بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیة الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین
بحث در اشکالات ثبوتی بود که وارد شده بر این که مفاد ادله اخبار من بلغ اتیان عمل باشد به داعی بلوغ ثواب بر آن به این بیان که داعی بر اتیان عمل نمیتواند وجه عمل باشد و قید عمل باشد تا لازم باشد که مکلف وقت امتثال عمل را با آن قید قصد بکند، قابل تقیید نیست.
اشکال ثبوتی اول این بود که قصد اتیان عمل به داعی امر محتمل اگر بخواهد قید باشد باید خودش قصد بشود تا بشود اختیاری و این مستلزم تعلق قصد به قصد است، خود این قصد دوم هم باید باز یک عمل اختیاری باشد پس باید مقصود باشد به قصد آخری و هکذا.
جواب از بیان ثبوتی اول
شبیه این اشکال را شما در اختیاریت عمل داشتید در بحث طلب و اراده به این بیان که ما میگوییم عمل وقتی مورد تکلیف شرعی قرار میگیرد که اختیاری انسان باشد، خود آن اختیار باز باید اختیاری باشد و اگر آن اختیار بخواهد اختیاری باشد باز محتاج است که یک اختیاری دیگری که آن اختیار را اختیار کند و این موجب تسلسل میشود.
آن جا اگر به خاطرتان باشد جواب دادند از اشکال گفتند عمل اختیاریت به نفس همان اختیار اول است، اختیاریت اختیار به ذاتش هست نه باختیارٍ آخر.
(…)[۱]
حالا مقصود اعمال مقصود هستند به قصد، قصد دیگر باز مقصود نیست به قصد آخر، قصد مقصودیت آن به ذات خودش است لذا اشکال اول دفعش روشن است.
جواب والد معظم از بیان ثبوتی دوم
اشکال دوم این بود که اگر بخواهیم ما بگوییم عمل مقید به قصد امر به احتیاط است، از یک طرف قصد احتیاط متوقف بر احتیاط است از باب توقف هر امر ذات تعلقی بر متعلقش، پس احتیاط میشود متقدم، قصد میشود متأخر، از یک طرف اتیان عمل خارجا به عنوان احتیاط متوقف بر قصد احتیاط است پس خود این احتیاط میشود متأخر از قصد، همین احتیاطی که متقدم بر قصد بود چون متعلق قصد بود از این جهت باید متأخر از قصد باشد، لازم میآید اجتماع تقدم و تأخر در شیء واحد، میشود اجتماع متقابلین در شیء واحد و این هم محال است.
والد معظم مد ظله العالی از این اشکال جواب میفرماید.
ایشان میفرماید تمام مشکل شما از این جهت است که میگویید داعی بر اتیان عمل نمیتواند وجه عمل بشود چون مستلزم این محذور ثبوتی است این مطلب مبتلا به سه اشکال نقضی و یک اشکال حلی است.
اشکال نقضی اول
اما نقض اول عبارت از این است که اگر ما بگوییم که داعی بر اتیان عمل وجه عمل نمیشود پس باید بگوییم اتیان به قصد امر به صلاة، وجه و قید امر به صلاة نمیشود.[۲]
مشکل چه بود؟ مشکل این بود که داعی بر اتیان عمل وجه عمل نمیتواند باشد چون مستلزم اجتماع متقابلین است میگوییم ما اگر بخواهیم این استدلال را بپذیریم که بگوییم داعی بر اتیان عمل وجه عمل نمیتواند باشد نتیجهاش این است که نمازی که خوانده میشود باید نماز بدون داعی اتیان امر به صلاة باشد و در نتیجه باید ثواب و اطاعت محقق بشود به اتیان صلاة بدون قصد امر، بدون قصد امر متعلق به صلاة.
یک مرتبه دیگر؛ ببینید اشکال این بود که داعی بر اتیان عمل ـ یعنی چیزی که سبب میشود ما عمل را انجام [دهیم] ـ نمیتواند وجه عمل بشود وقتی نتوانست وجه عمل بشود پس نمیتواند قید عمل بشود. این استدلال بود. میگوییم قبول، در باب نماز که ما باید نماز را به قصد امر متعلق به نماز بخوانیم یعنی باید نماز را به داعی امر به صلاة بخوانیم، شما که میگویید داعی نمیتواند قید صلاة بشود پس بنا بر این آنچه که واجب است خود صلاة است، قصد امر در آن دخیل نیست نمیتواند قید آن باشد بنا بر این باید وجوب رفته باشد روی نماز بدون تقید به قصد امر و ثواب باید داده شود به نماز ولو به قصد قربت هم اتیان نشود چون شما میگویید نمیتواند قید باشد و این را هیچ کس ملتزم نیست.
این میشود اشکال نقضی. یعنی خود مرحوم آخوند هم ملتزم به این اشکال نیست، ایشان هم میگوید مقید هست اما تقید آن را عقلی میداند مثل مرحوم نائینی و بقیه تقید آن را شرعی میدانند نهایت بعضی به امر اول میدانند بعضی به امر دوم و متمم جعل میدانند. پس این اشکال اول نقضی شد.
(…)[۳]
پس در نقض اول نتیجه فرمایش مرحوم آخوند این میشود که ما بگوییم استحقاق ثواب هست، اطاعت هست بر اتیان مثل صلاة بدون قصد امر متعلق به صلاة، چرا؟ چون اینها نمیتوانند قید صلاة قرار بگیرند و وجه برای صلاة قرار بگیرند و حال آن که قطعا این مطلب باطل است هم از نظر عقلی هم از نظر عقلایی.
از نظر عقلی استحقاق ثواب و اطاعت متفرع بر قصد است؛ یعنی اگر شما عمل را اتیان کنید به قصد امر مولا، به داعی امر مولا این جا شما مستحق ثواب هستید و عنوان اطاعت بر آن منطبق میشود اما اگر شما عمل را اتیان بکنید مجردا عن قصد امتثال امر مولا، این عنوان اطاعت بر آن مترتب نمیشود، استحقاق ثواب هم بر آن نیست. لذا ما در ترتب استحقاق ثواب اضافه عمل را به مولا لازم داریم، نهایت عدهای منحصر میدانند در قصد امر، عدهای میگویند قصد امر و قصد ملاک، قصد محبوبیت، به همه اینها امکان تقرب و اضافه عمل به مولا و عبادیت عمل به اینها درست میّشود، یک نظر هم این است که مطلق الاضافه کافی است ولو ملاک نباشد چون ملاک بالاخره علت حکم است، محبوبیت در سلسله علل حکم است. میگوییم خیر، اضافه به مولا داشته باشد کفایت میکند در عبادیت چون مقصود از عبادیت این است که عبد عمل را انجام بدهد نه به خاطر خودش بلکه به خاطر مولایش. این دلیل اول.
دلیل دوم سیره عقلا است. سیره عقلا هم قائم است بر این که استحقاق ثواب متفرع بر اتیان عمل است به قصد امتثال امر مولا، اگر عبد رفته برای خودش یک چیزی خریده اتفاقا مطلوب مولا هم بوده اما نه به خاطر امر مولا، این جا مستحق ثواب نیست.
پس هم عقلاً هم عُقلاءً متوقف بر اتیان عمل است به داعی امر متعلق به عمل، شما هم که فرض این است که میگویید داعی اتیان عمل وجه عمل و قید عمل نمیتواند باشد.
این نقض اول.
البته این جا را یک دقت بکنید اگر متوجه شدید یک تأملی است من این جا بیان کنم اگر متوجه نشدید اصلا فایده ندارد تأمل.
(…)[۴]
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
۱) (سؤال: یعنی چه؟) یعنی خودش دیگر اختیاری است لذا میگویند انسان در این که مختار است مجبور است، اختیار دیگر اختیاریتش به یک اختیار دیگر نیست، اختیار اختیاریتش به ذات خودش است؛ مثال معروفی که میزنند میگویند هر غذای شوری، شوری آن به نمک است، شوری نمک به چیست؟ به خودش است دیگر به چیز دیگری نیست. نماز خواندن من به اختیار من است، اختیار من به چه اختیاری است؟ اختیار من دیگر به خودش اختیاری است، این طور نیست که اختیار من هم باز متوقف باشد اختیاریتش به یک اختیار دیگری، اختیاریت عمل به ذات خودش است. یک شعری دارد این فکر میکنم برای ملای رومی است ظاهرا، میگوید این که فردا این کنم یا آن کنم، خود دلیل اختیار است ای صنم؛ یک شعر دیگری هم دارد که مضمون آن را میگویم، میگوید یک وقت وارد میشود صاحب باغ به باغ، میبیند که یک کسی رفته بالای درخت و حالا درخت گردو بوده یا درخت هر چه، دارد میوههای آن را میچیند و میخورد، میگوید آقا بیا پایین این باغ صاحب دارد، میگوید آقا باغ برای خدا است، بنده خدا است گردو هم برای خدا است، همه برای خدا است خود خدا دارد میخورد، این هم این را میکشد پایین میبندد او را به درخت محکم شلاق میزند، میگوید نزن، میگوید بابا تو که خودت بنده خدایی، من هم که بنده خدا هستم، شلاق هم که برای خدا است، خدا است که دارد به خدا میزند، بعد گفت توبه کردم از جبر ای عیار، اختیار است اختیار است اختیار.
۲) المورد الأول: أنه يستلزم ـ من عدم كون الداعي للعمل وجهاً للعمل وكون الثواب في الصحيحة على ذات العمل لا على العمل برجاء الثواب ـ استحقاق الثواب على إتيان العمل بدون قصد الأمر المتعلق به، مع أنه فاسد، وذلك لكون الحاكم في باب استحقاق الثواب هو العقل، وهو يحكم بعدم استحقاق الثواب على مجرد إتيان العمل بدون إضافته إلى المولى بأحد أنحاء الإضافة من إتيانه بقصد الأمر أو باحتماله أو بداعي كونه متعلقاً لغرضه أو لحبه أو بداعي احتمالهما، كما هو كذلك بحسب السيرة العقلائية، حيث إنهم لا يرون استحقاق العبد للمدح والثواب فيما إذا أتى بالمأمور به بدون قصد الإطاعة للمولى أو انقياده له، بلا فرق في ذلك بين الأوامر التوصلية والتعبدية، فإن استحقاق الثواب في كليهما يتوقف على إتيان العمل مع قصد القربة، وإنما الفارق بينهما في سقوط الأمر في الأولى بمجرد إتيان العمل، وذلك لكون الغرض من الأمر في تلك الأوامر تحقق المأمور به في الخارج دون الثانية، حيث إن الغرض منه حصول التعبد. تحف العقول فی علم الاصول ج۱ ص۳۲۰
۳) (سؤال: ما میخواستیم داعی را بیاوریم به امر به احتیاط) اصلا ما به امر، به هر چیزی، به امر به احتیاط کار نداریم، فرمودند داعی بر اتیان عمل، وجه عمل نمیتواند باشد. (چگونه نمیتواند باشد؟) چون اجتماع متقابلین است. (به شرعی نمیتواند باشد، نه عقلی) خیر، چه شرعی باشد چه عقلی باشد داعی بر اتیان عمل نمیتواند وجه عمل باشد از جهت محذور ثبوتی است وقتی که محذور ثبوتی دارد چه کاشف از تقیید عقل باشد چه کاشف از تقیید شرع و نقل باشد، تقیید ممکن نیست (تقیید اگر از طرف شارع بخواهد بیایید ثبوتا مشکل دارد) ببینید اشکال این است که تقیید ثبوتا مشکل دارد وقتی تقیید ثبوتا مشکل داشت پس نه عقل میتواند آن را مقید بکند نه شرع میتواند آن را مقید بکند، اشکال این نیست که تقیید شرعی مشکل دارد، اگر تقیید شرعی مشکل داشته باشد این اشکال میشود اشکال اثباتی. خوب دقت کنید. (مرحوم آخوند در تعبدی و توصلی که بحث میکند…) آن به خاطر این است که میگوید قصد امر در متعلق امر چون قابل أخذ نیست در مقام اثبات لذا ما چارهای نداریم که عقلا بگوییم یقین به امتثال پیدا نمیکنیم الا این که با قصد امر بیاوریم. این یک حرف دیگر است، در این جا مستشکل در مقام ثبوت دارد اشکال میکند میگوید ثبوتا داعی بر عمل، وجه عمل نمیتواند باشد، قید عمل نمیتواند باشد. وقتی نمیتواند قید عمل باشد چه میخواهد عقل تقیید بکند چه میخواهد شرع تقیید بکند، هیچ کدام از آنها نمیتوانند تقیید بکنند، بله اگر ثبوتا ممکن باشد بعد شما بگویید که دلیل شرعی نمیتواند متکفل بشود محذور دارد، دلیل عقلی متکفل بشود. این است.ـ
۴) (سؤال: یک شرط داریم، یک جزء داریم، يک داعی داریم، اینها در مقابل هم هستند چطور ما داعی را بگوییم شرط است؟ داعی خارج از اینها است…) آفرین اینها در باب معاملات است خدا خیرت بدهد، در باب معاملات جزء و شرط و داعی متفاوت است، تخلف داعی اثر نمیکند، تخلف شرط و جزء اثر میکند، اما در باب عبادات این طور نیست، در باب عبادات چون انجام عمل باید به داعی خواست مولا باشد، قصد امر مولا جزء عبادت است، یا شرط عبادت است لذا فرق بین عبادت و توصلیت به چیست؟ (یکی شرطش قصد عبادت است یکی میتواند قصد عبادت بکند میتواند نکند) آفرین! پس قصد عبادت شرط آن است، آن داعی که در این جا میگوییم این داعی شرط میشود، داعی یعنی چه؟ یعنی آن که دعوت میکند که من عمل را انجام دهم، این همان میشود قصد قربت، قصد قربت همین است لذا اگر در نماز، داعی شما بر اتیان نماز ورزش باشد میگوییم نماز درست نیست. نگویید داعی خارج است، آن چیزی که شما در نظرتان هست در باب معاملات است، در باب معاملات خارج است ولی در باب عبادات اگر کسی نماز بخواند به داعی ورزش (خیر، داعی را ما درست کردیم و گفتیم به داعی الهی باید باشد ولی این داعی نه جزء است و نه شرط است) پس چیست؟ (مبدأ آن اختیار و اراده است) اگر نه جزء است نه شرط است به چه عنوان باید آن را بیاورم، نه جزء متعلق امر است (این عمل وقتی صدق میکند بر آن عبادیت که آن مبدئی که باعث شد تو اشتیاق پیدا کنی و اراده کنی و انجام دهی این داعی الهی باشد همین) خود معنی عبادت یعنی همین به مبدأ و فلان نیست اصلا عبادت در آن دخیل است. شما در باب تعبدی فرق بین نماز و تطهیر را به چه چیزی گذاشتید؟ (به نیت قرب، نه به داعی) نیت یعنی چه؟ (بعضی از فقها فرق گذاشتند بین داعی و نیت) نیت یعنی چه؟ در باب نماز بله، نیت و داعی فرق میکند ولی در باب نماز یعنی چه؟ البته نیت و داعی فرق میکند، در باب حج هم در طواف، نیت یک چیز است، داعی یک چیز دیگر است، در باب عبادات نیت و داعی یعنی چه؟ در باب عبادات میگوییم شما باید نیت کنید که عمل را تقربا الی الله تبارک و تعالی انجام بدهید یعنی چه؟ (قربة الی الله) قربة الی الله (ولی داعی یک چیز دیگر است میروم مسجد نماز میخوانم با داعی من نیست، قربة الی الله نماز میخوانم رفیقم را میخواهم ببینم داعی من این است) قطعا درست نیست خدا خیرت بدهد (مثل نماز استیجاری که داعی بر داعی است؛ مثلا این طوری بگوئیم) آن عزیز من یک حرف دیگر است خدا خیرت بدهد، داعی بر اصل اتیان عمل است نه داعی بر اوصاف خارجی، عجب گیری کردم من (خنده حضار) این جا میایستی نماز میخوانی، میگویی این جا میخوانم تا بعد رفیقم هم بیاید، این جا رفیقم را هم ببینم، اینها داعی در متعلق است، آن که متعلق حکم است و حکم رفته روی آن، آن چیست؟ (نماز است) نماز بدون قصد امر یا با قصد امر (با قصد امر) قصد امر یعنی چه؟ (یعنی قربة الی الله) قربة الی الله یعنی چه؟ (یعنی نیت) نیت یعنی چه؟ متعجب هستم من از شما! نگاه کن عزیز من خوب بفهمید، نیت یعنی این که من قصد کنم نماز بخوانم، قصد تمرین نکنم، قصد ورزش نکنم، اين یک حرف است، قصد عمل کنم، در طواف قصد طواف بکنم قصد چرخیدن همین طوری نکنم این یک معنی نیت است؛ یعنی قصد العمل که این قصد العمل در توصلیات هم میآید، در توصلیات هم شما اگر قصد عمل بکنید عمل میشود عمل اختیاری، اگر قصد عمل نداشته باشید عمل اختیاری نیست، به قصد عمل که عبادیت درست نمیشود، لذا در توصلیات من قصد میکنم تطهیر ثوب را، به این عمل عبادی میشود؟ عبادی نمیشود، پس نیتی که در ذهن شما است یعنی قصد العمل، قصد العمل عمل را اختیاری میکند، مازاد بر این ما یک چیز دیگر لازم داریم، آن مازاد، عبارت از این است که داعی من بر انجام عمل امر الهی باشد، حالا میگویم فعلا قصد قربت فقط به امر است حالا به هر اضافهای، این دومی است که دارد عبادیت را درست میکند. حالا میفرمایند داعی بر اتیان نمیتواند وجه عمل باشد، اگر داعی بر اتیان نمیتواند وجه عمل باشد پس بنا بر این نماز به داعی اتیان امر الهی نمیتواند عبادی بشود چون قید آن نمیتواند بشود. بلکه مسلما باید به داعی امر الهی اتیان بشود تا استحقاق ثواب باشد. (این که فرمودید به عقل عقلا، طبق این ما اصلا توصلی نداریم این که عقل میگوید هر چه…) خیر، توصلی دارید عزیز من ولیکن عنوان اطاعت بر آن مترتب نمیشود، اینها را من متعجب هستم، در توصلی تحقق غرض متوقف بر قصد قربت نیست، در تعبدی تحقق غرض متوقف بر قصد قربت است و همچنین عنوان اطاعت، چه در تعبدی چه در توصلی عنوان اطاعت متوقف بر قصد است؛ یعنی اگر شما قصد بکنید تطهیر ثوب را امتثالا لامر مولی عنوان اطاعت بر آن مترتب میشود اما اگر خیر، لباس را بیندازید برای این که بشورید، کثیفی آن برطرف شود و در عین حال تطهیر هم بشود این اطاعت امر مولا نیست اما محقق غرض هست. این دو تا با هم فرق میکند (توصلی ثواب دارد؟) توصلی اگر به قصد اطاعت امر مولا… (خیر به آن قصد نباشد) اگر نیاوری خیر، ثواب ندارد. (حالا همان ثواب در حیطه عقلا همان مدح ما است، وقتی به شارع برسیم میگوییم شارع ثواب میدهد به عقلا برسیم میگوییم مدح میکنند) عقلا هم مدح نمیکنند (حالا یک کسی آمده در بازار بوده که مولا چیزی به او نگفته برای مولا هدیهای میخرد یک چیزی برای او میخرد) خیر، هدیه خودش حسن دارد، قاطی میکنید الحمد لله (خیر، یک لباسی همین طور برای او میخرد) نه بابا خودش عمل حسنی است، فرض این است که خودش عمل حسن نباشد خدا خیرتان بدهد حالا احتیاج دارد به مباحثه.