ویرایش محتوا

جلسه ۱۰۹ ـ چهار‌شنبه ۳۱‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۳‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۰۸ ـ سه‌شنبه ‏۳۰‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۲‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۰۷ ـ دو‌شنبه ۲۹‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۱‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۰۶ ـ یکشنبه ۲۸‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۰‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۰۵ ـ شنبه ۲۷‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۱۹‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۰۴ ـ چهار‌شنبه ‏۲۴‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۱۶‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۰۳ ـ سه‌شنبه ۲۳‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۱۵‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۰۲ ـ دو‌شنبه ۲۲‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۱۴‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۰۱ ـ یکشنبه ۲۱‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۱۳‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۰۰ ـ شنبه ۲۰‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۱۲‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۹ ـ سه‌شنبه ۱۶‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۸‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۸ ـ دو‌شنبه ۱۵‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۷‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۷ ـ یکشنبه ۱۴‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۶‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۶ ـ شنبه ۱۳‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۵‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۵ ـ چهار‌شنبه ۱۰‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۴ ـ سه‌شنبه ۹‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۱‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۳ ـ دو‌شنبه ۸‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۹‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۲ ـ یکشنبه ۷‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۸‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۱ ـ شنبه ۶‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۷‏.۱۰‏.۱۴۴۶



بسم الله
الرحمن
الرحیم

الحمد
لله رب
العالمین و
صلی الله علی
سیدنا محمد و
آله الطاهرین
سیما بقیة
الله فی
الارضین و
اللعن علی اعدائهم
الی یوم الدین

بحث در
ترتب ثمرات
بود بر مبانی
مختلفی که در
اخبار من بلغ
هست و بحث
منتهی شد به
ثمره سوم که
صحت مسح به
رطوبت موجود
در مسترسل از
لحیه باشد.

ادامه
ثمره سوم

در این
جا بنا بر
اسقاط شرائط
حجیت که بگوییم
مفاد اخبار من
بلغ اسقاط
شرائط حجیت
است نسبت به
مستحبات، نتیجه
آن این است که
جائز است أخذ
رطوبت از
مسترسل لحیه.

مسلک
دوم این بود
که مفاد اخبار
من بلغ
استحباب نفسی
عمل باشد بر این
تقدیر هم غَسل
مسترسل لحیه می‌شود
مستحب شرعی و
أخذ رطوبت برای
مسح می‌شود
جائز.

مسلک
سوم این بود
که مفاد اخبار
من بلغ ارشاد
به حکم انقیاد
باشد نه اثبات
یک استحباب
شرعی، بنا بر
این گفتیم که
صحیح نیست أخذ
رطوبت از
مسترسل لحیه.

اشکال
در ثمره سوم

بعد
وارد این بحث
شدیم گفتیم که
تازه بنا بر
مبنای اول و
دوم که
استحباب غَسل
مسترسل لحیه
درست بشود باز
جواز أخذ
رطوبت از
مسترسل لحیه
اشکال فقهیی
دارد. دو تا
اشکال در مقام
هست.

۱.
اشکال در اثبات
جزئیت

اشکال
اول این است
که جواز أخذ
رطوبت برای
مسح به شرط
این است که
غسل مسترسل از
لحیه از اجزاء
وضو باشد مثل
حاجب که از
اجزاء وضو است.
أخذ رطوبت از
حاجب درست است.
پس باید ثابت
بشود که
مسترسل لحیه
جزء وضو است
تا غَسل آن
بشود جزء
اغسال وضو، نهایت
اغسال
مستحبه، تا
جائز بشود أخذ
رطوبت از آن.

مشکل
ما این است که
ما دلیلی بر
جزئیت غسل
مسترسل لحیه
در افعال وضو
نداریم. آنچه
که داریم فقط
استحباب غَسل
است، استحباب
غَسل مسترسل لحیه
در وضو اعم
است، هم می‌شود
به جهت این
باشد که
مسترسل از لحیه
جزء وجه است
پس غسل آن می‌شود
جزء افعال
وضو، هم می‌شود
به خاطر این
باشد که غَسل
مسترسل از لحیه
یک مستحبی است
که ظرف آن وضو
است، مستحب
مستقلی است
برای خودش،
اما ظرف آن
وضو است. مثل
باب قنوت در
نماز، در نماز
قنوت مستحب است
اما قنوت جزء
نماز نیست
بلکه قنوتی
مستحبی است که
ظرف آن نماز
است.

حالا
مفاد اخبار من
بلغ چه چیزی
را اثبات کرده؟
اثبات کرده
استحباب غسل
مسترسل لحیه
را، این
استحباب غسل
ممکن است به
جهت این باشد
که از اجزاء
مستحبه وضو
است، ممکن است
از جهت این
باشد که مستحبی
است که ظرفه
الوضوء و اعم
مثبت اخص نیست.

اللهم
الا ان یقال

مگر
شما از این
راه پیش بیایید
بگویید ما یک
قانونی داریم
که اوامر در
مرکبات ارشاد
به جزئیت و
شرطیت است،
نواهی در
مرکبات ارشاد
به مانعیت و
قاطعیت است،
به این بیان
که ظهور اصلی
امر در بعث
است، در تحریک
است. إرکع،
امر به رکوع
است اما اگر یک
مرکبی ما
داشته باشیم و
در ضمن مرکب
امر بشود به
رکوع این
ارشاد به جزئیت
رکوع است، چون
یقینا در باب
نماز ما دو
واجب نداریم: یکی
خود نماز واجب
باشد، یکی
رکوع آن واجب
باشد که اگر
کسی رکوع را
انجام نداد دو
عقاب بشود یکی
به خاطر ترک
رکوع چون واجب
بوده یکی هم
به خاطر این
که به ترک جزء
کل ترک شده به
خاطر ترک صلاة.
لذا می‌گویند
اوامر در
مرکبات ارشاد
است به جزئیت یا
شرطیت، اگر
گفت طهر فی
الصلاة یعنی
الطهور شرطٌ فی
الصلاة، نواهی
آن هم ارشاد
به مانعیت و
قاطعیت است
مثل لا تصل فی
ما لا یأکل
لحمه.

در ما
نحن فیه از
باب پیش می‌آییم
می‌گوییم روی
مسلک اول و
دوم امر به
غسل مسترسل لحیه
به توسط اخبار
من بلغ درست
شد و این امر
به أجزاء است،
امر به کل که نیست،
امر در مرکب
است، امر در
مرکب هم می‌شود
ارشاد به جزئیت
پس اثبات می‌کند
که غَسل
مسترسل از لحیه
جزء وضو است.

و
لکن

این
راه مشکل دارد
و درست نیست؛
وجه اشکالش این
است که آنچه
که ثابت شده
در اصول این
است که اگر
امری در
مرکبات به
عنوان اولی
متعلق به چیزی
بود ارشاد به
جزئیت است،
مثل این که در
باب صلاة
بفرماید إرکع،
می‌شود ارشاد
به جزئیت، اما
اگر امر به شیئی
به عنوان ثانوی
بود، یعنی به
عنوان خودش
مستحب نبود
بلکه به عنوان
یک طاری بر
آن، به عنوان
عارض بر آن
مستحب شده بود
این جا وجهی نیست
برای این که
ما بگوییم امر
ارشاد به جزئیت
است.

در ما
نحن فیه امر
در اخبار من
بلغ به عمل به
عنوان بلوغ
ثواب است
«من بلغه شیء
من الثواب
فعمله»
،[۱] در بعضی هم
داشت
«فعمله
التماس ذلک
الثواب کان له
اجر ذلک»
،[۲] بنا بر این،
این راه برای
اثبات این که
غَسل مسترسل
لحیه جزء وضو
بشود ولو جزء
مستحبی ناتمام
است.

این
اشکال اول.

(سؤال: بر
مبنای اسقاط
شرائط حجیت عنوان
اولی می‌شود)
احسنتم! اشکالی
که می‌کند
اشکال خوبی
است من توضیح
بدهم اشکال ایشان
را. ببینید در
اخبارمن بلغ
سه تا مبنا
گفتیم، مبنای
دوم استحباب
عمل بود به
عنوان بلوغ
ثواب این می‌شود
به عنوان ثانوی،
مبنای اول
اسقاط شرائط
حجیت بود که
مثل این که
خبر صحیح
اثبات
استحباب می‌کند
خبر ضعیف هم
اثبات
استحباب می‌کند،
بعد یک ضمیمه
دیگر هم بکنیم
که ایشان نکرد
و بگوییم
«فعمله» یا
«التماس ذلک
الثواب» عنوان
متعلق قرار
داده نمی‌شود،
این را هم باید
بگوییم و الا
ما که گفتیم
عنوان متعلق می‌شود
یادتان هست که
مرحوم آخوند فرمود
این‌ها عنوان
متعلق نمی‌شود،
اگر این را هم
بگوییم البته
بله دیگر خود
آن می‌شود
مستحب و به
عنوان اولی
مستحب می‌شود.
اما فرض این
است که ثابت
شد که مفاد
روایات در جمع
بین روایات
عبارت است از
اثبات
استحباب عمل
به عنوان بلوغ
ثواب.

۲.
توقف ثمره بر
جزئیت مستحب للواجب

اشکال
دوم این است
که اساسا این
بحث [در جایی
که وضو واجب
باشد] مبتلا
به یک اشکال
اساسی است و
آن اشکال اساسی
این است که ما
اول باید تصور
بکنیم جزئیت
مستحب را
للواجب تا بعد
بگوییم که
حالا این غَسل
مسترسل لحیه
مستحب است و
از أجزاء وضو
هست و در نتیجه
أخذ رطوبت از
آن درست است و[لی]
جزئیت امر
مستحبی
للواجب معنا
ندارد، محال
است. چرا؟ چون
خاصیت عمل
استحبابی این
است که یجوز
ترکه، از آن
طرف می‌خواهد
جزء واجب باشد
که خاصیت واجب
این است که لا یجوز
ترکه و این دو تا
با هم متنافی
هستند قابل
جمع نیستند.

لذا ان‌شاءالله
فرصت کردید
مراجعه کنید
مرحوم صاحب
عروه این مطلب
را طرح کردند
و مرحوم آقای
خوئی قدس سره
در همین
موسوعه هم
مفصل وارد بحث
می‌شوند،
کسانی که قائل
شدند به جزئیت
مستحب برای
واجب، ادله آن‌ها
را ذکر می‌کنند
و مناقشه می‌کنند
و ثابت می‌کنند
که جزئیت
مستحب برای
واجب ممکن نیست.

تا این
جا روشن شد که
این ثمره سوم،
ثمره ناتمامی هست،
این ثمره مفید
نشد.

ان
قلت

ان قلت می‌گوید
ما آن را درست می‌کنیم
هم واجب را به
وجوب خودش نگه
می‌داریم هم
جزء مستحب را
به استحباب
خودش نگه می‌داریم.
به چه بیان؟
به این بیان
که ما می‌گوییم
این مستحب جزء
طبیعی واجب نیست
جزء فرد است،
ما یک طبیعی
واجب داریم آن
که متعلق امر
به صلاة است،
امر متعلق به صلاة
خورده به طبیعی
الصلاة، طبیعی
الصلاة طبیعت
واجبه است
ممکن نیست که
جزء آن مستحب
باشد یعنی جزء
آن قابل باشد
برای این که
انسان انجام
ندهد. این
مستحب مثل
غَسل مسترسل
لحیه، مثل اتیان
صلاة در مسجد
که مستحب است
این‌ها جزء طبیعی
واجب نیستند
جزء فرد هستند.
البته این فرد
می‌تواند
مستحب باشد به
لحاظ خصوصیتی
که در آن هست،
نماز در مسجد مستحب
است. نماز در
مسجد الحرام چند
تا حساب می‌شود؟
صد هزار تا
گفتند، بله صد
هزار تا ولی
نماز عند امیرالمؤمنین
صلوات الله علیه
دویست هزار تا
حساب می‌شود،
[۳] چه کرده امیرالمؤمنین!

پس نتیجه
این شد که ان
قلت خوب حرفی می‌زند
می‌گوید آقا این
مستحب جزء فرد
است، جزء طبیعی
نیست تا محذور
عدم امکان جزئیت
مستحب للواجب
پیش بیاید. یعنی
آن که واجب
است طبیعت
نماز است، فردی
که شما انجام می‌دهید
این فرد که
واجب نیست.
لذا شما اگر
وقت نماز بگویید
خدایا این
چهار نمازی که
تو امر کردی می‌خوانم
این باطل است،
چون خدا به این
نماز که امر
نکرد خدا به
طبیعت الصلاة
امر کرده.

قلت

فرض این
است که طبیعت
در خارج به
وجود فرد
موجود می‌شود
این طور نیست
که وجود طبیعت
در خارج منحاز
از فرد باشد
به وجود فرد
طبیعت موجود
است لذا اگر چیزی
جزء فرد بشود،
جزء طبیعت
خواهد شد. بله
مشخصات فرد
داخل در طبیعت
نمی‌شود آن
حرف دیگر است
چون آن‌ها
لوازم تشخص
هستند که سبب
جزئیت و سبب
وجود خارجی شیء
می‌شوند مثل این
که نماز در
مسجد باشد، جماعت
باشد فرادی
باشد این‌ها
داخل در فرد نیستند،
به اصطلاح فنی
این‌ها از
عوارض تشخص
هستند.

هذا
تمام الکلام
در ثمره سوم.

تنبیه
سوم تعارض بین
ادله خبر واحد
و اخبار من
بلغ

امر سوم
این است که بین
ادله حجیت خبر
و بین اخبار
من بلغ تعارض
محقق می‌شود.
حالا نسبت به
ادله حجیت خبر
هر مسلکی را
که ما انتخاب
کنیم فرق نمی‌کند.
قائل بشویم به
حجیت خبر ثقه یا
قائل بشویم به
حجیت خبر صحیح.

تقریب
تعارض بر مسلک
اسقاط

توضیح
تعارض بنا بر
مسلک تسامح در
ادله سنن یعنی
بنا بر مسلک
اول که اسقاط
شرائط حجیت
نسبت به
مستحبات است، به
این بیان است
که نسبت بین
ادله حجیت خبر
و ادله تسامح
در سنن نسبت
عموم و خصوص
من وجه است.

ادله حجیت
خبر مثل آیه
نبأ، مثل
«لا عذر فی
التشکیک فی ما
یروی عنا
ثقاتنا»
[۴] مثل سیره عقلا
من جهةٍ خاص
است که باید
خبر ثقه باشد،
من جهةٍ عام
است، چه در
واجبات چه در
مستحبات،
اخبار من بلغ
من جهةٍ خاص
است فقط در
خصوص مستحبات
است اما از
جهت وثاقت عام
است چه خبر
ثقه باشد چه
خبر غیر ثقه
باشد و خبر ضعیف
باشد. ماده اجتماع
می‌شود خبر ضعیف
دال بر
استحباب.
مفهوم آیه نبأ
می‌فرماید این
خبر حجت نیست
«أَ یونس
بن عبد الرحمن
ثقة آخذ عنه
معالم دینی»
،[۵] می‌گوید
وثاقت معتبر
است، این خبر
ثقه نیست پس
معتبر هم نیست
«العمری
و ابنه ثقتان
فما ادیا عنی
فعنی یؤدیان»
[۶] می‌فرماید
وثاقت شرط
است، این
وثاقت ندارد
پس حجت نیست،
اخبار من بلغ
مفاد آن این
است که چون
بلغه ثوابٌ
کان له اجر
ذلک و ان یکن
النبی صلی
الله علیه و
آله لم یقله،
پس نسبت می‌شود
عموم خصوص من
وجه در ماده اجتماع
تعارض می‌کند.

(…)[۷]

بنا بر
این نتیجه می‌شود
که متعارض
هستند، وقتی
متعارض شدند دیگر
خبر ضعیف دال
بر استحبابی
برای ما درست
نمی‌شود.

جواب
از تعارض

از این
اشکال جواب
داده شده به
دو جواب؛

جواب
اول

جواب
اول عبارت از
این است که
شما نسبت را
اشتباه گرفتید
که عموم و
خصوص من وجه
است، نسبت
عموم و خصوص
مطلق است نه
عموم و خصوص
من وجه. چرا؟
چون ادله اعتبار
خبر ثقه اطلاق
دارد، می‌فرماید
خبر ثقه حجت
است مطلقا چه
در واجبات و
چه در مستحبات
پس مفهوم آن می‌شود
این که خبر غیر
ثقه حجت نیست
چه در واجبات
و چه در
مستحبات
اخبار من بلغ
خاص به خبر ضعیف
است، می‌گوید
خبر ضعیف قائم
بر مستحب حجت
است پس می‌شود
خاص آن اعم از
مستحب و واجب
بود این خاص
به مستحب است. وقتی
نسبت عموم و
خصوص مطلق شد
پس اخبار من
بلغ تخصیص می‌زند
ادله حجیت خبر
ثقه را، وقتی می‌گوییم
تخصیص می‌زند
مقصود مفهوم
آن است دیگر.

نتیجه
این است که
وثاقت،
عدالت، به هر
مسلکی در حجیت
خبر معتبر است
در مطلق احکام
الا در
مستحبات که در
مستحبات
وثاقت معتبر نیست.

این
جواب اول.

اشکال
بر جواب

این
جواب درست نیست
به خاطر این
که نسبت همان
طور که گفتیم
عموم و خصوص
من وجه است نه
عموم و خصوص
مطلق. اخبار
من بلغ اختصاص
به خبر ضعیف
ندارد.

پس تا این
جا اخبار من
بلغ می‌شود
اعم به خاطر این
که اخبار من
بلغ خاص به
روایات ضعیف نیست،
روایات صحیح
هم اگر قائم شود
بر استحباب
عمل، استحباب
ثابت است
اسقاط شرائط
حجیت که در
اخبار من بلغ
نیست، اسقاط
شرائط حجیت یک
عنوانی است که
ما داریم
انتزاع می‌کنیم
اما آن که
مفاد اخبار هست
این است من
بلغه ثوابٌ چه
به خبر صحیح چه
به خبر ضعیف.

بنا بر
این حق این می‌شود
که نسبت به عموم
و خصوص من وجه
است و تعارض
برقرار است
لذا باید
دنبال راه حل
دیگر بگردیم.
دو راه حل دیگر
هست که فردا
خواهم گفت.

و صلی
الله علی محمد
و آله الطاهرین.



۱) وسائل
الشيعة ج‏۱ ص۸۱

۲) وسائل
الشيعة ج‏۱ ص۸۲

۳) قد
ورد في الخبر
أن الصلاة عند
علي عليه السلام
بمائتي ألف
صلاة. ذكر ذلك
في نجاة
العباد، و في
كتاب تحفة
العالم، و نسب
إلى الصدوق في
كتاب مدينة
العلم. مهذب
الأحكام
(للسبزواري) ج‌۵
ص ۵۰۵ تستحب
الصلاة في
مشاهد الائمة
عليهم السلام بل
قيل: انها أفضل
من المساجد و
قد ورد أن
الصلاة عند
علي عليه
السلام بمأتى
ألف صلاة. مباني
منهاج
الصالحين ج‌۴
ص ۳۱۶

۴) وسائل
الشيعة ج‏۱ ص۳۸

۵) و عن
علي بن محمد
القتيبي عن
الفضل بن
شاذان عن عبد
العزيز بن
المهتدي و كان
خير قمي رأيته
و كان وكيل
الرضا علیه
السلام و
خاصته قال:
سألت الرضا علیه
السلام فقلت
إني لا ألقاك
في كل وقت
فعمن آخذ
معالم‏ ديني‏
فقال خذ عن‏
يونس‏ بن عبد
الرحمن. وسائل
الشيعة ج‏۲۷ ص۱۴۸

۶) وسائل
الشيعة ج‏۲۷ ص۱۳۸

۷) (سؤال:
چطور شامل ثقه
می‌شود) به
خاطر این که
اعم است چه
ثقه باشد چه
ضعیف است (وقتی
مبنا اسقاط
شرائط است)
اسقاط شرائط
است ولیکن عیبی
که ندارد که
حالا اگر
شرائط را داشت
بگوید حجت نیست
در مستحبات. (مورد
اجتماع کجا می‌شود)
خبر ضعیف دال
بر استحباب،
گوش بدهید
مفهوم آیه نبأ
می‌گوید حجت نیست
اخبار من بلغ
می‌گوید حجت
هست می‌شود
تعارض بقیه هم
همین طور است؛
«أ یونس بن
عبدالرحمن
ثقةٌ» می‌گوید
ثقه باید باشد
چون آن روایت
در مقام تحدید
است مفهوم
دارد این‌ها
را در حجیت خبر
واحد تمام کردیم،
روایات مثل
«العمری و
ابنه ثقتان
فما ادیا عنی
فعنی یؤدیان»
اشکال واضح آن
این است که
اثبات شیء که
نفی ما عدا نمی‌کند،
خبر ثقه حجت
باشد خبر غیر
ثقه هم حجت
باشد، فرض این
است این‌ها که
همه در مقام
تحدید است، می‌گوید
ممن «آخذ
معالم دینی»
چون در مقام
تحدید است
مفهوم دارد این‌ها
دیگر در بحث
حجیت خبر واحد
همه روشن شد.

جلسه ۹۰ ـ دو‌شنبه ۱‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۲‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۹ ـ یکشنبه ۳۱‏.۱‏.۱۴۰۴ ـ ۲۱‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۸ ـ شنبه ۱‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۰‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۷ ـ چهار‌شنبه ۲۷‏.۱‏.۱۴۰۴ ـ ۱۷‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۶ ـ سه‌شنبه ۲۶‏.۱‏.۱۴۰۴ ـ ۱۶‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۵ ـ دو‌شنبه ۲۵‏.۱‏.۱۴۰۴ ـ ۱۵‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۴ ـ یکشنبه ۲۴‏.۱‏.۱۴۰۴ ـ ۱۴‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۳ ـ شنبه ۲۳‏.۱‏.۱۴۰۴ ـ ۱۳‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۲ ـ چهار‌شنبه ۲۰‏.۱‏.۱۴۰۴ ـ ۱۰‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۱ ـ سه‌شنبه ۱۹‏.۱‏.۱۴۰۴ ـ ۹‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۰ ـ شنبه ۴‏.۱۲‏.۱۴۰۳ ـ ۲۳‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۹ ـ چهار‌شنبه ۱‏.۱۲‏.۱۴۰۳ ـ ۲۰‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۸ ـ سه‌شنبه ‏۳۰‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۱۹‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۷ ـ دو‌شنبه ۲۹‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۱۸‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۶ ـ یکشنبه ۲۸‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۱۷‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۵ ـ شنبه ۲۷‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۱۶‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۴ ـ سه‌شنبه ۲۳‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۱۲‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۳ ـ چهار‌شنبه ۱۷‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۶‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۲ ـ سه‌شنبه ۱۶‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۵‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۱ ـ دو‌شنبه ۱۵‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۴‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۰ ـ شنبه ۱۳‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۲‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۹ ـ چهار‌شنبه ۳‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۲۱‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۸ ـ سه‌شنبه ۲‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۲۰‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۷ ـ دو‌شنبه ۱‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۱۹‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۶ ـ یکشنبه ‏۳۰‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۱۸‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۵ ـ شنبه ۲۹‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۱۷‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۴ ـ دو‌شنبه ۲۴‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۱۲‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۳ ـ یکشنبه ۲۳‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۱۱‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۲ ـ چهار‌شنبه ۱۹‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۷‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۱ ـ دو‌شنبه ۱۷‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۵‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۰ ـ یکشنبه ۱۶‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۴‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۹ ـ چهار‌شنبه ۱۲‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۳۰‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۸ ـ سه‌شنبه ۱۱‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۲۹‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۷ ـ دو‌شنبه ۱۰‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۲۸‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۶ ـ شنبه ۸‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۲۶‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۵ ـ چهار‌شنبه ‏۵‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۲۳‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۴ ـ سه‌شنبه ۴‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۲۲‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۳ ـ دو‌شنبه ۳‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۲۱‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۲ ـ شنبه ‏۱‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۱۹‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۱ ـ چهارشنبه ۲۸‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۱۶‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۰ ـ شنبه ‏۲۴‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۱۲‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۹ ـ چهار‌شنبه ۲۱‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۹‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۸ ـ سه‌شنبه ‏۲۰‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۸‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۷ ـ دو‌شنبه ۱۹‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۷‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۶ ـ یکشنبه ۱۸‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۶‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۵ ـ ‌شنبه ۱۷‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۵‏.۶‏.۱۴۴۶

تتمه اشکال سوم والد معظم بر مرحوم اصفهانی[۱]

تتمه جواب اول از مانع
راه حل اول از جواب اول به تفکیک در حجیت
جواب از تفکیک در حجیت
راه حل دوم از جواب اول، عدم اضطراب متن
جواب دوم از مانع
اشکال در جواب دوم از مانع
نتیجه در روایت مانعه

بیان حکم صور شبهه حکمیه و موضوعیه تذکیه

بیان صور شبهه حکمیه شک در تذکیه

صورت ۱. شک در قابلیت

صورت ۱.۱. شک در قابلیت از جهت مانعیت چیزی
صورت ۱.۲. شک در قابلیت از غیر جهت مانعیت
۱.۲.۱. در صورت وجود عام
۱.۲.۲. در صورت عدم وجود عام

صورت ۲. شک در غیر قابلیت

صورت ۲.۱. شک در شرطیت
۲.۱.۱. اگر تذکیه اسم برای مسبب باشد
۲.۱.۲. اگر تذکیه اسم برای سبب باشد

جلسه ۴۴ ـ چهارشنبه ۷‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۲۵‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۳ ـ سه‌شنبه ۶‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۲۴‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۲ ـ دو‌شنبه ‏۵‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۲۳‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۱ ـ یکشنبه ۴‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۲۲‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۰ ‌ـ شنبه ۳‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۲۱‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۹ ـ چهار‌شنبه ‏۳۰‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۸‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۸ ـ سه‌شنبه ‏۲۹‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۷‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۷ ـ دو‌شنبه ۲۸‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۶‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۶ ـ چهار‌شنبه ۲۳‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۱‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۵ ـ سه‌شنبه ۲۲‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۰‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۴ ـ دو‌شنبه ۲۱‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۹‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۳ ـ یکشنبه ۲۰‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۸‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۲ ـ شنبه ۱۹‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۷‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۱ ـ چهار‌شنبه ۱۶‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۴‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۰ ـ سه‌شنبه ۱۵‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۳‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۹ ـ دو‌شنبه ۱۴‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۸ ـ ‌شنبه ۱۲‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲۹‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۷ ـ چهار‌شنبه ۹‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲۶‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۶ ـ سه‌شنبه ۸‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲۵‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۵ ـ دو‌شنبه ۷‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲۴‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۴ ـ یکشنبه ۶‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲۳‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۲۳ ـ شنبه ۵‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲۲‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۲ ـ چهار‌شنبه ۲‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۹‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۱ ـ سه‌شنبه ۱‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۸‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۰ دو‌شنبه ‏۳۰‏.۷‏.۱۴۰۳ ـ ۱۷‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۹ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۷.۲۹ ـ ۱۶‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۸ ـ شنبه ۱۴۰۳.۷.۲۸ ـ ۱۵‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۷ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۳.۷.۲۴ ـ ۱۱‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۶ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۷.۲۲ ـ ۹‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۵ ـ شنبه ۱۴۰۳.۷.۲۱ ـ ۸‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۴ ـ چهارشنبه ۱۴۰۳.۷.۱۸ ـ ۵‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۳ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۳.۷.۱۷ ـ ۴‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۲ ـ دو‌شنبه ۱۴۰۳.۷.۱۶ ـ ۳‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۱ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۷.۱۵ ـ ۲‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۰ ـ شنبه ۱۴۰۳.۷.۱۴ ـ ۱‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۹ ـ شنبه ۱۴۰۳.۷.۷ ـ ۲۴‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۸ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۳.۷.۳ ـ ۲۰‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۷ ـ دوشنبه ۱۴۰۳.۷.۲ ـ ۱۹‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۶ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۷.۱ ـ ۱۸‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۵ ـ چهارشنبه ۱۴۰۳.۶.۲۸ ـ ۱۴‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۴ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۳.۶.۲۷ ـ ۱۳‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۳ ـ دوشنبه ۱۴۰۳.۶.۲۶ ـ ۱۲‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۲ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۶.۲۵ ـ ۱۱‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۱ ـ شنبه ۱۴۰۳.۶.۲۴ ـ ۱۰‏.۳‏.۱۴۴۶

فهرست مطالب

فهرست مطالب

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیة الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین

اقوال در وجود عام دال بر قابلیت تذکیه

نسبت به وجود عام دو نظر در مسئله هست:

یک نظر این است که ما عام دال بر قبول حیوان للتذکیه داریم اما خاص به حیوانات محلل الأکل است، در غیر محرم الأکل عام داریم که هر حیوانی که حرام گوشت نباشد قابل تذکیه هست.

نظر دوم این است عامی که داریم مطلق است، اثبات می‌کند که هر حیوانی مطلقا قابل تذکیه است.

مستند قول به عدم عام در غیر مأکول

اما مستند نظر اول روایتی است که در کافی است جلد سوم صفحه ۳۹۸:

«و عنه عن عبدالله بن اسحاق العلوی عن الحسن بن علی عن محمد بن سلیمان الدیلمی عن علی بن أبی حمزة قال: سألت أبا عبد الله‏ و أبا الحسن علیهما السلام عن لباس الفراء و الصلاة فيها فقال‏ لا تصل‏ فيها إلا فيما كان منه ذكيا قال قلت أ و ليس الذكي مما ذكي بالحديد فقال بلى إذا كان مما يؤكل لحمه».

ببینید سائل یک مطلق می‌پرسد «أو ليس الذكي مما ذكي بالحديد» آیا حیوان مذکی هر حیوانی نیست که تذکیه شده باشد به حدید، کلام آن اطلاق دارد چه مأکول اللحم باشد چه غیر مأکول اللحم باشد. امام علیه السلام بر فرض صدور روایت در مقام جواب جمله شرطیه آوردند: «بلى إذا كان مما يؤكل لحمه». پس نتیجه این می‌شود که هر حیوانی که یؤکل لحمه، قابل للتذکیه.

دیگر تا آخر روایت ربطی به بحث ما ندارد ولی می‌خوانیم؛ «قلت و ما يؤكل لحمه‏ من غير الغنم قال لا بأس بالسنجاب فإنه دابة لا تأكل اللحم و ليس هو مما نهى عنه رسول الله صلی الله علیه و آله إذ نهى عن كل ذي ناب و مخلب».

در این روایت آنچه که به صورت عام ذکر شده کل مأکول اللحم قابل للتذکیه.

اشکال در سند روایت

چیزی که هست، این روایت از جهت سند مشکل دارد چون «محمد بن سلیمان دیلمی» تضعیف شده.[۱]

اشکال در دلالت روایت

از جهت دلالت هم مشکل دارد. چرا؟ به خاطر این که سؤال سائل از لباس مصلی بوده. البته در لباس مصلی ممکن است تذکیه تنها کفایت نکند کما این که نمی‌کند هم باید تذکیه بشود و هم باید مما یحل أکله باشد لذا تقییدی که در روایت ذکر شده برای حیوان قابل للتذکیه به خاطر لباس مصلی است نه به خاطر این که اساسا حیوانی که می‌خواهد تذکیه بشود باید محلل الأکل باشد.

(سؤال: چه فرقی می‌کنند؟) فرق آن این است که اگر ما گفتیم شرط تأثیر تذکیه در طهارت، حلیت أکل است؛ یعنی تا حلیت أکل آن به یک دلیلی ثابت نشود تذکیه در او راه ندارد اما اگر گفتیم خیر، حلیت أکل و تذکیه برای لباس مصلی لازم است در غیر لباس مصلی دلیلی بر اشتراط حلیت أکل در قبول تذکیه نداریم باید برویم سراغ ادله دیگر و ببینیم ادله دیگر مفادش چیست.ـ

پس این روایت غیر از اشکال سندی اشکال دلالی دارد و اختصاص پیدا می‌کند به لباس مصلی، ربطی به بحث ما که بحث عام هست پیدا نمی‌کند.

مستند قول به وجود عام در غیر مأکول

قول دوم این بود که هر حیوانی قابل برای تذکیه است الا ما خرج بالدلیل. مستند این قول روایات متعدد است.

روایت اول

یکی از روایات موثقه ابن بکیر است که قبلا هم خواندیم مجددا محل استشهاد آن را می‌خوانیم:

«سأل زرارة أبا عبد الله علیه السلام‏ عن الصلاة في الثعالب و الفنك‏ و السنجاب و غيره‏ من‏ الوبر فأخرج كتابا زعم أنه إملاء رسول الله صلی الله علیه و آله أن الصلاة في وبر كل شي‏ء حرام أكله فالصلاة في وبره و شعره و جلده و بوله و روثه و كل شي‏ء منه فاسد» الی قوله «و إن كان غير ذلك مما قد نهيت عن أكله و حرم عليك أكله فالصلاة في كل شي‏ء منه فاسد ذكاه الذبح أو لم يذكه».[۲]

این جمله [اخیر] مورد استشهاد است. استدلال به این فقره برای تعمیم این است که قسمت صدر روایت را که این جا خواندیم باز مربوط به لباس مصلی است و می‌فرماید در لباس مصلی شرط است که تذکیه بشود و محلل الأکل باشد، تا این جا می‌شود مثل روایت قبل، اما ذیل روایت این طور است: «فالصلاة في كل شي‏ء منه فاسد ذكاه الذبح او لم يذكه» چه او را ذبح تذکیه کرده باشد چه او را ذبح تذکیه نکرده باشد پس معلوم می‌شود تمام حیوانات قابل تذکیه هستند. دو قسم دارند:‌ بعضی از آن‌ها اگر تذکیه بشوند نماز در آن‌ها درست است، بعضی از آن‌ها اگر تذکیه بشوند نماز در آن‌ها درست نیست، چه تذکیه بکنیم چه تذکیه نکنیم فرقی نمی‌کند. اما چه تذکیه بکنی چه تذکیه نکنی یعنی قابل برای تذکیه هست اما چه تذکیه بکنیم چه تذکیه نکنیم اثر نمی‌کند؛ مثلا شیر، پلنگ. پلنگ یک حیوانی است که چه تذکیه بکنید چه تذکیه نکنید نماز در آن صحیح نیست پس معلوم می‌شود قابل برای تذکیه هست که در روایت تقسیم شده این حیوان به تذکیه شدن و تذکیه نشدن.

لذا این «أو» اگر برای تقسیم باشد که بگوید ما دو قسم داریم یک قسم حیواناتی است که تذکیه در آن‌ها برای لباس مصلی اثر دارد، یک قسم حیواناتی است که تذکیه برای آن‌ها در لباس مصلی اثر ندارد، تعمیم درست می‌شود. حالا اگر «أو» برای تقسیم نباشد برای تنویع باشد یعنی بخواهد بگوید دو نوع از حیوانات داریم باز هم درست می‌شود، می‌فرماید انواع حیوانات دو نوع دارد: یک نوع آن، نوعی است که چه تذکیه بشود چه تذکیه نشود اثر در صحت نماز ندارد. چه تذکیه بشود چه تذکیه نشود یعنی قابل برای تذکیه هست.

پس این روایت سندش تام است و دلالت آن هم تام است که دلالت می‌کند بر این که هر حیوانی قابل تذکیه است و این خیلی برای ما مهم است چون ما اگر این عام را داشته باشیم در بحث بعد، در شبهات حکمیه از آن استفاده می‌کنیم؛ مثلا نسبت به حیوان متولد شک می‌کنیم آیا قابل تذکیه هست یا نیست، می‌گوییم عام که شامل آن ‌شد، مخصصی که نسبت به آن وارد نشده، شک در تخصیص داریم، اصالة‌ العموم محکم است.

اشکال در دلالت روایت

اشکالی که در استدلال به این روایت هست همان اشکالی است که در بحث گذشته بود که آقا این روایت مضطرب المتن است. چون در یک قسمت از روایت شرط نماز را حلیت أکل قرار داده، در یک قسمت از روایت مانع از صلاة را حرمت أکل قرار داده و فرق می‌کند که حلیت أکل شرط باشد یا حرمت أکل مانع باشد، هم فرق علمی دارد و هم فرق عملی و اثر عملی دارد در اجراء اصل. اگر شرط حلیت أکل باشد با اصل نمی‌توانیم آن را درست کنیم احراز لازم دارد. اگر مانع حرمت أکل باشد با اصل عدم می‌توانیم آن را درست بکنیم. این‌ها خیلی اثرات مهمی است.

جواب از اشکال

جواب عبارت از این است که این روایت نسبت به اشتراط لباس نماز اضطراب دارد و معلوم نیست آنچه که در لباس نماز معتبر است حلیت أکل است یا عدم حرمت أکل از این جهت مضطرب است اما از این جهت که می‌فرماید این حیوان را چه تذکیه بکنی چه تذکیه نکنی، بعضی از این حیوانات اثر برای صحت نماز ندارد، این قسمت از آن که اضطراب ندارد. پس در این قسمت روایت مشکل اضطراب را ندارد، سندش تام است، دلالتش هم تام است، اثبات عام برای ما می‌کند.

(سؤال: این همان تفکیک در حجیت است؟) بله. (در بحث قبلی در «ذکاه الذبح» گفتیم این فقره جدا است ولی شما قبول نکردید همان جا گفتیم نسبت به «ذکاه» اضطراب ندارد شما گفتید فقرات به هم مربوط است) خیر، نسبت به این که هر حیوانی قابل تذکیه است و یا قابل تذکیه نیست این قسمت اضطراب ندارد، متن اضطراب داشت، روایت را به جهت اضطراب متن ساقط کردند واقعا هم روایت اضطراب متن دارد از جهت آنچه که در لباس مصلی معتبر است، اما نسبت به این تقسیم حیوان اضطراب متن ندارد و از این جهت درست است. (شما گفتید این شاهد در نقل به معنا بودن است…) تقسیم به ذکاه الذبح او لا که مشکل ندارد، باز دقت نکردید، نسبت ذکاه به ذبح به جهت این که نقل به معنا است ثابت نمی‌شود اما تقسیم به ذکاه الذبح او لا ولو نقل به معنا باشد مورد ادعای ما را ثابت می‌کند.[۳]

(سؤال: اول روایت «زعم» دارد آخرش دارد که حفظ کن این املاء رسول الله است جمع می‌شود؟) این «زعم» به معنای یقین است «زعم» را در ادبیات هم خواندید که به معنای یقین هم می‌آید، آیه قرآن هم یک دوجا هست که زعم هست به معنی یقین استعمال شده.

(سؤال: آدرس روایت «ذکاه الذابح» را می‌فرمایید) آدرس این روایت قبلا مثل این که داده بودم (در سابق فرموده بودید در منابع روایی نیست) خیر، «ذکاه الذابح» را که اصلا گفتیم نیست در معتبر است. (اگر روایت آن نیست پس چرا بحث می‌کنیم روی آن؟) ببینید فرض این است که مثل مرحوم محقق در معتبر و بسیاری از فقها نقل کردند، بسیاری از کتب شیعه عزیز من ضایع شده، شما نگاه نکن، شیعه همین الان هم در حصر است تا چه رسد به زمان‌های قبل لذا کتب شیعه ضایع شده ممکن است نسخه‌ای در دست او بوده که ذابح داشته و به دست ما نرسیده، نمی‌توانیم آن را نفی کنیم فقط می‌توانیم بگوییم در مجامع روایی نیست اما مثل مرحوم محقق و بقیه بزرگان شما مراجعه کنید حتی در همین برنامه نور هم اگر بزنید بسیاری از فقها ذکاه الذابح آوردند، نمی‌شود ما بگوییم همه این‌ها اشتباه کردند الف را ندیدند یا الف را از کیسه خودشان گذاشتند، این حرف گفتنی نیست.ـ

روایت دوم

روایت دوم صحیحه علی بن یقطین است:

«محمد بن الحسن بإسناده عن أحمد بن محمد عن الحسن بن علي بن يقطين عن أخيه الحسين عن علي بن يقطين قال: سألت أبا الحسن علیه السلام عن لباس الفراء و السمور و الفنك و الثعالب و جميع‏ الجلود قال‏ لا بأس بذلك».[۴]

دیگر عموم این روایت خیلی خوب است، سؤال کرده از تمام جلدهای هر حیوانی، حضرت هم فرمودند لا بأس که آن را بپوشی، معلوم می‌شود که پس نجس نیست و پاک است. پس معلوم می‌شود که قابل تذکیه هست.

سند این روایت تمام است و دلالت آن هم تمام است هیچ مشکلی ندارد.

(سؤال: دلالت روایت را مجددا بفرمایید) سؤال می‌کند «عن لباس الفراء و السمور و الفنك و الثعالب و جميع‏ الجلود»، سؤال از لباس تارة شما می‌خواهید بگویید این مربوط به لباس مصلی است بنا بر این اصلا درست نمی‌شود چون بعضی از این‌ها محرم الأکل قطعی هستند لذا سؤال از اصل لبس است و از اصل لبس هم حضرت می‌فرمایند لا بأس بذلک (چیزی را ثابت نمی‌کند) طهارتش را ثابت می‌کند. (لزومی ندارد، کسی انتفاء به جلد حیوانی می‌برد که نجس بود، چه عیبی دارد، فقط ثابت می‌کند که انتفاء به جلد جایز است چون بعضی به همین اشکال کردند) بله، درست است ‌این اشکال وارد است البته، ولیکن ظهور روایت در این است که به عنوان طاهر می‌خواهد استفاده بکند و الا لبس نجس و همراه داشتن نجس که اصلا مورد سؤال نیست و مشکل ندارد، سؤال از طهارت و نجاست این جلود است، ظاهر روایت این است.ـ

روایت سوم

روایت سوم صحیحه ریان بن صلت است:

«أحمد بن محمد عن محمد بن زياد عن الريان بن الصلت قال: سألت أبا الحسن الرضا علیه السلام عن لبس فراء السمور و السنجاب و الحواصل و ما أشبهها و المناطق و الكيمخت و المحشو بالقز و الخفاف من أصناف الجلود فقال لا بأس بهذا كله إلا بالثعالب».[۵]

این روایت هم اثبات می‌کند که بأسی در پوشیدن این جلود نیست مگر در ثعالب. سند تمام است، دلالتش هم تمام است که این جلود طاهر هستند و شکی نیست که به تذکیه طاهر می‌شود، بدون تذکیه که میته است و قطعا نجس است.

اشکال به تعارض با روایت سابق

مشکلی که در این روایت است این است که روایت قبلی می‌گفت که «عن لباس الفراء و السمور و الفنك و الثعالب و جميع‏ الجلود قال‏ لا بأس بذلك» پس ثعالب هم لا بأس بذلک، این روایت ثعالب را استثناء کرده «لا بأس بهذا كله إلا بالثعالب» دو روایت در مورد ثعالب می‌شوند متعارض، در مورد روباه می‌شوند متعارض. وقتی متعارض شدند چه بکنیم؟

جواب اول از تعارض

یک نظر این است که این تعارض، تعارض بدوی است و تعارض مستقر نیست. چرا؟ چون دارای جمع دلالی است، به این بیان که روایت دوم که دارد لا بأس به الا الثعالب، این «الا الثعالب» [ظهورش] اثبات می‌کند نهی از ثعالب را یعنی در آن‌ها بأس نیست ولیکن این منهی عنه است و نباید استفاده کنید؛ روایت قبلی نص در جواز استفاده از ثعالب هست ما جمع می‌کنیم به رفع ید از ظهور روایت دوم در حرمت به نص روایت اول در جواز، حمل می‌شود روایت دوم بر کراهت. شما اگر دو روایت داشته باشید: یکی بگوید لا تأکل الرمان و یک روایت بگوید لا بأس بأکل الرمان، لا تأکل الرمان نص در حرمت که نیست، ظاهر در حرمت است ممکن است برای کراهت باشد، لا بأس بأکل الرمان نص در جواز است. وقتی نص در جواز بود، نص قابل حمل بر خلاف نیست، به این نص رفع ید می‌کنیم از ظهور نهی در حرمت حمل می‌شود بر کراهت. پس می‌شود جمع به نص و ظاهر و تعارض بین دو روایت از بین می‌رود به جمع دلالی.

اشکال والد معظم به جواب اول

والد معظم اشکال دارند می‌فرمایند که روایت اول دارد لا بأس بالثعالب، روایت دوم نتیجه استثنای آن این می‌شود که فی الثعالب بأس چون دارد «لا بأس بهذا كله إلا بالثعالب» و بین این دو تعبیر تعارض مستقر است. یک متکلمی بگوید الثعالب لا بأس فیه، فردا بیاید و بگوید الثعالب فیه بأس، قطعا این دو تا با هم متعارض می‌شود. بنا بر این تعارض بدوی نیست و تعارض مستقر است.

جواب دوم از تعارض

حالا که تعارض مستقر شد در باب تعارض اول باید برویم سراغ مرجحات. اگر مرجحی در بین نبود و متکافئ بودند دو مسلک هست: یک مسلک تخییر است که مختار والد معظم ما هم تخییر است. یک مسلک تساقط و رجوع به عام فوقانی، اگر هست و الا به اصل عملی.

در ما نحن فیه علی القول بالتخییر أخذ می‌کنیم روایت دال بر عدم بأس را. چرا؟ چرا نمی‌خواهد، مجتهد مخیر است ولیکن این مجتهد چون مجتهد درس خوانده است در تخییرش هم نظر دارد، روی جهت این که الشریعة «سمحة سهله».[۶]

بنا بر تساقط عام فوقانی می‌شود روایت موثقه ابن بکیر «ذكاه الذبح أو لم يذكه» عام است آن عام دلالت می‌کند که این ثعالب قابل تذکیه هست.

بر فرضی که عام فوقانی نداشته باشیم مرجع می‌شود اصل عملی؛ اصل عملی چیست؟ ان‌شاءالله بعد از فاطمیه.

تا این جا بحث را نسبت به عام تمام کردیم. حالا بحثی را که می‌خواهیم وارد بشویم این است که در شبهات حکمیه و در شبهات موضوعیه چطور تمسک به عام بکنیم و اگر عام نداشتیم مرجع ما چه اصلی می‌شود.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.



۱) محمد بن سليمان الديلمي: له كتاب، يرمى بالغلو … رجال الشيخ. و عده في أصحاب الرضا علیه السلام أيضا، قائلا: «محمد بن سليمان الديلمي: بصري، ضعيف» … و قال النجاشي: «محمد بن سليمان بن عبد الله الديلمي: ضعيف جدا لا يعول عليه في شي‌ء». و قد تقدم عنه في ترجمة أبيه سليمان بن عبد الله، أنه لا يعمل بما تفرد سليمان و ابنه محمد به من الرواية … و قال ابن الغضائري: «محمد بن سليمان بن زكريا الديلمي أبو عبد الله: ضعيف في حديثه، مرتفع في مذهبه، لا يلتفت إليه». معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرجال ج‌۱۷ ص ۱۳۵ و ۱۳۶

۲) وسائل الشيعة ج‏۴ ص۳۴۵

۳) واحتمال النقل بالمعنى لا يضرّ بحجّية الرواية بالنسبة إلى ما يكون ظاهراً في المراد. تحف العقول فی علم الاصول ج۱ ص۲۷۳

۴) وسائل الشيعة ج‏۴ ص۳۵۲

۵) تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج‏۲ ص۳۶۹

۶) فإن أحب دينكم إلى الله الحنيفية السمحة السهلة. وسائل الشيعة ج‏۱ ص۲۱۰

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا