ویرایش محتوا

جلسه ۱۰۹ ـ چهار‌شنبه ۳۱‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۳‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۰۸ ـ سه‌شنبه ‏۳۰‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۲‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۰۷ ـ دو‌شنبه ۲۹‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۱‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۰۶ ـ یکشنبه ۲۸‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۰‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۰۵ ـ شنبه ۲۷‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۱۹‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۰۴ ـ چهار‌شنبه ‏۲۴‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۱۶‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۰۳ ـ سه‌شنبه ۲۳‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۱۵‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۰۲ ـ دو‌شنبه ۲۲‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۱۴‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۰۱ ـ یکشنبه ۲۱‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۱۳‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۰۰ ـ شنبه ۲۰‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۱۲‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۹ ـ سه‌شنبه ۱۶‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۸‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۸ ـ دو‌شنبه ۱۵‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۷‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۷ ـ یکشنبه ۱۴‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۶‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۶ ـ شنبه ۱۳‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۵‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۵ ـ چهار‌شنبه ۱۰‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۴ ـ سه‌شنبه ۹‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۱‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۳ ـ دو‌شنبه ۸‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۹‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۲ ـ یکشنبه ۷‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۸‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۱ ـ شنبه ۶‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۷‏.۱۰‏.۱۴۴۶



بسم الله
الرحمن
الرحیم

الحمد
لله رب
العالمین و
صلی الله علی
سیدنا محمد و
آله الطاهرین
سیما بقیة
الله فی
الارضین و
اللعن علی اعدائهم
الی یوم الدین

بحث در
ترتب ثمرات
بود بر مبانی
مختلفی که در
اخبار من بلغ
هست و بحث
منتهی شد به
ثمره سوم که
صحت مسح به
رطوبت موجود
در مسترسل از
لحیه باشد.

ادامه
ثمره سوم

در این
جا بنا بر
اسقاط شرائط
حجیت که بگوییم
مفاد اخبار من
بلغ اسقاط
شرائط حجیت
است نسبت به
مستحبات، نتیجه
آن این است که
جائز است أخذ
رطوبت از
مسترسل لحیه.

مسلک
دوم این بود
که مفاد اخبار
من بلغ
استحباب نفسی
عمل باشد بر این
تقدیر هم غَسل
مسترسل لحیه می‌شود
مستحب شرعی و
أخذ رطوبت برای
مسح می‌شود
جائز.

مسلک
سوم این بود
که مفاد اخبار
من بلغ ارشاد
به حکم انقیاد
باشد نه اثبات
یک استحباب
شرعی، بنا بر
این گفتیم که
صحیح نیست أخذ
رطوبت از
مسترسل لحیه.

اشکال
در ثمره سوم

بعد
وارد این بحث
شدیم گفتیم که
تازه بنا بر
مبنای اول و
دوم که
استحباب غَسل
مسترسل لحیه
درست بشود باز
جواز أخذ
رطوبت از
مسترسل لحیه
اشکال فقهیی
دارد. دو تا
اشکال در مقام
هست.

۱.
اشکال در اثبات
جزئیت

اشکال
اول این است
که جواز أخذ
رطوبت برای
مسح به شرط
این است که
غسل مسترسل از
لحیه از اجزاء
وضو باشد مثل
حاجب که از
اجزاء وضو است.
أخذ رطوبت از
حاجب درست است.
پس باید ثابت
بشود که
مسترسل لحیه
جزء وضو است
تا غَسل آن
بشود جزء
اغسال وضو، نهایت
اغسال
مستحبه، تا
جائز بشود أخذ
رطوبت از آن.

مشکل
ما این است که
ما دلیلی بر
جزئیت غسل
مسترسل لحیه
در افعال وضو
نداریم. آنچه
که داریم فقط
استحباب غَسل
است، استحباب
غَسل مسترسل لحیه
در وضو اعم
است، هم می‌شود
به جهت این
باشد که
مسترسل از لحیه
جزء وجه است
پس غسل آن می‌شود
جزء افعال
وضو، هم می‌شود
به خاطر این
باشد که غَسل
مسترسل از لحیه
یک مستحبی است
که ظرف آن وضو
است، مستحب
مستقلی است
برای خودش،
اما ظرف آن
وضو است. مثل
باب قنوت در
نماز، در نماز
قنوت مستحب است
اما قنوت جزء
نماز نیست
بلکه قنوتی
مستحبی است که
ظرف آن نماز
است.

حالا
مفاد اخبار من
بلغ چه چیزی
را اثبات کرده؟
اثبات کرده
استحباب غسل
مسترسل لحیه
را، این
استحباب غسل
ممکن است به
جهت این باشد
که از اجزاء
مستحبه وضو
است، ممکن است
از جهت این
باشد که مستحبی
است که ظرفه
الوضوء و اعم
مثبت اخص نیست.

اللهم
الا ان یقال

مگر
شما از این
راه پیش بیایید
بگویید ما یک
قانونی داریم
که اوامر در
مرکبات ارشاد
به جزئیت و
شرطیت است،
نواهی در
مرکبات ارشاد
به مانعیت و
قاطعیت است،
به این بیان
که ظهور اصلی
امر در بعث
است، در تحریک
است. إرکع،
امر به رکوع
است اما اگر یک
مرکبی ما
داشته باشیم و
در ضمن مرکب
امر بشود به
رکوع این
ارشاد به جزئیت
رکوع است، چون
یقینا در باب
نماز ما دو
واجب نداریم: یکی
خود نماز واجب
باشد، یکی
رکوع آن واجب
باشد که اگر
کسی رکوع را
انجام نداد دو
عقاب بشود یکی
به خاطر ترک
رکوع چون واجب
بوده یکی هم
به خاطر این
که به ترک جزء
کل ترک شده به
خاطر ترک صلاة.
لذا می‌گویند
اوامر در
مرکبات ارشاد
است به جزئیت یا
شرطیت، اگر
گفت طهر فی
الصلاة یعنی
الطهور شرطٌ فی
الصلاة، نواهی
آن هم ارشاد
به مانعیت و
قاطعیت است
مثل لا تصل فی
ما لا یأکل
لحمه.

در ما
نحن فیه از
باب پیش می‌آییم
می‌گوییم روی
مسلک اول و
دوم امر به
غسل مسترسل لحیه
به توسط اخبار
من بلغ درست
شد و این امر
به أجزاء است،
امر به کل که نیست،
امر در مرکب
است، امر در
مرکب هم می‌شود
ارشاد به جزئیت
پس اثبات می‌کند
که غَسل
مسترسل از لحیه
جزء وضو است.

و
لکن

این
راه مشکل دارد
و درست نیست؛
وجه اشکالش این
است که آنچه
که ثابت شده
در اصول این
است که اگر
امری در
مرکبات به
عنوان اولی
متعلق به چیزی
بود ارشاد به
جزئیت است،
مثل این که در
باب صلاة
بفرماید إرکع،
می‌شود ارشاد
به جزئیت، اما
اگر امر به شیئی
به عنوان ثانوی
بود، یعنی به
عنوان خودش
مستحب نبود
بلکه به عنوان
یک طاری بر
آن، به عنوان
عارض بر آن
مستحب شده بود
این جا وجهی نیست
برای این که
ما بگوییم امر
ارشاد به جزئیت
است.

در ما
نحن فیه امر
در اخبار من
بلغ به عمل به
عنوان بلوغ
ثواب است
«من بلغه شیء
من الثواب
فعمله»
،[۱] در بعضی هم
داشت
«فعمله
التماس ذلک
الثواب کان له
اجر ذلک»
،[۲] بنا بر این،
این راه برای
اثبات این که
غَسل مسترسل
لحیه جزء وضو
بشود ولو جزء
مستحبی ناتمام
است.

این
اشکال اول.

(سؤال: بر
مبنای اسقاط
شرائط حجیت عنوان
اولی می‌شود)
احسنتم! اشکالی
که می‌کند
اشکال خوبی
است من توضیح
بدهم اشکال ایشان
را. ببینید در
اخبارمن بلغ
سه تا مبنا
گفتیم، مبنای
دوم استحباب
عمل بود به
عنوان بلوغ
ثواب این می‌شود
به عنوان ثانوی،
مبنای اول
اسقاط شرائط
حجیت بود که
مثل این که
خبر صحیح
اثبات
استحباب می‌کند
خبر ضعیف هم
اثبات
استحباب می‌کند،
بعد یک ضمیمه
دیگر هم بکنیم
که ایشان نکرد
و بگوییم
«فعمله» یا
«التماس ذلک
الثواب» عنوان
متعلق قرار
داده نمی‌شود،
این را هم باید
بگوییم و الا
ما که گفتیم
عنوان متعلق می‌شود
یادتان هست که
مرحوم آخوند فرمود
این‌ها عنوان
متعلق نمی‌شود،
اگر این را هم
بگوییم البته
بله دیگر خود
آن می‌شود
مستحب و به
عنوان اولی
مستحب می‌شود.
اما فرض این
است که ثابت
شد که مفاد
روایات در جمع
بین روایات
عبارت است از
اثبات
استحباب عمل
به عنوان بلوغ
ثواب.

۲.
توقف ثمره بر
جزئیت مستحب للواجب

اشکال
دوم این است
که اساسا این
بحث [در جایی
که وضو واجب
باشد] مبتلا
به یک اشکال
اساسی است و
آن اشکال اساسی
این است که ما
اول باید تصور
بکنیم جزئیت
مستحب را
للواجب تا بعد
بگوییم که
حالا این غَسل
مسترسل لحیه
مستحب است و
از أجزاء وضو
هست و در نتیجه
أخذ رطوبت از
آن درست است و[لی]
جزئیت امر
مستحبی
للواجب معنا
ندارد، محال
است. چرا؟ چون
خاصیت عمل
استحبابی این
است که یجوز
ترکه، از آن
طرف می‌خواهد
جزء واجب باشد
که خاصیت واجب
این است که لا یجوز
ترکه و این دو تا
با هم متنافی
هستند قابل
جمع نیستند.

لذا ان‌شاءالله
فرصت کردید
مراجعه کنید
مرحوم صاحب
عروه این مطلب
را طرح کردند
و مرحوم آقای
خوئی قدس سره
در همین
موسوعه هم
مفصل وارد بحث
می‌شوند،
کسانی که قائل
شدند به جزئیت
مستحب برای
واجب، ادله آن‌ها
را ذکر می‌کنند
و مناقشه می‌کنند
و ثابت می‌کنند
که جزئیت
مستحب برای
واجب ممکن نیست.

تا این
جا روشن شد که
این ثمره سوم،
ثمره ناتمامی هست،
این ثمره مفید
نشد.

ان
قلت

ان قلت می‌گوید
ما آن را درست می‌کنیم
هم واجب را به
وجوب خودش نگه
می‌داریم هم
جزء مستحب را
به استحباب
خودش نگه می‌داریم.
به چه بیان؟
به این بیان
که ما می‌گوییم
این مستحب جزء
طبیعی واجب نیست
جزء فرد است،
ما یک طبیعی
واجب داریم آن
که متعلق امر
به صلاة است،
امر متعلق به صلاة
خورده به طبیعی
الصلاة، طبیعی
الصلاة طبیعت
واجبه است
ممکن نیست که
جزء آن مستحب
باشد یعنی جزء
آن قابل باشد
برای این که
انسان انجام
ندهد. این
مستحب مثل
غَسل مسترسل
لحیه، مثل اتیان
صلاة در مسجد
که مستحب است
این‌ها جزء طبیعی
واجب نیستند
جزء فرد هستند.
البته این فرد
می‌تواند
مستحب باشد به
لحاظ خصوصیتی
که در آن هست،
نماز در مسجد مستحب
است. نماز در
مسجد الحرام چند
تا حساب می‌شود؟
صد هزار تا
گفتند، بله صد
هزار تا ولی
نماز عند امیرالمؤمنین
صلوات الله علیه
دویست هزار تا
حساب می‌شود،
[۳] چه کرده امیرالمؤمنین!

پس نتیجه
این شد که ان
قلت خوب حرفی می‌زند
می‌گوید آقا این
مستحب جزء فرد
است، جزء طبیعی
نیست تا محذور
عدم امکان جزئیت
مستحب للواجب
پیش بیاید. یعنی
آن که واجب
است طبیعت
نماز است، فردی
که شما انجام می‌دهید
این فرد که
واجب نیست.
لذا شما اگر
وقت نماز بگویید
خدایا این
چهار نمازی که
تو امر کردی می‌خوانم
این باطل است،
چون خدا به این
نماز که امر
نکرد خدا به
طبیعت الصلاة
امر کرده.

قلت

فرض این
است که طبیعت
در خارج به
وجود فرد
موجود می‌شود
این طور نیست
که وجود طبیعت
در خارج منحاز
از فرد باشد
به وجود فرد
طبیعت موجود
است لذا اگر چیزی
جزء فرد بشود،
جزء طبیعت
خواهد شد. بله
مشخصات فرد
داخل در طبیعت
نمی‌شود آن
حرف دیگر است
چون آن‌ها
لوازم تشخص
هستند که سبب
جزئیت و سبب
وجود خارجی شیء
می‌شوند مثل این
که نماز در
مسجد باشد، جماعت
باشد فرادی
باشد این‌ها
داخل در فرد نیستند،
به اصطلاح فنی
این‌ها از
عوارض تشخص
هستند.

هذا
تمام الکلام
در ثمره سوم.

تنبیه
سوم تعارض بین
ادله خبر واحد
و اخبار من
بلغ

امر سوم
این است که بین
ادله حجیت خبر
و بین اخبار
من بلغ تعارض
محقق می‌شود.
حالا نسبت به
ادله حجیت خبر
هر مسلکی را
که ما انتخاب
کنیم فرق نمی‌کند.
قائل بشویم به
حجیت خبر ثقه یا
قائل بشویم به
حجیت خبر صحیح.

تقریب
تعارض بر مسلک
اسقاط

توضیح
تعارض بنا بر
مسلک تسامح در
ادله سنن یعنی
بنا بر مسلک
اول که اسقاط
شرائط حجیت
نسبت به
مستحبات است، به
این بیان است
که نسبت بین
ادله حجیت خبر
و ادله تسامح
در سنن نسبت
عموم و خصوص
من وجه است.

ادله حجیت
خبر مثل آیه
نبأ، مثل
«لا عذر فی
التشکیک فی ما
یروی عنا
ثقاتنا»
[۴] مثل سیره عقلا
من جهةٍ خاص
است که باید
خبر ثقه باشد،
من جهةٍ عام
است، چه در
واجبات چه در
مستحبات،
اخبار من بلغ
من جهةٍ خاص
است فقط در
خصوص مستحبات
است اما از
جهت وثاقت عام
است چه خبر
ثقه باشد چه
خبر غیر ثقه
باشد و خبر ضعیف
باشد. ماده اجتماع
می‌شود خبر ضعیف
دال بر
استحباب.
مفهوم آیه نبأ
می‌فرماید این
خبر حجت نیست
«أَ یونس
بن عبد الرحمن
ثقة آخذ عنه
معالم دینی»
،[۵] می‌گوید
وثاقت معتبر
است، این خبر
ثقه نیست پس
معتبر هم نیست
«العمری
و ابنه ثقتان
فما ادیا عنی
فعنی یؤدیان»
[۶] می‌فرماید
وثاقت شرط
است، این
وثاقت ندارد
پس حجت نیست،
اخبار من بلغ
مفاد آن این
است که چون
بلغه ثوابٌ
کان له اجر
ذلک و ان یکن
النبی صلی
الله علیه و
آله لم یقله،
پس نسبت می‌شود
عموم خصوص من
وجه در ماده اجتماع
تعارض می‌کند.

(…)[۷]

بنا بر
این نتیجه می‌شود
که متعارض
هستند، وقتی
متعارض شدند دیگر
خبر ضعیف دال
بر استحبابی
برای ما درست
نمی‌شود.

جواب
از تعارض

از این
اشکال جواب
داده شده به
دو جواب؛

جواب
اول

جواب
اول عبارت از
این است که
شما نسبت را
اشتباه گرفتید
که عموم و
خصوص من وجه
است، نسبت
عموم و خصوص
مطلق است نه
عموم و خصوص
من وجه. چرا؟
چون ادله اعتبار
خبر ثقه اطلاق
دارد، می‌فرماید
خبر ثقه حجت
است مطلقا چه
در واجبات و
چه در مستحبات
پس مفهوم آن می‌شود
این که خبر غیر
ثقه حجت نیست
چه در واجبات
و چه در
مستحبات
اخبار من بلغ
خاص به خبر ضعیف
است، می‌گوید
خبر ضعیف قائم
بر مستحب حجت
است پس می‌شود
خاص آن اعم از
مستحب و واجب
بود این خاص
به مستحب است. وقتی
نسبت عموم و
خصوص مطلق شد
پس اخبار من
بلغ تخصیص می‌زند
ادله حجیت خبر
ثقه را، وقتی می‌گوییم
تخصیص می‌زند
مقصود مفهوم
آن است دیگر.

نتیجه
این است که
وثاقت،
عدالت، به هر
مسلکی در حجیت
خبر معتبر است
در مطلق احکام
الا در
مستحبات که در
مستحبات
وثاقت معتبر نیست.

این
جواب اول.

اشکال
بر جواب

این
جواب درست نیست
به خاطر این
که نسبت همان
طور که گفتیم
عموم و خصوص
من وجه است نه
عموم و خصوص
مطلق. اخبار
من بلغ اختصاص
به خبر ضعیف
ندارد.

پس تا این
جا اخبار من
بلغ می‌شود
اعم به خاطر این
که اخبار من
بلغ خاص به
روایات ضعیف نیست،
روایات صحیح
هم اگر قائم شود
بر استحباب
عمل، استحباب
ثابت است
اسقاط شرائط
حجیت که در
اخبار من بلغ
نیست، اسقاط
شرائط حجیت یک
عنوانی است که
ما داریم
انتزاع می‌کنیم
اما آن که
مفاد اخبار هست
این است من
بلغه ثوابٌ چه
به خبر صحیح چه
به خبر ضعیف.

بنا بر
این حق این می‌شود
که نسبت به عموم
و خصوص من وجه
است و تعارض
برقرار است
لذا باید
دنبال راه حل
دیگر بگردیم.
دو راه حل دیگر
هست که فردا
خواهم گفت.

و صلی
الله علی محمد
و آله الطاهرین.



۱) وسائل
الشيعة ج‏۱ ص۸۱

۲) وسائل
الشيعة ج‏۱ ص۸۲

۳) قد
ورد في الخبر
أن الصلاة عند
علي عليه السلام
بمائتي ألف
صلاة. ذكر ذلك
في نجاة
العباد، و في
كتاب تحفة
العالم، و نسب
إلى الصدوق في
كتاب مدينة
العلم. مهذب
الأحكام
(للسبزواري) ج‌۵
ص ۵۰۵ تستحب
الصلاة في
مشاهد الائمة
عليهم السلام بل
قيل: انها أفضل
من المساجد و
قد ورد أن
الصلاة عند
علي عليه
السلام بمأتى
ألف صلاة. مباني
منهاج
الصالحين ج‌۴
ص ۳۱۶

۴) وسائل
الشيعة ج‏۱ ص۳۸

۵) و عن
علي بن محمد
القتيبي عن
الفضل بن
شاذان عن عبد
العزيز بن
المهتدي و كان
خير قمي رأيته
و كان وكيل
الرضا علیه
السلام و
خاصته قال:
سألت الرضا علیه
السلام فقلت
إني لا ألقاك
في كل وقت
فعمن آخذ
معالم‏ ديني‏
فقال خذ عن‏
يونس‏ بن عبد
الرحمن. وسائل
الشيعة ج‏۲۷ ص۱۴۸

۶) وسائل
الشيعة ج‏۲۷ ص۱۳۸

۷) (سؤال:
چطور شامل ثقه
می‌شود) به
خاطر این که
اعم است چه
ثقه باشد چه
ضعیف است (وقتی
مبنا اسقاط
شرائط است)
اسقاط شرائط
است ولیکن عیبی
که ندارد که
حالا اگر
شرائط را داشت
بگوید حجت نیست
در مستحبات. (مورد
اجتماع کجا می‌شود)
خبر ضعیف دال
بر استحباب،
گوش بدهید
مفهوم آیه نبأ
می‌گوید حجت نیست
اخبار من بلغ
می‌گوید حجت
هست می‌شود
تعارض بقیه هم
همین طور است؛
«أ یونس بن
عبدالرحمن
ثقةٌ» می‌گوید
ثقه باید باشد
چون آن روایت
در مقام تحدید
است مفهوم
دارد این‌ها
را در حجیت خبر
واحد تمام کردیم،
روایات مثل
«العمری و
ابنه ثقتان
فما ادیا عنی
فعنی یؤدیان»
اشکال واضح آن
این است که
اثبات شیء که
نفی ما عدا نمی‌کند،
خبر ثقه حجت
باشد خبر غیر
ثقه هم حجت
باشد، فرض این
است این‌ها که
همه در مقام
تحدید است، می‌گوید
ممن «آخذ
معالم دینی»
چون در مقام
تحدید است
مفهوم دارد این‌ها
دیگر در بحث
حجیت خبر واحد
همه روشن شد.

جلسه ۹۰ ـ دو‌شنبه ۱‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۲‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۹ ـ یکشنبه ۳۱‏.۱‏.۱۴۰۴ ـ ۲۱‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۸ ـ شنبه ۱‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۰‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۷ ـ چهار‌شنبه ۲۷‏.۱‏.۱۴۰۴ ـ ۱۷‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۶ ـ سه‌شنبه ۲۶‏.۱‏.۱۴۰۴ ـ ۱۶‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۵ ـ دو‌شنبه ۲۵‏.۱‏.۱۴۰۴ ـ ۱۵‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۴ ـ یکشنبه ۲۴‏.۱‏.۱۴۰۴ ـ ۱۴‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۳ ـ شنبه ۲۳‏.۱‏.۱۴۰۴ ـ ۱۳‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۲ ـ چهار‌شنبه ۲۰‏.۱‏.۱۴۰۴ ـ ۱۰‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۱ ـ سه‌شنبه ۱۹‏.۱‏.۱۴۰۴ ـ ۹‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۰ ـ شنبه ۴‏.۱۲‏.۱۴۰۳ ـ ۲۳‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۹ ـ چهار‌شنبه ۱‏.۱۲‏.۱۴۰۳ ـ ۲۰‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۸ ـ سه‌شنبه ‏۳۰‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۱۹‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۷ ـ دو‌شنبه ۲۹‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۱۸‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۶ ـ یکشنبه ۲۸‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۱۷‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۵ ـ شنبه ۲۷‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۱۶‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۴ ـ سه‌شنبه ۲۳‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۱۲‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۳ ـ چهار‌شنبه ۱۷‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۶‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۲ ـ سه‌شنبه ۱۶‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۵‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۱ ـ دو‌شنبه ۱۵‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۴‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۰ ـ شنبه ۱۳‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۲‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۹ ـ چهار‌شنبه ۳‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۲۱‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۸ ـ سه‌شنبه ۲‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۲۰‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۷ ـ دو‌شنبه ۱‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۱۹‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۶ ـ یکشنبه ‏۳۰‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۱۸‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۵ ـ شنبه ۲۹‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۱۷‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۴ ـ دو‌شنبه ۲۴‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۱۲‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۳ ـ یکشنبه ۲۳‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۱۱‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۲ ـ چهار‌شنبه ۱۹‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۷‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۱ ـ دو‌شنبه ۱۷‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۵‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۰ ـ یکشنبه ۱۶‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۴‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۹ ـ چهار‌شنبه ۱۲‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۳۰‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۸ ـ سه‌شنبه ۱۱‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۲۹‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۷ ـ دو‌شنبه ۱۰‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۲۸‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۶ ـ شنبه ۸‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۲۶‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۵ ـ چهار‌شنبه ‏۵‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۲۳‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۴ ـ سه‌شنبه ۴‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۲۲‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۳ ـ دو‌شنبه ۳‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۲۱‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۲ ـ شنبه ‏۱‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۱۹‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۱ ـ چهارشنبه ۲۸‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۱۶‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۰ ـ شنبه ‏۲۴‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۱۲‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۹ ـ چهار‌شنبه ۲۱‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۹‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۸ ـ سه‌شنبه ‏۲۰‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۸‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۷ ـ دو‌شنبه ۱۹‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۷‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۶ ـ یکشنبه ۱۸‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۶‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۵ ـ ‌شنبه ۱۷‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۵‏.۶‏.۱۴۴۶

تتمه اشکال سوم والد معظم بر مرحوم اصفهانی[۱]

تتمه جواب اول از مانع
راه حل اول از جواب اول به تفکیک در حجیت
جواب از تفکیک در حجیت
راه حل دوم از جواب اول، عدم اضطراب متن
جواب دوم از مانع
اشکال در جواب دوم از مانع
نتیجه در روایت مانعه

بیان حکم صور شبهه حکمیه و موضوعیه تذکیه

بیان صور شبهه حکمیه شک در تذکیه

صورت ۱. شک در قابلیت

صورت ۱.۱. شک در قابلیت از جهت مانعیت چیزی
صورت ۱.۲. شک در قابلیت از غیر جهت مانعیت
۱.۲.۱. در صورت وجود عام
۱.۲.۲. در صورت عدم وجود عام

صورت ۲. شک در غیر قابلیت

صورت ۲.۱. شک در شرطیت
۲.۱.۱. اگر تذکیه اسم برای مسبب باشد
۲.۱.۲. اگر تذکیه اسم برای سبب باشد

جلسه ۴۴ ـ چهارشنبه ۷‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۲۵‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۳ ـ سه‌شنبه ۶‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۲۴‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۲ ـ دو‌شنبه ‏۵‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۲۳‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۱ ـ یکشنبه ۴‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۲۲‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۰ ‌ـ شنبه ۳‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۲۱‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۹ ـ چهار‌شنبه ‏۳۰‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۸‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۸ ـ سه‌شنبه ‏۲۹‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۷‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۷ ـ دو‌شنبه ۲۸‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۶‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۶ ـ چهار‌شنبه ۲۳‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۱‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۵ ـ سه‌شنبه ۲۲‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۰‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۴ ـ دو‌شنبه ۲۱‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۹‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۳ ـ یکشنبه ۲۰‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۸‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۲ ـ شنبه ۱۹‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۷‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۱ ـ چهار‌شنبه ۱۶‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۴‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۰ ـ سه‌شنبه ۱۵‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۳‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۹ ـ دو‌شنبه ۱۴‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۸ ـ ‌شنبه ۱۲‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲۹‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۷ ـ چهار‌شنبه ۹‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲۶‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۶ ـ سه‌شنبه ۸‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲۵‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۵ ـ دو‌شنبه ۷‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲۴‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۴ ـ یکشنبه ۶‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲۳‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۲۳ ـ شنبه ۵‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲۲‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۲ ـ چهار‌شنبه ۲‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۹‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۱ ـ سه‌شنبه ۱‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۸‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۰ دو‌شنبه ‏۳۰‏.۷‏.۱۴۰۳ ـ ۱۷‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۹ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۷.۲۹ ـ ۱۶‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۸ ـ شنبه ۱۴۰۳.۷.۲۸ ـ ۱۵‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۷ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۳.۷.۲۴ ـ ۱۱‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۶ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۷.۲۲ ـ ۹‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۵ ـ شنبه ۱۴۰۳.۷.۲۱ ـ ۸‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۴ ـ چهارشنبه ۱۴۰۳.۷.۱۸ ـ ۵‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۳ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۳.۷.۱۷ ـ ۴‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۲ ـ دو‌شنبه ۱۴۰۳.۷.۱۶ ـ ۳‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۱ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۷.۱۵ ـ ۲‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۰ ـ شنبه ۱۴۰۳.۷.۱۴ ـ ۱‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۹ ـ شنبه ۱۴۰۳.۷.۷ ـ ۲۴‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۸ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۳.۷.۳ ـ ۲۰‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۷ ـ دوشنبه ۱۴۰۳.۷.۲ ـ ۱۹‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۶ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۷.۱ ـ ۱۸‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۵ ـ چهارشنبه ۱۴۰۳.۶.۲۸ ـ ۱۴‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۴ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۳.۶.۲۷ ـ ۱۳‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۳ ـ دوشنبه ۱۴۰۳.۶.۲۶ ـ ۱۲‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۲ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۶.۲۵ ـ ۱۱‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۱ ـ شنبه ۱۴۰۳.۶.۲۴ ـ ۱۰‏.۳‏.۱۴۴۶

فهرست مطالب

فهرست مطالب

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیة الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین

تنبیه هشتم در شمول فضائل و مصائب اهل بیت و تاریخ

امر هشتم مربوط به این هست که آیا اخبار من بلغ شامل اخبار ضعافی که وارد شده در فضائل اهل بیت علیهم السلام یا در مصائب اهل بیت علیهم السلام یا در اخلاق و آداب آن حضرات، آیا اخبار من بلغ شامل این امور می‌شود یا خیر، و یا اخبار من بلغ شامل قضایای تاریخیه می‌شود. مثلا خبر ضعیفی قائم شود بر این که غزوه أحد در فلان روز اتفاق افتاد یا در فلان جنگ یا غزوه فلان شخص کشته شد، آیا این‌ها مشمول اخبار من بلغ هست یا نیست؟

اثر آن این است که اگر این‌ها مشمول اخبار من بلغ باشند شخص می‌توان مستقیما إخبار کند بگوید غزوه أحد در روز چند شنبه واقع شده، اما اگر اخبار من بلغ شامل نشود مستقیما نمی‌تواند إخبار کند چون حجتی بر صحت این خبر که ندارد لذا باید به عنوان نقل بیان کند، این طور نقل شده، در کتب این طور آمده است و الا که می‌شود قول به غیر علم.

پس نتیجه بسیار مهمی دارد به خصوص برای خطبا چون از یک طرف هم اگر یک کسی بالا منبر همه‌اش بگوید این طور نقل شده و این طور گفتند و این طور در کتب آمده، مستمع‌ها شاید جا بزنند بگویند حالا کتاب چه کتابی هست، کجا نقل شده؟ مشکل است.

اقوال در مسئله

از نظر اقوال منسوب به شهید ثانی در درایه که در علم رجال نوشته شده این است که اکثر اصحاب قائل هستند به شمول. می‌گویند اخبار من بلغ شامل این‌ها می‌شود. ایشان این طور فرموده: «جوز الاکثر العمل بالخبر الضعیف فی نحو القصص و المواعظ و فضائل الاعمال، لا فی نحو صفات الله المتعال و احکام الحلال و الحرام»؛ صفات الله می‌دانید که توقیفیه است دلیل خاص دارد، احکام هم که دلیل خاص دارد که باید حتما از ثقه باشد یا بر طبق آنچه که در حجیت خبر انتخاب کردیم. بعد خود شهید می‌فرماید: «و هو حسن حیث لا یبلغ الضعف حد الوضع»[۱] این خوب است ولیکن تا جایی که آن خبر ضعیف به حد وضع نرسد که بشود خبر موضوعه یعنی خبری باشد که مبنی به وضع باشد، کتبی نوشته شده در احادیث وضع شده و در وضاعین، به خصوص عامه چون خیلی‌ها در آن وضاع بودند کتاب هم در این قسمت زیاد نوشتند.

شهید اول در ذکری در باب تلقین میت دعایی ذکر می‌کند از بعضی از کتب عبارتی می‌آورد که عمل به این دعا در مورد تلقین میت مشکلی ندارد و مورد اجماع هست با این که سند ندارد، آن طور که به خاطرم هست روایت عامی است. [می‌فرماید:] صاحب روضه می‌فرماید: «هذا التلقين استحبه جماعة من أصحابنا» در ذکری جلد دوم صفحه ۳۴ تلقین را ذکر کرده غیر از این تلقینی است که ما الان در مفاتیح داریم. «استحبه جماعة من أصحابنا منهم: القاضي حسين، و صاحب التتمة، و نصر المقدسي في كتابه التهذيب و غيرهم، و نقله القاضي حسين عن أصحابنا مطلقا. و الحديث الوارد فيه ضعيف، لكن أحاديث الفضائل يتسامح فيها عند أهل العلم».[۲] این اشاره به این اخبار من بلغ و تسامح در ادله سنن هست.

بعضی دیگر هم از بزرگان حتی متأخرین هم این قول را قوی شمردند.

این از نظر اقوال.

بررسی تحقیق در مقام

از نظر تحقیق ابتدا نظر مرحوم شیخ انصاری قدس سره و استدلال و مناقشه ایشان را ذکر می‌کنیم تا ببینیم مطلب به کجا منتهی می‌شود.

کلام مرحوم شیخ

مرحوم شیخ تقویت فرموده شمول اخبار من بلغ را برای فضائل اهل بیت علیهم السلام به آنچه که ذکر کردیم. در رساله تسامح که رساله مستقلی است که ایشان نوشتند در ادله به دو وجه استدلال کرده:

دلیل اول حکم عقل

وجه اول حکم عقل است.[۳] به چه بیان؟ به این بیان که عمل به کل شیء علی حسب ذلک الفعل. عمل به مستحب انجام او است وقتی گفتند دعاء عند رؤیة الهلال مستحب است یعنی بروی آن را انجام بدهی. عمل نسبت به فضائل اهل بیت و مصائب اهل بیت [علیهم السلام] معنا ندارد که انجام از طرف ما باشد، پس عمل نسبت به فضائل و مصائب می‌شود نقل مصائب و فضائل. در نتیجه اخبار من بلغ می‌گوید: «من‏ بلغه عن النبي صلی الله علیه و آله وسلم شي‏ء من الثواب فعمله» آن را انجام بده حالا اگر فضیلتی از اهل بیت رسید ما انجام دهیم، یعنی چه کار کنیم؟ آن را نقل کنیم «كان أجر ذلك له»[۴] ثواب داده می‌شود.

حتی از جهت دیگر شکی نیست که نقل فضائل ائمه علیهم السلام البته اگر به صورت درست و مناسب با مجلس ذکر شود موجب ازدیاد ایمان و استحکام عقائد می‌شود. یک واقعیت است نهایت باید گوینده هنر داشته باشد که آن فضیلت اهل بیت علیهم السلام را کجا نقل کند، چطور نقل کند که ایجاد شبهه و شک نکند. واقعا اگر این‌ها ذکر شود مردم عقیده‌شان نسبت به امامت متفاوت می‌شود، دیگر هر کسی را با امام معصوم [علیه السلام] قیاس نمی‌کنند.

یک وقتی من یادم هست والد معظم در درس فرمودند از شیخ طوسی تا شیخ انصاری…

شیخ طوسی خیلی مقام دارد. شما حساب کنید ببینید این مرد چه کرده، در حدیث، استبصار و تهذیب را نوشته، در فقه استدلالی مبسوط را نوشته که استدلال‌هایی که در مبسوط است شبیه استدلال‌های صاحب جواهر است قرن حال، برای هزار و خرده‌ای ‌سال پیش است. در کلام تمهید الاصول نوشته کتابی است به این قطر، در دعاء چند کتاب نوشته برای کسی که خیلی بخواهد دعا بخواند، برای کسی که کمتر ‌بخواهد دعا بخواند. در رجال دو کتاب نوشته. این آدم چکار می‌کرده؟! ‌این آدم مویَّد بوده قطعا. و بعد از هزار و خرده‌ای سال در نجف وقتی که می‌خواستند آن باب طوسی را گسترش دهند قبر ایشان باز شد، بدن و کفن همه سالم بوده و دیدند که کوتاه بوده بعد پی بردند که قد مرحوم شیخ طوسی متوسط نبوده کمی کمتر از متوسط بوده. بعد شما حساب کنید بعد از شیخ طوسی چه کسانی آمدند، مرحوم شهید اول. عزیز من شوخی‌بردار نیست این آدم در زندان در مدت شش روز لمعه را بنویسد، یک دوره کامل فقه و چقدر هم شرح بر آن گفته شده. شهید ثانی، بعد مرحوم مقدس اردبیلی، صاحب جواهر، صاحب ریاض، میرزای قمی که این جا خوابیده، اصلا علمای شیعه قابل تصور نیستند که این‌ها چه افرادی بودند از نظر فکر، از نظر استعداد، از نظر هوش، از نظر دیانت، از نظر تقوا، از نظر عمل.

والد معظم می‌فرمودند از شیخ طوسی تا شیخ انصاری ارزش یک ناخن امام زمان [صلوات الله علیه] را ندارند. این هم یک معرفت به امام زمان است. البته این را گاهی وقت‌ها یک کسی می‌گوید که فهمیده و می‌گوید، یک وقت‌هایی هم کسی نقل می‌کند. کسی بفهد بگوید خیلی…، بفهد که همه این‌ها ارزش یک ناخن امام زمان را ندارند. شما الان می‌گوئید یک خرده همچنین خیلی هم جور درنمی‌آید معرفت این طوری است.

علی ای حال گاهی وقت‌ها ذکر فضائل اهل بیت علیهم السلام موجب ازدیاد ایمان و استحکام عقائد می‌شود پس خودش می‌شود یک امر حسن و مستحب. وقتی شد امر حسن و مستحب مشمول اخبار من بلغ می‌شود. یا خود ذکر مصائب اهل بیت علیهم السلام، متعدد کسانی که به هیچ چیز هدایت نشدند به یک روضه امام حسین [علیه السلام] هدایت شدند، به یک روضه حضرت علی اصغر [علیه السلام]هدایت شدند، یکی دو تا نیست. بنا بر این این‌ها حسن عقلی دارد و مورد استحباب است از جهاتی در نتیجه مشمول اخبار من بلغ می‌شود.

این دلیل عقلی.[۵]

دلیل دوم روایات

اما دلیل نقلی دو روایت مرسله است.

روایت اول

مرحوم ابن طاووس در اقبال از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام نقل می‌کند؛ «من بلغه شي‏ء من الخير فعمل كان له ذلك و إن‏ لم‏ يكن‏ الأمر كما بلغه».[۶]

تقریب استدلال به این روایت از این جهت است که «من بلغه شي‏ء من الخير فعمل» خبری که قائم می‌شود بر فضیلت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه این قطعا بلغه شیء من الخیر، فعمله هم که گفتیم، عمل نسبت به این امور عبارت است از نقل آن‌ها، پس می‌شود مشمول اخبار من بلغ و می‌شود حجت.

روایت دوم

روایت دوم نبوی است که از «عبد الرحمن الحلواني أنه رفع إلى جابر بن عبد الله الأنصاري، قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم من بلغه من الله فضيلة فأخذ بها و عمل بها إيمانا بالله‏ و رجاء ثوابه أعطاه الله ذلك، و إن لم يكن كذلك».

این روایت را هم مرحوم شیخ انصاری در رساله تسامح آوردند در صحفه ۱۴۳ ولی در کنز العمال که یکی از کتب حدیثی عامه است در جلد ۱۵ صفحه ۷۹۱ هم ذکر شده.

مفاد این حدیث این است؛ «من بلغه من الله فضيلة» هر کس که به او فضیلیت از ناحیه پروردگار متعال برسد مثل فضائل اهل بیت علیهم السلام «فعمل به» عمل کند حالا خود فضیلت را انجام بدهد یا آن را نقلش کند «إيمانا بالله‏ و رجاء ثوابه أعطاه الله ذلك».

این هم دلیل نقلی.

مؤید مطلب

بعد مرحوم شیخ می‌فرماید: «و ربما یؤید بان نقل الاحادیث الضعاف الوارده فی الفضائل یوجب تقویة ‌الاعتقاد و زیادة الایمان»[۷] مؤید مطلب این است که نقل احادیث ضعافی که وارد شده در فضائل، خودش موجب تقویت اعتقاد و زیادی ایمان می‌شود و این از مصادیق برّ و تقوا است «تعاونوا على البر و التقوى»[۸] این که صد در صد است، ذکر فضیلت اهل بیت علیهم السلام هم که مصادق تعاون بر برّ و تقوی است پس می‌شود مطلوب و محبوب مولا.

البته اگر خوب دقت کنید با این بیان دیگر از اخبار من بلغ بیرون رفت. یعنی خود آیه شریفه اثبات می‌کند که تعاون بر برّ محبوب است، هر تعاونی بر برّ دیگر طبق آیه شریفه می‌شود محبوب، یکی از مصادیق آن ذکر فضائل اهل بیت [علیهم السلام] است، این دیگر می‌شود حجت قطعی، احتیاجی به اخبار من بلغ ندارد.[۹]

اشکال مرحوم شیخ بر مؤید

در این جا نسبت به این تأیید که خود مرحوم شیخ ذکر کرده، خود مرحوم شیخ مناقشه فرموده. فرموده ما قبول داریم تعاون بر برّ و تقوا مطلوب مولا است و محبوب مولا است ولیکن قطعا ادله تعاون در کتاب و سنت به اجماع قطعی مقید است به این که آن تعاون به سبب حرام نباشد. مثل آن بنده خدائی که انار می‌دزدید می‌رفت صدقه می‌داد، این هم تعاون بر برّ است اما سبب آن حرام بوده. دلیل اجماع یک دلیل قطعی است که تعاون باید به سبب حلال باشد، به سبب صحیح باشد. وقتی به سبب صحیح است که شما احراز کنید که این خبر حجت است و هذا اول الکلام. فرض این است خبر قائم بر فضیلت اهل بیتی که الان در دست ما است این خبر ضعیف است لذا این تأیید مفید فائده برای ما نیست.[۱۰]

این فرمایش مرحوم شیخ انصاری قدس سره بود.

اشکالات والد معظم بر مرحوم شیخ
اشکال بر مؤید

والد معظم می‌فرمایند که اشکالی که مرحوم شیخ بر تأیید فرمود اشکال تامی است ولیکن خالی از مسامحه نیست. یعنی چه؟ یعنی ما باید از لحاظ فنی و منطقی حساب کنیم ببینیم قبل از دلیل بر تقیید ادله تعاون اصلا اطلاقی برای ادله تعاون هست که هم سبب حلال را بگیرد هم سبب حرام را بگیرد تا بعد اجماع سبب حرام را خارج کند بالتقیید، یا از اول از قبیل ضیق فم الرکیه است، از اول تعاون بر برّ و تقوا شامل سبب محرم نمی‌شود چون اصلا سبب محرم مصداق برای تعاون بر برّ و تقوا نیست. لذا حق مطلب این است که این طور اشکال کنیم بگوییم ادله تعاون بر برّ و تقوا اطلاق ندارد نسبت به سبب محرم ولو سلم که اطلاق داشته باشد اجماع قطعی مقید او است.

این مناقشه‌ای که والد معظم بر اشکال مرحوم شیخ دارند در قسمت تأیید.[۱۱]

اشکال بر دلیل عقلی مرحوم شیخ

اشکال دومی که والد معظم دارند بر وجه عقلی است که مرحوم شیخ فرموده.

استدلال مرحوم شیخ این بود که نقل فضائل اهل بیت علیهم السلام و مناقب اهل بیت علیهم السلام و مصائب این حضرات، حسن عقلی دارد و موجب ازدیاد ایمان و تحکیم عقائد می‌شود.

ایشان می‌فرماید بله، ما این را قبول داریم، نه این که این مطلوب است بلکه از واجبات عقلیه است آنچه که موجب می‌شود برای تحکیم عقائد، به خاطر این که این‌ها همه مصداق شکر منعم می‌شود. شکر منعم شکی نیست که واجب است و لذا به دلیل عقلی وجوب شکر منعم ما قائل شدیم به لزوم معرفت باری تعالی. خود مرحوم شیخ انصاری[۱۲] در رسائل این مطلب را دارد در بحث این که آیا حجیت ظن شامل مسائل اعتقادی می‌شود یا خیر. بحث مفصلی مرحوم شیخ آن جا داشت که ما این را مفصل بحث کردیم و فکر می‌کنم در درس عربی به تفصیل بیشتری که در درس فارسی داشتیم بیان کردیم، آن جا همین مطلب را مرحوم شیخ طرح می‌فرماید که معرفت اهل بیت علیهم السلام چون واسطه در فیض هستند باز از باب شکر منعم می‌شود واجب. چطور معرفت باری تعالی واجب است چون مصداق شکر منعم هست، شکر منعم ممکن نیست مگر به معرفت منعم پس باید معرفت منعم را مقدمةً تحصیل کرد. می‌فرماید ائمه اطهار علیهم السلام چون واسطه در فیض هستند، واسطه در نعمت هستند پس این‌ها هم می‌شوند منعم بالواسطه، وقتی منعم بالواسطه شدند شکر آن‌ها می‌شود واجب، شکر منعم بالواسطه متوقف بر معرفت منعم بالواسطه است لذا معرفت اهل بیت علیهم السلام عقلا می‌شود واجب. این بحث را آن جا مرحوم شیخ مفصل دارد.

پس در ما نحن فیه ما این‌ها را قبول داریم. ذکر فضائل اهل بیت علیهم السلام در راستای معرفت اهل بیت [علیهم السلام] است بلکه بالاتر ذکر مثالب و مطاعن دشمنان اهل بیت علیهم السلام هم از واجبات عقلیه است چون تا دشمن را نشناسید دوست را تشخیص نمی‌دهید کیست، این هم واجب عقلی است مطاعن و مثالب دشمنان اهل بیت هم لازم است چون تا آن‌ها را نشناسید خود ائمه علیهم السلام را درست نمی‌شناسیم، شما تا متوجه نشوید ظلمی که به حضرت زهرا [سلام الله علیها] شده چه ظلمی هست فرحی که در عید الزهراء برای شما پیدا می‌شود نمی‌فهمید چه فرحی است. کسی می‌فهمد که آن را فهمیده باشد. لذا مردم متفاوت هستند، در همه چیز متفاوت هستند.

علی ای حال والد معظم می‌فرماید: این‌ها را قبول دارم ولیکن ثبت العرش ثم أنقش؛ ثابت بشود این فضیلت اهل بیت علیهم السلام است بعد می‌گوییم واجب عقلی است، بعد می‌گوییم از مصادیق تعاون برّ و تقوا است ولی فرض این است خبری که ما داریم که قائم بر فضیلت است خبر ضعیف است، خبر ضعیف که مثبت فضیلت نمی‌شود.

بنا بر این استدلال عقلی مرحوم شیخ ناتمام است چون استدلال مرحوم شیخ این بود ذکر فضائل موجب زیادت ایمان می‌شود، سلمنا فضیلت آن ثابت بشود تا ذکر آن موجب زیادت ایمان بشود، ما خبری که داریم خبر ضعیف است اثبات فضیلت نمی‌کند.[۱۳]

اشکال بر دلیل نقلی مرحوم شیخ

اشکال سندی

اما دلیل نقلی هر دو روایت که عامی است، علاوه بر این که عامی است مرفوعه هم هست؛ یعنی در خود عامه هم سند ندارد، در نتیجه این استدلال به نقل هم می‌شود ناتمام.[۱۴]

بنا بر این اخبار من بلغ شامل اخبار ضعاف دال بر فضائل و مصائب و این امور مربوط به اهل بیت علیهم السلام نمی‌شود.

نسبت به قضایای تاریخیه ان‌شاءالله فردا بحث خواهیم کرد.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.



۱) الرعایة فی علم الدرایة الشهید الثانی ج۱ ص۹۴

۲) ذكرى الشيعة في أحكام الشريعة ج‌۲ ص ۳۴

۳) ثم إن الدليل على جواز ما ذكرنا من طريق العقل: حسن العمل بهذه مع أمن المضرة فيها على تقدير الكذب. رسائل فقهية ص۱۵۸

۴) وسائل الشيعة ج‏۱ ص۸۱

۵) (سؤال: الان ما استحباب را ثابت کردیم بحث ما در جایی است که رسیده باشد به ما ثوابی که نمی‌دانیم مستحب است یا نیست) یعنی یک چیزی که دلالت بر استحباب کند، شکی نیست که ذکر فضیلت اهل بیت علیهم السلام یک عملی است مستحب، حالا آن خبری که دال بر فضیلت است ضعیف است، می‌شود خبر دال بر استحبابی که ضعیف است، اخبار من هم می‌گفت خبر ضعیف دال بر استحباب را من حجت می‌کنم.

۶) إقبال الأعمال (ط ـ القديمة) ج‏۲ ص۵۵۶

۷) و ربما يؤيد جواز نقل هذه الأخبار بما دل على رجحان الإعانة على‏ البر و التقوى. رسائل فقهية ص۱۵۸

۸) المائدة ۲

۹) (سؤال: نیاز به اخبار من بلغ نداریم خصوص روایات در مورد فضائل امیرالمؤمنین است شما فضائل علی علیه السلام را بگویید، هر مقدار که می‌توانید بگویید «قولوا فينا ما شئتم» به تنقیح مناط بقیه ائمه هم شامل می‌شود) به شرط این که ثابت شود. می‌شود تمسک به دلیل در شبهه موضوعیه خود دلیل. فضیلتی اگر ثابت بشود «قولوا لنا» آن را نشر دهید.

۱۰) و فيه: أن الإعانة و الإبكاء قد قيد رجحانهما ـ بالإجماع ـ بالسبب المباح، فلا بد من ثبوت إباحة السبب من الخارج حتى يثبت له الاستحباب بواسطة دخوله في أحد العنوانين، فلا يمكن إثبات إباحة شي‏ء و عدم تحريمه بأنه يصير مما يعان به على البر، و لو كان كذلك لكان لأدلة الإعانة و الإبكاء قوة المعارضة لما دل على تحريم بعض الأشياء، كالغناء في المراثي و العمل بالملاهي لإجابة المؤمن و نحو ذلك. رسائل فقهية ص۱۵۹

۱۱) و هذه المناقشة وإن كانت تامة، ولكنها لا تخلو من المسامحة، حيث إن التقييد والتخصيص فرع الإطلاق والعموم، ولا مجال لهما فيما كان الموضوع المأخوذ في الدليل من البدو خاصا، ومن المعلوم كون الأدلة الآمرة بالتعاون على البر وبالإبكاء كذلك، ضرورة أنها غير شاملة لما كان بالأسباب المحرمة كالتعاون على البر والصدقة على الفقراء بالسرقة والغيلة ونحوهما من المحرمات، كما يشهد عليه اعترافه بأنه يلزم من شمولها التعاون والإبكاء بالأسباب المحرمة وقوع التعارض بينهما وبين أدلة المحرمات، ومن المعلوم عدم التعارض بينهما. تحف العقول فی علم الاصول ج۱ ص۳۶۰

۱۲) فرائد الأصول ج‏۱ ص۵۵۸

۱۳) و أما ما استدل به من الوجهين، فيرد على الوجه العقلي أن نقل فضائل الأئمة ومناقبهم ومصائبهم وإن كان حسنا عقلا موجبا لازدياد الإيمان وإظهار الحزن والبكاء، بل هو من الواجبات العقلية، لكونه من مصاديق شكر المنعم؛ لأنهم وسائط الفيض، كما أن ذكر مثالب أعدائهم أيضا من الواجبات العقلية من دون حاجة في إثبات الوجوب إلى ورود الأمر به من الشارع لمن كان أهل العلم والعقل ولكنه متفرع على ثبوت الفضيلة والمصيبة بحجة شرعية، وإلا كان من مصاديق القول بغير العلم القبيح عقلا والمنهي عنه نقلا. تحف العقول فی علم الاصول ج۱ ص۳۶۱

۱۴) و يرد على دليله النقلي أولا: عدم تمامية النبوي فإنه عامي مضافا إلى كونه مرفوعا، وكذا رواية ابن طاوس فإنها مرسلة. همان

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا