بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیة الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین
مرحوم نائینی اگر به خاطرتان باشد نظرشان این شد که تذکیه اسم برای سبب است.[۱] مرحوم اصفهانی قدس سره بر مرحوم نائینی اشکال کردند و استدلال کردند بر این که تذکیه اسم مسبب است. والد معظم برفرمایشات مرحوم اصفهانی اشکال دارند و درصدد اثبات این هستند که تذکیه اسم مسبب نیست بلکه اسم برای سبب است.
اشکال اول والد معظم را دیروز طرح کردیم، مرحوم اصفهانی فرمود عین عبارت ایشان این است: «إلا أن ظاهر الاستعمالات العرفية و الشرعية»[۲] ظاهر استعمالات عرفیه و شرعیه این است که تذکیه اسم برای مسبب باشد.
اشکال اول والد معظم این بود که مرجع در تشخیص مفاهیم عناوینی که در ادله شرعیه أخذ شده عرف عام است نه عرف متشرعه. ما باید ببینیم در عرف عام این عنوان به چه معنا است. عرف خاص مثل عرف متشرعه که در زمانهای بعد محقق شد و عند العلما این معنا ظاهر شده. نصوص شرعیهای که در زمان امام جعفر صادق علیه السلام صادر شده حمل بر این معانی که نمیشود حمل میشود بر معانی عرفیه عامه و از نظر عرفی قطعا تذکیه یک اعتبار شرعی نیست که بگوییم تذکیه یک اعتباری است شرعا چون تذکیه را عرف عام هم دارند یعنی عرف عام هم حیوان را بالاخره ذبح میکنند تا بتوانند از آن استفاده بکنند و برای تذکیه یک اعتبار شرعی قائل نیستند عرف عام ای چه بسا اساسا منعزل از دین باشد متدین به شریعتی نباشد. بنا بر این وجهی برای حمل عنوان تذکیه بر معنای متشرعه نیست. این اولا.[۳]
اشکال ۲. مرجعیت لغت بعد از عرف
ثانیا حالا که رجوع کردیم به عرف تارة معنای عرفی واضح است مثلا عرف میگوید تذکیه به معنای ذبح است، تارة معنای عرف عام برای ما روشن نیست یعنی منسبق به ذهن از لفظ تذکیه یک معنای مشخصی نیست، این جا راه برای تشخیص معنای لفظ رجوع به اهل لغت است اما نه از باب این که قول لغوی حجت باشد بلکه از باب این که با مراجعه به قول لغویین وثوق و اطمینان حاصل بشود که معنی موضوع له و ظاهر لفظ این معنا است و الا خود قول لغوی فی حد نفسه مفید ظن است «و ان الظن لا یغنی من الحق شیئا».[۴]
با مراجعه به اهل لغت به دست میآید که لغویین تذکیه را معنا کردند به ذبح و نحر یعنی معنا کردند به سبب نه این که معنا کرده باشند به مسبب. مسبب عبارت بود از آن اثر حاصل از ذبح با شرائط، ولیکن در لغت ذکات و تذکیه را به معنای ذبح گرفتند. حالا کتب لغت را مراجعه کنید مثل مفردات راغب،[۵] نهایه ابن اثیر[۶] و الی غیر ذلک.
بنا بر این نتیجه میگیریم که تذکیه به حسب لغت یعنی به حسب معنای ظاهر دلالت بر مسبب نمیکند بلکه تذکیه از نظر لغوی که کاشف از معنای ظاهر لفظ است عبارت است از همان ذبح.[۷]
میماند این فرمایش مرحوم اصفهانی که فرمود تذکیه به معنی نزاهت است، به معنی طهارت است، طهارت و نزاهت اسم سبب نیست، سر بریدن اسم آن طهارت نیست مسبب است که معنون میشود به طاهر و نظیف.
والد معظم میفرماید ظاهرا این جا خلط شده است بین تزکیه أخت الراء و تذکیه أخت الذال، تزکیه أخت الراء یعنی تزکیه با «راء» «زاء».
تذکیه با «دال» «ذال»، است، دو تذکیه داریم: تزکیهای که به معنی نزاهت و پاکی هست با «راء»، «زاء» هست «و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة»[۸] اما تذکیهای که با «دال»، «ذال» است این به معنی نزاهت و طهارت نیست، چون یک پایه استدلال مرحوم اصفهانی همین مطلب بود.[۹]
اشکال ۳. معنای تذکیه با رجوع به روایات
علاوه بر استفاده از لغت مستفاد از روایات هم این است که تذکیه اسم سبب است، اسم ذبح است نه این که تذکیه اسم مسبب باشد.
بحث در مقتضی
در این مقام سه طائفه از روایات را والد معظم ذکر فرمودند.
طائفه اولی ذکات به معنای ذبح
طائفه اولی روایاتی است که تعبیر شده در آنها از ذبح به ذکات.[۱۰]
روایت اول
روایت فضاله است از سیف بن عمیره، تذکیه را معنا کردند به معنای ذبح، یعنی گفتند ذبح همان ذکات است، ذکات همان ذبح است، پس ذکات را به معنی سبب گرفته در روایت نه به معنی مسبب.
(سؤال: مرحوم اصفهانی میگوید نهایت چیزی که از قول لغوی فهمیده میشود استعمال است من استعمال را قبول دارم منتها حقیقی نیست استعمال اعم است) ایشان یک اشکالی میکند من به اشکال ایشان یک خرده سر و صورت بدهم که وجیه بشود تا جواب آن را بدهم. ایشان میگوید که لغویین موارد استعمال را ذکر میکنند و استعمال اعم است از حقیقت و مجاز، این را در بحث خود حجیت قول لغوی بحث شده و از این شبهه جواب داده شده. جوابهایی دادند متعدد است. مثلا یک جواب این است که معنای اولی که ذکر میشود معنای حقیقی است، معناهایی که بعد ذکر میشود معانی غیر حقیقی است و الی آخر. اما آنچه که جواب درست است عبارت از این است که بناء لغوی در اصل عبارت است از بیان معنای خود لفظ نه بیان استعمالات، بعد از بیان معنای خود لفظ استعمالات را هم ذکر میکند نمیدانم مراجعه به کتب لغت داشتهاید یا خیر، کتب لغت اصیل مثل العین خلیل، مثل مجمل اللغه، جمهرة اللغه، صحاح و قاموس اینها را اگر دقت کرده باشید لفظ را که میآورند معنا میکنند بعد چند مورد برای موارد استعمال آن ذکر میکنند. لذا این را ما قبول نداریم که بناء لغوی بر ذکر موارد استعمال است بلکه شأن لغوی بیان معنای لغوی است استعمالات را هم ذکر میکند. این اولا. ثانیا وقتی موارد مختلفی از لغویین میبینیم این معنا را ذکر کردند با توجه به این که بعضی از لغویین بنای آنها در آن کتاب لغت بر ذکر معنای حقیقی است مثلا معجم مقاییس اللغه یک کتابی است در لغت که لفظ را که میآورد میگوید اصل این لفظ اصلا چه بوده و به چه معنایی بوده، لذا بعضی از کتب لغت هست که اصلا بنای آنها و دِیدَن آنها بر ذکر معانی حقیقی است؛ مثل همین معجم مقاییس اللغه را انشاءالله مراجعه کنید خواهید دید تعبیر ایشان به چه صورت است. لذا از این جهت است که ما از مجموع اینها وثوق پیدا میکنیم که پس این معنا، معنای ظاهر لفظ است نه این که معنای مستعمل فیه باشد اعم از حقیقت و مجاز.ـ
اما روایت: «رواه علي بن إبراهيم في تفسيره عن أبيه عن فضالة بن أيوب عن سيف بن عميرة مثله» یعنی مثل روایت قبل «و زاد» که این قسمت زیادی آن را ما الان احتیاج داریم «ثم قال كل شيء من السباع تمسك الصيد على نفسها إلا الكلاب المعلمة فإنها تمسك على صاحبها و قال إذا أرسلت الكلب المعلم فاذكر اسم الله عليه فهو ذكاته».[۱۱]
این فقره اخیر مورد إستشهاد است میفرماید وقتی کلب معلَم را میفرستید برای صید وقتی آن را ارسال میکنید باید تسمیه کنید، بگویی بسم الله الرحمن الرحیم، بسم الله. آن وقت روایت میفرماید: «إذا أرسلت الكلب المعلم فاذكر اسم الله عليه فهو ذكاته» اسم خدا را هم ببر این تذکیه حیوان است. ارسال کلب و ذکر اسم الله اینها سبب هستند یا مسبب؟ اینها سبب هستند و روایت میفرماید فهو ذکاته اینها ذکات حیوان هستند تذکیه حیوان هستند.
این یک روایت. سند آن هم تمام است. این روایات سند بعضشان تمام است بحث سندی هم خیلی نداریم.
(سؤال: پس به معنای فری اوداج نشده است سبب مطلق است این یک مصداق از آن است) ما تذکیه چند رقم داریم: یکی فری اوداج است، یکی کلب معلَم است در ملخ به گرفتن است مثلا، در ماهی به انداختن بیرون آب است هر کدام یک تذکیهای دارد.ـ
روایت دوم
«محمد بن يعقوب عن محمد بن يحيى عن أحمد بن محمد عن محمد بن يحيى عن جميل بن دراج عن حكم بن حكيم الصيرفي قال: قلت لأبي عبد الله علیه السلام ما تقول في الكلب يصيد الصيد فيقتله» چه میفرماید نسبت به کلبی که صید میکند آن حیوان را فیقتله و آن را میکشد؛ یعنی این میشود موت حتف أنف؟ میته میشود؟ «قال لا بأس بأكله قلت إنهم يقولون إنه إذا قتله أكل منه فإنما أمسك على نفسه فلا تأكله» راوی میگوید من به حضرت عرض کردم که اینها میگویند ـ اینها معلوم است یعنی چه کسانی هستند ـ که اگر کلب صید را کشت از آن خورد گرفته برای خودش، دیگر این حیوان مذکی نمیشود که ما بخواهیم آن را کباب کنیم «فقال كل» حضرت فرمودند بخور «أ و ليس قد جامعوكم على أن قتله ذكاته» آیا اینها با شما همراه نیستند در این قسمت که قتل آن ذکات آن هست «قال قلت: بلى» میگوید عرض کردم بله «قال فما يقولون في شاة ذبحها رجل أ ذكاها» اینها چه میگویند نسبت به یک شاة و گوسفندی که آن را یک شخصی میکشد آیا آن را تذکیه کرده؟ «قال قلت: نعم قال فإن السبع جاء بعد ما ذكاها فأكل بعضها» حضرت بر فرض صدور روایت فرمودند این جا هم همین طور است، آن حیوان بعد از آن که حیوان صید را تذکیه کرده یک قسمت از آن را خورده اشکالی ندارد «أ تؤكل البقية قلت نعم قال فإذا أجابوك إلى هذا فقل لهم كيف تقولون إذا ذكى ذلك و أكل منه لم تأكلوا و إذا ذكى هذا و أكل أكلتم»[۱۲] چه فرقی [میکند] حالا آدم بکشد یک مقدار آن را بخورد یا حیوان صید بکند و یک مقدار از آن را بخورد.
این جا هم باز اطلاق شده در روایت بر نفس ذبح ذکات، یعنی بر نفس ذبح که مال رجل بود، ذبحها رجل أ ذکاها، آیا آن را تذکیه کرده.
روایت سوم
«و عن عدة من أصحابنا عن أحمد بن أبي عبد الله عن علي بن الريان بن الصلت عن عبيد الله بن عبد الله الواسطي عن واصل بن سليمان عن درست عن أبي عبد الله علیه السلام قال: ذكرنا الرءوس من الشاء» شاء جمع شاة است «فقال الرأس موضع الذكاة» رأس موضع ذکات است، نمیشود ذکات اسم مسبب باشد، رأس موضع ذبح است پس ذکات اسم چه شده؟ اسم سبب شده «فقال الرأس موضع الذكاة و أقرب من المرعى و أبعد من الأذى».[۱۳]
پس این جا هم اطلاق شده بر ذبح ذکات، تمام اینها اسم برای مسبب شده. (اسم برای سبب شده) سبب شده دیگر. مسبب گفتم؟ (بله) شما وکالت، ولایت در اشتباهات لپی [دارید].
باور میکنید گاهی وقتها بعضی از مسائلی که در لبنان پیش میآید به قدری حواس ما را پرت میکند که من درس عربی را صبح میگویم بعد از درس به شاگردها میگویم درست گفتم یا نگفتم چون خودم بعد از درس یادم نیست چه گفتم؛ یعنی همین طور به زبانم آمده یک چیزهایی گفتم. خیلی سخت است، خیلی سخت است خدا انشاءالله فرجی برساند خیلی سخت است، خیلی سخت است، خیلی مشکلات پیدا شده خیلی! یکی دو تا نیست ما در جریان قرار میگیریم اصلا دیگر حواس برای آدم نمیماند، میدانم گاهی وقتها درس را که میگویم همین طور دارم میگویم به امید خدا، بعد از درس میپرسم آیا درست گفتم یا نگفتم میگویند آقا درست گفتید انشاءالله. الان که دیگر سبب را مسبب بگوییم که مشکلی ندارد، علی ای حال انشاءالله خدا رفع گرفتاری از جامعه تشیع بکند. آقا دعاها هم دیگر(…) [اثر نمیکند] از بس که آقا… چه میدانم علی ای حال.
روایت چهارم
«محمد بن يعقوب عن علي بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن عمر بن أذينة عن الفضيل بن يسار قال: سألت أبا جعفر علیه السلام عن رجل ذبح فتسبقه السكين فتقطع الرأس» گاهی وقتها دیدهاید چاقو خیلی تیز است وقتی میخواهد سر حیوان را ببرد این چاقو رد میشود و کلا سر جدا میشود به خصوص در این حیواناتی که کوچک هستند؛ مثل گنجشک و اینها خیلی ذبح آنها مشکل است «فقال ذكاة وحية لا بأس بأكله»[۱۴] یعنی این چاقویی که زدی به سر این حیوان این ذکاة وحیة یعنی ذکاة سریعة این هم ذکات است اما ذکات سریع است.
این جا هم باز ذکات اطلاق شده بر سبب این نسبت به طائفه اولی که طائفه اولی در همه آنها اطلاق شده بود ذکات بر نفس ذبح.
طائفه دوم الداله علی اعتبار الحدید
طائفه دوم روایاتی است که دلالت میکند بر اعتبار حدید در ذکات. اعتبار حدید در ذکات وقتی است که ذکات اسم سبب باشد که ذکات دو قسم دارد: یکی ذکات با حدید و یکی ذکات به غیر حدید مثلا با استخوان، با استیل. مثلا استیل الان مورد اشکال است بعضیها اشکال میکنند با غیر حدید. حالا در روایات شرط میکند که ذکات باید با حدید باشد آن که قابل قسمت است برای با حدید و بدون حدید سبب است، مسبب که قابل قسمت نیست.[۱۵]
طائفه دوم یکی دو تا روایت آن را بخوانیم:
روایت اول
«محمد بن يعقوب عن علي بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن عمر بن أذينة عن محمد بن مسلم قال: سألت أبا جعفر علیه السلام عن الذبيحة بالليطة و بالمروة فقال لا ذكاة إلا بحديدة».[۱۶]
بقیه روایات فردا.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
۱) و ربما يقال: إن التذكية عرفا بمعنى الذبح، و ما اعتبر فيها من التسمية و الاستقبال شرائط تأثير الذبح في الحلية و الطهارة. نهاية الدراية في شرح الكفاية ج۴ ص۱۵۱
۲) إلا أن ظاهر الاستعمالات العرفية و الشرعية أنها بمعنى الطهارة و النزاهة و ما أشبههما. نهاية الدراية في شرح الكفاية ج۴ ص۱۵۲
۳) أما الوجه الأول: فيرد عليه أولاً: أن المرجع في مفاهيم جميع العناوين المأخوذة في الخطابات الشرعية هو العرف العام لا عرف المتشرعة، ولا ريب في أن المفهوم من التذكية عندهم ليس هو الأمر الاعتباري الشرعي من الطهارة الشرعية المجعولة إما بجعل الذبح سبباً لها أو موضوعاً، وعلى أي تقدير لا معنى لكون المفهوم عندهم هو الاعتبار الشرعي مع فرض كونهم منعزلين عن الدين، فمن نفس الدليل يظهر عدم تناسبه مع الدعوى، نعم يناسب الدعوى مع عرف المتشرعة، ولكنّه خلاف المفروض من كون المرجع في مفاهيم عناوين الموضوعات المأخوذة في الأدلة الشرعية هو العرف العام. تحف العقول فی علم الاصول ج۱ ص۲۵۸
۴) يونس ۳۶
۵) ذکیت الشاة ذبحتها. مفردات ألفاظ القرآن ص ۳۳۰
۶) التذكية: الذبح و النحر. يقال: ذكيت الشاة تذكية، و الاسم الذكاة، و المذبوح ذكي. النهاية في غريب الحديث و الأثر ج۲ ص ۱۶۴
۷) وثانياً: أن المرجع لتعيين ما يفهم العرف من اللفظ عند عدم وضوح المعنى بحيث ينسبق من الإطلاق إلى ذهنهم هو كلمات أئمة اللغة في بيان ما هو المنسبق منه عندهم، وقد صرّح من يعتنى بشأنه، منهم: مثل الراغب في المفردات وابن الأثير في النهاية والفير وزآبادي في القاموس وابن سيده في اللسان" بأن الذكاة هو الذبح والنحر وإخراج الحرارة الغريزية ونحو ذلك، فكون التذكية هي المسبب عن الذبح مخالف لما ذكره علماء اللغة مع كون كلامهم مبين لما هو المتفاهم منها عند العرف. تحف العقول فی علم الاصول ج۱ ص۲۵۸
۸) الجمعة ۲
۹) والظاهر هو الخلط بين التزكية بالزاء فإنها بمعنى الطهارة والتخلية عن القذارة كقوله تعالى: «وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ» والتذكية بالذال فإنها بمعنى الذبح. تحف العقول فی علم الاصول ج۱ ص۲۵۹
۱۰) كما يشهد عليه المراجعة للروايات أيضاً، فإنه يظهر من التفحص فيها أيضاً كون التذكية هو الذبح، وهي طوائف ثلاثة: منها: ما عبّر فيها عن الذبح بالذكاة مثل قوله فيما رواه فضالة عن سيف ابن عميرة: «إِذَا أَرْسَلْتَ كَلْبَكَ فَاذْكُرِ اسْمَ اللهِ عَلَيْهِ فهو ذكاته» فإنّه يدل على أن الذكاة هي إرسال الكلب المعلم وذكر اسم الله عليه والرواية صحيحة السند.
وقوله في رواية حكم بن حكيم الصيرفي عن أبي عبد الله: «أو ليس قد جامعوكم على أن قتله ذكاته؟ قال: قلت: بلى» فإن الإمام قد أثبت كون القتل هو الذكاة كما هو كذلك عند الخاصة.
وفي رواية ثالثة عن أبي عبد الله قال: «ذكرنا الرؤوس من الشاة فقال: الرأس موضع الذكاة» فإنّها أيضاً تدل على أن الذكاة هو الذبح، فإن موضعه هو الرأس دون المسبب فإنّ محله هو تمام الذبيحة. ويشهد عليه قوله في رواية أخرى «لا تأكل ذبيحة لم تذبح من مذبحها»، فإنه يدل على أن المراد من كون موضع الذكاة هو الرأس هو المذبح وتكون الذكاة هو الذبح.
وفي رواية أخرى قال: «سألت أبا جعفر عن رجل ذبح فسبقه السكين فتقطع الرأس، فقال: ذكاة وحية لا بأس بأكله» فإنّها تدل على أن فري الأوداج مع قطع الرأس هو الذكاة وإن كانت ذكاة وحيّة أي سريعة، حيث حمل الإمام الذكاة على نفس الفعل دون المسبب منه. تحف العقول فی علم الاصول ج۱ ص۲۵۹
۱۱) وسائل الشيعة ج۲۳ ص۳۳۳
۱۲) همان
۱۳) وسائل الشيعة ج۲۴ ص۱۱
۱۴) وسائل الشيعة ج۲۴ ص۱۷
۱۵) ومنها: الروايات الدالة على اعتبار الحديد في الذكاة كمعتبرة محمد بن مسلم عن أبي جعفر المشتملة على قوله: «لا ذكاة إلا بحديدة» ورواية سماعة المضمرة المشتملة على قوله: «لا تذك إلا بحديدة نهى عن ذلك أمير المؤمنين وغيرها من الروايات.
ووجه الاستدلال بهذه الروايات هو أنّ الاستثناء في هذه الروايات يدل على أن ذكاة الحيوان ينقسم إلى قسمين: الذكاة بالحديد، والذكاة بغيرها، ويكون كلاهما مندرجاً في المستثنى منه وإلا لما صح الاستثناء منه. وهذا يكشف عن كون الذكاة هو الذبح، فإنّه يقبل الانقسام إلى قسمين: الذبح بالحديد والذبح بغير الحديد، ولو كان هو المسبب من الذبح مع الشرائط لكان غير قابل للانقسام، حيث إنه بسيط أمره دائر بين الوجود والعدم غير قابل للاتصاف بالصحيح تارة وبالفاسد أخرى، كما في الطهارة بناءً على كونها هي المسبب الحاصل عن الغسلات والمسحات الواجدة للشرائط، ولعل استناد المحقق العراقي بقوله في رواية ابن حمزة: او ليس الذكي ما ذكي بالحديد في كون التذكية هي الذبح إلى هذا الوجه. تحف العقول فی علم الاصول ج۱ ص۲۶۰
۱۶) وسائل الشيعة ج۲۴ ص۷