بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیة الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین
بحث در این بود که آيا اخبار من بلغ شامل فضائل اهل بیت علیهم السلام و شامل قضایای تاریخیه میشود یا خیر. مرحوم شیخ به دو وجه استدلال ذکر کردند برای شمول: یک وجه وجه عقلی بود که بحث آن گذشت. وجه دوم وجه نقلی بود که استدلال به دو روایت مرسل در مقام بود که دلالت میکرد اگر فضیلتی برسد و کسی به آن فضیلت اخذ کند اجر دارد ثواب دارد.[۱]
ادامه اشکال بر دلیل نقلی مرحوم شیخ
نسبت به این دو روایت هم اشکال اول اشکال سندی بود چون هیچ یک از دو روایت سند تام ندارد.[۲]
اشکال دلالی
اشکال دوم[۳] اشکال دلالی است که بر فرض تسلم سند این دو روایت مربوط به نقل فضائل میشود اما شامل قضایای تاریخیه نمیشود چون قضایای تاریخیه لا یصدق علیه الفضیله. پس مندرج در خبر دوم نیست، خبر دوم این طور بود: «من بلغه من الله فضيلة فأخذ بها».[۴] خبر دوم این بود. همچنین قضایای تاریخیه داخل در خیر هم نیست که مشمول روایت اول باشد. روایت اول این بود: «من بلغه شيء من الخير فعمل كان له ذلك».[۵] بنا بر این بر فرضی که ما سند را قبول کنیم استدلال به این دو میشود أخص از مدعا.[۶]
تا این جا روشن شد که استدلال به این وجوه برای نقل قضایای تاریخی درست نیست [اما] نقل فضائل و مصائب در او خیر است، در آن بالاخره عبرت است به قول این آقایان چون ذکر مناقب اهل بیت [علیهم السلام] است مورد توجه مردم قرار میگیرد و الی آخر. میگوییم باشد، بر فرضی که هم این را قبول کنیم ثبت العرش ثم أنقش، اول باید ثابت شود که این فضیلت است بعد اخبار من بلغ بگوید نقل کن این فضیلت را، چون خیر است ولیکن الان بحث این است که هنوز به حجت شرعیهای این فضیلت برای ما ثابت نشده، در نتیجه ذکر این امور، ذکر بعضی از این قضایای تاریخیه میشود قول به غیر علم و قول به غیر علم مورد نهی شرعی و قبح عقلی است.[۷]
یادتان است دیگر مرحوم شیخ[۸] در بحث تعبد به ظن فرمود یستدل بر عدم جواز تعبد به ظن به ادله اربعه، دلیل عقلی آورد، دلیل نقلی آورد، دلیل نقلی آن همین قول به غیر علم بود که «آلله أذن لكم على الله تفترون»[۹] و این که اسناد شیئی به مولا بدون این که حجت داشته باشیم که از مولا است قبیحٌ عقلا و ظلم به مولا است.
(سؤال: در سابق شما اخبار من بلغ را…) باشد اخبار من بلغ میگوید که فضیلتی اگر بود نقل کن، باید فضیلت ثابت شود (اگر یقینی بود که بحثی در آن نبود) میدانم اخبار من بلغ چه چیزی دارد میگوید من وصل الیه فضیلة من الله، خبری که الان به من رسیده خبر ضعیف است، الان خبر ضعیف صدق میکند که وصل إلی فضیلةٌ؟ (بله، تکوینی است و ان لم یقله) خیر، وصَل به حجت شرعیه است، آن بلوغ بود، بلوغ فرق میکند با وصول؛ وصول تا حجت نباشد صدق وصول نمیکند، ماشاءالله الحمد لله همه شما اهل حال هستید.ـ
این بحث تمام شد.
کلام مرحوم نائینی
مرحوم نائینی قدس سره نظری دارد در مقام، ببینیم که آیا با نظر ایشان میتوانیم اخبار من بلغ را به طوری شامل قضایای تاریخی بکنیم یا خیر.
ایشان ابتدا یک مقدمهای ذکر میکند که ما هو مفهوم الکذب. مفهوم کذب چیست. بعد ایشان میفرماید که کذب از نظر لغت و عرف عبارت است از قول مخالف با واقع. صدق میشود در مقابل آن، میشود قول موافق با واقع.
بنا بر این تعریف، تقابل بین صدق و کذب شد تقابل تضاد. چون ضدان عبارتند از أمران وجودیان لا یجتمعان فی محل واحد بینهما غایة الخلاف و این تعریف الان صادق است قول مخالف با واقع این میشود وجودی، قول مطابق با واقع هم میشود وجودی، نسبت میشود نسبت تضاد. بنا بر این کذب میشود قولی که مخالف با واقع باشد.
در نتیجه ما یک خبر ضعیفی که برایمان آمده و نقل میکند یک قضیه تاریخیه را، تارة علم داریم که مخالف با واقع است، شکی نیست که نقل آن میشود از مصادیق کذب و مشمول حرمت کذب است. تارة شک داریم که آیا این قصه تاریخی مخالف با واقع است یا مخالف با واقع نیست، در نتیجه شک در تحقق کذب داریم. در نتیجه تمسک به دلیل حرمت کذب نمیتوانیم بکنیم میشود تمسک به دلیل در شبهه موضوعیه خود دلیل. چون نمیدانیم که آیا این کذب است یا کذب نیست. پس حرمت از آن برداشته میشود، وقتی حرمت از آن برداشته شد یجوز نقله، نقل آن میشود جائز.
بله اگر کسی مازاد بر حرمت کذب قائل باشد که ما عنوان دیگری داریم که آن عنوان هم حرام است و آن عبارت است از قول به غیر علم «لا تقف ما ليس لك به علم»،[۱۰] اگر گفتیم قول به غیر علم حرام است شامل ما نحن فیه میشود. چرا؟ چون ما ولو شک داریم که آیا این قصه تاریخی مطابق با واقع هست یا نیست اما علم به مطابقت آن با واقع که نداریم پس اگر آن را نقل کنیم میشود قول به غیر علم، قول به غیر علم هم قبیحٌ عقلا، حرامٌ شرعا.[۱۱]
پس نتیجه فرمایش مرحوم نائینی این شد که نسبت به ادله حرمت کذب ما مجوز داریم برای نقل، اما اگر کسی دلیل دیگری در مقام داشته باشد نسبت به حرمت قول به غیر علم، باز آن هم مشکل پیدا میکند و نمیتواند نقل کند اما اگر دلیل حرمت کذب باشد میتوانیم نقل کنیم چون شامل ما نحن فیه نمیشود.[۱۲]
کلام مرحوم اصفهانی
نظریه مرحوم اصفهانی را دقت کنید یک مقدار دقت لازم دارد. مرحوم اصفهانی قدس سره در مقام نسبت به بحث مطالبی دارند.
مطلب ۱. تقسیم خبر ضعیف
مطلب اول ایشان این است که خبر ضعیف از نقطه نظری به دو قسمت تقسیم میشود، یکی خبر قائم بر موضوع، یکی خبر قائم بر حکم.
خبر ضعیف قائم بر موضوع مثل خبر ضعیفی که بیان کند کیفیت صلاة جعفر علیه السلام را یا بیان کند صلاة لیل را، این میشود خبر ضعیف قائم بر موضوع.
خبر ضعیف قائم بر حکم مثل خبر ضعیفی که قائم شده بر استحباب دعاء عند رؤیة الهلال مثلا.
حالا آن خبرهای ضعیفی که قائم بر موضوع هستند باز دو قسم است:
تارة موضوع ما موضوع ذا حکم شرعی است که مرتبط به عمل مکلف هست و مقصود از مضمون آن خبر ضعیف قائم بر موضوع، عمل بر طبق مضمون است یعنی اگر میگوید صلاة لیل این طور است، مقصود این است که نماز شب این طور خوانده شود، در دعای وتر این طور گفته شود.
تارة خیر، موضوع آن اقتضاء عملی از مکلف ندارد مثل خبر ضعیفی که قائم میشود بر این که غزوه أحد در یوم کذا واقع شده یا در فلان غزوه چند نفر کشته شدند، چند نفر اسیر شدند و هکذا.
این مطلب اول که روشن بود.
مطلب ۲. شمول خبر در موضوع ذی حکم شرعی
مطلب دوم این است خبری که قائم باشد ـ مقصود دیگر خبر ضعیف است دیگر بحث ما در خبر ضعیف است و الا خبری اگر صحیح و ثقه باشد که بحثی ندارد ـ خبر ضعیفی که قائم بر موضوعی است که ذی حکمٍ شرعیٍ، دارای حکم شرعی است، این خبر قطعا مشمول اخبار من بلغ است چون اخبار من بلغ مفادش این بود: «من بلغه… شيء من الثواب»[۱۳] حالا شیء من الثواب تارة این است که دعاء عند رؤیه الهلال ثواب دارد، تارة خبر قائم میشود که این جا مسجد حضرت زهرا علیها السلام است.
مدینه که سابق ما رفته بودیم مسجد حضرت زهرا علیها السلام بود، مسجد حضرت علی علیه السلام بود، اینها همه را جمع کردند.
خبری ضعیف قائم شود که این جا مسجد حضرت است که حضرت در آن نماز خواندند، این اثبات میکند که نماز خواندن در آن جا محبوبیت دارد. یا مثال بهتر خبر ضعیفی قائم شود که این جا مسجد است اصلا، نه این که مصلی بوده، مسجد حضرت بوده. تا مسجد ثابت شود استحباب نماز در آن هم بالملازمه ثابت میشود.[۱۴]
ان قلت
این جا یک ان قلتی پیش میآید که من ان قلت آن را مطرح کنم ببینم چه کسی جواب میدهد.
ان قلت میگوید که آنچه که مفاد اخبار من بلغ هست بلوغ ثواب بر عمل است، این خبر ضعیف که قائم نشده بر ثواب نماز در این مکان بلکه قائم شده بر این که این مکان مسجد است، پس مدلول مطابقی آن این است که این مکان مسجد است، مدلول التزامی آن این است که پس صلاة در این مکان مستحب است.
ما یک قانونی داریم که مدلول التزامی تابع مدلول مطابقی است ثبوتا و سقوطا و حجیةً، اگر مدلول مطابقی حجت باشد مدلول التزامی حجت میشود و الا فلا.
در ما نحن فیه مدلول مطابقی کون هذا المکان مسجدا هست، این که مشمول اخبار من بلغ نیست پس این مدلول مطابقی میشود غیر حجت. آن مدلولی که ما آن را لازم داریم استحباب الصلاة فی هذا المکان است که آن مدلول التزامی است و چون مدلول مطابقی آن حجت نیست مدلول التزامی آن هم حجت نخواهد بود. پس اخبار من بلغ شامل اخبار ضعیف قائم بر موضوعات ذی حکمٍ شرعیٍ نمیشود.
این ان قلت.
(سؤال: بلوغ حاصل شده دیگر) یعنی چه بلوغ حاصل شده؟ (یعنی به من واقع برسد که من …) چه طور رسیده؟ بالملازمه رسیده و فرض این است که ملزوم حجت نیست، ملزوم معدوم است. (خودش که وجود دارد اخبار من بلغ) یک چیزی ایشان گفت این تکه را باید شما اضافه میکردید. ببینید در باب اخبار من بلغ (مثال مطر، گفتید باران) أحسنت! قضیه باران و رطوبت زمین، مفصل آن را توضیح دادم؛ در ما نحن فیه دو تا مدلول داریم مدلول دوم ما که مدلول التزامی است خودش دلیل حجیت علی حده دارد و لذا میشود حجت و در نتیجه اثبات مطلوب ما را میکند. پس این ان قلت را قبلا جواب دادیم.ـ
این هم مطلب دوم بود.
مطلب ۳. در قضایای تاریخیه
مطلب سوم از مرحوم اصفهانی؛ مرحوم اصفهانی میفرماید که اما خبری که قائم میشود بر قضایای تاریخیه، خود مضمون خبر که مورد عمل مکلف نیست، قضیة تاریخیه. عملی که نسبت به آن متصور است فقط عبارت است از نقل آن قضیه تاریخیه و إخبار به آن قضیه تاریخیه مثل همین مثالی که اول بحث زدیم، میگوید غزوات حضرت علی علیه السلام، شجاعات حضرت علی [علیه السلام] مورد غفلت قرار نگیرد یعنی نقل شود مورد گفت و گو قرار بگیرد. پس آن که مورد عمل است میشود نقل آن. تا منتهی شد به نقل ما باید ببینیم آیا این نقل که قول هست متصف است به صدق یا متصف است به کذب تا روشن شود که آيا حق نقل داریم اگر کذب نباشد یا حق نقل نداریم اگر کذب باشد. پس باید برویم تحقیق کنیم در این که آيا مفهوم کذبی که قبیحٌ عقلا و حرامٌ شرعا چیست.
ایشان در مقام تحقیق میفرماید که کذب و مقابل آن صدق به دو قسمت تقسیم میشود: ـ چقدر آدم کیف میکند از روش بحث ـ یکی کذب خبری است در مقابل آن صدق خبری، و یکی کذب مخبری است و در مقابل آن صدق مخبری.
صدق و کذب خبری
کذب خبری یعنی قول مخالف با واقع یعنی این خبر بما هو خبر کذب است چون مخالف با واقع است اعم از این که مخبر علم به مخالفت داشته باشد یا علم به مخالفت نداشته باشد چون کاری به مخبر نداریم خودش را در نظر گرفتیم. صدق خبری هم عبارت است از قول موافق با واقع، سواء علم المخبر بالمطابقه أم لا. بنا بر این تقابل بین صدق و کذب خبری شد تقابل تضاد دیگر، چون شد أمران وجودیان لا یجتمعان فی محل واحد بینهما غایة الخلاف. ببینید این شد قول مخالف با واقع، قول مطابق با واقع.
صدق و کذب مخبری
اما قسم دوم که صدق و کذب مخبری است؛
صدق مخبری
ابتدا ایشان صدق مخبری را معنا میکند، میفرماید صدق مخبری عبارت است از قول موافق با واقع حسب اعتقاد مخبر یعنی قول مطابق با واقعی که خود مخبر علم به مطابقت آن با واقع داشته باشد، اسم این صدق است. پس من اگر یک خبری بدهم که علم به مطابقت آن با واقع داشته باشم میشود صدق.
کذب مخبری
کذب چه میشود؟ میفرماید کذب مخبری در آن دو قول است:
قول اول
یک قول این است که کذب مخبری عبارت است از قول غیر مطابق با واقع با علم مخبر به مخالفت. صدق بود، قول مطابق با علم به مطابقت، کذب میشود قول مخالف با علم به مخالفت. یک قول این است که کذب مخبری یعنی این. پس در نتیجه اگر من بدانم که زید مجتهد است إخبار کنم که زید مجتهد است میشود صدق، اگر بدانم که زید مجتهد نیست و بگویم زید مجتهد است میشود کذب، چون آن جا علم دارم به عدم مطابقت.
بنا بر این نسبت بین صدق مخبری و کذب مخبری بنا بر این قول شد تضاد. نسبت صدق مخبری و کذب مخبری بنا بر قول اول، چون قول اول این شد کذب قول مخالف به واقع با علم من به مخالفت، صدق قول موافق با واقع با علم من به موافقت.
قول دوم
اما وجه دوم و قول دوم در کذب مخبری عبارت از این است که اخبار به ما لا یعلم مطابقته مع الواقع میشود کذب. همین که علم به مطابقت آن با واقع نداشته باشیم، نمیدانیم زید مجتهد هست یا مجتهد نیست، اگر بگویید زیدٌ مجتهدٌ این کذب است چون میشود قول به غیر علم، و روی این نظر قول به غیر علم کذب بر آن صدق میکند در نتیجه حرمت آن از باب حرمت کذب ثابت میشود.[۱۵]
پس صدق مخبری یک معنا پیدا کرد، کذب مخبری دو معنا پیدا کرد، تقابل بین آنها را هم بیان کردیم تا فردا ببینیم چه خواهد شد.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
۱) ثم إن الدليل على جواز ما ذكرنا من طريق العقل: حسن العمل بهذه مع أمن المضرة فيها على تقدير الكذب. و أما من طريق النقل: فرواية ابن طاوس رضي الله عنه و النبوي مضافا إلى إجماع الذكرى المعتضد بحكاية ذلك عن الأكثر. رسائل فقهية ص۱۵۸
۲) و يرد على دليله النقلي أولا: عدم تمامية النبوي فإنه عامي مضافا إلى كونه مرفوعا، وكذا رواية ابن طاوس فإنها مرسلة. تحف العقول فی علم الاصول ج۱ ص۳۶۱
۳) و ثانيا: بأن نقل القصص التاريخية ليست من الخيرات. همان
۴) رسائل فقهية ص۱۴۳
۵) إقبال الأعمال (ط ـ القديمة) ج۲ ص۵۵۶
۶) (سؤال: چرا شامل خیر نباشد بالاخره موجب عبرت هست، موجب بالا رفتن فهم انسان میشود) خود امیرالمؤمنین علیه السلام میفرماید من آن قدر تاریخ خواندم که گویا با مردمان گذشته زندگی کردهام) چه کسی و در کجا کشته شده مثلا جنگ أحد در روز سه شنبه واقع شده، چه خیری در آن است، حالا سه شنبه باشد یا چهارشنبه (همه تاریخ که این نیست بعضی تقریر معصوم است) خیر، گفتیم آنهایی که قضایای تاریخیه است شامل آنها نمیشود. (موجب عبرت نمیشود؟) عجیب است! هان ای دل عبرت بین، از دیده نظر کن هان؛ ایوان مدائن را، آیینه عبرت دان. بله، ساختمان تاریخی هم مورد عبرت میشود تا چه برسد به قضایای تاریخی، ولی عبرت که خیر نیست، من بلغه خیرٌ، خیر به آن برسد. ثوابی برای فرد معین شود در روز قیامت، درجهای مقامی به انسان داده شود، اینها خیر است اما حالا این جنگ در کجا اتفاق افتاده و چه شد اینها خیر در آن نیست ولی عبرت در آن هست. (قول هم در آن هست قول خودش یک کاری…) حالا این را دیروز اتفاقا گفتیم که عمل کل شیء بحسبه؛ عمل خبری که قائم بر فضیلت است ما میگوییم اخباری که قائم بر فضیلت است مورد غفلت شما قرار نگیرد، به آنها التفات کنید عمل کنید یعنی چه؟ یعنی آن را نقل کنید در مجالس به آن تذکر دهید. معنای عرفی آن همین است (…)حالا این جملهای که من دارم میگویم شما چه از آن استفاده میکنید؟ الان شما در جلساتی که میگیرند برای اعزام مبلغین کسی صحبت میکند، اگر آن کسی که سخنران است این را بگوید؛ بگوید آقایان اخباری که مشتمل بر فضائل اهل بیت علیهم السلام است، مشتمل بر مطاعن دشمنان اهل بیت علیهم السلام است اینها مورد غفلت شما واقع نشود، اینها را به آن عمل کنید ملتفت به آن باشید، توجه کنید؛ یعنی چه؟ یعنی بخوانید؟! یعنی آنها را نقل کنید (یعنی برای مردم نقل کنید نه این که به آن عمل کنید) چرا بستگی دارد به آن کسی که سخنران فن سخنوری او در چه حد باشد اگر فن سخنوری او در حد خوب باشد این طور که من گفتم میگوید آن أوقع در نفس میشود. (من بلغه فضیلة من الاوصاف دلالت نمیکرد) ببینید این، جای این شبهه است یعنی فضیلة من الله یعنی محسناتی که برای پروردگار متعال هست ولیکن با توجه به آنچه که بعد از آن هست شامل فضائل میشود چون ببینید این طور بود «من بلغه من الله فضيلة فأخذ بها و عمل بها إيمانا»، فضیلتی که رسیده آن را اخذ بکند و عمل بکند یعنی اگر رسیده، خدا سخی است، این هم سخاوت داشته باشد، خدا کریم است، این هم کرم داشته باشد، پس میشود مورد عمل (پس به فضیلت معصوم برنمیگردد چطور شما تطبیق به فضیلت معصوم میکنید) به فضیلت، حالا من بلغه فضیلة من بلغه فضیلة. البته من الله فضیلة، از خود خداوند یا از کسانی که اسماء حسنای خدا هستند «و لله الأسماء الحسنى فادعوه بها» و اسماء حسنای پروردگار متعال هم اهل بیت علیهم السلام هستند؛ ائمه علیهم السلام مظهر اسم خدا هستند، حالا شما در بحث شرائط یادتان است این را خواندید «المسلمون عند شروطهم إلا كل شرط خالف كتاب الله عز و جل» بعد گفتید این تعمیم دارد شامل شرطی که ائمه اظهار علیهم السلام هم فرموده باشند میشود، به چه بیان؟ گفتیم آنچه که ائمه میفرمایند همان کلام پروردگار متعال است، قرآن ناطق علی بن ابی طالب صلوات الله علیه است.
۷) و نقل الفضائل والمصائب وإن كان منها؛ ولكنه إنما يكون خيرا فيما إذا ثبتت المنقبة أو المصيبة بحجة شرعية من علم أو علمي، وإلا كان من مصاديق القول بغير العلم، وهو قبيح عقلا ومورد للنهي شرعا بمقتضى قوله تعالى: «ولا تقف ما ليس لك به علم». تحف العقول فی علم الاصول ج۱ ص۳۶۱
۸) فرائد الأصول ج۱ ص۱۲۵
۹) يونس ۵۹
۱۰) الإسراء ۳۶
۱۱) ذلك فإن الكذب كما بينا في بعض المباحث السابقة و ان كان بحسب الوضع اللغوي دائرا مدار مخالفة الواقع إلا ان ما يحكم العقل بقبحه ليس هو ذلك بل القول الغير المحرز مطابقته للواقع سواء كان مطابقا للواقع أم لم يكن فالإخبار عما لم يثبت بطريق صحيح يكون قبيحا عقلا و أي موجب لثبوت المسامحة فيه خصوصا فيما إذا كان الخبر متضمنا لإسناد شيء إلى المعصوم عليه السلام و بالجملة ان تم إجماع على حجية الخبر الضعيف في باب القصص و الحكايات فهو و إلا فلا مقتضي للتسامح أصلا. أجود التقريرات ج۲ ص۲۱۲
۱۲) (سؤال: غیر صدق را میشود نقل کنیم؟) بله، صدق قول مطابق با واقع است، یجوز نقله، آن که الان برای ما مشکل درست میکند کذب است، ما باید ببینیم که آیا کلام ما کذب هست (آيا غیر صدق را میشود نقل کرد؟) بله به خاطر این که غیر صدق یعنی آن که من شک دارم که آيا صدق است یا کذب است، تا شک دارم که صدق است یا کذب است دلیل حرمت کذب شامل آن نمیشود، وقتی شامل آن نشد یجوز نقله (به چه دلیل?) دلیل بر حرمت آن چیست؟ اصالة الحل او را میگیرد.
(سؤال: شما فرمایش مرحوم نائینی را قبول دارید) در فرمایش مرحوم اصفهانی تحقیق آن میآید (صدق و کذب هم اشکال میکنید یا…) میآید عزیز من، الان که هیچ حرفی در آن نیست، هر کس مرد میدان است اشکال کند الان که داریم میگوئیم لغةً و عرفا معنای آن این است، هر کس میگوید نیست یا الله (نه شما …) به ما چه کار داری.
۱۳) وسائل الشيعة ج۱ ص۸۱
۱۴) و لا بد من تقديم مقدمة، و هي أن الخبر عن الموضوع بما هو لا يراد منه إلا العمل المتعلق به إلا أن العمل: تارة: يكون من غير مقولة القول، كما فيما إذا قام الخبر على أن هذا الموضع الخاص مدفن نبي من الأنبياء عليه السلام أو مسجد، فان الثابت به استحباب الحضور عنده و زيارته، و استحباب الصلاة فيه، و هذا في نفسه لا محذور فيه. نهاية الدراية في شرح الكفاية ج۴ ص۱۹۲
۱۵) و اخرى: من مقولة القول المتصف بالصدق و الكذب. و لا بد حينئذ من تنقيح أن الكذب القبيح عقلا و المحرم شرعا ما ذا؟ لا ينبغي الريب في أن الصدق الخبري و الكذب الخبري لا حكم لهما عقلا و لا شرعا، و إنما المناط في الحسن و القبح و الجواز و الحرمة بالصدق و الكذب المخبريين. و لا ريب في أن الصدق المخبري هو القول الموافق للواقع بحسب اعتقاد المخبر، إلا أن الكلام في الكذب المخبري المقابل للصدق المخبري، هل بينهما التقابل بالتضاد أو بنحو العدم و الملكة؟ بمعنى أن الكذب المخبري هو القول الذي يعتقد أنه خلاف الواقع، أو القول الذي لا يعتقد أنه موافق للواقع فما لا ثبوت له في ظرف وجدان المخبر كذب و لا ينحصر الكذب فيما يعتقد أنه ليس كذلك في الواقع. و التحقيق: أن التقابل بينهما بنحو العدم و الملكة، و هو المعبر عنه في لسان الشرع بالقول بغير العلم، فما لا علم به و لا حجة عليه يندرج الحكاية عنه في الكذب القبيح عقلا و المحرم شرعا. همان