ویرایش محتوا

جلسه ۱۰۹ ـ چهار‌شنبه ۳۱‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۳‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۰۸ ـ سه‌شنبه ‏۳۰‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۲‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۰۷ ـ دو‌شنبه ۲۹‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۱‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۰۶ ـ یکشنبه ۲۸‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۰‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۰۵ ـ شنبه ۲۷‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۱۹‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۰۴ ـ چهار‌شنبه ‏۲۴‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۱۶‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۰۳ ـ سه‌شنبه ۲۳‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۱۵‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۰۲ ـ دو‌شنبه ۲۲‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۱۴‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۰۱ ـ یکشنبه ۲۱‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۱۳‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۰۰ ـ شنبه ۲۰‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۱۲‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۹ ـ سه‌شنبه ۱۶‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۸‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۸ ـ دو‌شنبه ۱۵‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۷‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۷ ـ یکشنبه ۱۴‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۶‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۶ ـ شنبه ۱۳‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۵‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۵ ـ چهار‌شنبه ۱۰‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۴ ـ سه‌شنبه ۹‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۱‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۳ ـ دو‌شنبه ۸‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۹‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۲ ـ یکشنبه ۷‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۸‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۱ ـ شنبه ۶‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۷‏.۱۰‏.۱۴۴۶



بسم الله
الرحمن
الرحیم

الحمد
لله رب
العالمین و
صلی الله علی
سیدنا محمد و
آله الطاهرین
سیما بقیة
الله فی
الارضین و
اللعن علی اعدائهم
الی یوم الدین

بحث در
ترتب ثمرات
بود بر مبانی
مختلفی که در
اخبار من بلغ
هست و بحث
منتهی شد به
ثمره سوم که
صحت مسح به
رطوبت موجود
در مسترسل از
لحیه باشد.

ادامه
ثمره سوم

در این
جا بنا بر
اسقاط شرائط
حجیت که بگوییم
مفاد اخبار من
بلغ اسقاط
شرائط حجیت
است نسبت به
مستحبات، نتیجه
آن این است که
جائز است أخذ
رطوبت از
مسترسل لحیه.

مسلک
دوم این بود
که مفاد اخبار
من بلغ
استحباب نفسی
عمل باشد بر این
تقدیر هم غَسل
مسترسل لحیه می‌شود
مستحب شرعی و
أخذ رطوبت برای
مسح می‌شود
جائز.

مسلک
سوم این بود
که مفاد اخبار
من بلغ ارشاد
به حکم انقیاد
باشد نه اثبات
یک استحباب
شرعی، بنا بر
این گفتیم که
صحیح نیست أخذ
رطوبت از
مسترسل لحیه.

اشکال
در ثمره سوم

بعد
وارد این بحث
شدیم گفتیم که
تازه بنا بر
مبنای اول و
دوم که
استحباب غَسل
مسترسل لحیه
درست بشود باز
جواز أخذ
رطوبت از
مسترسل لحیه
اشکال فقهیی
دارد. دو تا
اشکال در مقام
هست.

۱.
اشکال در اثبات
جزئیت

اشکال
اول این است
که جواز أخذ
رطوبت برای
مسح به شرط
این است که
غسل مسترسل از
لحیه از اجزاء
وضو باشد مثل
حاجب که از
اجزاء وضو است.
أخذ رطوبت از
حاجب درست است.
پس باید ثابت
بشود که
مسترسل لحیه
جزء وضو است
تا غَسل آن
بشود جزء
اغسال وضو، نهایت
اغسال
مستحبه، تا
جائز بشود أخذ
رطوبت از آن.

مشکل
ما این است که
ما دلیلی بر
جزئیت غسل
مسترسل لحیه
در افعال وضو
نداریم. آنچه
که داریم فقط
استحباب غَسل
است، استحباب
غَسل مسترسل لحیه
در وضو اعم
است، هم می‌شود
به جهت این
باشد که
مسترسل از لحیه
جزء وجه است
پس غسل آن می‌شود
جزء افعال
وضو، هم می‌شود
به خاطر این
باشد که غَسل
مسترسل از لحیه
یک مستحبی است
که ظرف آن وضو
است، مستحب
مستقلی است
برای خودش،
اما ظرف آن
وضو است. مثل
باب قنوت در
نماز، در نماز
قنوت مستحب است
اما قنوت جزء
نماز نیست
بلکه قنوتی
مستحبی است که
ظرف آن نماز
است.

حالا
مفاد اخبار من
بلغ چه چیزی
را اثبات کرده؟
اثبات کرده
استحباب غسل
مسترسل لحیه
را، این
استحباب غسل
ممکن است به
جهت این باشد
که از اجزاء
مستحبه وضو
است، ممکن است
از جهت این
باشد که مستحبی
است که ظرفه
الوضوء و اعم
مثبت اخص نیست.

اللهم
الا ان یقال

مگر
شما از این
راه پیش بیایید
بگویید ما یک
قانونی داریم
که اوامر در
مرکبات ارشاد
به جزئیت و
شرطیت است،
نواهی در
مرکبات ارشاد
به مانعیت و
قاطعیت است،
به این بیان
که ظهور اصلی
امر در بعث
است، در تحریک
است. إرکع،
امر به رکوع
است اما اگر یک
مرکبی ما
داشته باشیم و
در ضمن مرکب
امر بشود به
رکوع این
ارشاد به جزئیت
رکوع است، چون
یقینا در باب
نماز ما دو
واجب نداریم: یکی
خود نماز واجب
باشد، یکی
رکوع آن واجب
باشد که اگر
کسی رکوع را
انجام نداد دو
عقاب بشود یکی
به خاطر ترک
رکوع چون واجب
بوده یکی هم
به خاطر این
که به ترک جزء
کل ترک شده به
خاطر ترک صلاة.
لذا می‌گویند
اوامر در
مرکبات ارشاد
است به جزئیت یا
شرطیت، اگر
گفت طهر فی
الصلاة یعنی
الطهور شرطٌ فی
الصلاة، نواهی
آن هم ارشاد
به مانعیت و
قاطعیت است
مثل لا تصل فی
ما لا یأکل
لحمه.

در ما
نحن فیه از
باب پیش می‌آییم
می‌گوییم روی
مسلک اول و
دوم امر به
غسل مسترسل لحیه
به توسط اخبار
من بلغ درست
شد و این امر
به أجزاء است،
امر به کل که نیست،
امر در مرکب
است، امر در
مرکب هم می‌شود
ارشاد به جزئیت
پس اثبات می‌کند
که غَسل
مسترسل از لحیه
جزء وضو است.

و
لکن

این
راه مشکل دارد
و درست نیست؛
وجه اشکالش این
است که آنچه
که ثابت شده
در اصول این
است که اگر
امری در
مرکبات به
عنوان اولی
متعلق به چیزی
بود ارشاد به
جزئیت است،
مثل این که در
باب صلاة
بفرماید إرکع،
می‌شود ارشاد
به جزئیت، اما
اگر امر به شیئی
به عنوان ثانوی
بود، یعنی به
عنوان خودش
مستحب نبود
بلکه به عنوان
یک طاری بر
آن، به عنوان
عارض بر آن
مستحب شده بود
این جا وجهی نیست
برای این که
ما بگوییم امر
ارشاد به جزئیت
است.

در ما
نحن فیه امر
در اخبار من
بلغ به عمل به
عنوان بلوغ
ثواب است
«من بلغه شیء
من الثواب
فعمله»
،[۱] در بعضی هم
داشت
«فعمله
التماس ذلک
الثواب کان له
اجر ذلک»
،[۲] بنا بر این،
این راه برای
اثبات این که
غَسل مسترسل
لحیه جزء وضو
بشود ولو جزء
مستحبی ناتمام
است.

این
اشکال اول.

(سؤال: بر
مبنای اسقاط
شرائط حجیت عنوان
اولی می‌شود)
احسنتم! اشکالی
که می‌کند
اشکال خوبی
است من توضیح
بدهم اشکال ایشان
را. ببینید در
اخبارمن بلغ
سه تا مبنا
گفتیم، مبنای
دوم استحباب
عمل بود به
عنوان بلوغ
ثواب این می‌شود
به عنوان ثانوی،
مبنای اول
اسقاط شرائط
حجیت بود که
مثل این که
خبر صحیح
اثبات
استحباب می‌کند
خبر ضعیف هم
اثبات
استحباب می‌کند،
بعد یک ضمیمه
دیگر هم بکنیم
که ایشان نکرد
و بگوییم
«فعمله» یا
«التماس ذلک
الثواب» عنوان
متعلق قرار
داده نمی‌شود،
این را هم باید
بگوییم و الا
ما که گفتیم
عنوان متعلق می‌شود
یادتان هست که
مرحوم آخوند فرمود
این‌ها عنوان
متعلق نمی‌شود،
اگر این را هم
بگوییم البته
بله دیگر خود
آن می‌شود
مستحب و به
عنوان اولی
مستحب می‌شود.
اما فرض این
است که ثابت
شد که مفاد
روایات در جمع
بین روایات
عبارت است از
اثبات
استحباب عمل
به عنوان بلوغ
ثواب.

۲.
توقف ثمره بر
جزئیت مستحب للواجب

اشکال
دوم این است
که اساسا این
بحث [در جایی
که وضو واجب
باشد] مبتلا
به یک اشکال
اساسی است و
آن اشکال اساسی
این است که ما
اول باید تصور
بکنیم جزئیت
مستحب را
للواجب تا بعد
بگوییم که
حالا این غَسل
مسترسل لحیه
مستحب است و
از أجزاء وضو
هست و در نتیجه
أخذ رطوبت از
آن درست است و[لی]
جزئیت امر
مستحبی
للواجب معنا
ندارد، محال
است. چرا؟ چون
خاصیت عمل
استحبابی این
است که یجوز
ترکه، از آن
طرف می‌خواهد
جزء واجب باشد
که خاصیت واجب
این است که لا یجوز
ترکه و این دو تا
با هم متنافی
هستند قابل
جمع نیستند.

لذا ان‌شاءالله
فرصت کردید
مراجعه کنید
مرحوم صاحب
عروه این مطلب
را طرح کردند
و مرحوم آقای
خوئی قدس سره
در همین
موسوعه هم
مفصل وارد بحث
می‌شوند،
کسانی که قائل
شدند به جزئیت
مستحب برای
واجب، ادله آن‌ها
را ذکر می‌کنند
و مناقشه می‌کنند
و ثابت می‌کنند
که جزئیت
مستحب برای
واجب ممکن نیست.

تا این
جا روشن شد که
این ثمره سوم،
ثمره ناتمامی هست،
این ثمره مفید
نشد.

ان
قلت

ان قلت می‌گوید
ما آن را درست می‌کنیم
هم واجب را به
وجوب خودش نگه
می‌داریم هم
جزء مستحب را
به استحباب
خودش نگه می‌داریم.
به چه بیان؟
به این بیان
که ما می‌گوییم
این مستحب جزء
طبیعی واجب نیست
جزء فرد است،
ما یک طبیعی
واجب داریم آن
که متعلق امر
به صلاة است،
امر متعلق به صلاة
خورده به طبیعی
الصلاة، طبیعی
الصلاة طبیعت
واجبه است
ممکن نیست که
جزء آن مستحب
باشد یعنی جزء
آن قابل باشد
برای این که
انسان انجام
ندهد. این
مستحب مثل
غَسل مسترسل
لحیه، مثل اتیان
صلاة در مسجد
که مستحب است
این‌ها جزء طبیعی
واجب نیستند
جزء فرد هستند.
البته این فرد
می‌تواند
مستحب باشد به
لحاظ خصوصیتی
که در آن هست،
نماز در مسجد مستحب
است. نماز در
مسجد الحرام چند
تا حساب می‌شود؟
صد هزار تا
گفتند، بله صد
هزار تا ولی
نماز عند امیرالمؤمنین
صلوات الله علیه
دویست هزار تا
حساب می‌شود،
[۳] چه کرده امیرالمؤمنین!

پس نتیجه
این شد که ان
قلت خوب حرفی می‌زند
می‌گوید آقا این
مستحب جزء فرد
است، جزء طبیعی
نیست تا محذور
عدم امکان جزئیت
مستحب للواجب
پیش بیاید. یعنی
آن که واجب
است طبیعت
نماز است، فردی
که شما انجام می‌دهید
این فرد که
واجب نیست.
لذا شما اگر
وقت نماز بگویید
خدایا این
چهار نمازی که
تو امر کردی می‌خوانم
این باطل است،
چون خدا به این
نماز که امر
نکرد خدا به
طبیعت الصلاة
امر کرده.

قلت

فرض این
است که طبیعت
در خارج به
وجود فرد
موجود می‌شود
این طور نیست
که وجود طبیعت
در خارج منحاز
از فرد باشد
به وجود فرد
طبیعت موجود
است لذا اگر چیزی
جزء فرد بشود،
جزء طبیعت
خواهد شد. بله
مشخصات فرد
داخل در طبیعت
نمی‌شود آن
حرف دیگر است
چون آن‌ها
لوازم تشخص
هستند که سبب
جزئیت و سبب
وجود خارجی شیء
می‌شوند مثل این
که نماز در
مسجد باشد، جماعت
باشد فرادی
باشد این‌ها
داخل در فرد نیستند،
به اصطلاح فنی
این‌ها از
عوارض تشخص
هستند.

هذا
تمام الکلام
در ثمره سوم.

تنبیه
سوم تعارض بین
ادله خبر واحد
و اخبار من
بلغ

امر سوم
این است که بین
ادله حجیت خبر
و بین اخبار
من بلغ تعارض
محقق می‌شود.
حالا نسبت به
ادله حجیت خبر
هر مسلکی را
که ما انتخاب
کنیم فرق نمی‌کند.
قائل بشویم به
حجیت خبر ثقه یا
قائل بشویم به
حجیت خبر صحیح.

تقریب
تعارض بر مسلک
اسقاط

توضیح
تعارض بنا بر
مسلک تسامح در
ادله سنن یعنی
بنا بر مسلک
اول که اسقاط
شرائط حجیت
نسبت به
مستحبات است، به
این بیان است
که نسبت بین
ادله حجیت خبر
و ادله تسامح
در سنن نسبت
عموم و خصوص
من وجه است.

ادله حجیت
خبر مثل آیه
نبأ، مثل
«لا عذر فی
التشکیک فی ما
یروی عنا
ثقاتنا»
[۴] مثل سیره عقلا
من جهةٍ خاص
است که باید
خبر ثقه باشد،
من جهةٍ عام
است، چه در
واجبات چه در
مستحبات،
اخبار من بلغ
من جهةٍ خاص
است فقط در
خصوص مستحبات
است اما از
جهت وثاقت عام
است چه خبر
ثقه باشد چه
خبر غیر ثقه
باشد و خبر ضعیف
باشد. ماده اجتماع
می‌شود خبر ضعیف
دال بر
استحباب.
مفهوم آیه نبأ
می‌فرماید این
خبر حجت نیست
«أَ یونس
بن عبد الرحمن
ثقة آخذ عنه
معالم دینی»
،[۵] می‌گوید
وثاقت معتبر
است، این خبر
ثقه نیست پس
معتبر هم نیست
«العمری
و ابنه ثقتان
فما ادیا عنی
فعنی یؤدیان»
[۶] می‌فرماید
وثاقت شرط
است، این
وثاقت ندارد
پس حجت نیست،
اخبار من بلغ
مفاد آن این
است که چون
بلغه ثوابٌ
کان له اجر
ذلک و ان یکن
النبی صلی
الله علیه و
آله لم یقله،
پس نسبت می‌شود
عموم خصوص من
وجه در ماده اجتماع
تعارض می‌کند.

(…)[۷]

بنا بر
این نتیجه می‌شود
که متعارض
هستند، وقتی
متعارض شدند دیگر
خبر ضعیف دال
بر استحبابی
برای ما درست
نمی‌شود.

جواب
از تعارض

از این
اشکال جواب
داده شده به
دو جواب؛

جواب
اول

جواب
اول عبارت از
این است که
شما نسبت را
اشتباه گرفتید
که عموم و
خصوص من وجه
است، نسبت
عموم و خصوص
مطلق است نه
عموم و خصوص
من وجه. چرا؟
چون ادله اعتبار
خبر ثقه اطلاق
دارد، می‌فرماید
خبر ثقه حجت
است مطلقا چه
در واجبات و
چه در مستحبات
پس مفهوم آن می‌شود
این که خبر غیر
ثقه حجت نیست
چه در واجبات
و چه در
مستحبات
اخبار من بلغ
خاص به خبر ضعیف
است، می‌گوید
خبر ضعیف قائم
بر مستحب حجت
است پس می‌شود
خاص آن اعم از
مستحب و واجب
بود این خاص
به مستحب است. وقتی
نسبت عموم و
خصوص مطلق شد
پس اخبار من
بلغ تخصیص می‌زند
ادله حجیت خبر
ثقه را، وقتی می‌گوییم
تخصیص می‌زند
مقصود مفهوم
آن است دیگر.

نتیجه
این است که
وثاقت،
عدالت، به هر
مسلکی در حجیت
خبر معتبر است
در مطلق احکام
الا در
مستحبات که در
مستحبات
وثاقت معتبر نیست.

این
جواب اول.

اشکال
بر جواب

این
جواب درست نیست
به خاطر این
که نسبت همان
طور که گفتیم
عموم و خصوص
من وجه است نه
عموم و خصوص
مطلق. اخبار
من بلغ اختصاص
به خبر ضعیف
ندارد.

پس تا این
جا اخبار من
بلغ می‌شود
اعم به خاطر این
که اخبار من
بلغ خاص به
روایات ضعیف نیست،
روایات صحیح
هم اگر قائم شود
بر استحباب
عمل، استحباب
ثابت است
اسقاط شرائط
حجیت که در
اخبار من بلغ
نیست، اسقاط
شرائط حجیت یک
عنوانی است که
ما داریم
انتزاع می‌کنیم
اما آن که
مفاد اخبار هست
این است من
بلغه ثوابٌ چه
به خبر صحیح چه
به خبر ضعیف.

بنا بر
این حق این می‌شود
که نسبت به عموم
و خصوص من وجه
است و تعارض
برقرار است
لذا باید
دنبال راه حل
دیگر بگردیم.
دو راه حل دیگر
هست که فردا
خواهم گفت.

و صلی
الله علی محمد
و آله الطاهرین.



۱) وسائل
الشيعة ج‏۱ ص۸۱

۲) وسائل
الشيعة ج‏۱ ص۸۲

۳) قد
ورد في الخبر
أن الصلاة عند
علي عليه السلام
بمائتي ألف
صلاة. ذكر ذلك
في نجاة
العباد، و في
كتاب تحفة
العالم، و نسب
إلى الصدوق في
كتاب مدينة
العلم. مهذب
الأحكام
(للسبزواري) ج‌۵
ص ۵۰۵ تستحب
الصلاة في
مشاهد الائمة
عليهم السلام بل
قيل: انها أفضل
من المساجد و
قد ورد أن
الصلاة عند
علي عليه
السلام بمأتى
ألف صلاة. مباني
منهاج
الصالحين ج‌۴
ص ۳۱۶

۴) وسائل
الشيعة ج‏۱ ص۳۸

۵) و عن
علي بن محمد
القتيبي عن
الفضل بن
شاذان عن عبد
العزيز بن
المهتدي و كان
خير قمي رأيته
و كان وكيل
الرضا علیه
السلام و
خاصته قال:
سألت الرضا علیه
السلام فقلت
إني لا ألقاك
في كل وقت
فعمن آخذ
معالم‏ ديني‏
فقال خذ عن‏
يونس‏ بن عبد
الرحمن. وسائل
الشيعة ج‏۲۷ ص۱۴۸

۶) وسائل
الشيعة ج‏۲۷ ص۱۳۸

۷) (سؤال:
چطور شامل ثقه
می‌شود) به
خاطر این که
اعم است چه
ثقه باشد چه
ضعیف است (وقتی
مبنا اسقاط
شرائط است)
اسقاط شرائط
است ولیکن عیبی
که ندارد که
حالا اگر
شرائط را داشت
بگوید حجت نیست
در مستحبات. (مورد
اجتماع کجا می‌شود)
خبر ضعیف دال
بر استحباب،
گوش بدهید
مفهوم آیه نبأ
می‌گوید حجت نیست
اخبار من بلغ
می‌گوید حجت
هست می‌شود
تعارض بقیه هم
همین طور است؛
«أ یونس بن
عبدالرحمن
ثقةٌ» می‌گوید
ثقه باید باشد
چون آن روایت
در مقام تحدید
است مفهوم
دارد این‌ها
را در حجیت خبر
واحد تمام کردیم،
روایات مثل
«العمری و
ابنه ثقتان
فما ادیا عنی
فعنی یؤدیان»
اشکال واضح آن
این است که
اثبات شیء که
نفی ما عدا نمی‌کند،
خبر ثقه حجت
باشد خبر غیر
ثقه هم حجت
باشد، فرض این
است این‌ها که
همه در مقام
تحدید است، می‌گوید
ممن «آخذ
معالم دینی»
چون در مقام
تحدید است
مفهوم دارد این‌ها
دیگر در بحث
حجیت خبر واحد
همه روشن شد.

جلسه ۹۰ ـ دو‌شنبه ۱‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۲‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۹ ـ یکشنبه ۳۱‏.۱‏.۱۴۰۴ ـ ۲۱‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۸ ـ شنبه ۱‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۰‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۷ ـ چهار‌شنبه ۲۷‏.۱‏.۱۴۰۴ ـ ۱۷‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۶ ـ سه‌شنبه ۲۶‏.۱‏.۱۴۰۴ ـ ۱۶‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۵ ـ دو‌شنبه ۲۵‏.۱‏.۱۴۰۴ ـ ۱۵‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۴ ـ یکشنبه ۲۴‏.۱‏.۱۴۰۴ ـ ۱۴‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۳ ـ شنبه ۲۳‏.۱‏.۱۴۰۴ ـ ۱۳‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۲ ـ چهار‌شنبه ۲۰‏.۱‏.۱۴۰۴ ـ ۱۰‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۱ ـ سه‌شنبه ۱۹‏.۱‏.۱۴۰۴ ـ ۹‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۰ ـ شنبه ۴‏.۱۲‏.۱۴۰۳ ـ ۲۳‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۹ ـ چهار‌شنبه ۱‏.۱۲‏.۱۴۰۳ ـ ۲۰‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۸ ـ سه‌شنبه ‏۳۰‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۱۹‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۷ ـ دو‌شنبه ۲۹‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۱۸‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۶ ـ یکشنبه ۲۸‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۱۷‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۵ ـ شنبه ۲۷‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۱۶‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۴ ـ سه‌شنبه ۲۳‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۱۲‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۳ ـ چهار‌شنبه ۱۷‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۶‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۲ ـ سه‌شنبه ۱۶‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۵‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۱ ـ دو‌شنبه ۱۵‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۴‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۰ ـ شنبه ۱۳‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۲‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۹ ـ چهار‌شنبه ۳‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۲۱‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۸ ـ سه‌شنبه ۲‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۲۰‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۷ ـ دو‌شنبه ۱‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۱۹‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۶ ـ یکشنبه ‏۳۰‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۱۸‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۵ ـ شنبه ۲۹‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۱۷‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۴ ـ دو‌شنبه ۲۴‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۱۲‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۳ ـ یکشنبه ۲۳‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۱۱‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۲ ـ چهار‌شنبه ۱۹‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۷‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۱ ـ دو‌شنبه ۱۷‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۵‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۰ ـ یکشنبه ۱۶‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۴‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۹ ـ چهار‌شنبه ۱۲‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۳۰‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۸ ـ سه‌شنبه ۱۱‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۲۹‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۷ ـ دو‌شنبه ۱۰‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۲۸‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۶ ـ شنبه ۸‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۲۶‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۵ ـ چهار‌شنبه ‏۵‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۲۳‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۴ ـ سه‌شنبه ۴‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۲۲‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۳ ـ دو‌شنبه ۳‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۲۱‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۲ ـ شنبه ‏۱‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۱۹‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۱ ـ چهارشنبه ۲۸‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۱۶‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۰ ـ شنبه ‏۲۴‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۱۲‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۹ ـ چهار‌شنبه ۲۱‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۹‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۸ ـ سه‌شنبه ‏۲۰‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۸‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۷ ـ دو‌شنبه ۱۹‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۷‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۶ ـ یکشنبه ۱۸‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۶‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۵ ـ ‌شنبه ۱۷‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۵‏.۶‏.۱۴۴۶

تتمه اشکال سوم والد معظم بر مرحوم اصفهانی[۱]

تتمه جواب اول از مانع
راه حل اول از جواب اول به تفکیک در حجیت
جواب از تفکیک در حجیت
راه حل دوم از جواب اول، عدم اضطراب متن
جواب دوم از مانع
اشکال در جواب دوم از مانع
نتیجه در روایت مانعه

بیان حکم صور شبهه حکمیه و موضوعیه تذکیه

بیان صور شبهه حکمیه شک در تذکیه

صورت ۱. شک در قابلیت

صورت ۱.۱. شک در قابلیت از جهت مانعیت چیزی
صورت ۱.۲. شک در قابلیت از غیر جهت مانعیت
۱.۲.۱. در صورت وجود عام
۱.۲.۲. در صورت عدم وجود عام

صورت ۲. شک در غیر قابلیت

صورت ۲.۱. شک در شرطیت
۲.۱.۱. اگر تذکیه اسم برای مسبب باشد
۲.۱.۲. اگر تذکیه اسم برای سبب باشد

جلسه ۴۴ ـ چهارشنبه ۷‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۲۵‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۳ ـ سه‌شنبه ۶‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۲۴‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۲ ـ دو‌شنبه ‏۵‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۲۳‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۱ ـ یکشنبه ۴‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۲۲‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۰ ‌ـ شنبه ۳‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۲۱‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۹ ـ چهار‌شنبه ‏۳۰‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۸‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۸ ـ سه‌شنبه ‏۲۹‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۷‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۷ ـ دو‌شنبه ۲۸‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۶‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۶ ـ چهار‌شنبه ۲۳‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۱‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۵ ـ سه‌شنبه ۲۲‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۰‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۴ ـ دو‌شنبه ۲۱‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۹‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۳ ـ یکشنبه ۲۰‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۸‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۲ ـ شنبه ۱۹‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۷‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۱ ـ چهار‌شنبه ۱۶‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۴‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۰ ـ سه‌شنبه ۱۵‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۳‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۹ ـ دو‌شنبه ۱۴‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۸ ـ ‌شنبه ۱۲‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲۹‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۷ ـ چهار‌شنبه ۹‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲۶‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۶ ـ سه‌شنبه ۸‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲۵‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۵ ـ دو‌شنبه ۷‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲۴‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۴ ـ یکشنبه ۶‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲۳‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۲۳ ـ شنبه ۵‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲۲‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۲ ـ چهار‌شنبه ۲‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۹‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۱ ـ سه‌شنبه ۱‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۸‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۰ دو‌شنبه ‏۳۰‏.۷‏.۱۴۰۳ ـ ۱۷‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۹ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۷.۲۹ ـ ۱۶‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۸ ـ شنبه ۱۴۰۳.۷.۲۸ ـ ۱۵‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۷ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۳.۷.۲۴ ـ ۱۱‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۶ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۷.۲۲ ـ ۹‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۵ ـ شنبه ۱۴۰۳.۷.۲۱ ـ ۸‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۴ ـ چهارشنبه ۱۴۰۳.۷.۱۸ ـ ۵‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۳ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۳.۷.۱۷ ـ ۴‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۲ ـ دو‌شنبه ۱۴۰۳.۷.۱۶ ـ ۳‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۱ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۷.۱۵ ـ ۲‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۰ ـ شنبه ۱۴۰۳.۷.۱۴ ـ ۱‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۹ ـ شنبه ۱۴۰۳.۷.۷ ـ ۲۴‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۸ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۳.۷.۳ ـ ۲۰‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۷ ـ دوشنبه ۱۴۰۳.۷.۲ ـ ۱۹‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۶ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۷.۱ ـ ۱۸‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۵ ـ چهارشنبه ۱۴۰۳.۶.۲۸ ـ ۱۴‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۴ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۳.۶.۲۷ ـ ۱۳‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۳ ـ دوشنبه ۱۴۰۳.۶.۲۶ ـ ۱۲‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۲ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۶.۲۵ ـ ۱۱‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۱ ـ شنبه ۱۴۰۳.۶.۲۴ ـ ۱۰‏.۳‏.۱۴۴۶

فهرست مطالب

فهرست مطالب

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیة الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین

ان قلتی که مرحوم نائینی مطرح فرمودند در فوائد الاصول این بود که نسبت بین ادله اعتبار وثاقت برای اثبات احکام شرعیه و بین اخبار من بلغ نسبت عموم و خصوص من وجه هست، شما چرا اخبار من بلغ را مخصص ادله اعتبار وثاقت قرار دادید.[۱] گفتیم که از این اشکال سه جواب فرمود که سه جواب به نظر ما مورد مناقشه بود.

ادامه فرمایش مرحوم نائینی

جواب چهارم

جواب چهارم[۲] جوابی است که از رساله مرحوم شیخ انصاری که در همین مسئله تسامح در ادله سنن نوشته شده استفاده می‌شود.

مرحوم شیخ قدس سره در آن رساله می‌فرماید ادله‌ای که دلالت می‌کند بر اعتبار وثاقت یا عدالت، این‌ها اختصاص دارد به روایاتی که مثبت حکم الزامی باشد، مثبت حکم وجوبی یا تحریمی باشد پس ما نسبت به غیر واجبات و محرمات دلیلی بر اشتراط وثاقت نداریم. به چه دلیل این فرمایش را مرحوم شیخ فرموده؟ می‌فرماید چون آنچه که دلیل است بر اعتبار شرائط مثل وثاقت یا عدالت، یا اجماع است یا آیه نبأ هست.

اما اجماع مختص است به واجبات و محرمات؛ شاهد آن هم عبارت از این است که در باب سنن و مستحبات مشهور بین فقها تسامح است، چون مشهور عند القدماء الغاء شرائط حجیت نسبت به مستحبات است بلکه حتی بعضی دعوای اجماع کردند بر تسامح در ادله سنن، بنا بر این اجماع فقط شامل می‌شود واجبات و محرمات را.

لااقل شک هم که شما بکنید چون اجماع دلیل لبی است قدر متیقن آن می‌شود واجبات و محرمات.

آيه نبأ هم اختصاص دارد به واجبات و محرمات. به چه دلیل؟ به مقتضای تعلیلی که در ذیل آیه شریفه است چون علتی که در ذیل آيه شریفه ذکر شده این است «أن تصيبوا قوما بجهالة فتصبحوا على ما فعلتم نادمين»[۳] ترک واجب و فعل حرام است که سبب می‌شود انسان اصابه قوم به جهالت بکند و مورد پشیمانی واقع بشود اما اگر عملی مستحب باشد حالا ما عمل نکنیم، ‌ندامتی نیست، آيه شریفه در مقام تحذیر است اختصاص پیدا می‌کند به واجبات و محرمات. پس مفهوم آیه نبأ که دلیل است بر اعتبار عدالت در حجیت خبر «إن جاءكم فاسق بنبإ فتبينوا»[۴] مفهومش شد ـ یعنی قریب به مفهوم ـ إن جاءکم عادل بنبأ فلا تتبینوا.[۵]

اشکال مرحوم نائینی بر جواب چهارم

مرحوم نائینی از این استدلال جواب می‌فرماید.[۶] می‌فرماید فرمایش مرحوم شیخ ناتمام است چون بر فرضی که همه این‌ها را هم قبول بکنیم ‌ادله حجیت امارات نسبت به احکام شرعیه که خاص به اجماع و آیه نبأ نیست بلکه عمده دلیل روایات وارد در باب است که تواتر اجمالی دارد و در روایات قطعا وثاقت بلکه بیش از وثاقت مأخوذ است، در روایت یونس وثاقت مأخوذ است «أ فيونس بن عبد الرحمن ثقة آخذ عنه ما أحتاج إليه من معالم‏ ديني فقال نعم»[۷] در روایت «العمري‏ و ابنه‏ ثقتان‏ فما أديا إليك عني فعني يؤديان… فإنهما الثقتان المأمونان‏»[۸] قید «مأمون» هم تازه دارد. بنا بر این با توجه به این روایات وارده اشتراط وثاقت نسبت به احکام ثابت می‌شود مطلقا نه این که خاص به واجب و حرام باشد، این ادله اطلاق دارد، معالم الدین، حالا معالم الدین می‌خواهد واجبات و محرمات باشد یا مستحبات و مکروهات باشد.

نتیجه‌ای که مرحوم نائینی می‌گیرند همین بود که ما باید ترجیح دهیم اخبار من بلغ را یا از باب حکومت یا از باب این که اگر مقدم نداریم می‌شود بدون مورد، مورد برای آن باقی نمی‌ماند یا از باب ترجیح به عمل مشهور. لذا در فوائد ایشان قائل می‌شود که مقتضای اخبار من بلغ اسقاط شرائط حجیت است ولیکن در أجود، همان طور که بیان کردیم قائل شدند که مفاد اخبار من بلغ استحباب نفسی ذات عمل است.

فرمایش مرحوم نائینی تمام شد.[۹]

ج. بیان مرحوم اصفهانی در استحباب نفس عمل

مرحوم اصفهانی قدس سره قائل هستند به این که مفاد اخبار من بلغ استحباب نفسی ذات عمل است. ما هنوز در همان احتمال دوم و سوم داریم کار می‌کنیم. ایشان در این حاشیه خودشان مطالبی دارد که آن مقداری که لازم هست تعرض می‌کنیم.

مطلب ۱. اساس دو قول در مسئله

مطلب اول این است که ایشان اساس دو قول در مسئله را مطرح می‌کند. دو قول عمده در اخبار من بلغ یکی عبارت از این است که مفاد اخبار من بلغ ارشاد به حکم عقل هست که عمل کردن به محتمل الامر حسن است از جهت این که انقیاد است و ثوابی که بر آن داده می‌شود ثواب انقیادی است نه ثواب اطاعتی.

قول دوم این است که مفاد اخبار من بلغ، ترتب ثواب است بر ذات عمل به خاطر قیام خبر ضعیف ولیکن ثواب بر خود عمل است نه به جهت انقیاد و چون ترتب ثواب بدون اطاعت معنا ندارد پس از ترتب ثواب به کشف إنی، کشف می‌کنیم استحباب نفس عمل را. نتیجه این است که خود عمل می‌شود مستحب نه این که بگوییم عمل مستحب نیست کاری که شما کردید از باب انقیاد ثواب دارد. مبنای دو قول این دو مطلب است.[۱۰]

مطلب ۲. حق در این دو قول

بعد ایشان وارد می‌شود در این که مدعای حق در مقام چیست، کدام یک از این دو قول حق است.

مطلب دوم می‌فرماید که ظاهر از اخبار عبارت از این است که دلالت می‌کند بر ترتب ثواب بر نفس عمل. البته عملی که بلغ علیه الثواب و الا اگر خبر ضعیف قائم نشود شما انجام بدهید، آن ‌ثواب ندارد. مثلا اگر کسی خودش احتمال بدهد که دعا عند رؤیة الهلال ثواب دارد مستحب است، انجام بدهد، ‌این مشمول اخبار من بلغ نیست، باید بلغ علیه الثواب من المعصومین علیهم‌السلام، یا حالا گسترش بدهیم بگوئیم حتی من المجتهد، من الخطیب، اما بلوغ ثواب باشد ولیکن خود عمل مستحب است و استحباب هم مترتب بر ذات عمل است نه عمل مقید بإتیانه بداع الثواب، نه عمل مقید بطلب قول النبی صلی الله علیه و آله.[۱۱]

(…)[۱۲]

مدعا که روشن شد. بله.

مطلب ۳. دلیل بر مدعا

مطلب سوم دلیل است؛ مرحوم اصفهانی استدلال می‌فرماید بر مطلب به این که اخبار من بلغ مدلولش عبارت است از ترتب ثواب بر ذات عمل. البته بعد از قائم شدن خبر ضعیف، هر عملی که خبر ضعیف بر استحبابش یا ثوابش قائم بشود، اخبار من بلغ اثبات می‌کند ثواب را بر نفس عمل.

می‌فرماید: «من بلغه شیء من الثواب فعمله کان له اجر ذلک» یعنی اجر همان عمل «و ان کان النبی صلی الله علیه و آله و سلم لم یقله» اگر ما بخواهیم بگوییم که مفاد اخبار من بلغ عبارت است از ترتب ثواب بر عمل به داعی احتمال امر هم موضوع می‌شود موضوعی غیر از آن چه که در اخبار من بلغ هست هم ثواب آن می‌شود غیر از ثوابی که در اخبار من بلغ هست، موضوعی که در اخبار من بلغ هست خود ذات عمل است، شما می‌گویید ثواب بر چیست؟ بر ذات عمل مقید به داعی احتمال امر است، این می‌شود یک موضوع دیگر، اخبار من بلغ می‌فرماید: «کان له اجر ذلک» یعنی همان اجری که خبر ضعیف داده، گفته مثلا، خبر ضعیف گفته من سرح لحیته فله قصر من زبرجد، همان برای او ثابت می‌شود، شما اگر بخواهید بگویید که ثواب انقیاد است آن می‌شود اصلا ثواب دیگری، ثواب به جهت انقیاد است نه به جهت اخبار من بلغ.[۱۳]

پس مقتضی برای ترتب ثواب بر ذات عمل موجود است.

مطلب ۴. بیان مانع متوهم

باید ببینیم آیا مانعی در مقام از این اقتضا هست یا مانعی از این اقتضا نیست. دو مانع در مقام تصور دارد[۱۴] که این دو مانع را اگر برطرف کردیم دیگر مقتضی تام، مانع مفقود است، اخبار من بلغ مفادش می‌شود استحباب نفسی ذات عمل.

مانع اول

مانع اول این است که بگوییم جمله «فعمله» که در صحیحه هشام هست این «فاء» دلالت می‌کند بر سببیت، می‌گوید: «من بلغه شیء من الثواب فعمله»[۱۵] یعنی به سبب این که بلوغ ثواب شده کار را انجام داده؛ یعنی داعی بر انجام عمل بلوغ ثواب بوده، عمل متفرع شده بر بلوغ ثواب پس بنا بر این ذات عمل مورد طلب نیست، عمل به قید بلوغ ثواب و إن «لم یقله» مطلوب است، عمل به قید بلوغ ثواب و إن «لم یقله» می‌شود عمل به احتمال امر که می‌شود همان قول دوم که ثواب بشود ثواب انقیادی. این یک مانع است.

مانع دوم

مانع دوم این است که ما بگوییم اصلا ولو در بعضی از روایات موضوع مطلق است «من بلغه… شي‏ء من‏ الثواب‏ فعمله‏» ولیکن در بعضی از روایات قید دارد «طلب‏ قول‏ النبي»، «التماس‏ ذلك‏ الثواب»[۱۶] پس ثواب بر ذات العمل مترتب نیست، بر عملی مترتب است که اتیان شود التماس ذلک الثواب؛ یعنی به احتمال ترتب ثواب، به احتمال امر، در نتیجه باز ثواب می‌شود انقیادی و استحباب نفسی درست نمی‌شود.

مطلب ۵. جواب از مانع

ایشان یک یک مانع‌ها را جواب می‌دهد:

اما مانع اول

می‌گوید اما مانعیت مانع اول متوقف بر این است که «فاء»‌ برای سببیت و تفریع باشد، اگر «فاء»‌ برای سببیت و تفریع باشد درست است ولیکن این مطلب ثابت نیست، «فاء» هم برای سببیت می‌آید، هم برای تفریع می‌آید، هم برای ترتیب می‌آید شما می‌گویید جاء ‌زید فجاء ‌عمر، سببیت در کار نیست ترتیب است هم برای تعقیب می‌آید که این عقب او بوده است. پس وقتی «فاء» برای معانی مختلف می‌آید ظهور در سببیتش ثابت نمی‌شود، می‌شود مجمل. وقتی مجمل شد مانعی در مقابل ظهور دیگر ما نداریم، چون ما گفتیم مقتضی ظهور تام است، ظهوری که مقتضی آن تام بود استحباب نفسی ذات عمل بود، وقتی ما مانع می‌توانیم داشته باشیم که مانع ما حجت باشد، فرض این است که این شد مجمل، مجمل که حجت نیست، لا حجت هم که نمی‌تواند مانع از حجت باشد. بنا بر این مانع اول مندفع است.[۱۷]

(سؤال: مجمل باشد به ضرر ما هم هست ما هم نمی‌توانیم ثابت بکنیم) خیر، مانع شما مجمل است، ‌شما یک ظهور این جا دارید، این که مقتضی آن تام است باید اثبات بکنید مانع را، وقتی مانع اثبات می‌شود که خود مانع ظهور داشته باشد و حجت باشد اگر مانع یک امر غیر حجت باشد، غیر حجت با حجت تعارض می‌کند؟ (خیر) مجمل می‌شود غیر حجت (اگر مجمل ثابت شد، بگوئیم این مجمل است نمی‌دانیم این «فاء» الان چیست؟ نمی‌دانیم سبب است) آفرین، وقتی مجمل شد پس در مقابل آن ظهوری که حجت است شما حجتی ندارید (دیگر ظهوری نداریم؟) حالا، این حرف شما حق است حالا یا شما از والد معظم گرفتید یا والد معظم از شما گرفتند یا هر دو از عقل فعال گرفتید. البته اشکالی که والد معظم می‌فرمایند این است که درست است تارة‌ مانع ما منفصل است، مانع اگر منفصل باشد تا ظهورش ثابت نشود حجت نمی‌شود وقتی حجت نشد مانع از حجت آخر نیست اما اگر مانع ما و محتمل القرینیه ما متصل باشد فرض این است که ما گفتیم قرینه متصل مجمل اجمال آن سرایت می‌کند و در نتیجه ظهور را ساقط می‌کند. بله این اشکال شما حق است.ـ

پس آنچه که مرحوم اصفهانی می‌فرماید این است که این مجمل است می‌شود غیر حجت، ‌مانع از حجت نیست جواب آن هم این است که فرمایش شما خوب است اما در منفصل، ‌ما نحن فیه متصل است.

مانع دوم تفصیل دارد، ان‌شاءالله فردا.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.



۱) فوائد الاصول ج‏۳ ص۴۱۳

۲) بل يظهر من الشيخ قدس سره ـ في الرسالة التي صنفها في مسألة التسامح في أدلة السنن ـ اختصاص ما دل على اعتبار الشرائط بالواجبات و المحرمات، فان ما دل على اعتبار ذلك إما الإجماع و إما آية النبأ. أما الإجماع: فمفقود في الخبر القائم على الاستحباب، بل يمكن دعوى الإجماع على عدم اعتبار الشرائط في المستحبات. و أما آية النبأ: فلا إشكال في اختصاصها بالواجبات و المحرمات، كما يشهد بذلك ما في ذيلها من التعليل، و على هذا تبقى أخبار «من بلغ» بلا معارض، هذا. فوائد الاصول ج‏۳ ص۴۱۴

۳) الحجرات‏ ۶

۴) همان

۵) (سؤال: چطور نسبت به مکروه تحذیر ندارد؟) ندارد، مکروه را شما انجام بدهی که… (نهایت عقاب ندارد مثلا کسی) بنا بر این حذری در آن نیست، حذر یعنی ترس، حذر یعنی آدم باید بترسد، اجتناب (ترک مستحب موجب ندامت می‌شود) خیر، ترک مستحب ندامتی که در آیه هست «أن تصيبوا قوما بجهالة» و أخذ فاسد کرده مسلما مقصود ندامتی هست که ضروری باشد، واجب باشد و الا در بعضی از مباحات هم ممکن است ندامت باشد، این طور نیست.

۶) و لكن الإنصاف: أن ما أفاده الشيخ (قدس سره) لا يخلو عن ضعف، فان ما دل على اعتبار الشرائط في أخبار الآحاد لا ينحصر بالإجماع و آية النبأ، بل العمدة في اعتبار الشرائط هو ما تقدم من الأخبار المتظافرة أو المتواترة، و هي تعم المستحبات. و على كل حال: لا ينبغي التأمل في ترجيح أخبار «من بلغ» على ما دل على اعتبار الشرائط، إما للحكومة، و إما لبقائها بلا مورد لو قدمت تلك الأدلة عليها، مضافا إلى عمل المشهور بها، و قد عرفت: أن هذا الوجه يقتضى أن يكون مفاد الأخبار مسألة أصولية. فوائد الاصول ج‏۳ ص۴۱۴

۷) وسائل الشيعة ج‏۲۷ ص۱۴۷

۸) وسائل الشيعة ج‏۲۷ ص۱۳۸

۹) (سؤال: یک وقت شما نسبت به آیه نبأ می‌گویید آیه در مقام تحذیر است، این قرینه می‌شود که شامل واجبات و محرمات می‌شود یک وقت ما می‌گوییم تعلیل در ضمن آیه اطلاق ندارد، کدام یک؟) تعلیل، هم خود مرحوم نائینی هم مرحوم شیخ روی تعلیل تکیه دارند «أن تصیبوا قوما بجهالة» می‌گویند این‌ها خاص به واجبات و محرمات است (این تعلیل کنایه از ترک مصلحت یا وقوع در مفسده است، این اطلاق دارد) خیر، مصلحت و مفسده‌ای که موجب ندامت… حالا ‌این‌ها اشکالاتی است که در اصل استدلال مرحوم شیخ است ما الان کار نداریم، ما اصلا از بیخ فارسیم، می‌گوییم استدلال به آيه نبأ کلا درست نیست که هیچ خیر، این که حالا درست است فقط در واجبات و محرمات، الان که ما نمی‌خواهیم بحث بکنیم که آیا آیه نبأ دلالت دارد ندارد، تعلیل آن وجوبی است، استحبابی. آن مقداری که مرحوم نائینی طرح کردند این مقدار است ما که الان نمی‌خواهیم بحث کنیم که آیا آیه نبأ‌ تعلیلش تعلیل عزیمتی است یا تعلیل آن تعلیل ترخیصی است، خود آيه نبأ را دلالتش را بر حجیت خبر واحد، محققین قبول ندارند از بیخ، لذا به آن کارها الان ما کار نداریم، سؤال شما حق است اما مربوط به بحث حجیت خبر واحد است. (مبنای مرحوم نائینی وثوق خبری است یا وثوق مخبری؟) حالا من چیزی نمی‌توانم به ایشان نسبت دهم ولیکن ظاهرا وثوق مخبری است.

۱۰) مبنى الكلام ـ في دلالة اخبار من بلغ على الاستحباب أو على الارشاد إلى حسن الانقياد، و ترتب الثواب عليه عقلا ـ على أن موضوع الثواب الذي تكفله هذه الروايات هل هو فعل محتمل الثواب بالبلوغ لا بداعي الثواب المحتمل؟ او فعله بداعي الثواب المحتمل. فانه على الثاني انقياد حسن عقلا، فلا يكشف ترتب الثواب عن رجحان آخر مقتض للثواب دون الأول، فانه لا ثواب على ذات العمل، فترتبه عليه كاشف عن مقتض لترتبه عليه، و ليس إلا إطاعة الأمر المحقق أو الأمر المحتمل. نهاية الدراية في شرح الكفاية ج‏۴ ص۱۷۶

۱۱) و حيث فرض عدم الثاني تعين الأول، فيكون جعلا للملزوم بجعل لازمه. همان

۱۲) (سؤال: بین بلوغ ثواب و بلوغ استحباب فرق است؟) خیر فرقی نمی‌کند (آن جا هم حدیث من بلغ می‌آید) بله می‌آید حتی اگر یادتان باشد دیروز هم پرسیدید گفتم اگر حدیثی هم دال بر وجوب باشد شامل آن هم می‌شود. (عملی را که عقل درک کند ولو نرسد و من از باب عبودیت انجام دهم؟) ثواب انقیاد دارید، ثواب‌های خدا متفاوت است (فرمودید اگر خبر ضعیف قائم نشود و شما عمل را انجام بدهید این ثواب ندارد) گفتم ثواب انقیادی دارد، ثواب خودش را دارد (از روایات اهل سنت هم می‌شود؟) یک سؤالی ایشان می‌کند این سؤال خوب است، ببینید نسبت به خبر اگر از عامه باشد، این را خوب دقت بکنید، ما در موردی که ثقه باشد عامه این را دلیل داریم بر این که مثبت حکم شرعی هست حتی واجب و حرام آن، اما این که مشمول اخبار من بلغ هم بشود دو نظر در این جا هست: یکی این که شما بگویید بله، من بلغه شیئا من الثواب ولو که از طریق عامه باشد، کما این که این گفته‌اند لذا اگر در کتب آن‌ها هم بلوغ ثوابی باشد و شخص انجام بدهد طلب قول النبی صلی الله علیه و آله و سلم ثواب به او داده می‌شود. یک جهت این است که ما روایتی داریم که می‌فرماید که «لا تأخذوا دینکم ممن خانوا الله و خانوا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم» این اگر باشد ما باید اقتصار کنیم بر آن قدر متیقنی که خارج شده و آن ثقه است، در غیر ثقه دیگر شامل نمی‌شود، بستگی دارد ‌که آیا در آن جا چه بکنیم. (فرقی بین شیعه و عامی نشد دیگر) فرض این است که در بحث حجیت خبر واحد گفتیم قدح در مذهب مضر نیست به وثاقت و حجیت خبر، این فرض است یک مرتبه شما… (شما قبلا فرموده بودید طبق روایت خان الله و خان الرسول ثقه اهل سنت را هم قبول نداشتید) خیر، عزیز من ‌اگر ثقه باشد و مشکل مذهب داشته باشد، فرقش با عدالت همین است دیگر، کسانی که خبر صحیح را حجت می‌دانند می‌گویند باید امامی هم باشد، عدالت هم باید باشد، کسانی که خبر ثقه را حجت می‌دانند ولو عامی باشد اما اگر ثقه باشد خبرش حجت است، (اگر «خانوا الله» هستند چگونه ثقه هستند؟) آن مربوط به بحث حجیت خبر واحد است که آن جا ببینیم چه کار باید بکنیم علی ای حال آن که الان مورد عمل هست عمل به خبر ثقه است ولو عامی باشد (استاد عملا شما در فقه به روایات عامی عمل کردید یعنی در…) نه که ما عمل کردیم، خیلی‌ها عمل کردند آقای خوئی هم عمل کردند، والد معظم عمل کردند، همه این‌ها دارند عمل می‌کنند فطحی باشد، واقفی باشد، حسن بن علی بن فضال الی غیر ذلک، حالا بعضی از آن‌ها دلیل دارند، بعضی از آن‌ها دلیل دارند بعضی هم حالا دلیل ندارند ولی استدلال بر آن‌ها شده. الحمدلله همه شما ولایت‌تان قوی است، ان‌شاءالله که مدارج علمی شما هم قوی شود کنار هم‌دیگر باشد.

۱۳) و المعين للوجه الأول هو أن الظاهر من الثواب البالغ هو الثواب على العمل لا بداعي الثواب المحتمل أو الأمر المحتمل، فان مضمون الخبر الضعيف كمضمون الخبر الصحيح من حيث تكفله للثواب على العمل لا بداعي احتماله الناشئ من جعله أو جعل ملزومه. و هذا الظهور مما لا ريب فيه، و إنما اللازم دعوى ظهور آخر و هو ظهور أخبار من بلغ، من حيث كونها في مقام تقرير الثواب البالغ و تثبيته و تحقيقه في أن الثواب الموعود بهذه الأخبار في موضوع ذلك الثواب البالغ، و إلا لكان ثوابا آخر لموضوع آخر. نهاية الدراية في شرح الكفاية ج‏۴ ص۱۷۶

۱۴) و المنافي لهذا الظهور ليس إلا ما يتوهم من اقتضاء التفريع في جميع الأخبار، و التقييد في بعضها لترتب الثواب على الفعل بداعي احتمال الثواب و هو الانقياد المحض المقتضي في نفسه لترتب الثواب، فلا كاشف عن مقتض آخر. همان

۱۵) محمد بن علي بن بابويه في كتاب ثواب الأعمال عن أبيه عن علي بن موسى عن أحمد بن محمد عن علي بن الحكم عن هشام عن صفوان عن أبي عبد الله علیه السلام قال: من‏ بلغه‏ شي‏ء من الثواب على (شي‏ء من الخير) فعمله كان له أجر ذلك (و إن كان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لم يقله). وسائل الشيعة ج‏۱ ص۸۰

۱۶) وسائل الشيعة ج‏۱ ص۸۱

۱۷) فنقول: أما التفريع فهو على قسمين: أحدهما تفريع المعلول على علته الغائية، و معناه هنا انبعاث العمل عن الثواب البالغ المحتمل. ثانيهما مجرد الترتيب الناشئ من ترتب الثواب على فعل ما بلغ فيه الثواب. فالعمل المترتب عليه الثواب حيث كان متقوما ببلوغ الثواب عليه، فلذا رتبه على بلوغ الثواب. فيكون نظير من سمع الأذان فبادر الى المسجد، فان الداعي إلى المبادرة فضيلة المبادرة، لا سماع الأذان، و إن كان لا يدعوه فضيلة المبادرة إلا في موقع دخول الوقت المكشوف بالأذان. فلا يتعين التفريع في الأول حتى ينافي الظهور المدعى سابقا. نهاية الدراية في شرح الكفاية ج‏۴ ص۱۷۶

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا