بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیة الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین
مسئله ۴۴۹
بحث منتهی شد به مسئله ۴۴۹ مناسک. مسئله را اول بخوانیم تا بعد ببینیم که در شرح مسئله چه فرموده.
«اذا أحصر و بعث بهديه و بعد ذلك خف المرض فان ظن أو احتمل ادراك الحج وجب عليه الالتحاق» اگر شخص محصور شد، تا محصور شود بعث هدی میکند. در کجا بعث هدی میکند؟ بعث هدی را در چه قسم از حصر باید بکند؟ ببینید ما یک ذبح در محل صد داشتیم که این برای مصدود بود، برای محصور باید بعث هدی کند، به کجا بعث هدی میکند؟ این را باید تفصیل دهیم که اگر در عمره است باید بعث هدی کند به مکه چون باید در مکه ذبح شود، اگر در حج است باید بعث هدی کند به منا، محل هدی در حج منا است، در عمره مکه است. حالا اگر این شخص محصور شد و بعث به هدی هم کرد مریضی او تخفیف پیدا کرد و احتمال داد یا گمان پیدا کرد به این که حج را میتواند درک کند و اعمال حج را انجام دهد، میفرماید: این جا دیگر احکام محصور بر او جاری نیست، باید برود که ملحق شود به حاجیان.
حالا «و حينئذ فان ادرك الموقفين أو الوقوف بالمشعر خاصة حسب ما تقدم فقد ادرك الحج» اگر به خاطرتان باشد در بحث وقوف ما اقسامی داشتیم برای ادراک وقوف در چه صوری اگر وقوف فوت شود کلا حج باطل میشود و تبدیل میشود به عمره مفرده و در چه مواردی اگر وقوف فوت شود حج درست است؟ مثلا اگر وقوف اختیاری عرفه فقط ترک شود حج لطمهای پیدا نمیکند و با وقوف اضطراری حج درست است، حتی اگر وقوف در عرفات اختیاری و اضطراری آن هر دو فوت شود اما حاجی بتواند وقوف اختیاری مشعر را درک کند یعنی بین طلوع فجر تا طلوع آفتاب باز هم حج او صحیح است ولی اگر به وقوف اضطراری برسد حج صحیح نیست و تبدیل میشود به عمره مفرده. لذا میفرماید که اگر ادراک هر دو وقوف را بکند هم عرفه و هم مشعر یا ادراک کند وقوف مشعر را به تنهایی که مقصود میشود وقوف اختیاری آن، بر طبق آنچه که مقدم شد، ـ بر طبق آنچه که مقدم شد همینهایی بود که توضیح دادیم ـ حج را درک کرده و حجة الاسلام اگر بوده ساقط شده، حج دیگر هم باشد ساقط شده.
«و إلا» اما اگر به درک وقوفین و به درک مشعر نرسید «فان لم يذبح أو ينحر عنه انقلب حجه الى العمرة المفردة» این آدم بعث کرده بود و قربانیاش را فرستاده بود که برای او بکشند، حالا اگر این قربانی او کشته نشده هنوز و اگر شتر است هنوز نحر نشده، حج او تبدیل میشود به عمره مفرده و باید عمره مفرده انجام دهد و در سال آینده حج را دو مرتبه باید اعاده کند «و إن ذبح عنه» اما اگر رفقای او گوسفند را برای او کشتند و هدی را انجام دادند «تحلل من غير النساء» محل میشود از غیر نساء «و وجب عليه الاتيان بالطواف و صلاته و السعي و طواف النساء و صلاته للتحلل من النساء أيضا على الأحوط»[۱] این جا این باید بیاید طواف و سعی را انجام دهد، طواف نسائش را هم انجام دهد تا محل شود نسبت به محرمات احرام.
این اجمال مسئله.
صور مسئله
مسئله سه صورت پیدا میکند:
صورت اول این است که بعد از حصر و مریض شدن، این شخص بعد از آن که متلبس به احرام شده محصور شده و مریض شده، بعث به هدی هم کرده و بعد مریضی او خوب شده، حالا احتمال میدهد که ادراک وقوفین را بتواند انجام دهد. این صورت اول.
صورت دوم این است که محرم شده، مریض شده و بر اثر مرض محصور شده ولیکن حال او خوب شده، چیزی که هست ادراک موقفین را نمیتواند کند، بعد از فوات موقفین به حاجیها میرسد یا وقتی میرسد که دیگر از طرف او ذبح شده. این هم صورت دوم.
صورت سوم این است که بعد از آن که خوب شد حرکت میکند که برود ادراک موقفین کند ولیکن به ادراک موقفین نمیرسد و از طرف او هم ذبحی انجام نمیشود.
این سه صورت مسئله را یک به یک میخواهیم بحث کنیم.
بررسی صورت اول
صورت اول که بعد از آن که خوب شده احتمال میدهد که ادراک موقفین کند حکم اول این است که وجب علیه الالتحاق واجب است که این شخص ملحق شود به حجاج که اعمالش را انجام دهد. به چه دلیل؟ «و أتموا الحج و العمرة لله».[۲] شخص اگر محرم شد باید اتمام حج و عمره کند، مانع مرض بود، الان هم مانع برطرف شده پس وجب علیه الالتحاق.
حالا اگر ادراک هر دو وقوف را کرد یا ادراک وقوف اختیاری مشعر را کرد یعنی ادراک حداقل وقوفی که برای إجزاء حج لازم است حداقل آن وقوف اختیاری مشعر است…
عرض کردم واقعا در حج آدم احکام عجیبی میبیند، عرفات خیلی اعمال دارد، در مشعر اعمال بسیار مختصری دارد، عملی در مشعر نیست و معمولا هم مردم در مشعر میخوابند ولی این مقدار وقوف در مشعر مهم است که فقط وقوف در مشعر را اگر درک کند کافی است یا صبی اگر قبل از مشعر بالغ شود حج او مجزی از حجة الاسلام است، عبد اگر قبل از مشعر آزاد شود حج او مجزی از حجة الاسلام است، این مقدار قسمت مشعر اهمیت دارد، از طلوع فجر هم هست تا طلوع آفتاب. تازه رکن آن وقوفٌ ما است یعنی چند دقیقهای هم آن جا وقوف داشته باشد وقوف اختیاری حاصل شده. وقوف اضطراری آن تا زوال شمس روز عید، این میشود وقوف اضطراری که اگر فقط وقوف اضطراری را درک کند مجزی از حج نیست.
علی ای حال انشاءالله قسمت شما شود یک حج همه با هم برویم بعد آن جا هم چند ماه بمانیم یک بار حج را دو مرتبه بحث کنیم، چند ماه که خیر چند سال. چند سال شده الان؟ مثل این که هفده هجده سال شده؛ أمهات آن را میگوییم. ما این حجی که با والد معظم رفته بودیم وسائل الشیعه را برده بودیم آقا همان جا استنباط میکردند مسائل حج را و انجام میدادند با خودمان برده بودیم منا و عرفات هر کجا که میرفتیم کتاب را با خودمان میبردیم.
علی ای حال بنا بر این حج او میشود حجة الاسلام و مجزی است و در حقیقت کشف میکنیم که این آدم محصور نبوده چون صرف تحقق حصر که موجب نمیشود احکام حصر جاری شود بلکه احکام حصر بر شخصی جاری میشود که حصر او ادامه پیدا کند، مرض او ادامه پیدا کند و الا کشف میشود که یک روز یا دو روز مریض بوده و خوب شده. اگر این طور بخواهید حساب کنید خیلی از افراد در مکه مریض میشوند نمیتوانند بروند و بعد خوب میشوند. بنا بر این مثل بقیه حجاج وقوفین خودش را انجام میدهد، ذبحش را انجام میدهد الی آخر.
دلیل بر مطلب
و ما برای این احکام احتیاج به نص خاصی نداریم به حسب مقتضای قاعده طبق «و أتموا الحج و العمرة» باید این شخص اعمالش را انجام دهد ولیکن در عین حال نصوص هم دلالت بر مطلب میکند.
منها صحیحه زراره؛ «محمد بن يعقوب عن عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد و سهل بن زياد جميعا» پس در عرض «سهل»، «احمد بن محمد» هست لذا مشکلی از ناحیه «سهل» نیست «عن ابن محبوب عن ابن رئاب عن زرارة عن أبي جعفر علیه السلام قال: إذا أحصر الرجل بعث بهديه» وقتی محصور شد باید بعث هدی کند «فإذا أفاق» حالا اگر افاقه پیدا کرد و خوب شد «و وجد في نفسه خفة» در نفسش یک آسایشی پیدا کرد، مرض او خفیف شد «فليمض إن ظن أنه يدرك الناس» این شخص اگر گمان دارد و احتمال میدهد که به حاجیها میرسد باید برود و اعمال را انجام دهد.
محل استشهاد ما همین جمله است.
البته روایت فقرات دیگر هم دارد «فإن قدم مكة قبل أن ينحر الهدي فليقم على إحرامه حتى يفرغ من جميع المناسك» که اینها برای مسائل بعد است و وارد آن نمیشویم ولیکن برای این که حدیث را تقطیع نکنیم حدیث را تا آخر میخوانم اما این قسمتها مربوط به بحث ما نیست «و لينحر هديه و لا شيء عليه و إن قدم مكة و قد نحر هديه فإن عليه الحج من قابل و العمرة قلت فإن مات و هو محرم قبل أن ينتهي إلى مكة قال يحج عنه إن كانت حجة الإسلام و يعتمر إنما هو شيء عليه».[۳]
روایت از جهت دلالت روشن شد که این میتواند به حجاج برسد قبل از این که قربانی او کشته شود.
البته شکی نیست که کشتن و کشته نشدن قربانی اثری در مسئله ندارد آنچه که مؤثر در مسئله هست ادراک وقوفین است که ما گفتیم که اگر ادراک مشعر را داشته باشد در این صورت حج او مجزی است. البته شاید در روایت که لحاظ شده قسمت هدی و ذبح هدی از جهت غالب باشد که غالبا حجاج قبل از تحقق ذبح خودشان را میرسانند به حاجیها که همه با هم بروند بقیه اعمال را انجام دهند و الا قبل و بعد ذبح اثری در مسئله ندارد.
این نسبت به صورت اول.
بررسی صورت دوم
صورت دوم این بود که بعد از آن که خوب میشود گمان به ادراک وقوفین ندارد «ما إذا لم يدرك الموقفين و يصل بعد فوات الموقفين» بعد از فوات موقفین به حجاج میرسد «و لكن يصل و قد ذبح هديه»[۴] ولیکن وقتی میرسد که رفقایش قربانی او را به لحاظ این که این رفیقشان مریض است کشتند یعنی رسیدند به منا، تا رسیدند به منا گفتند گوسفند این بنده خدا را ما بکشیم چون اگر به خاطرتان باشد در روایت بود «يواعد أصحابه»[۵] با اصحابش قرار بگذارد یک موعد و روز خاصی را که در آن روز اینها [قربانی] را بکشند و این شخص هم محل شود.
در این جا چون به ادراک موقفین نرسیده پس احکام محصور بر او جاری میشود. این شخص ممنوع از اعمال حج است به سبب مرض در نتیجه احکام محصور بر او جاری میشود. احکام محصور چه بود؟ عبارت است از بعث هدی که کرده و هر وقت هدی و قربانی او را کشتند این محل میشود من کل شیء الا النساء، مگر نسا که برای حلیت نسا همان طور که در مسئله قبل داشتیم باید طواف و سعی یا عمره را انجام دهد.
مسئله قبل را بخوانم، کل مسئله را میخوانم که آخر مسئله مربوط به ما است؛ «المحصور إن كان محصورا في عمرة مفردة فوظيفته أن يبعث هديا و يواعد أصحابه أن يذبحوه أو ينحروه في وقت معين، فاذا جاء الوقت تحلل في مكانه، و يجوز له خاصة أن يذبح أو ينحر في مكانه و يتحلل» که گفتیم مخیر هست بین بعث هدی و بین ذبح در مکان «و تحلل المحصور في العمرة المفردة إنما هو من غير النساء» فرق مصدود با محصور همین است که در مصدود از نسا هم محل میشد «و أما منها» از نساء «فلا تحلل منها إلا بعد إتيانه بعمرة مفردة بعد إفاقته» یعنی بعد از این که خوب شد باید یک عمره مفرده انجام دهد که اگر یادتان باشد گفتیم حالا این بنده خدا بلند شده و آمده به ایران و دیگر نمیتواند برود باید نائب بگیرد «و إن كان المحصور محصورا في عمرة التمتع فحكمه ما تقدم» یعنی باید بعث هدی کند «إلا أنه يتحلل حتى من النساء» در عمره تمتع حتی از نسا هم محل میشود.
دومی بود که منکر عمره تمتع شده بود، در اقسام حج باب چهار، یک حدیثی هست که حدیث مفصلی هم هست[۶] که حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم طبق آن چیزی که الان به خاطرم هست میفرماید از این سال عمره تمتع داخل در حج تمتع شد و در ذهنم هست دست خود را به حالتی خاص اشاره میکند که اینها در هم شدند و آن روایت خیلی روایت عجیبی است که حضرت میفرمایند تو ایمان نیاوردی و ایمان هم نخواهی آورد، اینها خیلی عجیب است.
علی ای حال «و إن كان المحصور محصورا في الحج» حالا اگر محصور در حج باشد «فحكمه ما تقدم» باز باید بعث هدی کند به منا، از نساء چطور؟ این جا اگر یادتان باشد گفتیم که ما صحیحه بزنطی را داریم که اطلاق دارد و میگوید از نسا هم محل میشود و الی آخر ولیکن «و الأحوط أنه لا يتحلل عن النساء حتى يطوف و يسعى و يأتي بطواف النساء بعد ذلك في حج أو عمرة».[۷]
پس نتیجه این شد که در بحث ما هم از این جهت است که میگوییم «و يتحلل بنحر هديه من كل شيء إلا من النساء حسب ما تقدم»[۸] «ما تقدم» آن همین مسئلهای بود که الان خواندیم.
دلیل بر مطلب
دلیل بر مطلب صحیحه زراره است همین صحیحهای که الان خواندیم نهایت این فقرهاش: «و إن قدم مكة و قد نحر هديه فإن عليه الحج من قابل و العمرة»[۹] یعنی اگر به مکه آمده و هدی را برای او انجام دادند پس دیگر به موقفین نرسیده و هدی او را هم انجام دادند، این محل میشود ولیکن حج بر گردن او هست در سال آینده و عمره.
این جملهای که در این جا هست «فإن عليه الحج من قابل و العمرة» این جمله مورد بحث قرار گرفته از این جهت که در کافی با «أو» عطف شده است؛ «فإن عليه الحج من قابل، أو العمرة»،[۱۰] در تهذیب با «واو» عطف شده «فإن عليه الحج من قابل و العمرة».[۱۱] آن وقت خیلی فرق میکند چون اگر «أو» باشد یعنی این شخص مخیر است یا باید سال آینده حج انجام دهد یا عمره را انجام دهد اما اگر با «واو» باشد یعنی باید هر دو تا را انجام دهد.
مرحوم آقای خوئی میفرمایند که در وافی با «واو» آورده ولیکن وقتی که بیان میکند و تفسیر میکند از آن استفاده میشود که عطف به «أو» هست ولیکن علی ای حال نسخه «أو» صحیح نیست و نسخه «واو» صحیح است. چرا؟ نگویید کافی أضبط است، پس چون کافی أضبط است باید اخذ کنیم به نسخه کافی و نسخه کافی «أو» هست، اخذ به أضبطیت در مورد کافی در صورتی است که ما مانعی نداشته باشیم. در ما نحن فیه ما مانع داریم نسبت به عطف به «أو» چون نتیجه عطف به «أو» میشود تخییر بین حج و عمره و هیچ وجهی برای تخییر بین حج و عمره نیست. شخصی که محصور شده و به وقوفین نرسیده کل حج را از دست داده است، حج تمتع مرکب از عمره تمتع و حج تمتع است یعنی حج بالمعنی الاخص. عمره تمتع آن این است که میآید مکه طواف و سعی و به تقصیر محل میشود، حجش این است که باز محرم میشود میرود عرفات و مشعر و منا و ذبح و الی آخر و بعد میآید طواف و سعی و طواف نسا و الی آخر. وجهی ندارد ما بگوییم محصور حالا که محصور شد سال آینده یا حج را انجام دهد یا عمره را انجام دهد، عمره تمتع که به تنهایی که قابل انجام نیست. عمره مفرده هم که بر او نبوده، آنچه که از او فوت شده حج است و حج هم مرکب است از عمره و حج.[۱۲] پس عطف به «واو» درست است.[۱۳]
مرحوم آقای خوئی میفرماید این جملهای که هست «فإن عليه الحج من قابل، أو العمرة» تخییرش را به این درست کنیم که باید [فعلا] عمره را انجام دهد برای تحلل از نسا یعنی تحلل از نسا درست نمیشود الا به انجام یک عمره مفرده، حجش را هم باید در قابل انجام دهد پس حج به گردن او هست به خاطر فوت حج، عمره هم به خاطر این هست که این شخص میخواهد محل شود نسبت به نسا، احلالش نسبت به نسا متوقف بر عمره مفرده است.[۱۴]
اما صورت سوم برای جلسه بعد. صورت سوم جایی است که خوب شده تصمیم میگیرد برای التحاق حرکت هم میکند ولیکن به ادراک موقفین نمیرسد، [و قربانی او هم هنوز به منا نرسیده و کشته نشده]. نرسیدن او به خاطر این است که وقت کم میآورد نه این که به خاطر جهات دیگر باشد.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
۱) مناسك الحج (للخوئي) ص ۱۹۴
۲) البقرة ۱۹۶
۳) وسائل الشيعة ج۱۳ ص۱۸۳
۴) موسوعة الإمام الخوئي ج۲۹ ص ۴۴۲
۵) وسائل الشيعة ج۱۳ ص۱۸۱
۶) … قال فقال له رجل من القوم لنخرجن حجاجا و رءوسنا و شعورنا تقطر فقال له رسول الله أما إنك لن تؤمن بهذا أبدا… بحار الأنوار (ط – بيروت) ج۲۱ ص۳۹۱
۷) موسوعة الإمام الخوئي ج۲۹ ص ۴۳۵
۸) موسوعة الإمام الخوئي ج۲۹ ص ۴۴۲
۹) وسائل الشيعة ج۱۳ ص۱۸۳
۱۰) الكافي (ط – دارالحديث) ج۸ ص۴۷۲
۱۱) تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج۵ ص۴۲۲
۱۲) و في الوافي ذكر العطف بالواو و لكن يظهر من بيانه و تفسيره أن الثابت هو العطف بأو و الظاهر أن نسخة التهذيب هي الصحيحة، فإن الكافي و إن كان أضبط و لكن لا يمكن المصير إلى ما في الكافي، لأن العطف بأو يقتضي التخيير و لا معنى للتخيير بين الحج و العمرة، سواء كان قوله: «من قابل» قيدا للعمرة أيضا أم لا. و كيف كان لا معنى للتخيير بين الحج و العمرة، لأن من كانت وظيفته التمتع في السنة القادمة فاللازم عليه إتيان العمرة و الحج معا و لا معنى للتخيير بينهما. موسوعة الإمام الخوئي ج۲۹ ص ۴۴۲
۱۳) (سؤال: احکام تعبدی است) احکام تعبدی است و ما هم کاری نداریم اما عقلمان هم سر جایش هست، آن که فوت شده حج فوت شده (تفصیل دهیم یعنی اگر حج به گردن او بوده حج را باید من قابل بیاورد، اگر عمره بوده عمره را من قابل بیاورد) خوب است، ولیکن روایت برای حج است چون روایت دارد بعث به هدی کرده ذبح شده یا ذبح نشده، ما در عمره که ذبح نداریم، قربانی را در حج داریم، در عمره ما قربانی نداریم در عمره مفرده هست که آن هم مستحب است واجب نیست.
۱۴) و يمكن أن يكون المراد من هذه الجملة إتيان العمرة بالفعل للتحلل من النساء، إذ لا يتحلل من النساء إلا بالعمرة المفردة و الحج من قابل، هذا إذا كان قوله «من قابل» قيدا للحج خاصة، فالمعنى أن عليه الحج من قابل و العمرة فعلا. موسوعة الإمام الخوئي ج۲۹ ص ۴۴۲