ویرایش محتوا

جلسه ۱۰۹ ـ چهار‌شنبه ۳۱‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۳‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۰۸ ـ سه‌شنبه ‏۳۰‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۲‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۰۷ ـ دو‌شنبه ۲۹‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۱‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۰۶ ـ یکشنبه ۲۸‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۰‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۰۵ ـ شنبه ۲۷‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۱۹‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۰۴ ـ چهار‌شنبه ‏۲۴‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۱۶‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۰۳ ـ سه‌شنبه ۲۳‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۱۵‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۰۲ ـ دو‌شنبه ۲۲‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۱۴‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۰۱ ـ یکشنبه ۲۱‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۱۳‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۰۰ ـ شنبه ۲۰‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۱۲‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۹ ـ سه‌شنبه ۱۶‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۸‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۸ ـ دو‌شنبه ۱۵‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۷‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۷ ـ یکشنبه ۱۴‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۶‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۶ ـ شنبه ۱۳‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۵‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۵ ـ چهار‌شنبه ۱۰‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۴ ـ سه‌شنبه ۹‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۱‏.۱۱‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۳ ـ دو‌شنبه ۸‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۹‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۲ ـ یکشنبه ۷‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۸‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۹۱ ـ شنبه ۶‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۷‏.۱۰‏.۱۴۴۶



بسم الله
الرحمن
الرحیم

الحمد
لله رب
العالمین و
صلی الله علی
سیدنا محمد و
آله الطاهرین
سیما بقیة
الله فی
الارضین و
اللعن علی اعدائهم
الی یوم الدین

بحث در
ترتب ثمرات
بود بر مبانی
مختلفی که در
اخبار من بلغ
هست و بحث
منتهی شد به
ثمره سوم که
صحت مسح به
رطوبت موجود
در مسترسل از
لحیه باشد.

ادامه
ثمره سوم

در این
جا بنا بر
اسقاط شرائط
حجیت که بگوییم
مفاد اخبار من
بلغ اسقاط
شرائط حجیت
است نسبت به
مستحبات، نتیجه
آن این است که
جائز است أخذ
رطوبت از
مسترسل لحیه.

مسلک
دوم این بود
که مفاد اخبار
من بلغ
استحباب نفسی
عمل باشد بر این
تقدیر هم غَسل
مسترسل لحیه می‌شود
مستحب شرعی و
أخذ رطوبت برای
مسح می‌شود
جائز.

مسلک
سوم این بود
که مفاد اخبار
من بلغ ارشاد
به حکم انقیاد
باشد نه اثبات
یک استحباب
شرعی، بنا بر
این گفتیم که
صحیح نیست أخذ
رطوبت از
مسترسل لحیه.

اشکال
در ثمره سوم

بعد
وارد این بحث
شدیم گفتیم که
تازه بنا بر
مبنای اول و
دوم که
استحباب غَسل
مسترسل لحیه
درست بشود باز
جواز أخذ
رطوبت از
مسترسل لحیه
اشکال فقهیی
دارد. دو تا
اشکال در مقام
هست.

۱.
اشکال در اثبات
جزئیت

اشکال
اول این است
که جواز أخذ
رطوبت برای
مسح به شرط
این است که
غسل مسترسل از
لحیه از اجزاء
وضو باشد مثل
حاجب که از
اجزاء وضو است.
أخذ رطوبت از
حاجب درست است.
پس باید ثابت
بشود که
مسترسل لحیه
جزء وضو است
تا غَسل آن
بشود جزء
اغسال وضو، نهایت
اغسال
مستحبه، تا
جائز بشود أخذ
رطوبت از آن.

مشکل
ما این است که
ما دلیلی بر
جزئیت غسل
مسترسل لحیه
در افعال وضو
نداریم. آنچه
که داریم فقط
استحباب غَسل
است، استحباب
غَسل مسترسل لحیه
در وضو اعم
است، هم می‌شود
به جهت این
باشد که
مسترسل از لحیه
جزء وجه است
پس غسل آن می‌شود
جزء افعال
وضو، هم می‌شود
به خاطر این
باشد که غَسل
مسترسل از لحیه
یک مستحبی است
که ظرف آن وضو
است، مستحب
مستقلی است
برای خودش،
اما ظرف آن
وضو است. مثل
باب قنوت در
نماز، در نماز
قنوت مستحب است
اما قنوت جزء
نماز نیست
بلکه قنوتی
مستحبی است که
ظرف آن نماز
است.

حالا
مفاد اخبار من
بلغ چه چیزی
را اثبات کرده؟
اثبات کرده
استحباب غسل
مسترسل لحیه
را، این
استحباب غسل
ممکن است به
جهت این باشد
که از اجزاء
مستحبه وضو
است، ممکن است
از جهت این
باشد که مستحبی
است که ظرفه
الوضوء و اعم
مثبت اخص نیست.

اللهم
الا ان یقال

مگر
شما از این
راه پیش بیایید
بگویید ما یک
قانونی داریم
که اوامر در
مرکبات ارشاد
به جزئیت و
شرطیت است،
نواهی در
مرکبات ارشاد
به مانعیت و
قاطعیت است،
به این بیان
که ظهور اصلی
امر در بعث
است، در تحریک
است. إرکع،
امر به رکوع
است اما اگر یک
مرکبی ما
داشته باشیم و
در ضمن مرکب
امر بشود به
رکوع این
ارشاد به جزئیت
رکوع است، چون
یقینا در باب
نماز ما دو
واجب نداریم: یکی
خود نماز واجب
باشد، یکی
رکوع آن واجب
باشد که اگر
کسی رکوع را
انجام نداد دو
عقاب بشود یکی
به خاطر ترک
رکوع چون واجب
بوده یکی هم
به خاطر این
که به ترک جزء
کل ترک شده به
خاطر ترک صلاة.
لذا می‌گویند
اوامر در
مرکبات ارشاد
است به جزئیت یا
شرطیت، اگر
گفت طهر فی
الصلاة یعنی
الطهور شرطٌ فی
الصلاة، نواهی
آن هم ارشاد
به مانعیت و
قاطعیت است
مثل لا تصل فی
ما لا یأکل
لحمه.

در ما
نحن فیه از
باب پیش می‌آییم
می‌گوییم روی
مسلک اول و
دوم امر به
غسل مسترسل لحیه
به توسط اخبار
من بلغ درست
شد و این امر
به أجزاء است،
امر به کل که نیست،
امر در مرکب
است، امر در
مرکب هم می‌شود
ارشاد به جزئیت
پس اثبات می‌کند
که غَسل
مسترسل از لحیه
جزء وضو است.

و
لکن

این
راه مشکل دارد
و درست نیست؛
وجه اشکالش این
است که آنچه
که ثابت شده
در اصول این
است که اگر
امری در
مرکبات به
عنوان اولی
متعلق به چیزی
بود ارشاد به
جزئیت است،
مثل این که در
باب صلاة
بفرماید إرکع،
می‌شود ارشاد
به جزئیت، اما
اگر امر به شیئی
به عنوان ثانوی
بود، یعنی به
عنوان خودش
مستحب نبود
بلکه به عنوان
یک طاری بر
آن، به عنوان
عارض بر آن
مستحب شده بود
این جا وجهی نیست
برای این که
ما بگوییم امر
ارشاد به جزئیت
است.

در ما
نحن فیه امر
در اخبار من
بلغ به عمل به
عنوان بلوغ
ثواب است
«من بلغه شیء
من الثواب
فعمله»
،[۱] در بعضی هم
داشت
«فعمله
التماس ذلک
الثواب کان له
اجر ذلک»
،[۲] بنا بر این،
این راه برای
اثبات این که
غَسل مسترسل
لحیه جزء وضو
بشود ولو جزء
مستحبی ناتمام
است.

این
اشکال اول.

(سؤال: بر
مبنای اسقاط
شرائط حجیت عنوان
اولی می‌شود)
احسنتم! اشکالی
که می‌کند
اشکال خوبی
است من توضیح
بدهم اشکال ایشان
را. ببینید در
اخبارمن بلغ
سه تا مبنا
گفتیم، مبنای
دوم استحباب
عمل بود به
عنوان بلوغ
ثواب این می‌شود
به عنوان ثانوی،
مبنای اول
اسقاط شرائط
حجیت بود که
مثل این که
خبر صحیح
اثبات
استحباب می‌کند
خبر ضعیف هم
اثبات
استحباب می‌کند،
بعد یک ضمیمه
دیگر هم بکنیم
که ایشان نکرد
و بگوییم
«فعمله» یا
«التماس ذلک
الثواب» عنوان
متعلق قرار
داده نمی‌شود،
این را هم باید
بگوییم و الا
ما که گفتیم
عنوان متعلق می‌شود
یادتان هست که
مرحوم آخوند فرمود
این‌ها عنوان
متعلق نمی‌شود،
اگر این را هم
بگوییم البته
بله دیگر خود
آن می‌شود
مستحب و به
عنوان اولی
مستحب می‌شود.
اما فرض این
است که ثابت
شد که مفاد
روایات در جمع
بین روایات
عبارت است از
اثبات
استحباب عمل
به عنوان بلوغ
ثواب.

۲.
توقف ثمره بر
جزئیت مستحب للواجب

اشکال
دوم این است
که اساسا این
بحث [در جایی
که وضو واجب
باشد] مبتلا
به یک اشکال
اساسی است و
آن اشکال اساسی
این است که ما
اول باید تصور
بکنیم جزئیت
مستحب را
للواجب تا بعد
بگوییم که
حالا این غَسل
مسترسل لحیه
مستحب است و
از أجزاء وضو
هست و در نتیجه
أخذ رطوبت از
آن درست است و[لی]
جزئیت امر
مستحبی
للواجب معنا
ندارد، محال
است. چرا؟ چون
خاصیت عمل
استحبابی این
است که یجوز
ترکه، از آن
طرف می‌خواهد
جزء واجب باشد
که خاصیت واجب
این است که لا یجوز
ترکه و این دو تا
با هم متنافی
هستند قابل
جمع نیستند.

لذا ان‌شاءالله
فرصت کردید
مراجعه کنید
مرحوم صاحب
عروه این مطلب
را طرح کردند
و مرحوم آقای
خوئی قدس سره
در همین
موسوعه هم
مفصل وارد بحث
می‌شوند،
کسانی که قائل
شدند به جزئیت
مستحب برای
واجب، ادله آن‌ها
را ذکر می‌کنند
و مناقشه می‌کنند
و ثابت می‌کنند
که جزئیت
مستحب برای
واجب ممکن نیست.

تا این
جا روشن شد که
این ثمره سوم،
ثمره ناتمامی هست،
این ثمره مفید
نشد.

ان
قلت

ان قلت می‌گوید
ما آن را درست می‌کنیم
هم واجب را به
وجوب خودش نگه
می‌داریم هم
جزء مستحب را
به استحباب
خودش نگه می‌داریم.
به چه بیان؟
به این بیان
که ما می‌گوییم
این مستحب جزء
طبیعی واجب نیست
جزء فرد است،
ما یک طبیعی
واجب داریم آن
که متعلق امر
به صلاة است،
امر متعلق به صلاة
خورده به طبیعی
الصلاة، طبیعی
الصلاة طبیعت
واجبه است
ممکن نیست که
جزء آن مستحب
باشد یعنی جزء
آن قابل باشد
برای این که
انسان انجام
ندهد. این
مستحب مثل
غَسل مسترسل
لحیه، مثل اتیان
صلاة در مسجد
که مستحب است
این‌ها جزء طبیعی
واجب نیستند
جزء فرد هستند.
البته این فرد
می‌تواند
مستحب باشد به
لحاظ خصوصیتی
که در آن هست،
نماز در مسجد مستحب
است. نماز در
مسجد الحرام چند
تا حساب می‌شود؟
صد هزار تا
گفتند، بله صد
هزار تا ولی
نماز عند امیرالمؤمنین
صلوات الله علیه
دویست هزار تا
حساب می‌شود،
[۳] چه کرده امیرالمؤمنین!

پس نتیجه
این شد که ان
قلت خوب حرفی می‌زند
می‌گوید آقا این
مستحب جزء فرد
است، جزء طبیعی
نیست تا محذور
عدم امکان جزئیت
مستحب للواجب
پیش بیاید. یعنی
آن که واجب
است طبیعت
نماز است، فردی
که شما انجام می‌دهید
این فرد که
واجب نیست.
لذا شما اگر
وقت نماز بگویید
خدایا این
چهار نمازی که
تو امر کردی می‌خوانم
این باطل است،
چون خدا به این
نماز که امر
نکرد خدا به
طبیعت الصلاة
امر کرده.

قلت

فرض این
است که طبیعت
در خارج به
وجود فرد
موجود می‌شود
این طور نیست
که وجود طبیعت
در خارج منحاز
از فرد باشد
به وجود فرد
طبیعت موجود
است لذا اگر چیزی
جزء فرد بشود،
جزء طبیعت
خواهد شد. بله
مشخصات فرد
داخل در طبیعت
نمی‌شود آن
حرف دیگر است
چون آن‌ها
لوازم تشخص
هستند که سبب
جزئیت و سبب
وجود خارجی شیء
می‌شوند مثل این
که نماز در
مسجد باشد، جماعت
باشد فرادی
باشد این‌ها
داخل در فرد نیستند،
به اصطلاح فنی
این‌ها از
عوارض تشخص
هستند.

هذا
تمام الکلام
در ثمره سوم.

تنبیه
سوم تعارض بین
ادله خبر واحد
و اخبار من
بلغ

امر سوم
این است که بین
ادله حجیت خبر
و بین اخبار
من بلغ تعارض
محقق می‌شود.
حالا نسبت به
ادله حجیت خبر
هر مسلکی را
که ما انتخاب
کنیم فرق نمی‌کند.
قائل بشویم به
حجیت خبر ثقه یا
قائل بشویم به
حجیت خبر صحیح.

تقریب
تعارض بر مسلک
اسقاط

توضیح
تعارض بنا بر
مسلک تسامح در
ادله سنن یعنی
بنا بر مسلک
اول که اسقاط
شرائط حجیت
نسبت به
مستحبات است، به
این بیان است
که نسبت بین
ادله حجیت خبر
و ادله تسامح
در سنن نسبت
عموم و خصوص
من وجه است.

ادله حجیت
خبر مثل آیه
نبأ، مثل
«لا عذر فی
التشکیک فی ما
یروی عنا
ثقاتنا»
[۴] مثل سیره عقلا
من جهةٍ خاص
است که باید
خبر ثقه باشد،
من جهةٍ عام
است، چه در
واجبات چه در
مستحبات،
اخبار من بلغ
من جهةٍ خاص
است فقط در
خصوص مستحبات
است اما از
جهت وثاقت عام
است چه خبر
ثقه باشد چه
خبر غیر ثقه
باشد و خبر ضعیف
باشد. ماده اجتماع
می‌شود خبر ضعیف
دال بر
استحباب.
مفهوم آیه نبأ
می‌فرماید این
خبر حجت نیست
«أَ یونس
بن عبد الرحمن
ثقة آخذ عنه
معالم دینی»
،[۵] می‌گوید
وثاقت معتبر
است، این خبر
ثقه نیست پس
معتبر هم نیست
«العمری
و ابنه ثقتان
فما ادیا عنی
فعنی یؤدیان»
[۶] می‌فرماید
وثاقت شرط
است، این
وثاقت ندارد
پس حجت نیست،
اخبار من بلغ
مفاد آن این
است که چون
بلغه ثوابٌ
کان له اجر
ذلک و ان یکن
النبی صلی
الله علیه و
آله لم یقله،
پس نسبت می‌شود
عموم خصوص من
وجه در ماده اجتماع
تعارض می‌کند.

(…)[۷]

بنا بر
این نتیجه می‌شود
که متعارض
هستند، وقتی
متعارض شدند دیگر
خبر ضعیف دال
بر استحبابی
برای ما درست
نمی‌شود.

جواب
از تعارض

از این
اشکال جواب
داده شده به
دو جواب؛

جواب
اول

جواب
اول عبارت از
این است که
شما نسبت را
اشتباه گرفتید
که عموم و
خصوص من وجه
است، نسبت
عموم و خصوص
مطلق است نه
عموم و خصوص
من وجه. چرا؟
چون ادله اعتبار
خبر ثقه اطلاق
دارد، می‌فرماید
خبر ثقه حجت
است مطلقا چه
در واجبات و
چه در مستحبات
پس مفهوم آن می‌شود
این که خبر غیر
ثقه حجت نیست
چه در واجبات
و چه در
مستحبات
اخبار من بلغ
خاص به خبر ضعیف
است، می‌گوید
خبر ضعیف قائم
بر مستحب حجت
است پس می‌شود
خاص آن اعم از
مستحب و واجب
بود این خاص
به مستحب است. وقتی
نسبت عموم و
خصوص مطلق شد
پس اخبار من
بلغ تخصیص می‌زند
ادله حجیت خبر
ثقه را، وقتی می‌گوییم
تخصیص می‌زند
مقصود مفهوم
آن است دیگر.

نتیجه
این است که
وثاقت،
عدالت، به هر
مسلکی در حجیت
خبر معتبر است
در مطلق احکام
الا در
مستحبات که در
مستحبات
وثاقت معتبر نیست.

این
جواب اول.

اشکال
بر جواب

این
جواب درست نیست
به خاطر این
که نسبت همان
طور که گفتیم
عموم و خصوص
من وجه است نه
عموم و خصوص
مطلق. اخبار
من بلغ اختصاص
به خبر ضعیف
ندارد.

پس تا این
جا اخبار من
بلغ می‌شود
اعم به خاطر این
که اخبار من
بلغ خاص به
روایات ضعیف نیست،
روایات صحیح
هم اگر قائم شود
بر استحباب
عمل، استحباب
ثابت است
اسقاط شرائط
حجیت که در
اخبار من بلغ
نیست، اسقاط
شرائط حجیت یک
عنوانی است که
ما داریم
انتزاع می‌کنیم
اما آن که
مفاد اخبار هست
این است من
بلغه ثوابٌ چه
به خبر صحیح چه
به خبر ضعیف.

بنا بر
این حق این می‌شود
که نسبت به عموم
و خصوص من وجه
است و تعارض
برقرار است
لذا باید
دنبال راه حل
دیگر بگردیم.
دو راه حل دیگر
هست که فردا
خواهم گفت.

و صلی
الله علی محمد
و آله الطاهرین.



۱) وسائل
الشيعة ج‏۱ ص۸۱

۲) وسائل
الشيعة ج‏۱ ص۸۲

۳) قد
ورد في الخبر
أن الصلاة عند
علي عليه السلام
بمائتي ألف
صلاة. ذكر ذلك
في نجاة
العباد، و في
كتاب تحفة
العالم، و نسب
إلى الصدوق في
كتاب مدينة
العلم. مهذب
الأحكام
(للسبزواري) ج‌۵
ص ۵۰۵ تستحب
الصلاة في
مشاهد الائمة
عليهم السلام بل
قيل: انها أفضل
من المساجد و
قد ورد أن
الصلاة عند
علي عليه
السلام بمأتى
ألف صلاة. مباني
منهاج
الصالحين ج‌۴
ص ۳۱۶

۴) وسائل
الشيعة ج‏۱ ص۳۸

۵) و عن
علي بن محمد
القتيبي عن
الفضل بن
شاذان عن عبد
العزيز بن
المهتدي و كان
خير قمي رأيته
و كان وكيل
الرضا علیه
السلام و
خاصته قال:
سألت الرضا علیه
السلام فقلت
إني لا ألقاك
في كل وقت
فعمن آخذ
معالم‏ ديني‏
فقال خذ عن‏
يونس‏ بن عبد
الرحمن. وسائل
الشيعة ج‏۲۷ ص۱۴۸

۶) وسائل
الشيعة ج‏۲۷ ص۱۳۸

۷) (سؤال:
چطور شامل ثقه
می‌شود) به
خاطر این که
اعم است چه
ثقه باشد چه
ضعیف است (وقتی
مبنا اسقاط
شرائط است)
اسقاط شرائط
است ولیکن عیبی
که ندارد که
حالا اگر
شرائط را داشت
بگوید حجت نیست
در مستحبات. (مورد
اجتماع کجا می‌شود)
خبر ضعیف دال
بر استحباب،
گوش بدهید
مفهوم آیه نبأ
می‌گوید حجت نیست
اخبار من بلغ
می‌گوید حجت
هست می‌شود
تعارض بقیه هم
همین طور است؛
«أ یونس بن
عبدالرحمن
ثقةٌ» می‌گوید
ثقه باید باشد
چون آن روایت
در مقام تحدید
است مفهوم
دارد این‌ها
را در حجیت خبر
واحد تمام کردیم،
روایات مثل
«العمری و
ابنه ثقتان
فما ادیا عنی
فعنی یؤدیان»
اشکال واضح آن
این است که
اثبات شیء که
نفی ما عدا نمی‌کند،
خبر ثقه حجت
باشد خبر غیر
ثقه هم حجت
باشد، فرض این
است این‌ها که
همه در مقام
تحدید است، می‌گوید
ممن «آخذ
معالم دینی»
چون در مقام
تحدید است
مفهوم دارد این‌ها
دیگر در بحث
حجیت خبر واحد
همه روشن شد.

جلسه ۹۰ ـ دو‌شنبه ۱‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۲‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۹ ـ یکشنبه ۳۱‏.۱‏.۱۴۰۴ ـ ۲۱‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۸ ـ شنبه ۱‏.۲‏.۱۴۰۴ ـ ۲۰‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۷ ـ چهار‌شنبه ۲۷‏.۱‏.۱۴۰۴ ـ ۱۷‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۶ ـ سه‌شنبه ۲۶‏.۱‏.۱۴۰۴ ـ ۱۶‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۵ ـ دو‌شنبه ۲۵‏.۱‏.۱۴۰۴ ـ ۱۵‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۴ ـ یکشنبه ۲۴‏.۱‏.۱۴۰۴ ـ ۱۴‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۳ ـ شنبه ۲۳‏.۱‏.۱۴۰۴ ـ ۱۳‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۲ ـ چهار‌شنبه ۲۰‏.۱‏.۱۴۰۴ ـ ۱۰‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۱ ـ سه‌شنبه ۱۹‏.۱‏.۱۴۰۴ ـ ۹‏.۱۰‏.۱۴۴۶

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۸۰ ـ شنبه ۴‏.۱۲‏.۱۴۰۳ ـ ۲۳‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۹ ـ چهار‌شنبه ۱‏.۱۲‏.۱۴۰۳ ـ ۲۰‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۸ ـ سه‌شنبه ‏۳۰‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۱۹‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۷ ـ دو‌شنبه ۲۹‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۱۸‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۶ ـ یکشنبه ۲۸‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۱۷‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۵ ـ شنبه ۲۷‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۱۶‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۴ ـ سه‌شنبه ۲۳‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۱۲‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۳ ـ چهار‌شنبه ۱۷‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۶‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۲ ـ سه‌شنبه ۱۶‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۵‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۱ ـ دو‌شنبه ۱۵‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۴‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۷۰ ـ شنبه ۱۳‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۲‏.۸‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۹ ـ چهار‌شنبه ۳‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۲۱‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۸ ـ سه‌شنبه ۲‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۲۰‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۷ ـ دو‌شنبه ۱‏.۱۱‏.۱۴۰۳ ـ ۱۹‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۶ ـ یکشنبه ‏۳۰‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۱۸‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۵ ـ شنبه ۲۹‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۱۷‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۴ ـ دو‌شنبه ۲۴‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۱۲‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۳ ـ یکشنبه ۲۳‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۱۱‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۲ ـ چهار‌شنبه ۱۹‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۷‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۱ ـ دو‌شنبه ۱۷‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۵‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۶۰ ـ یکشنبه ۱۶‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۴‏.۷‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۹ ـ چهار‌شنبه ۱۲‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۳۰‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۸ ـ سه‌شنبه ۱۱‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۲۹‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۷ ـ دو‌شنبه ۱۰‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۲۸‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۶ ـ شنبه ۸‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۲۶‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۵ ـ چهار‌شنبه ‏۵‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۲۳‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۴ ـ سه‌شنبه ۴‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۲۲‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۳ ـ دو‌شنبه ۳‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۲۱‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۲ ـ شنبه ‏۱‏.۱۰‏.۱۴۰۳ ـ ۱۹‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۱ ـ چهارشنبه ۲۸‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۱۶‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۵۰ ـ شنبه ‏۲۴‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۱۲‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۹ ـ چهار‌شنبه ۲۱‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۹‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۸ ـ سه‌شنبه ‏۲۰‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۸‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۷ ـ دو‌شنبه ۱۹‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۷‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۶ ـ یکشنبه ۱۸‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۶‏.۶‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۵ ـ ‌شنبه ۱۷‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۵‏.۶‏.۱۴۴۶

تتمه اشکال سوم والد معظم بر مرحوم اصفهانی[۱]

تتمه جواب اول از مانع
راه حل اول از جواب اول به تفکیک در حجیت
جواب از تفکیک در حجیت
راه حل دوم از جواب اول، عدم اضطراب متن
جواب دوم از مانع
اشکال در جواب دوم از مانع
نتیجه در روایت مانعه

بیان حکم صور شبهه حکمیه و موضوعیه تذکیه

بیان صور شبهه حکمیه شک در تذکیه

صورت ۱. شک در قابلیت

صورت ۱.۱. شک در قابلیت از جهت مانعیت چیزی
صورت ۱.۲. شک در قابلیت از غیر جهت مانعیت
۱.۲.۱. در صورت وجود عام
۱.۲.۲. در صورت عدم وجود عام

صورت ۲. شک در غیر قابلیت

صورت ۲.۱. شک در شرطیت
۲.۱.۱. اگر تذکیه اسم برای مسبب باشد
۲.۱.۲. اگر تذکیه اسم برای سبب باشد

جلسه ۴۴ ـ چهارشنبه ۷‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۲۵‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۳ ـ سه‌شنبه ۶‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۲۴‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۲ ـ دو‌شنبه ‏۵‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۲۳‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۱ ـ یکشنبه ۴‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۲۲‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۴۰ ‌ـ شنبه ۳‏.۹‏.۱۴۰۳ ـ ۲۱‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۹ ـ چهار‌شنبه ‏۳۰‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۸‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۸ ـ سه‌شنبه ‏۲۹‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۷‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۷ ـ دو‌شنبه ۲۸‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۶‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۶ ـ چهار‌شنبه ۲۳‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۱‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۵ ـ سه‌شنبه ۲۲‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۰‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۴ ـ دو‌شنبه ۲۱‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۹‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۳ ـ یکشنبه ۲۰‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۸‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۲ ـ شنبه ۱۹‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۷‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۱ ـ چهار‌شنبه ۱۶‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۴‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۰ ـ سه‌شنبه ۱۵‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۳‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۹ ـ دو‌شنبه ۱۴‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۸ ـ ‌شنبه ۱۲‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲۹‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۷ ـ چهار‌شنبه ۹‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲۶‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۶ ـ سه‌شنبه ۸‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲۵‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۵ ـ دو‌شنبه ۷‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲۴‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۴ ـ یکشنبه ۶‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲۳‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۲۳ ـ شنبه ۵‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲۲‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۲ ـ چهار‌شنبه ۲‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۹‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۱ ـ سه‌شنبه ۱‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۸‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۰ دو‌شنبه ‏۳۰‏.۷‏.۱۴۰۳ ـ ۱۷‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۹ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۷.۲۹ ـ ۱۶‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۸ ـ شنبه ۱۴۰۳.۷.۲۸ ـ ۱۵‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۷ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۳.۷.۲۴ ـ ۱۱‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۶ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۷.۲۲ ـ ۹‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۵ ـ شنبه ۱۴۰۳.۷.۲۱ ـ ۸‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۴ ـ چهارشنبه ۱۴۰۳.۷.۱۸ ـ ۵‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۳ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۳.۷.۱۷ ـ ۴‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۲ ـ دو‌شنبه ۱۴۰۳.۷.۱۶ ـ ۳‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۱ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۷.۱۵ ـ ۲‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۰ ـ شنبه ۱۴۰۳.۷.۱۴ ـ ۱‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۹ ـ شنبه ۱۴۰۳.۷.۷ ـ ۲۴‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۸ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۳.۷.۳ ـ ۲۰‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۷ ـ دوشنبه ۱۴۰۳.۷.۲ ـ ۱۹‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۶ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۷.۱ ـ ۱۸‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۵ ـ چهارشنبه ۱۴۰۳.۶.۲۸ ـ ۱۴‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۴ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۳.۶.۲۷ ـ ۱۳‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۳ ـ دوشنبه ۱۴۰۳.۶.۲۶ ـ ۱۲‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۲ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۶.۲۵ ـ ۱۱‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۱ ـ شنبه ۱۴۰۳.۶.۲۴ ـ ۱۰‏.۳‏.۱۴۴۶

فهرست مطالب

فهرست مطالب

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیة الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین

تا به حال ادله داله بر برائت در شبهات حکمیه بعد الفحص را ذکر کردیم، از حدیث برائت «کل شیء لک حلال»[۱] و نحو ذلک تا رسیدیم به دلیل عقلی که قبح عقاب بلابیان بود و در آن بحث نتیجه گرفتیم که مقتضی برای دلالت این روایات بر برائت نسبت به شبهات حکمیه تمام است. دیگر می‌گویم شبهات حکمیه یعنی شبهات حکمیه بعد الفحص.

بعد وارد شدیم نسبت به ادله‌ای که اقامه شده است برای احتیاط. یک دلیل آیات بود دلیل دوم روایات است دلیل سوم دلیل عقلی است که هنوز بحث نکردیم.

نسبت به آیات و روایات ثابت شد که اصل اقتضاء این نصوص شرعیه برای اثبات احتیاط در شبهات بدویه بعد الفحص ناتمام است بنا بر این اصلا دلالت بر لزوم احتیاط ندارد پس مشکل ما حل شد دلیل بر برائت داریم در مقابل هم مانع نداریم.

مرحله دوم وظیفه در صورت تعارض

بحثی که حالا می‌خواهد مطرح بشود بحث فرضی است. بر فرض این که بپذیریم نصوص شرعیه دلالت آن‌ها بر لزوم احتیاط در شبهات حکمیه بعد الفحص تمام است بین ادله برائت و ادله احتیاط تعارض می‌شود حالا که تعارض شد آیا در این تعارض چه باید کرد؟

۱. جواب مرحوم شیخ از تعارض

جواب اولی که در مقام هست که از فرمایشات مرحوم شیخ استفاده می‌شود این است که این تعارض بدوی است. چرا؟ چون روایات احتیاط عام است شامل می‌شود هم شبهات حکمیه بعد الفحص را هم شبهات حکمیه قبل الفحص را هم شبهات مقرون به علم اجمالی را هم شبهات وجوبیه را، تمام شبهات را شامل می‌شود «قف عند الشبهه»[۲] هر شبهه‌ای که باشد، «اخوک دینک فاحتط لدینک»[۳]… پس اخبار احتیاط می‌شود عام ولیکن روایات برائت خاص به شبهات تحریمیه بعد الفحص است، اخبار برائت خاص است می‌گوید «رفع ما لا یعلمون»[۴] «کل شیء مطلق حتی یرد فیه نهی»[۵] پس نسبت ادله برائت به ادله احتیاط می‌شود نسبت خاص به عام. قانونی که در بحث عام خواندیم چه بود؟ تخصیص عام بود به خاص. پس تخصیص می‌زنیم از تحت روایات احتیاط شبهه حکمیه بعد الفحص خارج می‌شود، در آن‌ها می‌شود برائت در بقیه احتیاط باقی می‌ماند مثل شبهه مقرون به علم اجمالی مثل شبهه قبل الفحص.

این جواب اول.

(سؤال: این با مبنای خود شیخ سازگار نیست) چرا سازگار نباشد (شیخ در تعادل و تراجیح وقتی بحث عام و خاص را مطرح می‌کند می‌گوید خاصی بر عام مقدم است که اقوی دلالة باشد نه خاص بما هی هی در این جا روایات «اخوک دینک» گفتیم آبی از تخصیص است لذا دلالت آن اقوی می‌شود از عام ولو رابطه آن‌ها عام و خاص است) فرض این است که آن علی ای حال چاره‌ای نداریم چه اصولیین چه اخباریین باید جواب بدهند چرا؟ به خاطر این که شبهات موضوعیه را نه اخباری‌ها قائل به احتیاط در آن‌ها هستند نه اصولی‌ها چه کار کنیم؟ (اول شما اصولیین جواب بدهید) ما اصولیین جواب می‌دهیم می‌گوییم اصلا برای طلب مشترک است، جواب دادیم، می‌گوییم برای ارشاد است، جواب دادیم بنا بر این نمی‌توانید بگویید این‌ها آبی از تخصیص است بعد هم اگر یادتان باشد إباء از تخصیص را والد معظم جواب دادند، گفتند إباء از تخصیص در صورتی است که دلالت بر وجوب به وضع باشد اما اگر به حکم عقل باشد که نظر تحقیق هم این است محذور إباء از تخصیص لازم نمی‌آید.ـ

پس جواب اول شد چه؟ تخصیص.

(سؤال: حالا کدام یک اقوی دلالة است روایت احتیاط یا برائت؟) روایت برائت چون هر خاصی اقوی است دلالة لخصوصیته. (دیشب که ما گشتیم متن شیخ انصاری را پیدا نکردیم) عزیز من دیشب گشتید باید روز هم می‌گشتید. (خنده حضار) روز هم باید بگردید تا پیدا بشود بعضی از چیز‌ها هست شب پیدا نمی‌شود روز پیدا می‌شود. (والد معظم شما قائل به شب بودند) (خنده حضار) ما اگر یادتان باشد قائل به توسعه شدیم گفتیم ما اعم می‌دانیم از شب و روز چه شب و چه روز.ـ

اما این که از کجای فرمایش شیخ استفاده می‌شود اگر خودتان می‌گردید پیدا می‌کنید که باشد به صورت تمرین برای شما، اگر نه که الان جواب آن را بدهم. (بفرمایید).

ببینید در بحث اخبار توقف مرحوم شیخ قدس سره یکی از جواب‌هایی که نسبت به اخبار توقف می‌دهد همین جواب است که می‌فرماید اخبار برائت خاص هستند به شبهات حکمیه تحریمیه بعد الفحص و اخبار توقف عام هستند و بعد در نتیجه تخصیص می‌زند اخبار توقف را به حدیث رفع و ادله برائت و در نتیجه می‌گوید در شبهات تحریمیه بعد الفحص احتیاط لازم نیست.

البته مرحوم شیخ قدس سره در آن بحث ـ این‌هایی که می‌گویم محل آن را هم برای شما می‌گویم بعد باید خوب مراجعه کنید دقت کنید شما الان در مرحله بحث خارج هستید یعنی صرف تلقی فائده ندارد باید در مقام تحقیق هم در بیاید به قول حالایی‌ها پژوهش داشته باشید تحقیق کنید این‌هایی که می‌گویم بروید دنبال آن در بیاورید ـ آن جا مرحوم شیخ قدس سره به این جواب اشکال می‌کند به همین جوابی که اخبار برائت خاص هستند نسبت به اخبار توقف، اشکال می‌کند ولیکن دو نکته هست: یک نکته این است که آن اشکالی که مرحوم شیخ آن جا می‌کند آن اشکال در ما نحن فیه نمی‌آید. یکی هم این که خود مرحوم شیخ آن جا یک تأمل دارد که خود وجه تأمل هم اشاره به این است که اشکال شاید ناتمام باشد.

علی ای حال این جوابی که از آن جا استفاده می‌شود در ما نحن فیه می‌شود یک جواب تام.

جواب حالا کجا است؟ جوابی که آن جا مرحوم شیخ از اخبار توقف می‌فرماید چند جواب است. می‌فرماید: «و منها: أن أخبار البراءة أخص‌» که این جواب از مرحوم نراقی قدس سره است. چرا اخص است؟ «لاختصاصها بمجهول الحلية و الحرمة، و أخبار التوقف تشمل كل شبهة، فتخصص» یعنی فتخصص اخبار توقف «بأخبار البراءة».[۶]

بعد ایشان اشکال می‌کند «و فيه: ما تقدم…» که دو اشکال دارد و اشکال‌ها، اشکال‌های مهمی هم هست و این‌ها را ما بحث کردیم، دیگر نمی‌خواهم آن‌ها را توضیح بدهم دیگر آن‌ها را بخواهم توضیح بدهم که واویلا می‌شود.

یک اشکال این است که اصلا روایات ادله برائت نسبت به ادله احتیاط نسبت اصل و دلیل است نباید شما رابطه تخصیص را بگیرید. یک جواب دیگری باز می‌دهد و به اجماع مرکب درست می‌کند و الی آخر و آخر آن هم می‌فرماید: «فإذا وجب التوقف هنا وجب فيما لا نص فيه بالإجماع المركب، فتأمل».[۷]

پس جواب اول جواب به تخصیص شد محل استفاده از کلام مرحوم شیخ را هم بیان کردم ولیکن احتیاج دارد به مراجعه شما و دو مسئله را باید دقت کنید: یک اصل جواب آن جا را ببینید، دو اشکالی که آن جا مرحوم شیخ بر جواب فرمودند. در ما نحن فیه آن اشکال نمی‌آید پس جواب در ما نحن فیه تام است ولو جواب در آن جا تمام نباشد.

(سؤال: چرا آن جا نمی‌آید؟) می‌گویم شما کار کنید باز از من می‌پرسید خدا خیرت بدهد خیلی ایشان زرنگ است فکر کنم از سادات است (بله) همان، سادات زرنگ هستند دیگر حق ما را همیشه خوردند. (خنده حضار) بله می‌گویم شما کار کنید، من، بخواهید توضیح می‌دهم ولی خوب نیست یک مقدار می‌خواهم تحقیق کنید. ببینید عرض کردم درس خارج درسی است که آدم باید روی آن به قول شما کنکاش داشته باشد بالا پایین برود تحقیق کند این را به آن بزند آن را به این بزند چیزی در بیاورد. شما الان از نظر علم جدید در حقیقت در مرحله‌ای هستید که باید یاد بگیرید نظریه‌پرداز بشوید الان که ما این نظریه را می‌گوییم و رد می‌کنیم و اثبات می‌کنیم یعنی شما خودتان بشوید صاحب نظریه. این‌ها هم همین طور بودند نهایت یک چیز دیگر هم لازم است توسل به ولی عصر لازم است بدون توسل به امام علیه السلام چیزی حاصل آدم نمی‌شود همه‌اش به شب و روز مطالعه نیست.ـ

۲. جواب مرحوم اصفهانی از تعارض

جواب دوم جوابی است که مرحوم اصفهانی قدس سره دادند.

مرحوم اصفهانی تفصیل دادند در مقام جواب، یک جواب طرح کردند نسبت به حدیث رفع و اخبار احتیاط، یک جواب طرح کردند نسبت به اخبار حل و اخبار احتیاط. همین طور جدا جدا مورد بحث قرار دادند. جواب اولی که از مرحوم شیخ ما نقل کردیم یک جواب یک تکه و عام بود، مرحوم اصفهانی جدا می‌فرماید.

رفع تعارض حدیث رفع و ادله احتیاط

اما جوابی که ایشان نسبت به تعارض بین حدیث رفع و ادله احتیاط می‌فرماید مشتمل است بر دقت و آن دقت عبارت از این است که اگر به خاطرتان باشد در بحث حدیث رفع مفصل بحث شد که آیا مفاد حدیث رفع چیست و مرفوع به رفع عن أمتی چیست. سه نظر عمده در مقام بود البته انظار بیشتر بود سه نظر عمده بود:

یک نظر این است که مفاد حدیث رفع، رفع فعلیت حکم مجهول است که این نظر از مرحوم آخوند قدس سره بود[۸] یعنی حدیث رفع افاده می‌کند که حرمت شرب توتون ولو در متن واقع هم باشد در ظرف جهل فعلیت ندارد فعلیت حکم را برمی‌دارد. اگر به خاطرتان باشد مرحوم آخوند برای حکم چهار مرتبه قائل بود: مرتبه اقتضاء، انشاء، فعلیت، تنجز.[۹] می‌فرماید حدیث رفع در مرتبه سوم کار می‌کند فعلیت را برمی‌دارد.

نظر دوم نظر خود مرحوم اصفهانی قدس سره بود که مفاد حدیث رفع جعل عدم تکلیف در ظرف شک است[۱۰] و این از نظر علمی مهم است. احکام جعل دارد، جعل می‌شود وجوب، جعل می‌شود حرمت، جعل می‌شود استحباب، حالا ایشان می‌فرماید حدیث رفع این هم جعل می‌کند اما چه چیزی جعل می‌کند؟ عدم تکلیف را جعل می‌کن.، جعل پس همیشه این طور نیست که تعلق بگیرد به امر اثباتی، تعلق می‌گیرد به امر سلبی. حدیث رفع جعل می‌کند عدم حکم را ولیکن جعل نمی‌کند عدم حکم را در متن واقع بلکه جعل می‌کند عدم حکم را در ظرف شک ظاهرا.

نظر سوم هم این بود که مفاد حدیث رفع، رفع وجوب احتیاط است، رفع عن أمتی یعنی رفع وجوب احتیاط می‌کند.

مرحوم اصفهانی روی دو نظر اول بحث را طرح می‌کند یکی نظر استادش و یکی نظر خودش.

جواب مرحوم اصفهانی بنا بر نظر مرحوم آخوند

اما بنا بر نظر مرحوم آخوند که مفاد حدیث رفع فعلیت حکم مجهول باشد نسبت بین حدیث رفع و اخبار احتیاط می‌شود تعارض مستقر. تعارض بدوی نیست چرا؟ چون مفاد اخبار احتیاط این است که حکم واقعی مجهول در ظرف شک فعلیت دارد باید احتیاط کنی مفاد حدیث رفع این است که حکم واقعی در ظرف شک فعلیت ندارد پس لازم نیست احتیاط بکنی و این دو می‌شود متعارض و تعارض هم تعارض مستقر است.[۱۱]

(سؤال: اخبار احتیاط فعلیت را می‌آورند) بله چون اخبار احتیاط اثبات می‌کند فعلیت حکم را در ظرف شک یعنی می‌گوید در ظرف شک تو مرخص نیستی حکم دامن گیر تو هست باید احتیاط کنی تا واقع را تحصیل بکنی لذا می‌گفتیم اخبار احتیاط تنجیز واقع می‌کند.ـ

اما جواب روی مسلک خود مرحوم اصفهانی

روی مسلک خود مرحوم اصفهانی نسبت بین حدیث رفع و اخبار احتیاط می‌شود نسبت ورود، از تعارض در می‌آید از تخصیص در می‌آید می‌شود ورود. به چه بیان؟ به این بیان که اخبار احتیاط موضوع آن احتمال تکلیف است جایی است که ما احتمال تکلیف بدهیم، اخبار برائت جعل می‌کند عدم تکلیف را در ظرف شک، می‌گوید تکلیف نداری. می‌شود مثل «لا ربا بین الوالد و الولد»[۱۲] می‌گوید اصلا بین والد و ولد ربا نیست گفتیم وارد می‌شود. در این جا هم می‌گوید در ظرف شک جعل شده عدم حکم وقتی جعل شده عدم حکم احتمال حکم نمی‌دهم تا این که مورد برای احتیاط باشد لذا نسبت می‌شود نسبت ورود و در نتیجه اخبار برائت مقدم می‌شود.[۱۳]

نتیجه‌ای که از این بحث می‌گیریم این است که پس به نظر مرحوم اصفهانی قدس سره روی مسلک مرحوم آخوند راه حل برای تعارض نیست، تعارض شد مستقر حالا بعد از تعارض باید چه بکنیم آن ان‌شاءالله یا خواهد آمد یا فراموش خواهیم کرد ان‌شاءالله یکی از این دو تا است ولیکن تعارض شد مستقر اما روی مسلک خودش مرحوم اصفهانی حل مشکل کردند.

(سؤال: متوجه نشدیم؟ ایشان دو تا تعبیر دارد که آقا مدلول ما عدم تکلیف واقعی است «فعلیا ظاهرا» این مشخص نیست چه هست) این‌ها را که خدا خیرت بدهد در حدیث برائت کامل توضیح دادم ببینید نظر مرحوم آخوند این است که مفاد حدیث رفع، رفع فعلیت حکم است فعلیت حکم را می‌زند. نظر مرحوم اصفهانی این است که خیر جعل می‌کند عدم تکلیف را این که روشن است (تکلیف واقعی ما نداریم؟) خیر می‌گوید تکلیف واقعی در مرحله ظاهر نداریم اما رفع فعلیت، رفع فعلیت است چون دیگر فعلیت ظاهری و واقعی ندارد.ـ

اشکال والد معظم بر مرحوم اصفهانی

والد معظم بر فرمایش مرحوم اصفهانی اشکال دارند.

اولا

اشکال والد معظم این است که همان طور که در جواب اول گفتیم نسبت بین حدیث رفع و اخبار احتیاط نسبت خاص به عام هست وقتی که نسبت، نسبت خاص و عام شد تعارض می‌شود تعارض بدوی. وقتی تعارض بدوی شد دیگر مشکل نمی‌ماند تا ما بگوییم سراغ ورود و حکومت برویم از اول اصلا حدیث برائت شامل شبهات مقرون به علم اجمالی نمی‌شود شامل شبهات بعد الفحص نمی‌شود اصلا عمومیتی ندارد، از اول خاص به شبهه حکمیه بعد الفحص است وقتی خاص شد به تخصیص مقدم می‌شود نوبت به نسبت سنجی حکومت و ورود نمی‌رسد. این اولا.[۱۴]

ثانیا

بر فرضی که ما قبول کنیم نظر خود ایشان را که مفاد حدیث رفع جعل عدم تکلیف است از ایشان سؤال می‌کنیم مقصود شما از این جعل عدم تکلیف چیست؟ از دو حال خارج نیست: یا مقصود عدم حکم است واقعا در ظرف شک، یا مقصود عدم حکم است ظاهرا در ظرف شک.

شق اول که باطل است چون اگر بگوییم عدم حکم واقعی است در ظرف شک این مستلزم تصویب است و تصویب هم که باطل است.

بنا بر دوم باز تعارض می‌شود مستقر. چرا؟ به خاطر این که مفاد حدیث برائت این است که در ظرف شک حکم ظاهرا نیست مفاد ادله احتیاط این است که در ظرف شک احکام هست و باید در آن احتیاط کرد می‌شوند متعارض و تعارض می‌شود مستقر.

بنا بر این حل به ورود درست نمی‌شود بلکه تعارض مستقر می‌شود.[۱۵]

(سؤال: …احتیاط چه می‌شود؟) موضوع احتیاط چیست؟ می‌گوید هر جا تو احتمال تکلیف دادی بگو تکلیف هست احتیاط کن حدیث برائت می‌گوید هر جا تو احتمال تکلیف دادی بگویید تکلیف نیست احتیاط نکن.ـ

یک تتمه هم دارد فردا توضیح می‌دهم تا برویم سر حل مشکل بین اخبار حل و اخبار احتیاط چون گفتیم ایشان اخبار برائت را سه دسته کرده.

صلی الله علی محمد و اله الطاهرین.



۱) الكافي (ط – الإسلامية) ج‏۶ ص۳۳۹

۲) إذا كان ذلك فأرجه‏ حتى تلقى إمامك فإن الوقوف‏ عند الشبهات‏ خير من الاقتحام في الهلكات. الكافي (ط – الإسلامية) ج‏۱ ص۶۸ من لایحضره الفقیه ج۳ ص ۱۱

۳) وسائل الشیعة ط ـ آل البیت ج۲۷ ص ۱۶۷ الأمالي (للمفيد) ص۲۸۳

۴) تحف العقول ص۵۰ من لا یحضره الفقیه ج۱ ص ۵۹

۵) من لا يحضره الفقيه؛ ج‏۱؛ ص۳۱۷ بحار الانوار ج ۲ ص ۲۷۴

۶) فرائد الأصول ج‏۲ ص۷۵

۷) و فيه: ما تقدم من أن أكثر أدلة البراءة بالإضافة إلى هذه الأخبار من قبيل الأصل و الدليل، و ما يبقى و إن‏ كان ظاهره الاختصاص بالشبهة الحكمية التحريمية، مثل قوله عليه السلام: «كل شي‏ء مطلق حتى يرد فيه نهي»، لكن يوجد في‏ أدلة التوقف‏ ما لا يكون أعم منه؛ فإن ما ورد فيه نهي معارض بما دل على الاباحة غير داخل في هذا الخبر و يشمله أخبار التوقف، فإذا وجب التوقف هنا وجب فيما لا نص فيه بالإجماع المركب، فتأمل. فرائد الأصول ج‏۲ ص۷۵

۸) حيث عد ما لا يعلمون من التسعة المرفوعة فيه فالإلزام المجهول مما لا يعلمون فهو مرفوع فعلا و إن كان ثابتا واقعا فلا مؤاخذة عليه قطعا. كفاية الأصول (طبع آل البيت) ص۳۳۹

۹) فاعلم ان الحكم بعد ما لم يكن شيئا مذكورا يكون له مراتب من الوجود: (أولها) ان يكون له شأنه من دون ان يكون بالفعل بموجود أصلا. (ثانيها) ان يكون له وجود إنشاء، من دون ان يكون له بعثا و زجرا و ترخيصا فعلا. (ثالثها) ان يكون له ذلك مع كونه كذلك فعلا، من دون ان يكون منجزا بحيث يعاقب عليه. (رابعها) ان يكون له ذلك كالسابقة مع تنجزه فعلا. درر الفوائد في الحاشية على الفرائد الحاشية الجديدة ص۷۰

۱۰) و من جميع ما ذكرنا تبين أن حديث الرفع إذا كان متكفلا لأمر مجعول تشريعي، فهو عدم التكليف، بحيث يكون العدم فعليا جعليا، لا عدم فعلية التكليف الواقعي، فان مثله غير مجعول، و ان عدم فعلية التكليف مستند إلى عدم وجوب الاحتياط، فيكشف عنه كشف المعلول عن العلة، بخلاف فعلية عدم التكليف، فانه يستند إليه عدم وجوب الاحتياط، فيكشف عنه كشف العلة عن المعلول، فتدبره، فانه حقيق به. نهاية الدراية في شرح الكفاية ج‏۴ ص۳۷

۱۱) و الجواب عنها يظهر بملاحظة نسبتها مع أدلة البراءة؛ فنقول: أما بالنسبة إلى‏ حديث‏ الرفع‏، فمجمل القول فيها أن المراد من الرفع إن كان عدم فعلية التكليف فقط فأدلة الاحتياط المثبتة لفعلية التكليف الواقعي حقيقة، أو عرضا على الوجهين المتقدمين معارضة للدليل النافي لفعليته. نهاية الدراية في شرح الكفاية ج‏۴ ص۱۰۹

۱۲) ليس‏ بين‏ الوالد و ولده ربا. الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام ص۲۵۸

۱۳) و إن كان المراد جعل عدم التكليف الواقعي فعليا ظاهرا، كما اخترناه و حققناه، نظرا إلى أن عدم فعلية التكليف بعدم المقتضي أو لوجود المانع غير مجعول، بل المجعول الذي له رفع و وضع شرعا هو الايجاب إنشاء، و عدمه إنشاء، فقوله عليه السلام: رفع ما لا يعلمون بمنزلة لا يجب ما لا يعلم وجوبه، و لا يحرم ما لا يعلم حرمته بنحو الجعل و الانشاء، فهو وارد على أخبار الاحتياط؛ لأن موضوع أخبار الاحتياط هو التكليف المجهول، و دليل الرفع دليل على عدمه الواقعي فعلا، فلا موضوع كي يصير فعليا بالذات أو بالعرض. فلا يبقى مجال لملاحظة النسبة بين الدليلين من حيث العموم و الخصوص. نهاية الدراية في شرح الكفاية ج‏۴ ص۱۰۹

۱۴) ويرد عليها أولاً: أنه بعد ما تبين من كون نسبة الحديث إلى أخبار الاحتياط هو نسبة الخاص إلى العام، فلا تنافي بينهما حتى يلاحظ النسبة ويقال بثبوت التعارض أو كون النسبة هو الحكومة أو الورود. تحف العقول فی علم الاصول ج۱ ص۲۳۰

۱۵) وثانياً: على فرض تسلم المحتمل الثاني من كون مدلول الحديث هو جعل عدم التكليف، كما هو مبناه، فلا يخلو الأمر من كون المجعول عدم الحكم واقعاً في ظرف الجهل بالحكم أو كون المجعول هو عدم الحكم ظاهراً، والمتعين هو الثاني لبطلان الأول من حيث استلزامه التصويب، وعليه يكون مدلول حديث الرفع متنافياً مع مدلول أخبار الاحتياط؛ إذ مقتضاها هو التضييق في مقام الظاهر، ومقتضى حديث الرفع هو التوسعة على المكلف في الظاهر، والتضييق بالنسبة إلى الشيء والتوسعة فيه متنافيان غير قابلين للاجتماع، فتكون النسبة هي التعارض لا الورود. همان

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا