بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیة الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین
بحث در احتمال ششم بود که مفاد اخبار من بلغ إخبار از تفضل به ثواب باشد، به این معنا که اخبار من بلغ دلالت میکند که اگر عملی از جهت شرعی استحباب آن ثابت شود حالا اگر قائل هستیم به خبر صحیح خبر صحیح باشد، اگر قائل هستیم به خبر ثقه، خبر ثقه قائم شود، استحباب آن ثابت شود و بعد شخصی آن عمل مستحب را انجام دهد به امید این که آن استحباب در متن واقع باشد، ثواب بر آن مستحب داده میشود ولو که در متن واقع مستحب نباشد یعنی آن روایت ثقه، صادر از معصوم علیه السلام نباشد. چون ما قائل به تخطئه هستیم میگوییم بعضی از روایات ولو سند آن تام باشد ممکن است که صادر نباشد یا مفاد آن بر ما حجت نباشد معارض داشته باشد الی آخر.
مطلب ۳. دلیل بر این احتمال
دلیل بر این احتمال خود ظهور اخبار است چون اخبار ظهور دارد در ترتب ثواب بر عمل بعد از بلوغ ثواب، اگر چه که دلیل بر آن استحباب صادر نباشد، خود عبارت را دقت کنید: «من بلغه عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم شیء من الثواب فعمله»[۱] خبر ثقه قائم شده بلغه الثواب فعمله التماس ذلک الثواب، «کان له اجر ذلک» همان اجر مستحب را به او میدهند «و إن کان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لم یقله»[۲] اگر چه آن روایت صادر نباشد لذا روایات ظهور دارد در این معنا.
مطلب ۴. تحقیق در این احتمال
حق در مقام این است که روایت این طور نیست.
اولا
روایات اخبار من بلغ ظهور دارد در ترغیب بر انجام مستحبات محتمله. میخواهد بگوید شما حتی مستحبی را هم که احتمالی هست و ثابت نیست انجام دهید برای این که مستحبات اهمیت داده شود و حفظ شود. نه این که روایات در مقام این باشد که مستحباتی که ثابت هست همانها را انجام دهید، مستحباتی که ثابت معلوم است هر کسی انجام دهد بالاخره ثواب به او میدهند حالا اگر ثابت نباشد به حسب ادراک عقلی ثواب انقیادی به او میدهند.
یادتان هست در بحث تجری دیگر، اگر شما عملی را که دلیل قائم شده بر وجوب آن انجام دهید و در متن واقع واجب نباشد، ثواب میدهند، ثواب انقیادی، آن طوری که دلیل قائم بشود بر این که عملی حرام است و شما انجام دهید و در متن واقع حرام نباشد، استحقاق عقاب علی قول هست اما استحقاق عقاب تجری نه استحقاق عقاب مخالفت و معصیت.
بنا بر این روایات من بلغ در صدد ترغیب به مستحبات و انجام مستحبات محتمله است نه این که بخواهد بیان کند ترتب ثواب را.
این اولا.
ثانیا
تعبیری که در روایات من بلغ هست از باب تفضل نیست از باب مزد و پاداش هست، «کان له اجر ذلک» یعنی پاداش به او میدهند، جزاء به او میدهند نه این که استحقاق آن را نداشته و تفضلا به او میدهند بنا بر این، این احتمال هم ساقط است.[۳]
نتیجه بحث در اخبار من بلغ
نتیجه بحث این شد که به نظر ما اخبار من بلغ دلالت بر تسامح در ادله سنن نمیکند یعنی دلالت بر اسقاط شرائط حجیت نسبت به مستحبات ندارد بلکه مستحبات نیز مثل واجبات باید مستند باشد به دلیل تام السند و الدلالة و الجهة.
جهت دوم این شد که اخبار من بلغ دلالت بر استحباب نفسی عمل نیز نمیکند که بگوییم بلوغ ثواب موجب میشود که خود عمل عنوانی پیدا کند که به سبب طرو این عنوان بشود مستحب که مرحوم آخوند قدس سره مستفاد از کلماتشان این بود.[۴] این را هم قبول نکردیم.
جهت سوم این بود که بگوییم اخبار من بلغ دلالت میکند بر استحباب عمل به عنوان بلوغ ثواب به عنوان «التماس ذلک الثواب». این را اگر به خاطرتان باشد قبول نکردیم. فرق این با مرحوم آخوند این است که بنا بر [قول] مرحوم آخوند «التماس ذلک الثواب» علت استحباب نفسی است و علت قید و عنوان عمل نمیشود بنا بر این احتمال خود «التماس ذلک الثواب» قید عمل میشود.
جهت چهارم عبارت از این بود که گفتیم اخبار دلالت نمیکند بر احتیاط استحبابی نسبت به مستحباتی که اخبار ضعیف بر آن قائم شده است. این را هم بحث کردیم همین دو روز گذشته قبول نکردیم.
احتمال پنجم هم که همین احتمال این بود که اخبار از تفضل باشد. این را هم قبول نکردیم.
آنچه که مورد قبول ما هست این است که روایات من بلغ ارشاد است به حسن عقلی که همان حسن انقیاد باشد.
بحث تمام شد.
البته یک تأملی من این جا بگذارم. اگر ما بخواهیم این اخبار من بلغ را همه را حمل کنیم بر حسن انقیاد یک مقدار زور میبرد. این همه خبر، این همه تأکید، همه اشاره باشد به یک حکم عقلی مسلم صد در صد!
انقیاد یک چیزی هست که همه متوجه میشوند مثل حسن اطاعت است، همان طور که اطاعت حکمیه از نظر عقلا و از نظر عقلی مورد استحقاق ثواب و مدح هست، انقیاد یک پله بالاتر است چون در اطاعت امر کرده و عبد انجام داده، در انقیاد عبد به احتمال امر میرود انجام میدهد یعنی خیلی نوکر مولای خود هست. حالا اخبار من بلغ به لسان مختلف است و این قدر روی آن تأکید شده است ما میگوییم اینها همه میخواهد بگوید الإنقیاد حسن…
از جهت میشود درست. چون یادتان باشد گفتیم عقل آنچه که ادراک میکند اصل ثواب است اما مقدار ثواب و نوع ثواب را اثبات نمیکند و اخبار من بلغ نوع ثواب و مقدار ثواب را معین میکند.[۵]
تنبیهات اخبار من بلغ
بحثی را که وارد میشویم نسبت به تنبیهات اخبار من بلغ هست.
تنبیه اول دفع یک شبهه
تنبیه اول عبارت از این است که ممکن است که کسی مناقشه کند نسبت به آنچه که اختیار کردیم که اخبار من بلغ ارشاد به حکم عقل است به این که اخبار من بلغ اثبات میکند نوع ثواب را و مقدار ثواب را و حال آن که ادراک و حکم عقل اصل ثواب است بنا بر این نمیشود ما اخبار من بلغ را ارشاد به حکم عقل بگیریم.
جواب این روشن است. تارة بحث نسبت به مولای حقیقی است، تارة بحث نسبت به مولای عرفی است. نسبت به مولای حقیقی ولو که ما بگوییم مورد استحقاق نیست چون عبد وظیفه او عبارت است از عبودیت ولیکن شارع مقدس ثواب میدهد و آن مقدار ثواب و زیادی ثواب از باب تفضل است. پس مشکلی ندارد اصل ثواب را خود حکم عقل درست میکند مقدار ثواب هم به خاطر تفضلی است که از ناحیه پروردگار متعال هست. بنا بر این اخبار میشود ارشاد به حکم عقل و اخبار به تفضل از ناحیه پروردگار متعال به این که آن که عبد به امید آن انجام داده و به نیت آن انجام داده است پروردگار متعال او را آیس نمیکند، ناامید نمیکند، بلکه همان ثواب را به او عنایت میکند.
تنبیه اول خیلی مهم نیست، تنبیه دوم مهم است.
تنبیه دوم ثمرات
تنیبه دوم مهم است. تنبیه دوم عبارت از این است که چه ثمراتی بر محتملات اخبار من بلغ مترتب میشود. ما اگر به خاطرتان باشد روی هر شش احتمالی که بحث کردیم ثمرات مترتب بر هر احتمال را نیز ذکر کردیم، ولکن بعضی از ثمرات هست که ذکر نکردیم و در این تنبیه دوم ذکر میکنیم نهایت در این تنبیه دوم سه احتمال را مورد نظر قرار میدهیم که این سه احتمال مهم است.
یکی از آنها عبارت است از همان نظر مشهور که تسامح در ادله سنن و اسقاط حجیت است، یکی عبارت است از استحباب نفسی نسبت به عملی که بلغ علیه الثواب، یکی نیز مختار خودمان که عبارت است از حسن انقیاد.
ثمره اول
ثمره اول عبارت از این است که بنا بر تسامح در ادله سنن و اسقاط شرائط حجیت نسبت به مستحبات نتیجه آن این است که مجتهدی که بلغ الیه الثواب به خبر ضعیف یمکنه الافتاء باستحباب العمل، میتواند فتوا بدهد به استحباب عمل، مثل جایی که خبر ثقه و خبر صحیح قائم بشود بر استحباب عمل چون نظر مشهور همین است که در باب مستحبات شرائط مثل وثاقت مخبر لازم نیست. مقلد نیز میتواند عمل را انجام دهد به قصد استحباب و به قصد کونها مأمورا به، چون استحباب شرعی آن ثابت شده است. این بنا بر قول اول.
بنا بر قول دوم چون موضوع استحباب عبارت است از کسی که بلغ علیه الثواب بنا بر این مجتهد نمیتواند به طور مطلق بگوید عمل مستحب است بلکه مجتهد میتواند بگوید که این عمل نسبت به هر کسی که بلغ نسبت به او ثواب مستحب است. مثلا نظر به وجه عالم، اگر خبر ضعیف قائم شد برای مجتهد، برای خود مجتهد مستحب است چون بلغه الثواب اما برای مقلد که لم یبلغه الثواب موضوع استحباب چیست؟ العمل الذی بلغ الیه الثواب، من میتوانم در رساله بنویسم نظر العالم به شرط این که بلغ الیه الثواب مستحب، اما نمیتوانم بنویسم نظر العالم مستحب چون بلوغ ثواب قید موضوع قرار گرفته است لذا مقلدی که لم یبلغ الیه الثواب نمیتواند این عمل را به قصد استحباب انجام بدهد.
بله اگر قائل بشویم بلغ الیه الثواب عام هست حتی بلوغ نسبت به فتوای مقلد را نیز شامل میشود چون اگر یادتان باشد یک بحثی بود که آیا بلوغ خاص به حضرت است یا ائمه همه را میگیرد یا حتی مجتهدین را نیز میگیرد یا حتی خطبا را نیز میگیرد، اگر این را بگویید بله باز بلغ به شخص مقلد استحباب عمل به اخبار مجتهد، میتواند انجام بدهد به نیت استحباب.[۶]
بنا بر احتمال سوم نیز که روشن است که اساسا عمل مستحب نیست.
یک فرمایشی است آن را این جا طرح کنم خوب است. بعضی گفتند مجتهد نائب از مقلد است در استنباط احکام شرعیه لذا شما اگر به خاطرتان باشد ما در بحث اندراج اصول عملیه در علم اصول یک مشکل مهمی داشتیم گفتیم آن که استصحاب طهارت دارد یقین و شک دارد آن مقلد است، مقلد اخبار استصحاب به او نرسیده آن که یقین و شک دارد زنی است که عادت او هفت روز بوده است بعد از هفت روز دم بدون صفات حیض دیده است شک دارد که حیض است یا استحاضه است، قبلا حائض بود یقینا الان شک در بقاء حیض دارد استصحاب دارد آن که یقین و شک دارد زن است، آن که دلیل استصحاب دارد و استصحاب برای او حجت شده است، مجتهد است که ادله استصحاب را بررسی کرده است، آن هم که یقین و شکی ندارد، مرد که حائض نمیشود.
البته میگویند یک جا حائض میشود، وقتی طلبکار بیاید سراغ او، خدا نکند که آدم بدهکار باشد و طلبکار او آدم نامربوطی باشد. قضیه عمر را برای شما گفتم، از عمر کلمات قصار خواستند گفت لا وجع کوجع الضرس و لا هم کهم العرس، هیچ دردی بدتر از درد دندان نیست، هیچ هم و غمی بدتر از زن بد نیست. خبر به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه رسید، واقعا چه کسانی داریم ما شیعیان خبر نداریم، حضرت فرمودند در هر دو اشتباه کرد، دندان خراب است بکشد، زن خراب است و به درد نمیخورد طلاق بدهد او را؛ لا وجع کوجع العین و لا هم کهم الدین، دردی مثل درد چشم نیست ، چشم که درد بگیرد نمیگویید بکن بینداز دور و لا هم کهم الدین، دین را که نمیتوانی طلاق بدهید. (با این مهریه نمیشود طلاق داد) بدون مهریه میتوانید طلاق بدهید، مهریه بر ذمه است بعد باید پرداخت بشود (دین شد) بعد که دین میشود هم، قبلش که هم نیست.
در آن جا عدهای آمدهاند این مسئله را یعنی حجیت استصحاب را درست کردند به نیابت، گفتند مجتهد نیابت میکند از مقلد در تحقیق نسبت به ادله استصحاب و این که استصحاب حجت است بعد که استصحاب حجت شد حالا نسبت به زن خود مجتهد استصحاب را جاری میکند.
حالا در ما نحن فیه از همین قاعده استفاده میکنیم میگوییم شما چرا میگویید به مقلد بلوغ ثواب نشده است به مجتهد که بلوغ ثواب شده است مجتهد نیابت میکند از مقلد در بلوغ ثواب و در تحقیق نسبت به اخبار من بلغ، پس بلوغ ثواب نسبت به نائب میشود که مجتهد است، بلوغ نسبت به نائب، بلوغ نسبت به منوب عنه است که مقلد باشد پس در مقلد هم میشود مستحب.
این قضیه نیابت همان جا بحث کردیم ادلهای که برای آن ذکر شده است گفتیم و جواب آن را آن جا دادیم و نتیجه آن این شده است که ما دلیلی بر نیابت مجتهد از مقلد نداریم. پس این وجه ناتمام است.
بقیه بحث انشاءالله فردا.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
۱) وسائل الشيعة ج۱ ص۸۲
۲) وسائل الشيعة ج۱ ص۸۱
۳) (سؤال: شما سابقا همه ثوابها را از باب تفضل میدانستید) آن یک بحث دیگر است که ما حتی در واجب مسلم هم از باب تفضل میدانیم به خاطر این که میگوییم «عبدا مملوکا لا یقدر علی شیء» وظیفه ما انجام عمل است اما بنا بر استحقاق این طور میشود و الا ما همه را تفضل میدانیم، بله. واقع مطلب هم همین طور است مگر ما چه طلبی از خدا داریم (استحقاق وعدی که میفرمایند درست کرده است…) البته ببینید اگر یادتان باشد همان جا گفتیم بعد از آن که خود او وعده داده «ان الله لا یخلف المیعاد» حساب آن جدا هست به حسب مر حکم عقل و ادراک عقل خیر واجب نیست (اگر کسی بگوید من چه طلبی از خدا دارم اما پشتبند آن بگوید برای چه من را به وجود آوردی) فضولی آن به شما نیامده، لا یسأل عما یفعل و هم یسئلون، این جوابش همین یک کلمه است. البته این یک کلمه تفسیر دارد واقع مطلب همین جوابی که من دادم، اما بخواهید برای جوان بگویید باید برای او روشن کنید و توضیح دهید.
۴) كفاية الأصول (طبع آل البيت) ص۳۵۲
۵) (سؤال… اخبار احتیاط اکثر عددا و أصح سندا هست آن جا حمل بر ارشاد کردید هر جوابی آن جا دادید این جا هم بدهید) خیر، این طور نیست، خدا خیرت بدهد آنها چند محمل داشت، یک قسمت آن ارشادی شد، یک قسمت آن را گفتیم مربوط به علم اجمالی هست، مربوط به باب تعارض هست، مربوط به جایی هست که امکان سؤال از امام علیه السلام باشد چون روایات آن مختلف بود بعضی از آن مربوط به باب تعارض بود. (… ممکن است در واقع نباشد) نباشد مولا ثواب بیشتر میدهد چون این عبد خیلی عبد خوبی است عبدی که به احتمال امر مولا میجنبد معلوم میشود خیلی نوکر مولا است تا عبدی که فقط میگوید اگر مولا بگوید برو من میروم، اگر احتمال آن را بدهم رها کن میروم میخوابم. (کلام شما جمع بین اخبار و انشاء است شما میگویید اخبار من بلغ نسبت به اصل ثواب ارشاد و نسبت به نوع ثواب اخبار است) هر دو اخبار است، یکی اخبار به حکم عقل است، یکی هم اخبار به نوع ثواب است هیچ مشکلی هم ندارد. (دومی ارشادی است یا مولوی است) اخبار است نه ارشاد است و نه حکم مولوی است، اخبار است خدا خیرت بدهد، حکم تقسیم میشود به مولوی و ارشادی نه اخباری، زید قائم را نمیتوانیم بگوییم حکم ارشادی است یا حکم مولوی است.
۶) (سؤال: قاعده اشتراک نمیتواند ثابت کند) خیر، چون قید دارید؛ مثل این که وجوب حج مقید است برای مستطیع، شما نمیتوانید بگویید قاعده اشتراک اقتضا میکند که برای غیر آن هم باشد، اصلا خود مستحب مقید است، مستحب است فقط برای کسی که بلغ علیه الثواب؛ مثل این که بگوییم مستحب است فقط بر نساء، مستحب است فقط بر رجال، این جا شما قاعده اشتراک نمیتوانید جاری کنید چون قید دارید (به نظر آخوند میشود) بله به نظر مرحوم آخوند چون قید نیست اصلا، در این سه احتمال نظر مرحوم آخوند را نیاوردیم (بلوغ به مقلد به این است که خود او ببیند) خیر، برسد به او حالا یا خود او خبر را ببیند یا از مجتهد بشنود یا از خطیب بشنود بلوغ میخواهد آن وقت در مفاد اخبار نیز باید تعمیم داشته باشیم که بلوغ اعم از معصومین علیهم السلام است و الا اگر گفتیم بلوغ خاص به معصومین است مقلد که خبر به او واصل نشده است لذا او نمیتواند به قصد مستحب انجام بدهد.