بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیة الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین
مسئله ۴۴۳: حکم منع به غیر از صد و حصر
عناوینی که در نصوص شرعیه وارد شده یکی صد است که عبارت است از منع سلطان، منع مشرکین، منع ظالم و نحو ذلک و یکی هم عبارت است از حصر و محصور شدن که عبارت است از تعذر ادامه اعمال حج به سبب مرض و ناتوانی.
نسبت به صدی که منع مشرکین باشد روایت آن را خواندیم و همان قضیه مربوط به صلح حدیبیه است که حضرت برای عمره آمده بودند ولیکن مشرکین مانع شدند.
نسبت به مثل منع سلطان هم باز روایت داریم و آن معتبره فضل بن یونس است که این روایت را قبلا هم قرائت کردیم:
«عن أبي الحسن علیه السلام قال: سألته عن رجل عرض له سلطان فأخذه ظالما له يوم عرفة قبل أن يعرف» قبل از این که به عرفه برود سلطانی او را گرفت «فبعث به إلى مكة فحبسه فلما كان يوم النحر خلى سبيله كيف يصنع» که حکم مصدود در تتمه روایت در این مورد ثابت شده.[۱]
حالا اگر تعذر از ادامه حج نه به خاطر منع دشمن و سلطان و مشرکین و این طور افراد بود و نه به جهت مرض و ناتوانی بود که بحث محصور است بلکه به جهات دیگری شخص نتوانست اعمال حجش را تمام کند مثل این که ماشین و سیارهاش خراب شود…
سابق بر این ماشینهایی که میرفتند مسافرت ماشینهای عجیب و غریبی بود من یادم هست که از قم میرفتیم تهران یک تومان میدادیم میرفتیم تهران. سر همین پل آهنچی سوار میشدیم و میرفتیم تهران. این اتوبوس در بین راه حداقل یک جا دو جا باید توقف میکرد که تجدید قوا کند خود اتوبوس تا چه برسد به راننده، این طور بود.
حالا ماشین طرف خراب شده یا با دابه حرکت میکرده دابهاش فوت کرده اینها در سابق خیلی اتفاق افتاده. همان قضیه پدربزرگ ما که با وسیلهای که میخواسته به مکه برود اسب او فرار میکند، رم میکند و میرود اینها خیلی اتفاق میافتاده. یا مثلا اموال طرف سرقت شود. میخواهم بگویم اینها نمونه دارد. اموال طرف سرقت شود حالا سرقت که امروزه هم هست، چیزی که هست الان که با کاروان میروند دیگر اثری نمیکند چون تأمین هزینه از قبل شده. حالا اموالش سرقت شود دیگر نمیتواند ادامه دهد حج را بالاخره باید عرفات برود، منا برود، تهیه غذا کند و الی آخر و یا این که عارض سماوی یا ارضی پیش بیاید مثلا حرارت خیلی شدیدی باشد هوا خیلی گرم باشد که نتواند ادامه دهد یا خیلی سرد باشد که نتواند ادامه دهد یا باران شدیدی ببارد که اصلا از ادامه دادن متمکن نباشد، علی ای حال اگر تعذر از ادامه حج از غیر از منع مشرک و سلطان و ظالم و از غیر جهت مرض و ناتوانی شخص بود حکم چیست؟ آیا احکام مصدود بر این شخص جاری است یا جاری نیست؟
الف. بحث در جریان حکم مصدود
بحث را در چند مرحله طرح میکنیم؛
مرحله ۱. مقتضای اصل
مرحله اول به حسب مقتضای اصل عملی است. به حسب مقتضای اصل عملی حج یک واجب مرکب است، تعذر از جزء مستلزم تعذر از کل است و در نتیجه امر به کل ساقط میشود. چون در اصول ثابت شد که در مرکبات ارتباطیه اجزاء امر مستقل ندارند یک امر شرعی هست و آن امر به کل است با تعذر جزء، کل متعذر میشود، با تعذر کل، امر به کل ساقط میشود. وقتی که امر به کل ساقط شد پس کشف میشود که اصلا این شخص حج بر او واجب نبوده و در نتیجه احتیاج به هیچ چیزی ندارد، اصلا محرم نبوده تا ما بخواهیم حکم کنیم که حالا از احرام به چه چیزی دربیاید. این به حسب اصل عملی.
مرحله ۲. مقتضای قاعده
به حسب مقتضای قاعده هم حکم همین است. چرا؟ چون حج یک واجب ارتباطی است وقتی واجب ارتباطی شد هر جزئی از واجب ارتباطی دو شرط دارد. غیر از جزء اول که یک شرط دارد و جزء آخر که یک شرط دارد، جزء اول مشروط است به این که ملحوق باشد به جزء دوم. مثلا در باب صلاة تکبیرة الاحرامی امر دارد که بعد از او لاحق شود قرائت سوره حمد پس مشروط است به لحوق سوره حمد. سلام نماز امر دارد اما مشروط است به مسبوقیت تشهد. اجزاء وسط دو شرط دارند: باید مسبوق باشد نسبت به جزء سابق و ملحوق باشد نسبت به جزء لاحق. رکوعی امر دارد که قبلش قرائت انجام شده باشد و بعد سجده انجام شود. لذا اگر کسی سجده را انجام ندهد رکوع او باطل است، این رکوع امر ندارد. وقتی که امر نداشت پس اساسا امر به صلاة در این جا منتفی بوده.
آن وقت در ما نحن فیه چون حج یک واجب ارتباطی است این شخص وقتی متعذر میشود مثلا از طواف، متعذر میشود از وقوف در عرفه، تا متعذر شد پس این جزء را نمیتواند انجام دهد. احرامی که قبلا در مکه بسته برای حج، یا احرامی که در میقات بسته برای عمره تمتع، در صورتی آن احرام امر دارد که ملحوق باشد به وقوف عرفه در احرام حج، ملحوق باشد به طواف در عمره تمتع یعنی باید بعد از آن این بیاید. اگر نتوانست وقوف عرفه را انجام بدهد کشف میکنیم که احرام او دارای شرط نبوده شرط مأمور به را نداشته پس احرام اساسا میشود باطل و همچنین در عمره تمتع اگر متمکن از طواف نشد کشف میکنیم که اساسا احرامش امر نداشته لذا این شخص از اول محرم نبوده.
و نتیجهاش این است که اگر در این بین مرتکب محرمات احرام شده کفاره که قطعا بر او نیست چون محرم نبوده، از جهت استحقاق عقاب هم دائر مدار بحث تجری است که آیا ما در تجری قائل به عقاب باشیم یا قائل به عقاب نباشیم.
بنا بر این به حسب مقتضای قاعده هم نتیجه میگیریم که اصل احرام باطل است و در نتیجه احتیاج به إحلال ندارد یعنی برای خارج شدن از احرام محتاج به انجام عملی نیست.
فرق بین مقتضای اصل و مقتضای قاعده
فرق بین وجه اصل عملی و مقتضای قاعده از این جهت بود که در مقتضای قاعده ما داریم رجوع میکنیم به ادلهای که معتبر کرده تأخر طواف را از احرام، میگوییم از این دلیل کشف میکنیم که پس طواف باید متأخر از احرام باشد، احرامی واجب است که بعد از آن طواف باشد، این دلیل اثبات میکند شرطیت را، به تعذر شرط منتفی میشود، شرط که منتفی شد امر به احرام منتفی میشود. این استدلال بر مطلوب است از طریق مقتضای قاعده.
از طریق اصل عملی به این دیگر کار نداریم که اجزاء مشروط هستند به سبق و به لحوق، میگوییم ما یک مرکب ارتباطی داریم، این مرکب ارتباطی یک جزئش که متعذر شود کل متعذر است. در این جا دیگر استفاده از دلیل نیست همهاش به حسب اصل است. تعذر کل به تعذر جزء یک امر عقلی است، وقتی کل متعذر شد امر آن ساقط میشود وقتی امر به کل ساقط شد اصلا امر به حج نداشته وقتی امر به حج نداشته پس معلوم میشود که احرامش هم مأمور به نبوده.[۲]
مرحله ۳. دلیل خاص
مرحله سوم بحث به حسب دلیل خاص است. ببینیم آیا دلیل خاصی در این مورد داریم یا خیر؟
دلیل بر لزوم قربانی
به حسب دلیل خاص مرحوم آقای خوئی قدس سره میفرماید که مقتضای آیه مبارکه ثبوت تحلل است به هدی لمطلق المنع. پس در نتیجه ما در این جا هم احتیاج داریم که این شخص با قربانی کردن محل شود بدون قربانی کردن محل نمیشود. چرا؟
وجه آن این است که در آیه شریفه ولو عنوانی که اخذ شده است حصر است؛ «فإن أحصرتم فما استيسر من الهدي»[۳] است اما قطعا این حصر به معنی اصطلاحی و تعذر از ادامه اعمال حج به مرض نیست بلکه همان طور که سابق مرحوم آقای خوئی مفصل بحث فرمودند مقصود از حصر، منع از اعمال حج است، اگر محصور شدید از اعمال حج یعنی ممنوع شدید از اعمال حج. پس منع مطلق است. وقتی که منع مطلق شد در نتیجه به هر وجهی که مکلف نتواند ادامه دهد اعمال حج را میشود مورد آیه شریفه که ممنوع است و متمکن از اعمال حج نیست و باید با هدی و قربانی از احرام خارج شود.
انقلت روایاتی که هست فقط متذکر مصدود و محصور است. قلت بله ولیکن در روایات دلیل و وجهی برای انحصار نبود بلکه روایات حکم مصدود و حکم محصور را بیان کرده اما هیچ جا ما نداشتیم که لا یکون التحلل عن الاحرام بالهدی الا فی الصد و فی الحصر، این را نداشتیم، داریم «المصدود يذبح حيث صد»[۴] لقب هم که مفهوم ندارد.
بنا بر این روایات که دال بر حصر نیست آیه شریفه هم به حسب مقتضای معنای لغوی اعم است از حصر و صد اصطلاحی و هر منعی. لذا علی القاعده ما باید حکم کنیم که در تعذر از انجام اعمال حج به غیر صد و به غیر حصر هم قربانی کردن لازم است. نهایت چون مسئله کاملا واضح و مبین نیست مرحوم آقای خوئی در مسئله احتیاط واجب کردند و حق هم همین است که باید احتیاط واجب کرد.[۵]
تأمل در دلیل
به نظر ما مشکلی که در فرمایش مرحوم آقای خوئی هست این است که ما قبول میکنیم که عنوان مأخوذ در آیه شریفه که حصر است به معنی منع است و منع هم اطلاق دارد چه به منع دشمن و سلطان باشد چه به منع از انجام اعمال حج باشد به مرض ولیکن در بعضی از أمثله مذکوره صدق منع ممنوع است و یا لااقل مشکوک است؛مثلا جایی که انکسار سیاره است، سیاره طرف پنچر میشود، خراب میشود، این جا ما چطور بگوییم که مَنَعَ عن الحج؟! انکسار سیاره مَنَعَ از ادامه حج؟! صدق نمیکند. یا در جایی که دابه فوت میکند، موت دابه مَنَعَ از انجام ادامه حج؟! یا در جایی که سرقت اموال میشود، جایی که سرقت اموال میشود، سرقت اموال که مانع از حج نیست.
(…)[۶]
دلیل بر عدم
در مقام ما یک روایتی داریم که از آن روایت استفاده میشود که در این گونه موارد اصلا احتیاج به قربانی نیست. پس این هم تثبیت میکند که تحلل و خروج از احرام متوقف بر هدی نیست. روایت این است:
«[محمد بن يعقوب عن] عدة من أصحابنا عن سهل بن زياد و [عن] محمد بن يحيى» پس در عرض «سهل»، «محمد بن یحیی» هست که ثقه است و مشکل سندی نداریم «عن أحمد بن محمد جميعا عن أحمد بن محمد بن أبي نصر» روایت از جهت سند میشود تمام.
«[قال:] سألت أبا الحسن علیه السلام عن محرم انكسرت ساقه أي شيء يكون حاله و أي شيء عليه قال هو حلال من كل شيء» این آدم در حِل است از هر چیزی یعنی هیچ یک از محرمات احرام بر او نیست «فقلت من النساء و الثياب و الطيب» یعنی از محرمات احرام همه آزاد است؟ «فقال نعم من جميع ما يحرم على المحرم» اینها همه کاشف از این است که اصلا احرامش منعقد نشده.[۷] «ثم قال أ ما بلغك قول أبي عبد الله علیه السلام ـ حلني حيث حبستني لقدرك الذي قدرت علي» یکی از ادعیه مستحبه عند الاحرام ادعیهای است که در این ادعیه این جمله در آن هست؛ خدایا مرا مُحل کن اگر به گونهای حبس شدم از انجام اعمال حج، یعنی متمکن از انجام اعمال حج نبودم حالا به هر جهتی، به خاطر تقدیری که بر من داشتی «قلت أصلحك الله ما تقول في الحج قال لا بد أن يحج من قابل» او باید سال آینده حج خودش را بیاید «فقلت أخبرني عن المحصور و المصدود»[۸] این دیگر یک سؤال دیگر است.
پس از این روایت هم استفاده میشود که وقتی اول احرام این دعا را میخوانند و اگر هم این دعا را نخوانند این دعا اصلا مفروغ عنه حاجی هست نتیجهاش این است که در تحلل احتیاج به قربانی ندارد. اینها همه شاهد میشود بر این که ما در مسئله نتوانیم فتوا دهیم به لزوم قربانی بلکه باید احتیاط کنیم.
این مسئله یک تتمهای دارد که میگذاریم برای بحث آینده.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
۱) فقال يلحق فيقف بجمع ثم ينصرف إلى منى فيرمي و يذبح و يحلق و لا شيء عليه قلت فإن خلى عنه يوم النفر كيف يصنع قال هذا مصدود عن الحج إن كان دخل متمتعا بالعمرة إلى الحج فليطف بالبيت أسبوعا ثم يسعى أسبوعا و يحلق رأسه و يذبح شاة فإن كان مفردا للحج فليس عليه ذبح و لا شيء عليه. وسائل الشيعة ج۱۳ ص۱۸۳
۲) (سؤال: این فرقی که بین اصل و قاعده فرمودید میتواند فارق باشد چون آن جا در اصل هم بالاخره ما نیاز به یک کل داریم از دلیل) خیر، در قاعده، از دلیل اشتراط استفاده میکنیم، آن جا خیر، امر به کل داریم. (مگر از دلیل استفاده نکردیم) بله ولی امر به کل خورده اما این که حالا هر جزئی مسبوق به امری باشد و ملحوق به امری باشد اینها را دیگر از آن اصلا استفاده نمیکنیم و لذا این بحث منکر هم دارد اگر به خاطرتان باشد در ترک طواف عمره تمتع حالا یا به عذر یا بدون عذر، (چه کسی طواف عمره تمتع را…) محرم شده به عمره تمتع، آمده مکه، معذور شد طواف را انجام نداد تا وقتی که دیگر متمکن از ادراک رکن وقوف عرفات نیست یعنی حتی به اندازه پنج دقیقه هم نمیتواند به وقوف عرفات برسد این جا دو نظر بود: یک نظر مثل نظر مرحوم آقای خوئی و والد معظم بود ما هم همین را قبول کردیم که کشف میکنیم احرام باطل است به خاطر همین اشتراط سبق و لحوق. یک وجه دیگر هم این بود که احرام باطل نشده، احرام وقع صحیحا، الشیء لا ینقلب عما هو علیه، وقتی احرام وقع صحیحا پس باید از این احرام به وجه شرعی خارج شود، احتیاج دارد به مُحل و مُحل عبارت است از انجام عمره مفرده لذا به انجام عمره مفرده باید خارج شود، از این جهت مقتضای قاعدهاش مورد بحث است یکی قبول دارد یکی قبول ندارد. (به حسب استصحاب چطور میشود، نمیشود استصحاب کرد؟ ما الان شک داریم با این تعذری که پیش آمده حج او از بین رفته یا خیر؟) این دیگر جای استصحاب نیست به خاطر این که به تعذر جزء کل متعذر است یک امر عقلی است شکی در آن نداریم. (از حیث اعتباریات میگویم) خدا خیرتان دهد، انتفاء کل به انتفاء جزء که از اعتباریات نیست از واقعیات است (مسئله از اعتباریات است ما مصداق جزء و کلش میکنیم) خیر، خود شارع جزء و کلش کرده، بله شما میخواهید بگویید کل، کل اعتباری است، باشد عیبی ندارد ولی وقتی کل، کل اعتباری شد قانون کل و جزء اعم است چه در کل و جزء اعتباری چه کل و جزء واقعی.
۳) البقرة ۱۹۶
۴) وسائل الشيعة ج۱۳ ص۱۸۰
۵) و لكن مقتضى إطلاق الآية المباركة ثبوت التحلل بالهدي لمطلق المنع، أي مانع كان، و النصوص و إن لم تتعرض لذكر غير المصدود و الحصر و لكنها ليست في مقام التحديد و النفي عن غيرهما، بل هي ساكتة عن غيرهما و عن ثبوت الأحكام الخاصة له، فالاحتياط كما ذكرنا في المتن يقتضي بأنه يتحلل في مكانه بالذبح. موسوعة الإمام الخوئي ج۲۹ ص ۴۲۹
۶) (سؤال: آفات دهری چه میشود؟) اینها را اشکال نکردیم، لذا سَبُع را اشکال نکردیم چون سَبُع اگر در طریق بیاید واقعا مانع از ادامه اعمال حج است (دزد که اموال را ببرد مانع شد دیگر) مانع نشد، مالی نداری، مقتضی نداری نه این که مانع شده، مانع نیست، باران شدید اگر بیاید، گرمای شدید اگر باشد، اینها یک امر وجودی است و مانع هست اما حالا سیاره خراب شده موتورش سوخته یا یاتاقان زده اینها که مانع نیست، صدق منع را لازم داریم. نسبت به این امور یا منع صادق نیست عرفا. یا لااقل مشکوک الصدق است کسی هست که قسم حضرت ابالفضل علیه السلام بخورد که صدق منع میکند ما با او حرف نداریم اگر نمیشود قسم حضرت ابالفضل علیه السلام خورد میشود مشکوک الصدق، وقتی مشکوک الصدق شد در این گونه موارد تمسک به آیه شریفه میشود تمسک به دلیل در شبهه موضوعیه خود دلیل. (عذر عدم وصول دارد) عذر در ادله موضوع قرار نگرفته، منع موضوع قرار گرفته (این هم منع است، نمیتواند) نمیتواند نیست، عجز موضوع قرار نگرفته (توانایی ندارد، عاجز است) وقتی عاجز است و مانع است اینها همه به حسب مقتضای قاعده میشود، قدرت بر تکلیف ندارد تکلیف ساقط است اصلا ما احتیاج به آیه نداریم کسی که قدرت ندارد تکلیف از او ساقط است، شکی در این نیست، ما میخواهیم استدلال کنیم به آیه شریفه، آیه شریفه عنوان منع علی الفرض در آن اخذ شده (این منع اعم است) منع یعنی یک چیزی مانع شود از من، یک امر وجودی مانع شود حالا اگر باران بیاید امر وجودی است مانع شده، اما اگر دزد مال من را ببرد مال ندارم (دزد وجودی نیست) دقت نمیکنید، دزد که مانع نشده از رفتن، دزد مال من را برده اموال من را برده من شدم فاقد المال یا در جایی که دابه میمیرد، موت دابه که امر وجودی نیست. البته این خودش از جهت قرآنی مورد بحث است «الله يتوفى الأنفس» که این یک حساب دیگری دارد ولی از نظر عرفی و از نظر فلسفه، موت یک امر عدمی است، مانع باید یک امر وجودی باشد در اینها صدق میشود مشکوک. بله، مگر از این راه پیش بیاییم بگوییم آن قسم از امور قطعا مشمول آیه شریفه هست و قائل به فصل ما در مقام نداریم؛ یعنی کسی نیست که بگوید اگر گرمای شدید و سرمای شدید باشد این تحللش به هدی است اما حالا اگر ماشین او خراب شده تحلل به هدی لازم نداریم. تنها راه برای مطلب این است که بگوییم ما قائل به فصل نداریم که عدم قول به فصل خودش میشود یک اجماع مرکب و اجماع مرکب هم میدانید در صورتی حجت است مثل اجماع بسیط که محتمل المدرک نباشد و ما احتمال میدهیم که مدرک آنها استفاده اطلاق بوده از کلمه حصر ولو ما مناقشه داریم اما عدهای از مشهور مناقشه نکردند لذا به نظر ما حق در مسئله عبارت است از احتیاط تا این جا. (عدم قول به فصل کافی است یا قول به عدم فصل؟) قول به عدم فصل میخواهیم یعنی کسی قائل به فصل نباشد. (احتیاط در همه موارد) بله احتیاط در همه موارد یعنی باید یک قربانی کند و به قربانی از احرام خارج شود. (آن مواردی که منع قطعی است به نظر خود شما؟) باز هم قربانی لازم دارد چون از روایات مرض و صد استفاده میشود.
۷) این روایت را یادداشت کنید که شاهد بر این که به تعذر از طواف، احرام باطل میشود این روایت خوب است یادداشت کنید و بعد به خود من هم یاددآوری کنید.
۸) وسائل الشيعة ج۱۳ ص۱۸۸