بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیة الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین
کلام در اشکالات والد معظم مد ظله العالی بود بر مرحوم اصفهانی قدس سره.
اشکال اول را گفتیم؛ اشکال اول این بود که تقسیم کذب به کذب خبری و مخبری بلا وجه است چون ما در تشخیص معانی و تقسیم معانی باید رجوع کنیم به عرف عام و عرف عام کذب را قول مخالف با واقع میبیند، صدق را هم قول موافق با واقع میبیند اعم از این که مخبر علم به مطابقت و مخالفت داشته باشد یا خیر.
اشکال دوم والد معظم به این قسمت از فرمایش مرحوم اصفهانی است که فرمود کذب خبری حکم شرعی و عقلی ندارد، آنچه که حکم دارد صدق و کذب مخبری است. توضیح اشکال گفتیم متوقف بر دو مقدمه است.
یک مقدمه را دیروز گفتیم که عبارت بود از حسن و قبح فعلی و حسن و قبح فاعلی و معلوم شد که اینها به هم دیگر ارتباطی ندارد، نسبت آنها عموم و خصوص من وجه است، ممکن است قبح فعلی باشد اما قبح فاعلی نباشد و بالعکس.
مقدمه ۲. اتصاف هر فعلی به احکام خمسه
مقدمه دوم عبارت از این است که هر فعلی از افعال مکلفین دارای حکمی از احکام خمسه است و بعبارةٍ أخری، واقع خالی از حکم شرعی نیست، هر چه را که شما در نظر بگیرید که شخص انسان نسبت به آن فعلی داشته باشد حالا یا به انجام یا به ترک، قطعا مورد حکمی از نظر شرعی است.
دلیل آن هم واضح است چون این فعل یا دارای مصلحت تامه است میشود واجب، یا دارای مفسده تامه است، مفسده ملزمه، میشود حرام، یا مفسده دارد اما غیر ملزمه میشود مکروه، یا مصلحت دارد اما غیر ملزمه میشود مستحب، یا فعلی است که در آن مصلحت و مفسده یا نیست و یا علی السویه است میشود مباح. اما این که کدام یک از افعال متعلق به انسان واجب است یا حرام است یا مکروه است مستحب است مباح است، این از دایره تشخیص ما خارج است. این مربوط به کسی میشود که علم لا یتناهی دارد و او سازنده بشر است و میداند چه فعلی برای بشر مصلحت دارد و چه فعلی مفسده دارد. بنا بر این هر فعلی دارای حکم شرعی هست.
نهایت اگر ما نسبت به آن حکم شرعی علم پیدا کنیم یا حجتی نسبت به حکم شرعی پیدا کنیم، آن حکم شرعی بر ما منجز میشود یعنی مخالفت آن مورد استحقاق عقاب است، اگر علم و حجت نسبت به آن حاصل نشود بعد الفحص، حکم منجز نیست نه این که حکم نیست، حکم هست اما منجز نیست.
پس مقدمه دوم هم این شد که هر فعلی دارای حکم شرعی هست.
بیان اشکال
بعد از این دو مقدمه وارد بحث میشویم؛ میگوییم صدق و کذب فعلی است از افعال انسان، گفتار است دیگر، حرف میزنیم، صدق میشود قول مطابق با واقع، کذب میشود قول مخالف با واقع. این صدق و کذب خالی از حکم شرعی نیست. حکمی که برای صدق هست از نظر عقلی حُسن است، از نظر شرعی جواز است. حکمی که برای کذب است از نظر عقلی قبح است، از نظر شرعی حرمت است.
(…)[۱]
حالا در ما نحن فیه صدق و کذب خودش فی حد نفسه حکم شرعی دارد، صدق جایز است و کذب هم حرام است اعم از این که مخبر بداند که کلام او کذب است یا نداند. البته اگر بداند که کذب است و دروغ بگوید دیگر حرمت بر او منجز میشود و در نتیجه مستحق عقاب هست.[۲]
بنا بر این این فرمایشی که مرحوم اصفهانی فرمود که صدق و کذب خبری دارای حکم نیست نه عقلا نه شرعا این مطلب را قبول نداریم.[۳]
حکم نقل فضایل بنا بر مبانی مختلف
بعد از آن که این مطالب تمام شد حالا بیاییم روی مبانی مختلف حساب کنیم که آیا اخبار من بلغ نسبت به قضایای تاریخیه و فضائل اهل بیت علیهم السلام چگونه خواهد بود؟
ما صدق و کذب را روی سه مسلک عمدهای که در اخبار من بلغ هست میخواهیم بررسی کنیم بر فرض تسلم که بگوییم اخبار من بلغ شامل فضائل میشود. به چه حساب میشود؟ گفتیم چون نقل فضائل خودش حَسَن است چون موجب ازدیاد اعتقاد مردم میشود، موجب پرورش اخلاق مردم میشود، به هر جهتی میگوییم اخبار من بلغ شامل نقل فضائل میشود.[۴]
مسلک ثبوت استحباب
مسک اول اگر یادتان باشد ثبوت استحباب بود. گفتیم اخبار من بلغ دلالت میکند بر این که آنچه که بر او قائم شده است مستحب است.
بنا بر مسلک اول میگوییم ادله حرمت کذب دلالت میکند بر حرمت ما لا یعلم مطابقته مع الواقع بر مسلک [مرحوم] اصفهانی، پس نقل آن میشود حرام. اخبار من بلغ میگوید چون این نقل فضیلت اثر در تحکیم عقائد و پرورش اخلاق دارد مستحب است، یتحقق التنافی بین اخبار من بلغ که اثبات استحباب نقل میکند و بین ادله حرمت کذب که اثبات حرمت نقل میکند.
چون روی قول مرحوم نائینی موضوع حرمت کذب است. کذب عبارت است از قول مخالف با واقع، اگر من احراز کنم که مخالف با واقع است میشود مصداق کذب مشمول ادله حرمت کذب میشود. فرض این است که من الان شک دارم که آیا این مطابق با واقع هست یا مطابق یا واقع نیست، وقتی شک داشته باشم تمسک به دلیل حرمت کذب میشود تمسک به دلیل در شبهه موضوعیه خودش، بنا بر این از ناحیه دلیل حرمت بر کذب خیال ما راحت است، ادله من بلغ هم که اثبات استحباب نقل را کرد.
پس خوب حواستان جمع باشد بنا بر مسلک مرحوم اصفهانی تنافی محقق میشود بین اخبار من بلغ و بین ادله حرمت قول به غیر علم اما بر طبق مسلک مرحوم نائینی تنافی محقق نمیشود.
حالا که تنافی محقق شد چه کنیم؟ میگوییم تنافی است بین مستحب و حرام، از یک طرف قول به غیر علم حرام است، از یک طرف نقل آن چون موجب تحکیم عقائد و پرورش اخلاق است مستحب است.
ما یک باب تزاحم داریم یک باب تعارض داریم، باب تزاحم این است که دلیل دو تکلیف فی حد نفسه با هم تنافی ندارند، در مقام امتثال من مکلف قدرت بر امتثال ندارم، یک دلیل میگوید أنقذ الغریق یک دلیل میگوید لا تغصب، این دو تا با هم تنافی ندارند، موضوع یکی انقاذ غریق است وجوب اثبات میکند، موضوع یکی تصرف در مال غیر است حرمت اثبات میکند، دو موضوع مختلف هستند، دو حکم مختلف دارند این که تعارض نیست، پس دو حکم به قوت خودش باقی است من قدرت بر امتثال ندارم در جایی که انقاذ غریق متوقف بر طی أرض غصبی است. این جا میشود باب تزاحم و در باب تزاحم باید برویم سراغ ملاک، ملاک اهم یا محتمل الاهمیه مقدم است.
باب تعارض این است که خود دو تا دلیل مدلولشان با هم متنافی هستند کار اصلا به مقام امتثال نداریم.
در ما نحن فیه فرض این است که بین استحباب و حرمت از اقسام تقابل چه تقابلی برقرار است؟ تقابل تضاد برقرار است، بین احکام تضاد است، بر مسلک مرحوم آخوند بین خود احکام تضاد است، بر مسلک مرحوم اصفهانی در خود حکم تضاد نیست، در مبدأ که ملاکات است و در منتها که مقام امتثال است تضاد است، آن وقت در ما نحن فیه اخبار من بلغ اثبات میکند استحباب نقل را، ادله حرمت قول به غیر علم اثبات میکند حرمت نقل را، این میشود تعارض نه تزاحم. باید برویم سراغ اعمال قواعد تعارض. پس إنشاءالله حواستان جمع جمع است.
این بر مسلک این که مفاد اخبار من بلغ استحباب باشد.[۵]
مسلک حسن انقیاد
مسلک دوم مسلک حسن انقیاد است که ما بگوییم اخبار من بلغ اثبات میکند حسن انقیاد و حسن احتیاط را. پس اخبار من بلغ اثبات میکند که نقل فضائل از باب احتیاط حسنٌ عقلا، در مقابل ادله حرمت قول به غیر علم اثبات میکند حرمت عمل را، در نتیجه با وجود حجت بر حرمت عمل دیگر مجالی برای احتیاط به فعل نیست، احتیاط به فعل در جایی است که ما حجت بر حرمت نداشته باشیم، اگر حجت بر حرمت داشتیم اصلا احتمال فعل منتفی است تعبدا و در نتیجه وجهی برای احتیاط نیست یعنی اگر احتیاط بکند مرتکب حرام شده، اگر در متن واقع حرام باشد قطعا مستحق عقاب است، اگر در متن واقع هم حرام نباشد عقاب عقاب متجری را دارد علی القول به این که متجری عقاب دارد. این هم مسلک حسن انقیاد.
مسلک اسقاط شرائط
مسلک سوم اسقاط شرائط حجیت بود؛ یعنی ما بگوییم اساسا در مورد نقل فضائل شرائط حجیت ساقط است پس خبر غیر ثقه هم حجت است. اگر این را بگوییم اخبار من بلغ اثبات میکند استحباب نقل را، ادله حرمت قول به غیر علم، حرمت کذب روی مبنای مرحوم نائینی اثبات میکند حرمت نقل را، چه کنیم در این جا؟
میگوییم بر مسلک مرحوم نائینی موضوع حرمت قول مخالف با واقع است، قول غیر مطابق با واقع است، اخبار من بلغ بنا بر اسقاط شرائط حجیت میگوید مضمون تعبدا واقع است، پس تعبدا من واقع را دارم، وقتی تعبدا واقع را داشتم، نقل آن قول به غیر علم نیست، قول غیر مطابق با واقع هم نیست، اصلا اساسا بخواهم تمسک به دلیل حرمت کذب کنم میشود تمسک به دلیل در شبهه موضوعیه دلیل، علم به مخالفت که ندارم لذا بر مسلک اسقاط شرائط حجیت اگر خبر ضعیف قائم بر فضائل شد از تحت ادله حرمت کذب یا حرمت قول به غیر علم خارج میشود حکومةً، چرا؟ چون موضوع ادله حرمت کذب قول به غیر علم است، علم ظهور دارد در علم وجدانی، اخبار من بلغ علم وجدانی که درست نمیکند، علم تعبدی درست میکند پس خروج میشود تعبدی و بالتعبد میشود حکومت.
بله، اگر شما بگویید ادله حرمت قول به غیر علم، علم اعم است از علم وجدانی و علم تعبدی، اگر بگوییم [میشود ورود] که این غلط است به خاطر این که اگر عنوانی در لسان دلیل اخذ شود باید حمل شود بر معنای حقیقی آن، اینها را خیلی دقت کنید عزیز من شما دیگر الان در مرحله اجتهاد هستید إنشاءالله، ما در قبح عقاب بلا بیان هم که بیان را اعم از بیان وجدانی و واقعی گرفتیم، چرا؟ چون گفتیم چون حکم عقلی است، تشخیص موضوع حکم عقل هم به ید عقل است، عقل میگوید فرقی نمیکند، بیان اگر از مولا باشد دیگر عقاب قبیح نیست چه بیان وجدانی چه بیان تعبدی از مولا، بلکه اگر به خاطرتان باشد حتی عقل میگوید اگر بیان هم نبود حجت هم بود کفایت میکند؛ یعنی حتی با وجود اصل عملی مثل اصالة الاحتیاط، مثل استصحاب دیگر عقاب کردن قبیح نیست اما در ما نحن فیه دلیل دلیل شرعی است چون دلیل شرعی است باید حمل کنیم بر معنای واقعی پس میشود حکومت.
روی مسلک مرحوم نائینی هم همین طور است قول مخالف با واقع، غیر مطابق با واقع، این روایت میگوید تعبدا مطابق با واقع است و بالتعبد پس میشود حکومت.[۶]
مختار در تنبیه هشتم
نتیجه بحث این شد که به نظر ما نقل فضائل و نقل قضایای تاریخی از باب اخبار من بلغ مستقیما بخواهد نقل بشود درست نیست ولیکن اگر بدون نقل مستقیم گفته شود بگوید در کتب اینچنین آمده است، اینچنین گفته شده است، این محذوری ندارد و همچنین چون مسلک ما حجیت خبر است اعم از وثوق مخبری و وثوق خبری، اگر قصهای بود تاریخی، فضائلی بود در اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام که قرائن و شواهد داشت که این قول صادر از معصوم علیه السلام هست آن هم که قابل نقل است مستقیما و بلا اشکال.
یک دو تا تنبیه کوچک از اخبار من بلغ مانده که بعد وارد در شبهه موضوعیه میشویم، دیگر میماند برای سال آینده. دو تا تنبیه آن هم فکر میکنم دو روز بیشتر وقت نگیرد، ولی چون من سفر دارم دیگر نمیتوانم بگویم.
إنشاءالله سال آینده.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
۱) (سؤال: شما میگوئید قول بعد قول چطور از افعال است) فعلی که ما میگوییم فعل به معنی اعم است خدا خیرت بدهد و الا فعل چند اصطلاح دارد، یک اصطلاح فعل همان است که در صرف میر خواندید، روی آن اصطلاح که ما بحث نمیکنیم، فعل یعنی در ما نحن فیه ما یصدر من المکلف حتی به این بیانی که در علم اصول ما داریم بحث میکنیم شامل افعال جوانحی هم میشود، میگوییم بر نیت خیر انسان ثواب داده میشود، با این که نیت خیر هیچ بروز خارجی ندارد. یک قصهای یادم آمد میخواستم بگویم خوب است؛ نیت، آقا خوب است، نیت خیر آدم داشته باشد کم کم کار خیر هم نصیب او میشود. چون واقع مطلب این است که کار خیر توفیق میخواهد و التوفیق من الله؛ واسطه آن هم ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف. توفیق نباشد آدم به هیچ کار خیری موفق نمیشود. ما یک آقایی، شیخی بود خدا او را بیامرزد بسیار آدم خوبی بود، جمعهها با این همدیگر میرفتیم در مناطق فقیرنشین قم برای کمک کردن، برنج میگرفتیم، روغن میگرفتیم، آذوقه میبردیم چیزهایی میبردیم میرفتیم با این فقرا مینشستیم الی آخر، حتی یادم هست یک جایی رفتیم که یک خانمی با دو تا یتیم زمین را کنده بود و در زمین زندگی میکرد؛ یعنی خانه که نداشت هیچ مثل حیوانی که زمین را بکند و آغل درست کند و زیرانداز هم نداشت یک چیزی داشت که اصلا قابل نشستن نبود. این آقایی که با من بود به من گفت حاج محسن آقا من نیت کردم برای اینها یک خانه تهیه کنم، گفتم انشاءالله که خیر است. جای دوم هم که رفتیم گفت حاج محسن آقا برای اینها هم نیت کردم من یک خانه تهیه کنم. به سومی که رسید گفتم آقا تو پول خانه اول را تو نداری مدام میگویی میخواهم خانه تهیه کنم. گفت حاج محسن آقا من نیت آن را میکنم دنبال آن هم میروم شد شد، نشد آنچه که از من برآمده همین است. حالا میخواهم بگویم که یک مرتبه شما در زندگی این بناگذاری را داری، بنا داری که واقعا کمک کنی، میبینی این طلبه محتاج است او را کمک کنی حالا این که وام به او بدهی، درس را با او مباحثه کنی، دفترت را به او بدهی، به هر صورتی، نیت آن را داری، حالا نداری دیگر نمیتوانی بکنی، اما در ذهن شما هست، با این عجین شدی، روز قیامت هم با همین مبعوث میشوی، اما یک کسی هست میگوید آقا ما به مردم چه کار داریم، حالا فعلا زندگی خودمان را جمع کنیم ما را بس است، تا چه برسد به زندگی بقیه، روز قیامت هم که برسد به او میگویند تو فعلا برو زندگی خودت را جمع کن، کسی به تو نمیرسد.
۲) و ثانيا: أن ما ذكره من عدم ترتب الأثر على الكذب والصدق الخبري لا وجه له، ضرورة أن القول غير المطابق للواقع قبيح بالقبح الفعلي، وإن لم يكن متصفا بالقبح الفاعلي إلا فيما إذا أحرز المتكلم مخالفته للواقع كما أنه محكوم بالحرمة شرعا، وذلك لعدم خلو كل فعل من أفعال المكلف من الأحكام التكليفية الخمسة؛ إذ الأفعال في حد نفسها قد تكون متصفة بالحسن أو القبح الفعلي، فإنه لا ريب في أن قتل ابن المولى قبيح بالقبح الفعلي وإن لم يعلم القاتل بأنه ابن المولى، وقتل عدوه حسن بالحسن الفعلي وإن زعمه ابن المولى، فكما أن المصالح والمفاسد قائمة بالأفعال من دون دخل للإحراز فيها، كذلك الحسن والقبح الفعلى بالنسبة إلى الأفعال والأقوال…. تحف العقول فی علم الاصول ج۱ ص ۳۶۳
۳) (سؤال: مرحوم اصفهانی که نمیگوید شرع حکم ندارد، میگوید ادله موجود در شریعت متصدی بیان صدق و کذب خبری نیست حالا ممکن است فی الواقع هزار تا حکم داشته باشد) خیر، میگوید حکم ندارد نه این که دلیل شامل آن نمیشود (یک چنین مقدمه واضحی را نمیشود یک عالمی در این اندازه نداند) حالا ما به عبارتها کار داریم به المعنی فی بطن الشاعر کار نداریم، ما هستیم و ظاهر، والا اگر بخواهی به ظهورات أخذ نکنی قول هر کسی قابل توجیه است.
۴) (سؤال: بر فرض تسلم یعنی شما اصل آن را قبول ندارید یا…) قبول نکردیم دیگر، ما گفتیم که اخبار من بلغ شامل قضایای تاریخیه و اینها نمیشود، چرا؟ (فضائل را هم شامل نمیشود) خیر شامل نمیشود دیگر، چرا؟ به خاطر این که نهایت امر این است که میشود قول به غیر علم.
۵) (سؤال: تساقط میکند الان تعارضا تساقطا) إعمال قواعد تعارض باید بکنید، در إعمال قواعد باب تعارض اگر یادتان باشد این را بحث کردم، روی همان خود اخبار من بلغ در جایی که اخبار من بلغ اثبات کند استحباب عملی را و در مقابل خبر صحیحی قائم باشد بر حرمت عمل، آن جا اگر یادتان باشد مفصل بحث کردیم، گفتیم إعمال قواعد ترجیح باید بکنیم، اگر ترجیح نبود باید برویم یا تساقط یا تخییر، باز گفتیم این جا اگر تعارض به عموم من وجه باشد اصلا جای اعمال ترجیح نیست، جای اعمال تخییر نیست، مفصل بحث کردیم، انشاءالله که یک مراجعه میکنید یادتان میآید. یادم است مفصل بحث کردم.
۶) (سؤال: یعنی چه تعبد؟) تعبد به خاطر این که اخبار من بلغ تعبدی است دیگر، علم که نیست (این میشود تعبدا، بالتعبد یعنی چه؟) بالتعبد یعنی مُخرج ما هم تعبدی است مُخرج ما علم وجدانی نیست، مُخرج ما اخبار من بلغ است که خودش دلیل ظنی است.