بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیه الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین
چهارشنبه است گفتند که قضیه [توسل به] حضرت علی اصغر علیه السلام را بگویم؛ خیلی دقت کنید مرحوم آقای یثربی بود منبری؛ سید بود چند سال پیش فوت کرد، خود ایشان برای ما نقل کرد، میگفت چهار نفر از بزرگان بودند که اینها در بحث خصوصی حاج شیخ عبد الکریم حائری شرکت میکردند، این چهار نفر یکی آیت الله شیخ ابراهیم جبل عاملی بود یک آیت الله کبیر بود، یکی آیت الله فیض بود و یکی هم آیت الله نُوِیسی بود.
یک ماهی میگذرد و مرحوم حاج شیخ عبد الکریم پولی نداشتند که شهریه طلاب را بدهند طلبهها به این چهار نفر که در مجلس خصوصی مرحوم حاج شیخ عبد الکریم شرکت میکردند به اینها مراجعه میکنند؛ میگویند شما پیش حاج آقا نزدیک هستید و با ایشان صحبت دارید به حاج شیخ بگویید بالاخره یک ماه است شهریه به ما نرسیده.
ایشان میفرماید که شب جمعهای بود و معمول نبود که ما شب جمعه برویم خدمت مرحوم حاج شیخ عبد الکریم ولی چون این قصه و ضرورت پیش آمد چهار نفری بلند شدیم رفتیم پیش حاج شیخ عبد الکریم. عرض کردیم که آقا برای شهریه طلاب یک فکری بکنید ایشان هم فرمودند ندارم چه کنم، ندارم. میگوید ما گفتیم قرض بکنید، ایشان فرمودند که قرض هم دارم. یعنی معلوم میشود چند ماهی را هم مرحوم حاج شیخ قرض کرده بودند. آقای کبیر میگوید آقا قرض مال مرد است، مرحوم حاج شیخ عبد الکریم هم میفرماید به اندازه مردیام قرض کردم دیگر نمیتوانم قرض کنم. بعد مرحوم حاج شیخ به تندی به این چهار نفر میگویند خودتان میدانید بروید هرکاری میخواهید بکنید.
یک حاج محمد حسین یزدی بوده که امور مالی حاج شیخ عبد الکریم دست او بوده و خود ایشان از تجار بوده و خود ایشان هم از مرحوم حاج شیخ طلبکار بوده.
میگویند وقتی حاج شیخ این طور به تندی به ما چهار نفر این طور فرمود ما از همان جا بلند شدیم و پیاده رفتیم به طرف مسجد مقدس جمکران از طریق سرآسیاب، راه قدیم جمکران من یادم هست من خودم هم پیاده رفتهام جمکران. میگوید رفتیم آن جا و شب بیدار بودیم و مشغول عبادت بودیم و من نزدیک طلوع فجر در حال سجده بودم در همان کنار محراب.
نمیدانم شما مسجد قدیم جمکران یادتان هست یا نه، مسجد قدیم جمکران که آن جای اصلی مسجد بود خیلی کوچک بود و یک محراب کوچکی داشت.
میگوید من همان نزدیک محراب که مشغول سجده بودم ناگهان دیدم یک آقایی کنار من ایستاده و خود این آقای حاج شیخ ابراهیم میگوید خلاصه نمیدانم خواب بود، مکاشفه بود، علی ای حال آن آقا به من فرمود به حاج شیخ عبدالکریم حائری بگویید بروند مسجد بالاسر بیبی حضرت معصومه علیها السلام میگوید تا این اسم را بردند اشکهای حضرت جاری شد بعد فرمودند بروند آن جا روضه تشکیل بدهند و توسل کنند به حضرت علی اصغر علیه السلام میگوید باز تا نام حضرت علی اصغر را بردند اشکهای حضرت باز همین طور جاری شد.
این که در آن زیارت ناحیه مقدسه هم دارد این طور است.
میگوید علی ای حال ما یک دفعه به خودمان آمدیم دیدم کسی نیست و بلند شدیم آمدیم به طرف منزل مرحوم حاج شیخ عبد الکریم در زدیم و آن پیشکار مرحوم حاج شیخ عبد الکریم کلبعلی شاه بود یعنی کربلایی علی شاه، او در را باز کرد. میگوید ما دیدیم مرحوم حاج شیخ در حیاط دست به کمر دارد قدم میزند و منتظر خبر است؛ ظاهرا به ایشان هم چیزی الهام شده بوده، میگوید وارد شدیم تا وارد شدیم خود حاج شیخ عبد الکریم فرمود چه خبر؟ میگوید ما قصه را گفتیم که آقا این طور شده. حاج شیخ عبد الکریم میفرماید بلند شوید بروید بالا سر حضرت و روضه را تشکیل بدهید. بعد یک حاج آقا جواد امامی بود که به حساب، منبری معروف آن زمان بود، آن را بر میدارند و میروند بالا سر توسلی میکنند.
خود این آقا که نقل میکند میگفت اصلا نمیدانید چه مجلسی شد! معلوم است مجلسی که به دستور ولی عصر تشکیل بشود آن هم برای گرفتاری طلاب و اینها.
میگوید علی ای حال ما روضه را خواندیم آمدیم به طرف منزل حاج شیخ عبد الکریم دیدیم که همان حاج محمد حسین یزدی که کارهای مالی مرحوم حاج شیخ عبد الکریم دست ایشان بود یک کیسه پول دست او هست که خود ایشان هم طلبکار بود آمد و وارد شد بر حاج شیخ عبد الکریم و گفت حاج آقا یک آقایی بوده از دوستان من کل ما یملک خودش را فروخته پنج هزار تومان و آورده پیش من گفته ماهی یکی دو تومان به من بده یعنی در آن زمان با ماهی یک تومان و دو تومان کل هزینه یک خانواده مثلا تاجری انجام میشده، فکر کنم مثلا پنج هزار تومان آن زمان شاید مثلا بیست سی میلیارد حالا بشود، این قدر پول بوده، پول را داده به من گفته من هر ماه میآیم یک تومان از تو برای مخارج خودم میگیرم چون جایی ندارم که حفظ کنم پول را. اختیار کامل هم داری که هر گونه تصرفی در این مال بکنید، مال را میگذارد پیش مرحوم حاج شیخ عبد الکریم.
حاج شیخ عبد الکریم آن وقت مال را بر میدارند و از همان مال شهریه طلاب را میدهند و بعد هم آن قرض ادا میشود، یعنی همان پولی که از آن بنده خدا گرفتند به او پس میدهند، آن هم چه آدم خوش بختی بوده که پولش در این راه صرف میشود.
حالا مقصود این است که به توسط توسل به حضرت علی اصغر علیه السلام حوزه قم باقی میماند و الا اگر بنا بود شهریهای داده نشود طلاب وقتی نتوانند زندگی بکنند حوزه از هم میپاشد.
یک تجربه دیگر هم من خودم دارم وقتی که کرونا آمده بود ایران یک فطرهای از زمان خیلی در قم کرونا شدت پیدا کرد خیلی شدت پیدا کرد، ما یک عده را گفتیم چهار طرف قم رفتند به یک نحو خاصی همین روضه و توسل به حضرت علی اصغر علیه السلام را انجام دادند و یکی دو روز بعد قضیه کرونا در قم فروکش کرد و خیلی از بین رفت و بسیار بر مردم حالت سلامت و وسعت و خاطرجمعی پیدا شد چون خود عذاب روحی آن و استرس آن کُشنده بود.
علی ای حال حالا بعضیها میگویند آقا وقتی میروی پیش امام رضا از خدا بخواه، این حضرت علی اصغر است دست ایشان آن قدر کوچک است این طور کار بزرگ انجام میدهد. علی ای حال امیدواریم که انشاءالله دست ما را هم بگیرد انشاءالله در راه حضرت حجت باشیم و توفیق خدمت داشته باشیم.
ادامه بحث در اشکال چهارم و جواب آن
بحث ما در این اشکال [چهارم] بود که استصحاب عدم جعل را اگر ما بخواهیم تمسک کنیم برای اثبات برائت، این استصحاب عدم جعل در شبهات موضوعیه جاری نیست چون شبهات موضوعیه مورد حکم شرعی نیست احکام شرعیه روی موضوعات کلیه است.[۱]
مرحوم آقای خوئی قدس سره از این اشکال دو جواب دادند:
یک جواب این بود که احکام شرعیه به نحو قضایای حقیقه است پس منحل میشود همین موضوعات جزئیه هم حکم شرعی دارد.[۲]
جواب دوم این بود که بر فرضی که ما قبول کنیم که استصحاب عدم جعل و استصحاب عدم حکمی جاری نمیشود اما استصحاب در موضوع جاری میشود شک داریم که این خمر هست یا نیست، شبهه موضوعیه بود دیگر، استصحاب میکنیم عدم خمریت را به نحو عدم ازلی یا عدم مثلا ملاقات با نجاست را به نحو عدم نعتی و با جریان استصحاب در موضوع، دیگر شکی نسبت به حکم باقی نمیماند. این جواب مرحوم آقای خوئی قدس سره.[۳]
اشکال والد معظم بر جواب
والد معظم بر مرحوم آقای خوئی اشکال دارند که این بیان شما که قائل شدید به جریان استصحاب در شبهات موضوعیه مبتنی بر این است که ما در شبهات موضوعیه قائل به جریان استصحاب [عدم جعل] باشیم و شبهات موضوعیه قابل برای استصحاب حکم نیست به دو جهت:
وجه اول
وجه اول این است که چون شبهه، شبهه موضوعیه است و موضوع رتبهاش مقدم است بر رتبه حکم هیچ گاه نوبت به جریان استصحاب در حکم نمیرسد بلکه باید استصحاب در خود موضوع جاری کرد ما شک داریم که این خمر هست یا نیست استصحاب میکنیم عدم خمریت را ازلاً در ازل که این مایع خمر نبود شک داریم بعد که پیدا شد وجد خمرا ام لا. لذا اساسا اصلا نوبت به استصحاب حکمی نمیرسد با وجود استصحاب موضوعی این وجه اول.[۴]
(سؤال: عدم جریان استصحاب در شبهات موضوعیه؟) بله (الان فرمودید استصحاب در موضوع جاری میشود؟) در موضوع جاری میشود در حکم دیگر جاری نمیشود چون مرحوم آقای خوئی در حکم جاری کردند اشکال به آن قسمت بود. (این وجه را برای عدم جریان استصحاب در موضوعات فرمودید؟) نه در شبهات موضوعیه گفتیم، در شبهات موضوعیه (همین در شبهات موضوعیه جاری نمیشود) بله دیگر اتفاقا تصریح کردم در شبهات موضوعیه برای استصحاب حکم جاری نمیشود، کلمه حکم را هم بردم (استصحاب حکم در شبهات موضوعیه) جاری نمیشود، کلمه حکم را بردم خیلی دقت کنید یک کلمه اگر از آن چیزی که میگوییم کم و زیاد بکنید گردن خودتان است همه چیز ممکن است به هم بریزد، چون سعی میکنم که عنایت داشته باشم روی کلماتی که به کار میبرم.ـ
این وجه اول.
وجه دوم
وجه دوم این است که اساسا شما همه در مبحث استصحاب این را خواندهاید که جریان استحصاب در حکم مشروط است به احراز بقاء موضوع. باید موضوع در زمان یقین و زمان شک یکی باشد تا ما استصحاب جاری کنیم. لذا اگر شک در بقاء موضوع هم داشته باشیم استصحاب جاری نیست. چرا؟ چون دلیل استصحاب مفاد آن این است «لاینقض الیقین ابدا بالشک»[۵] آنچه که اخذ شده در لسان دلیل نقض است وقتی نقض صدق میکند و در اثر شک دست از یقین سابق برداریم که موضوع یکی باشد اما اگر آن که یقین به نجاست داشتیم آب باشد آن که الان شک در طهارت آن داریم سکنجبین باشد این نقض یقین به شک نمیشود.
حالا اگر ما یقین داشته باشیم به تفاوت موضوع یقین داریم که نقض محقق نیست. شک داشته باشیم که موضوع باقی است یا باقی نیست شک داریم که نقض محقق شده است یا نه، با شک در نقض تمسک به لاتنقض میشود تمسک به دلیل در شبهه موضوعیه خود دلیل. مثل این که با شک در این که زید عالم است تمسک به اکرم عالما میشود تمسک به دلیل در شبهه موضوعیه خود دلیل. لذا اگر شبهه، شبهه موضوعیه است یعنی جهت شک ما در بقاء حکم از جهت تغییری است که در موضوع اتفاق افتاده ما باید برویم سراغ جریان استصحاب در موضوع و اگر استصحاب در موضوع جاری شد دیگر نوبت به استصحاب حکم نمیرسد حاکم میشود بر استصحاب حکم.
لذا به این دو وجه استصحاب حکم در شبهات موضوعیه جاری نیست.[۶]
این دو اشکال از والد معظم است.
وجه سوم اشکال ما بر جواب
یک اشکال سومی هم من اضافه میکنم. در مواردی که ما میخواهیم استصحاب عدم ازلی حقیقت شیء را بکنیم میگوییم این شیء در ازل خمر نبود نمیدانیم آیا وجد خمرا یا خیر. این از آن تعبیر میکنند به استصحاب جاری در عناوین ذاتیه و در محل خودش ثابت شده که استصحاب در عناوین ذاتیه جاری نیست.
یک مثال میزنم یک نمونه بحث آن را برای شما ذکر میکنم.
اگر لحم مطروحی ما در بیابان پیدا کردیم شک داریم که از کلب است یا از گوسفند، این جا جا برای استصحاب عدم کلبیت لحم نیست چون میشود استصحاب جاری در ذات. شما این طور بگویید قبلا که این لحم کلب نبود، کلبیت یک ذات است یک نوع است شک دارم وقتی که موجود شد وجد کلبا ام لا این را به آن میگویند استصحاب جاری در ذوات و در محل خودش ثابت شده که استصحاب جاری در ذوات جاری نیست. این مثال آن.
اما کجا میشود از آن استفاده کرد اگر جاری باشد یا جاری نباشد؟
یک شهادتی ما از مرحوم شیخ طوسی در عده داریم که ابن ابی عمیر و بزنطی و صفوان و مانند اینها «لا یروون و لا یرسلون الا عن من یوثق به»[۷] روایت نمیکنند مگر از ثقه.
نتیجه این شهادت شیخ این است که اگر در روایتی ابن ابی عمیر نقل کند از اسماعیل بن محمد و اسماعیل بن محمد هیچ توثیق و تضعیفی در رجال نداشته باشد به شهادت شیخ حکم میکنیم که این اسماعیل بن محمد ثقه است. این در قسمت لا یروی شهادت مرحوم شیخ.
در قسمت لا یرسل اگر روایتی داشته باشیم این طور باشد عن ابن ابی عمیر عن رجل یا عن بعض اصحابه این میشود مرسله دیگر یا اصلا سند قطع شده میدانیم یک کسی بین ابن ابی عمیر و امام علیه السلام هست میشود مرسل، باز میروم سراغ شهادت مرحوم شیخ میگوییم شیخ فرمود ابن عمیر لا یرسل الا عن ثقه پس این رجل که مرسل عنه ابن ابی عمیر است ثقه هست. درست شد تا این جا؟
والد معظم تمسک به شهادت شیخ قدس سره را در روایت قبول دارند در ارسال قبول ندارند. چرا در ارسال قبول ندارند؟ سر آن این است که ما با تتبع برایمان ثابت شده که ابن ابی عمیر از عدهای از ضعاف نقل کرده مثلا معاویه بن حفص. پس شهادت شیخ تخصیص خورده به کسانی که ما علم به ضعف آنها پیدا کردیم، لا یرسل الا عن ثقه مگر این که آن مرسلٌ عنه معاویه بن حفص باشد، که قطعا ضعفشان برای ما ثابت شده تا این جا درست شد.
حالا اگر ابن ابی عمیر بفرماید عن رجل ما نمیدانیم این رجل یکی از همان کسان ضعافی است که تخصیص خورده یا از آن افراد ضعاف نیست چون اسم آن را نیاورده که بفهمیم ضعیف است یا ضعیف نیست.
پس شک داریم که آیا این رجل جزء تخصیص خوردهها هست یا جزء تخصیص خوردهها نیست. اگر بخواهیم تمسک کنیم به عموم شهادت شیخ برای صحت این سند میشود تمسک به عموم عام در شبهه موضوعیه مخصص و تمسک به عام در شبهه موضوعیه مخصص ثابت شده که باطل است تا این جا هم روشن شد؟ صلوات بفرستید.
مرحله بعد، مرحوم صدر قدس سره میفرماید ما میآییم این جا یک کاری درست میکنیم که تمسک به دلیل در شبهه موضوعیه مخصص نباشد. اول یک مثال بزنم؛
اگر بگوید اکرم العلماء بعد بگوید لا تکرم الفساق من العلماء ما شک داریم که این زید عالم فاسق هست یا فاسق نیست نمیتوانیم تمسک کنیم به عام میشود تمسک به دلیل در شبهه موضوعیه مخصص. حالا اگر ما این جا یک اصلی داشته باشیم که تکلیف این زید عالم بنده خدا را روشن کند، یک اصل داشته باشیم مثل استصحاب عدالت میگوییم این زید که قبلا عادل بود شک داریم فاسق شده یا نشده استصحاب میکنیم عدالت آن را، به تعبد ثابت میشود که این داخل در تخصیص خوردهها نیست میشود داخل در عام، تمسک به عام میشود صحیح.
از این قانون مرحوم صدر در ما نحن فیه استفاده میکند میگوید شما شک دارید که این که ابن ابی عمیر گفته عن رجل عبد الله بن شمر هست یا عبد الله بن شمر نیست ما میرویم سراغ همین اصلِ که استصحاب هست، میگوییم این رجل در ازل قبل از این که موجود بشود معاویه بن حفص که نبود بعد که موجود شد شک داریم وجد معاویه بن حفص ام لا استصحاب میکنیم عدم آن را. پس ثابت میشود که این رجل معاویه بن حفص نیست یعنی هیچ یکی از این تخصیص خوردهها نیست پس مشمول شهادت شیخ میشود. ببینید چه قدر زحمت کشیده!
اشکالی که بر مرحوم صدر وارد است همین است که این استصحاب، استصحاب جاری در ذوات است و استصحاب در ذوات جاری نیست به ادلهای که در محل خودش که بحث استصحاب است گفته شده.
اینها همه الان روشن شد.
حالا برگردیم به بحث خودمان؛ اشکال سومی که ما داریم مضافا بر آنچه که والد معظم فرمود این است که مرحوم آقای خوئی فرمود استصحاب موضوعی میکنیم استصحاب میکنیم عدم خمریت این مایع را. عرض ما این است که آقای خوئی شما خودتان استصحاب در ذوات را قائل نیستید و این استصحاب در ذوات است.
هذا تمام الکلام در اشکال چهارم.
فردا انشاءالله اشکال پنجم که از مرحوم محقق نائینی است.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
۱) إن قلت: لا یصح التمسک باستصحاب عدم الجعل فی الشبهات الموضوعیه، لأن مورد الشبهه لم یجعل له الحکم بشخصه یقینا. و أما الطبیعی المشکوک انطباقه على المورد فثبوت الحکم له یقینی، فلا مورد للاستصحاب أصلا، فإذا شککنا فی کون مائع معین خمرا، فالمائع المذکور لم تجعل الحرمه له بشخصه و لا الاباحه، و ثبوت الحرمه لطبیعی الخمر کثبوت الاباحه لطبیعی الماء یقینی، فکیف یصح التمسک باستصحاب عدم الجعل. موسوعه الامام الخوئی ج۴۷ ص ۳۳۶
۲) قلت أولا: إن الأحکام المجعوله بنحو القضایا الحقیقیه تنحل إلى أحکام متعدده بحسب تعدد أفراد موضوعاتها، کما هو مبنى جریان البراءه فی الشبهات الموضوعیه، إذ بدونه لا یکون هناک حکم مجهول لیرفع بالبراءه. وعلیه فیکون الشک فی خمریه مائع مستلزما للشک فی جعل الحرمه له، فیرجع إلى استصحاب عدم الجعل کما فی الشبهه الحکمیه. همان ص۳۳۷
۳) و ثانیا: أنه لو سلم عدم جریان استصحاب عدم الجعل فی الشبهه الموضوعیه لا مانع من الرجوع إلى الاستصحاب الموضوعی إما محمولیا کما فی کثیر من الموارد، و إما أزلیا کما فی بعضها. و قد ذکرنا فی محله جریان الاستصحاب فی الأعدام الأزلیه. همان
۴) وفیه: أن هذا الجواب وإن کان فی نفسه تاماً لا إشکال فیه ولکنه مبتن على تمامیه جریان الاستصحاب بالنسبه إلى الحکم وجوداً فی الشبهات الموضوعیه، مع أن مقتضى التحقیق عدم تمامیته وذلک لوجهین: أحدهما: عدم جریان الاستصحاب بالنسبه إلى الحکم مع فرض جریانه بالنسبه إلى الموضوع کاستصحاب عدم خمریه ما هو مشکوک الخمریه أزلاً، وذلک لزوال الشک تعبداً بالنسبه إلى حکمه، فیکون الأصل الموضوعی حاکماً على الأصل الحکمی ورافعاً لموضوعه تعبداً. هذا بناءً على القول بجریان استصحاب العدم الأزلی. تحف العقول فی علم الاصول ج۱ ص۲۰۴
۵) تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان) ؛ ج ۱ ؛ ص ۸
۶) والوجه الثانی: هو عدم جریان استصحاب الحکم فی نفسه لکونه من التمسک بالدلیل فی الشبهه الموضوعیه له المتسالم على بطلانه، وذلک لعدم خلو مشکوک الخمریه مثلاً عن کونه بحسب الواقع إما خمراً وإما غیر خمر، فعلى الأول یکون نقض عدم جعل الحرمه متیقناً، وعلى الثانی یکون عدم نقضه متعیناً، فمع الشک فی الخمریه یحصل الشک فی صدق النقض وعدمه فی الحکم بجعل الحرمه. همان
۷) العده فی أصول الفقه ؛ ج ۱ ؛ ص۱۵۴