بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیة الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین
حاشیه مرحوم اصفهانی
بحث منتهی شد به نظریه مرحوم اصفهانی قدس سره. حاشیه مرحوم اصفهانی در این مقام مفصل است، نهایت ما دو مطلب ایشان را میگوییم.
۱. اشکال بر مرحوم آخوند
مطلب اول ایشان اشکالی است که مرحوم اصفهانی به مرحوم آخوند دارد در استصحاب. اگر به خاطرتان باشد در صورتی که متعلق نهی ترک طبیعت باشد به گونهای که مقصود ترک جمیع افراد است به نحوی که اگر یک فرد هم ترک نشود تکلیف امتثال نشده، این جا را مرحوم آخوند فرمود اگر حالت سابقه ترک باشد استصحاب ترک میکنیم لذا اجتناب از این شبهه و این مورد مشکوک لازم نیست، اگر حالت سابقه معلوم نباشد باید احتیاط کنیم.[۱]
اشکال مرحوم اصفهانی در این استصحاب این است که در مبحث استصحاب ثابت شده که مستصحب باید یا حکم شرعی باشد یا موضوع حکم شرعی. حکم شرعی باشد مثل این که صوم واجب شده است بر ما در ماه رمضان، شک داریم آیا امروز اول شوال هست یا نیست، استصحاب میکنیم وجوب صوم را. [موضوع حکم شرعی باشد،] شک داریم که این مایع که قبلا خمر بود یا آیا خل شد [یا] خل نشد، استصحاب میکنیم خمریت را. اینها درست است چون مستصحب حکم شرعی است و موضوع حکم شرعی. و وجه این که مستصحب باید یا حکم شرعی باشد یا موضوع حکم شرعی، این است که در استصحاب تعبد از طرف شارع مقدس است و تعبد از طرف شارع مقدس در محیط تشریع درست است، هر حاکمی در محدوده حکم خودش حکم میکند.
حالا که این نکته مسلم است در باب شرائط جریان استصحاب، شما در ما نحن فیه چه چیزی را استصحاب کردید؟ ترک شرب خمر را، گفتید تا این زمان که من تارک شرب خمر بودم نمیدانم به ارتکاب این مایع ترک شرب خمر از من زائل میشود یا هنوز باقی است استصحاب کردیم ترک شرب خمر را، این ترک شرب خمر نه حکم شرعی است نه موضوع حکم شرعی. حکم شرعی که نیست، احکام خمسه وجوب و حرمت و استحباب و کراهت و اباحه که نیست، از احکام وضعیه هم که نیست، موضوع حکم شرعی هم نیست، موضوع حکم شرعی، شرب خمر و خمر است، پس استصحاب در این جا وجهی برای جریان آن نیست.[۲]
(…)[۳]
جواب والد معظم از اشکال مرحوم اصفهانی
والد معظم از این اشکال جواب دادند.[۴] یکی از نکات بسیار مهم در بحث استصحاب است؛ حق عبارت از این است که دلیلی بر حصر مستصحب در این که یا باید حکم شرعی باشد یا موضوع حکم شرعی نیست، چیزی که الان معروف است و همه با آن انس داریم.
وجه مطلب هم این است که مناط و معیار در صحت تعبد شارع مقدس ترتب مطلق اثر است اگر اثر مترتب شود، تعبد میشود تعبد ذو اثر این جا جاری است، اگر تعبد شرعی بر آن اثر مترتب نشود البته میشود لغو و صدور لغو از شارع حکیم محال است.
در ما نحن فیه اثر مترتب بر استصحاب برائت ذمه و اشتغال ذمه است؛ یعنی هر جا تعبد استصحابیمان در حکم شرعی نبود، در موضوع حکم شرعی هم نبود اما اثر داد به این که یا اشتغال ذمه ثابت کرد یا برائت ذمه ثابت کرد این جا هم استصحاب جاری است و مشکلی ندارد چون اثر دارد نسبت به مکلف. شاهد آن هم این است که شما یکی از مستصحبهایی که با آن انس دارید خود اشتغال ذمه است مثلا شک دارید که آیا نماز ظهر را خواندهاید یا خیر میگویید ذمه من مشغول به نماز ظهر بود، نمیدانم فارغ شد یا نشد استصحاب میکنم اشتغال ذمه خودم را به صلاة، اشتغال ذمه که نه حکم شرعی است نه موضوع حکم شرعی.
(…)[۵]
بنا بر این، این اشکال از محقق اصفهانی وارد نیست.
۲. لزوم علم به موضوع در فعلیت حکم
مطلب دوم مرحوم اصفهانی[۶] قدس سره باز یک مطلب مهمی است که ایشان میخواهد بفرماید که وجه این که در شبهات موضوعیه برائت جاری است و قاعده اشتغال جاری نیست چیست.
برای فهم نظریه ایشان یک مقدمه ذکر میکنیم. این مقدمه در بیان حقیقت حکم است.
به نظر مرحوم اصفهانی ایشان میفرماید حقیقت حکم عبارت است از انشاء به داعی جعل داعی امکانی و انشاء به داعی زجر امکانی. حالا توضیح میدهم.
مثلا وجوب عبارت است از انشاء بعث به داعی جعل داعی و محرک در مکلف نحو الفعل اما امکانا نه بالفعل. امکانا نه بالفعل یعنی چه؟ یعنی اگر وجوب عبارت بود از انشاء بعث به داعی جعل داعی در مکلف فعلا باید عاصی اصلا محقق نمیشد، میشد جبر، چون به مجرد انشاء همه باید دعوت فعلیه در آنها محقق میشد. لذا میفرماید خیر، وجوب آنچه که میآورد دعوت امکانیه میآورد، دعوت امکانیه یعنی این که اگر عبد خالی از موانع عبودیت باشد در مقام امتثال برمیآید. پس وجوب میشود انشاء بعث به داعی یعنی به هدف جعل داعی؛ یعنی جعل محرک در نفس مکلف نحو المتعلق امکانا.
حرمت چیست؟ حرمت انشاء زجر است به داعی جعل زاجر نسبت به مکلف بالنسبه به فعل امکانا، این قید امکانا حتما باید باشد.
حالا که حقیقت حکم این شد ما باید ببینیم آیا اگر بخواهد حکمی ممکن باشد که محرک عبد باشد متوقف بر چه اموری است. شکی نیست که اگر انشائی از طرف مولا بخواهد امکانا محرک عبد باشد، یعنی اگر عبدی خالی از موانع عبودیت است در مقام امتثال بربیاید، یکی متوقف است بر قدرت بر عمل، اگر عاجز باشد متحرک نحو العمل نخواهد بود، یکی باید حکم باشد. یکی این که علم به حکم داشته باشد. مقصود از علم اعم است از علم وجدانی و علم تعبدی. چون اگر علم به حکم نداشته باشد اصلا نمیداند که وجوبی هست تا منبعث شود.
در مرتبه اخیر باید موضوع حکم باشد تا حکم بشود فعلی و علم به موضوع هم باشد چون اگر مکلف خالی از موانع عبودیت هست علم به حرمت خمر دارد، قدرت بر ترک هم دارد اما نمیداند که مایع داخل این لیوان خمر است بل یتخیله خلاً، تارک آن نخواهد بود با این که خالی از موانع عبودیت است.
پس متوقف است هم بر وصول حکم هم بر وصول موضوع. در نتیجه در تمام موارد شبهه موضوعیه چون وصول موضوع به مکلف نیست حکم امکان داعویت برای او نیست یعنی آن جا حکم از طرف شارع مقدس نیست.[۷]
یک فرق اساسی بین نظر مرحوم نائینی و نظر مرحوم اصفهانی هست؛ مرحوم نائینی فعلیت حکم را به فعلیت موضوع گرفت[۸] لذا مرحوم نائینی در شبهه موضوعیه احتیاط لازم نمیداند مثلا، در تحریمیه اجتناب را واجب نمیداند چون میگوید شک در حکم فعلی دارم و تا حکم به سر حد فعلیت نرسد مؤثر نیست، چون ایشان میگفت فعلیت حکم متوقف بر فعلیت موضوع است. مرحوم اصفهانی چون وصول را داخل در حقیقت حکم کرد، چطور داخل کرد؟ گفت حکم چیزی است که امکان باعثیت داشته باشد و امکان باعثیت متوقف بر وصول است پس بدون وصول امکان باعثیت نیست، بدون امکان باعثیت اصلا حکم نیست. لذا در شبهه موضوعیه مرحوم اصفهانی هم اجتناب را لازم نمیداند ولیکن به خاطر عدم ثبوت حرمت فعلیه در شبهات حکمیه، میگوید اصلا حکم نیست.[۹] این فرقی است که بین مرحوم نائینی و مرحوم اصفهانی است.
تا این جا نظریه مرحوم اصفهانی تمام شد.
حالا والد معظم بر نظریه مرحوم اصفهانی سه اشکال دارند که احتمالا بعضی از اشکالات در ذهن شما هست این طور که دهان باز میکنید فکر میکنم همانها را میخواهید بگویید انشاءالله فردا محض خاطر شما ما میشویم مقرر شما. البته فرض کنید.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
۱) أنه لا يخفى أن النهي عن شيء إذا كان بمعنى طلب تركه في زمان أو مكان بحيث لو وجد في ذاك الزمان أو المكان و لو دفعه لما امتثل أصلا كان اللازم على المكلف إحراز أنه تركه بالمرة و لو بالأصل فلا يجوز الإتيان بشيء يشك معه في تركه إلا إذا كان مسبوقا به ليستصحب مع الإتيان به. كفاية الأصول (طبع آل البيت) ص۳۵۳
۲) و أما ما أفيد من استصحاب الترك المطلق إذا كان مسبوقا به. فهو غير مفيد، لأن الغرض الفراغ عن عهدة التكليف المنجز ببقاء الترك المطلق على حاله، و عدم انقلابه باتيان الفرد المشكوك، و مثل هذا الأثر العقلي غير مترتب على بقاء طبيعي الترك بحده على حاله. و ليس المستصحب أمرا جعليا في نفسه كي يكون بالاضافة إلى الأثر العقلي كالمحقق لموضوعه، و التعبد ببقاء الموضوع يجدي في التعبد ببقاء حكمه لا في الفراغ و الاشتغال. نهاية الدراية في شرح الكفاية ج۴ ص۲۰۲
۳) (سؤال: استصحاب حرمت کرد نه استصحاب ترک) حرمت را که من شک ندارم، حرمت یقین دارم که هست (نسبت به خمر میدانستم حرام بوده نسبت به مورد بعد شک میکنم…) چه چیزی را استصحاب میکنید؟ (حرمت را) استصحاب حرمت میکنید برای لزوم اجتناب از این فرد، این که مثبت است (بنا بر این که نهی را طلب ترک بدانیم استصحاب درست میشود) نهی را طلب ترک بدانیم؟ (ترک میشود واجب تا الان تارک بودم الان شک دارم …) خدا خیرتان بدهد (روی این مبناها) روی هر مبنائی درست نمیشود چون ترکی که ما داریم استصحاب میکنیم ترک من مکلف است، نهی طلب ترک طبیعت است من الان دارم استصحاب میکنم ترک خودم را، میگویم تا ساعت قبل تارک شرب خمر بودم نمیدانم به شرب این مایع و به ارتکاب این کاسه تارک شرب خمر زائل میشود یا نمیشود، استصحاب میکنم آن را (چرا تارک به دلیل حرمت…) عجیب است، آن که حکم است. مرحوم آخوند چه چیزی را استصحاب کرد؟ (ترک را) خلاص ما هم با مرحوم آخوند حرف داریم.
۴) ولكنه مندفع بعدم قيام الدليل على حصر المستصحب في أحد الأمرين، ضرورة أن المناط في صحة التعبد من الشارع الحكيم ترتب مطلق الأثر وعدم كونه لغوا وإن لم يترتب عليه حكم شرعي، فله التعبد في مقام الاشتغال من جعل الاحتياط في مورد الشك في الحكم الواقعي والتعبد في مرحلة الامتثال كما في قاعدة التجاوز والفراغ، فإنه مع الشك في إتيان الجزء مثلا يحصل الشك في تحقق الامتثال بإتيان ما هو المأمور به، ومع تعبد الشارع بإتيانه يحكم العقل بحصول الامتثال من دون أن يكون المتعبد به حكما أو موضوعا ذي حكم والمقام من هذا القبيل فإن مع تعبد الشارع ببقاء ما هو الشرط للمأمور به من لبس غير ما لا يؤكل مثلا يحكم العقل بحصول الامتثال بالمأتي به المشكوك. تحف العقول فی علم الاصول ج۱ ص۳۸۵
۵) (سؤال: این استصحاب نیست قاعده اشتغال است اصلا استصحاب نمیخواهد این جا؟) اتفاقا استصحاب جاری میشود و قاعده هم جاری نمیشود. ببینید ما یک قاعده اشتغال داریم که تکلیف یقینی یقتضی برائت یقینیه را، یک استصحاب اشتغال داریم. در بحث اقل و اکثر مرحوم شیخ انصاری در رسائل آدرس آن از این کتاب چاپ حاجی رحمت الله صفحه دست راست ثلث بالای صفحه، آن جا مطرح است که در باب اقل و اکثر اگر اقل را آوردید آیا قاعده اشتغال جاری است بگوییم تکلیف یقینی به نماز یقتضی برائت یقینیه را پس باید استعاذه را بیاورید یا استصحاب اشتغال جاری است میگوییم ذمه ما مشغول بود به نماز شک داریم فارغ شد یا نشد استصحاب میکنیم اشتغال ذمه را. دو نظر در مقام هست: یک نظر این است که استصحاب موضوع آن شک است «لا ینقض الیقین بالشک ابدا» قاعده اشتغال یک قاعده عقلی است و از جهت عقلی حکم ظاهری ما را معین میکند که باید اتیان کنید، با وجود حکم عقل به لزوم اتیان دیگر شک نداریم تا موضوع استصحاب درست بشود و استصحاب جاری بشود پس قاعده اشتغال جاری است و استصحاب جاری نیست. نظر تحقیق این است که استصحاب جاری است قاعده اشتغال جاری نیست. چون استصحاب اصل تنزیلی است قاعده اشتغال اصل غیر تنزیلی است. قاعده اشتغال برای شما یقین درست نمیکند، استصحاب تعبد به یقین درست میکند. البته تعبد به یقین درست میکند عملا. چون استصحاب اصل تنزیلی هست و تعبد به یقین درست میکند پس موضوع قاعده اشتغال که شک است منتفی میشود بالورود یا بالحکومة؟ بالحکومه؛ مخرج شما استصحاب است که تعبدی است، خروج شما هم تعبدی است به خاطر این که قاعده فراغ میگوید تکلیف یقینی یقتضی برائت یقینیه را، یقین وجدانی که درست نمیکند استصحاب، یقین تعبدی درست میکند. (چرا قاعده فراغ یقین درست نمیکند…) خیر، استصحاب وقتی جاری شد یقین به برائت درست میکند یقین تعبدی (ما وقتی… داریم چرا برویم سراغ استصحاب تعبدی) عجیب است (قاعده فراغ را جاری میکنیم یازده جزء را در نماز میآوریم صد در صد…) موضوع آن باید درست بشود تا جاری کنیم (قاعده فراغ را وقتی شما انجام دادید موضوع برای استصحاب نمیماند شما چرا استصحاب را اول جاری کردید که موضوع برای قاعده فراغ نماند) به خاطر این که قاعده اشتغال یقین درست نمیکند قاعده اشتغال اصل است، اصل عملی است (یقین درست میکند وقتی عمل کردید یقین پیدا میکنید که تکلیف را انجام دادیم) یقین به امتثال پیدا میکنیم اما یقین به تکلیف که پیدا نمیکنیم، تکلیف که برای ما که درست نمیکند (در استصحاب هم … در مرحله عمل هم که یقین تعبدی میآوردید نه یقین وجدانی) اما یقین تعبدی میآورد نسبت به حکم میگوید حکم شما این است (ولی در مرحله… استصحاب یقین عملی میآورد؟) یقین عملی یعنی چه؟ (یعنی در مرحله عمل) یعنی چه در مرحله عمل؟ یعنی حکم شما در مقام عمل این است عزیز من خیر، این که یعنی عملت این است حکم درست میکند اما حکم در مقام عمل درست میکند نه این که حکم درست کند به عنوان این که طریق به واقع باشد این دیگر جزء مسلمات است که اصول تنزیلیه بر اصول غیر تنزیلیه مقدم است، این که چند بار تا به حال خواندهاید، استصحاب بر برائت مقدم هست یا نیست؟ یا بگو هست یا بگو نیست، استصحاب بر قاعده اشتغال هم مقدم است، خبر ثقه بر استصحاب مقدم است، استصحاب اصل تنزیلی است بر اصول غیر تنزیلیه مقدم است اینها که دیگر نرخ شاه عباسی است.
۶) ففي صورة احتمال الأمر لا يكون الأمر الخارجي الداعي بالعرض داعيا على أي تقدير، بل على تقدير تحققه و مطابقته للصورة الحاضرة للنفس. فاذا كان الانشاء الواقعي المفروض تحققه بداعي جعل الداعي حقيقة، فهو بعنوان جعل الداعي بالعرض على أي تقدير، و لا يعقل أن يكون كذلك إلا بنحو وجوده الواصل في وجدان العقل، و إلا ففي صورة احتماله لا يكون داعيا بالعرض على أي تقدير. و كذا الأمر بالاضافة إلى عنوان متعلقه، فان جعله داعيا إلى الشرب بعنوانه يستدعي إحداث الشوق اليه بعنوانه لا الى احتماله. و كذا بالاضافة إلى ما أضيف إليه المتعلق عنوانا و معنونا. نهاية الدراية في شرح الكفاية ج۴ ص۲۰۴
۷) (سؤال: وصول همان علم به حکم است؟) وصول یعنی علم به حکم یا حجت بر حکم، حالا علم باشد خبر ثقه باشد، استصحاب باشد، هر چه باشد (علم به حکم که پیدا کند معنا ندارد علم به موضوع پیدا نکند با علم به موضوع علم به حکم هم پیدا میکند) خیر، شما علم به حرمت شرب خمر دارید اما نمیدانید که مایع داخل این لیوان خمر است الان علم به حکم دارید علم به موضوع ندارید (…) منتهی نمیشوید (…) خارج را میگوییم الان بحث در شبهه موضوعیه است، شبهه موضوعیه یعنی امور خارجیه. (حکم را…) بله مقصود همین است یعنی الان این حکم منجز بر این مکلف نیست یعنی حکمی که فعلی باشد در این جا در حق این مکلف نیست حالا نکته آن را هم توضیح میدهم.
۸) أجود التقريرات ج۲ ص۱۹۹ و ۲۰۰
۹) (سؤال: ایشان نیز چهار مرتبه برای حکم میداند) حالا چهار مرتبه میداند به آن کار نداریم؛ علی ای حال هر چه میخواهد بداند، ولی میگوید این جا حکم نیست (منجزیت را محقق حکم دانسته دیگر) مراتب حکم را یک وقتی میگوییم، اصلا آن را میگوییم از مراتب حکم نیست چون باید یک حکمی باشد که بعد بشود متنجز، اصلا مرحوم اصفهانی تنجز را آمد داخل در حقیقت حکم کرد، چون فرمود حقیقت حکم یعنی آن که امکان باعثیت داشته باشد، امکان باعثیت هم بدون علم ممکن نیست.