ویرایش محتوا

جلسه ۳۹ ـ چهار‌شنبه ‏۳۰‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۸‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۸ ـ سه‌شنبه ‏۲۹‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۷‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۷ ـ دو‌شنبه ۲۸‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۶‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۶ ـ چهار‌شنبه ۲۳‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۱‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۵ ـ سه‌شنبه ۲۲‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۰‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۴ ـ دو‌شنبه ۲۱‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۹‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۳ ـ یکشنبه ۲۰‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۸‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۲ ـ شنبه ۱۹‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۷‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۱ ـ چهار‌شنبه ۱۶‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۴‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۳۰ ـ سه‌شنبه ۱۵‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۳‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۹ ـ دو‌شنبه ۱۴‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲‏.۵‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۸ ـ ‌شنبه ۱۲‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲۹‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۷ ـ چهار‌شنبه ۹‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲۶‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۶ ـ سه‌شنبه ۸‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲۵‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۵ ـ دو‌شنبه ۷‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲۴‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۴ ـ یکشنبه ۶‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲۳‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۲۳ ـ شنبه ۵‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۲۲‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۲ ـ چهار‌شنبه ۲‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۹‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۱ ـ سه‌شنبه ۱‏.۸‏.۱۴۰۳ ـ ۱۸‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱ ـ شنبه ۱۴۰۳.۶.۲۴ ـ ۱۰‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۲ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۶.۲۵ ـ ۱۱‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۳ ـ دوشنبه ۱۴۰۳.۶.۲۶ ـ ۱۲‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۴ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۳.۶.۲۷ ـ ۱۳‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۵ ـ چهارشنبه ۱۴۰۳.۶.۲۸ ـ ۱۴‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۶ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۷.۱ ـ ۱۸‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۷ ـ دوشنبه ۱۴۰۳.۷.۲ ـ ۱۹‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۸ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۳.۷.۳ ـ ۲۰‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۹ ـ شنبه ۱۴۰۳.۷.۷ ـ ۲۴‏.۳‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۰ ـ شنبه ۱۴۰۳.۷.۱۴ ـ ۱‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۱ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۷.۱۵ ـ ۲‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۲ ـ دو‌شنبه ۱۴۰۳.۷.۱۶ ـ ۳‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۳ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۳.۷.۱۷ ـ ۴‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۴ ـ چهارشنبه ۱۴۰۳.۷.۱۸ ـ ۵‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۵ ـ شنبه ۱۴۰۳.۷.۲۱ ـ ۸‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۶ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۷.۲۲ ـ ۹‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۷ ـ سه‌شنبه ۱۴۰۳.۷.۲۴ ـ ۱۱‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۸ ـ شنبه ۱۴۰۳.۷.۲۸ ـ ۱۵‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۱۹ ـ یکشنبه ۱۴۰۳.۷.۲۹ ـ ۱۶‏.۴‏.۱۴۴۶

جلسه ۲۰ دو‌شنبه ‏۳۰‏.۷‏.۱۴۰۳ ـ ۱۷‏.۴‏.۱۴۴۶

فهرست مطالب

فهرست مطالب

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیة الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین

بحث در روایت دومی بود که استدلال شده بود برای وجوب احتیاط. خلاصه مفاد روایت این بود که سؤال می‌کند از حضرت علیه السلام که «يتوارى القرص و يقبل الليل» آیا وقت داخل شده نماز بخوانم یا خیر. در جواب آنچه که هست این است که «أرى‏ لك‏ أن‏ تنتظر حتى تذهب الحمرة و تأخذ بالحائطة لدينك».[۱] قریب به این مضمون در روایت هست و این اثبات می‌کند لزوم احتیاط را نسبت به آنچه که از دین است.

در مقام جواب مرحوم شیخ جواب فرمودند. خوب دقت کنید به چه روشی مرحوم شیخ دارند جواب می‌دهند چون بعد می‌خواهم از آن استفاده کنم.

مرحوم شیخ ابتدای بحث می‌فرماید در روایت دو احتمال هست: یک احتمال این است که مراد این باشد که در دخول وقت استتار قرص کفایت می‌کند که نظر مشهور عامه و بعضی از خاصه است. طبق این احتمال می‌آید جواب می‌دهد. احتمال دوم این است که بگوییم معیار در دخول وقت استتار قرص نیست زوال حمره مشرقیه است و طبق این احتمال هم می‌آید جواب می‌دهد.

بنا بر احتمال اول که بگوییم معیار در دخول وقت استتار قرص است اشکال اول مرحوم شیخ این بود که ظاهر از روایت این است که مربوط است به شبهه موضوعیه، یعنی سائل می‌داند که معیار در دخول وقت استتار قرص است کما هو المفروض ولیکن نمی‌داند استتار قرص شده به خاطر سرخی که فوق الجبل است، هنوز قرص خورشید در افق موجود است پس می‌شود شبهه موضوعیه و ربطی به بحث ما پیدا نمی‌کند که بحث ما شبهه حکمیه است.

به چه وجه حالا ما حمل کنیم بر شبهه موضوعیه؟ فرمود وجه دارد. وجه آن این است که امام علیه السلام جواب سائل را به احتیاط فرمودند، فرمودند احتیاط کن. امام علیه السلام که عارف به احکام هست در شبهات حکمیه که امام ارجاع به احتیاط نمی‌دهند بیان حکم واقعی می‌کنند. ارجاع به احتیاط برای مجتهد است که دست او از حکم واقعی کوتاه است اگر حجتی هم بر حکم شرعی پیدا نکرد می‌گوید احتیاط کنید. پس از جهت این که امام علیه السلام حکم به احتیاط فرمودند و در شبهات حکمیه شأن امام علیه السلام ارجاع به احتیاط نیست شبهه می‌شود شبهه موضوعیه ربطی به ما ندارد.[۲]

(سؤال: سؤال از شبهه موضوعیه است باید فرض کنیم شبهه حکمیه است شما از جواب امام می‌خواهید بفهمید شبهه موضوعیه است) چرا؟ به خاطر این که امام که ارجاع می‌دهند به احتیاط، در شبهات حکمیه که هیچ وقت امام ارجاع نمی‌دهد (چرا؟) امام در شبهات حکمیه بیان حکم می‌کنند. (من شبهه دارم در شبهه احتیاط می‌کنم) خیر؛ شبهه [موضوعیه] که ندارید الان آمدید پرسیدید اگر شبهه حکمیه باشد این طور است که ایها الامام دخول وقت به استتار قرص است یا به زوال حمره است، امام شأنش اقتضا می‌کند بفرماید به زوال حمره است یا بفرماید به استتار قرص است. خیر این که بگوید فعلا احتیاط کن العیاذ بالله نمی‌توانم استنباط حکم کنم… (ولی اگر این موارد…) شبهه نیست ببینید بنا بر این سؤال می‌شود از شبهه حکمیه اگر باشد یک سؤال از حکم است آیا معیار در دخول وقت استتار قرص است، زوال حمره است، سؤال کرد راوی چه کنم کدام یکی است؟ باید حضرت بفرماید معیار زوال حمره است. (چه اشکال دارد شبهه حکمیه باشد امام هم جواب از شبهه حکمیه داده باشد اما در عین حال چون شبهه موضوعیه هم علی القاعده پیش می‌آید در ادامه جواب شبهه حکمیه احتیاط در شبهه موضوعیه هم گفته باشد جواب حضرت این است «أری لک أن تنتظر حتی تذهب الحمره»…) این هم از باب احتیاط است نه این که حکم این است (جواب از شبهه حکمیه است) خیر؛ این هم از باب احتیاط است چون خود امام علیه السلام «أری لک أن تنتظر» را مصداق احتیاط قرار دادند. فرمودند احتیاط کنید ما هم این جا العیاذ بالله چون نمی‌دانستیم احتیاط کردیم گفتیم فعلا منتظر باشید تا قطع به دخول وقت پیدا کنید؟! شبهه آن می‌شود شبهه موضوعیه.ـ

پس اشکال اول این بود که شبهه، شبهه موضوعیه است وجه آن هم گفته شد.

اشکال دوم هم دیروز گفتیم که بر فرضی که مربوط به شبهه حکمیه باشد مثل شبهه وجوبیه و بحث ما اعم است[۳] که گفتیم این اشکال خیلی مهم نیست چون مورد بحث هم شبهه وجوبیه دارد و هم شبهه تحریمیه دارد.

اشکال سوم

اشکال سوم این است که مرحوم شیخ می‌فرماید که مطلوب ما یعنی مطلوب اخباریین عبارت است از اثبات وجوب احتیاط در شبهات ولیکن روایت شریفه ظهور دارد در استحباب احتیاط، بنا بر این باز ربطی به بحث ما پیدا نمی‌کند.[۴]

به چه دلیل روایت ظاهر است در استحباب احتیاط؟ چون امام علیه السلام نفرمودند یجب علیک الاحتیاط فرمودند أری لک ان تحتاط أن تنتظر، این طور می‌بینیم که حالا شما منتظر باشید یعنی خوب است که منتظر باشید این جمله ظهور دارد در استحباب احتیاط و حال آن که مدعا اثبات لزوم احتیاط است.

این هم اشکال سوم.

اشکال چهارم

اشکال چهارم این است که…

خوب دقت کنید این‌ها را همین که می‌گوییم یک کلمه جا نیندازید.

(سؤال: شما اشکال سوم را قبول دارید؟) خیر؛ این‌ها همه می‌آید عزیز من صبر کنید.ـ

اشکال چهارم عبارت از این است که بر تقدیری که ما قائل بشویم مفاد «أری لک أن تنتظر» وجوب احتیاط است… منِ شیخ که گفتم ظاهر در استحباب احتیاط است، بر تقدیری که بگوییم روایت ظاهر است در وجوب احتیاط ولیکن اثبات وجوب احتیاط کرده روایت در جایی که ما اصل منقح موضوع داریم و اگر اصل منقح موضوع داشته باشیم باید بر طبق آن اصل مشی بکنیم.[۵]

توضیح مطلب این است که در مطلب ما نحن فیه شک دارد این سائل که آیا وقت غروب داخل شده است یا داخل نشده است یقین داشت به عدم دخول وقت حالا شک دارد در دخول وقت استصحاب می‌کند عدم دخول وقت صلاة مغرب را. نسبت به صوم یقین داشت به وجوب امساک شک دارد که وقت داخل شد یا نشد یعنی شک دارد در جواز افطار استصحاب می‌کند وجوب امساک را. بنا بر این بر فرضی هم که روایت دلالت بر وجوب احتیاط بکند در موردی دلالت می‌کند که اصل منقح موضوع داریم مثل استصحاب‌هایی که گفتیم حتی قاعده اشتغال هم داریم تکلیف یقینی یقتضی البرائة الیقینیه را. نسبت به صوم برائت یقینیه وقتی حاصل می‌شود که یقین به دخول وقت پیدا کنم، نسبت به صلاة مغرب یقین به برائت وقتی حاصل می‌شود که یقین به دخول وقت پیدا کنم.

پس این طور جایی که ما استصحاب منقح موضوع داریم قاعده اشتغال داریم این جا‌ها قائل می‌شویم به وجوب احتیاط ولیکن بحث ما در شبهاتی است که اصل منقح موضوع ندارد.

این مجموع اشکالات مرحوم شیخ انصاری قدس سره.

نتیجه این می‌شود که بر تقدیری که قائل بشویم معیار در دخول وقت استتار قرص است این روایت مربوط است به شبهات موضوعیه و حداکثر دلالت بر استحباب احتیاط می‌کند نه وجوب احتیاط مگر این که اصل منقح موضوع داشته باشیم آن جا اثبات وجوب احتیاط می‌کند.

هذا تمام الکلام بر مسلک اول.

اما اشکال بر مسلک دوم

مسلک دوم این است که قائل باشیم که معیار در دخول وقت زوال حمره مشرقیه است. بنا بر این شبهه می‌شود شبهه حکمیه، شخص سؤال می‌کند که «یتواری القرص» این طور شده آیا وقت داخل شده یا وقت داخل نشده یعنی نمی‌داند وقت به چه چیزی داخل می‌شود، شبهه می‌شود شبهه حکمیه.

در شبهه حکمیه علی القاعده شأن امام اقتضا می‌کند که جواب بفرماید به حکم واقعی، بفرماید معیار استتار قرص است یا معیار زوال حمره است ولیکن امام علیه السلام جواب به احتیاط فرمودند این را چطور توجیه کنیم.

(سؤال: احتیاط هم می‌رساند به واقع اگر انجام بدهیم) بله ولیکن اصلا درست نیست از امام قول به احتیاط. (این که درست نیست ما از کجا می‌آوریم؟) چرا به خاطر این که احتیاط برای کسی است که عارف به واقع نیست احتیاط می‌کند. کسی که عارف به واقع هست باید واقع را بیان کند.ـ

پس ما چطور جمع کنیم بین این که این شبهه، شبهه حکمیه است بر احتمال دوم و در عین حال امام علیه السلام جواب به احتیاط فرمودند؟ می‌فرماید وجه آن این است که امام مبتلا به تقیه بودند امام علیه السلام می‌خواستند بفرمایند که معیار زوال حمره مشرقیه است اما چون نمی‌توانستند مستقیما بفرمایند به خاطر این که حکم خلاف عامه است، عامه معیار را استتار قرص می‌دانند لذا امام علیه السلام بیان حکم به لزوم احتیاط فرمودند، فرمودند احتیاط کن این آدم اگر بخواهد احتیاط بکند بالاخره چه می‌شود همان زوال حمره مشرقیه می‌شود.[۶]

(سؤال: حضرت فرمودند «تذهب الحمرة») بله بعد که می‌فرماید احتیاط بکن جواب احتیاط از این جهت است خوب دقت کنید همه می‌آید اگر صبر کنید.ـ

پس شبهه شد شبهه حکمیه. در شبهه حکمیه گفتیم شأن امام ارجاع به احتیاط نیست. در ما نحن فیه ارجاع به احتیاط وجه دارد، وجه آن عبارت است از تقیه، آن وقت تقیه چطور حاصل شده؟ اگر به امام بفرمایند شما خلاف عامه فتوا دادید حضرت می‌فرماید خیر؛ ما هم می‌گوییم همان استتار قرص نهایت برای این که یقین پیدا بشود که استتار قرص شده گفتیم احتیاط کنید. تقیه می‌شود. مثل «ذاک الی امیر المؤمنین ان صام صمنا و ان افطر افطرنا».[۷]

خیلی سخت است! ما که هیچ کسی نیستیم نه پشمی داریم نه کلاهی، حاضر نیستیم یک جایی در مقابل یک کسی بگوییم آقا هر چه شما بگویید، امامی که دنیا یعنی ما سوی الله در دست امام مثل موم است! این را باید بفهمیم، شما موم را می‌دانید موم که چه چیزی است مثل خمیر در دست‌تان، هر رقم که بخواهید می‌توانید آن را در بیاورید، امام رابطه‌اش با جهان خلقت این طور است مثل جهان برای او مثل موم است. همان طور که ما نفس داریم و در نفس خود هر چه اراده می‌کنیم محقق می‌شود الان اراده می‌کنیم یک درخت خرما رطب‌های آن تازه تازه محقق شد یا نشد؟ در ذهن ما محقق شد. ما جانِ ذهن خود هستیم، امام علیه السلام جانِ جهان خارج است وقتی جان جهان خارج بود تا اراده بکند رطب تازه بر این درخت را، رطب تازه بر درخت می‌شود؛ اصلا این دلیل نمی‌خواهد فقط می‌خواهم بگویم این‌ها از قضایای بدیهی است آنچه که نظری است تصور موضوع آن است یعنی باید امام شناس بشود آدم اگر بشناسد که امام کیست امامت چیست این که حضرت نظر به پرده بکند بشود شیر اصلا امر غیر عادی نمی‌شود ولی باید امام را شناخت.

لذا باید دقت کرد یک چنین شخصیتی آن وقت در مجلس بفرماید «ذاک الی امیر المؤمنین ان صام صمنا و ان افطر افطرنا». ببینید چه کشیدند ائمه علیهم السلام! آن وقت حالا این آموزه‌های دینی به دست ما رسیده به دست من و شما رسیده ما حالا چطور داریم محافظت می‌کنیم خدا بخیر کند واقعا. خدا از سر تقصیرات ما بگذرد. علی ای حال…

یک شاهد دیگری که مرحوم شیخ ذکر می‌فرماید بر تقیه، این است که حضرت جواب صریح نفرمودند، فرمودند «أری لک أن تنتظر» جواب صریح می‌فرمودند یجب علیک الانتظار خود این «أری لک أن تنتظر» از آن استشمام می‌شود از آن به دست می‌آید استحباب و این هم به خاطر این است که تعبیر به وجوب تأخیر اگر حضرت صریحا می‌کردند، مخالف با تقیه بوده. بنا بر این شبهه می‌شود شبهه حکمیه، حکم به احتیاط می‌شود از باب تقیه.

فقط می‌ماند این جهت که اگر ما «أری لک أن تنتظر» را حمل بر استحباب بخواهیم بکنیم علت «أری لک أن تنتظر» احتیاط است وقتی «أری لک أن تنتظر» شد مستحب پس علت آن هم که احتیاط است باید بشود مستحب و باز در نتیجه روایت دلالت بر وجوب احتیاط در شبهات حکمیه که مورد بحث ما است نمی‌کند.[۸]

این مجموع اشکالات مرحوم شیخ قدس سره.

اشکالات والد معظم بر مرحوم شیخ

والد معظم مد ظله العالی بر مرحوم شیخ اشکالاتی دارند حدود هفت اشکال ایشان بر مرحوم شیخ دارند:

اشکال اول

اشکال اول این است که در کلام مرحوم شیخ تنافی هست. وجه تنافی این است که از یک طرف ایشان در مورد احتمال اول ادعا فرمود ظهور روایت را در استحباب، فرمود «أری لک» دال بر استحباب است[۹] از یک طرف فرمود چون شبهه موضوعیه در مقام دارای اصل منقح موضوع هست استصحاب، قاعده اشتغال، احتیاط واجب است این دو تا با هم جمع نمی‌شوند. یک «أری لک أن تنتظر» که بیشتر نداریم و یک مورد سؤال هم هست شما می‌فرمایید «أری لک أن تنتظر» برای استحباب است از آن طرف می‌فرماید شبهه موضوعیه در مورد روایت دارای اصل منقح موضوع است پس احتیاط در آن واجب است و این دو با هم قابل جمع نیست.[۱۰]

تأمل در فرمایش والد معظم

حالا ببینید این جا را می‌شود از مرحوم شیخ دفاع کرد به این که مراد مرحوم شیخ این است که روایت ظاهر در استحباب هست به خاطر همان جمله «أری لک أن تنتظر» ولیکن علی القول به دلالت روایت بر وجوب که مدعای مستدل هست چون می‌گوید دال بر وجوب است بر این تقدیر مربوط به ما نمی‌شود چرا؟ چون در موردی است که اصل منقح موضوع دارد. پس مرحوم شیخ جمع بین متنافیین نکرده است دو حرف در دو جا دارد می‌فرماید ما باشیم و «أری لک أن تنتظر» دال بر استحباب است خلاص، اما اگر بخواهید بگویید این روایت دال بر وجوب هست قابل توجیه هست. چرا؟ چون مورد آن اصل موضوعی دارد و با وجود اصل موضوعی احتیاط آن می‌شود واجب.

(سؤال: بالاخره حرف امام مورد اصل موضوعی هست یا نیست) هست (اگر هست پس واجب است پس دلالت بر استحباب نمی‌کند) باشد ببینید اما خود «أری لک أن تنتظر» که ظهور در استحباب دارد. (…منقح موضوع دارد) نشد ببینید یک مرتبه دیگر «أری لک أن تنتظر» را شما در نظر بگیرید هیچ چیزی در مقام نباشد این که ظاهر در استحباب است و لذا مرحوم شیخ اشکال ایشان این بود که این روایت دلالت بر استحباب احتیاط دارد نه وجوب احتیاط، بعد می‌فرماید خیر حالا اگر ما بگوییم این «أری لک أن تنتظر» دال بر وجوب احتیاط است، توجیه پذیر هست؟ می‌فرماید در مورد روایت توجیه پذیر هست چون اصل منقح موضوع دارد فقط چیزی که هست مرحوم شیخ علی تقدیر در عبارت ایشان نیست ولیکن به احتمال قوی مراد مرحوم شیخ همین باشد که به حسب ظهور اولی این است اما وجوب احتیاط هم قابل توجیه هست. (وجوب احتیاط که شیخ انصاری فرمودند شک در مکلف به است یا شک در تکلیف؟) دیگر اصلا شک در مکلف و این حرف‌ها معنا ندارد وقتی شما اصل منقح موضوع دارید دیگر شک ندارید، عزیز من! چون با اصل منقح موضوع، موضوع ثابت می‌شود وقتی موضوع ثابت شد شک در حکم منتفی می‌شود.ـ

اشکال دوم

اشکال دوم والد معظم این است که مرحوم شیخ، وجه این که روایت را حمل فرمود بر شبهه موضوعیه چه بود؟ اگر یادتان باشد، وجه آن این بود که اگر شبهه حکمیه باشد شأن امام ارجاع به احتیاط نیست چون ارجاع به احتیاط فرموده پس شبهه، شبهه موضوعیه است.

والد معظم اشکالی که در این مقام دارند این است که اساسا ظاهر از سؤال راوی به جهت قرائنی که در خود روایت هست این است که سؤال از شبهه حکمیه است نه شبهه موضوعیه از جهت موضوع طرف اصلا شک نداشته، از جهت حکم شک داشته. چرا؟

قرینه اول «یتواری القرص» یعنی اصلا قرص از ما پنهان شده، «یتواری» یعنی ذهاب الشیء، استتار الشیء. الحمد لله عرب در مجلس هست یتواری عنا الشیء یعنی چه؟ یعنی یستر عنا الشیء. پس یتواری عنا الشیء یعنی قرص مستتر شده شک در استتار قرص نداشتیم مرحوم شیخ می‌فرمودند شبهه موضوعیه است شک در استتار قرص داریم. این یک قرینه.

قرینه دوم «یقبل اللیل» شب اقبال می‌کند مگر می‌شود شب اقبال بکند و من شک داشته باشم که آیا خورشید مستتر شده یا نشده؟! پس شک در موضوع از جهت استتار قرص نداشتم.

«یزید اللیل ارتفاعا» یعنی شب خودش را بالا کشیده بالا آمده، همه این‌ها کاشف از این است که شبهه موضوعیه نیست شبهه حکمیه است.

قرینه دیگر: «و یؤذن عندنا المؤذنون» مؤذن عامه هم دارد اذان می‌گوید.

بنا بر این معلوم می‌شود شبهه، شبهه حکمیه است.[۱۱]

فقط می‌ماند این اشکال شما که اگر شبهه حکمیه است چرا امام ارجاع به احتیاط دادند. آن هم که مرحوم شیخ جواب آن را فرمود للتقیه.

تا این جا بحث را داشته باشید تا فردا.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.



۱) و عنه عن سليمان بن داود عن عبد الله بن وضاح قال: كتبت إلى العبد الصالح علیه السلام يتوارى‏ القرص‏ و يقبل‏ الليل ثم يزيد الليل ارتفاعا و تستتر عنا الشمس و ترتفع فوق الليل حمرة و يؤذن عندنا المؤذنون أ فأصلي حينئذ و أفطر إن كنت صائما أو أنتظر حتى تذهب الحمرة التي فوق الليل فكتب إلي أرى لك أن تنتظر حتى تذهب الحمرة و تأخذ بالحائطة لدينك. وسائل الشيعة ج‏۴ ص۱۷۶

۲) و الظاهر أن مراده الاحتياط من حيث الشبهة الموضوعية لاحتمال عدم استتار القرص و كون الحمرة المرتفعة أمارة عليها لأن إرادة الاحتياط في الشبهة الحكمية بعيدة عن منصب الإمام عليه السلام؛ لأنه لا يقرر الجاهل بالحكم على جهله.‏ فرائد الأصول ج‏۲ ص۷۹

۳) و لا ريب أن الانتظار مع الشك في الاستتار واجب‏. لأنّه مقتضى استصحاب عدم الليل، و الاشتغال بالصوم، و قاعدة الاشتغال بالصلاة. همان

۴) و أما عن الموثقة: فبأن ظاهرها الاستحباب.‏ همان

۵) و لا ريب أنّ الانتظار مع الشكّ في الاستتار واجب؛ لأنّه مقتضى استصحاب عدم الليل، و الاشتغال بالصوم، و قاعدة الاشتغال بالصلاة. فالمخاطب بالأخذ بالحائطة هو الشاكّ في براءة ذمّته عن الصوم و الصلاة، و يتعدّى منه إلى كلّ شاكّ في براءة ذمّته عمّا يجب عليه يقينا، لا مطلق الشاكّ‌. همان

۶) و يحتمل بعيدا أن يراد من الحمرة الحمرة المشرقية التي لا بد من زوالها في تحقق المغرب‏. و تعليله حينئذ بالاحتياط و إن كان بعيدا عن منصب الإمام عليه السلام كما لا يخفى إلا أنه يمكن أن يكون هذا النحو من التعبير لأجل التقية؛ لإيهام أن الوجه في التأخير هو حصول الجزم باستتار القرص و زوال احتمال عدمه، لا أن المغرب لا يدخل مع تحقق الاستتار. فرائد الأصول ج‏۲ ص۸۰

۷) الكافي (ط – الإسلامية) ج‏۴ ص۸۳

۸) كما أن قوله عليه السلام: «أرى لك» يستشم منه رائحة الاستحباب، فلعل التعبير به مع وجوب التأخير من جهة التقية، و حينئذ: فتوجيه الحكم بالاحتياط لا يدل إلا على رجحانه. فرائد الأصول ج‏۲ ص۸۰

۹) و أمّا عن الموثّقة: فبأنّ ظاهرها الاستحباب. همان

۱۰) وفيه أيضاً جهات من النظر والإشكال؛ إذ فيه أولاً: ثبوت التنافي بين دعواه ظهور الرواية في الاستحباب مع دعواه ظهورها في كون السؤال من حيث الشبهة الموضوعية وتصريحه بكون الشبهة الموضوعية في المقام تكون من الشبهات الموضوعية التي يجب فيها الاحتياط لكونها مورداً لاستصحاب المثبت للتكليف من استصحاب بقاء النهار واستصحاب عدم دخول الليل وكونها مجرى القاعدة الاشتغال. تحف العقول فی علم الاصول ج۱ ص۲۱۹

۱۱) وثانياً: بأن دعواه ظهور الرواية في كون السؤال من جهة الشبهة الموضوعية من جهة كون إرجاع الإمام إلى الاحتياط غير المناسب لشأنه محل نظر وإشكال؛ إذ الظاهر من السؤال (من ناحية اشتماله على بعض الخصوصيات) هو كونه من جهة الشبهة في الحكم لا الشبهة في الموضوع، فإن ظاهر كلمة «يتوارى» بحسب مفهومه هو ذهاب قرص الشمس، فإنّ التواري هو ذهاب الشيء واستتاره. وكذا جملة «يقبل الليل» يدل على ذهاب الشمس ودخول الليل، وكذا جملة «يزيد الليل ارتفاعاً»، تكون تأكيداً على دخول الليل ومضي مقدار منه، ضرورة أن اليقين منه بهذه الأمور لا يجتمع مع الشك في استتار الشمس. مضافاً إلى قول السائل بأذان المؤذنين عنده، مع ملاحظة كونه من الأمارات الدالة على دخول الوقت لشدة مواظبتهم عليه، كما تدل عليه ما ستجيء الإشارة إليه، فاشتمال السؤال على هذه الأمور يوجب ظهوره في يقين السائل بذهاب القرص وكونه شاكاً في كون الغروب باستتار القرص أو بذهاب الحمرة. همان

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا