳۸ عن العبد الصالح أرى لك أن تنظر حتى تذهب الحمرة و تاخذ الحائط لدينك»[۶] که همان روایت موثقه‌ای می‌شود که قبلا مورد بحث قرار دادیم.

روایت هفتم لیس بناکب عن الصراط

روایت دیگری که هست در کلام مرحوم شیخ: «ما أرسل أيضا عنهم ليس بناكب عن الصراط من سلك سبيل الاحتياط»[۷] «لیس بناکب»، لیس بمنحرف و ساقط عن الصراط از راه، کسی که بپیماید «من سلک طریق الاحتیاط».

البته بعضی از کتب این را نسبت دادند به ائمه علیهم السلام[۸] یعنی دارد عنهم لیس بناکب عن الصراط من سلک طریق الاحتیاط.

آن که موجود است در جوامع روایی در بحار الانوار است در جلد ۱۰۵ صفحه ۱۲۹ در اجازاتی که بزرگان به دیگران دادند این عبارت را استفاده کردند حالا چه طور بوده؛ مثلا در کتب قدیم نقل شده بوده از ائمه علیهم السلام، علی ای حال در مجامع روایی مستند به امام علیه السلام نیست اما در کتب فقهی و اصولی و این‌ها ذکر شده و استناد هم دادند. در بحار این طور است:

«أجزت للولدين العزيزين المحققين المدققين جعفر و إبراهيم زين الدين نفعني الله بطول بقائهما و رزقهما صالح العمل و أطال لهما في الأجل ما تضمنته إجازة شيخنا شمس الدين المؤذن الجزيني و ما تضمنته إجازة شيخنا شمس الدين محمد الصهيوني من الرواية و العمل محتاطين لي و لهما فإنه ليس‏ بناكب‏ عن‏ الصراط من سلك طريق الاحتياط».[۹]

این مجموعه روایاتی است که مرحوم شیخ در این جا ذکر می‌کند و تعبیر مرحوم شیخ هم این است «و منها ما عن خط الشهيد رحمه الله في حديث طويل عن عنوان البصري»[۱۰] که این چند حدیث را ذکر می‌کند.

جواب از روایات چهارم تا هفتم

اشکال سندی

جوابی که والد معظم فرمودند و خود مرحوم شیخ و بقیه هم این جواب را نسبت به این احادیث دارند این است که این احادیث همه از جهت سند ناتمام است. همه آن‌ها مرسله بودند.

اشکال والد معظم در مناقشه سندی روایت عنوان بصری

والد معظم اشکال دارند نسبت به مناقشه سندی بالنسبه به روایت عنوان. چون از نظر مبنا نسبت به حجیت خبر دو مبنای اساسی هست:

یک مبنا اختصاص حجیت خبر است به وثوق مخبری. یعنی باید مخبر و کسی که در سند ذکر شده ثقه باشد اگر ثقه نبود آن روایت حجت نیست.

مسلک دوم که مختار والد معظم ما است، ما هم قبول داریم این است که خبر حجت اعم است از وثوق مخبری و وثوق خبری. یعنی حالا اگر رجل واقع در سند ثقه نبود اما متن به گونه‌ای بود که اطمینان‌آور بود که این متن از غیر معصوم علیه السلام صادر نمی‌شود این چنین خبری هم به نظر ما حجت است. مثل کلمات امیر المؤمنین صلوات الله علیه در نهج البلاغه.

شما حساب کنید چه معرکه‌ای است نهج البلاغه! نهج البلاغه کنار، غرر الحکم روایات‌های نیم سطری اصلا معرکه است! این کلمات از غیر معصوم آدم تصورش را نمی‌کند.

لذا والد معظم نسبت به روایت عنوان بصری اشکال سندی ندارند روایت را از جهت سند تمام می‌دانند. چون از جهت سند تمام می‌دانند لذا اشکال دلالی می‌کنند.

اشکال والد معظم به دلالت روایت عنوان

می‌فرمایند که روایت عنوان بصری همان طور که برای شما الان قرائت کردم در مورد احتیاط در فتوا و فتوای به غیر علم است ربطی به بحث ما ندارد. ما اگر به خاطرتان باشد گفتیم دو تا بحث داریم: یکی فتوای به غیر علم است فتوا در مورد شبهات است، یکی نه از نظر عملی آیا نسبت به شرب توتون ما مرخص هستیم یا مرخص نیستیم.

(سؤال: سند را چطور درست کردند) از جهت وثوق خبری؛ یعنی متن متنی است که اطمینان داریم که از معصوم علیه السلام است. (باز سند درست نشد) چرا دیگر صادر از معصوم می‌شود مقصود از سند یعنی صدور از معصوم، صدور از معصوم چون روایت را بعضی از کلمات آن را خواندم دیدید چه قدر عجیب بود «لیس العلم بالتعلم» کجا چنین حرفی شما شنیدید؟! یا چیزهای دیگر که در روایت هست اصلا معرکه است روایت!ـ

پس بنا بر این جوابی که والد معظم می‌فرماید این است که از جهت دلالت مشکل دارد چون از جهت دلالت این طور است: «…و إياك أن تعمل برأيك شيئا و خذ بالاحتياط في جميع ما تجد إليه سبيلا و اهرب من الفتيا هربك من الأسد و لا تجعل رقبتك للناس جسرا»[۱۱] بنا براین از جهت دلالت قاصر است.

(سؤال: اشکال دلالی را نفهمیدیم) مربوط به احتیاط در فتوا هست یعنی فتوای به غیر علم ندهید ربطی به شبهه تحریمیه که باید عملا احتیاط بکنیم و مرتکب نشویم ندارد.ـ

بررسی اشکال والد معظم به روایت عنوان بصری

به نظر ما روایت عنوان بصری فقرات مستقل دارد و در نتیجه هر فقره آن باید به اطلاق آن اخذ بشود این طور نیست که بگوییم خاص به فتوا است. متن روایت را یک دور دیگر بخوانم:

«و أما اللواتي في العلم فاسأل العلماء ما جهلت و إياك أن تسألهم تعنتا و تجربة» یعنی پیش علما می‌روی سؤال پیچ نکن عالم را و تجربة هم سؤال نکن. حالا برویم بپرسیم ببینیم بلد است بلد نیست؛ مکاسب یادش هست یا یادش نیست منطق یادش هست یا یادش نیست.

چه دستوراتی است واقعا! خیلی این‌ها اثر می‌کند این را بدانید اگر یک مورد خواستید یک مؤمنی را خُرد بکنید چند جا خُرد می‌شود به خاطر [این که] یک مؤمن اگر یک جا خُرد بشود چند جا خُرد شده، فکر می‌کنی یک نفر را خُرد کردی خودش را خُرد کردی بچه‌های او را خُرد کردی خانواده‌اش را خُرد کردی لذا نگویید من جاء بسیئة مثل آن به او داده می‌شود این جا همان مثل است ولی اگر شما یکی را خُرد بکنی یک خانواده را خُرد کردی بعد چند جا خُرد می‌شوی، واقع مطلب من این سؤالی که کردم برای خودم گفتم نه برای شما. من اولی که آمدم طلبه شدم این مسیر را طی نکردم این واقع مطلب است این مسیری که حضرت این جا دادند که اول چه طور بیایید و چه بکنید و چه بکنید بعد چه طور بروید علم یاد بگیرید.

«و إياك أن تعمل برأيك شيئا و خذ بالاحتياط في جميع ما تجد إليه سبيلا و اهرب من الفتيا هربك من الأسد و لا تجعل رقبتك للناس جسرا».

ببینید قبل و بعد در فتوا است ولی «خذ بالاحتیاط فی جمیع ما تجد الیه سبیلا» عام است و اطلاق دارد.

بله می‌توان از این جهت شبهه کرد که در تمسک به اطلاق شرط آن این است که مطلق ما محفوف بما یصلح للصارفیه و یصلح للتقیید و القرینیه نباشد و واقع مطلب از اول این فقره که می‌فرماید «و اما اللواتی فی العلم» در عمل نیست برای شبهه شرب توتون نیست «و اما اللواتی فی العلم فاسئل العلماء» دیگر رفته روی بحث علما، کاری به اعمال افراد عادی ندارد «ایاک ان تسألهم تعنتا و تجربة» حالا خود تو چه طور می‌خواهی رفتار بکنی «إياك أن تعمل برأيك شيئا» این‌ها همه مربوط به فتوا است «و خذ فی الاحتیاط فی جمیع ما تجد الیه سبیلا» در همین فتوایی که گفتیم «و اهرب من الفتیا» باز همه در فتوا است لذا با توجه به قبل و بعد روایت می‌شود گفت که این روایت اطلاقی ندارد که ما بخواهیم از آن استفاده کنیم لزوم احتیاط را در شبهات بدویه.

(سؤال: استاد لفظ عموم دارد «جمیع» دارد…) در عام هم اگر محفوف بود بما یصلح للقرینیه ظهور آن ساقط می‌شود چون متصل است منفصل نیست.ـ

پس روایات را از جهت سندی ساقط می‌کنند و از جهت دلالی هم این روایت را والد معظم از جهت این که محفوف به این قرائن هست مربوط به فتوا می‌دانند بنا بر این قابل برای استدلال نیست.

(سؤال: فتوا فتوای اصطلاحی است؟) بله فتوا فتوای اصطلاحی است (شاید منظورش این است که همین طور نظر خودش را بگوید) خیر فتوا است دیگر «لاتجعل رقبک جسرا» برای مردم یعنی چه؟

(سؤال: «ایاک ان تعمل برأیک شیئا» مقصود در عمل نیست؟) چرا ولی «ان تعمل برأیک» یعنی باز فتوایی بدهی حتی برای خودت در مقام فتوا چون فتوا که آدم می‌دهد هم برای خودش هست هم برای غیر خودش است.ـ

نتیجه بحث در روایات دال بر احتیاط

مرحله اول قصور مقتضی

نتیجه بحث این شد تا این جا خوب دقت کنید اشکالی که نسبت به روایاتی که استدلال شده است برای لزوم احتیاط مرحوم شیخ، مرحوم آخوند، والد معظم داشتند همه این اشکالات برگشت به قصور مقتضی. یعنی چه؟ یعنی اصلا این روایات دلالت ندارد بر لزوم احتیاط در مورد شبهه بدویه، اصلا دلالت ندارد.

مرحله دوم وظیفه در صورت تعارض

مرحله بعد این است که حالا بر فرضی که قبول کنیم دلالت این روایات را بر لزوم احتیاط، در نتیجه تعارض می‌شود بین نصوصی که دلالت می‌کرد بر برائت در شبهات بدویه «رفع ما لا یعلمون»[۱۲] می‌فرمود نسبت به شرب توتون مرفوع است آزاد هستید این روایات بر فرض دلالت آن دلالت می‌کند بر این که آزاد نیستید و باید احتیاط کنید پس بین دو طائفه از روایات تعارض محقق می‌شود حالا که تعارض محقق شد چه باید کرد؟

پس نتیجه شد تعارض. حالا که تعارض شد ببینیم چه باید کرد؟ فرمایش اول نظر مرحوم شیخ است فردا ان‌شاءالله.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.



۱) عن عنوان البصري و كان شيخا كبيرا قد أتى عليه أربع و تسعون سنة قال‏ كنت أختلف إلى مالك بن أنس سنين فلما حضر جعفر الصادق علیه السلام المدينة اختلفت إليه و أحببت أن آخذ عنه كما أخذت من مالك‏ فقال لي يوما إني رجل مطلوب و مع ذلك لي أوراد في كل ساعة من آناء الليل و النهار فلا تشغلني عن وردي فخذ عن مالك و اختلف إليه كما كنت تختلف إليه فاغتممت من ذلك و خرجت من عنده و قلت في نفسي لو تفرس في خيرا لما زجرني عن الاختلاف إليه و الأخذ عنه فدخلت مسجد الرسول و سلمت عليه ثم رجعت من الغد إلى الروضة و صليت فيها ركعتين و قلت أسألك يا الله يا الله أن تعطف علي قلب جعفر و ترزقني من علمه ما أهتدي به إلى صراطك المستقيم و رجعت إلى داري مغتما حزينا و لم أختلف إلى مالك بن أنس لما أشرب قلبي من حب جعفر فما خرجت من داري إلا إلى الصلاة المكتوبة حتى عيل صبري فلما ضاق صدري تنعلت و ترديت و قصدت جعفرا و كان بعد ما صليت العصر فلما حضرت باب داره استأذنت عليه فخرج خادم له فقال ما حاجتك فقلت السلام على الشريف- فقال هو قائم في مصلاه فجلست بحذاء بابه فما لبثت إلا يسيرا إذ خرج خادم له قال ادخل على بركة الله… . مشكاة الأنوار في غرر الأخبار ص۳۲۵ و ۳۲۶ ـ بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط – بيروت) جلد ۱ ص ۲۲۵

۲) الكافي (ط – الإسلامية) ج‏۱ ص۷۲

۳) مشكاة الأنوار في غرر الأخبار ص۳۲۸ وسائل الشيعة، ج‏۲۷، ص: ۱۷۳ بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط – بيروت) جلد ۱ ص ۲۲۶

۴) كنز الفوائد ج‏۱ ص۳۵۱

۵) فرائد الاصول / جامعه مدرسین. جلد ۱ ص۳۴۷

۶) همان

۷) فرائد الأصول ج‏۲ ص۷۸

۸) و ما روي عنهم عليهم السلام: «ليس بناكب عن الصراط من سلك طريق الاحتياط». الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة ج‌۱ ص ۷۶

۹) بحار الأنوار (ط – بيروت) ج‏۱۰۵ ص۱۲۹

۱۰) فرائد الاصول ج‏۱ ص۳۴۷

۱۱) بحار الأنوار (ط – بيروت) ج ‏۱ ص۲۲۶

۱۲) تحف العقول ص۵۰

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا