ویرایش محتوا

جلسه ۱ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۲.۴.۷ ـ ۱۰‏.۳‏.۱۴۴۵

جلسه ۲ ـ چهارشنبه ۱۴۰۲.۷.۵ ـ ۱۱‏.۳‏.۱۴۴۵

جلسه ۳ ـ شنبه ۱۴۰۲.۷.۸ ـ ۱۴‏.۳‏.۱۴۴۵

جلسه ۴ ـ یکشنبه ۱۴۰۲.۷.۹ ـ ۱۵‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۵ ـ دوشنبه ۱۴۰۲.۷.۱۰ ـ ۱۶‏.۳‏.۱۴۴۵

جلسه ۶ ـ چهار‌شنبه ۱۴۰۲.۷.۱۲ ـ ۱۸‏.۳‏.۱۴۴۵

جلسه ۷ ـ شنبه ۱۴۰۲.۷.۱۵ ـ ۲۱‏.۳‏.۱۴۴۵

جلسه ۸ ـ یکشنبه ۱۴۰۲.۷.۱۶ ـ ۲۲‏.۳‏.۱۴۴۵

جلسه ۹ ـ دوشنبه ۱۴۰۲.۷.۱۷ ـ ۲۳‏.۳‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۰ ـ چهارشنبه ۱۴۰۲.۷.۱۹ ـ ۲۵‏.۳‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۱ ـ شنبه ۱۴۰۲.۷.۲۲ ـ ۲۸‏.۳‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۲ ـ یکشنبه ۱۴۰۲.۷.۲۳ ـ ۲۹‏.۳‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۳ ـ دو‌شنبه ۱۴۰۲.۷.۲۴ ـ ۳۰‏.۳‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۴ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۲.۷.۲۵ ـ ۱‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۵ ـ شنبه ۱۴۰۲.۷.۲۹ ـ ۵‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۶ ـ یکشنبه ۱۴۰۲.۷.۳۰ ـ ۶‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۷ ـ دو‌شنبه ۱۴۰۲.۸.۱ ـ ۷‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۸ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۲.۸.۲ ـ ۸‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۹ ـ چهار‌شنبه ۱۴۰۲.۸.۳ ـ ۹‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۲۰ ـ شنبه ۱۴۰۲.۸.۶ ـ ۱۲‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۲۱ ـ یکشنبه ۱۴۰۲.۸.۷ ـ ۱۳‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۲۲ ـ دو‌شنبه ۱۴۰۲.۸.۸ ـ ۱۴‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۲۳ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۲.۸.۹ ـ ۱۵‏.۴‏.۱۴۴۵

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۲۴ ـ چهار‌شنبه ۱۴۰۲.۸.۱۰ ـ ۱۶‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۲۵ ـ یکشنبه ۱۴۰۲.۸.۱۴ ـ ۲۰‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۲۶ ـ دو‌شنبه ۱۴۰۲.۸.۱۵ ـ ۲۱‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۲۷ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۲.۸.۱۶ ـ ۲۲‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۲۸ ـ چهار‌شنبه ۱۴۰۲.۸.۱۷ ـ ۲۳‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۲۹ ـ شنبه ۱۴۰۲.۸.۲۰ ـ ۲۶‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۳۰ ـ یکشنبه ۱۴۰۲.۸.۲۱ ـ ۲۷‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۳۱ ـ دوشنبه ۱۴۰۲.۸.۲۲ ـ ۲۸‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۳۲ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۲.۸.۲۳ ـ ۲۹‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۳۳ ـ چهارشنبه ۱۴۰۲.۸.۲۴ ـ ۱‏.۵‏.۱۴۴۵

جلسه ۳۴ ـ شنبه ۱۴۰۲.۸.۲۷ ـ ۲‏.۵‏.۱۴۴۵

جلسه ۳۵ ـ یکشنبه ۱۴۰۲.۸.۲۸ ـ ۵‏.۵‏.۱۴۴۵

جلسه ۳۶ ـ دوشنبه ۱۴۰۲.۸.۲۹ ـ ۶‏.۵‏.۱۴۴۵

جلسه ۳۷ ـ سه‌شنبه ‏۳۰‏.۸‏.۱۴۰۲ ـ ۷‏.۵‏.۱۴۴۵

جلسه ۳۸ ـ چهارشنبه ‏۱‏.۹‏.۱۴۰۲ ـ ۸‏.۵‏.۱۴۴۵

جلسه ۳۹ ـ شنبه ‏۱۱‏.۹‏.۱۴۰۲ ـ ۱۸‏.۵‏.۱۴۴۵

جلسه ۴۰ ـ یکشنبه ‏۱۲‏.۹‏.۱۴۰۲ ـ ۱۹‏.۵‏.۱۴۴۵

جلسه ۴۱ ـ دوشنبه ‏۱۳‏.۹‏.۱۴۰۲ ـ ۲۰‏.۵‏.۱۴۴۵

جلسه ۴۲ ـ سه‌شنبه ‏۱۴‏.۹‏.۱۴۰۲ ـ ۲۱‏.۵‏.۱۴۴۵

جلسه ۴۳ ـ چهارشنبه ‏۱۵‏.۹‏.۱۴۰۲ ـ ۲۲‏.۵‏.۱۴۴۵

جلسه ۴۴ ـ شنبه ‏۲‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۹‏.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۴۵ ـ یکشنبه ‏۳‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۱۰‏.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۴۶ ـ دوشنبه ‏۴‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۱۱.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۴۷ ـ سه‌شنبه ‏۵‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۱۲‏.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۴۸ ـ چهارشنبه ‏۶‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۱۳‏.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۴۹ ـ یکشنبه ‏۱۰‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۱۷‏.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۵۰ ـ دوشنبه ‏۱۱‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۱۸‏.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۵۱ ـ سه‌شنبه ‏۱۲‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۱۹‏.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۵۲ ـ شنبه ‏۱۶‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۲۳‏.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۵۳ ـ یکشنبه ‏۱۷‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۲۴‏.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۵۴ ـ دوشنبه ‏۱۸‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۲۵‏.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۵۵ ـ سه‌شنبه ‏۱۹‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۲۶‏.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۵۶ ـ چهارشنبه‏ ۲۰‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۲۷‏.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۵۷ ـ شنبه ‏۲۳‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۱‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۵۸ ـ یکشنبه ‏۲۴‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۲‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۵۹ ـ سه‌شنبه ‏۲۶‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۴‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۶۰ ـ چهارشنبه ‏۲۷‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۵‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۶۱ ـ شنبه ‏۳۰‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۸‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۶۲ ـ یکشنبه ‏۱‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۹‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۶۳ ـ دوشنبه ‏۲‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۱۰‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۶۴ ـ سه‌شنبه ‏۳‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۱۱‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۶۵ ـ چهارشنبه ‏۴‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۱۲‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۶۶ ـ یکشنبه ‏۸‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۱۶‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۶۷ ـ دوشنبه ‏۹‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۱۷‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۶۸ ـ سه‌شنبه ‏۱۰‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۱۸‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۶۹ ـ چهار‌شنبه ‏۱۱‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۱۹‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۷۰ ـ شنبه ‏۱۴‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۲۲‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۷۱ ـ یکشنبه ‏۱۵‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۲۳‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۷۲ ـ شنبه ‏۲۸‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۷‏.۸‏.۱۴۴۵

جلسه ۷۳ ـ یکشنبه ‏۲۹‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۸‏.۸‏.۱۴۴۵

جلسه ۷۴ ـ دوشنبه ‏۳۰‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۹‏.۸‏.۱۴۴۵

جلسه ۷۵ ـ سه‌شنبه ‏۱‏.۱۲‏.۱۴۰۲ ـ ۱۰‏.۸‏.۱۴۴۵

جلسه ۷۶ ـ چهارشنبه ‏۲‏.۱۲‏.۱۴۰۲ ـ ۱۱‏.۸‏.۱۴۴۵

جلسه ۷۷ ـ دوشنبه ‏۷‏.۱۲‏.۱۴۰۲ ـ ۱۶‏.۸‏.۱۴۴۵

جلسه ۷۸ ـ شنبه ‏۱۲‏.۱۲‏.۱۴۰۲ ـ ۲۱‏.۸‏.۱۴۴۵

جلسه ۷۹ ـ یکشنبه ‏۱۳‏.۱۲‏.۱۴۰۲ ـ ۲۲‏.۸‏.۱۴۴۵

جلسه ۸۰ ـ دوشنبه ‏۱۴‏.۱۲‏.۱۴۰۲ ـ ۲۳‏.۸‏.۱۴۴۵

جلسه ۸۱ ـ سه‌شنبه ‏۱۵‏.۱۲‏.۱۴۰۲ ـ ۲۴‏.۸‏.۱۴۴۵

جلسه ۸۲ ـ چهارشنبه ‏۱۶‏.۱۲‏.۱۴۰۲ ـ ۲۵‏.۸‏.۱۴۴۵

جلسه ۸۳ ـ یکشنبه ۲۶‏.۱‏.۱۴۰۳ ـ ۵‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۸۴ ـ دو‌شنبه ۲۷‏.۱‏.۱۴۰۳ ـ ۶‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۸۵ ـ سه‌شنبه ۲۸‏.۱‏.۱۴۰۳ ـ ۷‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۸۶ ـ شنبه ۱‏.۲‏.۱۴۰۳ ـ ۱۱‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۸۷ ـ یکشنبه ‏۲‏.۲‏.۱۴۰۳ ـ ۱۲‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۸۸ ـ دو‌شنبه ۳‏.۲‏.۱۴۰۳ ـ ۱۳‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۸۹ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۴ ـ ۱۴‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۹۰ ـ چهار‌شنبه ۵‏.۲‏.۱۴۰۳ ـ ۱۵‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۹۱ ـ ‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۸ ـ ۱۸‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۹۲ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۲.۹ ـ ۱۹‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۹۳ ـ دو‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۱۰ ـ ۲۰‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۹۴ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۱۱ ـ ۲۱‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۹۵ ـ چهار‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۱۲ ـ ۲۲‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۹۶ ـ یک‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۱۶ ـ ۲۶‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۹۷ ـ دو‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۱۷ ـ ۲۷‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۹۸ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۱۸ ـ ۲۸‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۰۰ ـ شنبه ‏۲۲‏.۲‏.۱۴۰۳ ـ ۲‏.۱۱‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۰۱ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۲.۲۳ ـ ۳‏.۱۱‏.۱۴۴۵

جلسه ۹۹ ـ چهار‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۱۹ ـ ۲۹‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۰۲ ـ دو‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۲۴ ـ ۴‏.۱۱‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۰۳ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۲۵ ـ ۵‏.۱۱‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۰۴ ـ چهار‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۲۶ ـ ۶‏.۱۱‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۰۵ ـ ‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۲۹ ـ ۹‏.۱۱‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۰۶ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۲.۳۰ ـ ۱۰‏.۱۱‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۰۷ ـ ‌شنبه ۱۴۰۳.۳.۵ ـ ۱۶‏.۱۱‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۰۸ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۳.۶ ـ ۱۷‏.۱۱‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۰۹ ـ دوشنبه ۱۴۰۳.۳.۷ ـ ۱۸‏.۱۱‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۱۰ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۳.۳.۸ ـ ۱۹‏.۱۱‏.۱۴۴۵

فهرست مطالب

فهرست مطالب

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیه الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین

قسمتی از فرمایشات مرحوم اصفهانی قدس سره را در جلسه گذشته بیان کردیم. گفتیم ایشان در این جا دو تا مطلب دارد. مطلب اول خارج آن را گفتیم. عبارت را بخوانیم از حاشیه دوم بعضی از نکات آن گفته شده بقیه آن را هم توضیح بدهیم. تا این حاشیه هم معلوم بشود.

اما عبارت مطلب اول ایشان می‌فرماید:

«قوله أما العقل فقد استقل بقبح العقوبه»[۱] توضیح می‌دهد: «نحن و إن ذکرنا مرارا»[۲] حالا مرارا کجا، در مبحث قطع در مبحث حجیت ظن در این جا‌ها این مطالب را گفتیم. «أن مدار الاطاعه و العصیان على الحکم الحقیقی» موضوع اطاعت و عصیان موضوع امتثال حکم حقیقی است. نه انشاء حکم که ماده‌ی حکم است. آن هیچ اثری ندارد نه مورد اطاعت است نه مخالفت آن مورد عصیان است. این یک جهت.

و همچنین بیان کردیم که «و أن الحکم الحقیقی متقوم بنحو من أنحاء الوصول» حکم وقتی حکم حقیقی است که به مکلف واصل بشود حالا به هر نحوی یا به خود او واصل بشود مثل این که خبر ثقه قائم بشود بر حرمت شرب توتون یا به یک عنوان عامی واصل بشود مثل این که بفرماید قف عند الشبهه «فان الوقوف عند الشبهات خیر من الاقتحام فی الهلکات» این جا هم باز آن حکم به ما واصل شده نه به عنوان خود آن، بلکه به یک عنوان ثانوی عامی.

حالا چرا حقیقت حکم متقوم بر وصول است تا وصول نیاید حکم حقیقی نیست؟ «لعدم معقولیه تأثیر الانشاء الواقعی فی انقداح الداعی» انشاء واقعی که در لوح محفوظ است و من مکلف و عبد هیچ خبری از آن ندارم محرک من نیست. موجب ایجاد داعی در من نیست.

نتیجه «و حینئذ فلا تکلیف حقیقی مع عدم الوصول» با عدم وصول اصلا تکلیف حقیقی نیست. «فلا مخالفه للتکلیف الحقیقی» اگر تکلیفی واصل نشود مخالفت برای تکلیف حقیقی نیست. «فلا عقاب، فانه على مخالفه التکلیف الحقیقی» چون عقاب بر مخالفت تکلیف حقیقی است. مخالفت تکلیف انشائی که عقاب ندارد.

پس روشن شد که حقیقت حکم متقوم به وصول است.

حالا دو تا نکته مهم را توضیح می‌دهد که دیروز توضیح دادیم. می گوید: تاره می‌گوییم عقاب نیست چون حکم نیست. تاره می‌گوییم عقاب نیست چون حکم واصل نیست. این دو با هم فرق می‌کند. «إلا أن عدم العقاب لعدم التکلیف» یعنی لعدم تکلیف حقیقی «أمر و عدم العقاب لعدم وصوله» که مورد بحث ما هست «أمر آخر» دو چیز شد. قاعده قبح عقاب بلابیان ناظر به کدام یکی است؟ ناظر به دومی است. «و ما هو مفاد قاعده قبح العقاب بلا بیان هو الثانی دون الأول» چون در آن عدم البیان اخذ شده. عدم البیان کنایه از عدم الوصول است. پس معلوم می‌شود که این دو قاعده با هم متفاوت هستند.

یک جهت دیگر هم این است که قاعده قبح عقاب بلابیان مورد اتفاق کل هست. همه قبول دارند که قبح عقاب بلابیان درست است. چون یک ادراک عقلی و یک حکم عقلی است. اما تقوم حقیقت حکم را به وصول همه قبول ندارند. مرحوم آخوند قبول نداشت دیگر. مرحوم آخوند فرمود که فعلیت حکم به فعلیت موضوع است. چه واصل باشد چه واصل نباشد. پس معلوم می‌شود دو قاعده متفاوت هستند. «مضافا إلى أن قاعده قبح العقاب بلا بیان مما اتفق علیه الکل» همه قبول دارند آن را. و لکن «و تقوم التکلیف بالوصول مختلف فیه» مورد اختلاف است.

«بل صریح شیخنا الاستاد قدس سره» یعنی مرحوم آخوند «فی تعلیقته»[۳] یعنی در حاشیه رسائل «الأنیقه» واقعا هم تعلیقه‌اش انیقه است! «انفکاک مرتبه الفعلیه البعثیه و الزجریه عن مرتبه التنجز» لذا مرحوم آخوند چهار مرتبه کردند. «فالاولى» حالا که متوجه شدید ما دو قاعده داریم دو تا قاعده هم با هم متفاوت هستند «فالاولی تقریب القاعده بوجه عام مناسب للمقام».[۴]اولی این است که من بیایم قاعده را یک جوری تقریر بکنم که عام باشد هر دو تا را شامل بشود و مناسب با مقام هم باشد.

مطلب دوم مرحوم اصفهانی

از این جا وارد در مطلب دوم می‌شود.[۵]

ایشان می‌گوید توضیح مقام. در این توضیح مقام نکاتی را ایشان بیان می‌کند. این نکات را من جدا کردم تا اشراف شما نسبت به مطلب بیشتر باشد و الا در حاشیه نکته، نکته نیست.

نکته اول

نکته اول[۶] این است که این حکم عقلی یعنی قبح عقاب بلابیان یک حکم عقلی عملی است به ملاک تحسین و تقبیح عقلی.

توضیح مطلب این است که، ما یک احکام عقلیه‌ی نظریه داریم ـ دیگر می‌دانید مقصودمان از احکام یعنی مدرکات چون گفتیم عقل حکم ندارد ـ که این‌ها مربوط به عمل نیست. واقعیت دارد چه عملی باشد چه عملی نباشد. واقعیت دارد چه مجتمعی باشد چه مجتمعی نباشد. نظام اجتماعی باشد یا نباشد. مثل استحاله‌ی اجتماع ضدین. مثل وحدت باری تعالی. این‌ها یک قضایای عقلیه است نظریه ربطی به عمل ندارد.

یک احکام عقلی داریم که عملی است. یعنی مما ینبغی ان یعمل او یترک هست. چیزی‌هایی است که یا باید انجام بشود یا باید ترک بشود. همه این‌ها برگشت می‌کند به حسن و قبح عقلی. هر چه که حسن باشد عند العقل می‌شود لازم العمل. هر چه که قبیح باشد عند العقل می‌شود لازم الترک. مقصود از حسن و قبح البته حسن و قبح الزامی است نه حسن و قبح ترخیصی.

این مطلب اول.

نکته دوم

مطلب دوم[۷] هم این است که ایشان می‌فرماید که این احکام عقل عملی مثل احکام عقل نظری نیست که مستقل از نظام اجتماعی تحقق و وجود داشته باشد. بلکه اصلا وجودشان و تحققشان در نظام اجتماعی است. یعنی وقتی نظامی تشکیل می‌شود عقلا برای حفظ نظامشان قرار گذاشتند که الظلم قبیح و العدل حسن و الا اگر شما قطع نظر از نظام بکنید هیچ مجتمعی وجود نداشته باشد عقل چنین حکمی ندارد که العدل حسن و الظلم قبیح.

پس حسن عدل و قبح ظلم می‌شود از قضایای عقلیه‌ای که تطابقت علیه آراء العقلاء حفظا للنظام و ابقاء للنوع که اگر این‌ها نباشد این احکام هم نیست.

این هم نکته‌ی دوم.

(سؤال: با این بیان مرحوم اصفهانی باید بگوییم قضایای عقلائیه می‌شود) باشد و لکن چون از جهت عملی است در قسم عقل عملی قرارش داده‌اند والا درست است. عقلائی است.ـ

(سؤال: فرمودید حسن و قبح الزامی یا ترخیصی) یعنی یک چیزی هست مستحب است. این‌ها فعلا مورد بحث ما نیست.ـ

نکته سوم

نکته سوم این است که قبح عقاب بلابیان…

واقعا زحمت کشیده! حالا ما قبول نداریم… مثلا الان نکته دوم را خب بار‌ها گفتیم که درست نیست. والد معظم قبول ندارند. مرحوم آقای خوئی قبول ندارند. می‌گویند حسن عدل و قبح ظلم یک مدرک عقلی مستقل از نظام اجتماعی است. نظام اجتماعی هم اگر نباشد عقل درک می‌کند که عدل حسن است و ظلم قبیح است. ما الان کار به مناقشات آن نداریم.

اما نکته سوم این است[۸] که قبح ظلم و حسن عدل این برای خود یک حکم عقلی منفرد مستقل نیست. چون ام القضایا در احکام عقلیه حسن عدل است و قبح ظلم. این طور نیست که قبح عقاب بلابیان خود آن برای خود یک حکم عقلی سومی باشد بشود ام القضایای عقل عملی سه تا. نه قبح عقاب بلابیان یکی از مصادیق قبح ظلم است. عقاب کردن مولا بدون بیان، بدون تعلیم ظلم است. و چون ظلم قبیح هست، قبح عقاب بلابیان قبیح هست. پس قبح عقاب بلابیان یک قضیه‌ی عقلیه منفرد مستقل از قبح ظلم نیست. که ام القضایا بشود سه تا. جهت آن هم این است که اگر عقل مخالفت کند آنچه را که حجت بر آن قائم شده این می‌شود خروج از زی رقیت و رسم عبودیت و خروج از ذی عبودیت ظلم به مولا است ظلم هم می‌شود قبیح. چون الظلم قبیح.

(سؤال: چرا از ظلم می‌خواهیم کشف بکنیم که این حکم عقلی است) به خاطر این که غیر از ظلم چیز دیگری نیست. همه قبح‌ها برمی‌گردد به ظلم.ـ

پس نکته‌ی سوم هم این شد که قبح عقاب بلابیان شد از مصادیق قبح ظلم.

(سؤال: ما چطور می‌خواهیم به مولی ظلم بکنیم؟) آفرین. شما وقتی که به عبودیت خود عمل نکنی ظلم به مولا کردی. ظلم به مولا معنای آن این نیست که چاقو بزنی در شکم مولا. تازیانه بزنی به مولا. (نیازی به عمل من ندارد) آفرین نیاز به عمل شما ندارد. اما شما وقتی که خلاف وظیفه خودت عمل کنی داری ظلم می‌کنی. (ظلم به خودم چه ربطی به مولا دارد) نه فرض این است که ظلم به او هست. عبودیت اقتضا می‌کند که هر چه او گفت انجام بدهی. (بله اگر انجام ندادم ظلم به خودم کردم) نه عبودیت یعنی چه؟ (بر طبق دستورات مولا عمل کردن) آفرین جری الحق علی لسانک من غیر ان….ـ

نکته چهارم

نکته چهارم این است[۹] که همین طور که ما گفتیم که وقتی حجت بر تکلیفی قائم بشود و عبد انجام ندهد این خروج از زی عبودیت است و ظلم به مولا است، بر عکس آن هم صادق است. یعنی اگر حجتی بر حکم و تکیلف از طرف مولا نباشد و در عین حال مولا این عبد را عقاب کند این هم ظلم است از مولا بر عبد. چرا؟ چون این عبد بی‌چاره خارج از زی رقیت که نشده. مخالفت مولا که نکرده تا مستحق عقاب باشد.

پس این قضیه‌ی قبح عقاب یک لنگه دیگر هم دارد. عقاب از طرف پروردگار متعال قبیح است نسبت به تکلیفی که بیان نشده. این نکته چهارم بود. مخالفت عبد نسبت به تکلیفی که بیان شده ظلم است. این هم قبیح است. دو طرفه است قضیه. یک طرفه نیست.

(سؤال: ظلم یعنی چی؟) ظلم یعنی همینی که گفتم. ظلم یعنی بلند بشوم یکی بزنم تو گوش شما. (ظلم این است که حق کسی را ضایع کنید وقتی شما حقی ندارید. مگر ما حق داریم نسبت به مولا؟) نه آن اصلا غلط است. تعریف ظلم عبارت است از قرار دادن یک شیء در غیر محل آن. اگر خدا العیاذ بالله کسی را که مستحق عقاب نیست عقاب بکند جعل الشیء را در غیر موضع آن. مراجعه بکنید تعریف عدل و ظلم این است. به حق ربطی ندارد.ـ

نکته پنجم

نکته پنجم این است[۱۰] که عقوبت مولا بر عبدی که تکلیف بر آن بیان نشده شد ظلم از مولا است. ممکن است شما بگویید که مستند قضیه شما عقلا بودند و آنچه که در عقلا و بناء عقلا و سیره عقلا است ذم است نه عقاب. عقاب ذم می‌کنند. مذمت می‌کنند کسی را که خارج از زی رقیت باشد.

می‌فرماید بله قبول داریم عقلا عقاب ندارند و لکن ذم الشارع عقابه، ذم شارع عقاب است. از این جهت است که ما می‌گوییم عقاب شارع بدون بیان قبیح است. می‌شود ایذاء عبد، ظلم به عبد و ظلم هم به هر نوع آن که باشد موجب فساد نوع و فساد جامعه است. لذا محال است که پروردگار متعال ظلم کند بر عبد.

نکته ششم

نکته ششم عبارت از این است که…

نکته ششم است که خیلی مهم است که در افتراق می‌خواهد کار بکند.

نکته ششم عبارت از این است[۱۱] که مرحوم حاج شیخ می‌فرماید در کتاب برائت آنچه که برای ما اهمیت دارد عبارت است از دفع استحقاق عقاب نسبت به فعل محتمل الحرمه‌ای که بیان و حجتی بر آن قائم نشده باشد. چون ما در کتاب برائت دنبال همین می‌گردیم. «رفع ما لا یعلمون»[۱۲] همین کار را می‌کرد. می‌گفت آنچه را که حجت نیست بر آن، علم بر آن نیست مرفوع است. «کل شیء لک حلال»[۱۳] همین کار را می‌کرد. «الناس فی سعه ما لا یعلمون»[۱۴] همین کار را می‌کرد.

بنا بر این آنچه که ما لازم داریم همین مقدار است که عقاب منتفی است در صورتی که بیان بر تکلیف نباشد. و لکن چون بدون بیان بر تکلیف اصلا تکلیف حقیقی نیست و وقتی تکلیف حقیقی نبود هیچ اقتضائی نسبت به عبد ندارد ـ تکلیفی که اقتضا دارد نسبت به عبد امتثال را تکلیف حقیقی است، تکلیف انشائی که لا اقتضا است ـ پس می‌توانیم بگوییم اگر بیان بر تکلیف نبود حقیقت تکلیف منتفی است. وقتی حقیقت تکلیف منتفی شد عقاب می‌شود منتفی. نهایت این جا عقاب می‌شود منتفی به انتفاء موضوع آن. اما اگر از راه اول پیش بیایم موضوع هست تکلیف هست اما چون واصل نیست عقاب نیست.

پس آن که مهم برای ما است همان است که قبح عقاب بلابیان است. اما این مقصد و این هدف را از راه دیگر هم می‌شود اثبات کرد. لذا صدر حاشیه فرمود یک تقریبی می‌خواهم بکنم که آن تقریب عام باشد.

نکته هفتم

مطلب هفتم نتیجه بحث است[۱۵] که بر این تقدیر دوم انتفاء عقاب به انتفاء موضوع است. فقط نتیجه را من به عنوان یک مطلب گذاشتم.

نکته هشتم

مطلب هشتم این است[۱۶] که پس قبح عقاب… این هم نکته بسیار مهمی است.

می‌فرماید که نکته‌ی هشتم این است که ما ضم کردیم برای هدفمان قبح عقاب از مولا را که گفتیم قبیح است عقاب از پروردگار متعال که پروردگار متعال حکیم است. و حکیم از او قبیح صادر نمی‌شود.

پس برای اثبات هدف و مقصود خودمان ضمیمه کردیم قصه‌ی قبح عقاب من المولی را. و لکن با بیانی که من توضیح دادم ما برای عدم عقاب احتیاج به این ضمیمه نداریم. مولا حکیم هم نباشد همین است. چون بدون وصول حکم نیست. وقتی حکم نبود اقتضائی بر او نیست. وقتی اقتضائی نداشت عقابی بر مخالفت آن نیست. البته ضمی که شده قبح عقاب بلابیان صحیح فی نفسه یک مطلب درستی است اما ما برای اثبات مطلوب و هدفمان احتیاج به این قصه نداریم.

عبارت ایشان را این آخر بخوانم :

«لکن لا یخفى أن المهم هو دفع استحقاق العقاب على فعل محتمل الحرمه مثلا ما لم تقم علیه حجه منجزه لها. و حیث إن موضوع الاستحقاق بالأخره هو الظلم على المولى، فمع عدمه لا استحقاق قطعا، و ضم قبح العقاب من المولى أجنبی عن المقدار المهم هنا، و إن کان صحیحا فی نفسه».[۱۷]

مراجعه می‌کنید. با این توضیحی که دادم علی الظاهر ان‌شاءالله به حول و قوه پروردگار متعال و عنایت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف یک کلمه از حاشیه هم نامفهوم نخواهد ماند.

نقد نظریه‌ی مرحوم اصفهانی از والد معظم ان‌شاءالله برای بعد.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.



۱ ـ کفایه الأصول/ ٣۴٣.

۲ ـ قد تقدم فی مبحث حجیه القطع فی التعلیقات ٨ و ۴١ و ۴٢ و ۴٣. و فی مبحث حجیه الظن فی التعلیقات ۵٩ و ۶۵ و ۶۶. و فی مبحث البراءه التعلیقه ٨.

۳ ـ التعلیقه على فرائد الأصول ٣۵.

۴ – نهایه الدرایه فی شرح الکفایه؛ ج‌۴؛ ص۸۳

۵ ـ نهایه الدرایه فی شرح الکفایه ؛ ج‌۴ ؛ ص۸۴

۶ ـ فنقول فی توضیح المقام إن هذا الحکم العقلی حکم عقلی عملی بملاک التحسین و التقبیح العقلیین. نهایه الدرایه فی شرح الکفایه ؛ ج‌۴ ؛ ص۸۴

۷ ـ و قد بینا فی مباحث القطع‌ و الظن مرارا أن مثله مأخوذ من الاحکام العقلائیه التی حقیقتها ما تطابقت علیه آراء العقلاء حفظا للنظام و إبقاء للنوع، و هی المسماه بالقضایا المشهوره المعدوده فی الصناعات الخمس من علم المیزان. همان

۸ ـ و من الواضح أن حکم العقل- بقبح العقاب بلا بیان- لیس حکما عقلیا عملیا منفردا عن سائر الاحکام العقلیه العملیه، بل هو من أفراد حکم العقل بقبح الظلم عند العقلاء، نظرا إلى أن مخالفه ما قامت علیه الحجه خروج عن زی الرقیه و رسم العبودیه، و هو ظلم من العبد على مولاه، فیستحق منه الذم و العقاب. همان

۹ ـ کما أن مخالفه ما لم تقم علیه الحجه لیست من أفراد الظلم، إذ لیس من زی الرقیه أن لا یخالف العبد مولاه فی الواقع و فی نفس الامر، فلیس مخالفه ما لم تقم علیه الحجه خروجا عن زی الرقیه حتى یکون ظلما. همان

۱۰ ـ و حینئذ فالعقوبه علیه ظلم من المولى على عبده؛ إذ الذم على ما لا یذم علیه، و العقوبه على ما لا یوجب العقوبه عدوان محض، و ایذاء بحت بلا موجب عقلائی، فهو ظلم، و الظلم بنوعه یؤدی إلى فساد النوع، و اختلال النظام، و هو قبیح من کل أحد بالاضافه إلى کل أحد و لو من المولى إلى عبده. همان

۱۱ ـ لکن لا یخفى أن‌ المهم‌ هو دفع‌ استحقاق‌ العقاب‌ على فعل محتمل الحرمه مثلا ما لم تقم علیه حجه منجزه لها. همان

۱۲ ـ عن أبی عبد الله علیه السلام قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله‌ وضع‌ عن‌ أمتی‌ تسع خصال الخطأ و النسیان و ما لا یعلمون‌ و ما لا یطیقون و ما اضطروا إلیه و ما استکرهوا علیه و الطیره و الوسوسه فی التفکر فی الخلق و الحسد ما لم یظهر بلسان أو ید. الکافی (ط – الإسلامیه) ؛ ج‌۲ ؛ ص۴۶۳

۱۳ ـ الکافی (ط – الإسلامیه) ؛ ج‌۶ ؛ ص۳۳۹

۱۴ ـ عوالی اللئالی العزیزیه فی الأحادیث الدینیه؛ ج‌۱؛ ص۴۲۴

۱۵ ـ و حیث إن موضوع الاستحقاق بالأخره هو الظلم على المولى، فمع عدمه لا استحقاق قطعا. همان

۱۶ ـ و ضم قبح العقاب من المولى أجنبی عن المقدار المهم هنا، و إن کان صحیحا فی نفسه. همان

۱۷ ـ نهایه الدرایه فی شرح الکفایه ج ۴ ص ۸۴.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا