ویرایش محتوا

جلسه ۱ ـ شنبه ۲۲‏.۶‏.۱۴۰۴ ـ ۲۰‏.۳‏.۱۴۴۷

جلسه ۲ ـ یکشنبه ۲۳‏.۶‏.۱۴۰۴ ـ ۲۱‏.۳‏.۱۴۴۷

جلسه ۳ ـ دو‌شنبه ۲۴‏.۶‏.۱۴۰۴ ـ ۲۲‏.۳‏.۱۴۴۷

جلسه ۴ ـ سه‌شنبه ۲۵‏.۶‏.۱۴۰۴ ـ ۲۳‏.۳‏.۱۴۴۷

جلسه ۵ ـ چهار‌شنبه ۲۶‏.۶‏.۱۴۰۴ ـ ۲۴‏.۳‏.۱۴۴۷

جلسه ۶ ـ شنبه ۲۹‏.۶‏.۱۴۰۴ ـ ۲۷‏.۳‏.۱۴۴۷

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۷ ـ یکشنبه ‏۳۰‏.۶‏.۱۴۰۴ ـ ۲۸‏.۳‏.۱۴۴۷

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸ ـ دو‌شنبه ۳۱‏.۶‏.۱۴۰۴ ـ ۲۹‏.۳‏.۱۴۴۷

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹ ـ سه‌شنبه ۱‏.۷‏.۱۴۰۴ ـ ۳۰‏.۳‏.۱۴۴۷

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۰ ـ چهار‌شنبه ۲‏.۷‏.۱۴۰۴ ـ ۱‏.۴‏.۱۴۴۷

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۱ ـ شنبه ‏۵‏.۷‏.۱۴۰۴ ـ ۴‏.۴‏.۱۴۴۷

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۲ ـ یکشنبه ‏۶‏.۷‏.۱۴۰۴ ـ ۵‏.۴‏.۱۴۴۷

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۳ ـ دو‌شنبه ‏۷‏.۷‏.۱۴۰۴ ـ ۶‏.۴‏.۱۴۴۷

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۴ ـ سه‌شنبه ‏۸‏.۷‏.۱۴۰۴ ـ ۷‏.۴‏.۱۴۴۷

فیلد مورد نظر وجود ندارد.
فهرست مطالب
    فهرست مطالب
    فهرست مطالب

       

       

      بسم الله الرحمن الرحیم

      الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیه الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین

      فرمایش مرحوم اصفهانی را بیان کردیم.

      نسبت به این که حقیقت حکم فعلی چیست بین نظر مشهور و مرحوم محقق اصفهانی اختلاف است.

      مشهور قائل هستند که فعلیت حکم به فعلیت موضوع است؛ یعنی همین که موضوع در خارج محقق شد حکم فعلی می‌شود اعم از این که مکلف علم به حکم داشته باشد یا نداشته باشد و اعم از این که مکلف علم به موضوع داشته باشد یا علم به موضوع نداشته باشد. چرا؟ چون تعریف حکم فعلی در نظر مشهور عبارت است از حکمی که قابلیت برای تأثیر در مکلف داشته باشد و حکم ولو معلوم نباشد قابلیت تأثیر در مکلف دارد به این که مولا یک عنوان عامی را که منطبق بر این حکم مشکوک هست منجِّز حکم قرار بدهد؛ مثلا نسبت به شبهات تحریمیه ما اگر علم به حرمت شرب توتون نداریم اما شرب توتون در خارج موجود هست در این جا شارع مقدس می‌تواند جعل احتیاط بفرماید، بفرماید هر جا شک در حرمت عملی داشتی احتیاط کن، این احتیاط در خود آن مصلحتی نیست بلکه این احتیاط به داعی تنجیز حرمت شرب توتونی است که در واقع هست اما برای مکلف مشکوک است. حالا اگر همین شرب توتون موضوع آن موجود نباشد، جعل احتیاط در شبهات تحریمیه نسبت به اجتناب از آن اثر ندارد چون موضوعی ندارد که بخواهد اثر کند. این نظر مشهور است.

      پس نظر مشهور را اگر بخواهید در یک خط بنویسید این می‌شود که فعلیت حکم به فعلیت موضوع هست؛ یعنی به تحقق موضوع در جهان خارج، اعم از این که علم و نازل منزله علم به موضوع تعلق بگیرد یا خیر.

      مرحوم اصفهانی قدس سره در حقیقت حکم فعلی وصول حکم را دخیل کرده. ایشان می‌فرماید حکم فعلی، حکمی است که واصل به مکلف باشد پس اگر حکمی در واقع باشد، موضوع آن هم در واقع باشد اما واصل به مکلف نباشد نه به علم نه به علمی، نه به اصل این جا چنین حکمی اصلا فعلیت ندارد، وصول در فعلیت حکم دخیل است. چرا؟ چون ایشان می‌فرماید که حقیقت حکم عبارت است از آنچه که امکان باعثیت و زاجریت برای آن باشد، امکان باعثیت برای آن باشد یعنی چه؟ یعنی اگر عقل علم به حکم پیدا کرد خالی از موانع عبودیت بود در مقام امتثال برآید، حکم در او اثر کند. اگر من علم ندارم که این مایع خمر است ولو خالی از موانع عبودیت هم باشم، حکم حرمت شرب خمر در من تأثیر ندارد. این شد نظر مرحوم اصفهانی که دیروز مفصل توضیح دادیم.[۱]

      اشکال والد معظم بر مرحوم اصفهانی

      والد معظم بر مرحوم اصفهانی سه تا اشکال فرمودند:

      ۱. مخالفت بیان ایشان با اعتبارات عقلائیه

      اشکال اول[۲] این است که حکم یکی از اعتبارات عقلائیه است در نتیجه ما برای تشخیص حقیقت حکم باید رجوع کنیم به عقلا ببینیم عقلا حکم را چه می‌دانند، فعلیت حکم را به چه می‌دانند. وقتی مراجعه به عقلا می‌کنیم، عقلا قانون را حکم می‌دانند، وقتی که رئیس عقلا قانون جعل می‌کند یا هیئتی که منتخب عقلا هستند قانونی جعل می‌کنند می‌گویند این حکم از طرف رئیس مملکت است، حکم به انشاء درست می‌شود. بعد خود عقلا می‌گویند این حکمی که انشاء شده، این قانونی که انشاء شده به نحو قضیه حقیقیه است هر وقت موضوع آن در خارج متحقق شد حکم می‌شود فعلی تا وقتی موضوع پیدا نکرده حکم اصلا فعلی نیست، قانون فعلی نیست. مثلا قانونی گذاشتند که هر کسی به کره مریخ برود باید صد تومان بدهد، اصلا فعلا وسیله رفتن به کره مریخی نیست، این جا اصلا این قانون الان به سر حد فعلیت نرسیده.

      وقتی قانون به سر فعلیت رسید، موضوع آن محقق شد حالا دو صورت پیدا می‌کند: تاره این قانون به والی این استان واصل می‌شود، تاره واصل نمی‌شود؛ اگر واصل بشود والی استان وظیفه دارد عمل کند اگر واصل نشود معذور است، پس وصول حکم دخیل در تنجز حکم است یعنی دخیل در ترتب استحقاق عقاب بر مخالفت حکم است نه دخیل در فعلیت حکم. شاهد بر مطلب هم عقلا شدند. چون حکم یک امر اعتباری عقلائی است.

      مثال شرعی آن را هم بزنیم، وقتی شارع مقدس انشاء می‌فرماید: «و لله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا»[۳] الان این حکم انشاء شد، وجود پیدا کرد به وجود انشائی ولو هیچ مستطیعی در عالم نباشد. بعد اگر مستطیع در عالم پیدا بشود حالا تازه این حکم فعلیت پیدا می‌کند مورد پیدا می‌کند برای این که مؤثر باشد. تاره مکلف علم به آن پیدا می‌کند در مقام امتثال برمی‌آید تاره مکلف علم به آن پیدا نمی‌کند معذور است.

      بنا بر این از جهت عقلائی وصول دخیل در فعلیت حکم نیست، دخیل در تنجز است، از نظر شرعی هم چون شارع مقدس نیز روش او در این جا همان روش عقلاء است، فعلیت حکم به تحقق موضوع است و وصول دخیل در فعلیت نیست.

      (…)[۴]

      ۲. لزوم انشاء و فعلیت حکم متعلق تنجز

      اما اشکال دوم؛ اشکال دوم[۵] عبارت از این است که شکی نیست که تنجز از امور ذات تعلق است، چطور علم از امور ذات تعلق است، محبت از امور ذات تعلق است، محبت به امام حسین علیه السلام، عشق به امام حسین علیه السلام، تنجز هم از امور ذات تعلق است. متعلق تنجز چیست؟ متعلق می‌خواهد، حکمی که در سر حد انشاء است و به سر حد فعلیت نرسیده که متعلق تنجز نیست. چرا؟ چون تنجز یعنی صحت استحقاق عقاب بر مخالفت. حکمی که فقط در سر حد انشاء باقی مانده که اطاعت و عصیان ندارد تا صحت استحقاق عقاب بر مخالفت آن باشد، پس الا و لابد باید متعلق تنجز حکم فعلی باشد یعنی حکمی که به وصول و به تنجز صحت استحقاق عقاب پیدا بکند. پس معلوم شد که قبل از وصول حکم فعلی هست، به وصول حکم فعلی منجز می‌شود.

      این هم اشکال دوم.

      ۳. مخالفت بیان ایشان با ظواهر ادله شرعیه

      اشکال سوم[۶] عبارت از این است که آنچه که مرحوم اصفهانی فرموده مخالف با مبنایی است که مستفاد از ظواهر ادله شرعیه است در نصوص مثل مقبوله عمر بن حنظله این تعبیر هست «نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف‌ أحکامنا»[۷] مقصود از این حرمت و حلیت و احکام حکم انشائی که نیست چون حکم انشائی اثر ندارد عرفان او، یک حکمی که انشاء شده اما زمان انجام آن زمان ظهور ولی عصر صلوات الله علیه است مجتهد این حکم را بداند یا نداند ضرر به اجتهاد او نمی‌زند پس متعلق من عرف احکامنا حلال و حرام، حلیت حقیقیه است، حرمت حقیقیه است و این‌ها در صورتی است که حکم فعلی باشد صرف انشاء که حقیقت حکم نیست، انشاء حکم است بنا بر این با ظواهر ادله هم فرمایش مرحوم اصفهانی سازگار نیست.

      حق این است که فعلیت حکم به فعلیت موضوع است وصول حکم موجب تنجز حکم فعلی است؛ یعنی موجب می‌شود صحیح باشد عقاب بر مخالفت حکم فعلی تا وقتی واصل نباشد صحت عقاب نیست.

      این بحث هم تمام شد.

      (…)[۸]

      تنبیه پنجم تبعیض در احتیاط

      مبحث بعد عبارت است از کیفیت تبعیض احتیاط. بحث را طرح می‌کنیم ان‌شاءالله شنبه توضیح می‌دهیم.

      ببینید شکی نیست در حسن احتیاط، اخباریون که می‌گویند در شبهات تحریمیه احتیاط واجب است ولیکن حسن احتیاط را همه قبول دارند هم در شبهات وجوبیه هم در شبهات تحریمیه هم حکمیه هم موضوعیه که الاحتیاط حسن علی کل حال از آن طرف شکی نیست که احتیاط کامل امکان‌پذیر نیست، انسان را از زندگی می‌اندازد.ـ

      پس بنا بر این باید تبعیض در احتیاط کرد حالا تبعیض در احتیاط به چه نحو بعد خواهیم گفت.

      و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.

       


      ۱) ففی صوره احتمال الأمر لا یکون الأمر الخارجی الداعی بالعرض داعیا على أی تقدیر، بل على تقدیر تحققه و مطابقته للصوره الحاضره للنفس. فاذا کان الانشاء الواقعی المفروض تحققه بداعی جعل الداعی حقیقه، فهو بعنوان جعل الداعی بالعرض على أی تقدیر، و لا یعقل أن یکون کذلک إلا بنحو وجوده الواصل فی وجدان العقل، و إلا ففی صوره احتماله لا یکون داعیا بالعرض على أی تقدیر. و کذا الأمر بالاضافه إلى عنوان متعلقه، فان جعله داعیا إلى الشرب بعنوانه یستدعی إحداث الشوق الیه بعنوانه لا الى احتماله. و کذا بالاضافه إلى ما أضیف إلیه المتعلق عنوانا و معنونا. نهایه الدرایه فی شرح الکفایه ج‌۴ ص۲۰۴

      ۲) أولا: بأن الحکم من الاعتباریات العقلائیه الموجوده بینهم ومن القوانین المقرره فی الجوامع البشریه والأحکام الصادره من الموالی إلى العبید، ولا ریب فی أن العقلاء ینشئون القوانین على الموضوعات المفروضه الوجود وبعد تحقق الموضوع فی الخارج یرون الحکم موجودا فی عالم الاعتبار ومتوجها إلى المکلف، سواء کان عالما بالحکم أو جاهلا، فإذا وجد المستطیع العاقل البالغ یحکمون بوجوب الحج علیه، وکذا یحکمون بوجوب الفریضتین بعد الزوال على البالغین، غایه الأمر یرونه معذورا فی صوره عدم وصول الحکم إلیه. تحف العقول فی علم الاصول ج۱ ص۳۸۰

      ۳) آل عمران‌ ۹۷

      ۴) (سؤال: این اشکال اول را قبول دارید؟) بله (در دو جای تحف العقول این مطلب را دارد: یکی صفحه ۵۸ و یکی صفحه ۶۲. این اشکال در صورتی است که حقیقت حکم را اعتبار عقلائی بدانیم، ایشان در صفحه ۶۲ اجمالا اشاره می‌کند مرحوم اصفهانی لعل حکم را از قبیل اعتبارات انتزاعی بداند یعنی حکم را مثل ملکیت و زوجیت نداند بلکه از قبیل فوقیت و تحتیت بداند روی این مسلک مرحوم اصفهانی که ظاهر کلمات ایشان هم هست این اشکال دیگر وارد نیست) در ما نحن فیه فرق نمی‌کند چه حکم اعتبار عقلاء باشد، چه حکم انتزاعی باشد هیچ فرقی در مطلب نمی‌کند در هر دو صورت فعلیت آن به فعلیت موضوع است، علم دخیل در فعلیت آن نیست، حالا شما بگویید امر انتزاعی است، قبول ولو درست نیست؛ فعلیت آن به چیست؟ فعلیت آن به منشأ انتزاع آن است. منشأ انتزاع آن می‌شود خود جعل مولا و موضوع، وصول و رسیدن کسی آن حکم را به من این دخیل در انتزاع وجوب که نیست. الان قائل می‌شویم که قانون امر انتزاعی است این قانون در پایتخت مملکت وضع شد، یعنی انتزاع شد، منشأ انتزاع آن هم موجود بود اما پستچی این قانون را نیاورده به قم به ما برساند، قانون قانون نیست یا قانون قانون هست به من نرسیده؟ قانون قانون هست بله (قانون قانون هست فعلی نیست بر شما) خیر، قانون قانون است، فعلی هم هست. شاهد آن هم این است که تهران دارند به آن عمل می‌کنند، حکم فعلیت آن که تبعض‌بردار نیست که بالنسبه به من فعلی باشد، بالنسبه به شما فعلی نباشد تا موضوع آن محقق شد می‌شود فعلی. چیزی که هست به من واصل نشده، وصول حکم، رسیدن پستچی، رسیدن آن مأمور این حکم را به من دخیل در حقیقت حکم نیست (چرا قابل تبعض نباشد) فعلیت حکم قابل تبعض نیست یعنی اگر خمر پیدا بشود حکم فعلی می‌شود (این اول مدعا است) چرا توضیح دادیم؟ مقصود از حکم فعلی یعنی چه؟ یعنی یک حکمی که قابلیت برای تأثیر داشته باشد ولو به عنوان ثانوی و این به تحقق خمر درست می‌شود احتیاجی به وصول خود آن ندارد. اول درس همین را توضیح دادم، فعلیت یعنی چه؟ فعلیت شیء به این که اثر مطلوب از شیء برای آن محقق شود. حکم اثر آن چیست؟ تأثیر است یعنی قابلیت برای تأثیر داشته باشد، الان اگر جعل حرمت بشود تا وقتی خمر نیست اصلا قابلیت برای تأثیر نیست، وقتی خمر بود قابلیت برای تأثیر هست، نهایت اگر هیچ چیزی بر آن قائم بشود نه عنوان عام نه عنوان خاص خود آن من متحرک نمی‌شوم، اما من متحرک نمی‌شوم نه این که حکم محرک نیست، کار حکم تمام است من مشکل دارم حکم به من نرسیده لذا از این تعبیر می‌کنند می‌گویند فعلیت من قبل المولی تمام شده فعلیت من قبل العبد مشکل دارد (کدام ملاک است در فعلیت حکم) فعلیت من قبل المولی، حکم برای مولا است برای من نیست، فعلیت من قبل المولی هم به تحقق موضوع تمام می‌شود، فعلیت من قبل العبد یعنی من بروم دنبال انجام عمل. این البته متوقف بر وصول است ولی فعلیت من قبل العبد که دخیل در حقیقت حکم نیست. (کل شیء مطلق حتی یرد، ورود را به معنای صدور گرفتند نهایت بعضی گفتند آن جا صدور یعنی وصول، یک وقت حکم ابلاغ می‌شود، نه این که مولا پیش خودش اعتبار کرده باشد) نه انشاء می‌کند ابراز هم می‌کند (ابراز هم می‌کند، ولی ابلاغ نمی‌کند چه فائده دارد این حکم در مرحله انشاء خودش باقی می‌ماند) خیر، خدا خیرت بدهد فرض این است که ابلاغ هم می‌کند یعنی چه؟ یعنی می‌گوید یحرم شرب الخمر حکم به شما نمی‌رسد (این را می‌فرستد به من نرسیده است یعنی وصول به شخص من نشده است و الا به نحو متعارف احکام منتشر شده…) الان این حکم فعلی است یا فعلی نیست (فعلی است) پس بنا بر این وصول به شما دخیل در فعلیت حکم نیست (اما منجز نیست برای من…) همان دیگر؛ پس بنا بر این ـ آفرین جری الحق علی لسانک من حیث لا تعلم ـ الان هم شما دارید همین را می‌گویید؛ می‌گوئید الان این حکم فعلی هست (… ما گفتیم قابلیت برای وصول حکم را فعلی می‌کند نه وصول خالی) خیر، ما همین حرف شما را داریم می‌گوییم شما الان گفتید در این جا که ابلاغ شد این حکم دیگر به سر حد فعلیت رسیده نهایت حالا به من نرسیده اما حکم فعلی هست، بارک الله ما هم همین را داریم می‌گوییم اشکال اول همین است (مرحوم اصفهانی در حقیقت حکم وصول حقیقی را شرط می‌داند یا وصول نوعی را؟) فرقی نمی‌کند، وصول حقیقی و نوعی یعنی چه؟ وصول به هر شخصی فعلیت برای آن دارد.

      ۵) و ثانیا: بأنه یلزم على مبناه اتحاد مرتبه تنجز الحکم مع مرتبه فعلیته، إذ لا ریب فی کون تنجیز الحکم بوصوله والجهل له عذرا للمکلف، مع أن العلم والجهل من الأمور المتقومه بالمتعلق المحتاج فی تحققه إلیه، فلوکان الحکم قبل العلم به غیر فعلی وکانت قوه الحکم فلا حکم حتى یکون العلم به موجبا لاستحقاق العقاب على مخالفته، ضروره أن استحقاق العقاب إنما هو على مخالفه الحکم الشرعی والعلم لم یتعلق به على مبناه، وما تعلق به لیس حکما شرعیا، بل المعلوم هو قوه الحکم، فلا یکون العلم به موجبا لاستحقاق العقاب علیه. تحف العقول فی علم الاصول ج۱ ص ۳۸۱

      ۶) و ثالثا: یخالف مبناه مع ظاهر الأدله الشرعیه فی مثل قوله فی مقبوله عمر بن حنظله: «من نظر فی حلالنا وحرامنا عرف أحکامناه من تعلق المعرفه فیها بالأحکام، الظاهر فی کون متعلقها هو الأحکام الشرعیه حقیقه. همان

      ۷) وسائل الشیعه ج‌۱ ص۳۴

      ۸) (سؤال: ایشان بحث عقلی می‌کند بحث ظهور نمی‌کند که شما بگویید مخالف ظاهر ادله است این اولا، ثانیا اشکال والد معظم را قبول کردیم استعمال اعم از حقیقت و مجاز است) مرحوم اصفهانی بحث ثبوتی می‌کند اما بحث ثبوتی می‌کند که به درد شریعت اسلام بخورد نه به درد عالم هپروت بخورد (…از دلیل عقلی رفع ید می‌کنیم یا از ظاهر دلیل؟) وقتی که این شد پس باید یک امکان ثبوتی ما درست کنیم که مساعد با مقام اثبات باشد و چون اگر مساعد با مقام اثبات نباشد مقام اثبات بر خلاف آن باشد آن مقام ثبوتی که درست کردیم به درد همان عالم هپروت می‌خورد.

       

      دیدگاه‌ خود را بنویسید

      نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

      پیمایش به بالا