اما امر دوم که اگر حکم ارشادی شد، امر ارشادی شد دیگر دلالت بر وجوب نمیکند. چرا؟
(أخبار است) أخبار باشد (لغویت پیش میآید) نه حالا من همان که در سینه شما جُل جُل مِنه بیرون میاندازم. ببینید یک جا برای شما توضیح میدهم، این چیزهایی که اصرار دارم مطالب اساسی است این را دورش خط بکشید یک جایی بحث میشود فوری به میدان بیاید و توضیح بدهید این است.
وجه این که ما گفتیم صیغه «إفعل» دال بر وجوب است چیست؟
یک عده استدلال کردند به ظهور که صیغه «إفعل» ظاهر است در وجوب.
یک عده استدلال کردند به عقل گفتند صیغه «إفعل» حداقل دلالت بر مطلوبیت متعلق خود که میکند هر جا برای ما ثابت شد که عملی مطلوب مولا است مادامی که ترخیص در ترک از طرف مولا نیامده حق العبودیه، حق الطاعه، رسم العبودیه، ـ نه حق الطاعهای که معروف است ـ وظیفه عبودیت اقتضا میکند که شخص انجام بدهد. چون مولا گفته میخواهم، وقتی مولا میگوید میخواهم آن هم مولای حقیقی تا وقتی که ترخیص نیاورده وظیفه عبد اتیان است. این هم یک وجه است.
یک وجه آن هم اطلاق است که صیغه «إفعل» به اطلاق دلالت میکند بر وجوب.
یک وجه دیگر هم هست که خیلی مهم است و آن این است که دلالت صیغه «إفعل» بر وجوب به مستفاد از احادیث و نصوص است.
(سؤال: اطلاق صیغه چطور دال بر وجوب است؟) به خاطر این که وقتی مولا میگوید بیاور و مقید نکرده به این که اگر نیاوری مشکلی نیست اطلاق کلام مولا اقتضا میکند در هر صورت باید بیاوری.ـ
حالا خوب دقت کنید کل این چهار وجه همه در امر مولوی است هیچ کدام در امر ارشادی محقق نمیشود به قول شما پیاده نمیشود. ظهور صیغه «إفعل» در وجوب، این مربوط به امر مولوی است چون امر ارشادی واقعا بعث نیست لب و واقع آن اخبار است کذلک حکم عقل هم جاری نیست چون بعثی نیست. اطلاق هم جاری نیست. نصوص هم جاری نیست. لذا آنچه که استدلال شده برای دلالت صیغه «إفعل» و ماده امر بر وجوب در امر مولوی است در امر ارشادی نیست. لذا امر ارشادی دلالت بر وجوب نمیکند بلکه امر ارشادی تابع مرشد الیه خودش هست اگر مرشد الیه یک امر الزامی باشد امر میشود امر وجوبی اگر مرشد الیه امر غیر الزامی و مستحب باشد امر میشود امر ندبی.