ویرایش محتوا

جلسه ۱۰۹ ـ چهار‌شنبه ۳۱‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۳‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۰۸ ـ سه‌شنبه ‏۳۰‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۲‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۰۷ ـ دو‌شنبه ۲۹‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۱‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۰۶ ـ یکشنبه ۲۸‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۰‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۰۵ ـ شنبه ۲۷‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۱۹‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۰۴ ـ چهار‌شنبه ‏۲۴‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۱۶‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۰۳ ـ سه‌شنبه ۲۳‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۱۵‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۰۲ ـ دو‌شنبه ۲۲‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۱۴‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۰۱ ـ یکشنبه ۲۱‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۱۳‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۰۰ ـ شنبه ۲۰‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۱۲‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۹ ـ سه‌شنبه ۱۶‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۸‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۸ ـ دو‌شنبه ۱۵‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۷‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۷ ـ یکشنبه ۱۴‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۶‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۶ ـ شنبه ۱۳‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۵‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۵ ـ چهار‌شنبه ۱۰‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۴ ـ سه‌شنبه ۹‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۱‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۳ ـ دو‌شنبه ۸‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۹‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۲ ـ یکشنبه ۷‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۸‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۱ ـ شنبه ۶‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۷‏.۱۰‏.۱۴۴۶



بسم الله
الرحمن
الرحیم

الحمد
لله رب
العالمین و
صلی الله علی
سیدنا محمد و
آله الطاهرین
سیما بقیة
الله فی
الارضین و
اللعن علی اعدائهم
الی یوم الدین

بحث در
ترتب ثمرات
بود بر مبانی
مختلفی که در
اخبار من بلغ
هست و بحث
منتهی شد به
ثمره سوم که
صحت مسح به
رطوبت موجود
در مسترسل از
لحیه باشد.

ادامه
ثمره سوم

در این
جا بنا بر
اسقاط شرائط
حجیت که بگوییم
مفاد اخبار من
بلغ اسقاط
شرائط حجیت
است نسبت به
مستحبات، نتیجه
آن این است که
جائز است أخذ
رطوبت از
مسترسل لحیه.

مسلک
دوم این بود
که مفاد اخبار
من بلغ
استحباب نفسی
عمل باشد بر این
تقدیر هم غَسل
مسترسل لحیه می‌شود
مستحب شرعی و
أخذ رطوبت برای
مسح می‌شود
جائز.

مسلک
سوم این بود
که مفاد اخبار
من بلغ ارشاد
به حکم انقیاد
باشد نه اثبات
یک استحباب
شرعی، بنا بر
این گفتیم که
صحیح نیست أخذ
رطوبت از
مسترسل لحیه.

اشکال
در ثمره سوم

بعد
وارد این بحث
شدیم گفتیم که
تازه بنا بر
مبنای اول و
دوم که
استحباب غَسل
مسترسل لحیه
درست بشود باز
جواز أخذ
رطوبت از
مسترسل لحیه
اشکال فقهیی
دارد. دو تا
اشکال در مقام
هست.

۱.
اشکال در اثبات
جزئیت

اشکال
اول این است
که جواز أخذ
رطوبت برای
مسح به شرط
این است که
غسل مسترسل از
لحیه از اجزاء
وضو باشد مثل
حاجب که از
اجزاء وضو است.
أخذ رطوبت از
حاجب درست است.
پس باید ثابت
بشود که
مسترسل لحیه
جزء وضو است
تا غَسل آن
بشود جزء
اغسال وضو، نهایت
اغسال
مستحبه، تا
جائز بشود أخذ
رطوبت از آن.

مشکل
ما این است که
ما دلیلی بر
جزئیت غسل
مسترسل لحیه
در افعال وضو
نداریم. آنچه
که داریم فقط
استحباب غَسل
است، استحباب
غَسل مسترسل لحیه
در وضو اعم
است، هم می‌شود
به جهت این
باشد که
مسترسل از لحیه
جزء وجه است
پس غسل آن می‌شود
جزء افعال
وضو، هم می‌شود
به خاطر این
باشد که غَسل
مسترسل از لحیه
یک مستحبی است
که ظرف آن وضو
است، مستحب
مستقلی است
برای خودش،
اما ظرف آن
وضو است. مثل
باب قنوت در
نماز، در نماز
قنوت مستحب است
اما قنوت جزء
نماز نیست
بلکه قنوتی
مستحبی است که
ظرف آن نماز
است.

حالا
مفاد اخبار من
بلغ چه چیزی
را اثبات کرده؟
اثبات کرده
استحباب غسل
مسترسل لحیه
را، این
استحباب غسل
ممکن است به
جهت این باشد
که از اجزاء
مستحبه وضو
است، ممکن است
از جهت این
باشد که مستحبی
است که ظرفه
الوضوء و اعم
مثبت اخص نیست.

اللهم
الا ان یقال

مگر
شما از این
راه پیش بیایید
بگویید ما یک
قانونی داریم
که اوامر در
مرکبات ارشاد
به جزئیت و
شرطیت است،
نواهی در
مرکبات ارشاد
به مانعیت و
قاطعیت است،
به این بیان
که ظهور اصلی
امر در بعث
است، در تحریک
است. إرکع،
امر به رکوع
است اما اگر یک
مرکبی ما
داشته باشیم و
در ضمن مرکب
امر بشود به
رکوع این
ارشاد به جزئیت
رکوع است، چون
یقینا در باب
نماز ما دو
واجب نداریم: یکی
خود نماز واجب
باشد، یکی
رکوع آن واجب
باشد که اگر
کسی رکوع را
انجام نداد دو
عقاب بشود یکی
به خاطر ترک
رکوع چون واجب
بوده یکی هم
به خاطر این
که به ترک جزء
کل ترک شده به
خاطر ترک صلاة.
لذا می‌گویند
اوامر در
مرکبات ارشاد
است به جزئیت یا
شرطیت، اگر
گفت طهر فی
الصلاة یعنی
الطهور شرطٌ فی
الصلاة، نواهی
آن هم ارشاد
به مانعیت و
قاطعیت است
مثل لا تصل فی
ما لا یأکل
لحمه.

در ما
نحن فیه از
باب پیش می‌آییم
می‌گوییم روی
مسلک اول و
دوم امر به
غسل مسترسل لحیه
به توسط اخبار
من بلغ درست
شد و این امر
به أجزاء است،
امر به کل که نیست،
امر در مرکب
است، امر در
مرکب هم می‌شود
ارشاد به جزئیت
پس اثبات می‌کند
که غَسل
مسترسل از لحیه
جزء وضو است.

و
لکن

این
راه مشکل دارد
و درست نیست؛
وجه اشکالش این
است که آنچه
که ثابت شده
در اصول این
است که اگر
امری در
مرکبات به
عنوان اولی
متعلق به چیزی
بود ارشاد به
جزئیت است،
مثل این که در
باب صلاة
بفرماید إرکع،
می‌شود ارشاد
به جزئیت، اما
اگر امر به شیئی
به عنوان ثانوی
بود، یعنی به
عنوان خودش
مستحب نبود
بلکه به عنوان
یک طاری بر
آن، به عنوان
عارض بر آن
مستحب شده بود
این جا وجهی نیست
برای این که
ما بگوییم امر
ارشاد به جزئیت
است.

در ما
نحن فیه امر
در اخبار من
بلغ به عمل به
عنوان بلوغ
ثواب است
«من بلغه شیء
من الثواب
فعمله»
،[۱] در بعضی هم
داشت
«فعمله
التماس ذلک
الثواب کان له
اجر ذلک»
،[۲] بنا بر این،
این راه برای
اثبات این که
غَسل مسترسل
لحیه جزء وضو
بشود ولو جزء
مستحبی ناتمام
است.

این
اشکال اول.

(سؤال: بر
مبنای اسقاط
شرائط حجیت عنوان
اولی می‌شود)
احسنتم! اشکالی
که می‌کند
اشکال خوبی
است من توضیح
بدهم اشکال ایشان
را. ببینید در
اخبارمن بلغ
سه تا مبنا
گفتیم، مبنای
دوم استحباب
عمل بود به
عنوان بلوغ
ثواب این می‌شود
به عنوان ثانوی،
مبنای اول
اسقاط شرائط
حجیت بود که
مثل این که
خبر صحیح
اثبات
استحباب می‌کند
خبر ضعیف هم
اثبات
استحباب می‌کند،
بعد یک ضمیمه
دیگر هم بکنیم
که ایشان نکرد
و بگوییم
«فعمله» یا
«التماس ذلک
الثواب» عنوان
متعلق قرار
داده نمی‌شود،
این را هم باید
بگوییم و الا
ما که گفتیم
عنوان متعلق می‌شود
یادتان هست که
مرحوم آخوند فرمود
این‌ها عنوان
متعلق نمی‌شود،
اگر این را هم
بگوییم البته
بله دیگر خود
آن می‌شود
مستحب و به
عنوان اولی
مستحب می‌شود.
اما فرض این
است که ثابت
شد که مفاد
روایات در جمع
بین روایات
عبارت است از
اثبات
استحباب عمل
به عنوان بلوغ
ثواب.

۲.
توقف ثمره بر
جزئیت مستحب للواجب

اشکال
دوم این است
که اساسا این
بحث [در جایی
که وضو واجب
باشد] مبتلا
به یک اشکال
اساسی است و
آن اشکال اساسی
این است که ما
اول باید تصور
بکنیم جزئیت
مستحب را
للواجب تا بعد
بگوییم که
حالا این غَسل
مسترسل لحیه
مستحب است و
از أجزاء وضو
هست و در نتیجه
أخذ رطوبت از
آن درست است و[لی]
جزئیت امر
مستحبی
للواجب معنا
ندارد، محال
است. چرا؟ چون
خاصیت عمل
استحبابی این
است که یجوز
ترکه، از آن
طرف می‌خواهد
جزء واجب باشد
که خاصیت واجب
این است که لا یجوز
ترکه و این دو تا
با هم متنافی
هستند قابل
جمع نیستند.

لذا ان‌شاءالله
فرصت کردید
مراجعه کنید
مرحوم صاحب
عروه این مطلب
را طرح کردند
و مرحوم آقای
خوئی قدس سره
در همین
موسوعه هم
مفصل وارد بحث
می‌شوند،
کسانی که قائل
شدند به جزئیت
مستحب برای
واجب، ادله آن‌ها
را ذکر می‌کنند
و مناقشه می‌کنند
و ثابت می‌کنند
که جزئیت
مستحب برای
واجب ممکن نیست.

تا این
جا روشن شد که
این ثمره سوم،
ثمره ناتمامی هست،
این ثمره مفید
نشد.

ان
قلت

ان قلت می‌گوید
ما آن را درست می‌کنیم
هم واجب را به
وجوب خودش نگه
می‌داریم هم
جزء مستحب را
به استحباب
خودش نگه می‌داریم.
به چه بیان؟
به این بیان
که ما می‌گوییم
این مستحب جزء
طبیعی واجب نیست
جزء فرد است،
ما یک طبیعی
واجب داریم آن
که متعلق امر
به صلاة است،
امر متعلق به صلاة
خورده به طبیعی
الصلاة، طبیعی
الصلاة طبیعت
واجبه است
ممکن نیست که
جزء آن مستحب
باشد یعنی جزء
آن قابل باشد
برای این که
انسان انجام
ندهد. این
مستحب مثل
غَسل مسترسل
لحیه، مثل اتیان
صلاة در مسجد
که مستحب است
این‌ها جزء طبیعی
واجب نیستند
جزء فرد هستند.
البته این فرد
می‌تواند
مستحب باشد به
لحاظ خصوصیتی
که در آن هست،
نماز در مسجد مستحب
است. نماز در
مسجد الحرام چند
تا حساب می‌شود؟
صد هزار تا
گفتند، بله صد
هزار تا ولی
نماز عند امیرالمؤمنین
صلوات الله علیه
دویست هزار تا
حساب می‌شود،
[۳] چه کرده امیرالمؤمنین!

پس نتیجه
این شد که ان
قلت خوب حرفی می‌زند
می‌گوید آقا این
مستحب جزء فرد
است، جزء طبیعی
نیست تا محذور
عدم امکان جزئیت
مستحب للواجب
پیش بیاید. یعنی
آن که واجب
است طبیعت
نماز است، فردی
که شما انجام می‌دهید
این فرد که
واجب نیست.
لذا شما اگر
وقت نماز بگویید
خدایا این
چهار نمازی که
تو امر کردی می‌خوانم
این باطل است،
چون خدا به این
نماز که امر
نکرد خدا به
طبیعت الصلاة
امر کرده.

قلت

فرض این
است که طبیعت
در خارج به
وجود فرد
موجود می‌شود
این طور نیست
که وجود طبیعت
در خارج منحاز
از فرد باشد
به وجود فرد
طبیعت موجود
است لذا اگر چیزی
جزء فرد بشود،
جزء طبیعت
خواهد شد. بله
مشخصات فرد
داخل در طبیعت
نمی‌شود آن
حرف دیگر است
چون آن‌ها
لوازم تشخص
هستند که سبب
جزئیت و سبب
وجود خارجی شیء
می‌شوند مثل این
که نماز در
مسجد باشد، جماعت
باشد فرادی
باشد این‌ها
داخل در فرد نیستند،
به اصطلاح فنی
این‌ها از
عوارض تشخص
هستند.

هذا
تمام الکلام
در ثمره سوم.

تنبیه
سوم تعارض بین
ادله خبر واحد
و اخبار من
بلغ

امر سوم
این است که بین
ادله حجیت خبر
و بین اخبار
من بلغ تعارض
محقق می‌شود.
حالا نسبت به
ادله حجیت خبر
هر مسلکی را
که ما انتخاب
کنیم فرق نمی‌کند.
قائل بشویم به
حجیت خبر ثقه یا
قائل بشویم به
حجیت خبر صحیح.

تقریب
تعارض بر مسلک
اسقاط

توضیح
تعارض بنا بر
مسلک تسامح در
ادله سنن یعنی
بنا بر مسلک
اول که اسقاط
شرائط حجیت
نسبت به
مستحبات است، به
این بیان است
که نسبت بین
ادله حجیت خبر
و ادله تسامح
در سنن نسبت
عموم و خصوص
من وجه است.

ادله حجیت
خبر مثل آیه
نبأ، مثل
«لا عذر فی
التشکیک فی ما
یروی عنا
ثقاتنا»
[۴] مثل سیره عقلا
من جهةٍ خاص
است که باید
خبر ثقه باشد،
من جهةٍ عام
است، چه در
واجبات چه در
مستحبات،
اخبار من بلغ
من جهةٍ خاص
است فقط در
خصوص مستحبات
است اما از
جهت وثاقت عام
است چه خبر
ثقه باشد چه
خبر غیر ثقه
باشد و خبر ضعیف
باشد. ماده اجتماع
می‌شود خبر ضعیف
دال بر
استحباب.
مفهوم آیه نبأ
می‌فرماید این
خبر حجت نیست
«أَ یونس
بن عبد الرحمن
ثقة آخذ عنه
معالم دینی»
،[۵] می‌گوید
وثاقت معتبر
است، این خبر
ثقه نیست پس
معتبر هم نیست
«العمری
و ابنه ثقتان
فما ادیا عنی
فعنی یؤدیان»
[۶] می‌فرماید
وثاقت شرط
است، این
وثاقت ندارد
پس حجت نیست،
اخبار من بلغ
مفاد آن این
است که چون
بلغه ثوابٌ
کان له اجر
ذلک و ان یکن
النبی صلی
الله علیه و
آله لم یقله،
پس نسبت می‌شود
عموم خصوص من
وجه در ماده اجتماع
تعارض می‌کند.

(…)[۷]

بنا بر
این نتیجه می‌شود
که متعارض
هستند، وقتی
متعارض شدند دیگر
خبر ضعیف دال
بر استحبابی
برای ما درست
نمی‌شود.

جواب
از تعارض

از این
اشکال جواب
داده شده به
دو جواب؛

جواب
اول

جواب
اول عبارت از
این است که
شما نسبت را
اشتباه گرفتید
که عموم و
خصوص من وجه
است، نسبت
عموم و خصوص
مطلق است نه
عموم و خصوص
من وجه. چرا؟
چون ادله اعتبار
خبر ثقه اطلاق
دارد، می‌فرماید
خبر ثقه حجت
است مطلقا چه
در واجبات و
چه در مستحبات
پس مفهوم آن می‌شود
این که خبر غیر
ثقه حجت نیست
چه در واجبات
و چه در
مستحبات
اخبار من بلغ
خاص به خبر ضعیف
است، می‌گوید
خبر ضعیف قائم
بر مستحب حجت
است پس می‌شود
خاص آن اعم از
مستحب و واجب
بود این خاص
به مستحب است. وقتی
نسبت عموم و
خصوص مطلق شد
پس اخبار من
بلغ تخصیص می‌زند
ادله حجیت خبر
ثقه را، وقتی می‌گوییم
تخصیص می‌زند
مقصود مفهوم
آن است دیگر.

نتیجه
این است که
وثاقت،
عدالت، به هر
مسلکی در حجیت
خبر معتبر است
در مطلق احکام
الا در
مستحبات که در
مستحبات
وثاقت معتبر نیست.

این
جواب اول.

اشکال
بر جواب

این
جواب درست نیست
به خاطر این
که نسبت همان
طور که گفتیم
عموم و خصوص
من وجه است نه
عموم و خصوص
مطلق. اخبار
من بلغ اختصاص
به خبر ضعیف
ندارد.

پس تا این
جا اخبار من
بلغ می‌شود
اعم به خاطر این
که اخبار من
بلغ خاص به
روایات ضعیف نیست،
روایات صحیح
هم اگر قائم شود
بر استحباب
عمل، استحباب
ثابت است
اسقاط شرائط
حجیت که در
اخبار من بلغ
نیست، اسقاط
شرائط حجیت یک
عنوانی است که
ما داریم
انتزاع می‌کنیم
اما آن که
مفاد اخبار هست
این است من
بلغه ثوابٌ چه
به خبر صحیح چه
به خبر ضعیف.

بنا بر
این حق این می‌شود
که نسبت به عموم
و خصوص من وجه
است و تعارض
برقرار است
لذا باید
دنبال راه حل
دیگر بگردیم.
دو راه حل دیگر
هست که فردا
خواهم گفت.

و صلی
الله علی محمد
و آله الطاهرین.



۱) وسائل
الشيعة ج‏۱ ص۸۱

۲) وسائل
الشيعة ج‏۱ ص۸۲

۳) قد
ورد في الخبر
أن الصلاة عند
علي عليه السلام
بمائتي ألف
صلاة. ذكر ذلك
في نجاة
العباد، و في
كتاب تحفة
العالم، و نسب
إلى الصدوق في
كتاب مدينة
العلم. مهذب
الأحكام
(للسبزواري) ج‌۵
ص ۵۰۵ تستحب
الصلاة في
مشاهد الائمة
عليهم السلام بل
قيل: انها أفضل
من المساجد و
قد ورد أن
الصلاة عند
علي عليه
السلام بمأتى
ألف صلاة. مباني
منهاج
الصالحين ج‌۴
ص ۳۱۶

۴) وسائل
الشيعة ج‏۱ ص۳۸

۵) و عن
علي بن محمد
القتيبي عن
الفضل بن
شاذان عن عبد
العزيز بن
المهتدي و كان
خير قمي رأيته
و كان وكيل
الرضا علیه
السلام و
خاصته قال:
سألت الرضا علیه
السلام فقلت
إني لا ألقاك
في كل وقت
فعمن آخذ
معالم‏ ديني‏
فقال خذ عن‏
يونس‏ بن عبد
الرحمن. وسائل
الشيعة ج‏۲۷ ص۱۴۸

۶) وسائل
الشيعة ج‏۲۷ ص۱۳۸

۷) (سؤال:
چطور شامل ثقه
می‌شود) به
خاطر این که
اعم است چه
ثقه باشد چه
ضعیف است (وقتی
مبنا اسقاط
شرائط است)
اسقاط شرائط
است ولیکن عیبی
که ندارد که
حالا اگر
شرائط را داشت
بگوید حجت نیست
در مستحبات. (مورد
اجتماع کجا می‌شود)
خبر ضعیف دال
بر استحباب،
گوش بدهید
مفهوم آیه نبأ
می‌گوید حجت نیست
اخبار من بلغ
می‌گوید حجت
هست می‌شود
تعارض بقیه هم
همین طور است؛
«أ یونس بن
عبدالرحمن
ثقةٌ» می‌گوید
ثقه باید باشد
چون آن روایت
در مقام تحدید
است مفهوم
دارد این‌ها
را در حجیت خبر
واحد تمام کردیم،
روایات مثل
«العمری و
ابنه ثقتان
فما ادیا عنی
فعنی یؤدیان»
اشکال واضح آن
این است که
اثبات شیء که
نفی ما عدا نمی‌کند،
خبر ثقه حجت
باشد خبر غیر
ثقه هم حجت
باشد، فرض این
است این‌ها که
همه در مقام
تحدید است، می‌گوید
ممن «آخذ
معالم دینی»
چون در مقام
تحدید است
مفهوم دارد این‌ها
دیگر در بحث
حجیت خبر واحد
همه روشن شد.

جلسه ۹۰ ـ دو‌شنبه ۱‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۲‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۹ ـ یکشنبه ۳۱‏.۱‏.۱۴۰۴ ـ ۲۱‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۸ ـ شنبه ۱‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۰‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۷ ـ چهار‌شنبه ۲۷‏.۱‏.۱۴۰۴ ـ ۱۷‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۶ ـ سه‌شنبه ۲۶‏.۱‏.۱۴۰۴ ـ ۱۶‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۵ ـ دو‌شنبه ۲۵‏.۱‏.۱۴۰۴ ـ ۱۵‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۴ ـ یکشنبه ۲۴‏.۱‏.۱۴۰۴ ـ ۱۴‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۳ ـ شنبه ۲۳‏.۱‏.۱۴۰۴ ـ ۱۳‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۲ ـ چهار‌شنبه ۲۰‏.۱‏.۱۴۰۴ ـ ۱۰‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۱ ـ سه‌شنبه ۱۹‏.۱‏.۱۴۰۴ ـ ۹‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۰ ـ شنبه ۴‏.۱۲‏.۱۴۰۳ ـ ۲۳‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۹ ـ چهار‌شنبه ۱‏.۱۲‏.۱۴۰۳ ـ ۲۰‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۸ ـ سه‌شنبه ‏۳۰‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۱۹‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۷ ـ دو‌شنبه ۲۹‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۱۸‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۶ ـ یکشنبه ۲۸‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۱۷‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۵ ـ شنبه ۲۷‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۱۶‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۴ ـ سه‌شنبه ۲۳‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۱۲‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۳ ـ چهار‌شنبه ۱۷‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۶‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۲ ـ سه‌شنبه ۱۶‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۵‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۱ ـ دو‌شنبه ۱۵‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۴‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۰ ـ شنبه ۱۳‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۲‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۹ ـ چهار‌شنبه ۳‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۲۱‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۸ ـ سه‌شنبه ۲‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۲۰‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۷ ـ دو‌شنبه ۱‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۱۹‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۶ ـ یکشنبه ‏۳۰‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۱۸‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۵ ـ شنبه ۲۹‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۱۷‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۴ ـ دو‌شنبه ۲۴‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۱۲‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۳ ـ یکشنبه ۲۳‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۱۱‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۲ ـ چهار‌شنبه ۱۹‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۷‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۱ ـ دو‌شنبه ۱۷‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۵‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۰ ـ یکشنبه ۱۶‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۴‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۹ ـ چهار‌شنبه ۱۲‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۳۰‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۸ ـ سه‌شنبه ۱۱‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۲۹‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۷ ـ دو‌شنبه ۱۰‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۲۸‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۶ ـ شنبه ۸‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۲۶‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۵ ـ چهار‌شنبه ‏۵‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۲۳‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۴ ـ سه‌شنبه ۴‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۲۲‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۳ ـ دو‌شنبه ۳‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۲۱‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۲ ـ شنبه ‏۱‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۱۹‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۱ ـ چهارشنبه ۲۸‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۱۶‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۰ ـ شنبه ‏۲۴‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۱۲‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۹ ـ چهار‌شنبه ۲۱‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۹‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۸ ـ سه‌شنبه ‏۲۰‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۸‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۷ ـ دو‌شنبه ۱۹‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۷‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۶ ـ یکشنبه ۱۸‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۶‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۵ ـ ‌شنبه ۱۷‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۵‏.۶‏.۱۴۴۶

تتمه اشکال سوم والد معظم بر مرحوم اصفهانی[۱]

تتمه جواب اول از مانع
راه حل اول از جواب اول به تفکیک در حجیت
جواب از تفکیک در حجیت
راه حل دوم از جواب اول، عدم اضطراب متن
جواب دوم از مانع
اشکال در جواب دوم از مانع
نتیجه در روایت مانعه

بیان حکم صور شبهه حکمیه و موضوعیه تذکیه

بیان صور شبهه حکمیه شک در تذکیه

صورت ۱. شک در قابلیت

صورت ۱.۱. شک در قابلیت از جهت مانعیت چیزی
صورت ۱.۲. شک در قابلیت از غیر جهت مانعیت
۱.۲.۱. در صورت وجود عام
۱.۲.۲. در صورت عدم وجود عام

صورت ۲. شک در غیر قابلیت

صورت ۲.۱. شک در شرطیت
۲.۱.۱. اگر تذکیه اسم برای مسبب باشد
۲.۱.۲. اگر تذکیه اسم برای سبب باشد

جلسه ۴۴ ـ چهارشنبه ۷‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۲۵‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۳ ـ سه‌شنبه ۶‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۲۴‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۲ ـ دو‌شنبه ‏۵‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۲۳‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۱ ـ یکشنبه ۴‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۲۲‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۰ ‌ـ شنبه ۳‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۲۱‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۹ ـ چهار‌شنبه ‏۳۰‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۸‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۸ ـ سه‌شنبه ‏۲۹‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۷‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۷ ـ دو‌شنبه ۲۸‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۶‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۶ ـ چهار‌شنبه ۲۳‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۱‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۵ ـ سه‌شنبه ۲۲‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۰‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۴ ـ دو‌شنبه ۲۱‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۹‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۳ ـ یکشنبه ۲۰‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۸‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۲ ـ شنبه ۱۹‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۷‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۱ ـ چهار‌شنبه ۱۶‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۴‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۰ ـ سه‌شنبه ۱۵‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۳‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۹ ـ دو‌شنبه ۱۴‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۸ ـ ‌شنبه ۱۲‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲۹‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۷ ـ چهار‌شنبه ۹‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲۶‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۶ ـ سه‌شنبه ۸‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲۵‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۵ ـ دو‌شنبه ۷‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲۴‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۴ ـ یکشنبه ۶‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲۳‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۲۳ ـ شنبه ۵‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲۲‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۲ ـ چهار‌شنبه ۲‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۹‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۱ ـ سه‌شنبه ۱‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۸‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۰ دو‌شنبه ‏۳۰‏.۷‏.۱۴۰۳ ـ ۱۷‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۹ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۷.۲۹ ـ ۱۶‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۸ ـ شنبه ۱۴۰۳.۷.۲۸ ـ ۱۵‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۷ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۳.۷.۲۴ ـ ۱۱‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۶ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۷.۲۲ ـ ۹‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۵ ـ شنبه ۱۴۰۳.۷.۲۱ ـ ۸‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۴ ـ چهارشنبه ۱۴۰۳.۷.۱۸ ـ ۵‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۳ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۳.۷.۱۷ ـ ۴‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۲ ـ دو‌شنبه ۱۴۰۳.۷.۱۶ ـ ۳‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۱ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۷.۱۵ ـ ۲‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۰ ـ شنبه ۱۴۰۳.۷.۱۴ ـ ۱‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۹ ـ شنبه ۱۴۰۳.۷.۷ ـ ۲۴‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۸ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۳.۷.۳ ـ ۲۰‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۷ ـ دوشنبه ۱۴۰۳.۷.۲ ـ ۱۹‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۶ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۷.۱ ـ ۱۸‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۵ ـ چهارشنبه ۱۴۰۳.۶.۲۸ ـ ۱۴‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۴ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۳.۶.۲۷ ـ ۱۳‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۳ ـ دوشنبه ۱۴۰۳.۶.۲۶ ـ ۱۲‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۲ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۶.۲۵ ـ ۱۱‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۱ ـ شنبه ۱۴۰۳.۶.۲۴ ـ ۱۰‏.۳‏.۱۴۴۶

فهرست مطالب

فهرست مطالب

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیة الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین

ادامه مطلب ۶. اشکال بر مرحوم نائینی

مطلب ششم مرحوم اصفهانی قدس سره این بود که وجهی که مرحوم نائینی فرمودند برای عدم حمل مطلق بر مقید در اخبار من بلغ به نظر ما صحیح نیست.

کلام مرحوم نائینی

حالا مرحوم نائینی چه فرموده؟ مرحوم نائینی فرموده طبق آنچه در بحث عام و خاص ثابت شده، اگر مطلق و مقید متضمن حکم الزامی باشند مثل وجوب، حرمت، این جا مطلق حمل بر مقید می‌شود ولیکن اگر مطلق و مقید مفید حکم استحبابی باشند نه حکم الزامی، این جا وجهی برای حمل مطلق بر مقید نیست بلکه حمل می‌شود مقید بر مرتبه اعلای از فضیلت، لذا مطلق و مقید مفید مراتب فضل هستند نه این که بخواهد تقیید بکند.[۱]

مثلا اگر یک نص وارد شد که ثواب است برای زیارت امام حسین علیه‌السلام، روایت دیگری وارد شد که ثواب است برای زیارت امام حسین در شب جمعه، در نیمه شعبان، این‌ها با هم تنافی ندارند، این‌ها حمل می‌شود بر مراتب فضل. اخبار من بلغ هم فرض این است که متضمن احکام استحبابیه هستند. بنا بر این ولو یک دلیل مطلق است «من بلغه شیء من الثواب فعمله کان له أجر ذلک»[۲] یک روایت مقید است «من بلغه شیء من الثواب فعمله التماس ذلک الثواب کان له أجر ذلک»[۳] اما این جا جای حمل مطلق بر مقید نیست.

اشکال بر مرحوم نائینی

مرحوم اصفهانی از این مطلب جواب می‌فرماید. می‌فرماید ما باید ببینیم سرّ حمل مطلق بر مقید در واجبات چیست، سرّ عدم حمل مطلق بر مقید در مستحبات چیست، تا ببینیم ما نحن فیه اصلا صغرای این بحث هست یا صغرای این بحث نیست.

در واجبات اگر یک دلیل وارد شده أقم الصلاة، بعد دلیل دیگر وارد شده که صل مع الطهاره، فرض این است که هر دو دلیل دلالت می‌کنند بر وجوب، اگر بنا باشد نماز با وضو واجب باشد، معنای آن این است که مراد از مطلق هم همین مقید است لذا حمل می‌شود مطلق بر مقید، چرا؟ چون تحصیل قید در باب واجبات، واجب است، مستحب نیست.

در مستحبات چرا می‌گوییم مقید نمی‌شود؟ چون تحصیل قید در مستحبات لازم نیست. البته مگر این که شرط اصل عمل باشد. مثلا نماز مستحبی شرطش وضو هست، اما اشتراط وضو نه به خاطر وجوب صلاة یا استحباب صلاة است بلکه به خاطر ماهیت صلاة است، ماهیت صلاة، ماهیة لا تتحقق الا مع الطهاره، و الا مازاد بر آن اگر دخیل در ماهیت نباشد، تحصیلش می‌شود غیر واجب؛ مثل صلاة در مسجد، صلاة زیر قبه أبا عبدالله الحسین [علیه السلام]، این‌ها تحصیلش واجب نیست از این جهت است که در مستحبات حمل مطلق بر مقید نمی‌شود.

ولیکن در مستحب باید هر دو عمل چه دلیل مطلق چه دلیل مقید، هر دو حکم مذکور در آن‌ها استحباب نفسی باشد مثل همین مثال‌هایی که زدیم، زیارة الحسین [علیه السلام] مستحبٌ، زیارة الحسین [علیه السلام] لیلة الجمعه این هم مستحبٌ. حکم در هر دو استحباب است، استحباب نفسی است، اما اگر در یک دلیل استحبابی که در آن ذکر شده است، استحباب به لحاظ احتمال امر باشد، ثوابی که در آن ذکر شده است به لحاظ انقیاد باشد، به لحاظ حسن عقلی باشد، این جا دیگر جای عدم حمل مطلق بر مقید در مستحبات نیست، چون اصلا از دایره بحث خارج است.

در ما نحن فیه این طور است، در ما نحن فیه «من بلغه شیء من الثواب فعمله» ثواب را مترتب بر ذات عمل کرده این می‌تواند حکمش استحباب نفسی باشد اما روایت دوم می‌گوید «من بلغه شیء من الثواب فعمله التماس ذلک الثواب» یعنی اگر انجام بدهد به داعی احتمال امر، ثواب به او داده می‌شود. انجام عمل به داعی احتمال می‌شود انقیاد و حسن آن می‌شود حسن عقلی، دیگر اصلا استحباب آن استحباب نفسی نیست. لذا این جا نمی‌توانیم بگوییم حمل مطلق بر مقید نمی‌شود از باب این که این جا باب مستحبات است نه اصلا موضوع متفاوت است.

راهی که برای عدم حمل مطلق بر مقید هست همان راهی است که بزرگان گفتند که بگوییم مثبتین هستند در مثبتین تقیید نیست و الی آخر. اشکالی هم که من مرحوم اصفهانی داشتم باقی است که بله ولو مثبتین هستند و در مثبتین جای حمل مطلق بر مقید نیست اما این «فعمله» که در روایات ذکر شده است این عبارت در روایات کاشف است از این که طبیعت انسان و به طور معمول انسان عمل را به خاطر ثوابش انجام می‌دهد نه این که التماس ثواب و داعی احتمال امر قید عمل باشد خیر، قید عمل نیست. محرک مکلف است، حتی در واجبات هم اگر بگویند کسی که نماز ظهر بخواند یک حوریه چهارده بهاره تو پُر نمکین به او می‌دهند محرک این برای نماز چیست؟ حوریه است ولیکن وجوب رفته روی نماز، روی حوریه نرفته، از این جهت که این‌ها قید نیست.

وقتی قید نشد نتیجه‌اش این است که ما دو روایت داریم: یک روایت اثبات ثواب کرده بر مطلق عمل، روایت دوم اثبات همان ثواب را کرده بر عمل مقید. قانون اطلاق و تقیید باید جاری شود باید حمل شود مطلق بر مقید به طوری که مشهور هم گفتند. بخواهد جاری نشود باید حرف ما گفته بشود که این «فعمله» قید نیست بلکه دلالت می‌کند بر یک امر عادی طبیعی که انسان‌ها دارند و الا اگر بنا باشد صرف نظر از این بکنیم و بگوییم «فاء» دال بر سببیت است و قید هست قطعا این جا باید حمل مطلق بر مقید بشود ولو که از مستحبات باشد.

من عبارت مرحوم اصفهانی را این جا بخوانم، می‌فرماید: «و أما ما فی کلمات بعض الأعلام» که مقصود مرحوم محقق نائینی است «من ان المطلق لا یحمل علی المقید فی المندوبات» وجه این که این جا حمل مطلق بر مقید نمی‌شود این است «فلا موجب لحمل المطلق هنا علی المقید و ان سلم التقیید» اگر چه ما تسلیم کنیم تقیید را، بگوییم تقیید هست ولیکن در ما نحن فیه چون مستحب است تقیید نیست.

«ففیه» جواب فرمود: «أن الوجه فی عدم الحمل فی المندوبات امکان حمل المطلق و المقید منها» یعنی در مندوبات «علی مراتب المحبوبیة فالمستحب الفعلی هو المقید» آن که مقید است زیارت الحسین [علیه السلام] لیلة الجمعه، آن مستحب کامل است فعلی است، مستحب اصلی آن است «و ما عداه مستحب ملاکی» ما عدا آن ملاک استحباب را دارد، مستحب است اما مستحب اصلی نیست «بخلاف الواجبات» اما در واجبات این طور نیست «فان حملها علی مراتب الوجوب» شما حمل بر مراتب وجوب هم که بکنید «یلازم الحمل علی المقید» چون علی ای حال دلیل مقید دال بر وجوب است وقتی دال بر وجوب بود پس قید آن را باید تحصیل کنید، تحصیل قید آن که مستحب نیست «فان الملاک الوجوبی لازم التحصیل» استحباب ملاکی، ملاک آن لازم نیست اما وجوب ملاکی، ملاک آن واجب است «و هذا الوجه غیر جار هنا، فان المقید بداعی ثواب المحتمل لیس مستحبا شرعیا» مقید شما یعنی آن روایتی که دارد «فعمله التماس ذلک الثواب» اصلا مستحب شرعی نیست تا قانون عدم حمل مطلق بر مقید در مستحبات در آن جاری بشود «لا فعلیا و لا ملاکیا» نه مستحب اصلی است، مرتبه اعلا، نه مستحب ملاکی مرتبه پایین‌تر «بل المقید بهذا الداعی راجح عقلی» راجح عقلی است «و المطلق الذی حقیقته اتیان الفعل لا بهذا الداعی بل بسائر الدواعی مستحب شرعی، فلیس المقید من مراتب المستحب الشرعی فی قباله» یعنی ما دو تا مستحب نداریم که حمل بر مراتب استحباب کنیم یکی اصلا ثواب آن برای حسن انقیاد است، عقلی است «مع أن وحدة السياق» این وحدة السیاق است که دیروز هم توضیح دادم «مع أن وحدة السياق في الأخبار يقتضي أن يكون الكل» تمام اخبار من بلغ «بصدد ترتيب سنخ واحد من الثواب على سنخ واحد من الموضوع» می‌خواهند یک ثواب را بر یک موضوع مترتب کنند، نهایت در بعضی مطلق است در بعضی مقید است پس ما باید بگوییم مقصود همان مقید است «و قد عرفت أن مقتضاه إرجاع المطلق إلى المقيد» که باید مطلق را حمل بر مقید بکنیم چرا؟ «لمكان تنافيهما في ترتيب ثواب مخصوص على المطلق تارة، و على المقيد أخرى» بگویی این کار اگر بدون قید انجام بدهی قصر زبرجد می‌دهیم با قید هم انجام بدهی همان قصر زبرجد می‌دهیم، هیچ عاقلی دیگر نمی‌رود دنبال مقید می‌گوید دو تا که یک اندازه است چرا بروم سراغ او، پس معلوم می‌شود یک قصر زبرجد بیشتر نیست یک عمل هم بیشتر مقابل آن نیست باید همان عمل مقید باشد «فانه كاشف عن وحدة المرتبة، و إن كانت المحبوبية على أي حال شرعية».[۴]

نتیجه بحث چه شد؟ نتیجه بحث این شد که اگر ما قطع کنیم از آنچه که مرحوم اصفهانی فرمود در عدم حمل مطلق بر مقید باید مطلقات را حمل بر مقید بکنیم.

فرمایش مرحوم اصفهانی تمام شد.

(سؤال: … باز استحباب نفس عمل می‌شود ولو مطلق حمل بر مقید کنیم) بله، استحباب نفس عمل می‌شود.ـ

اشکالات والد معظم بر مرحوم اصفهانی

والد معظم بر مرحوم اصفهانی اشکال فرمودند. ظاهرا می‌گویند کسی در حوزه علمیه به اندازه والد معظم تدریس نداشته این طوری که برایم نقل کردند.

۱. اشکال بر رد مانع اول

اشکال اولی بر مرحوم اصفهانی متوقف بر دو مقدمه است:

مقدمه اول

مقدمه اول این است که حرف «فاء» تارة عاطفه است که برای عطف می‌آید ـ و الفاء للترتیب باتصال و ثم للترتیب بانفصال ـ و تارة هم «فاء» فقط سمت ربط دارد مثل «فاء»ی که جمله جزا را به جمله شرط ربط می‌دهد حالا یا به حساب این که بگوییم هر جا که جمله جزا صلاحیت نداشته باشد که شرط واقع بشود مثل این که جمله اسمیه باشد، محتاج به «فاء» است یا بگوییم خیر، در غیر آن هم ممکن است «فاء» بیاید. پس یا «فاء» عاطفه است یا «فاء» رابطه است.

«فاء» عاطفه باز از جهت معنا متفاوت است. تارة فقط برای افاده ترتیب است تارة برای افاده تعقیب است، تارة برای افاده سببیت است. عاطفه است ولی از جهت معنا معنای آن به حسب قرائن متفاوت است این طور نیست که ما یک اصلی داشته باشیم که بگوییم «فاء» عاطفه موضوعٌ للسببیه خیر، چنین چیزی نداریم. بله به طور غالب یمکن أن یقال که «فاء» برای سببیت است مثل «فتلقى آدم من ربه كلمات فتاب عليه إنه هو التواب الرحيم».[۵]

واقعا چه نعمتی خدا به ما داده است حضرت آدم به نام پنج تن متوسل شده تا توبه او قبول شده، این پنج تن آقای ما هستند از آن‌ها غافل هستیم، پنج تن که برای ما است، برای حضرت آدم که نیست، پنج تن برای ما مسلمان‌ها است امت محمدیه [صلی الله علیه و آله و سلم] است که این چهارده معصوم را دارد، حالا حضرت آدم از ما ناراحت نشوند، بالاخره اولاد حضرت آدم هستند ولی بالاخره این‌ها امام‌های ما هستند. البته این‌ها امام همه انبیا بودند ولی بالاخره رابطه‌شان، رابطه ما با آن‌ها خیلی محکم است نباید غافل بشویم در توبه‌مان، در خواسته‌هامان این‌ها را باید واسطه قرار بدهیم.

علی ای حال غالب در «فاء» سببیت است، اما اصل نیست. بله اگر شما از کسانی هستید که می‌گویید الظن یلحق الشیء بالاعم الاغلب هر جا «فاء» عاطفه استعمال شد باید حمل کنی بر سببیت ولی این قاعده که گفتند باطل است.[۶]

مقدمه دوم

مقدمه دوم هم این است که همان اشکالی که همان اول‌ها مطرح شد که اساسا اگر قرینه‌ای ما داشته باشیم و مجمل باشد در صورتی که منفصل باشد، منفصل لطمه‌ای به ظهور نمی‌زند بلکه به مقداری که حجت است سبب می‌شود برای رفع ید از دلیل آخر اما به مقداری که مجمل است حجت نیست، وقتی حجت نبود لاحجت منافی با حجت نیست.[۷]

مثلا اگر گفت أکرم العلماء بعد گفت لا تکرم الفساق من العلماء فاسق مردد است بین خصوص مرتکب کبیره که اقل است و اعم از مرتکب کبیره و صغیره که افراد آن زیاد می‌شوند و اکثر است، قدر متیقن مرتکب کبیره است پس خاص ما حجیت آن نسبت به مرتکب کبیره ثابت است تا نسبت به مرتکب کبیره حجت ثابت شد این حجت مقدم می‌شود بر عام طبق قانونی که در عام و خاص گفته شد حالا یا به لحاظ قرینیت یا به لحاظ اظهریت یا به لحاظ خصوصیت به هر وجهی که آن جا گفتند، اما نسبت به اعم که مرتکب صغیره را هم بخواهد بگیرد لفظ ما ظهور ندارد مجمل است، مجمل حجت نیست در مقابل عامی که حجت داریم حجت نداریم، لذا مرجع می‌شود عموم عام.

اما اگر همین فاسق متصل باشد بگوید أکرم العلماء الا الفساق منهم، این فاسق اگر مجمل شد اجمال آن به عام سرایت می‌کند چرا اجمال آن به عام سرایت می‌کند؟ چون انعقاد ظهور در کلام متکلم به انفصال کلام او است در منفصل چون کلام منفصل شد ظهور عام منعقد شد حجت شد هیچ [چیز] جلوی آن را نمی‌گیرد مگر حجت أقوی، اما در متصل وقتی که قرینه شما مجمل هست اصلا نمی‌گذارد ظهور منعقد بشود کلام هنوز تمام نشده تا غالب خودش را به دست بیاورد لذا اجمال آن سرایت می‌کند.

بیان اشکال

با توجه به این دو مقدمه اشکال والد معظم[۸] عبارت از این است که «فاء»ی که در «فعمله» هست همان طور که ممکن است برای سببیت باشد که در نتیجه افاده کند آنچه را که مرحوم اصفهانی فرمود که این «فاء» دلالت می‌کند بر یک امر عادی که مردم بر آن هستند که کار را به خاطر ثواب آن انجام می‌دهند، کار را به سبب رسیدن به ثواب آن انجام می‌دهند، احتمال هم دارد که برای سببیت نباشد برای صرف عطف باشد، بگوید اگر انجام دادند و عمل آن‌ها به التماس ثواب بود ثواب می‌دهیم که می‌شود قید. تا مردد شد بین آنچه که مرحوم اصفهانی فرموده و بین آنچه که قید باشد و متصل هم هست سبب می‌شود که ظهور روایت در آنچه که مرحوم اصفهانی ادعا فرموده تمام نشود. این اشکال اول.

(…)[۹]

تا این جا نتیجه این شد که پس فرمایش مرحوم اصفهانی که رد مانع اول کرد ـ چون مانع اول این بود که ما بگوییم این «فاء»ی که در این جا هست افاده قیدیت بکند، ایشان فرمود افاده قیدیت نمی‌کند پس مانع نداریم ظهور منعقد است در استحباب نفسی مطلقا، نه مقید به التماس ذلک الثواب ـ والد معظم رد را مورد اشکال قرار دادند. پس مانع اول الان به قوت خودش باقی است و مانع از ظهور است.

اما مانع دوم محض خاطر شما به چند دقیقه نمی‌رسد چاره‌ای نیست که شنبه بیاییم که مانع دوم را ذکر بکنیم.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.



۱) اما ثانيا فلما عرفت في بحث المطلق و المقيد من عدم الموجب لحمل المطلق على المقيد في باب المستحبات رأسا و ان الحمل المذكور مختص بموارد الأحكام الإلزامية. أجود التقريرات ج‏۲ ص۲۱۰

۲) وسائل الشيعة ج‏۱ ص۸۱

۳) وسائل الشيعة ج‏۱ ص۸۲

۴) نهاية الدراية في شرح الكفاية ج‏۴ ص۱۸۰ و ۱۸۱

۵) البقرة ۳۷

۶) و التحقيق أن ما أفاده لدفع المانعين غير تام أما ما أفاده بالنسبة إلى عدم مانعية الفاء فوجه النظر فيه يتوقف على بيان مقدمتين، الأولى: أن الفاء إما تكون عاطفة كما في المقام، وإما تكون حرف ربط كما في جملة الجزاء، والعاطفة إما تكون الإفادة الترتيب، وإما لإفادة التعقيب، وإما لإفادة السببية ولكن الغالب فيها على ما اتفق عليه أهل اللغة والأدب هو الأخير، كما في قوله تعالى فتلقى آدم من ربه كلمات فتاب عليه وغيره من سائر الآيات. تحف العقول فی علم الاصول ج۱ ص۳۲۸

۷) الثانية: أنه قد تحقق في الأصول أن ما يحتمل قرينيته للكلام إذا كان منفصلا لا يخل بظهوره، وإذا كان متصلا به يوجب عدم انعقاد الظهور فيما اتصل به. تحف العقول فی علم الاصول ج۱ ص۳۲۹

۸) و بعد هاتين المقدمتين نقول: لما كان جميع الأخبار الواردة مشتملة على الفاء ـ وإن كان بعضها غير مشتملة على جملة «طلبا لقول النبي» وجملة «التماس ذلك الثواب وهي كما اعترف به ذات وجهين مع الغض عن كون الغالب فيها هي السببية ومع الغض عما ذكر قبلا من كون الظاهر من نظائر الجملتين عند العرف هو سببية الأولى للثانية ـ فلو كانت منفصلة لما أخلت بظهور هذه الأخبار فيما أفاده، ولكنها حيث كانت متصلة بها كانت موجبة لسقوط ظهورها فيه، حيث إنها لا أقل من كونها محتملة السببية إن لم نقل بظهورها فيه. همان

۹) (سؤال: مرحوم اصفهانی استظهار کرد) می‌گوئیم نمی‌توانیم استظهار کنیم، خیر خود ایشان هم قبول دارد که «فاء» ظهور در سببیت ندارد، غالب در سببیت است چون در همین صفحه‌ای که از مرحوم اصفهانی خواندم راجع به اشکالی که بر مرحوم نائینی دارد حالا یا همین صفحه است یا دو صفحه قبل از این در همین حاشیه قضیه «فاء» سببیه را از مرحوم شیخ انصاری هم نقل می‌کند و مورد بحث قرار می‌دهد.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا