بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیه الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین
این روایت از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است:
«قیل له صلی الله علیه و آله أی الأصحاب أفضل قال من إذا ذکرت أعانک و إذا نسیت ذکرک و قیل أی الناس شر قال العلماء إذا فسدوا.»[۱]
از حضرت سؤال میکنند: «ای الاصحاب افضل؟» چه اصحابی از همه افضل است که آدم بشناسد که با چه کسی مصاحبت داشته باشد با چه کسی رفاقت داشته باشد؟ «قال من إذا ذکرت أعانک» اگر ذکر کردی او را و یادآوریش کردی به تو کمک کند در مشکلات تو را وا نگذارد. «و إذا نسیت ذکرک» و اگر تو نسیان کردی تو را تذکر بدهد یادآوری بکند نه این که بیتفاوت باشد نسبت به آن چه که مورد نسیان تو است همچنین آدمی رفیق خوبی نیست، مصاحب خوبی نیست. «ای الاصحاب افضل؟»
این ها اگر خوانده بشود برای جوان ها در دوست یابی خیلی مؤثر است دوستی که میخواهند پیدا بکنند حداقل این دو خصوصیت را داشته باشد.
«و قیل أی الناس شر قال العلماء إذا فسدوا.» حالا وجهش چیست؟ واقعا عجیب است! جهاتی در آن هست. یک جهتش این است که غیر عالم که فاسد میشود فسادش را توجیه نمیکند. نمیشود «زین له سوء عمله» اما عالم اول کار فاسد خودش را توجیه میکند و میگوید کار خوبی است و بعد انجام میدهد. این است که سبب میشود مردم به اشتباه بیفتند. جاهل این طور نیست. جاهل به طریق فاسد میرود و فاسد هم میبیند، ولی عالم چون بقیه از او پیروی میکنند اول میآید کار خودش را توجیه میکند، تصحیح میکند، میشود یک کار صحیح، میشود «زین له سوء عمله.»[۲] لذا «ای الناس شر، العلماء اذا فسدوا.»
واقعا هم خدا انشاءالله آدم را حفظ بکند. چون خیلی عجیب است مکرهای شیطان. مکرهای عجیبی دارد. گاهی وقتها آدم با خودش فکر میکند که من را شیطان گول بزند، پدرش را در میآورم، بعد یک مدت که انسان به مقامی رسید به پستی رسید اگر بخواهند از او مقام را بگیرند آن پست را بگیرند آن جا پایش میلغزد میگوید به خاطر حفظ اسلام این کار لازم است این میشود «العلماء اذا فسدوا.» توجیه میکند به خاطر مصلحت اهم، تزاحم است دیگر، تزاحم را هم که خوانده، باب تزاحم را جاری میکند میگوید دروغ گفتن عیب ندارد بالاترش هم عیب ندارد. تهمت زدنش هم عیب ندارد. به خاطر این که مصلحت اهم بر آن مترتب هست. خدا انشاءالله آدم را حفظ بکند.
بله علی ای حال «قیل له صلی الله علیه و آله أی الأصحاب أفضل قال من إذا ذکرت أعانک و إذا نسیت ذکرک و قیل أی الناس شر قال العلماء إذا فسدوا.»
خب بحث ما در جواب مرحوم شیخ قدس سره بود به مرحوم سید صدر شارح وافیه.
گفتیم کلمهی «شیء» در حدیث «کل شیء لک حلال» سه احتمال دارد، احتمال اول این بود که مراد کلی باشد که فیه قسمان این را توضیح دادیم و معلوم شد که بر این تقدیر روایت مربوط میشود به شبهات موضوعیه و دو شرطی را هم که در روایت هست که یکی قابل قسمت باشد به حلال و حرام به مقتضای جملهی «فیه حلال و حرام» و یکی این که قابل تبعیض باشد به مقتضای کلمهی «منه»، در این احتمال هر دو شرط متوفر است و موجود است.
احتمال دوم این بود که مراد از شیء کلی باشد که فیه قسم واحد، مثل شرب تتن که بر این تقدیر روایت مربوط به شبهات حکمیه میشود. ولکن این احتمال ناتمام بود چون نه شرط «فیه حلال و حرام» در آن محقق است نه شرط «منه» در آن محقق است.
ادامه مطلب اول
احتمال سوم باقی مانده بود که امروز بگوییم.
احتمال سوم این است که مراد از شیء جزئی شخصی باشد، موجود خارجی باشد که میشود جزئی شخصی.
این احتمال هم ناتمام است چرا؟ چون نسبت به جزئی شخصی قابل قسمت نیست که بگوییم این مایع قسمی از آن حلال است و قسمی از آن حرام است. مایعی که داخل این لیوان هست یا حلال است اگر خل باشد یا حرام است اگر خمر باشد. نمیتوانیم بگوییم این مایع دو قسم دارد. این مایع شیء واحد است، دو قسم ندارد. پس مراد از شیء جزئی خارجی هم نخواهد بود.
نتیجه این میشود که پس مراد از کل شیء در روایت کلی است که در آن قسمان باشد نه مراد جزئی حقیقی است و نه مراد کلی است که له قسم واحد.
آن چه که دیروز تا به حال گفتیم توضیح اشکال اول مرحوم شیخ بود که مرحوم شیخ این طور فرمود:
«أقول الظاهر أن المراد بالشیء لیس هو خصوص المشتبه کاللحم المشترى و لحم الحمیر على ما مثله» یعنی مثله صاحب وافیه «بهما إذ لا یستقیم إرجاع الضمیر فی منه إلیهما.»[۳]
تنبیه
مرحوم شیخ تنبیهی این جا میدهند و آن این است که کلمهی «منه» در بعضی از روایات نیست، در بعضی از روایات هست.[۴] پس آن شرط دومی که ما از «منه» استفاده میکردیم به عنوان تبعیض این در روایاتی صادق است که مشتمل بر کلمهی «منه» است اما در بعضی از نسخ کلمه «منه» موجود نیست.
مطلب دوم
مطلب دوم مرحوم شیخ اشکال دومی است که بر شارح وافیه دارد.
بیان این اشکال متوقف بر مقدمهای است و آن مقدمه این است که ما یک تقسیم داریم یک تردید داریم.
تقسیم عبارت است از این که برای یک شیئی دو قسم باشد. مثل این که میگوییم تقسیم میشود انسان به انسان ابیض و اسود. تقسیم میشود مایع به خمر و خل. تقسیم میشود لحم به لحم شاه یعنی گوسفند و لحم خنزیر.
تردید عبارت است از تردد در شیء واحد. دیگر دو قسم نیست یک شیء است مردد بین امرین است. مثل این که میگوییم حکم شرب تتن مردد است بین حرمت و حلیت. این طور نیست که شرب تتن دو قسم داشته باشد، قسم حلال و قسم حرام، شرب تتن یک قسم است، یا حلال است یا حرام.
این را دیروز التفات دادم باز امروز التفات میدهم. حواستان باشد به عنوان خودش بحث میکنیم و الا شرب تتن به عنوان ثانوی اگر نجات مؤمن بر آن متوقف باشد واجب هم میشود. پس هم شرب تتن حرام داریم و هم شرب تتن واجب داریم.
نتیجهای که از این مقدمه میخواهیم بگیریم این است که تقسیم در شبهات موضوعیه است. چون در شبهات موضوعیه ـ مثلا مایعی که در این لیوان هست ـ مایع دو قسم دارد خل و خمر. در شبهات حکمیه تقسیم نیست تردید است. شرب تتن یا حلال است یا حرام است.
حالا که این مقدمه روشن شد مرحوم شیخ میفرماید که ظاهر از عبارت «فیه حلال و حرام» عبارت است از تقسیم به حلال و حرام. یعنی هر شیئی که در آن بالفعل دو قسم موجود باشد قسمی حلال و قسمی حرام.[۵] تا گفتیم فیه حلال و حرام ظهور دارد در تقسیم، نه در تردید پس روایت میشود خاص به شبهات موضوعیه.
بعد این جا مرحوم شیخ یک عبارتی دارد میفرماید: «إذ لا تقسیم مع التردید أصلا لا ذهنا و لا خارجا»[۶] تقسیمی با تردید نیست نه تقسیم ذهنی، نه تقسیم خارجی.
اول تقسیم ذهنی و خارجی را بشناسیم تا ببینیم چرا در تردید تقسیم نیست.
تقسیم ذهنی مربوط است به اموری که وعاءشان وعاء ذهن است، خارجیت ندارند. مثل تقسیم ممتنع به ممتنع بالذات و ممتنع بالغیر. ممتنع بالذات اجتماع نقیضین است، ممتنع بالغیر وجود معلول است بدون علت. وجود معلول بدون علت ممتنع بالذات که نیست ممتنع بالغیر است.
مقصود از تقسیم خارجی یعنی آنی که در خارج دو قسم دارد. مثل این که انسان دو قسم دارد ابیض و اسود، مایع دو قسم دارد خل و خمر.
حالا مرحوم شیخ میفرمایند: اگر یک شیئی مردد است یعنی هنوز چیستی خودش معلوم نیست قابل تقسیم نیست. تقسیم بعد از آنی است که یک معنایی محقق بشود حالا ببینیم برای آن اقسام هست وقتی که دیدیم برای آن اقسام بود حالا تقسیمش میکنیم. اما اگر شیئی فی حد نفسه مردد است مجمل است معلوم نیست که چیست قابل تقسیم نیست. لذا در عبارتش فرمود: «اذ لا تقسیم مع التردید اصلا لا ذهنا و لا خارجا.»
مطلب سوم
اشکال سوم این است که مرحوم شارح وافیه فرمود شیء مقسم است برای دو حکم[۷] و به همین بیان هم میخواست روایت را شامل شبهات حکمیه بکند.
مرحوم شیخ میفرماید کون الشیء مقسما للحکمین معنی ندارد.[۸] هر شیئی را که شما در نظر بگیرید مقسم برای دو حکم نیست، یک حکم دارد. شرب تتن مقسم برای دو حکم نیست یک حکم دارد، یا حلال یا حرام. بله میتوانی بگویی شیء مورد تردید است. معلوم نیست حکمش حلیت است یا حرمت.
این هم اشکال سوم.
مطلب چهارم
اشکال چهارم بر شارح وافیه این است که مرحوم شیخ میفرماید شارح وافیه این طور فرمود: «بمعنى أنه یجوز لنا أن نجعله مقسما لحکمین فنقول هو إما حلال و إما حرام.»[۹] برای این که روایت شامل شبهات حکمیه باشد فرمود: یجوز لنا یعنی یمکن لنا که این شیء را مثل شرب تتن مقسم برای دو حکم قرار بدهیم که معلوم شد مقصود از مقسم باید چه باشد تردید برای دو حکم باشد و بعد بگوییم اما حلال و اما حرام.
اشکال مرحوم شیخ این است که جناب شارح وافیه یجوز لنا ندارد که میتوانیم بگوییم شرب تتن مردد است بین حلیت و حرمت بلکه تردید شرب تتن بین حلیت و حرمت امر قهری است. چه ما بخواهیم چه نخواهیم هست. چرا میگویید یجوز لنا؟ بل ضروری لنا که شرب تتن مردد است اما حلال و اما حرام.
لذا میفرماید: «لان التقسیم الی حکمین الذی هو فی الحقیقه تردید لا تقسیم امر لازم قهری لا جائز لنا»،[۱۰] یک امر قهری و صد در صد است این طور نیست که بخواهیم تقسیم کنیم، نخواهیم تقسیم نکنیم.
مطلب پنجم
حالا مرحوم شیخ میفرماید نتیجه این شد: «و على ما ذکرنا فالمعنى و الله العالم…».
یاد بگیرید، شیخ انصاری است، مجدد در اصول است با آن مکاسبی که دارد با این رسائلی که دارد با مجموعهی کتابهایی که دارد با شاگردهایی که دارد میرزای رشتی، میرزای شیرازی، مرحوم آخوند، شوخی بردار نیستند اینها! یک همچنین آدمی این همه هم دقت کرده در معنای روایت و جان کنده آخرش میگوید فالمعنی و الله العالم! حالا ما چه میکنیم؟ ما هنوز معلوم نیست چی به چی هست میگوییم حکم شرعی این است این طور بکنید از این جا بروید از این جا بیاید فلان کنید چه بکنید چه نکنید. اینها درس است ها! میخواهیم بگوییم رسائل را دو جور بخوانید یکی آن جوری، یکی والله العالم را هم نگاه کنید. یک همچین آدمی با این همه زحمتی که الان دیدید، دیدید که یک عبارت دو خطی بود چه قدر مطلب در آن گذاشته، تازه به این جا میرسد میگوید و الله العالم.
«أن کل کلی فیه قسم حلال و قسم حرام» یک قانون کلی در شبههی موضوعیه این است که هر کلی که در آن قسمی حلال دارد و قسمی حرام دارد «کمطلق لحم الغنم المشترک بین المذکى و المیته» مثل لحم غنمی که مشترک بین مذکی و میته است «فهذا الکلی این لحم غنم کلی لک حلال إلى أن تعرف القسم الحرام معینا فی الخارج فتدعه… فالروایه مختصه بالشبهه فی الموضوع.»[۱۱]
مطلب ششم
تا این جا نسبت به کلمهی «شیء» در روایت سه احتمال ذکر کردیم. یکی این که مراد از آن کلی فیه قسمان، یکی این که مراد از آن کلی فیه قسم واحد، یکی این که مراد از آن جزئی باشد. در این سومی گفتیم که اگر مراد جزئی باشد «فیه حلال و حرام» در آن صدق نمیکند.
در مطلب ششم میخواهیم بگوییم که میشود کاری کرد که و لو مراد از شیء جزئی حقیقی باشد، فیه حلال و حرام صدق بکند. به چه بیان؟ به این بیان که یک مقدمه را باید تذکر بدهیم.
و آن مقدمه این است که ـ با اصطلاح استخدام در ادبیات آشنا هستید ـ تاره مرجع ضمیر ذکر شده، تاره مرجع ذکر نشده ضمیر به چیزی برمیگردد که به نحوی با مذکور ارتباط دارد، وابسته است، میگوییم جاء الامیر و ضربته، ضمیر ضربته را بر میگردانم به غلام امیر نه به خود امیر، این استخدام است.[۱۲] ظاهرش این است که ضربته یعنی خود امیر را زدم ولی روی استخدام بر میگردد به یک چیزی که ارتباط با مرجع دارد.
حالا در ما نحن فیه میگوییم «کل شیء فیه حلال و حرام» اگر «فیه» به خود شیء برگردد غلط از آب در میآید. چون شیء خارجی جزئی خارجی قابل قسمت نیست. اما اگر ضمیر «فیه» را به شیء برنمیگردانم به نوعی که شیء تحت آن نوع مندرج است برمیگردانم میگویم کل شیء فی نوعه حلال و حرام فهو لک حلال، حالا درست میشود. چرا؟ چون میگوییم هر شیئی ـ مثل این جزئی خارجی، این مایعی که در این لیوان است ـ که فیه ـ یعنی در نوع این مایع ـ حلال و حرام ـ خب مایع یک نوعش خمر است یک نوعش خل است ـ فهو ـ این مایع ـ لک حلال حتی تعرف الحرام منه بعینه. تا بشناسی که این شیء از کدام نوع است.[۱۳]
پس اراده از شیء اگر جزئی حقیقی هم باشد قابل تصحیح هست اما به وسیلهی استخدام.
ولکن آیا استخدام روایت را مربوط به شبهات حکمیه کرد یا باز هم در شبهات موضوعیه است؟ باز هم در شبهات موضوعیه است.
لذا مرحوم شیخ به عنوان نتیجه میگوید: «فعلی ای تقدیر»، به هر تقدیری چه احتمال اول را بگویی چه احتمال سوم را، چه با استخدام چه بدون استخدام «فالروایه مختصه بالشبهه فی الموضوع.»[۱۴]
مطلب هفتم میشود اشکال پنجم که انشاءالله بعد.
۱) تحف العقول؛ ص۳۵
۲) محمد ۱۴
۳) فرائد الاصول مجمع ۲/۴۷
۴) لکن لفظه «منه» لیس فی بعض النسخ. فرائد الاصول مجمع ۲/۴۷
۵) و أیضا: الظاهر أنّ المراد بقوله علیه السّلام: «فیه حلال و حرام» کونه منقسما إلیهما، و وجود القسمین فیه بالفعل. همان
۶) همان
۷) و بعباره اخرى: أنّ کلّ شیء فیه الحلال و الحرام عندک بمعنى أنّک تقسّمه إلى هذین و تحکم علیه بأحدهما لا على التعیین و لا تدری المعیّن منهما فهو لک حلال. فرائد الاصول مجمع ۲/۴۶
۸) و کون الشیء مقسما لحکمین- کما ذکره المستدلّ- لم یعلم له معنى محصّل. فرائد الاصول مجمع ۲/۴۷
۹) فرائد الاصول مجمع ۲/۴۶
۱۰) فرائد الاصول مجمع ۲/۴۷
۱۱) همان
۱۲) الاستخدام و هو ان یراد بلفظ له معنیان احدهما ثم یراد بضمیره) اى بالضمیر العائد الى ذلک اللفظ (معناه الاخر او یراد باحد ضمیریه احدهما) اى احد المعنیین ثم یراد بالاخرى معناه الاخر و یجوز فى کلیهما ان یکونا حقیقیین و ان یکونا مجازیین او ان یکونا مختلفین (فالاول) و هو ان یراد باللفظ احد المعنیین و بضمیره معناه الاخر (کقوله اذا نزل السماء بارض قوم، رعیناه و ان کانوا غضابا) جمع غضبان اراد بالسماء الغیث و بالضمیر الراجع الیه فى رعیناه، النبت و کلا المعنیین مجازى (و الثانى) و هو ان یراد باحد ضمیریه احد المعنیین و بالضمیر الاخر معناه الاخر (کقوله فسقى الغضا و الساکنیه و ان هم، شبّوه بین جوانحى و ضلوعى) اراد باحد ضمیرى الغضا اعنى المجرور فى الساکنیه المکان الذى فیه شجره الغضا و بالاخر اعنى المنصوب فى شبوه النار الحاصله من شجره الغضا و کلاهما مجازى. مختصر المعانی (تفتازانی)، ص: ۲۷۲
۱۳) و على الاستخدام یکون المراد: أنّ کلّ جزئیّ خارجیّ فی نوعه القسمان المذکوران، فذلک الجزئیّ لک حلال حتّى تعرف القسم الحرام من ذلک الکلّی فی الخارج فتدعه. فرائد الاصول مجمع ۲/۴۷
۱۴) فرائد الاصول مجمع ۲/۴۷