ویرایش محتوا

جلسه ۹۵ ـ چهار‌شنبه ۱۰‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۴ ـ سه‌شنبه ۹‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۱‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۳ ـ دو‌شنبه ۸‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۹‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۲ ـ یکشنبه ۷‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۸‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۱ ـ شنبه ۶‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۷‏.۱۰‏.۱۴۴۶



بسم الله
الرحمن
الرحیم

الحمد
لله رب
العالمین و
صلی الله علی
سیدنا محمد و
آله الطاهرین
سیما بقیة
الله فی
الارضین و
اللعن علی اعدائهم
الی یوم الدین

بحث در
ترتب ثمرات
بود بر مبانی
مختلفی که در
اخبار من بلغ
هست و بحث
منتهی شد به
ثمره سوم که
صحت مسح به
رطوبت موجود
در مسترسل از
لحیه باشد.

ادامه
ثمره سوم

در این
جا بنا بر
اسقاط شرائط
حجیت که بگوییم
مفاد اخبار من
بلغ اسقاط
شرائط حجیت
است نسبت به
مستحبات، نتیجه
آن این است که
جائز است أخذ
رطوبت از
مسترسل لحیه.

مسلک
دوم این بود
که مفاد اخبار
من بلغ
استحباب نفسی
عمل باشد بر این
تقدیر هم غَسل
مسترسل لحیه می‌شود
مستحب شرعی و
أخذ رطوبت برای
مسح می‌شود
جائز.

مسلک
سوم این بود
که مفاد اخبار
من بلغ ارشاد
به حکم انقیاد
باشد نه اثبات
یک استحباب
شرعی، بنا بر
این گفتیم که
صحیح نیست أخذ
رطوبت از
مسترسل لحیه.

اشکال
در ثمره سوم

بعد
وارد این بحث
شدیم گفتیم که
تازه بنا بر
مبنای اول و
دوم که
استحباب غَسل
مسترسل لحیه
درست بشود باز
جواز أخذ
رطوبت از
مسترسل لحیه
اشکال فقهیی
دارد. دو تا
اشکال در مقام
هست.

۱.
اشکال در اثبات
جزئیت

اشکال
اول این است
که جواز أخذ
رطوبت برای
مسح به شرط
این است که
غسل مسترسل از
لحیه از اجزاء
وضو باشد مثل
حاجب که از
اجزاء وضو است.
أخذ رطوبت از
حاجب درست است.
پس باید ثابت
بشود که
مسترسل لحیه
جزء وضو است
تا غَسل آن
بشود جزء
اغسال وضو، نهایت
اغسال
مستحبه، تا
جائز بشود أخذ
رطوبت از آن.

مشکل
ما این است که
ما دلیلی بر
جزئیت غسل
مسترسل لحیه
در افعال وضو
نداریم. آنچه
که داریم فقط
استحباب غَسل
است، استحباب
غَسل مسترسل لحیه
در وضو اعم
است، هم می‌شود
به جهت این
باشد که
مسترسل از لحیه
جزء وجه است
پس غسل آن می‌شود
جزء افعال
وضو، هم می‌شود
به خاطر این
باشد که غَسل
مسترسل از لحیه
یک مستحبی است
که ظرف آن وضو
است، مستحب
مستقلی است
برای خودش،
اما ظرف آن
وضو است. مثل
باب قنوت در
نماز، در نماز
قنوت مستحب است
اما قنوت جزء
نماز نیست
بلکه قنوتی
مستحبی است که
ظرف آن نماز
است.

حالا
مفاد اخبار من
بلغ چه چیزی
را اثبات کرده؟
اثبات کرده
استحباب غسل
مسترسل لحیه
را، این
استحباب غسل
ممکن است به
جهت این باشد
که از اجزاء
مستحبه وضو
است، ممکن است
از جهت این
باشد که مستحبی
است که ظرفه
الوضوء و اعم
مثبت اخص نیست.

اللهم
الا ان یقال

مگر
شما از این
راه پیش بیایید
بگویید ما یک
قانونی داریم
که اوامر در
مرکبات ارشاد
به جزئیت و
شرطیت است،
نواهی در
مرکبات ارشاد
به مانعیت و
قاطعیت است،
به این بیان
که ظهور اصلی
امر در بعث
است، در تحریک
است. إرکع،
امر به رکوع
است اما اگر یک
مرکبی ما
داشته باشیم و
در ضمن مرکب
امر بشود به
رکوع این
ارشاد به جزئیت
رکوع است، چون
یقینا در باب
نماز ما دو
واجب نداریم: یکی
خود نماز واجب
باشد، یکی
رکوع آن واجب
باشد که اگر
کسی رکوع را
انجام نداد دو
عقاب بشود یکی
به خاطر ترک
رکوع چون واجب
بوده یکی هم
به خاطر این
که به ترک جزء
کل ترک شده به
خاطر ترک صلاة.
لذا می‌گویند
اوامر در
مرکبات ارشاد
است به جزئیت یا
شرطیت، اگر
گفت طهر فی
الصلاة یعنی
الطهور شرطٌ فی
الصلاة، نواهی
آن هم ارشاد
به مانعیت و
قاطعیت است
مثل لا تصل فی
ما لا یأکل
لحمه.

در ما
نحن فیه از
باب پیش می‌آییم
می‌گوییم روی
مسلک اول و
دوم امر به
غسل مسترسل لحیه
به توسط اخبار
من بلغ درست
شد و این امر
به أجزاء است،
امر به کل که نیست،
امر در مرکب
است، امر در
مرکب هم می‌شود
ارشاد به جزئیت
پس اثبات می‌کند
که غَسل
مسترسل از لحیه
جزء وضو است.

و
لکن

این
راه مشکل دارد
و درست نیست؛
وجه اشکالش این
است که آنچه
که ثابت شده
در اصول این
است که اگر
امری در
مرکبات به
عنوان اولی
متعلق به چیزی
بود ارشاد به
جزئیت است،
مثل این که در
باب صلاة
بفرماید إرکع،
می‌شود ارشاد
به جزئیت، اما
اگر امر به شیئی
به عنوان ثانوی
بود، یعنی به
عنوان خودش
مستحب نبود
بلکه به عنوان
یک طاری بر
آن، به عنوان
عارض بر آن
مستحب شده بود
این جا وجهی نیست
برای این که
ما بگوییم امر
ارشاد به جزئیت
است.

در ما
نحن فیه امر
در اخبار من
بلغ به عمل به
عنوان بلوغ
ثواب است
«من بلغه شیء
من الثواب
فعمله»
،[۱] در بعضی هم
داشت
«فعمله
التماس ذلک
الثواب کان له
اجر ذلک»
،[۲] بنا بر این،
این راه برای
اثبات این که
غَسل مسترسل
لحیه جزء وضو
بشود ولو جزء
مستحبی ناتمام
است.

این
اشکال اول.

(سؤال: بر
مبنای اسقاط
شرائط حجیت عنوان
اولی می‌شود)
احسنتم! اشکالی
که می‌کند
اشکال خوبی
است من توضیح
بدهم اشکال ایشان
را. ببینید در
اخبارمن بلغ
سه تا مبنا
گفتیم، مبنای
دوم استحباب
عمل بود به
عنوان بلوغ
ثواب این می‌شود
به عنوان ثانوی،
مبنای اول
اسقاط شرائط
حجیت بود که
مثل این که
خبر صحیح
اثبات
استحباب می‌کند
خبر ضعیف هم
اثبات
استحباب می‌کند،
بعد یک ضمیمه
دیگر هم بکنیم
که ایشان نکرد
و بگوییم
«فعمله» یا
«التماس ذلک
الثواب» عنوان
متعلق قرار
داده نمی‌شود،
این را هم باید
بگوییم و الا
ما که گفتیم
عنوان متعلق می‌شود
یادتان هست که
مرحوم آخوند فرمود
این‌ها عنوان
متعلق نمی‌شود،
اگر این را هم
بگوییم البته
بله دیگر خود
آن می‌شود
مستحب و به
عنوان اولی
مستحب می‌شود.
اما فرض این
است که ثابت
شد که مفاد
روایات در جمع
بین روایات
عبارت است از
اثبات
استحباب عمل
به عنوان بلوغ
ثواب.

۲.
توقف ثمره بر
جزئیت مستحب للواجب

اشکال
دوم این است
که اساسا این
بحث [در جایی
که وضو واجب
باشد] مبتلا
به یک اشکال
اساسی است و
آن اشکال اساسی
این است که ما
اول باید تصور
بکنیم جزئیت
مستحب را
للواجب تا بعد
بگوییم که
حالا این غَسل
مسترسل لحیه
مستحب است و
از أجزاء وضو
هست و در نتیجه
أخذ رطوبت از
آن درست است و[لی]
جزئیت امر
مستحبی
للواجب معنا
ندارد، محال
است. چرا؟ چون
خاصیت عمل
استحبابی این
است که یجوز
ترکه، از آن
طرف می‌خواهد
جزء واجب باشد
که خاصیت واجب
این است که لا یجوز
ترکه و این دو تا
با هم متنافی
هستند قابل
جمع نیستند.

لذا ان‌شاءالله
فرصت کردید
مراجعه کنید
مرحوم صاحب
عروه این مطلب
را طرح کردند
و مرحوم آقای
خوئی قدس سره
در همین
موسوعه هم
مفصل وارد بحث
می‌شوند،
کسانی که قائل
شدند به جزئیت
مستحب برای
واجب، ادله آن‌ها
را ذکر می‌کنند
و مناقشه می‌کنند
و ثابت می‌کنند
که جزئیت
مستحب برای
واجب ممکن نیست.

تا این
جا روشن شد که
این ثمره سوم،
ثمره ناتمامی هست،
این ثمره مفید
نشد.

ان
قلت

ان قلت می‌گوید
ما آن را درست می‌کنیم
هم واجب را به
وجوب خودش نگه
می‌داریم هم
جزء مستحب را
به استحباب
خودش نگه می‌داریم.
به چه بیان؟
به این بیان
که ما می‌گوییم
این مستحب جزء
طبیعی واجب نیست
جزء فرد است،
ما یک طبیعی
واجب داریم آن
که متعلق امر
به صلاة است،
امر متعلق به صلاة
خورده به طبیعی
الصلاة، طبیعی
الصلاة طبیعت
واجبه است
ممکن نیست که
جزء آن مستحب
باشد یعنی جزء
آن قابل باشد
برای این که
انسان انجام
ندهد. این
مستحب مثل
غَسل مسترسل
لحیه، مثل اتیان
صلاة در مسجد
که مستحب است
این‌ها جزء طبیعی
واجب نیستند
جزء فرد هستند.
البته این فرد
می‌تواند
مستحب باشد به
لحاظ خصوصیتی
که در آن هست،
نماز در مسجد مستحب
است. نماز در
مسجد الحرام چند
تا حساب می‌شود؟
صد هزار تا
گفتند، بله صد
هزار تا ولی
نماز عند امیرالمؤمنین
صلوات الله علیه
دویست هزار تا
حساب می‌شود،
[۳] چه کرده امیرالمؤمنین!

پس نتیجه
این شد که ان
قلت خوب حرفی می‌زند
می‌گوید آقا این
مستحب جزء فرد
است، جزء طبیعی
نیست تا محذور
عدم امکان جزئیت
مستحب للواجب
پیش بیاید. یعنی
آن که واجب
است طبیعت
نماز است، فردی
که شما انجام می‌دهید
این فرد که
واجب نیست.
لذا شما اگر
وقت نماز بگویید
خدایا این
چهار نمازی که
تو امر کردی می‌خوانم
این باطل است،
چون خدا به این
نماز که امر
نکرد خدا به
طبیعت الصلاة
امر کرده.

قلت

فرض این
است که طبیعت
در خارج به
وجود فرد
موجود می‌شود
این طور نیست
که وجود طبیعت
در خارج منحاز
از فرد باشد
به وجود فرد
طبیعت موجود
است لذا اگر چیزی
جزء فرد بشود،
جزء طبیعت
خواهد شد. بله
مشخصات فرد
داخل در طبیعت
نمی‌شود آن
حرف دیگر است
چون آن‌ها
لوازم تشخص
هستند که سبب
جزئیت و سبب
وجود خارجی شیء
می‌شوند مثل این
که نماز در
مسجد باشد، جماعت
باشد فرادی
باشد این‌ها
داخل در فرد نیستند،
به اصطلاح فنی
این‌ها از
عوارض تشخص
هستند.

هذا
تمام الکلام
در ثمره سوم.

تنبیه
سوم تعارض بین
ادله خبر واحد
و اخبار من
بلغ

امر سوم
این است که بین
ادله حجیت خبر
و بین اخبار
من بلغ تعارض
محقق می‌شود.
حالا نسبت به
ادله حجیت خبر
هر مسلکی را
که ما انتخاب
کنیم فرق نمی‌کند.
قائل بشویم به
حجیت خبر ثقه یا
قائل بشویم به
حجیت خبر صحیح.

تقریب
تعارض بر مسلک
اسقاط

توضیح
تعارض بنا بر
مسلک تسامح در
ادله سنن یعنی
بنا بر مسلک
اول که اسقاط
شرائط حجیت
نسبت به
مستحبات است، به
این بیان است
که نسبت بین
ادله حجیت خبر
و ادله تسامح
در سنن نسبت
عموم و خصوص
من وجه است.

ادله حجیت
خبر مثل آیه
نبأ، مثل
«لا عذر فی
التشکیک فی ما
یروی عنا
ثقاتنا»
[۴] مثل سیره عقلا
من جهةٍ خاص
است که باید
خبر ثقه باشد،
من جهةٍ عام
است، چه در
واجبات چه در
مستحبات،
اخبار من بلغ
من جهةٍ خاص
است فقط در
خصوص مستحبات
است اما از
جهت وثاقت عام
است چه خبر
ثقه باشد چه
خبر غیر ثقه
باشد و خبر ضعیف
باشد. ماده اجتماع
می‌شود خبر ضعیف
دال بر
استحباب.
مفهوم آیه نبأ
می‌فرماید این
خبر حجت نیست
«أَ یونس
بن عبد الرحمن
ثقة آخذ عنه
معالم دینی»
،[۵] می‌گوید
وثاقت معتبر
است، این خبر
ثقه نیست پس
معتبر هم نیست
«العمری
و ابنه ثقتان
فما ادیا عنی
فعنی یؤدیان»
[۶] می‌فرماید
وثاقت شرط
است، این
وثاقت ندارد
پس حجت نیست،
اخبار من بلغ
مفاد آن این
است که چون
بلغه ثوابٌ
کان له اجر
ذلک و ان یکن
النبی صلی
الله علیه و
آله لم یقله،
پس نسبت می‌شود
عموم خصوص من
وجه در ماده اجتماع
تعارض می‌کند.

(…)[۷]

بنا بر
این نتیجه می‌شود
که متعارض
هستند، وقتی
متعارض شدند دیگر
خبر ضعیف دال
بر استحبابی
برای ما درست
نمی‌شود.

جواب
از تعارض

از این
اشکال جواب
داده شده به
دو جواب؛

جواب
اول

جواب
اول عبارت از
این است که
شما نسبت را
اشتباه گرفتید
که عموم و
خصوص من وجه
است، نسبت
عموم و خصوص
مطلق است نه
عموم و خصوص
من وجه. چرا؟
چون ادله اعتبار
خبر ثقه اطلاق
دارد، می‌فرماید
خبر ثقه حجت
است مطلقا چه
در واجبات و
چه در مستحبات
پس مفهوم آن می‌شود
این که خبر غیر
ثقه حجت نیست
چه در واجبات
و چه در
مستحبات
اخبار من بلغ
خاص به خبر ضعیف
است، می‌گوید
خبر ضعیف قائم
بر مستحب حجت
است پس می‌شود
خاص آن اعم از
مستحب و واجب
بود این خاص
به مستحب است. وقتی
نسبت عموم و
خصوص مطلق شد
پس اخبار من
بلغ تخصیص می‌زند
ادله حجیت خبر
ثقه را، وقتی می‌گوییم
تخصیص می‌زند
مقصود مفهوم
آن است دیگر.

نتیجه
این است که
وثاقت،
عدالت، به هر
مسلکی در حجیت
خبر معتبر است
در مطلق احکام
الا در
مستحبات که در
مستحبات
وثاقت معتبر نیست.

این
جواب اول.

اشکال
بر جواب

این
جواب درست نیست
به خاطر این
که نسبت همان
طور که گفتیم
عموم و خصوص
من وجه است نه
عموم و خصوص
مطلق. اخبار
من بلغ اختصاص
به خبر ضعیف
ندارد.

پس تا این
جا اخبار من
بلغ می‌شود
اعم به خاطر این
که اخبار من
بلغ خاص به
روایات ضعیف نیست،
روایات صحیح
هم اگر قائم شود
بر استحباب
عمل، استحباب
ثابت است
اسقاط شرائط
حجیت که در
اخبار من بلغ
نیست، اسقاط
شرائط حجیت یک
عنوانی است که
ما داریم
انتزاع می‌کنیم
اما آن که
مفاد اخبار هست
این است من
بلغه ثوابٌ چه
به خبر صحیح چه
به خبر ضعیف.

بنا بر
این حق این می‌شود
که نسبت به عموم
و خصوص من وجه
است و تعارض
برقرار است
لذا باید
دنبال راه حل
دیگر بگردیم.
دو راه حل دیگر
هست که فردا
خواهم گفت.

و صلی
الله علی محمد
و آله الطاهرین.



۱) وسائل
الشيعة ج‏۱ ص۸۱

۲) وسائل
الشيعة ج‏۱ ص۸۲

۳) قد
ورد في الخبر
أن الصلاة عند
علي عليه السلام
بمائتي ألف
صلاة. ذكر ذلك
في نجاة
العباد، و في
كتاب تحفة
العالم، و نسب
إلى الصدوق في
كتاب مدينة
العلم. مهذب
الأحكام
(للسبزواري) ج‌۵
ص ۵۰۵ تستحب
الصلاة في
مشاهد الائمة
عليهم السلام بل
قيل: انها أفضل
من المساجد و
قد ورد أن
الصلاة عند
علي عليه
السلام بمأتى
ألف صلاة. مباني
منهاج
الصالحين ج‌۴
ص ۳۱۶

۴) وسائل
الشيعة ج‏۱ ص۳۸

۵) و عن
علي بن محمد
القتيبي عن
الفضل بن
شاذان عن عبد
العزيز بن
المهتدي و كان
خير قمي رأيته
و كان وكيل
الرضا علیه
السلام و
خاصته قال:
سألت الرضا علیه
السلام فقلت
إني لا ألقاك
في كل وقت
فعمن آخذ
معالم‏ ديني‏
فقال خذ عن‏
يونس‏ بن عبد
الرحمن. وسائل
الشيعة ج‏۲۷ ص۱۴۸

۶) وسائل
الشيعة ج‏۲۷ ص۱۳۸

۷) (سؤال:
چطور شامل ثقه
می‌شود) به
خاطر این که
اعم است چه
ثقه باشد چه
ضعیف است (وقتی
مبنا اسقاط
شرائط است)
اسقاط شرائط
است ولیکن عیبی
که ندارد که
حالا اگر
شرائط را داشت
بگوید حجت نیست
در مستحبات. (مورد
اجتماع کجا می‌شود)
خبر ضعیف دال
بر استحباب،
گوش بدهید
مفهوم آیه نبأ
می‌گوید حجت نیست
اخبار من بلغ
می‌گوید حجت
هست می‌شود
تعارض بقیه هم
همین طور است؛
«أ یونس بن
عبدالرحمن
ثقةٌ» می‌گوید
ثقه باید باشد
چون آن روایت
در مقام تحدید
است مفهوم
دارد این‌ها
را در حجیت خبر
واحد تمام کردیم،
روایات مثل
«العمری و
ابنه ثقتان
فما ادیا عنی
فعنی یؤدیان»
اشکال واضح آن
این است که
اثبات شیء که
نفی ما عدا نمی‌کند،
خبر ثقه حجت
باشد خبر غیر
ثقه هم حجت
باشد، فرض این
است این‌ها که
همه در مقام
تحدید است، می‌گوید
ممن «آخذ
معالم دینی»
چون در مقام
تحدید است
مفهوم دارد این‌ها
دیگر در بحث
حجیت خبر واحد
همه روشن شد.

جلسه ۹۰ ـ دو‌شنبه ۱‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۲‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۹ ـ یکشنبه ۳۱‏.۱‏.۱۴۰۴ ـ ۲۱‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۸ ـ شنبه ۱‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۰‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۷ ـ چهار‌شنبه ۲۷‏.۱‏.۱۴۰۴ ـ ۱۷‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۶ ـ سه‌شنبه ۲۶‏.۱‏.۱۴۰۴ ـ ۱۶‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۵ ـ دو‌شنبه ۲۵‏.۱‏.۱۴۰۴ ـ ۱۵‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۴ ـ یکشنبه ۲۴‏.۱‏.۱۴۰۴ ـ ۱۴‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۳ ـ شنبه ۲۳‏.۱‏.۱۴۰۴ ـ ۱۳‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۲ ـ چهار‌شنبه ۲۰‏.۱‏.۱۴۰۴ ـ ۱۰‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۱ ـ سه‌شنبه ۱۹‏.۱‏.۱۴۰۴ ـ ۹‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۰ ـ شنبه ۴‏.۱۲‏.۱۴۰۳ ـ ۲۳‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۹ ـ چهار‌شنبه ۱‏.۱۲‏.۱۴۰۳ ـ ۲۰‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۸ ـ سه‌شنبه ‏۳۰‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۱۹‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۷ ـ دو‌شنبه ۲۹‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۱۸‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۶ ـ یکشنبه ۲۸‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۱۷‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۵ ـ شنبه ۲۷‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۱۶‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۴ ـ سه‌شنبه ۲۳‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۱۲‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۳ ـ چهار‌شنبه ۱۷‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۶‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۲ ـ سه‌شنبه ۱۶‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۵‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۱ ـ دو‌شنبه ۱۵‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۴‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۰ ـ شنبه ۱۳‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۲‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۹ ـ چهار‌شنبه ۳‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۲۱‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۸ ـ سه‌شنبه ۲‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۲۰‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۷ ـ دو‌شنبه ۱‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۱۹‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۶ ـ یکشنبه ‏۳۰‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۱۸‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۵ ـ شنبه ۲۹‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۱۷‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۴ ـ دو‌شنبه ۲۴‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۱۲‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۳ ـ یکشنبه ۲۳‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۱۱‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۲ ـ چهار‌شنبه ۱۹‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۷‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۱ ـ دو‌شنبه ۱۷‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۵‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۰ ـ یکشنبه ۱۶‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۴‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۹ ـ چهار‌شنبه ۱۲‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۳۰‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۸ ـ سه‌شنبه ۱۱‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۲۹‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۷ ـ دو‌شنبه ۱۰‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۲۸‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۶ ـ شنبه ۸‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۲۶‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۵ ـ چهار‌شنبه ‏۵‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۲۳‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۴ ـ سه‌شنبه ۴‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۲۲‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۳ ـ دو‌شنبه ۳‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۲۱‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۲ ـ شنبه ‏۱‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۱۹‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۱ ـ چهارشنبه ۲۸‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۱۶‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۰ ـ شنبه ‏۲۴‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۱۲‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۹ ـ چهار‌شنبه ۲۱‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۹‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۸ ـ سه‌شنبه ‏۲۰‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۸‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۷ ـ دو‌شنبه ۱۹‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۷‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۶ ـ یکشنبه ۱۸‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۶‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۵ ـ ‌شنبه ۱۷‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۵‏.۶‏.۱۴۴۶

تتمه اشکال سوم والد معظم بر مرحوم اصفهانی[۱]

تتمه جواب اول از مانع
راه حل اول از جواب اول به تفکیک در حجیت
جواب از تفکیک در حجیت
راه حل دوم از جواب اول، عدم اضطراب متن
جواب دوم از مانع
اشکال در جواب دوم از مانع
نتیجه در روایت مانعه

بیان حکم صور شبهه حکمیه و موضوعیه تذکیه

بیان صور شبهه حکمیه شک در تذکیه

صورت ۱. شک در قابلیت

صورت ۱.۱. شک در قابلیت از جهت مانعیت چیزی
صورت ۱.۲. شک در قابلیت از غیر جهت مانعیت
۱.۲.۱. در صورت وجود عام
۱.۲.۲. در صورت عدم وجود عام

صورت ۲. شک در غیر قابلیت

صورت ۲.۱. شک در شرطیت
۲.۱.۱. اگر تذکیه اسم برای مسبب باشد
۲.۱.۲. اگر تذکیه اسم برای سبب باشد

جلسه ۴۴ ـ چهارشنبه ۷‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۲۵‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۳ ـ سه‌شنبه ۶‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۲۴‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۲ ـ دو‌شنبه ‏۵‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۲۳‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۱ ـ یکشنبه ۴‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۲۲‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۰ ‌ـ شنبه ۳‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۲۱‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۹ ـ چهار‌شنبه ‏۳۰‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۸‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۸ ـ سه‌شنبه ‏۲۹‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۷‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۷ ـ دو‌شنبه ۲۸‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۶‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۶ ـ چهار‌شنبه ۲۳‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۱‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۵ ـ سه‌شنبه ۲۲‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۰‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۴ ـ دو‌شنبه ۲۱‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۹‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۳ ـ یکشنبه ۲۰‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۸‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۲ ـ شنبه ۱۹‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۷‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۱ ـ چهار‌شنبه ۱۶‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۴‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۰ ـ سه‌شنبه ۱۵‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۳‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۹ ـ دو‌شنبه ۱۴‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۸ ـ ‌شنبه ۱۲‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲۹‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۷ ـ چهار‌شنبه ۹‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲۶‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۶ ـ سه‌شنبه ۸‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲۵‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۵ ـ دو‌شنبه ۷‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲۴‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۴ ـ یکشنبه ۶‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲۳‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۲۳ ـ شنبه ۵‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲۲‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۲ ـ چهار‌شنبه ۲‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۹‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۱ ـ سه‌شنبه ۱‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۸‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۰ دو‌شنبه ‏۳۰‏.۷‏.۱۴۰۳ ـ ۱۷‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۹ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۷.۲۹ ـ ۱۶‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۸ ـ شنبه ۱۴۰۳.۷.۲۸ ـ ۱۵‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۷ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۳.۷.۲۴ ـ ۱۱‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۶ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۷.۲۲ ـ ۹‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۵ ـ شنبه ۱۴۰۳.۷.۲۱ ـ ۸‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۴ ـ چهارشنبه ۱۴۰۳.۷.۱۸ ـ ۵‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۳ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۳.۷.۱۷ ـ ۴‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۲ ـ دو‌شنبه ۱۴۰۳.۷.۱۶ ـ ۳‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۱ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۷.۱۵ ـ ۲‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۰ ـ شنبه ۱۴۰۳.۷.۱۴ ـ ۱‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۹ ـ شنبه ۱۴۰۳.۷.۷ ـ ۲۴‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۸ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۳.۷.۳ ـ ۲۰‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۷ ـ دوشنبه ۱۴۰۳.۷.۲ ـ ۱۹‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۶ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۷.۱ ـ ۱۸‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۵ ـ چهارشنبه ۱۴۰۳.۶.۲۸ ـ ۱۴‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۴ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۳.۶.۲۷ ـ ۱۳‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۳ ـ دوشنبه ۱۴۰۳.۶.۲۶ ـ ۱۲‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۲ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۶.۲۵ ـ ۱۱‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۱ ـ شنبه ۱۴۰۳.۶.۲۴ ـ ۱۰‏.۳‏.۱۴۴۶

فهرست مطالب

فهرست مطالب

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیة الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین

تکرار تأمل چهارم

تأمل چهارمی که نسبت به فرمایشات والد معظم[۱] مد ظله العالی هست این است که با توجه به آنچه که بیان کردیم نتیجه این شد که امر به احتیاط مترتب می‌شود بر او حکم عقل به اطاعت، اما نه از باب اطاعت و لزوم اطاعت خود امر به احتیاط بلکه از باب تنجز واقع به امر به احتیاط. این دو تا با هم فرق می‌کند. تارة ما می‌گوییم در امر به احتیاط اطاعت لازم است اطاعت خود امر به احتیاط، کأنه واجبٌ نفسیٌ، نه اگر امر به احتیاط به داعی تحفظ بر واقع باشد امر به احتیاط دیگر خود آن اطاعت ندارد آن واقعی که به امر به احتیاط متنجز شده و منجز شده آن است که لزوم اطاعت دارد. پس لزوم اطاعت هست نه برای امر به احتیاط بلکه برای واقعی که به امر به احتیاط منجز شده.

این تمام بحث نسبت به اشکال اول والد معظم.

(سؤال: حاج آقا ملازمه کلام شما این است که فقط اوامر نفسیه اطاعت دارند) فقط اوامر نفسیه اطاعت دارند بله، شکی نیست اوامر طریقی که اطاعت ندارند. لذا اگر خبر ثقه قائم بشود بر وجوب نماز جمعه دو تا استحقاق ثواب است؟! (دو استحقاق ثواب غیر از این است که اطاعت…) یعنی دو تا اطاعت دارد اگر دو اطاعت دارد دو ثواب می‌خواهد. (آن واقع که مجهول است، محتمل است، احتیاط واقع را منجز می‌کند اطاعت برای احتیاط است ممکن است واقع اصلا نباشد) این که می‌شود انقیاد دیگر، بنا بر این… (انقیاد خیر، امر دارد شارع به احتیاط) حالا می‌گویم اگر مطابق با واقع باشد دو تا عقاب دارد، دو ثواب دارد (خیر، نفس جعل وجوبی که شارع کرده، اگر شما می‌گویید شارع وجوب را جعل نکرده یک بحث دیگری است) خیر، وجوب جعل کرده اما چه وجوبی؟ (خود نفس وجوبی که شارع جعل کرده یعنی به گردن من می‌گذارد که این فعل را انجام بدهم و ترک آن جائز نیست و این اطاعت می‌خواهد ثواب داشته باشد می‌خواهد ثواب نداشته باشد) خیر، شما جواب من را بدهید الان خبر قائم می‌شود بر وجوب نماز جمعه، صدق العادل اطاعت دارد؟ اطاعت صدق العادل به چه هست؟ (به این که بروم عمل کنم مطابق آن) یعنی نماز جمعه بخوانم، حالا نماز جمعه که خواندم دو ثواب دارم؟! و اگر نماز جمعه نخواندم و در متن واقع هم نماز جمعه واجب بود دو عقاب دارم یکی به خاطر ترک صلاة جمعه یکی به خاطر صدق العادل؟! (اشکالی ندارد که دو ثواب بدهد) نیست (الان در مقام اثبات شما می‌گویید…) به ضرورت فقه این طور نیست سرش هم عبارت از این است که این امر به احتیاط به داعی تنجز واقع است وقتی به داعی تنجز واقع هست یعنی هیچ چیزی بر آن مترتب نمی‌شود الا تنجز واقع. شما چطور می‌گویید امر به داعی تعجیز تعجیزٌ، امر به داعی تسخیر تسخیرٌ، امر به داعی تهدید تهدیدٌ، امر به داعی تنجیز واقع فقط واقع را تنجز می‌کند دو تا ثواب و عقاب ما نداریم، فرض بحث هم فعلا… البته این‌ها را خوب دقت کنید تا آخر بحث پیش برویم ببینیم چه می‌شود، الان بنا بر این است که امر به احتیاط به داعی تحفظ بر واقع باشد می‌گوییم اطاعت لازم است اما این اطاعت خود امر به احتیاط نیست بلکه اطاعت آن واقعی است که به امر به احتیاط آن واقع منجز شده. لذا دو ثواب من ندارم، دو عقاب هم من ندارم، اگر مطابق با واقع باشد یکی است و اگر مخالف با واقع باشد هیچ چیزی نیست. ثوابی هم اگر به من می‌دهند از باب انقیاد است. (بحثی که الان داریم … مقام ثبوت یا اثبات…) خیر، الان بحث ما از جهت مقام ثبوت و اثبات با هم است ثبوتی را داریم بحث می‌کنیم که مقام اثبات آن هم موافق باشد.ـ

ادامه تأمل در قسمت دوم کلام والد معظم

اما اشکال دوم والد معظم اشکال دوم از والد معظم مد ظله این بود که فرمودند در ما نحن فیه لغویت لازم نمی‌آید، چرا؟ چون عقل نهایت حکمی که دارد حسن احتیاط است و با حسن احتیاط برائت عقلیه و نقلیه جاری است لذا هیچ الزام و موجبی بر احتیاط نخواهد بود. این یک اشکال ایشان بود.[۲]

اشکال دوم ایشان هم این بود که بر فرضی هم که ما قبول بکنیم، این امر لغو نیست چون اثر دارد نسبت به کسانی که فقط متحرک به امر شارع هستند و می‌خواهند عمل را مستندا به شارع انجام بدهند.[۳]

تکرار تأمل اول

نسبت به این اشکال هم توجه داشته باشید اساسا مرحوم نائینی در این جا از طریق اشکال لغویت اصلا پیش نیامده است. ایشان اشکالی که نسبت به مولویت امر به احتیاط در این جا مطرح کرده این است که اگر امر به احتیاط امر مولوی باشد مثل امر به اطاعت است؛ یعنی مشکل امر به اطاعت را دارد که مشکل امر به اطاعت دور یا تسلسل است. اشکال به لغویت مرحوم نائینی در این جا نفرموده. عبارت ایشان هم این است: «بعد ثبوت حسن الاحتياط عقلا و جريانه في العبادات أيضا فهل يمكن استكشاف الحكم الشرعي منه»[۴] این مقدار است.

(سؤال: به تسلسل هم اشکال نکرده‌اند) خیر، دیگر می‌گوید مثل امر به اطاعت است؛ یعنی اشکالی که در امر به اطاعت هست این جا هم هست. (اشکال در امر به اطاعت هر دو هست هم لغویت هست هم تسلسل است اگر بفرمایید…) خیر، لغویت نیست الان توضیح می‌دهم. یک مقدار صبر کنید.ـ

چون خوب دقت کنید مادامی که ما اشکال از ناحیه دور یا تسلسل داشته باشیم اصلا نوبت به اشکال از لغویت نمی‌رسد. لغویت قبح دارد، صدور قبح ممکن است محال ذاتی که نیست، بله از حکیم با فرض حکمت صدور قبیح می‌شود، محال از باب قضیه به شرط محمول. لذا مادامی که استحاله ما مستند به دور و تسلسل باشد به فرض این که تسلسلی باشد که محال باشد و مخالف با ضرورت فقه باشد نوبت به لغویت نمی‌رسد، از این جهت کلمه لغویت را نیاورده.

(سؤال: والد معظم خواهند گفت که تسلسل که این جا امکان ندارد و این را من نمی‌توانم به نائینی نسبت بدهم، لغویت راحت‌تر است) خیر، تسلسل را دارند همه آن‌ها، حالا اجازه بدهید. فقط تسلسل استحاله آن از باب این است که منافی با ضرورت است، تعدد عقاب و تعدد ثواب نیست. ببینید آن بیان‌ها برای استحاله قوی‌تر است. علی ای حال حالا بر فرضی هم که نقل کرده باشند. این اولا.ـ

تأمل دوم

خوب دقت کنید. ثانیا مرحوم نائینی می‌خواهد از حسن احتیاط عقلا به قاعده ملازمه استحباب احتیاط را استفاده کند نه بیشتر. لذا جا برای اشکال نیست به ایشان که آقا حسن احتیاط الزام‌آور نیست جای برائت عقلی و نقلی است.

و بعبارة أخری قاعده ملازمه که در سلسله علل جاری می‌شود بستگی دارد به مُدرَک عقلی، اگر مدرک عقلی مصلحت لزومیه باشد قاعده ملازمه اثبات می‌کند وجوب را، اگر مدرک عقلی مصلحت لزومیه نباشد، مصلحت باشد نه به سر حد لزوم، قاعده ملازمه به حد او اثبات می‌کند یعنی استحباب را اثبات می‌کند نه بیشتر. کذلک در ناحیه مفسده و قبح، اگر مفسده ملزمه باشد قاعده ملازمه حرمت اثبات می‌کند، اگر مفسده غیر ملزمه باشد کراهت اثبات می‌کند و مرحوم نائینی در صورتی که امر به احتیاط به لحاظ مصلحةٌ فی نفسه باشد که شق دوم هست در صدد این هست که حکم شرعی را به قاعده ملازمه در حد حکم عقلی اثبات بکند بنا بر این ایشان [می‌فرماید] لازم نداریم که ما الزام بکنیم احتیاط را، نمی‌خواهیم احتیاط را لازم کنیم، می‌خواهیم احتیاط را مستحب کنیم، مستحب هم مورد برائت عقلا و نقلا هست.[۵]

عبارت را بخوانم؛ «بعد ثبوت حسن الاحتياط عقلا و جريانه في العبادات أيضا فهل يمكن استكشاف الحكم الشرعي منه حتى يكون الاحتياط مستحبا شرعا أم لا»[۶] این ادعا را می‌خواهد استفاده کند.

اشکال والد معظم را الان می‌گویم کتاب را بدهید آقا؛

اشکال والد معظم این است:

«و أما الوجه الثانی» که لغویت باشد، لغویت را می‌فرماید «[فغیر جار لما عرفت] من عدم الجزم بأمر للشارع فی مورد البحث و إنما المحقق فی مورده حکم العقل بحسن الاحتیاط و لا یکون حکمه بالحسن مع جریان البراءة عقلا و نقلا موجبا لانبعاث العبد»[۷] لغو نیست، چرا؟ چون امر شارع موجب انبعاث می‌شود.

حرف ما عبارت از این است که حکم شرعی که استنباط می‌شود در حد حکم عقلی است، حکم عقلی حسن است حکم شرعی آن هم استحباب است نه بیشتر، الزام را نمی‌خواهد مرحوم نائینی اثبات بکند تا شما بگویید امر به احتیاط اگر مولوی باشد اثر دارد و اثر آن این است که ایجاب انبعاث می‌کند، اصلا ما نمی‌خواهیم ایجاب انبعاث بکند ما می‌خواهیم فقط استحباب درست بکند.

پس اشکال لغویت هم به نظر ما مشکل دارد.

(سؤال: این حسن احتیاط فقط حسن احتیاط باشد والد معظم می‌گوید باز لغو نمی‌شود چون که احتیاط ولو امر مستحبی به آن بشود، حالا انبعاث مستحبی است، باز لغو نیست چون امر خود نماز جمعه منبعث نمی‌کند امر استحبابی به احتیاط منبعث می‌کند) نشد، خدا خیرتان بدهد، خوب دقت بکنید؛ این جا آن مقداری که عقل حکم می‌کند فقط حسن احتیاط است، حسن احتیاط را مرحوم نائینی ملازم می‌بیند با استحباب، متوجه شدید، آن که شما الان دارید می‌گویید ما قبول داریم شارع مقدس امر به احتیاط کرده، امر الزامی هم کرده ولیکن امر او طریقی است و به داعی تنجز واقع است لذا به آن وسیله شارع مقدس دارد مکلفین خود را به واقع می‌رساند نه به حسن احتیاطی که نتیجه آن از جهت عقلی استحباب است، بله شارع مقدس در امر به احتیاط، مکلفین را به واقع می‌رساند اما به چه؟ به امر به داعی تنجز واقع، نه به امری که فقط برای استحباب احتیاط باشد، امر برای استحباب احتیاط داعی نیست برای مردم. بله آن اشکال دوم وارد است. بنا بر این به داعی تنجز واقع محرک مکلفین هست و درست هم هست لغویت هم لازم نمی‌آید دور و تسلسل هم نیست مثل تمام اوامر طریقیه می‌باشد.ـ

(سؤال: اگر استحاله امر به طریق احتیاط را شما قبول دارید…) خیر، ببینید دو بحث است ما با مرحوم نائینی بر اساس فرمایشات مرحوم نائینی داریم بحث می‌کنیم و الا ما خودمان که قبول نداریم. (پس چطور الان حرف مرحوم نائینی را رد می‌کنید) بابا خدا خیرت بدهد مرحوم نائینی می‌فرماید که وجه استحاله امر به اطاعت این است که امر به اطاعت متأخر است از امر شرعی، هر وقت امر متأخر بود از امر شرعی، این مورد قاعده ملازمه نیست و امر آن امر دیگر مولوی نمی‌تواند باشد، درست شد؟ امر به احتیاط هم همین طور است. (اشکالات والد معظم را شما رد کردید) خیر، ما از جهت دیگر رد کردیم نه از این جهت. (حالا حق اشکال بر مرحوم نائینی چیست؟)

حق در اشکال بر مرحوم نائینی

بر مرحوم نائینی اشکال اخیر والد معظم وارد است که لغو نیست.

و [ثانیا] امر به احتیاط هم متأخر نیست چون امر طریقی است، امر به داعی تنجز واقع است. حق در اشکال بر مرحوم نائینی این است که امر به داعی تنجز واقع است و امر به داعی تنجز بر واقع متأخر از واقع نیست خود آن امر مولوی منجز واقع است؛ مثل جعل حجیت برای خبر ثقه می‌ماند. چطور جعل حجیت برای خبر ثقه کرده به جعل حجیت واقع را منجز می‌کند بر مسلک طریقیت و بر مسلک منجزیت، امر به احتیاط هم کذلک. مشکلی ندارد. متأخر نیست اصلا، خود آن یک نوع امر است در قبال امر نفسی و امر غیری.

حالا قبل از فرمایش مرحوم عراقی خوب شد یادم آمد که آن شقوق دیگر را هم بگویم که آن‌ها می‌شود یا نمی‌شود.

نتیجه در امر به احتیاط تا این جا

تا این جا نتیجه این شد که به نظر ما امر به احتیاط امر طریقی می‌تواند باشد؛ یعنی امر به داعی تنجز واقع و هیچ مشکلی هم ندارد.

اما امر نفسی نیست. چرا؟ به خاطر این که اگر امر به احتیاط امر نفسی باشد نتیجه‌اش این است که شخصی که احتیاط می‌کند در حقیقت امر به احتیاط را امتثال کرده است. احتیاطی نسبت به واقع انجام نشده چون خود آن یک واجب نفسی است لمصلحة فی نفسه، دیگر کاری به واقع ندارد، واقع باشد یا نباشد و ما می‌خواستیم امر به احتیاط به جهت احتیاط نسبت به واقع باشد، نسبت به احکام واقعیه باشد پس امر به احتیاط واجب نفسی نیست.

(سؤال: نفسی بودن که با تنجز واقع…) فرق می‌کند ولو طریقی است دو تا در مقابل هم هستند.ـ

امر به احتیاط، غیری هم نیست. چرا؟ چون این را بارها توضیح دادیم که احتیاط مقدمه برای تحقق واقع نیست. مثلا دو تا مثال بزنم؛ در باب علم اجمالی اگر ما علم اجمالی داریم که یا نماز ظهر واجب است یا نماز جمعه می‌گوییم احتیاط واجب است. آیا آوردن دو نماز مقدمه تحقق نماز واقعی است؟ خیر، شما اگر نماز اولی که می‌خوانید نماز ظهر باشد و در متن واقع هم نماز ظهر واجب باشد واقع محقق شده، تحقق واقع متوقف بر اتیان تمام اطراف نیست، علم به امتثال متوقف بر اتیان تمام اطراف است. بنا بر این احتیاط وجوب آن وجوب غیری نیست.

در شبهه بدویه هم همین طور است ما احتمال می‌دهیم که دعا عند رؤیة الهلال واجب باشد، حالا انجام می‌دهیم آن را، انجام دعا عند رؤیة الهلال مقدمه واجبی که نیست اگر در متن واقع واجب باشد خود آن است اگر هم در متن واقع واجب نباشد هیچ چیزی نیست.

پس وجوب، وجوب غیری نیست، وجوب نفسی هم نیست، می‌شود وجوب طریقی یعنی وجوب به داعی تنجز واقع و تنجیز واقع.

(سؤال: حاج آقا در اشکال قبل خود حضرتعالی فرمودید که مرحوم نائینی اشکال لغویت نکرد تا اشکال شما و والد معظم هم وارد باشد) حالا بر فرضی که اشکال به لغویت کرده باشد جوابش را می‌دهیم.ـ

اما نظریه مرحوم عراقی طرحش می‌کنیم تا فردا بحث کنیم.

نظر مرحوم عراقی

بیان نظریه مرحوم عراقی ایشان متوقف بر دو مقدمه است:

مقدمه اول

مقدمه اول این است که در امر به احتیاط دو مسلک هست از جهتی:

یک مسلک این است که امر به احتیاط از جهت احتمال واقع باشد. در شبهات وجوبیه از جهت احتمال امر، در شبهات تحریمیه از جهت احتمال نهی. اگر من احتمال می‌دهم حرمت شرب توتون را امر به احتیاط می‌گوید ترک کن از جهت احتمال نهی واقعی، خود آن هیچ چیزی در آن نیست. پس آوردن به مشکوک الوجوب در شبهه وجوبیه از جهت امر متعلق به واقع است ترک در شبهات تحریمیه هم به خاطر نهی متعلق به عمل در واقع است.

مسلک دوم این است که نه امر به احتیاط از جهت نفس احتیاط است یعنی خود عنوان مشکوک الوجوب و الحرمه یک عنوانی است که طاری شده است بر عمل که موجب شده که شارع امر به احتیاط بکند. چطور ما می‌گوییم اگر عنوان احترام بر قیام عارض بشود می‌شود حسنٌ، اگر عنوان تمسخر عارض بشود بر آن می‌شود قبیحٌ، به عروض عناوین حکم متفاوت می‌شود، شرب توتون به عنوان أنه مجهول الحرمه مورد می‌شود برای این که شارع مقدس امر به احتیاط بفرماید. پس امر به احتیاط آن به خاطر نهی واقعی نیست به خاطر عنوان خود شک در حرمت و مجهول الحرمه است.

این دو مسلک تا فردا توضیح دهیم.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.



۱) اما الوجه الاول… تحف العقول فی علم الاصول ج۱ ص۳۰۰

۲) و اما الوجه الثانی… تحف العقول فی علم الاصول ج۱ ص۳۰۰

۳) نعم الحسن العقلی… همان ص۳۰۱

۴) أجود التقريرات ج‏۲ ص۲۰۴

۵) به عبارت دیگر والد معظم فرمودند چون امر جزمی وجود ندارد و مورد قاعده برائت است عامه مردم منبعث نمی‌شوند و با لزوم احتیاط انبعاث ایجاد می‌شود بنا بر این لغو نیست. حضرت استاد می‌فرماید مرحوم نائینی می‌خواهد لغویت استحباب احتیاط به داعی تحفظ بر واقع را ثابت کند در صدد اثبات لغویت وجوب احتیاط نیست. بنا بر این اشکال والد معظم به عدم لغویت وارد نیست زیرا با استحباب احتیاط هنوز امر جزمی وجود ندارد و مجرای برائت است و انبعاثی زائد بر امر غیر جزمی درست نمی‌شود تا لغو نباشد.

۶) أجود التقريرات ج‏۲ ص۲۰۴

۷) تحف العقول فی علم الاصول ج۱ ص ۳۰۰

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا