بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیة الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین
ادامه وجه ۳. سقوط ظهور مقامی به قرینه
وجه سوم این بود که ما یک ظهور مقامی داریم، یک ظهور لفظی داریم، ظهور لفظی قوی است اگر یک قرینه مسلمی در مقابل او باشد ساقط میشود اما ظهور مقامی چون ضعیف هست با احتمال قرینه هم ساقط میشود.
بیان وجه سوم
در ما نحن فیه ظهور اخبار من بلغ در حکم مولوی ظهور لفظی که نیست ظهور مقامی است. دیروز توضیح دادیم اصالة المولویه اقتضا میکند که مولایی که در مقام بیان حکم هست کلمات او حمل شود بر مولویت نه بر ارشاد، بنا بر این عمده مستند برای حمل بر مولویت عبارت است از ظهور مقامی و این ظهور مقامی در ما نحن فیه به خاطر وجود روایتی که دارد «طلب قول النبي صلی الله علیه و آله و سلم»[۱] یا «من بلغه شيء من الثواب فعمله»[۲] [ساقط میشود] مترتب است بر آن، به سبب بلوغ ثواب عمل را انجام داده، اینها همه قرینه میشود بر این که انجام عمل به داعی احتمال امر بوده نه این که اخبار اثبات یک استحباب نفسی بکند.
اشکال بر وجه سوم
اشکالی که بر این وجه هست عبارت از این است که نسبت به ظهور همان طور که در بحث ظهورات خواندید اگر ما قرینه منفصل داشته باشیم، قرینه منفصل تا قرینیت آن ثابت نباشد مانع از حجیت ظهور نیست و اما اگر قرینه متصل باشد اگر به خاطرتان باشد میگفتیم اجمال قرینه سرایت میکند و ذو القرینه را مجمل میکند و میگفتیم که احتفاف ظهور بما یحتمل للقرینیه ظهور را اسقاط میکند. لذا چه ظهور، ظهور مقامی باشد چه ظهور، ظهور لفظی باشد هر دو ساقط میشود.
در نتیجه این وجه که برای اثبات [ارشادی بودن] اخبار من بلغ هست [مورد] اشکال میشود تا این جا. حالا بعد ببینیم آیا مطلب علی حدهای پیش میآید یا خیر.
این وجه سوم.
وجه ۴. دلالت فاء تفریع و داعی بر عمل
وجه چهارم یک مقدار بحث دارد چون مورد نظر مرحوم اصفهانی واقع شده، مورد نظر مرحوم شیخ انصاری هست، مورد نظر مرحوم آخوند هست که بعضی از مطالب را در دروس گذشته گفتیم ولی چارهای نیست که وجه را کامل بگوییم و این نظریات را هم در برابر این وجه بیان کنیم.
وجه چهارم برای اثبات ارشادیت اخبار من بلغ این است که اخبار من بلغ بر دو طائفه است:
یک طائفه مشتمل است فقط بر «فاء» تفریع، «من بلغه شيء من الثواب على شيء من الخير فعمله كان له أجر ذلك». این یک طائفه است.
طائفه دوم مازاد بر این «فاء» تفریع دارد «طلب قول النبي صلی الله علیه و آله و سلم».
پس دو طائفه از روایات داریم.
نسبت به طائفه اول «فاء» تفریع دلیل بر سببیت است؛ یعنی دلالت میکند که ما بعد «فاء» متفرع است بر ما قبل «فاء». به عبارة أخری ما بعد «فاء» مسبب است از ما قبل «فاء»، این خاصیت «فاء» تفریع است، من زارنی فله درهم، فله درهم، علت زیارت است. حالا در طایفه اول «من بلغه ثواب فعمله» یعنی هر کسی که ثوابی به او برسد پس بلوغ ثواب سبب بشود برای انجام عمل که میشود انجام عمل به داعی رسیدن به ثواب، میشود انجام عمل به داعی احتمال امر و انجام عمل به داعی احتمال امر میشود همان حسن احتیاط و حکم ارشادی.
و به عبارة أخری تارة روایت این طور است من سرح لحیته فله قصر فی الجنه، این جا قصر در جنت مترتب شده بر تسریح لحیه لذا ثواب بر خود عمل مترتب شده، وقتی ثواب بر عمل مترتب شد به کشف إنی کشف میکنیم که آن عمل متعلق امر شرعی است چون امر شرعی است که اطاعت و امتثال آن موجب استحقاق ثواب است، اما در اخبار من بلغ که این طور نیست میگوید من بلغه ثواب علی تسریح اللحیه فعمله کان له اجر ذلک، اگر خبری به او برسد نسبت به ثواب بر تسریح لحیه و انجام بدهد در اثر بلوغ ثواب و رسیدن این خبر کان له اجر ذلک و ان لم یقله، اگر چه حضرت نفرموده باشند.
ما نحن فیه از قسم دوم است، وقتی از قسم دوم بود اثبات استحباب نفسی و استحباب تعبدی نمیکند، اثبات حسن احتیاط و یک حکم ارشادی میکند.
این نسبت به قسم اول، طائفه اول.
اما طائفه دوم؛ طائفه دوم هم «فاء» تفریع را دارد که خود «فاء» تفریع به تقریبی که بیان کردیم دلالت میکند که انجام عمل به سبب بلوغ ثواب است، هم یک قید علی حده دارد «فعمله طلب قول النبی صلی الله علیه و آله» یعنی اگر انجام بدهد به خاطر طلب قول حضرت، به داعی قول حضرت. این هم باز میشود انجام عمل به داعی احتمال امر، باز میشود یک حکم عقلی، حسن احتیاط، و روایت میشود یک حکم ارشادی.[۳]
این جا خوب توجه بکنید، تا این جا وجه چهارم گفت که ما دو طائفه از اخبار داریم: طائفه اول «فاء» دارد «فاء» هم دال بر تفریع و سببیت است پس انجام عمل به داعی احتمال امر است و این مربوط میشود به حسن انقیاد و استحباب نفسی اثبات نمیکند. طائفه دوم هم علاوه بر «فاء» قید طلب القول دارد که این هم باز اثبات میکند انجام عمل به داعی احتمال امر است، باز هم میشود مربوط به انقیاد ربطی به استحباب مولوی و تعبدی ندارد.
کلام مرحوم اصفهانی در مقام
مرحوم اصفهانی قدس سره یک حاشیه مفصلی دارد این جا ما قسمتی از آن حاشیه را بیان میکنیم حالا به خاطر ضعف الطالب أو المطلوب علی سبیل منع الخلو. ایشان چند مطلب دارد:
مطلب ۱. اساس دو نظریه در اخبار من بلغ
ولو مطلب اول یک مقدار تکرار است ولی بیان میکنم چون مترتب بر مطلب اول، مطلب دوم را بیان میکند.
مطلب اول ایشان این است که اساس این دو نظریهای که در اخبار من بلغ هست ـ یک عده میگویند اخبار من بلغ دلالت میکند بر استحباب مولوی و تعبدی عمل؛ یعنی اگر خبر ضعیفی قائم بشود من صلی عند رؤیة الهلال فله قصر فی الجنه، اثبات میکند استحباب صلاة را مثل صلاة اللیل که مستحب است، نظر دوم هم این است که خیر، اخبار من بلغ مدلولش حسن انقیاد است ـ اساس این دو نظریه این است که آیا دلالت اخبار من بلغ بر استحباب است یا بر ارشاد به حسن انقیاد است. یعنی آیا موضوع ثوابی که روایات من بلغ شامل میشود آنها را، موضوع این روایات عمل محتمل الثواب است لا بداعی ثواب المحتمل، لا بداعی امر الاحتمالی که بشود استحباب تعبدی، یا موضوع در اخبار من بلغ فعل عمل است به داعی ثواب محتمل، به داعی امر محتمل که در نتیجه بشود حسن انقیاد و حکم ارشادی.
لذا میفرماید بنا بر دوم میشود انقیاد و حسن انقیاد عقلی است بنا بر این کاشف از ترتب ثواب بر عمل نیست چون ثواب به خاطر احتمال امر داده میشود. اما بنا بر اول چون به داعی احتمال امر انجام نداده ثواب دیگری هم در کار نیست پس ترتب ثواب که اخبار من بلغ اثبات میکند کاشف است از یک مقتضی دیگری برای ترتب ثواب که آن مقتضی دیگر امر استحبابی مولا است و امتثال امر مولا است که بنا بر این استحباب نفسی درست میشود.
یعنی در حقیقت به قول ایشان میفرماید: «فيكون جعلا للملزوم بجعل لازمه» ملزوم امر به احتیاط است، لازم ترتب ثواب است چون میدانید دیگر امتثال امر مولا علت ملزوم سبب است برای لازمی که ترتب ثواب است، حالا شارع مقدس میخواسته جعل ملزوم بفرماید یعنی جعل امر به عمل بکند به جای جعل ملزوم جعل لازم کرده ولیکن چون بین لازم و ملزوم ملازمه هست به جعل لازم کشف میکنیم که پس ملزوم، مجعول است لذا میگوید: «فيكون جعلا للملزوم» یعنی امر شرعی «بجعل لازمه» یعنی ترتب ثواب.[۴]
این مطلب اول.
مطلب ۲. اثبات وجه اول
مطلب دوم این است که حالا مرحوم اصفهانی از این دو وجهی که شما گفتید کدام یک متعیَّن است؟ ایشان میفرماید که ما معیِّن داریم نسبت به وجه اول که بگوییم اخبار من بلغ اثبات استحباب مولوی و تعبدی میکند، به چه بیان؟ مقدماتی لازم است در این جا تحفظ بشود تا مطلب روشن بشود.
مقدمه اول
مقدمه اول این است که ما دو تا خبر در ما نحن فیه داریم، خوب دقت کنید:
یک خبر را اسم میگذاریم خبر اصل که خبر ضعیفی است که میگوید من صلی عند رؤیة الهلال فله قصر فی الجنه.
خبر دوم ـ اسم آن را ما میگذاریم خبر فرع ـ اخبار من بلغ است که اخبار من بلغ میگوید اگر کسی به ثواب برسد و انجام بدهد ولو که آن خبر را هم حضرت نفرموده باشد ثواب را به او میدهند.
مقدمه دوم
مدلول خبر اول ظهور در این است که ثوابی که بالغ شده و رسیده یعنی قصر در جنت، ثواب بر نفس عمل است نه ثواب به داعی امر محتمل. خبر اولی چه میگفت؟ میگفت من صلی فله قصرٌ فی الجنة، ندارد فله قصر فی الجنه اذا أتی بداعی احتمال الامر. پس خبر اول مترتب میکند ثواب را بر نفس عمل نه بر عمل به داعی ثواب محتمل یا به داعی امر محتمل. این که خبر اول.
حالا خود خبر اول را یک مقدار پرورش دهیم. خود خبر اول که خبر ضعیف است در حقیقت هیچ فرقی با خبر صحیح ندارد. خبر صحیح اگر بگوید من سرح لحیته فله قصرٌ، شما میگویید این قصر برای انجام چیست؟ تسریح لحیه است، قیدی از جایی اضافه نمیکنید. مضمون خبر ضعیف هم مثل مضمون خبر صحیح است. این ظهور لا ریب فیه، شکی در آن نیست همان طور که روشن شد.
میآییم سر مدلول خبر دوم؛ این جا ما لازم داریم اثبات کنیم ظهور اخبار من بلغ را در این که ثوابی که وعده داده شده به این اخبار، در موضوع همان ثواب بالغ است نه در موضوع آخری.
یک مرتبه دیگر؛ خبر دوم که اخبار من بلغ است میگوییم اخبار من بلغ اثبات میکند که این ثواب بالغ روی چه موضوعی مترتب میشود؟ روی همان صلاة عند رؤیة الهلال نه روی چیز دیگری پس ثواب بالغ در اخبار من بلغ روی همان موضوع خبر ضعیف مترتب میشود نه روی موضوع دیگری و الا که میشود ثوابٌ آخر لموضوع آخر، من بلغه شیء من الثواب فعمله کان له اجر ذلک نمیشد.
نتیجه
تا این جا معلوم شد که خبر اول ما اثبات میکند ثواب را بر خود عمل. خبر دوم ما ـ خبر دوم یعنی یعنی اخبار من بلغ ـ اینها هم میگویند همان ثواب مترتب میشود بر همان عمل. تا این جا پس ما باید بگوییم ثواب مترتب بر خود عمل است. وقتی ثواب مترتب بر خود عمل شد پس باید عمل مستحب نفسی باشد چون اگر عملی بنفسه یترتب علیه الثواب، لا یمکن الا به این که امتثالی در آن جا باشد، امتثال هم نمیشود الا این که امری در آن جا باشد، پس یک امر استحباب تعبدی مولوی ثابت میشود.
این هم مطلب دوم. در مطلب دوم ظهور استحباب نفسی را درست کردیم.[۵]
مطلب ۳. مانع از تعیین وجه اول
مطلب سوم این است که مرحوم اصفهانی میفرماید حالا ببینیم مانعی از این ظهور داریم یا مانعی از این ظهوری که زحمت کشیدیم نداریم. میفرماید دو تا مانع در مقام هست:
یک مانع از ناحیه «فاء» تفریع است که تقریب مانعیت آن را در تقریب استدلال گفتیم، «فاء» تفریع دلالت میکند که عمل به سبب بلوغ ثواب و به احتمال امر است. یک مانع هم طلب القول است؛ یعنی اگر عمل را شما مقید به احتمال امر آوردید ثواب بر آن مترتب میشود. پس بنا بر این یک استحباب نفسی برای عمل نیست. این دو تا مانع در مقام هست. این مطلب سوم.[۶]
مطلب ۴. دفع مانع اول
مطلب چهارم دفع مانع اول است. میخواهیم بگوییم «فاء» تفریع در این جا مانع از ظهور ما نیست، مشکل هم تولید نمیکند.
ایشان میفرماید که «فاء» تفریع بر دو قسم است:
یکی «فاء» تفریع معلول بر علت، یکی «فاء» که دلالت میکند بر علت غائیه یعنی عمل انجام شده به خاطر آنچه که بعد از «فاء» آمده پس عمل را انجام داده به داعی احتمال امر.
قسم دوم «فاء» تفریع است ولیکن نهایت دلالت بر ترتیب است نه بر سببیت. مثل چه؟ مثل من سمع الأذان فبادر الی المسجد فله قصرٌ. این جا من سمع الأذان فبادر الی المسجد، سماع اذان که علت مبادرت و رفتن به مسجد که نشده، سماع اذان فقط اثبات میکند دخول وقت را. آن ثوابی که داده میشود بر خواندن نماز در مسجد، سبب شده که من بروم به طرف مسجد. پس «فاء» هست، تفریع هم هست اما تفریع علت بر معلول نیست بلکه فقط ترتیب است، من سمع الأذان فبادر الی المسجد فله کذا.
تا دو احتمال آمد در نتیجه اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال. پس «فاء» «من بلغه شیء من الثواب فعمله» ممکن است برای تفریع علت بر معلول باشد که مثبت حسن انقیاد و حکم ارشادی است و ممکن است برای ترتیب عمل بر بلوغ ثواب باشد یعنی وقتی بلوغ ثواب شد این آدم بعد میرود آن کار را انجام میدهد. وقتی که این شد با وجود احتمال مانعی از ظهور درست نمیشود، وقتی مانع درست میشود که مانع ظهور داشته باشد و این جا ظهور درست نشد. پس ظهوری که قبلا درست کردیم در استحباب نفسی به قوت خودش باقی است. مانع اول دفع شد.[۷]
مانع دوم هم دفعش برای فردا.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
۱) وسائل الشيعة ج۱ ص۸۱
۲) وسائل الشيعة ج۱ ص۸۰
۳) (سؤال: حسن انقیاد) حسن انقیاد (خیر، حسن احتیاط) حسن انقیاد و احتیاط یکی است در این جا احتیاط چون هم در واجبات است هم در مستحبات هست دیگر، شما یک چیزی را هم که شک دارید که مستحب است که انجام بدهی داری احتیاط میکنی دیگر.
۴) مبنى الكلام ـ في دلالة اخبار من بلغ على الاستحباب أو على الارشاد إلى حسن الانقياد، و ترتب الثواب عليه عقلا ـ على أن موضوع الثواب الذي تكفله هذه الروايات هل هو فعل محتمل الثواب بالبلوغ لا بداعي الثواب المحتمل؟ او فعله بداعي الثواب المحتمل؟ فانه على الثاني انقياد حسن عقلا، فلا يكشف ترتب الثواب عن رجحان آخر مقتض للثواب دون الأول، فانه لا ثواب على ذات العمل، فترتبه عليه كاشف عن مقتض لترتبه عليه، و ليس إلا إطاعة الأمر المحقق أو الأمر المحتمل. و حيث فرض عدم الثاني تعين الأول، فيكون جعلا للملزوم بجعل لازمه. نهاية الدراية في شرح الكفاية ج۴ ص۱۷۶
۵) و المعين للوجه الأول هو أن الظاهر من الثواب البالغ هو الثواب على العمل لا بداعي الثواب المحتمل أو الأمر المحتمل، فان مضمون الخبر الضعيف كمضمون الخبر الصحيح من حيث تكفله للثواب على العمل لا بداعي احتماله الناشئ من جعله أو جعل ملزومه. و هذا الظهور مما لا ريب فيه، و إنما اللازم دعوى ظهور آخر و هو ظهور (أخبار من بلغ)، من حيث كونها في مقام تقرير الثواب البالغ و تثبيته و تحقيقه في أن الثواب الموعود بهذه الأخبار في موضوع ذلك الثواب البالغ، و إلا لكان ثوابا آخر لموضوع آخر. همان
۶) و المنافي لهذا الظهور ليس إلا ما يتوهم من اقتضاء التفريع في جميع الأخبار، و التقييد في بعضها لترتب الثواب على الفعل بداعي احتمال الثواب و هو الانقياد المحض المقتضي في نفسه لترتب الثواب، فلا كاشف عن مقتض آخر. همان
۷) فنقول: أما التفريع فهو على قسمين: أحدهما ـ تفريع المعلول على علته الغائية، و معناه هنا انبعاث العمل عن الثواب البالغ المحتمل. ثانيهما ـ مجرد الترتيب الناشئ من ترتب الثواب على فعل ما بلغ فيه الثواب. فالعمل المترتب عليه الثواب حيث كان متقوما ببلوغ الثواب عليه، فلذا رتبه على بلوغ الثواب. فيكون نظير من سمع الأذان فبادر الى المسجد، فان الداعي إلى المبادرة فضيلة المبادرة، لا سماع الأذان، و إن كان لا يدعوه فضيلة المبادرة إلا في موقع دخول الوقت المكشوف بالأذان. فلا يتعين التفريع في الأول حتى ينافي الظهور المدعى سابقا. نهاية الدراية في شرح الكفاية ج۴ ص۱۷۶ و ۱۷۷