بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیة الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین
این روایت را از تحف العقول از حضرت امام زین العابدین صلوات الله علیه نقل میکنم.
«قال علیه السلام إن أحبكم إلى الله أحسنكم عملا و إن أعظمكم عند الله عملا أعظمكم فيما عند الله رغبة و إن أنجاكم من عذاب الله أشدكم خشية لله و إن أقربكم من الله أوسعكم خلقا و إن أرضاكم عند الله أسبغكم على عياله و إن أكرمكم على الله أتقاكم لله».[۱]
هر فقرهاش برای یک سال عزیزان بس است.
«إن أحبكم إلى الله أحسنكم عملا». این دیگر روشن است. محبوبترین شما نزد خدا کسی است که بهترین عمل را دارا باشد. در آیهی شریفه است: «الذي خلق الموت و الحياة ليبلوكم أيكم أحسن عملا».[۲]
خیلی عجیب است! چون تمام دنیا بر موت و حیات میچرخد. شما حساب کنید هر چه را حساب بکنید بر موت و حیات میچرخد. از موجودات زنده بگیرید تا آخر. حالا در بعضی از نظریات که جمادات هم این احوال را دارند. به نظر ما حیات ندارند. «إن من شيء إلا يسبح بحمده». ان من شیء اگر باشد سنگ هم دارد تسبیح میگوید «و لكن لا تفقهون تسبيحهم».[۳] علی ای حال، «إن أحبكم إلى الله أحسنكم عملا».
بعد هم کسی که محبوب خدا باشد محبوب جمیع خلائق است. کسی که محبوب خدا باشد محبوب همه ملائکه هست، محبوب همه انبیاهست، محبوب همهی اوصیا، مؤمنین، محبوب همه است. فرق میکند. تارة یک کسی محبوب یک شخص آخری است محدود است اینجا، اما اگر یک کسی محبوب خدا شد او محبوب همه است.
«و إن أعظمكم عند الله عملا أعظمكم فيما عند الله رغبة». بزرگ عملدارتر شما، کسی که عمل بزرگ و بیشتری داشته باشد در پیشگاه خدا، آن مشتاقترین شما به آن چیزی است که نزد خدا است.
«و إن أنجاكم من عذاب الله أشدكم خشية لله». آن کسی که بیشتر نجات از عذاب دارد کسی است که بیشتر از پروردگار متعال بترسد. خشیت با خوف فرقش این است که خوف به خاطر ترس از جهت ضعف است، خشیت به جهت ترس از علم و آگاهی است. «إنما يخشى الله من عباده العلماء»[۴] لذا خشیت محبوب است اما خوف مذموم است. این دو با هم فرق میکند.
«و إن أقربكم من الله أوسعكم خلقا». چرا؟ چون شما ببینید اشرف مخلوقات در نزد پروردگار متعال به حسب دلیل عقلی و نقلی حضرت محمد بن عبد الله صلی الله علیه آله و سلم است و نسبت به حضرت این طور است که «و إنك لعلى خلق عظيم».[۵] آن وقت هیچ کس دیگری هم نزدیکتر به خدا از رسول خدا نیست. در معراج به جایی حضرت رسول رفتند که جبرئیل دیگر نتوانست آن جا برود. گفت دیگر از این جا به بعد جای من نیست. حسن خلق حضرت رسول صلی الله علیه و آله قابل قیاس و قابل وصف و درک برای ما نیست. «و إن أقربكم من الله أوسعكم خلقا».
«و إن أرضاكم عند الله أسبغكم على عياله». بعضی از اینها برای طلبهها لازم است. بعضیها وقتی زن میگیرند فکر میکنند که زن نوکر آدم است! او امانت در دست شما است. ان ارضاکم آن کسی که خدا بیشتر از او راضی است کسی است که نسبت به عیال خودش وسعت قائل بشود، گشایش قائل بشود، تنگ نگیرد. چون عیال انسان تحت تکفل انسان است. همان طور که شما دوست دارید که عیال پروردگار متعال هستید خدا نعمتش را بر شما ارزانی کند و بر شما نعمت فراوان بدهد، عیال آدم هم زیر دست آدم است باید انسان حواسش باشد. فکر نکند حالا چهار کلمه درس خوانده انا رجل و امرأتان! نه بابا نه رجلش رجل است نه امرأتانش. خلاصه خیلی دنیا، دنیا خاصی است. اینهایی که میبینید به مقامات میرسند اینها را رعایت کردند. اینهایی که به کرامات میرسند یک چیزهایی را رعایت کردند.
این را والد معظم نقل کردند که یک کسی بود که صاحب کرامات بوده یک دفعه مثل اینکه ظاهرا برای رفتن برای تخلی با پای راست وارد شده قسمتی از کرامات از او گرفته شده. خیلی آن جا حساب سخت و دقیق است!
«و إن أكرمكم على الله أتقاكم لله».
علی ای حال امیدواریم که انشاءالله مورد عمل به دستورات اهل بیت عصمت و طهارت قرار بگیریم.
بحثی که داشتیم این بود که مرحوم نجاشی هم مستفاد از مقدمهاش و هم مستفاد از کلماتش در موارد مختلف این است که از ضعیف نقل نمیکند. بنا بر این احمد بن محمد بن یحیی که کسی است که مرحوم نجاشی از او نقل میکند آدم ثقهای خواهد بود.
اشکال بر وجه پنجم
این مطلب از جهت کبروی تمام است. چون تصریح کرده به وثاقت شیوخ خود ولکن آنچه را که اثبات میکند وثاقت شیوخ بلاواسطهی مرحوم نجاشی است که مرحوم آقای خوئی،[۶] والد معظم ما، بسیاری از بزرگان این مبنا را قبول دارند. پس کسانی که بلاواسطه مرحوم نجاشی از آنها نقل میکند توثیق میشوند. احمد بن محمد بن یحیی از مرویعنهها و شیوخ بلاواسطهی مرحوم نجاشی نیست با واسطه است. معمولا یک واسطه یا دو واسطه میخورد. پس این وجه هم ناتمام است.
(سؤال: نجاشی آدم عادی نبوده میدانسته که نتیجه تابع اخس مقدمات است و خودش مقید بوده که از آدم ضعیف نقل نکند. قطعا از کسانی هم که از ضعیف نقل کردهاند نقل نمیکند.) بله درست است. ببینید علی ای حال چون مواردی که برخورد کردیم به ضعف افراد با واسطه زیاد است دیگر نمیشود به این جهت اطمینان پیدا کرد. لااقل برای ما شک میشود و مورد اجمال میشود.ـ
۶. توثیقات متأخرین
وجه ششم توثیق مرحوم شهید ثانی است و شیخ بهائی.
در الوجیزه صفحه ۱۴۵ میفرماید: «هو من مشایخ الاجازه و حکم الاصحاب بصحة حدیثه».[۷]
در درایه همین طور. میفرماید: مورد اعتبار هست و حدیثش صحیح است.
در رواشح مرحوم محقق داماد صفحه ۱۰۶ تصریح میکند که این شخص ثقه است.[۸]
در حبل المتین[۹] و مشرق الشمسین[۱۰] مرحوم شیخ بهائی باز این شخص را توثیق میکند.
اینها آدمهای مهمی بودند. ما همین طور یکی یکی پشت سر هم میگوییم، هر کدام از اینها فحلی بودند. میخواهم بگویم که اینها اگر یک مقدار تاریخ علما را بخوانید یک کتابهایی است نوشتند راجع به تاریخ علما، و قصص علما خواندن بعضی از اینها خیلی خوب است هم روشن میکند که ما چه بزرگانی داشتیم و شیعه از چه متانتی برخوردار است و هم روشن میکند وضع ما چقدر خوب است مثلا. البته در مقابل اینها. بعد میفهمد که آدم باید چکار بکند. خواندن اینها گاهی وقتها لازم است. علی ای حال…
در منتقی الجمان[۱۱] باز همین طور این شخص توثیق شده. مرحوم صاحب معالم این شخص را توثیق فرموده.
مرحوم صاحب معالم شخصیتی است باز. یکی از کسانی که بر معالم حاشیه زده صاحب هدایة المسترشدین است. شما اصلا هدایة المسترشدین را مطالعه کنید ببینید چه معرکهای است که آن را مبتکر نظریهی لابشرط میدانند. مقصود این است که آدمهای سادهای نبودند.
اشکال بر وجه ششم
واقع مطلب این است که از کثرت توثیقات این افراد برای انسان قوت حاصل میشود که این آدم ثقه باشد اما از نظر فنی این توثیقات همه حدسی است، چون اینها زمانشان متصل به زمان احمد بن محمد بن یحیی نبوده و همچون نجاشی و شیخ طوسی و شیخ مفید و این افراد هم نبودند که بگوییم توثیقات سینه به سینه به آنها رسیده. آنها افراد خاصی هستند مثل شیخ طوسی، مرحوم نجاشی و الی غیر ذلک.
بنا بر این توثیقاتی که این بزرگان داشتند اجتهادی بوده مثل این که ما الان داریم اجتهادا اثبات میکنیم توثیق احمد بن محمد بن یحیی را و توثیق اجتهادی مفید برای مجتهد آخر نیست.
(سؤال:…) اجتهاد کردند، مثل اینکه ما الان داریم اجتهاد میکنیم، اینها هم آمدن از مجموع کلمات و شواهدی که بوده، وثوق و اطمینان به وثاقتش پیدا کردند و توثیقش کردند، اجتهاد کردند. (ما داریم دلیل میآوریم بر اجتهاد) اینها هم که اجتهاد کردند دلیل آوردند ولی فرض این است که عزیز من اجتهاد مجتهدی بر مجتهد دیگر حجت نیست و مجتهدی حق تقلید از مجتهد دیگر را ندارد، متوجه شدی؟ (میخواهم بگوییم آنها هم دلیل آوردند.) دلیل آوردند. خب فرض این است یا دلیلهایشان را ذکر کردند که نگاه میکنیم میبینیم دلیل درست نیست یا دلیل ذکر نکردند فقط توثیق کردند. وقتی دلیل ذکر نکردند و فقط توثیق کردند میدانیم که اینها مشافهة که نبوده، بُعد زمان هم خیلی است. مثل مرحوم نجاشی نبوده که بگوییم سینه به سینه به آنها رسیده. میشود اجتهاد.ـ
۷. توثیقات مرحوم علامه
مهم در مقام وجه هفتم است که تصحیح مرحوم علامه قدس سره است.
نسبت به سندی که مشتمل بر این شخص است…
باز علامه را باید شناخت آن عالم سنی[۱۲] نسبت به مرحوم علامه این طور میگوید: یکتب و هو راکب و یزاحم بعظمته الکواکب. این عالم سنی است که دارد در مورد علامه میگوید. واقعا عجیب آدمی بوده! اصلا آدم تعجب میکند که این کتب را چه وقت نوشته و چه تسلطی بر آراء عامه داشته. تذکره نوشته برای علماء، تبصره نوشته برای غیر علما، منتهی المطلب نوشته. قیامتی کرده! واقعا اینها مؤید بودند. بالاخره اینها نیتهایشان پاک بوده. ما هم نیتهایمان پاک است و لکن پاکی نیت هم مقول به تشکیک است دیگر. خلوص در نیت مقول به تشکیک است. اینها خلوصی داشتند که این جور مورد تأیید قرار گرفتند و الا شما بخواهید به حسب عادی حساب کنید بالاخره الان قابل محاسبه است این کتابهایی که این آدم نوشته با شرائط آن روز با قلم و دوات آن روز حساب کند آدم ببیند چقدر وقت میگیرد. به حساب نمیآید. لذا آن خلوصی که آنها داشتند یک عنایاتی به آنها شده بوده که به این عنایت توانستند این کارها را بکنند. یا در بعضی از علما دارد که حضرت آمدند کمک کردند به آنها. علی ای حال امیدواریم که انشاءالله خدا به ما هم این توفیق را بدهد که ما هم انشاءالله سر و سامانی پیدا کنیم. در مکتب حضرت امام جعفر صادق علیه السلام خلوص نیتی پیدا کنیم. به اینهایی که داریم خیلی خوش نباشیم. علیای حال…
نسبت به تصحیحات مرحوم علامه خیلی بحث مهمی است. از مرحوم علامه در چند مورد استفاده میشود که این آدم را توثیق کرده. یکی دو مورد از آن را من میخوانم.
یک مورد در کتاب خلاصة الاقوال است که کتاب خلاصهی مرحوم علامه است در رجال در فائده هشتم.
قبل از این که فائدهی هشتم را بخوانم مقدمهی خلاصه را میخوانم تا ببینید این مرد چقدر زحمت کشیده و چقدر اینها دقت داشتند تا برسیم به فائده. میگوید:
«اعلم أن الشيخ الطوسي ره ذكر أحاديث كثيرة في كتاب التهذيب و الاستبصار عن رجال لم يلق زمانهم و إنما روى عنهم بوسائط و حذفها في الكتابين ثم ذكر في آخرهما طريقه إلى كل رجل رجل مما ذکره فی الکتاب»[۱۳] که شده مشیخهی استبصار و مشیخهی مرحوم صدوق. بعد ایشان میآید ذکر میکند که من وارد شدم این طرق را ذکر میکنم هر طریقی را حساب میکنم. اگر در کسی تردید داشته باشم کنار میگذارم، اگر کسی حالش برای من روشن نباشد فعلا او را کنار میگذارم. با این دقت وارد در اسناد حدیث میشود میفرماید:
«و نحن نذكر في هذه الفائدة على سبيل الإجمال صحة طرقهما إلى كل واحد واحد ممن يوثق به أو يحسن حاله أو وثق و إن كان على مذهب فاسد و لم يحضرني حاله دون من ترد روايته و يترك قوله و إن كان فاسد الطريق ذكرناه و إن كان في الطريق من لا يحضرنا معرفة حاله من جرح أو تعديل تركناه… الی آخر.»[۱۴]
این مقدمه را من فقط میگویم برای اینکه بروید بخوانید تا ببینید این آدم چقدر اهل دقت بوده!
بعد شروع میکند به ذکر طرق مرحوم صدوق قدس سره و بعد طریق مرحوم شیخ. اینها همه را یک به یک ذکر میکند.
در طرق مرحوم صدوق میرسد به این طریق: طریقی که مرحوم صدوق از عبد الرحمن بن الحجاج دارد. در صفحه ۲۷۸ خلاصة الاقوال این طور میفرماید:
«و عن عبد الرحمن بن الحجاج العجلي الكوفي صحيح»[۱۵] یعنی طریق صدوق به عبد الرحمن صحیح است که حالا طریق ایشان را بعد خواهم خواند.
باز در صفحه ۲۷۷ میفرماید:
«و عن محمد بن علي الحلبي صحيح و كذا عن عبد الله بن أبي يعفور»[۱۶] یعنی سندش از عبد الله بن ابی یعفور هم صحیح است. در سند عبد الله بن ابی یعفور هم احمد هست. حالا طریقهای ایشان را میگویم:
اما طریق صدوق در فقیه به عبدالرحمن بن حجاج. کتاب من لا یحضره الفقیه جلد ۴ صفحه ۴۴۷:
«و ما كان فيه عن عبد الرحمن بن الحجاج فقد رويته عن أحمد بن محمد بن يحيى العطار رضي الله عنه عن أبيه، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن ابن أبي عمير؛ و الحسن بن محبوب جميعا عن عبد الرحمن بن الحجاج البجلي الكوفي.»
پس این سند مرحوم صدوق در فقیه به عبد الرحمن و در آن احمد موجود بود و مرحوم علامه فرمود این طریق صحیح است.
اما طریقش به ابن ابی یعفور در جلد ۴ من لا یحضره الفقیه صفحه ۴۲۷:
«و ما كان فيه عن عبد الله بن أبي يعفور فقد رويته عن أحمد بن محمد بن يحيى العطار رضي الله عنه عن سعد بن عبد الله، عن أحمد بن أبي عبد الله البرقي، عن أبيه، عن محمد بن أبي عمير، عن حماد بن عثمان، عن عبد الله بن أبي يعفور.»
پس این سند را مرحوم علامه تصحیح کرده و در آن احمد موجود بود. این دو مورد از خلاصه.
مورد سوم در مختلف الشیعه مرحوم علامه به روایتی استدلال میکند و میفرماید این روایت صحیح است و در سند روایت احمد بن محمد بن یحیی موجود است. در مختلف الشیعه جلد ۱ صفحه ۴۴۲ میفرماید:
«احتج الثلاثة بما رواه زرارة، و محمد بن مسلم في الصحيح عن أحدهما عليهما السلام قال قلت له: رجل دخل في الصلاة و هو متيمم فصلى ركعة، ثم أحدث فأصاب الماء… تا آخر روایت.»
حالا سند این روایت چیست؟ چون فرمود فی الصحیح، در تهذیب جلد ۱ صفحه ۲۰۴ میفرماید:
«ما أخبرني به الشيخ أيده الله تعالى عن أحمد بن محمد عن أبيه عن محمد بن يحيى عن محمد بن علي بن محبوب و أخبرني الحسين بن عبيدالله عن أحمد بن محمد بن يحيى عن أبيه محمد بن يحيى عن محمد بن علي بن محبوب عن العباس عن حماد بن عيسى عن حريز عن زرارة عن محمد بن مسلم عن أحدهما علیهما السلام قال: قلت له رجل دخل في الصلاة و هو متيمم فصلى ركعة ثم أحدث فأصاب الماء قال يخرج و يتوضأ ثم يبني على ما مضى من صلاته التي صلى بالتيمم.»
سه مورد برای شما ذکر کردم ولی موارد متعدد دارد.
پس ملاحظه کردید که مرحوم علامه قدس سره این آدم را توثیق کرده و روایت مشتمل بر این آدم را صحیح میداند. از جهات دیگر اگر درست باشد از این جهت مشکلی نیست.
(سؤال: صحیح در نزد قدما فرق میکند با صحیحی که ما میگوییم.) نه، اتفاقا مبنای ما تازه اعم است اوسع است. [نزد قدما] هم باید امامی باشد و هم ثقه. لذا اگر نزد آنها صحیح باشد پیش ما صد در صد صحیح است. ما روایت ثقه را حجت میدانیم و لو راوی آن امامی نباشد. آنها میگویند باید امامی هم باشد ثقه هم باشد. پس مبنای آنها اخص است. هر چه پیش آنها صحیح باشد پیش ما صحیح است اما اگر چیزی پیش ما صحیح باشد پیش آنها صحیح نیست.ـ
دو اشکال بر تصحیحات علامه
اشکالی که بر تصحیحات علامه است[۱۷] دو اشکال عمده است:
یکی این که این تصحیحات و توثیقات مبتنی بر اصالة العدالة است و ما اصالة العدالة را قبول نداریم. یکی این که این توثیقات حدسی است و توثیقات حدسی برای ما ارزش ندارد.
بقیه بحث انشاءالله فردا.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
۱) تحف العقول ص۲۷۹
۲) ملک ۲
۳) اسراء ۴۴
۴) ـ فاطر ۲۸
۵) قلم ۴
۶) و ممن شهد بوثاقة جماعة على نحو الإجمال النجاشي، فإنه يظهر منه توثيق جميع مشايخه. قال قدس سره في ترجمة أحمد بن محمد بن عبيد الله بن الحسن الجوهري: «رأيت هذا الشيخ و كان صديقا لي و لوالدي و سمعت منه شيئا كثيرا، و رأيت شيوخنا يضعفونه فلم أرو عنه شيئا، و تجنبته ..». و قال في ترجمة محمد بن عبد الله بن محمد بن عبيد الله بن البهلول: «و كان في أول أمره ثبتا ثم خلط، و رأيت جل أصحابنا يغمزونه و يضعفونه .. رأيت هذا الشيخ، و سمعت منه كثيرا، ثم توقفت عن الرواية عنه إلا بواسطة بيني و بينه». و لا شك في ظهور ذلك في أنه لا يروي عن ضعيف بلا واسطة فيحكم بوثاقة جميع مشايخه. هذا و قد يقال: إنه لا يظهر من كلامه إلا أنه لا يروي بلا واسطة عمن غمز فيه أصحابنا أو ضعفوه. و لا دلالة فيه على أنه لا يروي عمن لم يثبت ضعفه و لا وثاقته، إذا لا يمكن الحكم بوثاقة جميع مشايخه. و لكنه لا يتم. فإن الظاهر من قوله: «و رأيت جل أصحابنا ..» أن الرؤية أخذت طريقا إلى ثبوت الضعف، و معناه أنه لا يروي عن الضعيف بلا واسطة، فكل من روى عنه فهو ليس بضعيف، فيكون ثقة لا محالة. و بعبارة واضحة أنه فرع عدم روايته عن شخص برؤيته أن شيوخه يضعفونه. و معنى ذلك أن عدم روايته عنه مترتب على ضعفه، لا على التضعيف من الشيوخ، و لعل هذا ظاهر. معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرواة، ج۱، ص: ۵۰
۷) الوجيزه فى الرجال، ص: ۲۴
۸) الراشح السماویه ص ۱۶۹. الراشحة الثالثة والثلاثون في أن رواية الثقة تعديل لمن روى عنه أم لا. الراشح السماویه ص۱۷۱. و كأحمد بن محمد بن الحسن بن الوليد… و أحمد بن محمد بن يحيى العطار أحد شيوخ التلعكبري…
۹) آنچه در حبل المتین آمده است تضعیف است چنان که در درس بعد به این مطلب تصریح میشود: «و هذه الرواية ضعيفة لجهالة أحمد بن محمد بن يحيى». الحبل المتین ج۱ ص۱۰۸.
۱۰) واما روايته عنه في بعض الاوقات بتوسط الاسدي فغير قادح في المعاصرة فان الرواية عن الشيخ تارة بواسطة واخرى بدونها امر شايع متعارف لا غرابة فيه والله اعلم بحقايق الامور. تبيين قد يدخل في اسانيد بعض الاحاديث من ليس له ذكر في كتب الجرح والتعديل بمدح ولا قدح غير ان اعاظم علمائنا المتقدمين قدس الله ارواحهم قد اعتنوا بشأنه واكثروا الرواية عنه واعيان مشايخنا المتأخرين طاب ثراهم قد حكموا بصحة روايات هو في سندها والظاهر ان هذا القدر كاف في حصول الظن بعدالته وذلك مثل احمد بن محمد بن الحسن بن الوليد فان المذكور في كتب الرجال توثيق ابيه رحمه الله واما هو فغير مذكور بجرح ولا تعديل وهو من مشايخ المفيد رحمه الله والواسطة بينه و بين ابيه رحمه الله والرواية عنه كثيرة ومثل احمد بن محمد بن يحيى العطار فان الصدوق يروى عنه كثيرا. مشرق الشمسین، ج۱ ص۲۷۶
۱۱) و منه رواية الصّدوق، عن محمّد بن عليّ ماجيلويه؛ و أحمد بن محمّد بن يحيى العطّار و غيرهما، و للشّيخ أيضا روايات كثيرة عن أحمد بن محمّد بن يحيى، لكن بواسطة ابن أبي جيّد؛ و الحسين بن عبيد اللّه الغضائريّ. و العلّامة يحكم بصحّة الإسناد المشتمل على أمثال هؤلاء، و هو يساعد ما قرّبناه. منتقى الجمان فى احاديث الصحاح و الحسان ۱/۴۱
۱۲) ابن حجر
۱۳) خلاصه الاقوال،ج۱ص۴۳۵ نقل از کتابخانه فقهاهت
۱۴) همان
۱۵) خلاصه الاقوال،ج۱ص۴۳۹
۱۶) خلاصه الاقوال،ج۱ ص۴۳۷
۱۷) معجم رجال الحدیث ۱/۴۶