ویرایش محتوا
فیلد مورد نظر وجود ندارد.
فیلد مورد نظر وجود ندارد.
فیلد مورد نظر وجود ندارد.
فیلد مورد نظر وجود ندارد.
فیلد مورد نظر وجود ندارد.
فیلد مورد نظر وجود ندارد.
فیلد مورد نظر وجود ندارد.
فیلد مورد نظر وجود ندارد.
فیلد مورد نظر وجود ندارد.
فیلد مورد نظر وجود ندارد.
فیلد مورد نظر وجود ندارد.
فیلد مورد نظر وجود ندارد.
فیلد مورد نظر وجود ندارد.
فیلد مورد نظر وجود ندارد.
فیلد مورد نظر وجود ندارد.
فیلد مورد نظر وجود ندارد.
فیلد مورد نظر وجود ندارد.
فیلد مورد نظر وجود ندارد.



بسم الله
الرحمن
الرحیم

الحمد
لله رب
العالمین و
صلی الله علی
سیدنا محمد و
آله الطاهرین
سیما بقیة
الله فی
الارضین و
اللعن علی اعدائهم
الی یوم الدین

بحث در
ترتب ثمرات
بود بر مبانی
مختلفی که در
اخبار من بلغ
هست و بحث
منتهی شد به
ثمره سوم که
صحت مسح به
رطوبت موجود
در مسترسل از
لحیه باشد.

ادامه
ثمره سوم

در این
جا بنا بر
اسقاط شرائط
حجیت که بگوییم
مفاد اخبار من
بلغ اسقاط
شرائط حجیت
است نسبت به
مستحبات، نتیجه
آن این است که
جائز است أخذ
رطوبت از
مسترسل لحیه.

مسلک
دوم این بود
که مفاد اخبار
من بلغ
استحباب نفسی
عمل باشد بر این
تقدیر هم غَسل
مسترسل لحیه می‌شود
مستحب شرعی و
أخذ رطوبت برای
مسح می‌شود
جائز.

مسلک
سوم این بود
که مفاد اخبار
من بلغ ارشاد
به حکم انقیاد
باشد نه اثبات
یک استحباب
شرعی، بنا بر
این گفتیم که
صحیح نیست أخذ
رطوبت از
مسترسل لحیه.

اشکال
در ثمره سوم

بعد
وارد این بحث
شدیم گفتیم که
تازه بنا بر
مبنای اول و
دوم که
استحباب غَسل
مسترسل لحیه
درست بشود باز
جواز أخذ
رطوبت از
مسترسل لحیه
اشکال فقهیی
دارد. دو تا
اشکال در مقام
هست.

۱.
اشکال در اثبات
جزئیت

اشکال
اول این است
که جواز أخذ
رطوبت برای
مسح به شرط
این است که
غسل مسترسل از
لحیه از اجزاء
وضو باشد مثل
حاجب که از
اجزاء وضو است.
أخذ رطوبت از
حاجب درست است.
پس باید ثابت
بشود که
مسترسل لحیه
جزء وضو است
تا غَسل آن
بشود جزء
اغسال وضو، نهایت
اغسال
مستحبه، تا
جائز بشود أخذ
رطوبت از آن.

مشکل
ما این است که
ما دلیلی بر
جزئیت غسل
مسترسل لحیه
در افعال وضو
نداریم. آنچه
که داریم فقط
استحباب غَسل
است، استحباب
غَسل مسترسل لحیه
در وضو اعم
است، هم می‌شود
به جهت این
باشد که
مسترسل از لحیه
جزء وجه است
پس غسل آن می‌شود
جزء افعال
وضو، هم می‌شود
به خاطر این
باشد که غَسل
مسترسل از لحیه
یک مستحبی است
که ظرف آن وضو
است، مستحب
مستقلی است
برای خودش،
اما ظرف آن
وضو است. مثل
باب قنوت در
نماز، در نماز
قنوت مستحب است
اما قنوت جزء
نماز نیست
بلکه قنوتی
مستحبی است که
ظرف آن نماز
است.

حالا
مفاد اخبار من
بلغ چه چیزی
را اثبات کرده؟
اثبات کرده
استحباب غسل
مسترسل لحیه
را، این
استحباب غسل
ممکن است به
جهت این باشد
که از اجزاء
مستحبه وضو
است، ممکن است
از جهت این
باشد که مستحبی
است که ظرفه
الوضوء و اعم
مثبت اخص نیست.

اللهم
الا ان یقال

مگر
شما از این
راه پیش بیایید
بگویید ما یک
قانونی داریم
که اوامر در
مرکبات ارشاد
به جزئیت و
شرطیت است،
نواهی در
مرکبات ارشاد
به مانعیت و
قاطعیت است،
به این بیان
که ظهور اصلی
امر در بعث
است، در تحریک
است. إرکع،
امر به رکوع
است اما اگر یک
مرکبی ما
داشته باشیم و
در ضمن مرکب
امر بشود به
رکوع این
ارشاد به جزئیت
رکوع است، چون
یقینا در باب
نماز ما دو
واجب نداریم: یکی
خود نماز واجب
باشد، یکی
رکوع آن واجب
باشد که اگر
کسی رکوع را
انجام نداد دو
عقاب بشود یکی
به خاطر ترک
رکوع چون واجب
بوده یکی هم
به خاطر این
که به ترک جزء
کل ترک شده به
خاطر ترک صلاة.
لذا می‌گویند
اوامر در
مرکبات ارشاد
است به جزئیت یا
شرطیت، اگر
گفت طهر فی
الصلاة یعنی
الطهور شرطٌ فی
الصلاة، نواهی
آن هم ارشاد
به مانعیت و
قاطعیت است
مثل لا تصل فی
ما لا یأکل
لحمه.

در ما
نحن فیه از
باب پیش می‌آییم
می‌گوییم روی
مسلک اول و
دوم امر به
غسل مسترسل لحیه
به توسط اخبار
من بلغ درست
شد و این امر
به أجزاء است،
امر به کل که نیست،
امر در مرکب
است، امر در
مرکب هم می‌شود
ارشاد به جزئیت
پس اثبات می‌کند
که غَسل
مسترسل از لحیه
جزء وضو است.

و
لکن

این
راه مشکل دارد
و درست نیست؛
وجه اشکالش این
است که آنچه
که ثابت شده
در اصول این
است که اگر
امری در
مرکبات به
عنوان اولی
متعلق به چیزی
بود ارشاد به
جزئیت است،
مثل این که در
باب صلاة
بفرماید إرکع،
می‌شود ارشاد
به جزئیت، اما
اگر امر به شیئی
به عنوان ثانوی
بود، یعنی به
عنوان خودش
مستحب نبود
بلکه به عنوان
یک طاری بر
آن، به عنوان
عارض بر آن
مستحب شده بود
این جا وجهی نیست
برای این که
ما بگوییم امر
ارشاد به جزئیت
است.

در ما
نحن فیه امر
در اخبار من
بلغ به عمل به
عنوان بلوغ
ثواب است
«من بلغه شیء
من الثواب
فعمله»
،[۱] در بعضی هم
داشت
«فعمله
التماس ذلک
الثواب کان له
اجر ذلک»
،[۲] بنا بر این،
این راه برای
اثبات این که
غَسل مسترسل
لحیه جزء وضو
بشود ولو جزء
مستحبی ناتمام
است.

این
اشکال اول.

(سؤال: بر
مبنای اسقاط
شرائط حجیت عنوان
اولی می‌شود)
احسنتم! اشکالی
که می‌کند
اشکال خوبی
است من توضیح
بدهم اشکال ایشان
را. ببینید در
اخبارمن بلغ
سه تا مبنا
گفتیم، مبنای
دوم استحباب
عمل بود به
عنوان بلوغ
ثواب این می‌شود
به عنوان ثانوی،
مبنای اول
اسقاط شرائط
حجیت بود که
مثل این که
خبر صحیح
اثبات
استحباب می‌کند
خبر ضعیف هم
اثبات
استحباب می‌کند،
بعد یک ضمیمه
دیگر هم بکنیم
که ایشان نکرد
و بگوییم
«فعمله» یا
«التماس ذلک
الثواب» عنوان
متعلق قرار
داده نمی‌شود،
این را هم باید
بگوییم و الا
ما که گفتیم
عنوان متعلق می‌شود
یادتان هست که
مرحوم آخوند فرمود
این‌ها عنوان
متعلق نمی‌شود،
اگر این را هم
بگوییم البته
بله دیگر خود
آن می‌شود
مستحب و به
عنوان اولی
مستحب می‌شود.
اما فرض این
است که ثابت
شد که مفاد
روایات در جمع
بین روایات
عبارت است از
اثبات
استحباب عمل
به عنوان بلوغ
ثواب.

۲.
توقف ثمره بر
جزئیت مستحب للواجب

اشکال
دوم این است
که اساسا این
بحث [در جایی
که وضو واجب
باشد] مبتلا
به یک اشکال
اساسی است و
آن اشکال اساسی
این است که ما
اول باید تصور
بکنیم جزئیت
مستحب را
للواجب تا بعد
بگوییم که
حالا این غَسل
مسترسل لحیه
مستحب است و
از أجزاء وضو
هست و در نتیجه
أخذ رطوبت از
آن درست است و[لی]
جزئیت امر
مستحبی
للواجب معنا
ندارد، محال
است. چرا؟ چون
خاصیت عمل
استحبابی این
است که یجوز
ترکه، از آن
طرف می‌خواهد
جزء واجب باشد
که خاصیت واجب
این است که لا یجوز
ترکه و این دو تا
با هم متنافی
هستند قابل
جمع نیستند.

لذا ان‌شاءالله
فرصت کردید
مراجعه کنید
مرحوم صاحب
عروه این مطلب
را طرح کردند
و مرحوم آقای
خوئی قدس سره
در همین
موسوعه هم
مفصل وارد بحث
می‌شوند،
کسانی که قائل
شدند به جزئیت
مستحب برای
واجب، ادله آن‌ها
را ذکر می‌کنند
و مناقشه می‌کنند
و ثابت می‌کنند
که جزئیت
مستحب برای
واجب ممکن نیست.

تا این
جا روشن شد که
این ثمره سوم،
ثمره ناتمامی هست،
این ثمره مفید
نشد.

ان
قلت

ان قلت می‌گوید
ما آن را درست می‌کنیم
هم واجب را به
وجوب خودش نگه
می‌داریم هم
جزء مستحب را
به استحباب
خودش نگه می‌داریم.
به چه بیان؟
به این بیان
که ما می‌گوییم
این مستحب جزء
طبیعی واجب نیست
جزء فرد است،
ما یک طبیعی
واجب داریم آن
که متعلق امر
به صلاة است،
امر متعلق به صلاة
خورده به طبیعی
الصلاة، طبیعی
الصلاة طبیعت
واجبه است
ممکن نیست که
جزء آن مستحب
باشد یعنی جزء
آن قابل باشد
برای این که
انسان انجام
ندهد. این
مستحب مثل
غَسل مسترسل
لحیه، مثل اتیان
صلاة در مسجد
که مستحب است
این‌ها جزء طبیعی
واجب نیستند
جزء فرد هستند.
البته این فرد
می‌تواند
مستحب باشد به
لحاظ خصوصیتی
که در آن هست،
نماز در مسجد مستحب
است. نماز در
مسجد الحرام چند
تا حساب می‌شود؟
صد هزار تا
گفتند، بله صد
هزار تا ولی
نماز عند امیرالمؤمنین
صلوات الله علیه
دویست هزار تا
حساب می‌شود،
[۳] چه کرده امیرالمؤمنین!

پس نتیجه
این شد که ان
قلت خوب حرفی می‌زند
می‌گوید آقا این
مستحب جزء فرد
است، جزء طبیعی
نیست تا محذور
عدم امکان جزئیت
مستحب للواجب
پیش بیاید. یعنی
آن که واجب
است طبیعت
نماز است، فردی
که شما انجام می‌دهید
این فرد که
واجب نیست.
لذا شما اگر
وقت نماز بگویید
خدایا این
چهار نمازی که
تو امر کردی می‌خوانم
این باطل است،
چون خدا به این
نماز که امر
نکرد خدا به
طبیعت الصلاة
امر کرده.

قلت

فرض این
است که طبیعت
در خارج به
وجود فرد
موجود می‌شود
این طور نیست
که وجود طبیعت
در خارج منحاز
از فرد باشد
به وجود فرد
طبیعت موجود
است لذا اگر چیزی
جزء فرد بشود،
جزء طبیعت
خواهد شد. بله
مشخصات فرد
داخل در طبیعت
نمی‌شود آن
حرف دیگر است
چون آن‌ها
لوازم تشخص
هستند که سبب
جزئیت و سبب
وجود خارجی شیء
می‌شوند مثل این
که نماز در
مسجد باشد، جماعت
باشد فرادی
باشد این‌ها
داخل در فرد نیستند،
به اصطلاح فنی
این‌ها از
عوارض تشخص
هستند.

هذا
تمام الکلام
در ثمره سوم.

تنبیه
سوم تعارض بین
ادله خبر واحد
و اخبار من
بلغ

امر سوم
این است که بین
ادله حجیت خبر
و بین اخبار
من بلغ تعارض
محقق می‌شود.
حالا نسبت به
ادله حجیت خبر
هر مسلکی را
که ما انتخاب
کنیم فرق نمی‌کند.
قائل بشویم به
حجیت خبر ثقه یا
قائل بشویم به
حجیت خبر صحیح.

تقریب
تعارض بر مسلک
اسقاط

توضیح
تعارض بنا بر
مسلک تسامح در
ادله سنن یعنی
بنا بر مسلک
اول که اسقاط
شرائط حجیت
نسبت به
مستحبات است، به
این بیان است
که نسبت بین
ادله حجیت خبر
و ادله تسامح
در سنن نسبت
عموم و خصوص
من وجه است.

ادله حجیت
خبر مثل آیه
نبأ، مثل
«لا عذر فی
التشکیک فی ما
یروی عنا
ثقاتنا»
[۴] مثل سیره عقلا
من جهةٍ خاص
است که باید
خبر ثقه باشد،
من جهةٍ عام
است، چه در
واجبات چه در
مستحبات،
اخبار من بلغ
من جهةٍ خاص
است فقط در
خصوص مستحبات
است اما از
جهت وثاقت عام
است چه خبر
ثقه باشد چه
خبر غیر ثقه
باشد و خبر ضعیف
باشد. ماده اجتماع
می‌شود خبر ضعیف
دال بر
استحباب.
مفهوم آیه نبأ
می‌فرماید این
خبر حجت نیست
«أَ یونس
بن عبد الرحمن
ثقة آخذ عنه
معالم دینی»
،[۵] می‌گوید
وثاقت معتبر
است، این خبر
ثقه نیست پس
معتبر هم نیست
«العمری
و ابنه ثقتان
فما ادیا عنی
فعنی یؤدیان»
[۶] می‌فرماید
وثاقت شرط
است، این
وثاقت ندارد
پس حجت نیست،
اخبار من بلغ
مفاد آن این
است که چون
بلغه ثوابٌ
کان له اجر
ذلک و ان یکن
النبی صلی
الله علیه و
آله لم یقله،
پس نسبت می‌شود
عموم خصوص من
وجه در ماده اجتماع
تعارض می‌کند.

(…)[۷]

بنا بر
این نتیجه می‌شود
که متعارض
هستند، وقتی
متعارض شدند دیگر
خبر ضعیف دال
بر استحبابی
برای ما درست
نمی‌شود.

جواب
از تعارض

از این
اشکال جواب
داده شده به
دو جواب؛

جواب
اول

جواب
اول عبارت از
این است که
شما نسبت را
اشتباه گرفتید
که عموم و
خصوص من وجه
است، نسبت
عموم و خصوص
مطلق است نه
عموم و خصوص
من وجه. چرا؟
چون ادله اعتبار
خبر ثقه اطلاق
دارد، می‌فرماید
خبر ثقه حجت
است مطلقا چه
در واجبات و
چه در مستحبات
پس مفهوم آن می‌شود
این که خبر غیر
ثقه حجت نیست
چه در واجبات
و چه در
مستحبات
اخبار من بلغ
خاص به خبر ضعیف
است، می‌گوید
خبر ضعیف قائم
بر مستحب حجت
است پس می‌شود
خاص آن اعم از
مستحب و واجب
بود این خاص
به مستحب است. وقتی
نسبت عموم و
خصوص مطلق شد
پس اخبار من
بلغ تخصیص می‌زند
ادله حجیت خبر
ثقه را، وقتی می‌گوییم
تخصیص می‌زند
مقصود مفهوم
آن است دیگر.

نتیجه
این است که
وثاقت،
عدالت، به هر
مسلکی در حجیت
خبر معتبر است
در مطلق احکام
الا در
مستحبات که در
مستحبات
وثاقت معتبر نیست.

این
جواب اول.

اشکال
بر جواب

این
جواب درست نیست
به خاطر این
که نسبت همان
طور که گفتیم
عموم و خصوص
من وجه است نه
عموم و خصوص
مطلق. اخبار
من بلغ اختصاص
به خبر ضعیف
ندارد.

پس تا این
جا اخبار من
بلغ می‌شود
اعم به خاطر این
که اخبار من
بلغ خاص به
روایات ضعیف نیست،
روایات صحیح
هم اگر قائم شود
بر استحباب
عمل، استحباب
ثابت است
اسقاط شرائط
حجیت که در
اخبار من بلغ
نیست، اسقاط
شرائط حجیت یک
عنوانی است که
ما داریم
انتزاع می‌کنیم
اما آن که
مفاد اخبار هست
این است من
بلغه ثوابٌ چه
به خبر صحیح چه
به خبر ضعیف.

بنا بر
این حق این می‌شود
که نسبت به عموم
و خصوص من وجه
است و تعارض
برقرار است
لذا باید
دنبال راه حل
دیگر بگردیم.
دو راه حل دیگر
هست که فردا
خواهم گفت.

و صلی
الله علی محمد
و آله الطاهرین.



۱) وسائل
الشيعة ج‏۱ ص۸۱

۲) وسائل
الشيعة ج‏۱ ص۸۲

۳) قد
ورد في الخبر
أن الصلاة عند
علي عليه السلام
بمائتي ألف
صلاة. ذكر ذلك
في نجاة
العباد، و في
كتاب تحفة
العالم، و نسب
إلى الصدوق في
كتاب مدينة
العلم. مهذب
الأحكام
(للسبزواري) ج‌۵
ص ۵۰۵ تستحب
الصلاة في
مشاهد الائمة
عليهم السلام بل
قيل: انها أفضل
من المساجد و
قد ورد أن
الصلاة عند
علي عليه
السلام بمأتى
ألف صلاة. مباني
منهاج
الصالحين ج‌۴
ص ۳۱۶

۴) وسائل
الشيعة ج‏۱ ص۳۸

۵) و عن
علي بن محمد
القتيبي عن
الفضل بن
شاذان عن عبد
العزيز بن
المهتدي و كان
خير قمي رأيته
و كان وكيل
الرضا علیه
السلام و
خاصته قال:
سألت الرضا علیه
السلام فقلت
إني لا ألقاك
في كل وقت
فعمن آخذ
معالم‏ ديني‏
فقال خذ عن‏
يونس‏ بن عبد
الرحمن. وسائل
الشيعة ج‏۲۷ ص۱۴۸

۶) وسائل
الشيعة ج‏۲۷ ص۱۳۸

۷) (سؤال:
چطور شامل ثقه
می‌شود) به
خاطر این که
اعم است چه
ثقه باشد چه
ضعیف است (وقتی
مبنا اسقاط
شرائط است)
اسقاط شرائط
است ولیکن عیبی
که ندارد که
حالا اگر
شرائط را داشت
بگوید حجت نیست
در مستحبات. (مورد
اجتماع کجا می‌شود)
خبر ضعیف دال
بر استحباب،
گوش بدهید
مفهوم آیه نبأ
می‌گوید حجت نیست
اخبار من بلغ
می‌گوید حجت
هست می‌شود
تعارض بقیه هم
همین طور است؛
«أ یونس بن
عبدالرحمن
ثقةٌ» می‌گوید
ثقه باید باشد
چون آن روایت
در مقام تحدید
است مفهوم
دارد این‌ها
را در حجیت خبر
واحد تمام کردیم،
روایات مثل
«العمری و
ابنه ثقتان
فما ادیا عنی
فعنی یؤدیان»
اشکال واضح آن
این است که
اثبات شیء که
نفی ما عدا نمی‌کند،
خبر ثقه حجت
باشد خبر غیر
ثقه هم حجت
باشد، فرض این
است این‌ها که
همه در مقام
تحدید است، می‌گوید
ممن «آخذ
معالم دینی»
چون در مقام
تحدید است
مفهوم دارد این‌ها
دیگر در بحث
حجیت خبر واحد
همه روشن شد.

فیلد مورد نظر وجود ندارد.
فیلد مورد نظر وجود ندارد.
فیلد مورد نظر وجود ندارد.
فیلد مورد نظر وجود ندارد.
فیلد مورد نظر وجود ندارد.
فیلد مورد نظر وجود ندارد.
فیلد مورد نظر وجود ندارد.
فیلد مورد نظر وجود ندارد.
فیلد مورد نظر وجود ندارد.
فیلد مورد نظر وجود ندارد.

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیة الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین

اگر به خاطرتان باشد بحث ما در اخبار من بلغ بود. گفتیم که در اخبار من بلغ شش احتمال داده شده:

احتمال اول این بود که مفاد اخبار من بلغ اسقاط شرائط حجیت باشد نسبت به مستحبات. این را بحث کردیم و این نظر را قبول نکردیم.

احتمال دوم این بود که مفاد اخبار من بلغ اثبات استحباب نفس عمل باشد به عنوان خود آن؛ یعنی همان طور که روایت صحیحه مثلا «من سرح لحیته فله کذا»[۱] دال بر استحباب نفسی است، حالا اگر خبر ضعیفی هم قائم بشود، من دعا عند رؤیة الهلال فله کذا نتیجه می‌شود استحباب عمل.

احتمال سوم این بود که مفاد اخبار من بلغ اثبات استحباب عمل باشد مقیدا به این که اتیان شود طلب قول النبی صلی الله علیه و آله و سلم.

این احتمال دوم و سوم هم مورد بحث قرار گرفت و به نظر ما ناتمام بود.

رسیدیم به احتمال چهارم که احتمال چهارم این است که مفاد اخبار من بلغ حسن انقیاد باشد، حسن احتیاط باشد و در نتیجه اخبار من بلغ ارشاد به یک ادراک عقلی است که عبارت است از حسن احتیاط. رسیدیم به این احتمال و این احتمال مورد بحث بود.

احتمال پنجم این است که مفاد اخبار من بلغ جعل طریق به مستحبات باشد و احتمال ششم هم این است که مفاد اخبار بیان یک امر واقعی باشد.

ادامه بحث در احتمال ۴. حسن انقیاد

اما احتمال چهارم؛ در هر احتمال باز اگر به خاطرتان باشد گفتیم چهار بحث مطرح است: بحث اول شناخت احتمال بود که خود این احتمال یعنی چه. بحث دوم شناخت آثار مترتب بر این احتمال بود که حالا اگر این احتمال مفاد اخبار باشد چه آثاری بر آن مترتب می‌شود. بحث سوم ذکر ادله‌ای بود که اقامه شده است برای اثبات این احتمال. بحث چهارم هم تحقیق در مقام بود. ما در هر احتمالی چهار بحث را طی می‌کردیم. رسیدیم به احتمال چهارم. پس در احتمال چهارم اول مطلب شناخت احتمال است، ولو قبل از تعطیلی گفتیم ولی محض خاطر شما که گفتید گفتیم مجددا می‌گوییم.

مطلب ۱. تعریف احتمال

احتمال این است که مفاد اخبار من بلغ یک حکم ارشادی باشد. چطور «اطیعوا الله»[۲] یک حکم ارشادی است برای وجوب اتیان به نماز به روزه و مانند ذلک، اخبار من بلغ هم مفاد آن این است که انقیاد، احتیاط، اتیان به داعی احتمال امر مولا کار خوبی است، کار ممدوحی است و کار حسنی است، اگر هم شارع امر می‌فرماید ارشاد به همین حسن عقلی است. این معرفت احتمال.

مطلب ۲. آثار مترتب بر این احتمال

اما آثار مترتب بر این احتمال؛ ببینید بحث را اگر خوب دقت بفرمایید دیگر می‌دانید که هر احتمالی دلیل آن چیست، اثر آن چیست، چه کار باید کرد و نتیجه آن چه می‌شود. البته به حول و قوه پروردگار متعال و توجهات حضرت و الا بقیه همه حرف است.

اثر ۱. عدم جواز فتوا به استحباب

اثر اول این است که دیگر لا یمکن الفتوی بالاستحباب، چرا؟ چون حسن انقیاد یک حسن عقلی است، استحباب عمل یک امر شرعی است و بنا بر این به حسن عقلی نمی‌توان استحباب شرعی را اثبات کرد لذا حکم به استحباب نمی‌شود کرد.

الا أن یقال یک کسی بگوید ما می‌توانیم از طریق قاعده ملازمه که کلما حکم به العقل حکم به الشرع بگوییم حالا که عقل حکم به حسن احتیاط کرد شرع هم حکم می‌فرماید به استحباب مثل این که عقل حکم کرد به حسن عدل، شارع مقدس هم امر شرعی فرمود به عدل.

قلت، جواب آن با شما چون جواب این را قبلا گفتیم. فردا جوابش را آماده کنید بیاورید.

اثر ۲. اصولی نبودن مسئله

و اما اثر دوم این است که بنا بر این بحث از اخبار من بلغ یک بحث اصولی نیست، داخل در علم اصول نیست، چرا؟ چون دو تعریف عمده برای علم اصول گفته شده: یکی این که علم اصول علمی است که تمهید می‌کند قواعد را برای استنباط احکام شرعیه یا ما ینتهی الیه المجتهد بعد الفحص و الیأس عن الدلیل؛ اخبار من بلغ بنا بر این که مفاد آن حسن انقیاد باشد واقع در طریق استنباط حکم شرعی نیست مفاد آن هم یک اصل عملی نیست. پس به این تعریف خارج از علم اصول است.

تعریف دوم این بود که هر چه که دخیل باشد در اقامه حجت بر حکم شرعی، آن از علم اصول است، قبول؛ ولیکن اخبار من بلغ دخیل در اقامه حجت بر حکم شرعی نیست.

لذا اثر دوم این است که بنا بر این بحث از اخبار من بلغ بحث داخل در علم اصول نیست.

اثر ۳. عدم دلالت بر فعلیت ثواب

اثر سوم این است که آنچه که مورد حکم عقل است بنا بر این احتمال این است که کسی که به اخبار ضعاف عمل بکند انسان منقادی است، به انقیاد عمل کرده است، انقیاد موجب می‌شود برای استحقاق ثواب اما استحقاق ثواب ملازم با فعلیت ثواب نیست همان طوری که استحقاق عقاب هم ملازم با فعلیت عقاب نبود.

البته در مورد مولای ما که «ان الله لا یخلف المیعاد»[۳] شکی نیست که هر کس مستحق ثواب باشد پروردگار متعال ثواب او را خواهد داد اما عقل فی حد نفسه آن مقداری که دلالت می‌کند استحقاق ثواب است، استحقاق ثواب شیءٌ، فعلیة الثواب شیءٌ آخر.

اثر ۴. عدم دلالت بر نوع ثواب

اثر چهارم عبارت از این است که بنا بر این احتمال که مفاد اخبار من بلغ حسن انقیاد باشد اصل ثواب مترتب می‌شود بر عمل، اما مقدار ثواب و نوع ثواب دیگر این‌ها از حکم عقل درنمی‌آید، عقل می‌گوید کسی که احتیاط می‌کند مستحق ثواب است.

پس آثار مترتب بر این احتمال را هم گفتیم تا این جا همه را قبل از تعطیلی گفته بودیم.

مطلب ۳. دلیل احتمال چهارم

بحث سوم دلیل بر این احتمال است. به چه دلیل اخبار من بلغ مفاد آن حسن انقیاد است و ارشاد به حکم عقل است؟

وجه ۱. وقوع در سلسله معالیل

وجه اول برای اثبات این مطلوب این است که همان طور که امر به اطاعت یک امر ارشادی به حکم عقل بود چون امر به اطاعت در طول امر شرعی بود یعنی اول یک امر شرعی باید باشد تا بعد موضوع درست بشود برای «أطیعوا الله»[۴] کذلک در ما نحن فیه هم انقیاد در طول حکم شرعی است چون موضوع و مورد انقیاد احتمال امر است و احتمال امر متقدم است، اول باید احتمال امری باشد بعد در طول احتمال امر عقل حکم می‌کند که انجام عمل به احتمال امر حسن است. پس این جا هم حکم شرعی به حسن احتیاط چون در طول حکم شرعی آخر است لذا این حکم هم می‌شود حکم ارشادی مثل «أطیعوا الله و أطیعوا الرسول».[۵]

وجه ۲. لزوم لغویت

وجه دوم این است که حمل اخبار من بلغ بر مولویت مستلزم لغویت است. چرا؟ چون بعد از آن که عقل مستقلا حکم به حسن احتیاط کرد، حکم به حسن اتیان به محتمل الامر کرد، دیگر باز یک امر دیگری از طرف شارع که بخواهد تحریک بکند عبد را به انجام این عمل، لغو است اگر این آدم، آدم خوبی باشد که به همان امر عقلی متحرک می‌شود و الا هم که هیچ.

به این دو وجه ما باید مفاد اخبار من بلغ را یک حکم ارشادی به حسن انقیاد و حسن احتیاط بگیریم.

مطلب ۴. تحقیق در احتمال چهارم

مطلب چهارم تحقیق در دلیل است.

وجه ۱ و ۲. مناقشه در دو دلیل اقامه شده بر مولویت

هر دو دلیل مورد مناقشه است و مناقشه در دلیل با توجه به نکاتی روشن می‌شود.

نکته ۱. اصل در اوامر

نکته اول این است که اوامر صادر از مولا… دیگر این‌ها را توجه دارید ما می‌گوییم اوامر من باب مثال است و الا اوامر و نواهی هر دو هست. اوامر صادر از مولا حمل می‌شود بر مولویت که از این تعبیر می‌کنند به اصالة المولویه. در اوامر مولا چون شأن مولا فرمان دادن است. تارة مولا می‌آید روی منبر می‌نشیند می‌خواهد موعظه کند این جا مولا نیست این جا واعظ است. تارة مولا می‌آید روی صندلی قانون و فرمان می‌نشیند این می‌شود اصالة المولویه. مگر این که حمل امر مولا بر مولویت مستلزم محالی باشد، مستلزم دور باشد، تسلسل باشد، لغویت باشد آن طور که در «أطیعوا الله» هست و الا اصل اقتضا می‌کند حمل اوامر صادره از مولا را بر مولویت.

نکته ۲. عدم محذور

نکته دوم این است که در مورد امر به اطاعت وجه این که ما دست از این اصالة المولویه برداشتیم این بود که حمل آن بر مولویت مستلزم دور بود، تسلسل بود، یا به نظر مرحوم اصفهانی[۶] مستلزم خلف بود اگر یادتان باشد، مستلزم محال بود اما در مورد امر به محتمل الامر ما این محذورات را نداریم.

در مورد اطاعت، امر به نماز یقینی بود «أقم الصلاة»[۷] ما علم به آن داشتیم، بر ما منجَّز بود، «کتب علیکم الصیام»[۸] بر ما منجز بود. لذا می‌گفتیم امر به اطاعت صلاة و صوم می‌شود ارشادی، اما امر محتمل لزوم امتثال که ندارد به خصوص با توجه به این که چون مورد شک است مورد برائت هم هست.

لذا این جا اگر شارع مقدس امر بفرماید به اتیان محتمل الامر لغو نیست. چون خود عبد متحرک نبوده گفته امری که در کار نیست، چرا من بروم دنبال آن. اما اگر شارع مقدس بفرماید اگر تو محتمل الامر را بیاوری ما ثواب می‌دهیم، بهشت می‌دهیم، این داعی می‌شود محرک می‌شود و عبد عمل را انجام می‌دهد. لذا در امر به اتیان محتمل الامر محذور لغویت نیست، اثر بر آن مترتب شد داعی بر تحریک شد. اثر دوم بر آن مترتب می‌شود که بعضی در اثر این احتمال امر، تقرب به پروردگار متعال می‌جویند اما اگر امر نباشد دیگر تقربی نخواهند جست لذا لغویت نیست.

دور و تسلسل هم لازم نمی‌آید. چرا؟ چون امر به دعا عند رؤیة الهلال یقینی که نبود تا امر به اطاعت، امر به دعا، خود آن باز بشود موضوع یک حکم شرعی دیگر، احتمال امر بود. وقتی احتمال امر بود، احتمال امر که اطاعت ندارد.

نتیجه دو نکته

لذا نه محذور دور و تسلسل را داریم نه محذور لغویت را داریم. از این جهت وجهی برای حمل بر ارشاد نیست. وقتی ما حمل بر ارشاد می‌کردیم طبق اصالة المولویه که محذور داشته باشیم محذور هم لغویت بود، لزوم دور و تسلسل بود و هیچ یک از این‌ها نیست.

وجه ۳. سقوط ظهور مقامی به قرینه

وجه دیگری که استدلال شده برای این که امر در اخبار من بلغ ارشادی باشد و مولوی نباشد که می‌شود وجه سوم، متوقف بر بیان مقدماتی است:

بعضی از این مقدمات خیلی جاها به درد می‌خورد، یک مثلی بود در فارسی که می‌گفتند «هر چیز که خار آید، روزی به کار آید» این‌ها که خار نیست، این‌ها مفید است خیلی جاها به کار آید نهایت آن چیزی که لازم است هنر استفاده می‌خواهد. این که من مدام سعی دارم که بحث کنید و استفتاء جواب دهید به خاطر این است که این‌ها مرور بشود، آدم از این‌ها استفاده کند یعنی هنر استفاده از این‌ها لازم است این‌ها چون علم کاربردی است.

مقدمه ۱. ظهور لفظی و مقامی

مقدمه اول این است که ما یک ظهور لفظی داریم و یک ظهور مقامی داریم. ظهور لفظی عبارت است از ظهوری که مستند به وضع لغت است مثل ظهور أسد در حیوان مفترس. و یا مستند است به قرائن لفظیه مثل ظهور اسدٌ یرمی در رجل شجاع، این هم ظهور لفظی است. چون مستند به لفظ است.

یک ظهور مقامی است که مستند به مقام متکلم و محیط متکلم است؛ مثل این که می‌گوییم ظهور مقامی این متکلم این است که در مقام جعل احکام است در مقام اعمال مولویت است. این جا یک لفظی نیست، نرفته بالای منبر بگوید أنا مولی، خیر، نشسته بر منبر مولویت، مقام اقتضا می‌کند مولویت را. این را می‌گوییم ظهور مقامی.

مقدمه ۲. قوت ظهور لفظی

مقدمه دوم این است که ظهور لفظی أقوی است از ظهور مقامی. لذا این تقسیم را برای این بیان کردیم که اگر در جایی ما یک ظهور لفظی داشتیم و یک ظهور مقامی داشتیم ظهور لفظی أقوی است و مقدم می‌شود چون مستند به وضع است. شما اگر یادتان باشد در رسائل[۹] این را خواندید که ظهور وضعی أقوی است از ظهور اطلاقی؛ یعنی ظهور مستند به وضع مقدم می‌شود بر ظهور مستند به مقدمات حکمت. در ما نحن فیه از آن قوی‌تر است، ظهور وضعی است این ظهور ظهور مقامی است، پس ظهور لفظی چون مستند به لفظ است أقوی است از ظهور مقامی. این هم نکته دوم.

مقدمه ۳. سقوط ظهور مقامی با احتمال قرینه

مقدمه سوم که مترتب بر این دو مقدمه است این است که ظهور لفظی چون مستند به وضع هست و قوی است تا قرینه بر خلاف آن قائم نشود ساقط نمی‌شود، اما ظهور مقامی چون ضعیف است محتمل القرینه هم در مقام اگر باشد ساقط می‌کند.

این سه مقدمه را داشته باشید تا فردا از آن استفاده کنیم.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.



۱) محمد بن يعقوب عن عدة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن الحسن بن عطية عن إسماعيل بن جابر عن أبي عبد الله علیه السلام قال: من سرح‏ لحيته‏ سبعين مرة و عدها مرة مرة لم يقربه الشيطان أربعين يوما. وسائل الشيعة ج‏۲ ص۱۲۶

۲) النساء ۵۹

۳) آل‏عمران ۹

۴) النساء ۵۹

۵) همان

۶) نهاية الدراية في شرح الكفاية ج‏۴ ص۱۶۱

۷) الإسراء ۷۸

۸) البقرة ۱۸۳

۹) فرائد الاصول ج‏۲ ص۷۸۳ الی ۷۸۵

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *