ویرایش محتوا
فیلد مورد نظر وجود ندارد.
فیلد مورد نظر وجود ندارد.
فیلد مورد نظر وجود ندارد.
فیلد مورد نظر وجود ندارد.
فیلد مورد نظر وجود ندارد.



بسم الله
الرحمن
الرحیم

الحمد
لله رب
العالمین و
صلی الله علی
سیدنا محمد و
آله الطاهرین
سیما بقیة
الله فی
الارضین و
اللعن علی اعدائهم
الی یوم الدین

بحث در
ترتب ثمرات
بود بر مبانی
مختلفی که در
اخبار من بلغ
هست و بحث
منتهی شد به
ثمره سوم که
صحت مسح به
رطوبت موجود
در مسترسل از
لحیه باشد.

ادامه
ثمره سوم

در این
جا بنا بر
اسقاط شرائط
حجیت که بگوییم
مفاد اخبار من
بلغ اسقاط
شرائط حجیت
است نسبت به
مستحبات، نتیجه
آن این است که
جائز است أخذ
رطوبت از
مسترسل لحیه.

مسلک
دوم این بود
که مفاد اخبار
من بلغ
استحباب نفسی
عمل باشد بر این
تقدیر هم غَسل
مسترسل لحیه می‌شود
مستحب شرعی و
أخذ رطوبت برای
مسح می‌شود
جائز.

مسلک
سوم این بود
که مفاد اخبار
من بلغ ارشاد
به حکم انقیاد
باشد نه اثبات
یک استحباب
شرعی، بنا بر
این گفتیم که
صحیح نیست أخذ
رطوبت از
مسترسل لحیه.

اشکال
در ثمره سوم

بعد
وارد این بحث
شدیم گفتیم که
تازه بنا بر
مبنای اول و
دوم که
استحباب غَسل
مسترسل لحیه
درست بشود باز
جواز أخذ
رطوبت از
مسترسل لحیه
اشکال فقهیی
دارد. دو تا
اشکال در مقام
هست.

۱.
اشکال در اثبات
جزئیت

اشکال
اول این است
که جواز أخذ
رطوبت برای
مسح به شرط
این است که
غسل مسترسل از
لحیه از اجزاء
وضو باشد مثل
حاجب که از
اجزاء وضو است.
أخذ رطوبت از
حاجب درست است.
پس باید ثابت
بشود که
مسترسل لحیه
جزء وضو است
تا غَسل آن
بشود جزء
اغسال وضو، نهایت
اغسال
مستحبه، تا
جائز بشود أخذ
رطوبت از آن.

مشکل
ما این است که
ما دلیلی بر
جزئیت غسل
مسترسل لحیه
در افعال وضو
نداریم. آنچه
که داریم فقط
استحباب غَسل
است، استحباب
غَسل مسترسل لحیه
در وضو اعم
است، هم می‌شود
به جهت این
باشد که
مسترسل از لحیه
جزء وجه است
پس غسل آن می‌شود
جزء افعال
وضو، هم می‌شود
به خاطر این
باشد که غَسل
مسترسل از لحیه
یک مستحبی است
که ظرف آن وضو
است، مستحب
مستقلی است
برای خودش،
اما ظرف آن
وضو است. مثل
باب قنوت در
نماز، در نماز
قنوت مستحب است
اما قنوت جزء
نماز نیست
بلکه قنوتی
مستحبی است که
ظرف آن نماز
است.

حالا
مفاد اخبار من
بلغ چه چیزی
را اثبات کرده؟
اثبات کرده
استحباب غسل
مسترسل لحیه
را، این
استحباب غسل
ممکن است به
جهت این باشد
که از اجزاء
مستحبه وضو
است، ممکن است
از جهت این
باشد که مستحبی
است که ظرفه
الوضوء و اعم
مثبت اخص نیست.

اللهم
الا ان یقال

مگر
شما از این
راه پیش بیایید
بگویید ما یک
قانونی داریم
که اوامر در
مرکبات ارشاد
به جزئیت و
شرطیت است،
نواهی در
مرکبات ارشاد
به مانعیت و
قاطعیت است،
به این بیان
که ظهور اصلی
امر در بعث
است، در تحریک
است. إرکع،
امر به رکوع
است اما اگر یک
مرکبی ما
داشته باشیم و
در ضمن مرکب
امر بشود به
رکوع این
ارشاد به جزئیت
رکوع است، چون
یقینا در باب
نماز ما دو
واجب نداریم: یکی
خود نماز واجب
باشد، یکی
رکوع آن واجب
باشد که اگر
کسی رکوع را
انجام نداد دو
عقاب بشود یکی
به خاطر ترک
رکوع چون واجب
بوده یکی هم
به خاطر این
که به ترک جزء
کل ترک شده به
خاطر ترک صلاة.
لذا می‌گویند
اوامر در
مرکبات ارشاد
است به جزئیت یا
شرطیت، اگر
گفت طهر فی
الصلاة یعنی
الطهور شرطٌ فی
الصلاة، نواهی
آن هم ارشاد
به مانعیت و
قاطعیت است
مثل لا تصل فی
ما لا یأکل
لحمه.

در ما
نحن فیه از
باب پیش می‌آییم
می‌گوییم روی
مسلک اول و
دوم امر به
غسل مسترسل لحیه
به توسط اخبار
من بلغ درست
شد و این امر
به أجزاء است،
امر به کل که نیست،
امر در مرکب
است، امر در
مرکب هم می‌شود
ارشاد به جزئیت
پس اثبات می‌کند
که غَسل
مسترسل از لحیه
جزء وضو است.

و
لکن

این
راه مشکل دارد
و درست نیست؛
وجه اشکالش این
است که آنچه
که ثابت شده
در اصول این
است که اگر
امری در
مرکبات به
عنوان اولی
متعلق به چیزی
بود ارشاد به
جزئیت است،
مثل این که در
باب صلاة
بفرماید إرکع،
می‌شود ارشاد
به جزئیت، اما
اگر امر به شیئی
به عنوان ثانوی
بود، یعنی به
عنوان خودش
مستحب نبود
بلکه به عنوان
یک طاری بر
آن، به عنوان
عارض بر آن
مستحب شده بود
این جا وجهی نیست
برای این که
ما بگوییم امر
ارشاد به جزئیت
است.

در ما
نحن فیه امر
در اخبار من
بلغ به عمل به
عنوان بلوغ
ثواب است
«من بلغه شیء
من الثواب
فعمله»
،[۱] در بعضی هم
داشت
«فعمله
التماس ذلک
الثواب کان له
اجر ذلک»
،[۲] بنا بر این،
این راه برای
اثبات این که
غَسل مسترسل
لحیه جزء وضو
بشود ولو جزء
مستحبی ناتمام
است.

این
اشکال اول.

(سؤال: بر
مبنای اسقاط
شرائط حجیت عنوان
اولی می‌شود)
احسنتم! اشکالی
که می‌کند
اشکال خوبی
است من توضیح
بدهم اشکال ایشان
را. ببینید در
اخبارمن بلغ
سه تا مبنا
گفتیم، مبنای
دوم استحباب
عمل بود به
عنوان بلوغ
ثواب این می‌شود
به عنوان ثانوی،
مبنای اول
اسقاط شرائط
حجیت بود که
مثل این که
خبر صحیح
اثبات
استحباب می‌کند
خبر ضعیف هم
اثبات
استحباب می‌کند،
بعد یک ضمیمه
دیگر هم بکنیم
که ایشان نکرد
و بگوییم
«فعمله» یا
«التماس ذلک
الثواب» عنوان
متعلق قرار
داده نمی‌شود،
این را هم باید
بگوییم و الا
ما که گفتیم
عنوان متعلق می‌شود
یادتان هست که
مرحوم آخوند فرمود
این‌ها عنوان
متعلق نمی‌شود،
اگر این را هم
بگوییم البته
بله دیگر خود
آن می‌شود
مستحب و به
عنوان اولی
مستحب می‌شود.
اما فرض این
است که ثابت
شد که مفاد
روایات در جمع
بین روایات
عبارت است از
اثبات
استحباب عمل
به عنوان بلوغ
ثواب.

۲.
توقف ثمره بر
جزئیت مستحب للواجب

اشکال
دوم این است
که اساسا این
بحث [در جایی
که وضو واجب
باشد] مبتلا
به یک اشکال
اساسی است و
آن اشکال اساسی
این است که ما
اول باید تصور
بکنیم جزئیت
مستحب را
للواجب تا بعد
بگوییم که
حالا این غَسل
مسترسل لحیه
مستحب است و
از أجزاء وضو
هست و در نتیجه
أخذ رطوبت از
آن درست است و[لی]
جزئیت امر
مستحبی
للواجب معنا
ندارد، محال
است. چرا؟ چون
خاصیت عمل
استحبابی این
است که یجوز
ترکه، از آن
طرف می‌خواهد
جزء واجب باشد
که خاصیت واجب
این است که لا یجوز
ترکه و این دو تا
با هم متنافی
هستند قابل
جمع نیستند.

لذا ان‌شاءالله
فرصت کردید
مراجعه کنید
مرحوم صاحب
عروه این مطلب
را طرح کردند
و مرحوم آقای
خوئی قدس سره
در همین
موسوعه هم
مفصل وارد بحث
می‌شوند،
کسانی که قائل
شدند به جزئیت
مستحب برای
واجب، ادله آن‌ها
را ذکر می‌کنند
و مناقشه می‌کنند
و ثابت می‌کنند
که جزئیت
مستحب برای
واجب ممکن نیست.

تا این
جا روشن شد که
این ثمره سوم،
ثمره ناتمامی هست،
این ثمره مفید
نشد.

ان
قلت

ان قلت می‌گوید
ما آن را درست می‌کنیم
هم واجب را به
وجوب خودش نگه
می‌داریم هم
جزء مستحب را
به استحباب
خودش نگه می‌داریم.
به چه بیان؟
به این بیان
که ما می‌گوییم
این مستحب جزء
طبیعی واجب نیست
جزء فرد است،
ما یک طبیعی
واجب داریم آن
که متعلق امر
به صلاة است،
امر متعلق به صلاة
خورده به طبیعی
الصلاة، طبیعی
الصلاة طبیعت
واجبه است
ممکن نیست که
جزء آن مستحب
باشد یعنی جزء
آن قابل باشد
برای این که
انسان انجام
ندهد. این
مستحب مثل
غَسل مسترسل
لحیه، مثل اتیان
صلاة در مسجد
که مستحب است
این‌ها جزء طبیعی
واجب نیستند
جزء فرد هستند.
البته این فرد
می‌تواند
مستحب باشد به
لحاظ خصوصیتی
که در آن هست،
نماز در مسجد مستحب
است. نماز در
مسجد الحرام چند
تا حساب می‌شود؟
صد هزار تا
گفتند، بله صد
هزار تا ولی
نماز عند امیرالمؤمنین
صلوات الله علیه
دویست هزار تا
حساب می‌شود،
[۳] چه کرده امیرالمؤمنین!

پس نتیجه
این شد که ان
قلت خوب حرفی می‌زند
می‌گوید آقا این
مستحب جزء فرد
است، جزء طبیعی
نیست تا محذور
عدم امکان جزئیت
مستحب للواجب
پیش بیاید. یعنی
آن که واجب
است طبیعت
نماز است، فردی
که شما انجام می‌دهید
این فرد که
واجب نیست.
لذا شما اگر
وقت نماز بگویید
خدایا این
چهار نمازی که
تو امر کردی می‌خوانم
این باطل است،
چون خدا به این
نماز که امر
نکرد خدا به
طبیعت الصلاة
امر کرده.

قلت

فرض این
است که طبیعت
در خارج به
وجود فرد
موجود می‌شود
این طور نیست
که وجود طبیعت
در خارج منحاز
از فرد باشد
به وجود فرد
طبیعت موجود
است لذا اگر چیزی
جزء فرد بشود،
جزء طبیعت
خواهد شد. بله
مشخصات فرد
داخل در طبیعت
نمی‌شود آن
حرف دیگر است
چون آن‌ها
لوازم تشخص
هستند که سبب
جزئیت و سبب
وجود خارجی شیء
می‌شوند مثل این
که نماز در
مسجد باشد، جماعت
باشد فرادی
باشد این‌ها
داخل در فرد نیستند،
به اصطلاح فنی
این‌ها از
عوارض تشخص
هستند.

هذا
تمام الکلام
در ثمره سوم.

تنبیه
سوم تعارض بین
ادله خبر واحد
و اخبار من
بلغ

امر سوم
این است که بین
ادله حجیت خبر
و بین اخبار
من بلغ تعارض
محقق می‌شود.
حالا نسبت به
ادله حجیت خبر
هر مسلکی را
که ما انتخاب
کنیم فرق نمی‌کند.
قائل بشویم به
حجیت خبر ثقه یا
قائل بشویم به
حجیت خبر صحیح.

تقریب
تعارض بر مسلک
اسقاط

توضیح
تعارض بنا بر
مسلک تسامح در
ادله سنن یعنی
بنا بر مسلک
اول که اسقاط
شرائط حجیت
نسبت به
مستحبات است، به
این بیان است
که نسبت بین
ادله حجیت خبر
و ادله تسامح
در سنن نسبت
عموم و خصوص
من وجه است.

ادله حجیت
خبر مثل آیه
نبأ، مثل
«لا عذر فی
التشکیک فی ما
یروی عنا
ثقاتنا»
[۴] مثل سیره عقلا
من جهةٍ خاص
است که باید
خبر ثقه باشد،
من جهةٍ عام
است، چه در
واجبات چه در
مستحبات،
اخبار من بلغ
من جهةٍ خاص
است فقط در
خصوص مستحبات
است اما از
جهت وثاقت عام
است چه خبر
ثقه باشد چه
خبر غیر ثقه
باشد و خبر ضعیف
باشد. ماده اجتماع
می‌شود خبر ضعیف
دال بر
استحباب.
مفهوم آیه نبأ
می‌فرماید این
خبر حجت نیست
«أَ یونس
بن عبد الرحمن
ثقة آخذ عنه
معالم دینی»
،[۵] می‌گوید
وثاقت معتبر
است، این خبر
ثقه نیست پس
معتبر هم نیست
«العمری
و ابنه ثقتان
فما ادیا عنی
فعنی یؤدیان»
[۶] می‌فرماید
وثاقت شرط
است، این
وثاقت ندارد
پس حجت نیست،
اخبار من بلغ
مفاد آن این
است که چون
بلغه ثوابٌ
کان له اجر
ذلک و ان یکن
النبی صلی
الله علیه و
آله لم یقله،
پس نسبت می‌شود
عموم خصوص من
وجه در ماده اجتماع
تعارض می‌کند.

(…)[۷]

بنا بر
این نتیجه می‌شود
که متعارض
هستند، وقتی
متعارض شدند دیگر
خبر ضعیف دال
بر استحبابی
برای ما درست
نمی‌شود.

جواب
از تعارض

از این
اشکال جواب
داده شده به
دو جواب؛

جواب
اول

جواب
اول عبارت از
این است که
شما نسبت را
اشتباه گرفتید
که عموم و
خصوص من وجه
است، نسبت
عموم و خصوص
مطلق است نه
عموم و خصوص
من وجه. چرا؟
چون ادله اعتبار
خبر ثقه اطلاق
دارد، می‌فرماید
خبر ثقه حجت
است مطلقا چه
در واجبات و
چه در مستحبات
پس مفهوم آن می‌شود
این که خبر غیر
ثقه حجت نیست
چه در واجبات
و چه در
مستحبات
اخبار من بلغ
خاص به خبر ضعیف
است، می‌گوید
خبر ضعیف قائم
بر مستحب حجت
است پس می‌شود
خاص آن اعم از
مستحب و واجب
بود این خاص
به مستحب است. وقتی
نسبت عموم و
خصوص مطلق شد
پس اخبار من
بلغ تخصیص می‌زند
ادله حجیت خبر
ثقه را، وقتی می‌گوییم
تخصیص می‌زند
مقصود مفهوم
آن است دیگر.

نتیجه
این است که
وثاقت،
عدالت، به هر
مسلکی در حجیت
خبر معتبر است
در مطلق احکام
الا در
مستحبات که در
مستحبات
وثاقت معتبر نیست.

این
جواب اول.

اشکال
بر جواب

این
جواب درست نیست
به خاطر این
که نسبت همان
طور که گفتیم
عموم و خصوص
من وجه است نه
عموم و خصوص
مطلق. اخبار
من بلغ اختصاص
به خبر ضعیف
ندارد.

پس تا این
جا اخبار من
بلغ می‌شود
اعم به خاطر این
که اخبار من
بلغ خاص به
روایات ضعیف نیست،
روایات صحیح
هم اگر قائم شود
بر استحباب
عمل، استحباب
ثابت است
اسقاط شرائط
حجیت که در
اخبار من بلغ
نیست، اسقاط
شرائط حجیت یک
عنوانی است که
ما داریم
انتزاع می‌کنیم
اما آن که
مفاد اخبار هست
این است من
بلغه ثوابٌ چه
به خبر صحیح چه
به خبر ضعیف.

بنا بر
این حق این می‌شود
که نسبت به عموم
و خصوص من وجه
است و تعارض
برقرار است
لذا باید
دنبال راه حل
دیگر بگردیم.
دو راه حل دیگر
هست که فردا
خواهم گفت.

و صلی
الله علی محمد
و آله الطاهرین.



۱) وسائل
الشيعة ج‏۱ ص۸۱

۲) وسائل
الشيعة ج‏۱ ص۸۲

۳) قد
ورد في الخبر
أن الصلاة عند
علي عليه السلام
بمائتي ألف
صلاة. ذكر ذلك
في نجاة
العباد، و في
كتاب تحفة
العالم، و نسب
إلى الصدوق في
كتاب مدينة
العلم. مهذب
الأحكام
(للسبزواري) ج‌۵
ص ۵۰۵ تستحب
الصلاة في
مشاهد الائمة
عليهم السلام بل
قيل: انها أفضل
من المساجد و
قد ورد أن
الصلاة عند
علي عليه
السلام بمأتى
ألف صلاة. مباني
منهاج
الصالحين ج‌۴
ص ۳۱۶

۴) وسائل
الشيعة ج‏۱ ص۳۸

۵) و عن
علي بن محمد
القتيبي عن
الفضل بن
شاذان عن عبد
العزيز بن
المهتدي و كان
خير قمي رأيته
و كان وكيل
الرضا علیه
السلام و
خاصته قال:
سألت الرضا علیه
السلام فقلت
إني لا ألقاك
في كل وقت
فعمن آخذ
معالم‏ ديني‏
فقال خذ عن‏
يونس‏ بن عبد
الرحمن. وسائل
الشيعة ج‏۲۷ ص۱۴۸

۶) وسائل
الشيعة ج‏۲۷ ص۱۳۸

۷) (سؤال:
چطور شامل ثقه
می‌شود) به
خاطر این که
اعم است چه
ثقه باشد چه
ضعیف است (وقتی
مبنا اسقاط
شرائط است)
اسقاط شرائط
است ولیکن عیبی
که ندارد که
حالا اگر
شرائط را داشت
بگوید حجت نیست
در مستحبات. (مورد
اجتماع کجا می‌شود)
خبر ضعیف دال
بر استحباب،
گوش بدهید
مفهوم آیه نبأ
می‌گوید حجت نیست
اخبار من بلغ
می‌گوید حجت
هست می‌شود
تعارض بقیه هم
همین طور است؛
«أ یونس بن
عبدالرحمن
ثقةٌ» می‌گوید
ثقه باید باشد
چون آن روایت
در مقام تحدید
است مفهوم
دارد این‌ها
را در حجیت خبر
واحد تمام کردیم،
روایات مثل
«العمری و
ابنه ثقتان
فما ادیا عنی
فعنی یؤدیان»
اشکال واضح آن
این است که
اثبات شیء که
نفی ما عدا نمی‌کند،
خبر ثقه حجت
باشد خبر غیر
ثقه هم حجت
باشد، فرض این
است این‌ها که
همه در مقام
تحدید است، می‌گوید
ممن «آخذ
معالم دینی»
چون در مقام
تحدید است
مفهوم دارد این‌ها
دیگر در بحث
حجیت خبر واحد
همه روشن شد.

فیلد مورد نظر وجود ندارد.
فیلد مورد نظر وجود ندارد.
فیلد مورد نظر وجود ندارد.
فیلد مورد نظر وجود ندارد.
فیلد مورد نظر وجود ندارد.
فیلد مورد نظر وجود ندارد.
فیلد مورد نظر وجود ندارد.
فیلد مورد نظر وجود ندارد.
فیلد مورد نظر وجود ندارد.
فیلد مورد نظر وجود ندارد.

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیة الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین

مرحوم عراقی نسبت به اخبار سه طائفه فرمود:[۱] طایفه اول طائفه‌ای بود که مشتمل بر امر به احتیاط بود؛ مثل «أخوک دینک فاحتط لدینک»[۲] فرمود این قسم از اخبار حمل می‌شود بر ارشاد؛ مثل اوامر اطاعت و انقیاد.

طایفه دوم طائفه‌ای بود که مشتمل بر تعلیل بود قف عند الشبهه «فان الوقوف عند الشبهات خیر من الاقتحام فی الهلکة»[۳] فرمود این طائفه هم حمل می‌شود بر ارشاد ولیکن نه بر ارشاد به امر به اطاعت بلکه ارشاد به عدم وقوع در مفسده واقعیه و فوت مصلحت واقعیه.

طایفه سوم طایفه‌ای است که تعلیل دارد ولیکن تعلیل آن متفاوت است «فهو لما استبان له أترک»[۴] احتیاط بکن، قف عند الشبهه کسی که واقف باشد عند الشبهه او در مورد ترکی که مسلم هست «أترک» است؛ یعنی بهتر ترک می‌کند. این قسم را ایشان فرمود قابل برای ارشاد هست که بگوییم می‌خواهد ارشاد کند به این که باید در موارد شبهات احتیاط کرد که به واقع برسی ولیکن ظهور آن در مولویت نافی ارشادیت است. ظهور در مولویت را گفتیم از باب این که اوامر صادره از مولا در صورتی که محتمل باشد برای ارشاد و مولویت اصالة المولویه اقتضا می‌کند حمل بر مولویت را.

احتمالات در طائفه سوم

بعد ایشان می‌فرماید حالا که بخواهد امر این قسم از اخبار به احتیاط مولوی باشد دو احتمال در آن هست:[۵]

احتمال اول نفسی بودن

یک احتمال این است که این امر به احتیاط به لحاظ استحباب نفسی احتیاط باشد به این معنا که یکی از مستحبات در شریعت مقدسه محمدیه صلی الله علیه و آله و سلم احتیاط در مورد شبهات است. این خودش یکی از اعمال مستحبه است مثل نماز شب که مستحب است این هم مستحب است. البته حکمت این استحباب هم بیان شده که حکمت آن این است که نسبت به محرمات مسلّم شخص دیگر قوی‌تر است در ترک کردن.

احتمال دوم طریقی بودن

احتمال دوم این است که امر مولوی باشد اما نه برای استحباب نفسی نه برای مصلحت غیر لزومیه در احتیاط بلکه امر مولوی طریقی باشد؛ یعنی امر به احتیاط کرده است و احتیاط را طریق قرار داده، پل قرار داده، جسر قرار داده برای تحفظ بر واقعیات. مثل سایر اوامری که در طرق و امارات هست، وقتی می‌فرماید صدق العادل ـ که البته صدق العادل ما نداریم، ولیکن متصید از ادله حجیت خبر عادل این است که صدق العادل ـ صدق العادل یک امر طریقی است، هیچ مصلحتی در تصدیق نیست بلکه برای تحفظ بر واقع هست لذا اگر مطابق با واقع دربیاید به واقع رسیدیم، اگر مطابق با واقع در نیاید هیچ به دست آدم نمی‌رسد. بله حالا ثواب انقیاد به آن بدهند آن حرف جدا هست اما نسبت به واقع چیزی را بدست نمی‌آورد و در صدق العادل ما دو تا امتثال نداریم، اگر گفت أدع عند رؤیة الهلال، بگوییم یک امتثال کرده، دعا عند رؤیة الهلال خورده یک حوریه طلب دارد، یکی هم تصدیق عادل کرده این هم یک امتثال دارد یک حوریه طلب دارد، خیر، این خبرها نیست یا یک حوریه به او می‌دهند یا یکی و نصفی به او می‌دهند.

(سؤال: بحث این است که احکام شرعیه توقیفیه است، وجوب است، استحباب است، منشأ شرعی دارد، از اول این بحث تا الان مرحوم عراقی استحباب‌تراشی می‌کند ولی وجه آن را بیان نمی‌کند) استحباب‌تراشی نمی‌کند، می‌گوید امر در این جا صلاحیت برای مولویت یا بگو دارد یا بگوید ندارد یکی از این دو تا (صلاحیت و …) خیر، یا شما بگو یا دارد یا بگو ندارد یکی از این دو تا (ایشان باید بگوید چرا فرموده این را) ایشان می‌گوید صلاحیت دارد (بگوید منشأ شرعی آن این است، منشأ شرعی استحباب این است) خیر، ایشان می‌گوید صلاحیت دارد (صلاحیتش را نفرموده، منشأ آن را هم نفرموده) وجه آن این است ببینید حمل آن بر مولویت مستلزم محال نیست وقتی مستلزم محال نیست پس مولویت آن می‌شود محتمل تا مولویت آن شد محتمل، اصالة المولویه محکَّم است می‌شود حمل بر مولویت. تا شد امر به مولوی حالا می‌گوید امر مولوی در ما نحن فیه دو احتمال در آن هست: یکی استحباب نفسی، یکی طریقی. استحباب نفسی وجه دارد، به خاطر این که شارع مقدس به خاطر مصلحتی که در نفس احتیاط هست احتیاط را مستحب بفرماید که اشاره به ملاک آن هم شده که ملاک آن این است که سبب می‌شود در محرمات قوی‌تر باشید نسبت به ترک محرمات. خود این سبب شده که احتیاط را شارع مقدس مستحب بفرماید این استحباب‌تراشی نمی‌شود، این اثبات استحباب می‌شود روی قواعد.ـ

احتمال دوم پس این بود که امر به احتیاط در «لما استبان له أترک» بشود امر طریقی. امر طریقی گفتیم یعنی چه؟ امر طریقی گفتیم یعنی این که طریق به واقع هست، تنجیز واقع می‌کند.

ترجیح طریقیت به دو وجه

مرحوم عراقی می‌فرماید حالا از این دو احتمال کدام راجح است؟ ببینید احتمال اول ارشاد و مولویت بود، مولویت را مقدم داشت، حالا در مولوی یکی استحباب نفسی است، یکی طریقیت، از این دو کدام یک ظاهر است؟ می‌فرماید طریقیت ظاهر است، لا یبعد ترجیح طریقیت، به چه حساب؟ به دو وجه.

وجه اول مساق روایات

وجه اول این است که بعید است مساق این روایات که برای بیان استحباب نفسی باشد که به ذهن آقا هم این طور خطور کرد، آقا یعنی چه استحباب نفسی؟ حالا نماز شبی باشد، نافله‌ای باشد. احتیاط استحباب نفسی داشته باشد بعید از مساق روایت است. چرا می‌گوییم بعید از مساق روایات است؟ چون خود عنوان احتیاط عنوانی است که انسان را ایصال به واقع می‌کند؛ یعنی خود آن در حقیقت هیچ کاره است بلکه برای رساندن انسان است به واقع، این اسمش می‌شود همان طریقیت.

لذا می‌فرماید وجه اول این است که استحباب نفسی بعید از سوق روایات است. چرا؟ چون روایات ظهور دارد در طریقیت به واقع، احتیاط کن که به واقع برسی، نه این که خود احتیاط فی حد نفسه مطلوبیت داشته باشد.[۶]

پس وجه اول برای طریقیت این است که روایات ظهور دارد در این که طریق به واقع است، احتیاط یعنی اصلا این، احتیاط یعنی کاری بکن که به واقع برسی خود آن مطلوبیت ذاتیه‌ای ندارد.

ان قلت

ان قلت که آقا این با تعلیلی که در خود روایت هست نمی‌سازد که دارد «لما استبان له أترک». لذا می‌گویم همه را صبر کنید.

قلت

می‌فرماید: «من غیر أن ینافی ذلک» با این حکمت. چرا؟ به خاطر این که می‌شود یک چیزی طریق به واقع باشد و در عینی که طریق به واقع هست اموری هم بر آن مترتب بشود، خواصی هم بر آن مترتب بشود، خود احتیاط کردن در عینی که طریق به واقع هست اموری هم بر او مترتب شود خواصی هم بر او مترتب بشود، خود احتیاط کردن در عینی که طریق به واقع هست موجب می‌شود که انسان در مقام محرمات مسلمه هم أترک باشد این که مشکلی ندارد. لذا می‌فرماید: «من غير ان ینافی ذلك» یعنی این طریق بودن آن «مع الحکمة المزبورة المعدیة الی الاعتیاد علی الترک»[۷] با این منافات ندارد. من هم برای شرح آن نوشتم فیکون حکما طریقیا للتحفظ علی الواقع ولکن مع ذلک یوجب قوة النفس علی الترک علی محرمات المعلومة.

(سؤال: حاج آقا اگر حکمت باشد حرف درست می‌شود اما اگر علت باشد) از کجا علت باشد (از کجا حکمت باشد؟) دارد «فهو لما استبان أترک» ادات علت هم ندارد.ـ

وجه دوم

وجه دوم[۸] که حمل می‌شود بر طریقیت و ترجیح دارد، طریقیت چیست؟ وجه دوم این است که ملاکات واقعیه اطلاق دارد چه در صورت علم مکلفین و چه در صورت جهل مکلفین چون واقع که به علم و جهل مکلفین عوض نمی‌شود ملاکات واقعیت دارد و این واقعیات مطلق است، فقط ما باید یک مقام اثباتی داشته باشیم که آن مقام اثبات برای ما اثبات بکند که این ملاک اطلاق دارد اختصاص به حالت علم ندارد چون ممکن است ملاک یک شیئی مخصوص به حال علم باشد کما این که بعضی از احکام مختص به شخص عالم است در مورد جاهل آن حکم نیست.

می‌فرماید این کشف را ما از اطلاق ماده می‌کنیم؛ توضیح مطلب این است که ما در ادله یک «هیأت» داریم که مفید حکم است صلّ، صیغه إفعل مفید حکم است، یک ماده داریم که متعلق امر است.

هیأت قابل تقیید به علم و جهل نیست چون اگر حکم بخواهد مقید به علم بشود مستلزم دور است یادتان هست دیگر، می‌گوییم اگر وجوب مقید به علم به وجوب باشد پس تحقق وجوب متوقف است بر علم به وجوب، علم به وجوب هم متوقف است بر اصل وجوب، می‌شود وجوب متوقف بر وجوب، می‌شود دور، لذا هیأت را ما نمی‌توانیم مقید کنیم به علم، حکم را نمی‌توانیم مقید کنیم به علم چون مستلزم دور است.

اما ماده که صلاة است آن قابل اطلاق و تقیید هست، ماده قابل اطلاق و تقیید است بگوییم صلاتی مطلوب است که شخص عن علمٍ انجام بدهد، صومی مطلوب است که شخص عن علمٍ انجام بدهد، خود ماده قابل اطلاق و تقیید هست، هیأت است که قابل اطلاق و تقیید نیست. وقتی که ماده قابل اطلاق و تقیید بود و ما مقیدی برای ماده نداشتیم اطلاق ماده اقتضا می‌کند وجود ملاک را حتی در ظرف شک. پس در ظرف شک ملاک واقعی محفوظ است وقتی در ظرف شک ملاک واقعی محفوظ بود دیگر نمی‌شود امر به احتیاط باز یک ملاک دیگری در متعلق ایجاد بکند تا نتیجه آن بشود استحباب نفسی. چون همیشه که این طور نیست گاهی وقت‌ها ملاک واقعی مفسده است، اگر مفسده است در نفس واقع امر به احتیاط نمی‌تواند که واقع را عوض بکند و در آن ایجاد مصلحت بکند. لذا چون اطلاق ماده اقتضا می‌کند که ملاک واقعی محفوظ باشد حتی در ظرف شک با وجود ملاک واقعی دیگر جا برای تحقق ملاکی از ناحیه امر به احتیاط نخواهد بود تا امر به احتیاط بشود استحباب نفسی.

(سؤال: امر احتیاط در چه می‌خواست ملاک بیاورد؟) در خود احتیاط (خود احتیاط آیا ملاک دارد یا متعلق احتیاط ملاک دارد) خیر، دیگر چون فرض این است که احتیاط هم منطبق می‌شود بر همان دعا عند رؤیة الهلال دو وجود که ندارند به یک وجود موجود هستند (کسی که حکم به استحباب می‌خواهد بکند می‌گوید نفس احتیاط جدا ملاک دارد) نفس احتیاط یعنی چه؟ یعنی همان دعا خواندن، شما احتیاط بکنی در دعا عند رؤیة الهلال؛ یعنی چه کار کنی یعنی دعا بخوانی (آن عمل جدا هست خود احتیاط…) عمل جدا است؟ (بله) صدق العادل با نماز جمعه خواندن عمل جداست؟ (خیر) تمام شد، احتیاط کردن… (آن جا طریقی است) این جا هم طریقی است (طرف ادعای استحباب می‌خواهد بکند) باشد، فرض این است که یک منطبق علیه بیشتر ندارد، احتیاط کردن یعنی چه؟ یعنی همان دعا عند رؤیة الهلال خواندن، کار دیگری که نمی‌کند (شاید در واقع استحباب و وجوبی نباشد دعا عند رؤیة الهلال آن ملاک واقع شاید نباشد اما خود استحباب که ملاک دارد) بله فرض این است که دارد همین را می‌زند، دارد می‌گوید فرض این است که نمی‌توانی بگویی ملاک واقعی نیست، فرض این است که ملاکات واقعیه محفوظ است، اطلاق آن محفوظ است وقتی اطلاق آن محفوظ بود پس دیگر امر به احتیاط نمی‌تواند یک ملاک علی حده‌ای در آن ایجاد بکند (اگر باشد و ما ندانیم، فرض این است که مخالفت شده واقعی نیست که بخواهد ملاک داشته باشد) خدا خیرت بدهد، فرض این است که ما الان داریم می‌گوییم امر به احتیاط برای احتیاط نفسی است حتی در موردی که واقع دارد نه فقط در مواردی که واقع ندارد، امر به احتیاط را می‌خواهیم بگوییم برای استحباب نفسی است مطلقا، می‌گوید این نمی‌شود. (این که فرمودید مقید به علم باشد یعنی بگوییم مثلا نماز معلومة الحکم واجب است) بله ماده که قابل اطلاق و تقیید هست هیأت قابل اطلاق… (حتی در رتبه قبل از حکمش…) حالا آن را به متمم الجعل درست می‌کنیم آن مشکل ندارد، حالا کسانی که می‌گویند به امر دوم باید باشد، به امر دوم، کسانی که می‌گویند به امر اول، به امر اول بستگی دارد آن مهم نیست، ولی مهم این است که ماده قابل اطلاق و تقیید هست بر خلاف حکم که قابل اطلاق و تقیید نیست.ـ

من عبارت تحف العقول را بخوانم در این جا، چون توضیحی که در تحف العقول هست در فرمایشات خود مرحوم عراقی نیست و لذا مطلب را بسیار والد معظم مبین و روشن کردند.

می‌فرماید: «عدم انقلاب الملاكات الواقعية من المصالح والمفاسد القائمة بالأفعال عما هو عليها بعروض الشك فی حكمها» به سبب عروض شک در حکم واقعی ملاک واقعی که عوض نمی‌شود، ملاک واقع سرجای خودش هست، دعای رؤیة هلال اگر مصلحت دارد دارد، شرب توتون هم اگر مفسده دارد دارد، چه من شک در آن بکنم چه علم به حکم داشته باشم، ملاک آن که عوض نمی‌شود، فقط مقام اثبات آن را می‌خواهیم حالا بیان کنیم، مقام اثباتش مهم بود، چون آن حرف در مقام ثبوت بود، ثبوتاً بله اطلاق دارد حالا اثباتاً به چه بیان که چنین اطلاقی هست؟ «حيث ان إطلاق الملاكات المستكشفة من إطلاق المادة فی أدلة الأحكام الواقعیة يقتضي بقاءها» یعنی بقاء ملاکات را «على كونها مطلوبة للمولى و متعلقة لغرضه في ظرف الشك فيها» در ظرف شک هم باز مطلوب مولا هست «وإن كانت الهيئة الدالة على نفس الحكم قاصرة عن شمولها لمرتبة الجهل بالحكم»[۹] اگر چه حکم نمی‌تواند اطلاق داشته باشد، چرا حکم نمی‌تواند اطلاق داشته باشد؟ چون قابل تقیید نیست و اگر چیزی قابل تقیید نبود روی بعضی از مسالک که مسلک تحقیق است قابل اطلاق هم نیست. چرا می‌گویم روی بعضی از مسالک؟ چون بعضی‌ها می‌گفتند اگر قابل تقیید نبود اطلاق آن می‌شود ضروری. کسانی که بحث اطلاق و تقیید در نظرشان باشد متوجه می‌شوند که اشاره به چه مبنا است.

[مرحوم عراقی می‌فرماید:] «بخلافه» یعنی جایی که اطلاق ملاکات محفوظ نیست دیگر «علی الموضوعیة و الاستحباب النفسی» اگر استحباب نفسی باشد دیگر ملاکات واقعیه محفوظ نیست «فانه لا بد من رفع الید عن اقتضاء المصلحة للارادة بجمیع مبادیها حتی المحبوبیة» اگر استحباب نفسی برای این درست کردید دیگر باید واقع را تمام مبادی آن را همه را رفع ید بکنید، نمی‌شود که دو تا ملاک در یک جا جمع بشود «نظرا الی مضادة الاشتیاق الذی هو من مبادئ الارادة الواقعیه» که مربوط به ملاکات واقعیه است «فی مرتبة الشک مع الاشتیاق بخلافه فی هذه المرتبة» ملاک واقعی مفسده است، احتیاط را شما می‌گویید استحباب نفسی دارد و می‌شود مستحب و مصلحت دارد «و بهذه الجهة رجحنا الطریقیة علی الموضوعیة فی اوامر الطرق» مرحوم عراقی می‌فرماید به این لحاظ است که ما طریقیت را بر موضوعیت در اوامر طرق مقدم داشتیم چرا؟ چون در طریقیت ملاک واقع را ما عوض نمی‌کنیم می‌گوییم واقع سر جای خودش هست این طریق است اگر به واقع رسید واقع است، اگر هم به واقع نرسید هیچ است. اما استحباب نفسی می‌گوید خیر، ملاک واقعی برود دنبال کارش من ملاک هستم برای این متعلق «بلحاظ عدم اقتضاء الطریقیة في ظرف المخالفة للواقع الا رفع اليد عن فعلية الإرادة في ظرف الشك» در ظرف مخالفت وقتی که طریق مطابق با واقع در نیاید فقط رفع ید می‌شود از فعلیت تکلیف اما اصل تکلیف مرفوع نمی‌شود «لا عن مباديها من الاشتياق و المحبوبية لعدم التنافي بين محبوبية الواقع في هذه المرتبة و بين الترخيص على خلافه لمصلحة تقتضيه» که آن مصلحت مثل مصلحت تسهیل است مثلا «فعلى هذا صح لنا دعوى عدم استفادة الاستحباب المولوي النفسي من الاخبار الواردة في المقام حتى المشتمل منها على عنوان المشتبه».[۱۰]

نتیجه چه شد؟ نتیجه این شد که در قسم سوم، «فهو لما استبان له أترک» اول گفتم صالحٌ للمولویة و الارشادیه، بعد گفتیم یرجح المولویه، بعد مولویت را گفتیم صالحٌ للاستحباب النفسی و الطریقیه، بعد گفتیم یرجح الطریقیه للوجهین.

پس طائفه اولی حمل بر ارشاد شد، هیچ ربطی به ما نحن فیه ندارد، طائفه دوم هم حمل بر ارشاد شد هیچ ربطی به ما نحن فیه ندارد، طائفه سوم هم که امر آن طریقی شد پس نمی‌تواند اثبات عبادیت عمل بکند، خلاص.

این تا این جا فرمایشات مرحوم عراقی قدس سره.

اشکال والد معظم نسبت به طائفه اولی فردا.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.



۱) ان الاخبار الواردة في المقام على طوائف منها ما يشتمل على عنوان الاحتياط كقوله عليه السلام، أخوك دينك فاحتط لدينك، و قوله عليه السلام إذا أصبتم بمثل هذا فعليكم بالاحتياط و منها ما يشتمل على عنوان المشتبه و هذه الطائفة على صنفين أحدهما ما يكون مذيلا بالتعليل بأنه خير من الاقتحام في الهلكة و ثانيهما ما لا يكون له هذا الذيل، كقوله عليه السلام من ترك الشبهات كان لما استبان له اترك. اما الطائفة الأولى فلا بد من حملها على الإرشاد كأوامر الإطاعة و الانقياد و اما الطائفة الثانية فهي أيضا بمقتضى التعليل الواقع في ذيلها ظاهرة في الإرشاد لكن لا إلى حكم العقل بحسن الإطاعة، بل إلى عدم الوقوع في مخالفة التكاليف الواقعية و المفاسد النفس الأمرية نظير أوامر الطبيب و نواهيه و اما الطائفة الثالثة فهي و ان كانت قابلة للإرشاد و للمولوية إلا ان ظهورها في المولوية ينفي الإرشادية. نهاية الأفكار ج‏۳ ص۲۶۰ و ۲۶۱

۲) الأمالي (للمفيد) النص ص۲۸۳ وسائل الشیعه ط ـ آل البیت ج۲۷ ص۱۶۷

۳) وسائل الشيعة ج‏۲۷ ص۱۰۷

۴) وسائل الشيعة ج‏۲۷ ص۱۷۵

۵) نعم، يدور امرها بين الاستحباب النفسي، أو الطريقي كسائر الأحكام الطريقية المجعولة لحفظ الواقعيات المجهولة كما في أوامر الطرق و الأمارات على ما بيناه، و حينئذ فظاهر تعلق الأمر بعنوان المشتبه و ان كان يقتضى كونه مستحبا نفسيا حكمته اعتياد المكلف على الترك بنحو يهون عليه الاجتناب عن المحرمات المعلومة و لكن لا يبعد ترجيح الطريقية. نهاية الأفكار ج‏۳ ص ۲۶۱

۶) لا يبعد ترجيح الطريقية نظرا إلى بعد الاستحباب النفسي عن مساق تلك الاخبار لظهورها الثانوي في كونها على حذو سائر الأحكام الطريقية المجعولة لأجل حفظ الواقع في موارد الشبهات من غير ان ينافى ذلك مع الحكمة المزبورة المؤدية إلى الاعتياد على الترك. همان

۷) همان

۸) مضافا إلى بقاء إطلاق مصلحة الواقع على الطريقية في اقتضائها لمحبوبية الذات حتى في المرتبة المتأخرة عن الجهل بخطابه بخلافه على الموضوعية و الاستحباب النفسيّ فانه لا بد من رفع اليد عن اقتضاء المصلحة للإرادة بجميع مباديها حتى المحبوبية نظرا إلى مضادة الاشتياق الّذي هو من مبادئ الإرادة الواقعية في مرتبة الشك مع الاشتياق… همان

۹) تحف العقول فی علم الاصول ج ۱ ص۳۰۶

۱۰) نهاية الأفكار ج‏۳ ص۲۶۱

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *