بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیه الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین
بحث در اشکال دوم مرحوم آقای خوئی بود[۱] که فرمودند توثیقات و تضعیفات مرحوم علامه به سبب بُعد زمانی که ایشان با افراد مورد توثیق و تضعیف دارد، حدسی است نه حسی و در وثاقت و عدالت آنچه که معتبر است شهادت حسی است.
گفتیم که دو بخش میکنیم بحث را. یکی نسبت به خود مرحوم شیخ طوسی و نجاشی. دو جهت در توثیقات این بزرگان هست:
اولا اینها به سبب قربشان به عهد ائمه علیهمالسلام توثیقات و تضعیفات را اخذ کردند از قبلیها سینه به سینه؛ این طور نبوده که حدس بزنند و اجتهاد بکنند بلکه مرحوم شیخ طوسی از شیخش باز استاد شیخ طوسی از استادش و هکذا اخذ میکردند توثیقات و تضعیفات و تعدیلات را و بعد مرحوم شیخ اینها را ضبط کرده.
شاهد بر مطلب هم گفتیم بعضی تعبیراتی است که در کتاب مرحوم شیخ و مرحوم نجاشی هست، از مرحوم شیخ از فهرست خواندم یا نخواندم؟
ادامه فرمایش شیخ در فهرست
ببینید «فإنی لما رأیت جماعه من شیوخ طائفتنا من أصحاب الحدیث عملوا فهرست کتب أصحابنا و ما صنفوه من التصانیف و رووه من الأصول» یعنی به حدس اینها را جمعآوری نکرده، اینها را روایت کردند از اصول، اصول در درستشان بوده و از آن روایت کردند؛ فقط چیزی که هست، «و لم أجد منهم أحدا استوفى ذلک، و لا ذکر أکثره،» من شیخ دیدم که اینها مستوفی جمع آوری نشده «بل کل منهم کان غرضه أن یذکر ما اختص بروایته،» آن که اختصاص به روایت آن داشته فقط در صدد آن بوده که همانها را جمعآوری کند، «و أحاطت به خزانته من الکتب و لم یتعرض أحد منهم لاستیفاء جمیعه،» این استیفاء جمیع، استیفاء جمیع به همان صورت روایت و اخذ از قدما است، «إلا ما کان قصده،» یکی «أبو الحسین أحمد بن الحسین بن عبید الله رحمه الله، فإنه عمل کتابین احدهما…» آقا ببینید این جمله را من میخوانم ببینید چه قدر شیعه مصائب دیده در از بین رفتن کتب شیعه. چند روز پیش چند نکته گفتم، آنها را که من گفتم برای شما برای این عصر حاضر بود؛ یعنی برای زمان ما بود، که ای چه بسا کتب خطی به فروش میرود به خاطر گرفتاریهای مالی، حالا این را دارد مرحوم شیخ طوسی نقل میکند خیلی مهم است میشود هزار و خوردهای سال پیش، «أحدهما ذکر فیه المصنفات، و الآخر ذکر فیه الأصول، و استوفاهما على مبلغ ما وجده و قدر علیه» اینها را جمعآوری کرده و استیفا کرده به قدری که قدرت داشته و تمکن داشته، «غیر أن هذین الکتابین لم ینسخهما أحد من أصحابنا،» فقط کتابی بوده که خودشان نوشتند، کسی از کتب اینها نسخه برداری نکرده، یعنی فقط منحصر بوده در نسخه اصل «و اخترم هو رحمه الله» بعد هم خود این شخص فوت کرد «و عمد بعض ورثته إلى إهلاک هذین الکتابین و غیرهما من الکتب على ما یحکى بعضهم عنهم» و بعد هم زحمت کشیدند بعضی از ورثه این شخص، در هلاک کردن و از بین بردن این دو کتاب و غیر این دو کتاب از کتب دیگر که اگر این دو کتاب بود ببینید چه قدر از مصنفات شیعه الان در نزد ما بود.
خیلی این جا… یعنی حیف که میترسم بحث طول بکشد و الا برای شما نقل میکردم که از جهت تاریخی، چون عامه که اصلا منع میکردند از کتابت حدیث و نقل و اینها، چون بنای آنها بر عوام فریبی بوده. فقط پیروان علی بن ابی طالب علیه السلام بودند که در صدد جمعآوری علم و جمعآوری احادیث و اینها بودند. لذا اصل کتب احادیث فقه، همه از شیعه است، بعد به خاطر اختناقی که بوده از حکومتهایی که مسلط بودند در آن زمان، شیعیان کتاب را مخفی میکردند، پنهان میکردند یا خاک میکردند، و خیلی از اینها به این صورت از بین رفته، بعد سنیها چند کتاب برداشتند نوشتند، اصل این کتب از شیعه بوده. علی ای حال این فرمایش مرحوم شیخ.
بعد مطالبی را ذکر میکند تا میرسد به این جا: «و إذا ذکرت کل واحد من المصنفین و أصحاب الأصول فلا بد من أن أشیر إلى ما قیل فیه من التعدیل و التجریح، و هل یعول على روایته أو لا،» بعد هر کسی که من از این مصنفین ذکر میکنم بیان میکنم که در مورد او چه گفته شده از جرح و تعدیل، این پس حدس نیست، این شنیده و نقل دارد میکند گفتار کسانی که در مورد این آدم بوده حالا یا به عنوان جرح و تضعیف، یا به عنوان توثیق و تعدیل. پس خود کتاب فهرست شاهد بر این است که مستند مرحوم شیخ طوسی حس بوده و عن حس اینها را داشته. «و هل یعول علی روایته او لا و أبین عن اعتقاده و هل هو موافق للحق أم هو مخالف له، لأن کثیرا من مصنفی أصحابنا و أصحاب الأصول ینتحلون المذاهب الفاسده و إن کانت کتبهم معتمده»[۲] تا آخر.
(سؤال: چرا تعبیر به شاهد میکنید و نمیگویید دلیل است؟) مقصود از شاهد و دلیل یکی است دیگر، شما وقتی شاهد در محکمه میبرید بر این که طلبکار هستید، دلیل بر طلبکاری شما هست دیگر، شاهدی که ما میگوییم مقصود دلیل است. (چون دیروز فرمودید با این مطلب میخواهید دوران امر بین حدس و حس را درست کنید) نه ببینید بحث را دو قسمت کردیم. این را عزیز من خوب دقت کنید، چون در بحثهای دیگر آن قدری که من دیدم این بحث جدا نشده. ببینید والد معظم اگر دقت کردید نقض کردند بر مرحوم آقای خوئی که اگر بنا باشد که ما توثیقات مرحوم علامه را نپذیریم به جهت فاصله زمانی، پس توثیقات مرحوم شیخ طوسی و نجاشی هم مبتلا به این مشکل هست، این شد جواب نقضی، بعد میخواهیم برویم سر جواب حلی، جواب حلی والد معظم به ابداع احتمال حس و حدس است که بعد خواهم گفت. در دیروز گفتم قبل از این که ما وارد فرمایشات والد معظم بشویم در اثبات احتمال حس و حدس بیایم خود شهادات مرحوم شیخ و مرحوم نجاشی را ببینیم تکلیفش از چه قرار است، اینها را آیا میشود درست کرد یا نمیشود درست کرد، لذا این بحث را وارد شدم. این بحثها به خاطر این نیست که بخواهم احتمال حس و حدس را درست بکنم در مورد شیخ طوسی نه، دلیل دارم میآورم بر حسیّت، در قسمت مرحوم علامه دلیل میآوریم بر ابداع احتمال، سؤال ایشان خوب بود که مشخص بشود که داریم چه کاری میکنیم.ـ
اما مرحوم نجاشی در مقدمه میفرماید:
«بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین، و صلواته على سیدنا محمد النبی و على أهل بیته الطاهرین أما بعد، فإنی وقفت على ما ذکره السید الشریف أطال الله بقاءه و أدام توفیقه من تعییر قوم من مخالفینا أنه لا سلف لکم و لا مصنف». شما پشتوانه و عقبه ندارید کسی نداشتید، مصنف نداشتید، حالا خوب دقت کنید، «و هذا قول من لا علم له بالناس و لا وقف على أخبارهم، و لا عرف منازلهم و تاریخ أخبار أهل العلم، و لا لقی أحدا فیعرف منه» این طور شیعه باید قرص باشد، چطور محکم زده در دهانش، میگوید این قول کسی است که علم به مردم ندارد «لا علم له بالناس» این یک، «و لا وقف علی اخبارهم» اطلاع بر اخبار علما هم ندارد، «و لا عرف منازلهم» منازل علما را هم نمیشناسد و بلد نیست، و تاریخ اخبار اینها را هم بلد نیست، «و تاریخ اخبار اهل العلم، و لا لقی احدا» کسی را هم ملاقات نکرده «فیعرف منه» تا از او چیزی یاد بگیرد، همچنین کسی حجت دارد بر ما؟! «و لا حجه علینا لمن لم یعلم و لا عرف» کسی که نه علم دارد و نه معرفت، این حجت بر ما ندارد.
ببینید با این هدف برمیدارد کتاب رجال نجاشی را مینویسد، اگر اجتهاد باشد همه بر او ایراد میگیرند که آقا اجتهاد برای تو است اجتهاد تو برای خودت مفید است چه فایدهای دارد برای بقیه؟ باید طوری کتابش را بنویسد که مستند باشد و همه پذیرش داشته باشند نسبت به آن کتاب و این باید به صورتی باشد که عن حس و سینه به سینه گرفته باشد و نقل کرده باشد و الا اگر حدس و اجتهاد باشد میگویند حدس و اجتهاد است، خطا کرده، اینها حتی در مورد یزید هم میگویند اجتهاد کرده و خطا کرده.
«و قد جمعت من ذلک ما استطعته، و لم أبلغ غایته،» همه آنها اعتراف کردند که آقا نتوانستیم همه را جمع کنیم، «لعدم أکثر الکتب، و إنما ذکرت ذلک عذرا إلى من وقع إلیه کتاب لم أذکره»،[۳] این را گفتم که اگر او به یک کتابی اطلاع پیدا کرد که من نیاوردم بداند که از این جهت بوده. بعد هم میفرماید که من چطور اینها را مرتب کردم در اسماء و فلان و اینها الی آخر.
بنا بر این شهادات مرحوم شیخ و مرحوم نجاشی به گونهای است که واقع مطلب این است که وثوق برای انسان پیدا میشود که اینها شهاداتشان عن حس بوده و مشکلی در شهادات اینها نیست.
(سؤال: از کجای متن کشی استفاده میشود متوجه نشدیم؟) همان جهتی که گفتم (جهت دوم … باید به زمان معصوم برسد، در وجه توثیق) همین کتابها بود، عبارتهای کتابها بود (رفقا هم قانع نشدند) رفقا هم یک مقدار درس مباحثه بکنند قانع میشوند، خدا خیرتان بدهد توضیح دادم که روی چه هدفی مرحوم سید مرتضی امر میکند که این آدم این کتاب را بنویسد و اگر بخواهد این کتاب اجتهادی باشد اثر نمیکند، جواب عامه نیست، اینها را که توضیح دادم، یک مطالعه هم انشاءالله میکنید، یک مباحثه هم میکنید، اگر حل نشد روز پنج شنبه ساعت یازده با چایی تلخ قند پهلو در خدمت شما هستیم. بابا توضیح دادم دیگر، فرض این است که اگر مرحوم نجاشی این کتاب را به حدس و اجتهادش نوشته باشد عامه میگویند آقا این اجتهاد تو است به درد خودت میخورد، اثبات چیزی نمیکند، ما اجتهاد تو را قبول نداریم، اما اگر عن حس باشد نمیتوانند منکر آن بشوند، چون شهادت وقتی عن حس هست کسی دیگر نمیتواند منکر آن بشود، مستند است، اما اگر عن حدس باشد و اجتهاد باشد میگویند تو اجتهاد کردی و ما اجتهاد تو را قبول نداریم، اما اگر بگوید من از زید شنیدم زید از عمرو شنیده و هر کدام از اینها شهادت بر وثاقت از قبلیشان دارند متصلا، این را دیگر کسی نمیتواند منکر بشود (مگر آنها این کتاب را قبول داشتند) بله، فرض این است که قبول داشتند، این را مراجعه بکنید هم عامه روات شیعه را قبول داشتند، بسیاری از روات شیعه را قبول داشتند. (کتابشان را؟) بله، و هم خاصه بعضی از روات عامه را قبول دارند، این را انشاءالله مراجعه میکنید به کتب رجال آنها در میآید.ـ
ادامه جواب از اشکال حدسی بودن توثیقات علامه
ادامه اشکال دوم حل اثبات حسی بودن توثیقات علامه
اما نسبت به مرحوم علامه بیانی که والد معظم دارند اثبات میکند که شهادتهای مرحوم علامه هم عن حس هست و لذا هیچ مشکلی نسبت به توثیقات مرحوم علامه ما نداریم از این جهت.[۴] این جهت اگر درست بشود در بحث قبل هم ثابت شد که اصاله العدالهای نیست، توثیقاتش میشود تمام ولکن در نهایت امر از نظر عملی احتیاط میکنند، و الا از نظر فنی شهادات مرحوم علامه را عن حس میدانند. حالا به چه بیان؟ خوب دقت کنید:
عبارت خلاصه
یک نکته عبارت است از مقدمهای که مرحوم علامه در خلاصهاش دارد همین خلاصه الاقوال در رجال، میفرماید: من جمع کردم اقوال در روات حدیث را و اقتصار کردم بر دو قسم از آنها «و هم الذین أعتمد على روایتهم و الذین أتوقف عن العمل بنقلهم، إما لضعفه أو لاختلاف الجماعه فی توثیقه و ضعفه أو لکونه مجهولا عندی».[۵]
این «لاختلاف الجماعه فی توثیقه و ضعفه» یعنی چه؟ یعنی یک توثیق برای من رسیده و یک تضعیف برای من رسیده، ولکن چون با هم مختلف بوده لذا من متوقف در مسئله شدم.
وصول توثیق و تضعیف به حس است، چون اگر به حدس باشد نمیگوید «لاختلاف الجماعه فی توثیقه و ضعفه»، میگوید بعضی از آنها در نزد من موثق هستند و بعضیها در نزد من موثق نیستند، ولی تعبیر این است که سِرّ توقف من این است که کسانی که اصحاب رجال هستند در مورد این شخص اختلاف دارند، بعضی توثیقش کردند بعضی تضعیفش کردند، این تضعیف و توثیق باید حسی برای مرحوم علامه ثابت شده باشد که ارزش داشته باشد و الا اگر این توثیق و تضعیف حدس از آن عالم قبل باشد که حدس مجتهدی برای مجتهد دیگر حجت نیست. پس خود این عبارت کاشف است.
البته کاشف آن قدر قوی نیست که ما صد در صد بگوییم میخواهد بگویید که عن حس هست اما ظهور قوی دارد در این که شهاداتی که برای او بوده، شهادات به حس بوده نه به حدس، اگر به حدس باشد، حدس آن مجتهد که برای من علامه حجت نیست به درد من نمیخورد، تعبیرش این است ببینید «إما لضعفه»، از این در نمیآید ممکن است ضعفش برای من ثابت شده به اجتهاد من، «أو لاختلاف الجماعه»، یعنی به خاطر اختلاف اصحاب ما، «فی توثیقه و ضعفه» بعضی این را توثیق کردند بعضی این را تضعیف کردند الی آخر.
(سؤال: عن حسٍ رسیده به علامه اما خود علامه برای ما حدس میزند بین این دو تا کدام صحیح است؟) خوب دقت نکردید چه میخواهم استفاده کنم، میخواهم از اینها استفاده کنم که توثیقات و تضعیفاتی که به علامه رسیده حسی رسیده این قدر میخواهم استفاده کنم، نمیخواهم عمل کنم به آنچه که مرحوم علامه الان میکند (…) نه نه، به آن کار ندارم، فعلا میخواهم بگویم توثیقات و تضعیفاتی که به او رسیده عن حسٍ رسیده، اینها را خوب دقت کنید که چقدر میخواهیم استفاده کنیم. (خود این برداشت ما اجتهادی است) البته شما هم این جا نشستی که مجتهد بشوی، شکی نیست، این برداشتهای ما اجتهادی است که شکی نیست، الان ما در مقام اجتهاد هستیم این که شکی نیست.ـ
بعد میرسد به این جا، این را خوب دقت کنید چون از این عبارت بعد میخواهم استفاده کنم «و لم نذکر کل مصنفات الرواه و لا طولنا فی نقل سیرتهم، إذ جعلنا ذلک موکولا إلى کتابنا الکبیر المسمى بکشف المقال فی معرفه الرجال»، این کتاب خلاصه، خلاصه است یک کتاب تفصیلی داریم که در آن به تفصیل وارد احوال روات شدیم، اسم آن هم هست کشف المقال فی معرفه الرجال، «فإنا ذکرنا فیه کلما نقل عن الرواه و المصنفین، مما وصل إلینا عن المتقدمین»، ما در آن آوردیم هر چه را که به ما رسیده از متقدمین، نه این که اجتهاد کردم، به من رسیده از متقدمین، «و ذکرنا أحوال المتأخرین و المعاصرین فمن أراد الاستقصاء» مثل شما که اهل تتبع هستید، اهل کار هستید البته انشاءالله «فعلیه به»،[۶] بر او است که به آن کتاب ما مراجعه کند.
این یک نکته بود.
چند مطلب دیگر هست که اینها را وقتی همه را با هم ضمیمه میکنید وثوق و اطمینان حاصل میشود برای ما که مرحوم علامه إشراف داشته و در دسترس او بوده کتب اصلی قدما و نقلهایی که میکرده از آن کتب بوده. چیزی که هست آن کتب به دست ما نرسیده ولی در دسترس مرحوم علامه بوده. آن جهاتی که باید در نظر داشته باشیم چه هست؟
ریاست عامه علامه در ۲۸ سالگی
یکی این است: ریاست عامه علمی مرحوم علامه، این شخصیت در سن بیست و هشت سالگی ریاست عامه شیعه را داشته، در دامن محقق حلی پرورش پیدا کرده، اینها شوخیبردار نیست در سن بیست و هشت سالگی.
(سؤال: چطور زیر بارش رفتند؟) برای این که شیعههای زمان قدیم آدم بودند فهمیده بودند. من یک قضیه برای شما نقل کنم، صاحب ریاض… ریاض که میدانید چه کتابی است، ریاض خیلی کتاب مهمی است، صاحب جواهر کتابش را که مینویسد چون خیلی مورد استقبال قرار میگیرد مردم به او مراجعه میکنند، علما به او مراجعه میکنند، میگوید اگر میدانستم این طور این کتاب مورد اقبال قرار میگیرد ریاض مینوشتم، این صاحب ریاض است. بعد شما ریاض را مطالعه کنید، یک مسئله را که میآورد استدلال به اصل میآورد، اجماع میآورد، روایت میآورد، کتاب میآورد، بحث معارض میآورد، کلی مطلب میآورد. مرحوم میرزای قمی که در این جا مدفون است، که بعضی قائل هستند از بعضی یا از بسیاری از امام زادههای قم ـ البته غیر از حضرت، حضرت حسابش جداست ـ مقامش بالاتر است، از مرحوم میرزای قمی میپرسند که آسید علی ساکن کربلا مجتهد است؟ یعنی این صاحب ریاض مجتهد است یا مجتهد نیست، ببینید سؤال از اجتهاد چه کسی کردند، لذا شیعههای قدیم طور دیگری بودند.ـ
این را خواندهاید که این عبارت را مثل مرحوم آقای خوئی هم دارند در کتابشان، اصلا یکی از چیزهایی که سنت بین شیعههای قدیم بوده التزامشان به نوافل یومیه بوده، الان متروک است، قَلّ و ندَر نوافل یومیه را به جا میآورند.
علی ای حال یکی این جهت ریاست عامه مرحوم علامه بوده در سن بیست و هشت سالگی.
ارتباط با علما
یکی علاقات و روابطی که مرحوم علامه با علما داشته، در دامن مثل مرحوم محقق حلی پرورش پیدا کرده، در این کتبی که برای مرحوم علامه است، چاپ شده، نگاه کنید اساتید ایشان را.
رابطه با سلاطین
یکی روابطی که با سلاطین داشته. قصه مرحوم علامه را با سلطان خدابنده که همه شما میدانید دیگر. در یک مجلس مرحوم علامه نشست و مملکت را شیعه کرد، سلطان خدابنده زنی داشته سه طلاقهاش میکند در یک مجلس خودش هم سنی بوده، از علما استفتا میگیرد میگویند آقا زنت بر تو حرام است محلل لازم دارد، میگوید آیا حکم عالم دیگری هست یا نه، میگویند بله رافضه هستند اما کم عقل هستند، عقل ندارند، چیزی بلد نیستند، میگوید باشد عالم آنها را هم بیاورید، مرحوم علامه را میآوردند، مرحوم علامه وارد مجلس که میشود کفشهایش را تا میکند و میگذارد زیر بغلش، سلام میکند راست میرود کنار سلطان خدابنده مینشیند. تا مینشیند اعتراض علمای عامه بلند میشود که سلطان دیدید ما گفتیم اینها عقل ندارند، فهم ندارند، ادب ندارند، اولا پیش شما سجده نکرد، در ثانی آمد کنار شما نشست، در ثالث کفشهایش را تا کرده گذاشته زیر بغلش آورده کنار شما. سلطان خدابنده گفت صبر کنید ببینیم جواب دارد یا نه، میگوید چرا سجده نکردی؟ میگوید تو أشرف از پیامبر خاتمی؟ میگوید نه، میگوید بر پیامبر خاتم طبق دستور قرآن فقط سلام میکردند، کسی سجده نمیکرده، سلطان میگوید جواب تام است. بعد میگوید چرا آمدی این جا نشستی؟ چون سنیها همه جا را گرفته بودند که مرحوم علامه جا نداشته باشد و ضایع بشود، میگوید من وارد مجلس شدم دیدم هیچ جا، جا نیست الا یک جا کنار شما، شما من را دعوت کرده بودی آمدم کنار شما نشستم جای دیگری نبود، اما قصه کفش او را حالا دیگر فردا میگویم.
آن وقت بعد از آن که سلطان خدابنده این را از علامه میبیند، دستور میدهد در تمام مملکت، آن وقت سلطان خدابنده هم حیطه سلطنتش خیلی زیاد بوده، یعنی کل ایران و افغانستان و پاکستان و مجموع عراق و اینها همه زیر سیطره او بوده، همه را دیگر دستور میدهد که شهادت علی بن ابی طالب علیهالسلام بگویند و خطبه به نام امیر المؤمنین علیهالسلام خوانده بشود و در تمام سفرهایش مرحوم علامه را با خودش داشته. یعنی یک آدم آدمی بوده که إشراف بر تمام کتابخانههای مهم دنیای اسلام داشته.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
۱) و قد وثقه العلامه و تبعه فی ذلک من تبعه، و حیث إن الفاصل بین العلامه و الرواه طویل و الزمان کثیر فلا یمکننا الاعتماد على توثیقات العلامه (قدس سره). موسوعه الإمام الخوئی ج۹ ص ۱۱۹
۲) الفهرست (للشیخ الطوسی)؛ ص ۱
۳) رجال النجاشی ص۳
۴) وذلک لامتیازه عن الآخرین من المتأخرین من ناحیه موقعیته الاجتماعیه من ارتباطه بعلماء عصره وإلى ما عندهم من المکتبات وملاحظه ما کان موجوداً عنده من المستندات الروائیه والکتب الرجالیه مما لم یکن موجوداً عند غیره من الفقهاء المتأخرین؛ وذلک لأجل رئاسته العامه وارتباطه مع السلطات الحکومیه، فبهذه الملاحظات یقرب احتمال کون توثیقاتـه المتفرد بها ناشئه من الاخبارات الحسیه التی سمعها ممن عاصره مشافهه متلقیاً کابراً عن کابر کان تلقیه عن المحقق والمحقق عن ابن نما وهکذا معنعناً إلى أن وصل إلى الشیخ الطوسی أو ابن عقده وغیره من الموثقین والإشکال فی عدم کون ابن عقده مورداً للاعتماد لذکره فی القسم الثانی من الخلاصه مندفع بأن اندراجه فیها فی القسم الثانی لا ینافی وثاقته، وکون رجاله مورداً للاعتماد بعد ملاحظه کون المدار فی الحجیه على الوثاقه لا على العداله أو کان منشأها ظفره على التوثیق فی الأصول المعتمده عنده أو الکتب الرجالیه المعتبره التی کانت بیده ، ولم یکن عند المتأخرین من الفقهاء مثل رجال ابن عقده فإنها معتمده وکانت موجوده عند القدماء من النجاشی والشیخ، وضاعت عن المتأخرین کالشهید الثانی والشیخ البهائی ویحتمل کونها موجوده عند العلامه فیکون هذا الاحتمال کافیاً فی اندراج توثیقاته فی أدله حجیه خبر الثقه بعد کون الضابط فی الحجیه والاعتبـار هـو احتمال استناد الخبر إلى الحس لا القطع به کما هو کذلک بالنسبه إلى توثیقات القدماء من مثل الشیخین والنجاشی من احتمال استنادهم فی ما أخبروا به من الجرح والتعدیل بالحس وعدم القطع بکونها اجتهادیه ناشئه عن الحدس.
وبالجمله فما أورد من المناقشه على توثیقاته من کونها اجتهادیه غیر وارده فیما إذا لم یحرز کونها مستنده إلى الحدس فتحصل أن توثیق أحمد بن محمد سالم عن الإشکال وخبره مندرج فی أدله حجیه خبر الثقه، هذا مضافاً إلى تأییده بذهاب الشهید الثانی مع کمال دقته وتبحره فی الرجال والدرایه إلى وثاقته فی کتاب الدرایه وتصریح صاحب المعالم فی المنتقى بذلک. تحف العقول فی علم الاصول ۱/۱۱۰
۵) رجال العلامه – خلاصه الأقوال ص ۲
۶) رجال العلامه – خلاصه الأقوال ص ۲