ویرایش محتوا
فهرست مطالب

فهرست مطالب

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیة الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین

بحث در کسی بود که مصدود شده از موقفین. این جا گفتیم که وظیفه او طبق نص صحیح عبارت است از ذبح، «يذبح‏ حيث‏ صد»،[۱] و به قربانی کردن از احرام خارج می‌شود.

مرحوم صاحب جواهر قدس سره فرمودند که محل شدن این شخص منحصر به ذبح نیست بلکه می‌تواند ذبح نکند و صبر کند تا وقت وقوفین بگذرد بعد عمره مفرده انجام دهد و به عمره مفرده محل شود. چون فرض کنید که این شخص مثلا قبل از عرفات، صبح عرفه، روز هشتم مصدود شده، ما بگوییم «یذبح حیث صد» و محل می‌شود و می‌رود به دنبال کار خودش، مرحوم صاحب جواهر می‌فرماید این [شخص] می‌تواند صبر کند تا روز عرفه بگذرد، مشعر هم بگذرد تا وقت اضطراری مشعر بگذرد دیگر حالا به طور کل امکان ادراک وقوفین نیست؛ بعد ما یک قانونی داریم که مستفاد از روایات است که اگر کسی ادراک وقوفین را نکرد حج او تبدیل می‌شود به عمره مفرده و با انجام عمره مفرده از احرام خارج می‌شود. این فرمایش صاحب جواهر بود؛ استدلال ایشان هم اگر به خاطرتان باشد این بود امری که در مقام هست؛ مثل جمله خبریه در مقام «یذبح حیث صد»، چون وارد در موقع توهم حظر است دلالت بر وجوب نمی‌کند وقتی دلالت بر وجوب نکرد ما باید ببینیم چه راه‌هایی داریم برای خروج از احرام: یک راه آن ذبح است، یک راه آن هم انجام عمره مفرده است.[۲]

کلام مرحوم آقای خوئی

مرحوم آقای خوئی بر صاحب جواهر اشکال دارند.

مطلب ۱. اشکال بر جواهر در قول به تحلل به عمره

می‌فرمایند اگر اجماعی در مقام باشد فهو؛ یعنی اگر اجماعی در مقام باشد و این اجماع از جهت صغروی مشکل نداشته باشد، از جهت کبروی هم مستند به دلیلی نباشد ما تابع اجماع هستیم ولیکن اگر بگوییم اجماعی در مقام نیست که قطعا اجماع در مقام نیست چون عده بسیاری قائل هستند که محل شدن مصدود به ذبح است بنا بر این ما دلیلی بر آنچه که مرحوم صاحب جواهر فرموده نداریم.[۳] چرا؟ به جهاتی:

اشکال ۱. ظهور صحیحه زراره

جهت اول این است که ظاهر از صحیحه زراره[۴] ـ که در وسائل الشیعه بود جلد ۱۳ صفحه ۱۸۰، باب الاحصار، باب اول حدیث پنجم ـ این است که وظیفه شخص مصدود ذبح در مکان صد است. چون در روایت بین مصدود و محصور مقابله واقع شده، مصدود یذبح حیث صد، محصور باید ارسال کند قربانی خودش را به محل هدی «حتى يبلغ الهدي محله»،[۵] بعد محل شود، بنا بر این معلوم می‌شود که به غیر از ذبح راهی برای تحلل شخص مصدود نیست. این اشکال اول.[۶]

اشکال ۲. ظهور آیه شریفه

اشکال دوم این است که خود آیه شریفه هم دلالت بر مطلوب می‌کند، چرا؟ چون اگر به خاطرتان باشد ولو عنوان مأخوذ در آيه شریفه حصر است، عنوان «صد» در آیه شریفه نیست آیه را بخوانم؛ «و أتموا الحج و العمرة لله فإن أحصرتم فما استيسر من الهدي و لا تحلقوا رءوسكم حتى يبلغ الهدي محله فمن كان منكم مريضا أو به أذى من رأسه ففدية من صيام أو صدقة أو نسك فإذا أمنتم فمن تمتع بالعمرة إلى الحج فما استيسر من الهدي فمن لم يجد فصيام ثلاثة أيام في الحج و سبعة إذا رجعتم تلك عشرة كاملة ذٰلك لمن لم يكن أهله حاضري المسجد الحرام و اتقوا الله و اعلموا أن الله شديد العقاب»،[۷] دیدید در آیه شریفه عنوان «صد» اخذ نشده ولی در مباحث گذشته اگر به خاطرتان باشد ثابت شده که مقصود از این حصر، منع از حج است اعم از این که منع از حج به «صد» باشد یعنی مانع شدند که او انجام اعمال حج را اتمام کند، والی او را حبس کرده و نحو ذلک یا منع از اعمال حج به مثل مرض و مانند آن باشد. گفتیم حصر در آیه اطلاق دارد هر دو را می‌گیرد و در آيه شریفه آنچه که محل قرار داده شده برای حصر ـ حصر اعم ـ عبارت است از ذبح و قربانی، نهایت در مورد محصور بالمعنی الاخص شرط است که وقتی باید قربانی کند که «حتی یبلغ الهدی محله»، اما این شرط در مورد مصدود نیست پس مستفاد از آیه شریفه هم عبارت از این است که إحلال مصدود به ذبح است.[۸]

اشکال ۳. مخالفت تبدل به عمره با قواعد

اشکال سومی که مرحوم آقای خوئی دارند اشکال مهمی است و آن اشکال عبارت از این است که تبدل حج به عمره یک امر مخالف با قواعد است. کسی که محرم شده به احرام حج باید اتمام کند حج را، کسی که محرم شده به احرام عمره باید اتمام کند عمره را. معنا ندارد که به احرام حج محرم شود بعد اعمال عمره را انجام دهد، نماز نافله قصد کند بعد بگوید نماز صبح اتیان می‌کنم. این‌ها از امور قصدی است اگر یادتان باشد گفتیم احرام یکی از امور معتبر در او علاوه بر قصد قربت این است که احرام برای چیست؟ برای حج است، برای عمره است، عمره مفرده است، عمره تمتع است. بنا بر این تبدل حج به عمره دلیل می‌خواهد.

آن مقداری که دلیل قائم است بر تبدل حج به عمره نسبت به کسانی است که محرم شدند به احرام حج یا به عمره تمتع، بعد که آمدند به مکه رسیدند به وقوفین نرسیدند… مثال بزنم؛ یک جایی داریم تبدل حج تمتع است به حج إفراد. این دلیل دارد. مثل این که اگر زن بعد از آن که محرم شود حائض شود و پاک نمی‌شود تا بعد از آخر وقت عرفات؛ یعنی به عرفات نمی‌رسد حتی به مقدار رکن عرفات. این جا می‌گوییم اصلا تبدیل می‌شود حج تمتع او به حج افراد.

در باب حج اگر کسی محرم شد به احرام حج ولیکن به وقوفین نرسید یعنی از جهت زمانی به وقوفین نرسید این جا قانون داریم که تبدیل می‌شود به عمره مفرده، اما اگر کسی مصدود شود و به اختیار خودش صبر کند تا وقت وقوفین از بین برود در این مورد ما دلیلی نداریم که حج او تبدیل شود به عمره مفرده. پس حج به قوت خودش باقی است احتیاج دارد به محل، محل آن هم طبق روایت عبارت است از ذبح «حیث صد»، قربانی کند همان جایی که مصدود شده.

بنا بر این آنچه که مرحوم صاحب جواهر فرمودند که این آدم می‌تواند صبر کند تا حج او تبدیل شود به عمره مفرده و بعد به عمره مفرده از احرام خارج شود درست نیست.[۹]

حالا چند تا از روایت‌های آن را بخوانم برای شما؛ روایت‌ها موردش این است که وظیفه او وقوف به عرفات بوده اما نرسیده به وقوف به عرفات.

روایت اول

مثلا این روایات در وسائل الشیعه جلد ۱۴ صفحه ۳۶ ابواب وقوف به مشعر ذکر شده:

«محمد بن الحسن بإسناده عن موسى بن القاسم عن ابن أبي عمير عن حماد عن الحلبي…»

ما الان کاری به سند نداریم اگر چه سند این‌ها درست است چون بحث‌های سندی را قبلا تمام کردیم، این روایت‌ها را قبلا همه را خواندیم.

«قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن الرجل يأتي بعد ما يفيض‏ الناس‏ من عرفات» بعد از این که مردم از عرفات رفتند تازه این آقا آمده «فقال إن كان في مهل حتى يأتي عرفات من ليلته فيقف بها ثم‏ يفيض‏ فيدرك الناس في المشعر قبل أن يفيضوا فلا يتم حجه حتى يأتي عرفات» می‌فرماید این آدم اگر کسی است که می‌تواند خودش را به شب برساند یعنی به روز عرفات، شب، که می‌شود وقوف اضطراری عرفه ـ وقوف اختیاری عرفه از ظهر است تا غروب، وقوف اضطراری آن شب است ـ باید بیاید وقوف اضطراری عرفات را درک کند چون اختیاری را که از دست داد، بعد خودش را به مشعر برساند، وقوف اختیاری مشعر را هم درک کند حج او درست است، اما اگر عرفات را درک نکند فلا يتم حجه. تا این جا مربوط به ما نیست، روایت را معنا می‌کنم.

«و إن قدم رجل و قد فاتته عرفات فليقف بالمشعر الحرام» حالا اگر کلا عرفات از دست او رفت، وقوف به مشعر الحرام کند «فإن الله تعالى أعذر لعبده فقد تم حجه إذا أدرك المشعر الحرام قبل طلوع الشمس و قبل أن يفيض الناس» که اگر به خاطرتان باشد اول این بحث صور عدم ادراک وقوفین را ذکر کردیم گفتیم اگر کسی عرفات را به طور کل ادراک نکرد نه اختیاری نه اضطراری، اما اختیاری مشعر را درک کرد یعنی بین طلوع فجر تا طلوع شمس را درک کرد، حج این درست است. روایت هم همین را دارد می‌فرماید. می‌فرماید این عرفات اگر فوت شد در مشعر الحرام بایستد قبل از طلوع شمس؛ یعنی باید وقوف اختیاری مشعر را درک کند تا حج او درست شود. تا این جا هم مربوط به بحث ما نبود.

«فإن لم يدرك المشعر الحرام» حالا اگر مشعر الحرام را درک نکرد، عرفات را که درک نکرد، مشعر الحرام را هم درک نکرد ‌این می‌شود موضوع مسئله ما، موضوع مسئله ما چه بود؟ کسی بود که هیچ کدام از وقوفین را درک نکند «[فقد فاته الحج] فليجعلها عمرة مفردة و عليه الحج من قابل».

این چه ربطی به مصدود دارد؟! ربط به مصدود ندارد. این مربوط به کسی است که از جهت زمانی فرصت پیدا نکرده که به وقوف برسد.

(سؤال: عذر است و عذر اطلاق دارد.) بله، در مورد صد فرض این است که تکلیف معین شده و آن عبارت از ذبح در محل صد است شما اگر بخواهید به یک چیز دیگری احلال را درست کنید آن دلیل می‌خواهد.ـ

این یک روایت بود.

روایت دوم

این در باب ۲۷ است. قبلی در باب ۲۲ بود فکر می‌کنم.

«محمد بن الحسن بإسناده عن موسى بن القاسم عن صفوان‏ بن يحيى عن معاوية بن عمار عن أبي عبد الله علیه السلام قال: من‏ أدرك‏ جمعا فقد أدرك‏ الحج»‏ هر کس اختیاری مشعر را درک کند حج را درک کرده.

این جا را اگر به خاطرتان باشد در مورد حج عبد هم ما داشتیم که اذا أدرک المشعر حرا از او ساقط می‌شود. مشعر وقوفش این قدر مهم است. بین طلوع فجر است تا طلوع آفتاب، هیچ کار واجبی هم ندارد یعنی می‌توانی رفتی آن جا نیت کنی و بخوابی تا طلوع شمس. البته دعا و این‌ها دارد اما مستحب است. چه خصوصیتی دارد این زمین، چه وجهی دارد این وقوف؟ این‌ها است که باید یک کسانی می‌بودند که از ائمه علیهم السلام سؤال می‌کردند و معلوم می‌شد چه خبر است. مهم‌ترین امر در حج از روایات به دست می‌آید که همین وقوف به مشعر است، این قدر مهم است، هیچ چیزی هم ندارد، می‌روی آن جا پشه و مشه و این‌ها دارد دعا هم هیچ ندارد. می‌خوابد آدم یا می‌روند سنگ جمع می‌کنند، مستحب است از آن جا سنگ جمع کنند برای این که شیطان به آن‌ها بزند!

«قال و قال أبو عبد الله علیه السلام» دقت کنید ببینید حدیث را «أيما حاج سائق‏ للهدي أو مفرِد للحج أو متمتع بالعمرة إلى الحج قدم و قد فاته الحج» از او فوت شد نه این که مصدود شود «فليجعلها عمرة و عليه الحج من قابل».[۱۰]

(سؤال: فوت چه فرقی می‌کند؟) آفرین! ببینید تارة می‌گویند فات عنه الحج یعنی چه؟ یعنی به خاطر زمان و شرایطی که برای من بوده من نتوانستم به وقوف برسم. تارة زمان را داشتم، صحت داشتم، همه چیز را داشتم، کسی مانع من شده، این می‌شود یک عنوان دیگر. این کسی است که از من فوت کرده حج را، فات عنی الحج. در روایات خود «صد» یک عنوان مستقل است، کسی که ممنوع از حج شود. بله اگر ما یک عنوان عامی داشتیم که شامل «صد» هم شود فرمایش شما درست بود. (عنوان عام داریم، عنوان عام فوت است و این‌ شخص هم گذاشت و فوت شد) گذاشت و فوت شد جایی که به اختیار گذاشته و فوت شده ما دلیلی نداریم، آن‌هایی که هست همه جاهایی است که نتوانسته برسد در آن جاست که گفتند تبدیل می‌شود به عمره مفرده. (این جا که به اختیار نیست، او را صد کردند) به اختیار صبر می‌کند موقف‌ها از دست برود مگر نخواندیم کلام صاحب جواهر را، فرمود به اختیار خودش می‌نشیند تا موقف‌ها از دست برود. (این شخص نمی‌تواند برود موقف، اگر بتواند برود به موقف بله ولی این شخص که نمی‌تواند برود، این شخص مخیر است) چرا مخیر است؟ (وقتی این شخص الان ممنوع است، مصدود است الان، راه او بسته شده) راه او که بسته شد «حیث صد» می‌گوید ذبح کند، شما می‌خواهید یک کار دیگر هم برای او درست کنید و آن چیست؟ که تبدیل به عمره مفرده است پس باید یک دلیلی بیاورید که بر این آدم جایز است که حجش را تبدیل کند به عمره مفرده، چه دلیلی داریم که این آدم می‌تواند صبر کند تا حج او تبدیل به عمره مفرده شود؟ آن جاهایی که دلیل داریم جاهایی است که خود به خود نرسیده، نه این که خود او صبر کند تا از او فوت شود. (اگر عمدا باشد بله) صاحب جواهر فرمود عمدا من این جا می‌نشینم تا وقوفین از دست برود. (صبر دلیل نمی‌خواهد، امر به فور است ذبح دلیل می‌خواهد، اگر ما این جا ثابت کردیم و پذیرفتیم که اشکال بر صاحب جواهر کردیم که باید فورا ذبح کند، بله، این دلیل می‌شود که نمی‌تواند صبر کند اما اگر آن جا فور ثابت نشد وجهی ندارد که بگوییم ممنوع است صبر کردن برای او، امر به ذبح برای مصدود اگر ثابت شد که الان باید انجام دهد و حق صبر کردن ندارد…) این تکلیف مصدود است، شما می‌خواهید بگویید محل شدن به یک چیز دیگر هم می‌شود و آن به این می‌شود که من صبر کنم تا موقف را از دست بدهم، حج خودم را تبدیل کنم به عمره. (خیر، من این را عرض نکردم؛ عرضم این بود که اگر امر به ذبح برای ما فور آن ثابت نشود، آن‌ها باید ثابت کنند همین مقدار که این ثابت نشود آن خودش می‌آید، بگوییم برای ما ثابت نشد که همین الان باید ذبح کنی پس من صبر می‌کنم از من فوت می‌شود به خاطر منعی که دیگران کردند نه به خاطر کوتاهی خودم) نشد، فرض این است که الان که دیگران من را منع کردند طبق صحیحه من الان می‌توانم از احرام دربیایم، إحلال دارم. (بله، می‌توانم، وجوب نیست) «یذبح حیث صد» فرض این است که جمله خبریه در مقام انشاء ‌است. (این یک اشکال دیگر بود، فرض این است که الان ما یک اشکال دیگر داریم) اشکال سوم این است که شما می‌گویید صبر کند تا تبدیل شود حج او به عمره، تبدل حج به عمره دلیل می‌خواهد یا نمی‌خواهد؟ (آن که دلیل دارد، روایت دارد که تبدل حج به عمره اگر کسی منع کرد اگر فوت شد از او تبدل حج داریم) فوت برای مواردی است که در روایت است که یعنی زمان را نداشته و نرسیده نه این که فوت به خاطر «صد» باشد، این در هیچ یک از روایات نیست. (مَن فاته الحج مطلق است، شامل می‌شود زمان و مکان را) خیر، ظهور روایت برای کسی است که زمان نداشته تا برسد به وقوف عرفات. (این ظهور از کجا؟) الان خواندیم؛ «و قال أبو عبد الله علیه السلام أيما حاج سائق‏ للهدي أو مفرِد للحج أو متمتع بالعمرة إلى الحج قدم و قد فاته الحج»، نه این که او را منع کردند، حج از او فوت شد یعنی نرسید، ظهور روایت در این است که از این جهت فوت شد.ـ

روایت سوم

روایت از حریز است:

«[و بإسناده عن حماد عن حريز قال:] سئل أبو عبد الله علیه السلام عن مفرِد الحج فاته الموقفان جميعا فقال له إلى طلوع الشمس من يوم النحر فإن طلعت الشمس يوم النحر فليس‏ له‏ حج‏ و يجعلها عمرة و عليه الحج من قابل».[۱۱]

ظاهر روایت برای کسی است که پیش آمده برای او نه این که کسی منعش کرده از حج.

(سؤال: پیش آمده برای او، برای ممنوع هم پیش آمده) «صد» خودش یک عنوان خاص است غیر از این است که فوت شود از او حج، این را وقتی در خود روایات دقت کنید دو عنوان از خود روایات استفاده می‌شود: یکی صد از حج است، یکی فوت موقف است. (این در جایی است که مقابل هم قرار داشته باشند فرمایش شما صحیح است که بگویند صد أو فات، اما اگر مقابل هم نیستند نمی‌تواند تحت عنوان فوت برود؟) در روایات دو عنوان است، و الا اگر این طور باشد ما دیگر اصلا صد نداریم، یک فوت الحج داریم به هر نوع. (فوت عام است، صد خاص است.) وقتی خاص شد پس در مورد خاص بابد ذبح کند دیگر آن عام نمی‌تواند محل باشد، اگر این خاص است پس می‌گوید در صد ذبح محل است. (این عام است بعضی اوقات هم ذکر خاص بیاید، خصوص صد می‌آید یعنی این ذکر عام هم شامل آن می‌شود) روایت صد خاص می‌شود دیگر، فات می‌‌گوید هر کسی از او فوت شد مطلقا، فوت می‌شود اعم چه به صد چه به غیر صد، روایت خاص است می‌گوید در مورد صد فقط به ذبح محل می‌شود. (فقط ندارد) خاص است دیگر، فقط نمی‌خواهد. (اگر فوریت ثابت نشود می‌تواند صبر کند، صبر که کرد اعم می‌گیرند) عجیب است، مگر شما در تمام مواردی که عام و خاص دارید مگر در خاص یک عنوان فقط لازم دارید؟ می‌گوید اکرم العلماء لا تکرم الفساق من العلماء، نمی‌خواهد بگوید لا تکرم الفساق من العلماء‌ فقط. (یعنی یک حکم خاص فوری دارد؟ یعنی خاص یک حکم مخصوص خودش دارد) اصلا فوری نمی‌خواهد، شما ببینید یک عام دارید می‌گوید کسی که فات عنه الحج اطلاق دارد، چه مصدود باشد، چه غیر مصدود، تبدیل می‌شود به عمره مفرده، یک روایت اگر بیاید بگوید من صد، إحلال آن به ذبح است، این خاص است یا خاص نیست؟ (خاص است)، تخصیص می‌زند، ‌فورا نمی‌خواهد، همه موارد خاص و عام همین طور است. چیزهایی می‌گویید شما که خیلی تعجب‌آور است. (شما اعمیت را که قبول کردید دیگر تمام می‌شود، بله را شما گفتید استاد) ما اعمیت را به فرض قبول کردیم چون این‌ها گفتند اعم است می‌گویم بر فرضی هم که اعم باشد این می‌شود خاص و تخصیص می‌زند لذا مرحوم آقای خوئی می‌فرماید: و رابعا.ـ

اشکال ۴. تقیید ادله عدول به دلیل صد

«و رابعا: أن أدلة العدول قابلة للتقييد بالذبح و التحلل به في خصوص المصدود و من فاته الوقوف بسبب الصد».[۱۲]

(سؤال: وجوب فوری را ایشان مفروض گرفته) مگر در عام و خاص باید حتما حکمی که در خاص است فوری باشد تا تخصیص بزند؟! حواس‌تان را جمع کنید خدا خیرتان بدهد.ـ

نتیجه این شد که فرمایش صاحب جواهر درست نشد که ما بگوییم این شخص مخیر است بین ذبح و بین صبر تا این که وقوفین فوت شود و به عمره مفرده از احرام خارج شود بلکه فقط خارج شدن از احرامش به ذبح است.

مطلب ۲. دفع توهم دلالت یک روایت بر نظر دوم

یک روایت دیگری هست که مرحوم آقای خوئی در این جا تذکر می‌دهند که شاید به این روایت بشود تمسک کرد برای این که بگوییم إحلال به عمره مفرده درست است در مورد مصدود. آن وقت بنا بر این إحلال به عمره مفرده دلیل پیدا می‌کند. تا به حال دلیل نداشتیم می‌خواستیم بر طبق روایات عام تبدل حج به عمره تمسک کنیم، اشکال می‌کردیم که نمی‌شود، آن‌ها مربوط به بحث صد نیست و اگر هم عام است تخصیص می‌خورد. حالا می‌گوییم روایت خاص داریم که تبدل می‌شود به عمره.[۱۳]

بیان مفاد روایت

روایت در کافی جلد ۴ صفحه ۳۷۱ است. در وسائل جلد ۱۳ صفحه ۱۸۴ است.[۱۴] در تهذیب جلد ۵ صفحه ۴۶۵ است.[۱۵] برای این جهت سه تا آدرس دادم به خاطر این که نظر داریم، روایت از جهت متن مختلف است در کافی و در تهذیب.

اما در کافی روایت این طور است:

«محمد بن يحيى عن أحمد بن محمد عن الفضل بن يونس عن أبي الحسن علیه السلام قال: سألته عن رجل عرض له سلطان فأخذه ظالما له‏ يوم‏ عرفة» این دیگر مربوط به صد است، روز عرفه این بنده خدا را گرفتند «قبل أن يعرف فبعث به إلى مكة فحبسه» فرستادند او را به مکه و حبس کردند او را «فلما كان يوم النحر» روز عید «خلى سبيله» آزادش کردند «كيف يصنع قال يلحق فيقف بجمع ثم ينصرف إلى منى فيرمي و يذبح و يحلق و لا شي‏ء عليه».

طبق این روایت یوم النحر اگر باشد بعد از طلوع شمس، این آدم وقوف اضطراری را از مشعر فقط درک کرده و نسبت به درک وقوف اضطراری از مشعر بعضی از انظار بر این است که مجزی است ولیکن نظر تحقیق این است که مجزی نیست. مگر این که بگوییم «یلحق»؛ یعنی یلحق به مردم و لحوق آن به مردم این است که در وقت مشعر باشد که وقوف اختیاری مشعر را درک کند، علی ای حال این جا برای ما خیلی مهم نیست.

«قلت فإن خلى عنه يوم النفر» اگر یوم النفر آزادش کردند نه روز عید قربان یعنی روز دوازدهم چون یوم النفر اول روز دوازدهم است «كيف يصنع قال هذا مصدود عن الحج» این آدم مصدود از حج است «إن كان دخل مكة متمتعا بالعمرة إلى الحج‏ فليطف بالبيت أسبوعا ثم يسعى أسبوعا و يحلق رأسه و يذبح شاة» اگر حج تمتع می‌خواسته انجام دهد، این طواف بکند، سعی را انجام بدهد، حلق رأس بکند، ذبح شاة بکند، خلاص می‌شود «فإن كان مفردا للحج فليس عليه ذبح و لا شي‏ء عليه».

این روایت دلالت کرد بر این که آدم مصدود برای این که از احرام دربیاید می‌آید مکه، اعمال عمره را انجام می‌دهد، طواف و سعی و حلق، بعد از احرام خارج می‌شود. این روایت می‌شود مستند.

حالا آیا استدلال به این روایت تمام است یا خیر جلسه آينده.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.



۱) وسائل الشيعة ج‏۱۳ ص۱۸۰

۲) ثم إن الأمر بالإحلال في النص و الفتوى و إن أفاد الوجوب إلا أن الظاهر إرادة الإباحة منه، لأنه في مقام توهم الحظر كما صرح به غير واحد، بل ظاهرهم الاتفاق عليه كما عن بعض الاعتراف به، فإذا بقي على إحرامه حينئذ للحج حتى فات الحج كان عليه التحلل بعمرة إن تمكن منها كما هو شأن من يفوته الحج. جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام ج‌۲۰ ص ۱۲۹

۳) إن تم الإجماع فهو، و إلا فإثبات ما ذكروه بدليل مشكل جدا، لأنهم قدس سرهم ذكروا في وجهه أن الأمر بالذبح ورد في مقام توهم الحظر، فله الترك حتى يفوت الحج عنه، أي الموقفان، فتشمله أدلة تبديل الحج إلى العمرة المفردة. موسوعة الإمام الخوئي ج‌۲۹ ص ۴۲۰

۴) و عن حميد بن زياد عن الحسن بن محمد بن سماعة عن أحمد بن الحسن الميثمي عن أبان عن زرارة عن أبي جعفر علیه السلام قال: المصدود يذبح‏ حيث‏ صد و يرجع صاحبه فيأتي النساء و المحصور يبعث بهديه فيعدهم يوما فإذا بلغ الهدي أحل هذا في مكانه قلت أ رأيت إن ردوا عليه دراهمه و لم يذبحوا عنه و قد أحل فأتى النساء قال فليعد و ليس عليه شي‏ء و ليمسك الآن عن النساء إذا بعث.

۵) البقرة ۱۹۶

۶) و يرد على ذلك أولا: أن الظاهر من قوله «يذبح حيث صد» هو وجوب الذبح في مكان الصد، بقرينة المقابلة للمحصور الذي يجب عليه البعث و الإرسال. موسوعة الإمام الخوئي ج‌۲۹ ص ۴۲۰

۷) البقرة ۱۹۶

۸) و ثانيا: قد عرفت أن نفس الآية الشريفة تكفينا في وجوب الذبح، لصحة إطلاق الحصر على المصدود لغة، فإن وجوب الهدي عند الحصر و المنع عن الحج استثناء من وجوب إتمام الحج و العمرة المذكورة في صدر الآية. موسوعة الإمام الخوئي ج‌۲۹ ص ۴۲۰

۹) و ثالثا: أن الروايات الدالة على تبدل الحج إلى العمرة المفردة إذا فاته الموقفان منصرفة عن المصدود بالعدو، بل الظاهر من تلك الأدلة أن من دخل مكة و لم يدرك الموقفين لضيق الوقت أو لمانع آخر من مرض و نحوه يعدل إلى المفردة، و ليس لها إطلاق يشمل المنع ظلما و صدا من العدو الذي لم تكن وظيفته الوقوف من الأول بل كانت وظيفته شي‌ء آخر، بل تشمل الروايات من كانت وظيفته الوقوف ففات. و بعبارة اخرى: أن تلك الروايات موردها من ليس له محلل غير العمرة، فلا تشمل من كان له محلل كالذبح في مكانه. موسوعة الإمام الخوئي ج‌۲۹ ص ۴۲۱‌

۱۰) وسائل الشيعة ج‏۱۴ ص۴۸

۱۱) وسائل الشيعة ج‏۱۴ ص۵۰

۱۲) موسوعة الإمام الخوئي ج‌۲ ص ۴۲۱

۱۳) ثم إن في المقام رواية ربما يقال بأنها تدل على التبدل إلى العمرة المفردة و هي صحيحة الفضل بن يونس عن أبي الحسن عليه السلام قال:… فإنه يدل على أنه من أطلق يوم النحر يتمكن من درك الوقوف الاضطراري للمشعر، ثم ينصرف إلى منى و يأتي بأعمالها، قد تم حجه و لا يجري عليه حكم المصدود، و أما إذا أطلق يوم النفر فهو مصدود عن الحج لفوات مطلق الوقوف الاختياري و الاضطراري عنه، فعليه الطواف و السعي و الحلق ثم الذبح، فربما يتوهم دلالة ذلك على التبدل إلى العمرة المفردة، لأن ذلك من أعمال العمرة المفردة. همان

۱۴) و عن محمد بن يحيى عن أحمد بن محمد عن‏ الفضل بن يونس عن أبي الحسن علیه السلام قال: سألته عن رجل عرض له سلطان فأخذه ظالما له يوم عرفة قبل أن يعرف فبعث به إلى مكة فحبسه فلما كان يوم النحر خلى سبيله كيف يصنع فقال يلحق فيقف بجمع ثم ينصرف إلى منى فيرمي و يذبح و يحلق و لا شي‏ء عليه قلت فإن خلى عنه يوم النفر كيف يصنع قال هذا مصدود عن الحج إن كان دخل‏ متمتعا بالعمرة إلى الحج فليطف بالبيت أسبوعا ثم يسعى أسبوعا و يحلق رأسه و يذبح شاة فإن كان‏ مفردا للحج‏ فليس‏ عليه‏ ذبح‏ و لا شي‏ء عليه‏. وسائل الشيعة ج‏۱۳ ص۱۸۳

۱۵) أحمد بن محمد عن الحسن بن محبوب عن الفضل بن يونس قال: سألت أبا الحسن الأول علیه السلام عن رجل عرض له سلطان فأخذه يوم عرفة قبل أن يعرف فبعث به إلى مكة فحبسه فلما كان يوم النحر خلى سبيله كيف يصنع قال يلحق بجمع ثم ينصرف إلى منى و يرمي و يذبح و لا شي‏ء عليه قلت فإن خلى عنه يوم الثاني كيف يصنع قال هذا مصدود عن الحج إن كان دخل مكة متمتعا بالعمرة إلى الحج‏ فليطف بالبيت أسبوعا و يسعى أسبوعا و يحلق رأسه و يذبح شاة و إن كان دخل مكة مفردا للحج‏ فليس‏ عليه‏ ذبح و لا حلق. تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج‏۵ ص۴۶۵

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا