ویرایش محتوا

جلسه ۱۰۹ ـ چهار‌شنبه ۳۱‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۳‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۰۸ ـ سه‌شنبه ‏۳۰‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۲‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۰۷ ـ دو‌شنبه ۲۹‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۱‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۰۶ ـ یکشنبه ۲۸‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۰‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۰۵ ـ شنبه ۲۷‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۱۹‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۰۴ ـ چهار‌شنبه ‏۲۴‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۱۶‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۰۳ ـ سه‌شنبه ۲۳‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۱۵‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۰۲ ـ دو‌شنبه ۲۲‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۱۴‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۰۱ ـ یکشنبه ۲۱‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۱۳‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۰۰ ـ شنبه ۲۰‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۱۲‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۹ ـ سه‌شنبه ۱۶‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۸‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۸ ـ دو‌شنبه ۱۵‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۷‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۷ ـ یکشنبه ۱۴‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۶‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۶ ـ شنبه ۱۳‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۵‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۵ ـ چهار‌شنبه ۱۰‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۴ ـ سه‌شنبه ۹‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۱‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۳ ـ دو‌شنبه ۸‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۹‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۲ ـ یکشنبه ۷‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۸‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۱ ـ شنبه ۶‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۷‏.۱۰‏.۱۴۴۶



بسم الله
الرحمن
الرحیم

الحمد
لله رب
العالمین و
صلی الله علی
سیدنا محمد و
آله الطاهرین
سیما بقیة
الله فی
الارضین و
اللعن علی اعدائهم
الی یوم الدین

بحث در
ترتب ثمرات
بود بر مبانی
مختلفی که در
اخبار من بلغ
هست و بحث
منتهی شد به
ثمره سوم که
صحت مسح به
رطوبت موجود
در مسترسل از
لحیه باشد.

ادامه
ثمره سوم

در این
جا بنا بر
اسقاط شرائط
حجیت که بگوییم
مفاد اخبار من
بلغ اسقاط
شرائط حجیت
است نسبت به
مستحبات، نتیجه
آن این است که
جائز است أخذ
رطوبت از
مسترسل لحیه.

مسلک
دوم این بود
که مفاد اخبار
من بلغ
استحباب نفسی
عمل باشد بر این
تقدیر هم غَسل
مسترسل لحیه می‌شود
مستحب شرعی و
أخذ رطوبت برای
مسح می‌شود
جائز.

مسلک
سوم این بود
که مفاد اخبار
من بلغ ارشاد
به حکم انقیاد
باشد نه اثبات
یک استحباب
شرعی، بنا بر
این گفتیم که
صحیح نیست أخذ
رطوبت از
مسترسل لحیه.

اشکال
در ثمره سوم

بعد
وارد این بحث
شدیم گفتیم که
تازه بنا بر
مبنای اول و
دوم که
استحباب غَسل
مسترسل لحیه
درست بشود باز
جواز أخذ
رطوبت از
مسترسل لحیه
اشکال فقهیی
دارد. دو تا
اشکال در مقام
هست.

۱.
اشکال در اثبات
جزئیت

اشکال
اول این است
که جواز أخذ
رطوبت برای
مسح به شرط
این است که
غسل مسترسل از
لحیه از اجزاء
وضو باشد مثل
حاجب که از
اجزاء وضو است.
أخذ رطوبت از
حاجب درست است.
پس باید ثابت
بشود که
مسترسل لحیه
جزء وضو است
تا غَسل آن
بشود جزء
اغسال وضو، نهایت
اغسال
مستحبه، تا
جائز بشود أخذ
رطوبت از آن.

مشکل
ما این است که
ما دلیلی بر
جزئیت غسل
مسترسل لحیه
در افعال وضو
نداریم. آنچه
که داریم فقط
استحباب غَسل
است، استحباب
غَسل مسترسل لحیه
در وضو اعم
است، هم می‌شود
به جهت این
باشد که
مسترسل از لحیه
جزء وجه است
پس غسل آن می‌شود
جزء افعال
وضو، هم می‌شود
به خاطر این
باشد که غَسل
مسترسل از لحیه
یک مستحبی است
که ظرف آن وضو
است، مستحب
مستقلی است
برای خودش،
اما ظرف آن
وضو است. مثل
باب قنوت در
نماز، در نماز
قنوت مستحب است
اما قنوت جزء
نماز نیست
بلکه قنوتی
مستحبی است که
ظرف آن نماز
است.

حالا
مفاد اخبار من
بلغ چه چیزی
را اثبات کرده؟
اثبات کرده
استحباب غسل
مسترسل لحیه
را، این
استحباب غسل
ممکن است به
جهت این باشد
که از اجزاء
مستحبه وضو
است، ممکن است
از جهت این
باشد که مستحبی
است که ظرفه
الوضوء و اعم
مثبت اخص نیست.

اللهم
الا ان یقال

مگر
شما از این
راه پیش بیایید
بگویید ما یک
قانونی داریم
که اوامر در
مرکبات ارشاد
به جزئیت و
شرطیت است،
نواهی در
مرکبات ارشاد
به مانعیت و
قاطعیت است،
به این بیان
که ظهور اصلی
امر در بعث
است، در تحریک
است. إرکع،
امر به رکوع
است اما اگر یک
مرکبی ما
داشته باشیم و
در ضمن مرکب
امر بشود به
رکوع این
ارشاد به جزئیت
رکوع است، چون
یقینا در باب
نماز ما دو
واجب نداریم: یکی
خود نماز واجب
باشد، یکی
رکوع آن واجب
باشد که اگر
کسی رکوع را
انجام نداد دو
عقاب بشود یکی
به خاطر ترک
رکوع چون واجب
بوده یکی هم
به خاطر این
که به ترک جزء
کل ترک شده به
خاطر ترک صلاة.
لذا می‌گویند
اوامر در
مرکبات ارشاد
است به جزئیت یا
شرطیت، اگر
گفت طهر فی
الصلاة یعنی
الطهور شرطٌ فی
الصلاة، نواهی
آن هم ارشاد
به مانعیت و
قاطعیت است
مثل لا تصل فی
ما لا یأکل
لحمه.

در ما
نحن فیه از
باب پیش می‌آییم
می‌گوییم روی
مسلک اول و
دوم امر به
غسل مسترسل لحیه
به توسط اخبار
من بلغ درست
شد و این امر
به أجزاء است،
امر به کل که نیست،
امر در مرکب
است، امر در
مرکب هم می‌شود
ارشاد به جزئیت
پس اثبات می‌کند
که غَسل
مسترسل از لحیه
جزء وضو است.

و
لکن

این
راه مشکل دارد
و درست نیست؛
وجه اشکالش این
است که آنچه
که ثابت شده
در اصول این
است که اگر
امری در
مرکبات به
عنوان اولی
متعلق به چیزی
بود ارشاد به
جزئیت است،
مثل این که در
باب صلاة
بفرماید إرکع،
می‌شود ارشاد
به جزئیت، اما
اگر امر به شیئی
به عنوان ثانوی
بود، یعنی به
عنوان خودش
مستحب نبود
بلکه به عنوان
یک طاری بر
آن، به عنوان
عارض بر آن
مستحب شده بود
این جا وجهی نیست
برای این که
ما بگوییم امر
ارشاد به جزئیت
است.

در ما
نحن فیه امر
در اخبار من
بلغ به عمل به
عنوان بلوغ
ثواب است
«من بلغه شیء
من الثواب
فعمله»
،[۱] در بعضی هم
داشت
«فعمله
التماس ذلک
الثواب کان له
اجر ذلک»
،[۲] بنا بر این،
این راه برای
اثبات این که
غَسل مسترسل
لحیه جزء وضو
بشود ولو جزء
مستحبی ناتمام
است.

این
اشکال اول.

(سؤال: بر
مبنای اسقاط
شرائط حجیت عنوان
اولی می‌شود)
احسنتم! اشکالی
که می‌کند
اشکال خوبی
است من توضیح
بدهم اشکال ایشان
را. ببینید در
اخبارمن بلغ
سه تا مبنا
گفتیم، مبنای
دوم استحباب
عمل بود به
عنوان بلوغ
ثواب این می‌شود
به عنوان ثانوی،
مبنای اول
اسقاط شرائط
حجیت بود که
مثل این که
خبر صحیح
اثبات
استحباب می‌کند
خبر ضعیف هم
اثبات
استحباب می‌کند،
بعد یک ضمیمه
دیگر هم بکنیم
که ایشان نکرد
و بگوییم
«فعمله» یا
«التماس ذلک
الثواب» عنوان
متعلق قرار
داده نمی‌شود،
این را هم باید
بگوییم و الا
ما که گفتیم
عنوان متعلق می‌شود
یادتان هست که
مرحوم آخوند فرمود
این‌ها عنوان
متعلق نمی‌شود،
اگر این را هم
بگوییم البته
بله دیگر خود
آن می‌شود
مستحب و به
عنوان اولی
مستحب می‌شود.
اما فرض این
است که ثابت
شد که مفاد
روایات در جمع
بین روایات
عبارت است از
اثبات
استحباب عمل
به عنوان بلوغ
ثواب.

۲.
توقف ثمره بر
جزئیت مستحب للواجب

اشکال
دوم این است
که اساسا این
بحث [در جایی
که وضو واجب
باشد] مبتلا
به یک اشکال
اساسی است و
آن اشکال اساسی
این است که ما
اول باید تصور
بکنیم جزئیت
مستحب را
للواجب تا بعد
بگوییم که
حالا این غَسل
مسترسل لحیه
مستحب است و
از أجزاء وضو
هست و در نتیجه
أخذ رطوبت از
آن درست است و[لی]
جزئیت امر
مستحبی
للواجب معنا
ندارد، محال
است. چرا؟ چون
خاصیت عمل
استحبابی این
است که یجوز
ترکه، از آن
طرف می‌خواهد
جزء واجب باشد
که خاصیت واجب
این است که لا یجوز
ترکه و این دو تا
با هم متنافی
هستند قابل
جمع نیستند.

لذا ان‌شاءالله
فرصت کردید
مراجعه کنید
مرحوم صاحب
عروه این مطلب
را طرح کردند
و مرحوم آقای
خوئی قدس سره
در همین
موسوعه هم
مفصل وارد بحث
می‌شوند،
کسانی که قائل
شدند به جزئیت
مستحب برای
واجب، ادله آن‌ها
را ذکر می‌کنند
و مناقشه می‌کنند
و ثابت می‌کنند
که جزئیت
مستحب برای
واجب ممکن نیست.

تا این
جا روشن شد که
این ثمره سوم،
ثمره ناتمامی هست،
این ثمره مفید
نشد.

ان
قلت

ان قلت می‌گوید
ما آن را درست می‌کنیم
هم واجب را به
وجوب خودش نگه
می‌داریم هم
جزء مستحب را
به استحباب
خودش نگه می‌داریم.
به چه بیان؟
به این بیان
که ما می‌گوییم
این مستحب جزء
طبیعی واجب نیست
جزء فرد است،
ما یک طبیعی
واجب داریم آن
که متعلق امر
به صلاة است،
امر متعلق به صلاة
خورده به طبیعی
الصلاة، طبیعی
الصلاة طبیعت
واجبه است
ممکن نیست که
جزء آن مستحب
باشد یعنی جزء
آن قابل باشد
برای این که
انسان انجام
ندهد. این
مستحب مثل
غَسل مسترسل
لحیه، مثل اتیان
صلاة در مسجد
که مستحب است
این‌ها جزء طبیعی
واجب نیستند
جزء فرد هستند.
البته این فرد
می‌تواند
مستحب باشد به
لحاظ خصوصیتی
که در آن هست،
نماز در مسجد مستحب
است. نماز در
مسجد الحرام چند
تا حساب می‌شود؟
صد هزار تا
گفتند، بله صد
هزار تا ولی
نماز عند امیرالمؤمنین
صلوات الله علیه
دویست هزار تا
حساب می‌شود،
[۳] چه کرده امیرالمؤمنین!

پس نتیجه
این شد که ان
قلت خوب حرفی می‌زند
می‌گوید آقا این
مستحب جزء فرد
است، جزء طبیعی
نیست تا محذور
عدم امکان جزئیت
مستحب للواجب
پیش بیاید. یعنی
آن که واجب
است طبیعت
نماز است، فردی
که شما انجام می‌دهید
این فرد که
واجب نیست.
لذا شما اگر
وقت نماز بگویید
خدایا این
چهار نمازی که
تو امر کردی می‌خوانم
این باطل است،
چون خدا به این
نماز که امر
نکرد خدا به
طبیعت الصلاة
امر کرده.

قلت

فرض این
است که طبیعت
در خارج به
وجود فرد
موجود می‌شود
این طور نیست
که وجود طبیعت
در خارج منحاز
از فرد باشد
به وجود فرد
طبیعت موجود
است لذا اگر چیزی
جزء فرد بشود،
جزء طبیعت
خواهد شد. بله
مشخصات فرد
داخل در طبیعت
نمی‌شود آن
حرف دیگر است
چون آن‌ها
لوازم تشخص
هستند که سبب
جزئیت و سبب
وجود خارجی شیء
می‌شوند مثل این
که نماز در
مسجد باشد، جماعت
باشد فرادی
باشد این‌ها
داخل در فرد نیستند،
به اصطلاح فنی
این‌ها از
عوارض تشخص
هستند.

هذا
تمام الکلام
در ثمره سوم.

تنبیه
سوم تعارض بین
ادله خبر واحد
و اخبار من
بلغ

امر سوم
این است که بین
ادله حجیت خبر
و بین اخبار
من بلغ تعارض
محقق می‌شود.
حالا نسبت به
ادله حجیت خبر
هر مسلکی را
که ما انتخاب
کنیم فرق نمی‌کند.
قائل بشویم به
حجیت خبر ثقه یا
قائل بشویم به
حجیت خبر صحیح.

تقریب
تعارض بر مسلک
اسقاط

توضیح
تعارض بنا بر
مسلک تسامح در
ادله سنن یعنی
بنا بر مسلک
اول که اسقاط
شرائط حجیت
نسبت به
مستحبات است، به
این بیان است
که نسبت بین
ادله حجیت خبر
و ادله تسامح
در سنن نسبت
عموم و خصوص
من وجه است.

ادله حجیت
خبر مثل آیه
نبأ، مثل
«لا عذر فی
التشکیک فی ما
یروی عنا
ثقاتنا»
[۴] مثل سیره عقلا
من جهةٍ خاص
است که باید
خبر ثقه باشد،
من جهةٍ عام
است، چه در
واجبات چه در
مستحبات،
اخبار من بلغ
من جهةٍ خاص
است فقط در
خصوص مستحبات
است اما از
جهت وثاقت عام
است چه خبر
ثقه باشد چه
خبر غیر ثقه
باشد و خبر ضعیف
باشد. ماده اجتماع
می‌شود خبر ضعیف
دال بر
استحباب.
مفهوم آیه نبأ
می‌فرماید این
خبر حجت نیست
«أَ یونس
بن عبد الرحمن
ثقة آخذ عنه
معالم دینی»
،[۵] می‌گوید
وثاقت معتبر
است، این خبر
ثقه نیست پس
معتبر هم نیست
«العمری
و ابنه ثقتان
فما ادیا عنی
فعنی یؤدیان»
[۶] می‌فرماید
وثاقت شرط
است، این
وثاقت ندارد
پس حجت نیست،
اخبار من بلغ
مفاد آن این
است که چون
بلغه ثوابٌ
کان له اجر
ذلک و ان یکن
النبی صلی
الله علیه و
آله لم یقله،
پس نسبت می‌شود
عموم خصوص من
وجه در ماده اجتماع
تعارض می‌کند.

(…)[۷]

بنا بر
این نتیجه می‌شود
که متعارض
هستند، وقتی
متعارض شدند دیگر
خبر ضعیف دال
بر استحبابی
برای ما درست
نمی‌شود.

جواب
از تعارض

از این
اشکال جواب
داده شده به
دو جواب؛

جواب
اول

جواب
اول عبارت از
این است که
شما نسبت را
اشتباه گرفتید
که عموم و
خصوص من وجه
است، نسبت
عموم و خصوص
مطلق است نه
عموم و خصوص
من وجه. چرا؟
چون ادله اعتبار
خبر ثقه اطلاق
دارد، می‌فرماید
خبر ثقه حجت
است مطلقا چه
در واجبات و
چه در مستحبات
پس مفهوم آن می‌شود
این که خبر غیر
ثقه حجت نیست
چه در واجبات
و چه در
مستحبات
اخبار من بلغ
خاص به خبر ضعیف
است، می‌گوید
خبر ضعیف قائم
بر مستحب حجت
است پس می‌شود
خاص آن اعم از
مستحب و واجب
بود این خاص
به مستحب است. وقتی
نسبت عموم و
خصوص مطلق شد
پس اخبار من
بلغ تخصیص می‌زند
ادله حجیت خبر
ثقه را، وقتی می‌گوییم
تخصیص می‌زند
مقصود مفهوم
آن است دیگر.

نتیجه
این است که
وثاقت،
عدالت، به هر
مسلکی در حجیت
خبر معتبر است
در مطلق احکام
الا در
مستحبات که در
مستحبات
وثاقت معتبر نیست.

این
جواب اول.

اشکال
بر جواب

این
جواب درست نیست
به خاطر این
که نسبت همان
طور که گفتیم
عموم و خصوص
من وجه است نه
عموم و خصوص
مطلق. اخبار
من بلغ اختصاص
به خبر ضعیف
ندارد.

پس تا این
جا اخبار من
بلغ می‌شود
اعم به خاطر این
که اخبار من
بلغ خاص به
روایات ضعیف نیست،
روایات صحیح
هم اگر قائم شود
بر استحباب
عمل، استحباب
ثابت است
اسقاط شرائط
حجیت که در
اخبار من بلغ
نیست، اسقاط
شرائط حجیت یک
عنوانی است که
ما داریم
انتزاع می‌کنیم
اما آن که
مفاد اخبار هست
این است من
بلغه ثوابٌ چه
به خبر صحیح چه
به خبر ضعیف.

بنا بر
این حق این می‌شود
که نسبت به عموم
و خصوص من وجه
است و تعارض
برقرار است
لذا باید
دنبال راه حل
دیگر بگردیم.
دو راه حل دیگر
هست که فردا
خواهم گفت.

و صلی
الله علی محمد
و آله الطاهرین.



۱) وسائل
الشيعة ج‏۱ ص۸۱

۲) وسائل
الشيعة ج‏۱ ص۸۲

۳) قد
ورد في الخبر
أن الصلاة عند
علي عليه السلام
بمائتي ألف
صلاة. ذكر ذلك
في نجاة
العباد، و في
كتاب تحفة
العالم، و نسب
إلى الصدوق في
كتاب مدينة
العلم. مهذب
الأحكام
(للسبزواري) ج‌۵
ص ۵۰۵ تستحب
الصلاة في
مشاهد الائمة
عليهم السلام بل
قيل: انها أفضل
من المساجد و
قد ورد أن
الصلاة عند
علي عليه
السلام بمأتى
ألف صلاة. مباني
منهاج
الصالحين ج‌۴
ص ۳۱۶

۴) وسائل
الشيعة ج‏۱ ص۳۸

۵) و عن
علي بن محمد
القتيبي عن
الفضل بن
شاذان عن عبد
العزيز بن
المهتدي و كان
خير قمي رأيته
و كان وكيل
الرضا علیه
السلام و
خاصته قال:
سألت الرضا علیه
السلام فقلت
إني لا ألقاك
في كل وقت
فعمن آخذ
معالم‏ ديني‏
فقال خذ عن‏
يونس‏ بن عبد
الرحمن. وسائل
الشيعة ج‏۲۷ ص۱۴۸

۶) وسائل
الشيعة ج‏۲۷ ص۱۳۸

۷) (سؤال:
چطور شامل ثقه
می‌شود) به
خاطر این که
اعم است چه
ثقه باشد چه
ضعیف است (وقتی
مبنا اسقاط
شرائط است)
اسقاط شرائط
است ولیکن عیبی
که ندارد که
حالا اگر
شرائط را داشت
بگوید حجت نیست
در مستحبات. (مورد
اجتماع کجا می‌شود)
خبر ضعیف دال
بر استحباب،
گوش بدهید
مفهوم آیه نبأ
می‌گوید حجت نیست
اخبار من بلغ
می‌گوید حجت
هست می‌شود
تعارض بقیه هم
همین طور است؛
«أ یونس بن
عبدالرحمن
ثقةٌ» می‌گوید
ثقه باید باشد
چون آن روایت
در مقام تحدید
است مفهوم
دارد این‌ها
را در حجیت خبر
واحد تمام کردیم،
روایات مثل
«العمری و
ابنه ثقتان
فما ادیا عنی
فعنی یؤدیان»
اشکال واضح آن
این است که
اثبات شیء که
نفی ما عدا نمی‌کند،
خبر ثقه حجت
باشد خبر غیر
ثقه هم حجت
باشد، فرض این
است این‌ها که
همه در مقام
تحدید است، می‌گوید
ممن «آخذ
معالم دینی»
چون در مقام
تحدید است
مفهوم دارد این‌ها
دیگر در بحث
حجیت خبر واحد
همه روشن شد.

جلسه ۹۰ ـ دو‌شنبه ۱‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۲‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۹ ـ یکشنبه ۳۱‏.۱‏.۱۴۰۴ ـ ۲۱‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۸ ـ شنبه ۱‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۰‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۷ ـ چهار‌شنبه ۲۷‏.۱‏.۱۴۰۴ ـ ۱۷‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۶ ـ سه‌شنبه ۲۶‏.۱‏.۱۴۰۴ ـ ۱۶‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۵ ـ دو‌شنبه ۲۵‏.۱‏.۱۴۰۴ ـ ۱۵‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۴ ـ یکشنبه ۲۴‏.۱‏.۱۴۰۴ ـ ۱۴‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۳ ـ شنبه ۲۳‏.۱‏.۱۴۰۴ ـ ۱۳‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۲ ـ چهار‌شنبه ۲۰‏.۱‏.۱۴۰۴ ـ ۱۰‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۱ ـ سه‌شنبه ۱۹‏.۱‏.۱۴۰۴ ـ ۹‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۰ ـ شنبه ۴‏.۱۲‏.۱۴۰۳ ـ ۲۳‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۹ ـ چهار‌شنبه ۱‏.۱۲‏.۱۴۰۳ ـ ۲۰‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۸ ـ سه‌شنبه ‏۳۰‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۱۹‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۷ ـ دو‌شنبه ۲۹‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۱۸‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۶ ـ یکشنبه ۲۸‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۱۷‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۵ ـ شنبه ۲۷‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۱۶‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۴ ـ سه‌شنبه ۲۳‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۱۲‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۳ ـ چهار‌شنبه ۱۷‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۶‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۲ ـ سه‌شنبه ۱۶‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۵‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۱ ـ دو‌شنبه ۱۵‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۴‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۰ ـ شنبه ۱۳‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۲‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۹ ـ چهار‌شنبه ۳‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۲۱‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۸ ـ سه‌شنبه ۲‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۲۰‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۷ ـ دو‌شنبه ۱‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۱۹‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۶ ـ یکشنبه ‏۳۰‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۱۸‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۵ ـ شنبه ۲۹‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۱۷‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۴ ـ دو‌شنبه ۲۴‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۱۲‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۳ ـ یکشنبه ۲۳‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۱۱‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۲ ـ چهار‌شنبه ۱۹‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۷‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۱ ـ دو‌شنبه ۱۷‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۵‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۰ ـ یکشنبه ۱۶‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۴‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۹ ـ چهار‌شنبه ۱۲‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۳۰‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۸ ـ سه‌شنبه ۱۱‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۲۹‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۷ ـ دو‌شنبه ۱۰‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۲۸‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۶ ـ شنبه ۸‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۲۶‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۵ ـ چهار‌شنبه ‏۵‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۲۳‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۴ ـ سه‌شنبه ۴‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۲۲‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۳ ـ دو‌شنبه ۳‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۲۱‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۲ ـ شنبه ‏۱‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۱۹‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۱ ـ چهارشنبه ۲۸‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۱۶‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۰ ـ شنبه ‏۲۴‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۱۲‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۹ ـ چهار‌شنبه ۲۱‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۹‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۸ ـ سه‌شنبه ‏۲۰‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۸‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۷ ـ دو‌شنبه ۱۹‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۷‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۶ ـ یکشنبه ۱۸‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۶‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۵ ـ ‌شنبه ۱۷‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۵‏.۶‏.۱۴۴۶

تتمه اشکال سوم والد معظم بر مرحوم اصفهانی[۱]

تتمه جواب اول از مانع
راه حل اول از جواب اول به تفکیک در حجیت
جواب از تفکیک در حجیت
راه حل دوم از جواب اول، عدم اضطراب متن
جواب دوم از مانع
اشکال در جواب دوم از مانع
نتیجه در روایت مانعه

بیان حکم صور شبهه حکمیه و موضوعیه تذکیه

بیان صور شبهه حکمیه شک در تذکیه

صورت ۱. شک در قابلیت

صورت ۱.۱. شک در قابلیت از جهت مانعیت چیزی
صورت ۱.۲. شک در قابلیت از غیر جهت مانعیت
۱.۲.۱. در صورت وجود عام
۱.۲.۲. در صورت عدم وجود عام

صورت ۲. شک در غیر قابلیت

صورت ۲.۱. شک در شرطیت
۲.۱.۱. اگر تذکیه اسم برای مسبب باشد
۲.۱.۲. اگر تذکیه اسم برای سبب باشد

جلسه ۴۴ ـ چهارشنبه ۷‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۲۵‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۳ ـ سه‌شنبه ۶‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۲۴‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۲ ـ دو‌شنبه ‏۵‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۲۳‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۱ ـ یکشنبه ۴‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۲۲‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۰ ‌ـ شنبه ۳‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۲۱‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۹ ـ چهار‌شنبه ‏۳۰‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۸‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۸ ـ سه‌شنبه ‏۲۹‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۷‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۷ ـ دو‌شنبه ۲۸‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۶‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۶ ـ چهار‌شنبه ۲۳‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۱‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۵ ـ سه‌شنبه ۲۲‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۰‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۴ ـ دو‌شنبه ۲۱‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۹‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۳ ـ یکشنبه ۲۰‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۸‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۲ ـ شنبه ۱۹‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۷‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۱ ـ چهار‌شنبه ۱۶‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۴‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۰ ـ سه‌شنبه ۱۵‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۳‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۹ ـ دو‌شنبه ۱۴‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۸ ـ ‌شنبه ۱۲‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲۹‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۷ ـ چهار‌شنبه ۹‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲۶‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۶ ـ سه‌شنبه ۸‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲۵‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۵ ـ دو‌شنبه ۷‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲۴‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۴ ـ یکشنبه ۶‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲۳‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۲۳ ـ شنبه ۵‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲۲‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۲ ـ چهار‌شنبه ۲‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۹‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۱ ـ سه‌شنبه ۱‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۸‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۰ دو‌شنبه ‏۳۰‏.۷‏.۱۴۰۳ ـ ۱۷‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۹ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۷.۲۹ ـ ۱۶‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۸ ـ شنبه ۱۴۰۳.۷.۲۸ ـ ۱۵‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۷ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۳.۷.۲۴ ـ ۱۱‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۶ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۷.۲۲ ـ ۹‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۵ ـ شنبه ۱۴۰۳.۷.۲۱ ـ ۸‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۴ ـ چهارشنبه ۱۴۰۳.۷.۱۸ ـ ۵‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۳ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۳.۷.۱۷ ـ ۴‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۲ ـ دو‌شنبه ۱۴۰۳.۷.۱۶ ـ ۳‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۱ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۷.۱۵ ـ ۲‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۰ ـ شنبه ۱۴۰۳.۷.۱۴ ـ ۱‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۹ ـ شنبه ۱۴۰۳.۷.۷ ـ ۲۴‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۸ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۳.۷.۳ ـ ۲۰‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۷ ـ دوشنبه ۱۴۰۳.۷.۲ ـ ۱۹‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۶ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۷.۱ ـ ۱۸‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۵ ـ چهارشنبه ۱۴۰۳.۶.۲۸ ـ ۱۴‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۴ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۳.۶.۲۷ ـ ۱۳‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۳ ـ دوشنبه ۱۴۰۳.۶.۲۶ ـ ۱۲‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۲ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۶.۲۵ ـ ۱۱‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۱ ـ شنبه ۱۴۰۳.۶.۲۴ ـ ۱۰‏.۳‏.۱۴۴۶

فهرست مطالب

فهرست مطالب

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیة الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین

کلام در اشکالات والد معظم مد ظله العالی بود بر مرحوم اصفهانی قدس سره.

اشکال اول را گفتیم؛ اشکال اول این بود که تقسیم کذب به کذب خبری و مخبری بلا وجه است چون ما در تشخیص معانی و تقسیم معانی باید رجوع کنیم به عرف عام و عرف عام کذب را قول مخالف با واقع می‌بیند، صدق را هم قول موافق با واقع می‌بیند اعم از این که مخبر علم به مطابقت و مخالفت داشته باشد یا خیر.

اشکال دوم والد معظم به این قسمت از فرمایش مرحوم اصفهانی است که فرمود کذب خبری حکم شرعی و عقلی ندارد، آنچه که حکم دارد صدق و کذب مخبری است. توضیح اشکال گفتیم متوقف بر دو مقدمه است.

یک مقدمه را دیروز گفتیم که عبارت بود از حسن و قبح فعلی و حسن و قبح فاعلی و معلوم شد که این‌ها به هم دیگر ارتباطی ندارد، نسبت آن‌ها عموم و خصوص من وجه است، ممکن است قبح فعلی باشد اما قبح فاعلی نباشد و بالعکس.

مقدمه ۲. اتصاف هر فعلی به احکام خمسه

مقدمه دوم عبارت از این است که هر فعلی از افعال مکلفین دارای حکمی از احکام خمسه است و بعبارةٍ أخری، واقع خالی از حکم شرعی نیست، هر چه را که شما در نظر بگیرید که شخص انسان نسبت به آن فعلی داشته باشد حالا یا به انجام یا به ترک، قطعا مورد حکمی از نظر شرعی است.

دلیل آن هم واضح است چون این فعل یا دارای مصلحت تامه است می‌شود واجب، یا دارای مفسده تامه است، مفسده ملزمه، می‌شود حرام، یا مفسده دارد اما غیر ملزمه می‌شود مکروه، یا مصلحت دارد اما غیر ملزمه می‌شود مستحب، یا فعلی است که در آن مصلحت و مفسده یا نیست و یا علی السویه است می‌شود مباح. اما این که کدام یک از افعال متعلق به انسان واجب است یا حرام است یا مکروه است مستحب است مباح است، این از دایره تشخیص ما خارج است. این مربوط به کسی می‌شود که علم لا یتناهی دارد و او سازنده بشر است و می‌داند چه فعلی برای بشر مصلحت دارد و چه فعلی مفسده دارد. بنا بر این هر فعلی دارای حکم شرعی هست.

نهایت اگر ما نسبت به آن حکم شرعی علم پیدا کنیم یا حجتی نسبت به حکم شرعی پیدا کنیم، آن حکم شرعی بر ما منجز می‌شود یعنی مخالفت آن مورد استحقاق عقاب است، اگر علم و حجت نسبت به آن حاصل نشود بعد الفحص، حکم منجز نیست نه این که حکم نیست، حکم هست اما منجز نیست.

پس مقدمه دوم هم این شد که هر فعلی دارای حکم شرعی هست.

بیان اشکال

بعد از این دو مقدمه وارد بحث می‌شویم؛ می‌گوییم صدق و کذب فعلی است از افعال انسان، گفتار است دیگر، حرف می‌زنیم، صدق می‌شود قول مطابق با واقع، کذب می‌شود قول مخالف با واقع. این صدق و کذب خالی از حکم شرعی نیست. حکمی که برای صدق هست از نظر عقلی حُسن است، از نظر شرعی جواز است. حکمی که برای کذب است از نظر عقلی قبح است، از نظر شرعی حرمت است.

(…)[۱]

حالا در ما نحن فیه صدق و کذب خودش فی حد نفسه حکم شرعی دارد، صدق جایز است و کذب هم حرام است اعم از این که مخبر بداند که کلام او کذب است یا نداند. البته اگر بداند که کذب است و دروغ بگوید دیگر حرمت بر او منجز می‌شود و در نتیجه مستحق عقاب هست.[۲]

بنا بر این این فرمایشی که مرحوم اصفهانی فرمود که صدق و کذب خبری دارای حکم نیست نه عقلا نه شرعا این مطلب را قبول نداریم.[۳]

حکم نقل فضایل بنا بر مبانی مختلف

بعد از آن که این مطالب تمام شد حالا بیاییم روی مبانی مختلف حساب کنیم که آیا اخبار من بلغ نسبت به قضایای تاریخیه و فضائل اهل بیت علیهم السلام چگونه خواهد بود؟

ما صدق و کذب را روی سه مسلک عمده‌ای که در اخبار من بلغ هست می‌خواهیم بررسی کنیم بر فرض تسلم که بگوییم اخبار من بلغ شامل فضائل می‌شود. به چه حساب می‌شود؟ گفتیم چون نقل فضائل خودش حَسَن است چون موجب ازدیاد اعتقاد مردم می‌شود، موجب پرورش اخلاق مردم می‌شود، به هر جهتی می‌گوییم اخبار من بلغ شامل نقل فضائل می‌شود.[۴]

مسلک ثبوت استحباب

مسک اول اگر یادتان باشد ثبوت استحباب بود. گفتیم اخبار من بلغ دلالت می‌کند بر این که آنچه که بر او قائم شده است مستحب است.

بنا بر مسلک اول می‌گوییم ادله حرمت کذب دلالت می‌کند بر حرمت ما لا یعلم مطابقته مع الواقع بر مسلک [مرحوم] اصفهانی، پس نقل آن می‌شود حرام. اخبار من بلغ می‌گوید چون این نقل فضیلت اثر در تحکیم عقائد و پرورش اخلاق دارد مستحب است، یتحقق التنافی بین اخبار من بلغ که اثبات استحباب نقل می‌کند و بین ادله حرمت کذب که اثبات حرمت نقل می‌کند.

چون روی قول مرحوم نائینی موضوع حرمت کذب است. کذب عبارت است از قول مخالف با واقع، اگر من احراز کنم که مخالف با واقع است می‌شود مصداق کذب مشمول ادله حرمت کذب می‌شود. فرض این است که من الان شک دارم که آیا این مطابق با واقع هست یا مطابق یا واقع نیست، وقتی شک داشته باشم تمسک به دلیل حرمت کذب می‌شود تمسک به دلیل در شبهه موضوعیه خودش، بنا بر این از ناحیه دلیل حرمت بر کذب خیال ما راحت است، ادله من بلغ هم که اثبات استحباب نقل را کرد.

پس خوب حواس‌تان جمع باشد بنا بر مسلک مرحوم اصفهانی تنافی محقق می‌شود بین اخبار من بلغ و بین ادله حرمت قول به غیر علم اما بر طبق مسلک مرحوم نائینی تنافی محقق نمی‌شود.

حالا که تنافی محقق شد چه کنیم؟ می‌گوییم تنافی است بین مستحب و حرام، از یک طرف قول به غیر علم حرام است، از یک طرف نقل آن چون موجب تحکیم عقائد و پرورش اخلاق است مستحب است.

ما یک باب تزاحم داریم یک باب تعارض داریم، باب تزاحم این است که دلیل دو تکلیف فی حد نفسه با هم تنافی ندارند، در مقام امتثال من مکلف قدرت بر امتثال ندارم، یک دلیل می‌گوید أنقذ الغریق یک دلیل می‌گوید لا تغصب، این دو تا با هم تنافی ندارند، موضوع یکی انقاذ غریق است وجوب اثبات می‌کند، موضوع یکی تصرف در مال غیر است حرمت اثبات می‌کند، دو موضوع مختلف هستند، دو حکم مختلف دارند این که تعارض نیست، پس دو حکم به قوت خودش باقی است من قدرت بر امتثال ندارم در جایی که انقاذ غریق متوقف بر طی أرض غصبی است. این جا می‌شود باب تزاحم و در باب تزاحم باید برویم سراغ ملاک، ملاک اهم یا محتمل الاهمیه مقدم است.

باب تعارض این است که خود دو تا دلیل مدلول‌شان با هم متنافی هستند کار اصلا به مقام امتثال نداریم.

در ما نحن فیه فرض این است که بین استحباب و حرمت از اقسام تقابل چه تقابلی برقرار است؟ تقابل تضاد برقرار است، بین احکام تضاد است، بر مسلک مرحوم آخوند بین خود احکام تضاد است، بر مسلک مرحوم اصفهانی در خود حکم تضاد نیست، در مبدأ که ملاکات است و در منتها که مقام امتثال است تضاد است، آن وقت در ما نحن فیه اخبار من بلغ اثبات می‌کند استحباب نقل را، ادله حرمت قول به غیر علم اثبات می‌کند حرمت نقل را، این می‌شود تعارض نه تزاحم. باید برویم سراغ اعمال قواعد تعارض. پس إن‌شاءالله حواس‌تان جمع جمع است.

این بر مسلک این که مفاد اخبار من بلغ استحباب باشد.[۵]

مسلک حسن انقیاد

مسلک دوم مسلک حسن انقیاد است که ما بگوییم اخبار من بلغ اثبات می‌کند حسن انقیاد و حسن احتیاط را. پس اخبار من بلغ اثبات می‌کند که نقل فضائل از باب احتیاط حسنٌ عقلا، در مقابل ادله حرمت قول به غیر علم اثبات می‌کند حرمت عمل را، در نتیجه با وجود حجت بر حرمت عمل دیگر مجالی برای احتیاط به فعل نیست، احتیاط به فعل در جایی است که ما حجت بر حرمت نداشته باشیم، اگر حجت بر حرمت داشتیم اصلا احتمال فعل منتفی است تعبدا و در نتیجه وجهی برای احتیاط نیست یعنی اگر احتیاط بکند مرتکب حرام شده، اگر در متن واقع حرام باشد قطعا مستحق عقاب است، اگر در متن واقع هم حرام نباشد عقاب عقاب متجری را دارد علی القول به این که متجری عقاب دارد. این هم مسلک حسن انقیاد.

مسلک اسقاط شرائط

مسلک سوم اسقاط شرائط حجیت بود؛ یعنی ما بگوییم اساسا در مورد نقل فضائل شرائط حجیت ساقط است پس خبر غیر ثقه هم حجت است. اگر این را بگوییم اخبار من بلغ اثبات می‌کند استحباب نقل را، ادله حرمت قول به غیر علم، حرمت کذب روی مبنای مرحوم نائینی اثبات می‌کند حرمت نقل را، چه کنیم در این جا؟

می‌گوییم بر مسلک مرحوم نائینی موضوع حرمت قول مخالف با واقع است، قول غیر مطابق با واقع است، اخبار من بلغ بنا بر اسقاط شرائط حجیت می‌گوید مضمون تعبدا واقع است، پس تعبدا من واقع را دارم، وقتی تعبدا واقع را داشتم، نقل آن قول به غیر علم نیست، قول غیر مطابق با واقع هم نیست، اصلا اساسا بخواهم تمسک به دلیل حرمت کذب کنم می‌شود تمسک به دلیل در شبهه موضوعیه دلیل، علم به مخالفت که ندارم لذا بر مسلک اسقاط شرائط حجیت اگر خبر ضعیف قائم بر فضائل شد از تحت ادله حرمت کذب یا حرمت قول به غیر علم خارج می‌شود حکومةً، چرا؟ چون موضوع ادله حرمت کذب قول به غیر علم است، علم ظهور دارد در علم وجدانی، اخبار من بلغ علم وجدانی که درست نمی‌کند، علم تعبدی درست می‌کند پس خروج می‌شود تعبدی و بالتعبد می‌شود حکومت.

بله، اگر شما بگویید ادله حرمت قول به غیر علم، علم اعم است از علم وجدانی و علم تعبدی، اگر بگوییم [می‌شود ورود] که این غلط است به خاطر این که اگر عنوانی در لسان دلیل اخذ شود باید حمل شود بر معنای حقیقی آن، این‌ها ‌را خیلی دقت کنید عزیز من شما دیگر الان در مرحله اجتهاد هستید إن‌شاءالله، ما در قبح عقاب بلا بیان هم که بیان را اعم از بیان وجدانی و واقعی گرفتیم، چرا؟ چون گفتیم چون حکم عقلی است، تشخیص موضوع حکم عقل هم به ید عقل است، عقل می‌گوید فرقی نمی‌کند، بیان اگر از مولا باشد دیگر عقاب قبیح نیست چه بیان وجدانی چه بیان تعبدی از مولا، بلکه اگر به خاطرتان باشد حتی عقل می‌گوید اگر بیان هم نبود حجت هم بود کفایت می‌کند؛ یعنی حتی با وجود اصل عملی مثل اصالة الاحتیاط، مثل استصحاب دیگر عقاب کردن قبیح نیست اما در ما نحن فیه دلیل دلیل شرعی است چون دلیل شرعی است باید حمل کنیم بر معنای واقعی پس می‌شود حکومت.

روی مسلک مرحوم نائینی هم همین طور است قول مخالف با واقع، غیر مطابق با واقع، این روایت می‌گوید تعبدا مطابق با واقع است و بالتعبد پس می‌شود حکومت.[۶]

مختار در تنبیه هشتم

نتیجه بحث این شد که به نظر ما نقل فضائل و نقل قضایای تاریخی از باب اخبار من بلغ مستقیما بخواهد نقل بشود درست نیست ولیکن اگر بدون نقل مستقیم گفته شود بگوید در کتب این‌چنین آمده است، این‌چنین گفته شده است، این محذوری ندارد و همچنین چون مسلک ما حجیت خبر است اعم از وثوق مخبری و وثوق خبری، اگر قصه‌ای بود تاریخی، فضائلی بود در اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام که قرائن و شواهد داشت که این قول صادر از معصوم علیه السلام هست آن هم که قابل نقل است مستقیما و بلا اشکال.

یک دو تا تنبیه کوچک از اخبار من بلغ مانده که بعد وارد در شبهه موضوعیه می‌شویم، دیگر می‌ماند برای سال آینده. دو تا تنبیه آن هم فکر می‌کنم دو روز بیشتر وقت نگیرد، ولی چون من سفر دارم دیگر نمی‌توانم بگویم.

إن‌شاءالله سال آینده.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.



۱) (سؤال: شما می‌گوئید قول بعد قول چطور از افعال است) فعلی که ما می‌گوییم فعل به معنی اعم است خدا خیرت بدهد و الا فعل چند اصطلاح دارد، یک اصطلاح فعل همان است که در صرف میر خواندید، روی آن اصطلاح که ما بحث نمی‌کنیم، فعل یعنی در ما نحن فیه ما یصدر من المکلف حتی به این بیانی که در علم اصول ما داریم بحث می‌کنیم شامل افعال جوانحی هم می‌شود، می‌گوییم بر نیت خیر انسان ثواب داده می‌شود، با این که نیت خیر هیچ بروز خارجی ندارد. یک قصه‌ای یادم آمد می‌خواستم بگویم خوب است؛ نیت، آقا خوب است، نیت خیر آدم داشته باشد کم کم کار خیر هم نصیب او می‌شود. چون واقع مطلب این است که کار خیر توفیق می‌خواهد و التوفیق من الله؛ واسطه آن هم ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف. توفیق نباشد آدم به هیچ کار خیری موفق نمی‌شود. ما یک آقایی، شیخی بود خدا او را بیامرزد بسیار آدم خوبی بود، جمعه‌ها با این همدیگر می‌رفتیم در مناطق فقیرنشین قم برای کمک کردن، برنج می‌گرفتیم، روغن می‌گرفتیم، آذوقه می‌بردیم چیزهایی می‌بردیم می‌رفتیم با این فقرا می‌نشستیم الی آخر، حتی یادم هست یک جایی رفتیم که یک خانمی با دو تا یتیم زمین را کنده بود و در زمین زندگی می‌کرد؛ یعنی خانه که نداشت هیچ مثل حیوانی که زمین را بکند و آغل درست کند و زیرانداز هم نداشت یک چیزی داشت که اصلا قابل نشستن نبود. این آقایی که با من بود به من گفت حاج محسن آقا من نیت کردم برای این‌ها یک خانه تهیه کنم، گفتم ان‌شاءالله که خیر است. جای دوم هم که رفتیم گفت حاج محسن آقا برای این‌ها هم نیت کردم من یک خانه‌ تهیه کنم. به سومی که رسید گفتم آقا تو پول خانه اول را تو نداری مدام می‌گویی می‌خواهم خانه تهیه کنم. گفت حاج محسن آقا من نیت آن را می‌کنم دنبال آن هم می‌روم شد شد، نشد آنچه که از من برآمده همین است. حالا می‌خواهم بگویم که یک مرتبه شما در زندگی این بناگذاری را داری، بنا داری که واقعا کمک کنی، می‌بینی این طلبه محتاج است او را کمک کنی حالا این که وام به او بدهی، درس را با او مباحثه کنی، دفترت را به او بدهی، به هر صورتی، نیت آن را داری، حالا نداری دیگر نمی‌توانی بکنی، اما در ذهن شما هست، با این عجین شدی، روز قیامت هم با همین مبعوث می‌شوی، اما یک کسی هست می‌گوید آقا ما به مردم چه کار داریم، حالا فعلا زندگی خودمان را جمع کنیم ما را بس است، تا چه برسد به زندگی بقیه، روز قیامت هم که برسد به او می‌گویند تو فعلا برو زندگی خودت را جمع کن، کسی به تو نمی‌رسد.

۲) و ثانيا: أن ما ذكره من عدم ترتب الأثر على الكذب والصدق الخبري لا وجه له، ضرورة أن القول غير المطابق للواقع قبيح بالقبح الفعلي، وإن لم يكن متصفا بالقبح الفاعلي إلا فيما إذا أحرز المتكلم مخالفته للواقع كما أنه محكوم بالحرمة شرعا، وذلك لعدم خلو كل فعل من أفعال المكلف من الأحكام التكليفية الخمسة؛ إذ الأفعال في حد نفسها قد تكون متصفة بالحسن أو القبح الفعلي، فإنه لا ريب في أن قتل ابن المولى قبيح بالقبح الفعلي وإن لم يعلم القاتل بأنه ابن المولى، وقتل عدوه حسن بالحسن الفعلي وإن زعمه ابن المولى، فكما أن المصالح والمفاسد قائمة بالأفعال من دون دخل للإحراز فيها، كذلك الحسن والقبح الفعلى بالنسبة إلى الأفعال والأقوال…. تحف العقول فی علم الاصول ج۱ ص ۳۶۳

۳) (سؤال: مرحوم اصفهانی که نمی‌گوید شرع حکم ندارد، می‌گوید ادله موجود در شریعت متصدی بیان صدق و کذب خبری نیست حالا ممکن است فی الواقع هزار تا حکم داشته باشد) خیر، می‌گوید حکم ندارد نه این که دلیل شامل آن نمی‌شود (یک چنین مقدمه واضحی را نمی‌شود یک عالمی در این اندازه نداند) حالا ما به عبارت‌ها کار داریم به المعنی فی بطن الشاعر کار نداریم، ما هستیم و ظاهر، والا اگر بخواهی به ظهورات أخذ نکنی قول هر کسی قابل توجیه است.

۴) (سؤال: بر فرض تسلم یعنی شما اصل آن را قبول ندارید یا…) قبول نکردیم دیگر، ما گفتیم که اخبار من بلغ شامل قضایای تاریخیه و این‌ها نمی‌شود، چرا؟ (فضائل را هم شامل نمی‌شود) خیر شامل نمی‌شود دیگر، چرا؟ به خاطر این که نهایت امر این است که می‌شود قول به غیر علم.

۵) (سؤال: تساقط می‌کند الان تعارضا تساقطا) إعمال قواعد تعارض باید بکنید، در إعمال قواعد باب تعارض اگر یادتان باشد این را بحث کردم، روی همان خود اخبار من بلغ در جایی که اخبار من بلغ اثبات کند استحباب عملی را و در مقابل خبر صحیحی قائم باشد بر حرمت عمل، آن جا اگر یادتان باشد مفصل بحث کردیم، گفتیم إعمال قواعد ترجیح باید بکنیم، اگر ترجیح نبود باید برویم یا تساقط یا تخییر، باز گفتیم این جا اگر تعارض به عموم من وجه باشد اصلا جای اعمال ترجیح نیست، جای اعمال تخییر نیست، مفصل بحث کردیم، ان‌شاءالله که یک مراجعه می‌کنید یادتان می‌آید. یادم است مفصل بحث کردم.

۶) (سؤال: یعنی چه تعبد؟) تعبد به خاطر این که اخبار من بلغ تعبدی است دیگر، علم که نیست (این ‌می‌شود تعبدا، بالتعبد یعنی چه؟) بالتعبد یعنی مُخرج ما هم تعبدی است مُخرج ما علم وجدانی نیست، مُخرج ما اخبار من بلغ است که خودش دلیل ظنی است.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا