بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیه الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین
متن
اللهم الا أن یقال، بعد النقض بالورود هذا الإیراد أنّ المراد من الإحتیاط و الإتقاء فی هذه الأوامر هو مجرد الفعل المطابق للعباده من جمیع جهات عدی نیه القربه[۱].
صحبت راجع به این بود که آیا احتیاط در شبهات وجوبیه عبادیه جاری هست یا جاری نیست. اشکالی که مطرح بود از این جهت بود که عبادت قوامش به این است که امر داشته باشد. و عمل عبادی وقتی محقق می شود که ما قصد امر بکنیم. و بدون علم به امر چطور ما قصد امر بکنیم.
مرحوم شهید جواب فرمودند که آیات، روایات امر به احتیاط کرده است. همین امر به احتیاط را ما قصد می کنیم. دیگر راحت، فاتقوا الله امر به تقوا کرده است، أخوک دینک فاحتط لدینک امر به احتیاط کرده است، ما همین امر را عند اتیان صلاتی که احتمال وجوبش را می دهیم در وقت رؤیه هلال قصد می کنیم. شما امر می خواستید این هم امر، امرهایی که تعلق گرفته به احتیاط و به تقوا.
مرحوم شیخ قدس سره جواب دادند که اگر شما می گویی احتمال امر یکفی، دیگر با احتمال امر عبادیت محقق می شود احتیاجی به این آیات و روایات نیست. اما اگر می گویی احتمال امر لا یکفی، امر می خواهیم، فاحتط فاتقوا، امر نمی تواند درست بکند. چرا؟ چون در فاحتط امر به احتیاط تعلق گرفته است. استحباب تعلق گرفته به احتیاط، اول باید احتیاط درست شود تا امر به آن تعلق بگیرد.
و فرض این است که بدون علم به امر من نمی دانم احتیاط درست شده یا احتیاط درست نشده است. آن وقت شما می خواهید احتیاط درست شدنش را یعنی عبادی شدنش را، به همین امر درست بکنید؛ و این دور می شود. اول باید احتیاط عبادی باشد تا امر به آن تعلق بگیرد. و حال آنکه اگر بخواهد عبادی شود احتیاج به امر دارد، امر دیگری هم نیست به جز همین امر إحتط.
مرحوم شیخ قدس سره دو تا جواب میفرمایند جواب اول نقض بود که دیروز عرض شد. که اگر شما بخواهید این حرف را بزنید کار شما در أقیموا الصلاه هم گیر می کند. در أقیموا الصلاه هم امر روی صلاه رفته است. فرض این است که صلاه یک عمل عبادی است. آیا عبادیت این صلاه به یک امر دیگری درست شده است؟
فرض این است که امر دیگری نداریم. به خود این امر هم بخواهد درست شود که دور می شود. چون اول باید صلاه عبادی محقق شود تا امر به آن تعلق بگیرد. پس تعلق امر متوقف بر این است که صلاه عبادی شود. عبادی شدن این صلاه متوقف است بر این که همین امر به آن متعلَق شود. این هم می شود دور.
اما جواب حلّی که مرحوم شیخ قدس سره می فرمایند عبارت از این است که، ما که می گوییم امر به احتیاط تعلق گرفته است منظورمان از احتیاط عبارت است از پیکره عمل. که جامع تمام اجزاء و شرایط هست بدون نیت قربت. پس خوب می شود دیگر، نیت قربت را کنار بگذارید.
منظور از این که احتیاط خوب است یعنی این صلاتی که جامع تمام اجزاء و شرایط هست بدون قصد قربت این خوب است. امر هم که تعلق گرفت به این، خب امر که تعلق گرفت به احتیاط، آن وقت دیگر من قصد می کنم همین امر متعلق به احتیاط را.
اگر مراد از احتیاط عمل بود حتی به اضافه امر به او، اگر مراد از احتیاط عمل بود به اضافه نیت قربت، اسم این احتیاط بود؛ اشکال شما درست بود. که نیت قربتی الان در احتیاط درست نشده اگر بخواهد به این امر درست بشود می شود دوری.
ولیکن ما می گوییم منظور از احتیاط یعنی پیکره عمل بدون قصد تقرب، پیکره عمل بدون قصد امر، خب وقتی که پیکره عمل شد، فرض این است که احتیاط هست دیگر. به خاطر این که امر را دیگر نمی خواهیم. اگر امر را می خواستیم می گفتیم این اینجا الان نداریم، صلاه مأمورٌ به نداریم. اما مأمورٌ به را کنار بگذارید جهت امری اش را کنار بگذارید لفظ صلاه که محقق است. تمام اجزا و شرایطش هست امرش نیست.
امر احتیاط که گفته یستحب الإحتیاط، یستحب می خورد به عمل بدون قصد امر، نه به عمل با قصد امر. تا ما بگویید این عملتان امری ندارد تا قصد امر در آن ممکن باشد تا امر به او تعلق بگیرد.
پس جواب مرحوم شیخ قدس سره این می شود که شما در معنی احتیاط اشتباه کردید. فکر کردید که معنی احتیاط عبارت است از عمل حتی به اضافه قصد امر، بعد دیدید امری نیست تا بخواهید قصدش بکنید خود امر أحتط را هم اگر بخواهید درست بکنید، که عبادی بشود که دور می شود. در حل مطلب ماندید.
اما ما می گویم منظور از احتیاط عبارت است از پیکره عمل بدون قصد امر. پیکره عمل هم که بدون قصد امر محقق است. قصد امرش بود که متوقف به تعلق امر بود اما پیکره عمل که هست. وقتی که پیکره عمل بود پس موضوع که احتیاط است محقق است. وقتی که موضوع محقق شد دیگر امر هم به آن تعلق می گیرد. امر تعلق گرفت، یستحب الإحتیاط.
حالا که امر به آن تعلق گرفت من که می خواهم عند رؤیه الهلال نماز بخوانم می گویم خدایا این نماز را می خوانم به قصد امری که به احتیاط کردی. چون عمل من احتیاط است. این نماز را می خوانم به قصد امری که به احتیاط کردی. پس هم احتیاط درست شد هم عبادیت عمل درست شد. این حل مسئله در چیست؟ در قضیه احتیاط.
سوال: … اول دلیلش چیست؟
جواب: دلیلش همین است که احتیاط یعنی چه؟ یعنی این عمل را ما بیاوریم مجتمع با تمام اجزا و شرایط. فرض این است که تمام اجزا و شرایط هم جمع هست بدون قصد قربت. البته جای اشکال هست اما توضیحی که الان می دهم اگر دقت بکنید مطلب را به طور کامل حل می کند. چون این مشکله در احتیاط ولو حل شود در مثل أقیموا الصلاه می ماند.
چون در أقیموا امر به صلاه تعلق گرفته است. ولیکن امر تعلق گرفته به صلاه عبادی یا به صلاه غیر عبادی؟ امر تعلق گرفته به صلاه عبادی. پس عبادیت این صلاه را باید شما در مرحله قبل درست کنید. و فرض این است که به هیچ وجه ما نمی توانیم درستش بکنیم مگر به خود همین امر أقیموا. به این هم اگر بخواهیم درست بکنیم که دور می شود.
سوال: بعدش را قبول نداریم عبادیت صلاه را صرفا از جهت این در بیاید از محتوا….
جواب: أحسنت جواب هم این است. که ما می گوییم در أقیموا الصلاه، صلاه یک عمل توسلی است چه کسی گفته است که عبادی است. أقیموا الصلاه هم که به آن تعلق گرفته مثل این است که می گوید لباست را از نجاست پاک کن. باز هم تا این جا یک عمل توسلی است.
اما حالا که این صلاه امر به آن تعلق گرفت، ما باید این صلاه را بیاوریم دیگر چون امر به آن تعلق گرفته است. ادله خارجیه ای داریم که آن ادله خارجیه، می گوید اتیان صلاه مشروط است به قصد قربت. به آن ادله خارجیه ما عبادیت را درست می کنیم نه به خود امر أقیموا الصلاه.
پس اگر ما بودیم و أقیموا الصلاه می گفتیم أقیموا الصلاه یک امر توسلی است. یک واجب توسلی است مثل سایر واجبات توصلیه. اما چون دلیل خارجی داریم که امتثال صلاه محقق نمی شود مگر با قصد قربت. از آن کشف می کنیم که صلاه عبادی است.
در احتیاط هم همین حرف را می زنیم. می گوییم احتیاط عبارت است از پیکره عمل، امر هم که به آن تعلق گرفت شد واجب، فرض این است که ما می بینیم چون صلاه یک عمل عبادی است لا یتحقق، مگر با قصد امر. آن دلیل خارجی است که می گوید شما صلاه را که می خواهید اتیان بکنید قصد امرش را بکن. آن احتیاطی که میخواهید بکنید قصد امر به احتیاطش را بکن. و الا اگر آن دلیل خارجی نبود البته ما می گفتیم قصد لازم نیست و صلاه عبادی نیست. احتیاط هم عبادی نیست.
البته این را توجه داشته باشید این یکی از راههای درست کردن عبادیت صلاه است. چون إن شاء الله در کفایه خواهید دید که چند وجه می آورند برای این که همین صلاه را عبادی بکنند. یک وجهش این است که مرحوم شیخ قدس سره این جا فرمودند. که ما می گوییم صلاه عبادی نیست أقیموا الصلاه هم عبادی اش نمی کند تا دور لازم بیاید. دلیل خارجی میآید می گوید که امتثال این أقیموا الصلاه ممکن نیست مگر با قصد امر. آن وقت دیگر هیچ دوری هم لازم نمی آید.
چون دلیل خارجی مثبت عبادیت شد. اگر خود أقیموا می خواست مثبت عبادیت شود دور می شد اما وقتی دلیل خارجی مثبت عبادیت بشود دیگر دور نیست.
شاهد بر این مطلب چیست؟ یعنی شاهد بر این مطلب که منظور از احتیاط عبارت است از پیکره عمل، بدون قصد قربت. پیکره عمل منظور است پس احتیاط محقق است امر هم به آن تعلق گرفته است. دور هم دیگر لازم نمی آید این است که ما می بینیم که مجتهدین وقتی که می خواهند فتوا بدهند مثلا اگر صلاه عند رؤیه الهلال مورد احتیاط است می گویند صلاه عند رؤیه الهلال مستحب است. این طور فتوا می دهند.
کسی که میگوید صلاه عند رؤیه الهلال مستحب است قبلا باید یک امر به صلاتی را درست بکند تا این صلاه عبادی بشود بعد بگوید این صلاه عبادی مستحب است. باید این کار را بکند دیگر و الا نمی تواند بگوید صلاه مستحب است. و فرض این است که ما بگوییم محال است که مجتهد بتواند این نماز را عبادی بکند. چون امر دیگر که ندارد از خود امر فاتقوا و فاحتط هم بخواهد این را عبادی بکند که دور است. پس ما باید بگوییم تمام این مجتهدینی که میگویند مثلا صلاه عند رؤیه الهلال مستحب است یعنی تمام مجتهدینی که فتوا می دهند به استحباب احتیاط در مورد عبادات همه آنها اشتباه کردند. چون آنها در رساله شان می نویسند صلاه عند رؤیه الهلال مستحبهٌ، خب اگر بنا باشد که منظور از احتیاط عبارت باشد از عمل به اضافه قصد امر، می گوییم شما که می گویید این صلاه مستحبهٌ، امر به این صلاه را چطور درست کردید؟
از جای دیگری امر درست کردید فرض این است که امر دیگری ندارد محتمل الوجوب است احتمال وجوبش را می دهیم. از خود امر أحتط هم بخواهید امر به این را درست بکنید که این را عبادی بکنید که دور می شود که دیروز گفتیم. پس نباید بگویید صلاه عند رؤیه الهلال مستحبٌ. باید این طور فتوا بدهید. صلاه عند رؤیه الهلال را، آوردنش را به داعی احتمال امر مستحب است. باید این طور فتوا بدهیم و حال آنکه می بینیم همه فتوا می دهند مستحبٌ.
از این که فتوا می دهند مستحبٌ معلوم می شود که منظور از احتیاط فقط پیکره عمل است. دیگر امر به او را در نظر نگرفتند لذا می توانند بگویند صلاه مستحب است. چون واقعا صلاه بدون قصد امر که محقق است موضوع ما محقق است، توقف ندارد بر این امر، می گوییم این موضوعی که محقق هست امر به آن تعلق گرفته است. این هم شاهد و خوب شاهدی هست.
تطبیق
اللهم إلا أن یقال بعد از آن مطلب أنّ المراد من الإحتیاط و الإتقا فی هذه الأوامر، مراد از موضوع که احتیاط است و تقوا است در این اوامر، هو مجرد الفعل المطابق للعباده من جمیع جهات عدی نیه القربه.
منظور از احتیاط عبارت است از عملی که مطابق با عبادت است از جمیع جهات یعنی حاوی تمام اجزاء و شرایط هست. به جز نیت قربت. آن وقت معنی احتیاط این می شود فمعنی الإحتیاط بالصلاه الإتیان بجمیع ما یعتبر فی الصلاه، تمام اجزاء صلاه را بیاوریم عدی قصد الأمر بدون قصد امر.
خب تمام اجزاء صلاه بدون قصد امر که دیگر احتیاج به تعلق گرفتن امر به او نیست اینها که دیگر تمام اجزایش مشخص است که چیست. حالا که صلاه درست شد امر به او تعلق می گیرد وقتی که امر به او تعلق گرفت من که می خواهم بیاورم صلاه را می آورم به قصد امر أحتط.
فأوامر الإحتیاط یتعلق به این فعل یعنی به این فعل بدون قصد امر. دیگر دوری هم پیش نمی آید. و حینئذ فیقصد المکلف فیه در این فعل التقرّب را، بإطاعه هذا الأمر. به اطاعت کردن همین امر أحتط. و من هنا، این شاهدش است. دلیلش را از خارج عرض کردیم به جواب دادن در مثل أقیموا الصلاه، شاهدش این است و من هنا، این ها را دقت داشته باشید که بعضی از نکات را که از خارج عرض می کنیم یادتان باشد. دلیل بر این مطلب چه بود؟
آنی بود که از خارج عرض کردیم. که اگر ما می خواستیم عبادیت صلاه را به خود أقیموا درست کنیم دور می شد اما به أقیموا درست نمی کنیم به امر خارجی درست می کنیم. که این یکی از طرق درست کردن عبادیت صلاه است. و من هنا یتّجه فتوای به استحباب این فعل. و إن لم یعلم المقلد کون ذلک الفعل ممّا شُک فی کونها عبادتا. اگر چه که مقلدین نمی دانند که این محتمل الوجوب است. و اگر مجتهد بخواهد فتوا بدهد باید بگوید شما این را بیاورید به داعی امر واقعی. و حال آنکه مجتهد این حرفها را نمی زند می گوید یستحبّ.
با این که مقلد نمی داند بودن این فعل را از چیزهایی که شکّ فی کونها عبادتا. و لم یأت به بداعی إحتمال المحبوبیه و مقلد هم این صلاه را به داعی احتمال محبوبیت نمی آورد. بلکه به داعی این می آورد که دارد یک عمل مستحبی انجام می دهد. مثل زیارت خواندن، می گوید همان طور که زیارت خواندن مستحب است این هم مستحب است. مقلد خبر ندارد و حال آنکه مجتهد خبر دارد که زیارت خواندن دلیل بر استحباب جدا داشت. اما این صلاه عند رؤیه الهلال دلیل بر استحبابی نداشت، نداشتیم یستحب الصلاه عند رؤیه الهلال از امر به أحتط استفاده کرده استحباب این را. و حال آنکه و لو أرید بالإحتیاط در این اوامر معنای حقیقی اش که آن عبارت است از إتیان فعل لداعی إحتمال المحبوبیه، اگر منظور از احتیاط احتیاط حقیقی باشد یعنی بگوییم آنچه را که ما فعلا داریم عبارت است از پیکره عمل و پیکره عمل که عبادی نیست. پس باید به داعی احتمال محبوبیه بیاوریم. بنابراین من مجتهد نمی توانم بگویم پیکره عمل مستحب است. باید بگویم پیکره عملی که به داعی احتمال محبوبیه آورده می شود مستحب است. و حال آنکه ما مجتهدها چنین کاری نمی کنیم.
و لو أرید بالإحتیاط در این أوامر معنای حقیقی اش که آن عبارت است از إتیان فعل به خاطر داعی احتمال محبوبیه لم یجز برای مجتهد أن یفتی که إفتا کند و فتوا بدهد به استحباب این عمل مگر با تقییدش بإتیانه بداعی الإحتمال که این که شما باید این عمل را بیاورید به داعی احتمال، حتی یصدق علیه العنوان الإحتیاط تا صادق شود بر او عنوان احتیاط، و حال آنکه.
مع أنّ إستقرار السیره أهل الفتوی بر خلاف این مطلب است. که همه می گویند الصلاه عند رؤیه الهلال مستحبٌ. فعُلم أنّ المقصود از احتیاط، إتیان الفعل است بجمیع ما یُعتبر فیه عدی نیه الداعی. به جز نیت تقرب به جز نیت امر، و فرض این است که تمام پیکره عمل بدون نیت امر که محقق است قبل از تعلق امر. دوری هم پیش نمی آید. تمام شد.
ثمّ إنّ منشأ سر این ثمّ إنّ من منشأ ،
سوال: …….. و آن این است که پیکره عمل را محفوظ گرفتیم.
جواب: پیکره عمل دیگر محفوظ هست.
سوال: خیر به این اعتبار که فرض کنیم این نماز عند رؤیه الهلال ….. ( جواب: با نمازهای دیگر فرق نمی کند.) …. نه ممکن است که مثلا به غیر….. لازم است که،
جواب: أحسنت، خیر فرض بر این است که این نماز عند رؤیه الهلال با نمازهای دیگر فرق نمی کند بله فرض بر این است که صلاه یک معنی بیشتر ندارد.
سوال: خیر صلاه که همه اش یک معنی دارد ….. ( جواب: همان، نماز عند رؤیه الهلال هم، ) …… به جای سوره قل هو الله باید مثلا پنجاه بار إنا أنزلناه بخواند.
جواب: خیر فرض این است که این با آنها فرق ندارد. متوجه شدید فرض بر این است که ما فقط دلیل داریم که صلاه عند رؤیه الهلال یجب، اما خبر ضعیف است. پس احتمال وجوبش را می دهیم و این صلاه مثل نماز صبح است.
سوال: به هر حال این در نیت دخالت می کند …. یعنی نیت قربتش حرفی نیست اما ……….بلکه آن دو رکعتی که شارع گفته اگر در نیت أخذش بکنیم باز هم نیت……. .
جواب: خیر به خاطر اینکه من می گویم خدایا آن دو رکعت نمازی را می آورم که تو گفتی اما تو امر به خودش نکردی امر به احتیاط کردی. این را مجتهد می فهمد. من مقلد چه می گویم؟ من می گویم همین صلاه مستحب است این صلاه را می آورم چون امر به خودش تعلق گرفته است. و واقعا هم امر به خودش تعلق گرفته است چون یکی از صغریات احتیاط همین نماز من است. امر هم که به احتیاط تعلق گرفت وقتی که امر به کلی تعلق بگیرد به تمام افرادش تعلق می گیرد. به این صلاه هم امر تعلق گرفته است. خوب دقت بفرمایید،
بله اگر ما می گفتیم امر باید به چیزی تعلق بگیرد که عبادی باشد یعنی می گفتیم متعلَق امر پیکره عمل نیست. بلکه پیکره عمل به اضافه قصد امر است. اگر این باشد، خب می گوییم پیکره عمل به اضافه قصد امر را شما کجا درست کردید؟
فرض این است که امر دیگری نداریم به خود این امر بخواهید درست بکنید که دور می شود چون پیکره عمل به اضافه قصد امر اول باید درست شود تا امر به آن تعلق بگیرد. و درست شدن این متوقف بر این است که اول امر به آن تعلق بگیرد. پس اگر منظور از احتیاط پیکره عمل به اضافه قصد امر باشد، این سوال پیش می آید. پیکره عمل به اضافه قصد امر را از کجا درست کردید. این امرش را کجا درست کردید؟ امر دیگری که نداریم به خود امر أحتط هم بخواهید درست بکنید می شود دور.
اما اگر گفتیم منظور از احتیاط عبارت است از پیکره عمل، پیکره عمل که درست است. امر هم به آن تعلق می گیرد.
قاعده التسامح فی أدلّه السنن
ثمّ إنّ منشأ إحتمال الوجوب إذا کان خبراً ضعیفاً. خوب این جا باید دقت بفرمایید که بحث جمع بندی شود معلوم شود که مرحوم شیخ قدس سره از کجا به کجا می زند، گرفتاری ما این بود که گفتیم در شبهات وجوبیه عبادیه احتیاط ممکن نیست. دو تا جواب به این داده شد، یک جواب این بود که احتیاط که حسن است عقلا، به قاعده ملازمه ما کشف می کنیم یک امر شرعی را. این یک جواب. مرحوم شیخ قدس سره این جواب را قبول نفرمود.
جواب دوم چه بود؟ جواب دوم این بود که در عبادیت یکفی إتیان عمل به داعی احتمال، و فرض این است که من این جا احتمال امر را که می دهم به داعی احتمال امر یعنی به نیت احتمال امر که آوردم عبادیت محقق می شود. این جواب دوم بود و این جواب را مرحوم شیخ قدس سره قبول فرمود ردّ نکرد.
جواب سوم راهی بود که مرحوم شهید طی کرد. که مرحوم شهید فرمود ما برای این که عبادیت شبهات وجوبیه را درست بکنیم، تمسک بکنیم به امر فاتقوا، تمسک می کنیم به امر فاحتط. این راه سوم بود.
مرحوم شیخ قدس سره به این راه اشکال کرد. فرمود درست کردن عبادیت احتیاط، به امر به احتیاط دوری است. ولی از این اشکال جواب داد، چون فرمود منظور از احتیاط عبارت است از پیکره عمل. نتیجه این می شود که پس درست کردن عبادیت احتیاط در شبهات وجوبیه، به امر فاتقوا و به امر فاحتط هم درست می شود. پس این راه را هم مرحوم شیخ قدس سره قبول دارند.
اما اگر یادتان باشد مرحوم شیخ قدس سره در بحثهای سابق فرمود، امر به احتیاط امری است ارشادی. لذا فرمود أخوک دینک فاحتط لدینک، ارشادی است اگرچه به نحوی استحبابیتش را درست کرد. قف عند الشبهه را فرمود امری است ارشادی. فاتقوا الله را فرمود امری است ارشادی است. چون همه این ها ارشاد است به حکم عقل. عقل می گوید هر چه را که احتمال وجوب میدهید بیاور. شارع هم می گوید احتیاط کن یعنی بیاور.
پس چون امر فاتقوا امر فاحتط، می شود امر ارشادی، و امر ارشادی عبادیت عمل را درست نمی کند که در درس گذشته گفتیم پس نهایتا مرحوم شیخ قدس سره این راه سوم را قبول ندارند.
و به عبارت دیگر راه سوم در صورتی درست می شود که ما امر به فاحتط و امر به فاتقوا را مولوی بگیریم. باید این را اثبات کنیم. اما اگر مولوی نبود و ارشادی بود این راه به درد ما نمی خورد چون امری که درست می شود ارشادی است و به درد ما نمی خورد.
راه چهارمی هم هست، راه چهارم عبارت از این است که، فقط این راه چهارم به درد این جا می خورد، اگر احتمال وجوب ما از ناحیه خبر ضعیف باشد. اما اگر از ناحیه فتوای جماعت باشد این راه شامل آنها نمی شود مگر به بعضی از مبانی.
اگر احتمال وجوبی که ما می دهیم از ناحیه خبر ضعیف باشد، خبر ضعیفی می گوید یجب الصلاه عند رؤیه الهلال. چون خبر ضعیف است پس مسلما واجب نیست. اما استحباب این را درست می کنیم به خاطر این که اخباری داریم که آن اخبار بسیارند و تقریبا مضمون همه آنها این است که، اگر به یک کسی برسد که بر عملی ثواب هست و شخص آن عمل را به نیت اینکه آن ثواب به او برسد انجام بیاورد خدا ثواب را به او می دهد اگر چه که پیغمبر صلی الله علیه و آله نفرموده باشد.
خب این خبر ضعیف که به من رسید پس می گوید اگر این کار را بکنی ثواب دارد اگر من آوردم به نیت ثواب، این روایات می گوید ثواب را به تو می دهیم. پس وقتیکه این روایت گفت اگر بیاوری به نیت ثواب، ثواب به تو میدهیم معلوم می شود که اتیان محتمل الوجوبی که خبر ضعیف بر او قائم شده است ثواب دارد. به چه دلیل ثواب دارد؟
به مقتضای اخبار من بلغ. که اخبار من بلغ گفت به هر کس ثوابی رسید و به نیت رسیدن به ثواب انجام داد ما به او ثواب می دهیم ولو اینکه در واقع هم حضرت نفرموده باشد.
پس اخبار من بلغ می گوید هر کس محتمل الوجوب را به نیت ثواب آورد ما به او ثواب می دهیم. تا گفت به او ثواب می دهیم از ثبوت ثواب کشف إنّی می کنیم که پس امر هست. وقتی که کشف إنّی کردیم که امر هست پس دیگر عبادیت صلاه عند رؤیه الهلال درست شد. امر پیدا کرد. امری پیدا کرد از کجا پیدا کرد؟ از اخبار من بلغ پیدا کرد.
چون اخبار من بلغ می گویند بر همین صلاه عند رؤیه الهلال ثواب هست. ولو اینکه پیغمبر نفرموده باشد. اگر ثواب هست ثواب بدون امر که نمی شود. پس معلوم می شود همین صلاه عند رؤیه الهلال امر دارد. نهایت امر استحبابی دارد من هم قصد می کنم همین امر استحبابی را.
پس راه چاره این شد که امر شرعی درست می کنیم شما دنبال امر می گشتید، امر شرعی درست می کنیم اما به کمک اخبار من بلغ. ولیکن این راه محدود به جایی است که احتمال وجوب از ناحیه خبر ضعیفی باشد. این را بخوانیم تا ببینیم مرحوم شیخ قدس سره چه اشکالاتی می کنند.
تطبیق
می فرماید، ثمّ إنّ منشأ إحتمال الوجوب إذا کان خبرا ضعیفاً اگر منشا احتمال وجوب خبر ضعیفی باشد دیگر فلا حاجه إلی أخبار الإحتیاط، احتیاجی به اخبار احتیاط نداریم. و کلفه یا و إثبات أنّ الأمر فیها للإستحباب الشرعی دون الإرشاد العقلی. و احتیاجی به این هم نداریم که خودمان را به زحمت بیاندازیم و اثبات بکنیم که امر در این اخبار احتیاط برای استحباب شرعی است و برای ارشاد عقلی نیست. و حال آنکه حق آن است که برای ارشاد عقلی است. احتیاجی به این ها نداریم. چرا نداریم؟
لورود بعض الأخبار به مستحب بودن و در نتیجه امر داشتن. چون هر عمل مستحبی امر دارد. لورود أخبار بإستحباب فعل کلّ ما یُحتمل فیه الثواب. این جدا نوشته شود بهتر است این کلّمایی که جزو ادات شرط هست، نیست. کلِّ ما یحتمل فیه الثواب. به خاطر استحباب انجام هر چیزی که احتمال داده شود در او ثواب. این اخبار دلالت می کند که این صلاه عند رؤیه الهلال مستحب است پس امر دارد.
مثل چه چیزی؟ کصحیحه هشام ابن سالم المحکی عن محاسن عن أبی عبد الله علیه السلام که قال من بلغه عن النبیّ صلی الله علیه و آله شئٌ من الثواب، به او رسید که این عمل این ثواب را دارد فعمله، پس انجامش داد، کان أجر ذلک له اجرش را به او می دهند و إن کان رسول الله صلی الله علیه و آله لم یقله. اگر چه حضرت هم نفرموده باشند و این خبر هم مطابق با واقع نباشد اما ثواب را به او می دهند.
سوال: این جا ….. نمی شود که این ثواب تفضلی است اگر که نگفته باشند این حق ندارد.
جواب: أحسنت، این هم یک اشکال. یکی از اشکالاتی که مرحوم شیخ قدس سره می کنند همین اشکال شما است.
و عن البحار، و باز از بحار نقل شده است بعد از ذکر این خبر، فرموده أنّ ……… قطع شده دقیقه ۲۹….
…. رواه العامه و الخاصه بأسانیده آن هم به سندهای مختلف. و الظاهر أنّ المراد، خب حالا این یک چیز بسیار روشن است یعنی اگر ما این روایت را به شما می دادیم شما چطور معنا می کردید؟ من بلغه شئٌ من الثواب فعمل آن شئ را، ضمیر را به شئ بر می گرداندید فعمل آن شئ را، کان أجر ذلک برای آن شخص. این بسیار راحت است. مرحوم شیخ قدس سره هم می فرمایند ضمیرها همین طور بر می گردد نه اینکه ضمیر فعمله را به ثواب بر گردانید. چون ثواب را که انسان انجام نمی دهد. و الظاهر أنّ المراد من شئ من الثواب بقرینه ضمیر فعلمه، که ضمیر بر می گردد به فعل و به آن شئ. و إضافه الأجر علیه و اضافه اجر به او، چون دیگر برای ثواب که اجر نیست. شئ و فعل است که برایش اجر هست، هو الفعل. ظاهر این است که مراد از شئ فعل است. کما اینکه دیدید اگر روایت را ابتدائا به شما می دادیم، همین طور معنا می کردید. و الظاهر این است که مراد از شئ فعل است. به قرینه ضمیر فعمله که به شئ بر می گردد. و به قرینه اضافه اجر به سوی آن شئ، و همیشه اجر به فعل داده می شود نه به ثواب، بر ثواب که دیگر اجر نیست. ثواب خودش اجر است. و هو الفعل المشتمل علی الثواب پس مراد عبارت است از فعلی که مشتمل است بر ثواب. خب باز، و فی عدّه الداعی عن الکلینی قدّس سرّه این است که أنّه روی مرحوم کلینی به طرقه به طرقی که مرحوم کلینی دارد از ائمه علیهم السلام نقل کرده أنّه من بلغه شئٌ من الخیر حالا این جا لفظ خیر است، فعمل به کان له من الثواب ما بلغه. می باشد برای او از ثواب هر چه که به او رسیده است. اگر به او رسیده است که صد تا حوریه می دهند به همین نیت صد تا حوریه بیاورد صد تا حوریه به او می دهند به نیت ده حرویه نیاورد،
فعمل به، کان له من الثواب ما بلغه. و إن لم یکن الأمر کما فعله، اگر نبوده باشد امر کما اینکه او انجام داده است یعنی واجب نبوده مستحب نبوده این قدر ثواب نداشته است.
و أرسل نحوه این جا به طور مسند گفت مرحوم کلینی، به صورت ارسال هم مرحوم سیّد دارد. و ارسال کرده است مانند این را سید قدّس سرّه در اقبال، از حضرت صادق علیه السلام الا اینکه در آن روایت این طور است که، کان له ذلک می باشد برای او آن اجر. دیگر ندارد کان له من الثواب ما بلغ، کان له ذلک دارد.
خلاصه، و الأخبار الوارده فی هذا الباب کثیرهٌ الا أنّ ما ذکرناه أوضح دلالتا علی ما نحن فیه و إن کان یورد علیه أیضا. مرحوم شیخ قدس سره می فرمایند همان طور که بر وجوه سابق ما اشکال کردیم بر این وجه هم چند اشکال وارد است.
یک اشکال عبارت است از این که در سابق گفتیم که ترتب ثواب اعم از وجود امر است. چون ممکن است ثواب به خاطر تفضل باشد. خدا می بیند بنده ای است به نیت خیر به احتمال امر کار را آورده است، ثواب به او می دهد با اینکه امر نداشته است. پس ترتب ثواب کاشف از امر شرعی نیست. این یک اشکال،
اشکال دوم عبارت است از همان اشکالی که ما در احتیاط کردیم. خوب دقت بفرمایید در احتیاط چه گفتیم؟
آن جا گفتیم داریم فاحتط، امر به احتیاط خورده است. اگر بخواهد عبادیت احتیاط به امر دیگری درست شود فرض این است که امر دیگری نداریم. اگر بخواهد به خود امر فاحتط درست شود که دور می شود.
این جا هم همین حرف را می زنیم می گوییم این روایت می گوید من بلغه شئٌ من الثواب، پس اول باید ثابت شود که این ثواب است. باید ثابت شود که دعا عند رؤیه الهلال ثواب است. مستحب است تا اخبار من بلغ هم بگوید ما به آن ثواب می دهیم. مستحب شدن صلاه عند رؤیه الهلال و عبادی شدن او متوقف بر این است که امر داشته باشد. امر دیگری که ما نداریم از خود اخبار من بلغ هم اگر بخواهیم امر استفاده بکنیم که دور می شود. چرا؟
اخبار من بلغ می گوید، من بلغه شئ من الثواب، موضوعش چیست؟ ثواب است. اول باید ثواب ثابت شود هر جا که ثواب ثابت شد من بلغ می گوید مستحب است. خب ما می گوییم ثواب این به چه چیز ثابت شد، ما فقط احتمال وجوب می دهیم احتمال وجوب که ثواب نمی آورد. پس ثابت بکنیم که ثواب دارد ثابت باید بکنیم که امر دارد.
اگر ثابت کردیم که امر دارد ثواب دارد موضوع درست می شود، اخبار من بلغ می گوید مستحب است. فرض این است که ما راهی نداریم که بگوییم این مستحب است و ثواب دارد. مگر اینکه به خود یستحب از اخبار من بلغ درست کنیم و این هم دور است. چون آمدن یستحب متوقف بر این است که ثواب درست شود، نسبت به صلاه عند رؤیه الهلال. درست شدن ثواب نسبت به رؤیه الهلال، از جای دیگری که درست نشده متوقف بر این است که یستحب بگیردش، و این دور میشود. همان حرفی که در احتیاط زدیم اشکالی که در احتیاط کردیم این جا هم هست.
سوال: دور نمی شود.
جواب: دور که در احتیاط شد چرا در این جا نشود؟
سوال: …. این جا نمی شود. این جا می گوید………….. ثواب، یعنی کاری را که آن کار فی حدّ نفسه …. ثواب می کند،
جواب: کاری که فی حد نفسه ثواب دارد مستحب است. این است دیگر من بلغ…، خب این از کجا فی حد نفسه ثواب دارد.
سوال: این دیگر به شما مربوط است.
جواب: به من مربوط نیست. اما من از کجا بدانم این فی حدّ نفسه ثواب دارد.
سوال: خیر، اصلا کاری به آن ندارد. می فرمایند که اگر از ما به شما رسید یک کاری که ثواب دارد، ……اتیان بکنیم.
جواب: أحسنت، باید برسد. باید به من برسد؟ ( پاسخ: بله) خب خبر که ضعیف است!
سوال: خیر آن را که ……
جواب: نه چرا، اگر خبر قوی بود که خودش اثبات ثواب می کرد. اجازه بدهید ببینیم اگر این باشد که ما دیگر احتیاجی به اخبار من بلغ نداشتیم.
سوال: این جا موضوعش خود ثواب است یا بلوغ ثواب است؟ حالا بلوغ ثواب ولی ….در واقع.. ..
جواب: أحسنت این خوب اشکالی است. که بگویید موضوع در این روایات بلوغ ثواب است خود ثواب نیست. حالا بگذارید آن را جواب میدهم. فعلا اصل کلام شیخ قدس سره را طرح بکنیم تا ببینیم این درست می شود یا درست نمی شود.
پس ببینید مرحوم شیخ قدس سره می فرماید موضوع این اخبار این است که ثواب باشد عمل. ثواب شدن عمل راه دیگری که ندارد به خود اخبار من بلغ هم بخواهد درست شود دور می شود. چون یستحب عملی که بر آن ثواب است. یستحب وقتی می آید که بر این عمل ثواب باشد. و بر این عمل دلیلی نداریم که ثواب باشد مگر از راه یستحب. پس دور می شود. خب مرحوم شیخ، اگر دور بشود پس اخبار من بلغ مفادش یک مطلبی است که دوری است؟ این که نمی شود.
می فرماید منظور اخبار من بلغ این است که تسامح در مقدار ثواب است. یعنی اگر به شما رسید که این هزار حوریه دارد اما در متن واقع صد تا داشت، ما هزار تا را به شما می دهیم. اما باید برسد که هزار تا حوریه دارد. ولو که در متن واقع هزار حوریه نیست صد تا است. ما صد تا را به شما می دهیم.
پس تسامح در مقدار ثواب است. و ظهور اخبار هم این بود. اگر کسی عمل را بیاورد به نیت این که آن ثواب به او برسد آن ثواب را به او می دهند ولو اینکه آن مقدار ثواب برای این عمل نباشد. پس اصل ثواب بودن عمل باید ثابت شود. و اصل ثواب بودن عمل به راه دیگر که درست نمی شود به خود این هم بخواهد درست شود دوری میشود.
آن وقت نتیجه این اخبار این می شود که هر جا اصل ثواب بودن عملی درست شد، نهایت مقداری داشت که آن مقدار مطابق با واقع نبود، آن جا خداوند همان مقداری را که ما به آن نیت آوردیم خداوند عطا می کند. آن وقت نتیجه اش این می شود که دیگر خبر ضعیف به درد ما نمی خورد. چون اگر خبر ضعیف قائم شد که صلاه عند رؤیه الهلال هزار حوریه دارد، این جا که ثواب به من نرسیده است چون خبر ضعیف است.
ولیکن اگر خبر قوی ای رسید، تام السند و الدلاله رسید که صلاه عند رؤیه الهلال هزار تا حوریه دارد، من به نیت هزار تا حوریه آوردم به من هزار تا حوریه را می دهند ولو اینکه در متن واقع صد تا حوریه بیشتر ثواب نداشته باشد. دیگر اصلا این روایت مربوط به خبر ضعیف نمی شود. تا این جا جواب مرحوم شیخ قدس سره بود.
البته مطلب به این سادگی نیست. اصلا بعضی ها فرمودند که اخبار من بلغ برای این است که در مستحبات دقتی که در واجبات لازم است از حیث سند، لازم نیست. لذا می گویند اگر خبر ضعیفی هم قائم شود بر استحباب شما می توانید فتوا به استحباب بدهید به اخبار من بلغ. چون اخبار من بلغ تسامح است در ادله سنن. نه تسامح است در خود سنن. مرحوم شیخ قدس سره تسامح در خود سنن درست کرد. و این تسامح است در خود سنن در خود مقدار ثواب. اگر شما به نیت هزار تا بیاوری هزار تا را می دهند.
ولی عده ای از مجتهدین هست که از این اخبار من بلغ استفاده کردند تسامح در ادله سنن را، یعنی گفته اند در دلیل مستحبات تسامح هست. لازم نیست حتما قوی باشد ضعیف هم باشد فتوای به استحباب می شود به آن داد به اعتبار اخبار من بلغ. این یک حرف، یک حرف دیگر هم مطلبی بود که به ذهن شما آمد و خوب مطلبی است. که بگوییم موضوع این روایت چیست؟ بلوغ الثواب است.
و فرض این است که بلوغ ثواب شد. خبر ضعیف قائم شد که این مقدار ثواب هست. ولیکن این به این راحتی نیست. چون ممکن است بگوییم اگر خبر ضعیف باشد اصلا بلوغ الثواب نیست. الان اگر یک آدم فاسقی بیاید به من بگوید که شما فلان کار را گفته اید انجام بده، امر شما به من رسیده؟ به من نرسیده امر شما چون واسطه فاسق است. این جا هم خبر ضعیف است وقتی خبر ضعیف شد بلوغ صدق نمی کند. بلوغ وقتی صدق می کند که واسطه قوی بشود و این مطلب برسد به من از شما. و فرض این است که چون خبر ضعیف است نرسیده این مطلب به من از شما. مگر اینکه بگوییم مراد از بلوغ مطلق البلوغ است.
سوال: ….. آخر حدیث ……
جواب: أحسنت، آن وقت آن قرینه آخر حدیث مطلب را حل می کند به شرطی که آن قسمت آخر حدیث مربوط به تسامح در سنن نباشد. چون همه روایات نداشت و إن لم یقله، بعضی داشت و إن کان له أجر ذلک الثواب. از اینها ممکن است ما استفاده بکنیم بگوییم و إن لم یقله مربوط به این است که ولو آن مقدار ثواب را پیغمبر نفرموده باز می دهند. آن وقت کلام مجمل می شود.
البته عرض می کنم مطلب به این سادگی نیست. حرفهای شما هم دور از آبادی نیست همان وسط آبادی است. اتفاقا حرفهای خیلی پخته ای هم هست. که بگوییم خیر بلوغ الثواب است و بلوغ الثواب صدق می کند. خود لم یقله می گوید اصلا اگر خبر هم ضعیف است و درست نیست باز هم درست هست. پس نتیجه می شود تسامح در ادله سنن. نه اینکه نتیجه بشود تسامح در سنن.
ولیکن بحثی که مرحوم شیخ قدس سره در رسائل در این جا طرح کردند بیشتر از این گنجایش بحث ندارد. ولیکن اگر بخواهید در این زمینه کار بکنید خود مرحوم شیخ قدس سره رساله ای دارند در باب تسامح در ادله سنن. که این رساله در کتاب أوثق الوسائل، مرحوم شیخ موسی رحمه الله علیه ذکر کرده آورده است و جدا هم این رساله چاپ شده است. علیکم بالمطالعه آن کتاب. فعلا در این بحث بیشتر از این گنجایش نیست. این دو اشکال، که اشکال دوم چه شد اشکال دوم این شد که درست کردن عبادیت صلاه عند رؤیه الهلال، به اخبار من بلغ مبتلا به دوری هست که در احتیاط بود.
جواب سوم هم عبارت از این است که، مدعای ما این است که بگوییم اگر احتمال وجوب دادیم احتیاط مستحب است. اگر احتمال استحباب هم دادیم احتیاط مستحب است. ولیکن این روایت می گوید اگر ثواب رسید فقط مستحب است. پس اگر بگوید بر این عمل ثواب است استحبابش ثابت می شود اما اگر بگوید من ترک الصلاه عند رؤیه الهلال فعلیه عقابٌ. این شبهه وجوبیه هست چون خبر ضعیف است شبهه وجوبیه هم هست چون بر ترکش عقاب مترتب کرده است.
ولیکن اخبار من بلغ این را نمی گیرد. چون اخبار من بلغ دارد من بلغه ثوابٌ، این جا هست من ترک هذا الشئ فعلیه عقاب، یا اگر روایت این طور بود که من فعل هذا فله صد تا حوریه، و من ترک، پس در جهنم پدرش در خواهد آمد! خب این هم ثواب دارد و هم عقاب دارد. من بلغه ثواب این را نمی گیرد. پس باز دلیل شما اخص از مدعا می شود. فقط مربوط می شود به جایی که احتمال وجوب بدهیم از ناحیه خبری که خبر فقط اثبات ثواب بر عمل بکند. اما اثبات عقاب نکند یا ثواب و عقاب هر دو با هم نباشد.
بعد از سه اشکال مرحوم شیخ قدس سره یکی یکی جواب می دهند. می گویند اما اشکال آخری که مسلم است که وارد نیست. چون من بلغه ثوابٌ اطلاق دارد. من بلغه ثوابٌ هر کس که به او ثواب برسد. حالا چه عقاب بر ترکش هم برسد چه عقاب بر ترکش هم نرسد. یا وقتی که شما می گویید من ترک فعلیه العقاب، این هم باز من بلغه ثوابٌ هست. چون درست است که روایت می گوید بر ترک عقاب است اما لازمه اینکه بر ترک عقاب است این است که بر فعل ثواب است. و من بلغه ثوابٌ شامل تمام اینها می شود.
پس من بلغه ثوابٌ اطلاق دارد. می گوید به مجرد اینکه ثواب بر عملی رسید مستحب است. چه ثواب بر عمل رسیده باشد فقط، دیگر نسبت به ترکش حرفی نباشد. چه ثواب بر فعل رسیده باشد و عقاب بر ترک، که هر دو آن در روایت باشد. چه فقط عقاب بر ترک باشد باز هم من بلغه ثوابٌ صدق میکند.
اما اشکال دوم، در اشکال دوم حل کردیم گفتیم که دوری لازم نمی آید. منظور از احتیاط پیکره عمل است. این جا هم می گوییم منظور از آن عملی که ثواب بر او مترتب هست پیکره عمل است، امرش را به اخبار من بلغ درست می کنیم.
اما اشکال اول، اشکال اول اشکال قرصی است. به خاطر اینکه ما از ترتب ثواب بر عملی هیچ وقت نمی توانیم امر را کشف بکنیم. لذا مرحوم شیخ قدس سره اشکال اول را بسط می دهند. می گویند چند نکته در این جا هست.
یکی اینکه ثواب اعم از وجود امر است شرعی است. پس از ترتب ثواب امر شرعی را کشف نمی کنیم و ما دنبال امر شرعی می گردیم. این یک.
دوم عبارت از این است که ظاهر از اخبار این است که، محرک شخص به عمل آن ثواب است. و محرک شخص بر عمل آن هزار تا حوریه است نه امر شرعی. پس ربطی به درست کردن امر شرعی ندارد. ما می خواهیم به اخبار من بلغ چه کار کنیم؟ امر شرعی درست کنیم. که شما اگر این عمل را انجام می دهید به داعی چه چیزی بیاورید به داعی امر شرعی بیاورید. ولی اخبار من بلغ می گوید کسی که این اعمال را بیاورد به داعی آن ثواب نه به داعی امر شرعی. پس امر شرعی درست نشد. اشکال دوم معلوم شد؟
یکبار دیگر عرض میکنم. آن که ما می خواهیم این است که اثبات بکنیم اخبار من بلغ می گوید عمل را بیاور به داعی امر شرعی. ما این را می خواهیم ثابت کنیم. چون ما می خواهیم اثبات کنیم که نسبت به شبهات وجوبیه امری داریم که آن امر عبادیتش را درست می کند.
اگر اخبار من بلغ بگوید این صلاه عند رؤیه الهلال را بیاور به داعی امر شرعی ای که مَنِ اخبار من بلغ درست کردم، خوب است. ولیکن اخبار من بلغ این را نمی گوید. اخبار من بلغ می گوید هر کس بیاورد صلاه عند رؤیه الهلال را به داعی آن ثواب ما ثواب را به او می دهیم. پس امر شرعی درست نمی کند. می گوید به داعی ثواب بیاور به داعی ثواب آوردن هم که مثبت امر نشد. چون ثواب اعم از ثبوت امر بود.
سوال: …….. است که هر چیزی که ثواب دارد به نوعی امر دارد. ( جواب: خیر) ……….
جواب: خیر، امر مولوی؟ بله امر دارد ولیکن اگر شما به احتمال وجوب بیاورید مسلما ثواب دارد اما امر مولوی ندارد. مسلما بله مسلما امر دارد این در ذهن شما است. مسلما حسن عقلی دارد اما حسن عقلی چه ربطی دارد به امر شرعی.
پس اشکال دوم این است که، روایت می گوید محرک بر اتیان عمل ثواب است. ما می خواهیم که محرک بر اتیان عمل امر شرعی باشد. مؤید بر این مطلب عبارت از این است که در بعضی از روایات دارد طلب قول النبی، التماس ذلک الثواب، که همه اینها می گوید عمل را بیاور به خاطر اینکه می خواهی طلب کنی قول نبی را، یعنی به خاطر اینکه برسی به قول نبی که مثلا گفته این قدر ثواب دارد. التماس ذلک الثواب، من بلغه شئ من الثواب فعمله انجامش داد. چرا؟
التماس ذلک الثواب یعنی لإلتماس ذلک الثواب. برای اینکه التماس کند آن ثواب را. پس همه اینها دلالت می کند که محرک عمل آن رسیدن ثواب است نه امر شرعی. و ما می خواهیم امر شرعی درست کنیم. این هم مؤید این مطلب.
الاستدلال على القاعده ب «أخبار من بلغ»
نکته سوم عبارت از این است که، این اخبار می گوید کسی که به احتمال اینکه شارع امر کرده است اگر بیاورد ما به او ثواب می دهیم. ولیکن فرض این است که عقل حکم می کند که هر کس به احتمال امر مولی بجنبد این عملش ثواب دارد. چون عقل این حکم را دارد، یعنی عقل مستقلا حکم می کند به حسن احتیاط و به اتیان عمل به داعی احتمال امر. پس اگر بر فرض شما از اخبار من بلغ هم امری استفاده بکنید آن امرتان می شود امر ارشادی.
چون عقل در این زمینه حکم قطعی دارد که به احتمال امر آوردن حسن است پس امر می کند عقل که بیاور به احتمال امر. دیگر اگر شارع امر کرد امرش می شود ارشادی. امر ارشادی هم که موجب تقرب نمی شود.
تطبیق
تاره اشکال می شود بأنّ ثبوت الأجر لا یدلّ بر استحباب شرعی این اولا، و أخری بما تقدم فی أوامر الإحتیاط. من أنّ قصد القربه مأخوذٌ فی فعل المأمور به بهذا الأخبار، قصد قربت مأخوذ است در فعلی که امر شده به آن فعل به این اخبار. و حال آنکه این قصد قربت را ما نمی توانیم درست بکنیم مگر به خود این اخبار، و این دور می شود. فلا یجوز أن تکون هی پس نمی شود که خود این اخبار مصحح باشد برای فعل این عمل به قصد قربت.
پس مرحوم شیخ قدس سره معنی روایات چیست؟ می فرماید، فیختصّ مورد این روایات به صورت تحقق استحباب که استحباب مسلم هست، اما و کون البالغ هو الثواب الخاص، اما این است که آنچه که رسیده است ثواب خاص است. شارع مقدس می فرماید من آن ثواب خاص را می دهم ولو در واقع نباشد. پس و هو المتسامح فیه پس این ثواب است که متسامح فیه است، دون أصل شرعیه الفعل نه اینکه اصل شرعیه فعل متسامحه فیه باشد که ولو امر ندارد شما بتوانید به داعی استحباب و به داعی امر بیاوریدش.
و ثالثه، اشکال سوم، بظهور این روایات فی ما بلغ فیه الثواب المحض، چون می گوید من بلغه ثوابٌ. لا العقاب محضا نه جایی که عقاب محض هم باشد مثل اینکه بگوید من ترک الصلاه عند رؤیه الهلال فعلیه کذا. أو مع الثواب یا عقاب مع الثواب باشد. لکن یردّ هذا رد می کند این اشکال اخیر را منع الظهور، ما قبول نداریم که ظهور در بلوغ ثواب محضا است. مع إطلاق الخبر با وجود اطلاق خبر. خبر می گوید من بلغه ثوابٌ چه عقاب هم در کنارش برسد چه عقاب در کنارش نرسد. و یردّ ما قبله پس لکن یردّ هذا منع ظهور با وجود اطلاق و یردّ ما قبلش که آن اشکال دوری بود ما تقدم در اوامر احتیاط.
سوال: بعد از ظهور اطلاق چه بود؟
جواب: یردّ هذا، منع الظهور شما ادعا کردید که ظهور این اخبار در من بلغه ثوابٌ محض است. ما می گوییم ما این ظهور را قبول نداریم. بلکه روایت اطلاق دارد می گوید من بلغه ثوابٌ، چه در مقابلش عقاب برسد چه در مقابلش عقاب نرسد. پس ظهور در اطلاق است. نه ظهور در آنچه که شما گفتید که فقط باید ثواب محض برسد. بالا گفت ثالثه بظهورها فی من بلغ فیه ثواب محضا. می گوید منع الظهور این ظهور را قبول نداریم با وجود اطلاق. چون اطلاق ظهور دارد که هر ثوابی که رسید چه در مقابلش هم عقاب باشد چه نباشد، ظهور از این طرف است نه ظهور آن است که شما گفتید.
عدم دلاله ثبوت الأجر على الاستحباب الشرعی
و یرد ما قبله ما تقدم فی أوامر الإحتیاط و أما الإیراد الأول، این خوب ایرادی است. فالإنصاف أنّه لا یخلو عن وجه لأنّ الظاهر من هذه الأخبار کون العمل متفرعا علی البلوغ. ظاهر از اخبار این است که عمل باید متفرع بر بلوغ باشد. وکونه الداعی علی العمل. و اینکه همین بلوغ داعی بر عمل باشد نه امر شرعی، و یؤیدّه و تأیید می کند این مطلب را تقیید العمل فی غیر واحدٍ من تلک الأخبار، مقید شدن عمل را در غیر واحدی از این اخبار که آمده بطلب قول النبی، یا فعمله إلتماس ذلک الثواب الموعود،
و من المعلوم که أنّ العقل مستحقٌ بهذا العامل المدح و الثواب. عقل می گوید مسلما مدح و ثواب در این جا هست. حالا که عقل گفت مدح و ثواب هست اگر شما می خواهید بگویید که از اینها کشف می کنید یک امر ارشادی را، خوب است ولیکن به درد ما نمی خورد.
فإن کان الثابت فی هذا الأخبار اگر ثابت در این اخبار اصل ثواب باشد، کانت مؤکدتا لحکم العقل بالإستحقاق. این اخبار می شود مؤکد حکم عقل به استحقاق. پس امری هم که از اخبار من بلغ در می آید می شود امر ارشادی نه امر مولوی. و أمّا طلب الشارع لهذا الفعل، حالا این را هم تازه باز می توانید جدا کنید که بگویید فإن کان ثابت در این اخبار فقط ثواب است دیگر امر ثابت نمی شود خب این ثواب همان ثوابی است که عقل می گوید بده. و اگر می گویید خیر علاوه بر ثواب امر هم ثابت می شود مرادتان از امر چیست؟
اگر مرادتان این است که امر ارشادی درست می شود، خوب حرفی است ولی به درد نمی خورد. اگر مرادتان این است که امر مولوی درست می شود این درست نیست. چون امر مولوی در جایی که عقل حکم می کند به حسن، معنا ندارد. مسلما در آنجا امر می شود امر ارشادی مثل أطع الله.
و أما طلب الشارع لهذا الفعل اما طلب شارع که گفتید شارع هم امر دارد. فإن کان این طلب شارع علی وجه الإرشاد لأجل تحصیل هذا الثواب الموعود، این حرف خوبی است ولیکن فهو لازمٌ للإستحقاق المذکور این لازم است برای همین استحقاق عقلی ای که ذکر شد. و این می شود ارشادی. و هو عین الأمر بالإحتیاط این مثل و عین امر به احتیاط است که امر به احتیاط ارشادی بود این هم می شود ارشادی.
ولیکن، و إن کان علی وجه الطلب الشرعی المعبّر عنه بالإستحباب. اگر می گویید خیر ما یک امر شرعی مولوی ای به دست می آوریم که از آن تعبیر می کنیم به امر استحبابی فهو غیر لازمٍ للحکم بتنجّز الثواب. پس این امر شرعی لازم نمی آید از اینکه شارع حکم کرده من ثواب می دهم چون ثواب دادن اعم از این است که حکم شرعی داشته باشد. شاید ثواب به احتمال امر می دهد.
لأنّ هذا الحکم چون این حکم شارع که فرموده است من ثواب می دهم، تصدیقٌ لحکم العقل بتنجز الثواب. این حکم شرعی تصدیق حکم عقلی است که تنجز دارد و ثابت است در این جا ثواب به خاطر إنقیاد. فیشبه این ثبوت ثواب در این جا از طرف شارع مثل قول خداوند تبارک و تعالی، (و من یطع الله و رسوله یدخله جنّات تجری من تحتها الأنهار).
این جا هم خداوند ثواب را بر اطاعت مترتب کرده اما نه اینکه اطاعت خودش ثواب دارد چون اطاعت که امر مولوی نیست. یعنی آن صلاه و صوم و آنهایی که من گفتم آنها ثواب دارد. و این هم اثبات ثوابی علاوه بر آنها دیگر نمی کند چون اطاعت به امتثال صلاه است. اطاعت به امتثال صوم است.
إلا أنّ هذا، فقط یک فرق هست که در من یطع الله و رسوله وعد ثواب است بر اطاعت حقیقیه اما در ما نحن فیه وعد ثواب است بر اطاعت حکمیه چون نمی دانیم در واقع امر هست.
إلا أنّ هذا این آیه وعدٌ علی الإطاعه الحقیقیه و ما نحن فیه وعدٌ علی إطاعه الحکمیه. که آن اطاعت حکمیه چیست؟ و هو الفعل الذی یعدّ معه با آن فعل، عبد در حکم مطیع نه واقعا مطیع چون ممکن است در واقع امر نباشد. فهو من باب وعد الثواب است در نیت خیر. چطور گفته اند اگر نیت خیر دارید ثواب آن را به تو می دهیم با اینکه انجام ندادی. التی یعدّ با این نیت خیر عبد در حکم مطیع از حیث إنقیاد. که با این نیت خیر عبد در حکم مطیع قرار گرفته است کأنّه انجام داده است.
اما من حیث الإنقیاد این اطاعت از حیث انقیاد است. و الا واقعا که شما هنوز خیر را انجام نداده ای اما با این حال ثواب را به تو می دهند چون نیت داری که این خیر را انجام دهی. لذا اگر شما همین الان نیت کنید که اگر میلیونها تومان پول داشتید همه را می دادید به سیل زده ها، ثوابش را به شما می دهند. آنوقت خوب است انسان صبح تا شب نیت بکند ولیکن به شرطی که اگر رسید بکند.
وصلی الله علی محمد واله الطاهرین.
[۱] . فرائد الاصول ج ۲ ص ۱۵۲